ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

داستان سینمایی و حقیقت فلسفی

<p>امیر گنجوی &ndash;بحث از فلسفه و استفاده کردن از گفتمان&zwnj;های فلسفی در نقدِ فیلم امری تلف کننده وقت نیست و به واسطه&zwnj;ی محدودیت&zwnj;های زبانیِ خاصِ سینما یکی از ملزومات اصلی درک و شناخت بهتر از یک فیلم است. این نکته فشرده بخشِ اول این نوشتاراست.</p> <p>اینک به طور خاص با بررسی محدودیت&zwnj;ها و پتانسیل&zwnj;های سینما در مقایسه با گفتمان فلسفی، سعی خواهد شد که حدود ارتباطِ فلسفه وسینما مشخص&zwnj;تر گردد.</p> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL"><b>طبیعت داستان&zwnj;گویانه&zwnj;ی </b><b>فیلم و عدم علاقه&zwnj;ی سینما به یافتن حقیقت</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">سینما برای معرفی کردن بهتر پیام خود به مخاطب، محتاج به برقراری یک رابطه&zwnj;ی سازنده با فلسفه است. اما تا چه حد سینما به فیلم&zwnj;ساز امکان بررسی یک گفتمان فلسفی را می&zwnj;دهد؟ نگارنده این مطلب معتقد است که طبیعت داستانی-تخیلی فیلم وعدم تمرکز بر گفتمان حقیقت وسعادت از محدودیت&zwnj;های اساسی سینما در ارتباط با فلسفه است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;طبیعت داستان&zwnj;گویانه&zwnj;ی فیلم و عدم علاقه&zwnj;ی سینما به یافتن حقیقت در بسیاری ازموارداین اجازه را به کارگردان نمی&zwnj;دهند که بتواند یک مبحث فلسفی را در سینمایش به شکلی کامل، دقیق و موشکافانه بررسی نماید. در گام اول، منطق روایت فیلم، بالاخص در سینمای کلاسیک، می&zwnj;طلبد که بیننده با یک قهرمان روبرو گردد که به منظور رسیدن به یک هدف، در اکثریت مواقع، یک سری کنش&zwnj;های قهرمانانه را درقبال محیط یا کاراکترهای دیگر انجام می&zwnj;دهد. به منظور جلوه دادن به این رویکردهای قهرمانانه، همان گونه که دیوید بوردول بازمی&zwnj;نماید ، فیلم تا حد ممکن به ساده کردن قضایا و پیچیدگی&zwnj;های داستانی می&zwnj;پردازد تا به واسطه آن داستانی را به بیننده عرضه نماید که به راحتی قابل پی&zwnj;گیری باشد (<span dir="LTR">Bordwell et al. 1988</span>).</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">وجود چنین ساختار ساده&zwnj;ای به بیننده این یاری را می&zwnj;رساند که به سادگی قهرمان و ضد قهرمان فیلم را تشخیص دهد و و در نتیجه با کم&zwnj;ترین دغدغه با قهرمان داستان هم&zwnj;ذات پنداری نماید و تلاش قهرمان برای سرکوب نیروهای مخالف را بستاید واز آن لذت ببرد. با وجود تاثیر مثبت این استراتژی بر جذابیت یک فیلم، وجود این ساختارِ ساده مانع از آن است که کارگردان در سینما یک مبحث فلسفی را به شکلی کامل و با بررسی کامل دلایل رفتاری کاراکترها بررسی کند. حتی درسینمای هنری و آوانگارد اروپایی هم با وجود چالش کشیدن اساسی بسیاری از این نظریات بازهم طبیعت داستان&zwnj;گویانه و تخیلی فیلم مانع از آن است که تماشاگر را موفق به درک پیچیدگی&zwnj;های داستانی نماید. در واقع، بررسی رفتارهای کاراکترها در شرایط متضاد و متناقض می&zwnj;تواند از یک طرف سبب پیچیدگی داستانی فیلم گردد، و از طرف دیگر زمان فیلم را طولانی&zwnj;تر نماید و در مجموع، موجب خستگی بیننده در پیگیری داستان فیلم گردد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">نکته&zwnj;ی فوق بیشتر از این حقیقت برمی&zwnj;خیزد که سینما برعکس فلسفه، به دنبال یافتن حقیقت در یک فیلم نیست و درنتیجه ساختاری خطی&zwnj; ندارد. برعکس یک متن فلسفی، در یک فیلم ما کمتر به دنبال رسیدن به یک جواب نهایی و درک سعادت هستیم. درکارِ اکثر فلاسفه و حتی ساختارشکن&zwnj;هایی مثل نیچه، هدفِ اصلیِ نوشتار یافتن حقیقت یا جوابِ یک قضیه است. جهت رسیدن به حقیقت، لازمه کار یک فیلسوف بررسی پیچیدگی&zwnj;های یک استدلال فلسفی با استفاده از صدها مثال متفاوت است، تا متناسب با آن بهترین جواب استدلال مشخص گردد. از این منظر، فیلم به واسطه&zwnj;ی رویکرد ساده&zwnj;انگارانه&zwnj;اش به حقیقت، کم&zwnj;تر می&zwnj;تواند نقشی مثبت را در انتقال یک فکر فلسفی و بیان پیچیدگی&zwnj;های آن بازی کند. درواقع یک متن سنتی فلسفی، احتیاجِ به دنبال کردن یک خط سیر مشخصِ ریتم گرایانه را ندارد. برعکسِ فیلم، ضرباهنگ یک متن فلسفی لازم نیست تا به منظور جذب مخاطب و علاقه&zwnj;مند کردن او به سرنوشت کاراکترها هر لحظه تغییر کند و فرضاً کند یا تند شود.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">متن فلسفی دارای یک خط سیر خطی ست . در متن فلسفی ، هر گزاره به گزاره دیگر ختم می&zwnj;شود واز جمع بندی گزاره&zwnj;ها خواننده به نتیجه نهاییِ نویسنده متن می&zwnj;رسد. تلاش برای گرته برداری و رسیدن به روندی مشابه در فیلم به راحتی امکان پذیر نیست. در یک فیلم ، &quot;ریتم&quot;&zwnj;های متفاوت نقش مهمی را درساختار برعهده دارند. همان&zwnj;طور که دلوز بحث می&zwnj;کند ، فیلم در حقیقت یک تجربه زمانی-تصویری ست که به واسطه آن با کمک تصویر، در هرزمان، تجربه&zwnj;ای جدید خلق می&zwnj;گردد و دراین سیر تکامل، لحظاتِ &quot;انفجار&quot; نقش مهمی را در جذاب کردن خط اصلی داستان برعهده دارند (<span dir="LTR">Colman 2008</span>). ساختار فیلم در لحظات انفجار از شکل یک تجربه تکراری و روزمره خارج می&zwnj;شود و به کارگردان امکان اتصال به زمان&zwnj;هایی را می&zwnj;دهد که دلوز آن&zwnj;ها را زمان &quot;الوهیتی&quot; می&zwnj;خواند. در خلق این لحظاتِ انفجار، ریتم نقش عمده&zwnj;ای را درفیلم بازی می&zwnj;کند و با کند یا تند کردن ریتم، کارگردان لحظاتی را درفیلم برجسته کرده یا از ارزش می&zwnj;اندازد. با وجود مثبت بودن این ساختار در جذاب ساختن فیلم، این ساختارِ انفجاری به بریدن خط مسیر نظرات بیان شده می&zwnj;پردازد و درنهایت سبب تضعیف قدرت یک فیلم در بیان پیچیدگی&zwnj;های یک مفهوم فلسفی می&zwnj;گردد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">به واسطه نکات فوق مشخص است که فیلم دارای همان قدرت یک متن فلسفی از جهت بیان پیچیدگی&zwnj;های یک نوشتار فلسفی نیست. آیا با وجود این محدودیت&zwnj;ها، سینما قادر به ایجاد خلاقیت&zwnj;هایی در ایده&zwnj;های فلسفی می&zwnj;باشد؟ دربخش بعدی مقاله با کمک بررسیِ موردی فیلم &quot; مرد سوم&quot; (1948) ساخته کارول رید سعی می&zwnj;کنم جوابی برای این سوال فراهم آورم.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نمونه &quot;مرد سوم&quot;<img width="250" height="367" align="left" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/thethirdman1.jpg" alt="" /></b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">فیلمِ مر&zwnj;د سوم، سرگذشت یک نویسنده آمریکایی به نام &quot;هالی مارتین&quot; است که به دعوت دوست خود &quot;هری لیم&quot; به وین می&zwnj;رود، اما به محض ورود به وین متوجه می&zwnj;گردد که دوستش به تازگی درگذشته است. با ادامه داستان هالی متوجه تناقضاتی در ماجرای مرگ هری لیم می&zwnj;گردد. وجود این تناقضات او را به ماجرای مرگ هری مشکوک می&zwnj;کند و هالی در پی یافتن پاسخی به معضل این تناقضات، تصمیم به بررسی دقیق&zwnj;تر مرگ هری می&zwnj;گیرد. بدین منظور با افراد گوناگونی که هری با آن&zwnj;ها آشنا بوده، منجمله دوست دختر هری به نام&quot;آنا&quot;، صحبت کرده و به جمع&zwnj;آوری اطلاعات می&zwnj;پردازد . درپی این تحقیقات هری متوجه می&zwnj;شود که هالی در واقع یک قاچاقچی داروساز در اتریش بوده که با تخریب محصولات دارویی پول هنگفتی را به جیب زده. او هم&zwnj;چنین متوجه می&zwnj;شود که ما&zwnj;جرای مرگ هری تنها یک داستان ساختگی برای گمراه کردن پلیس است. با آگاه شدن ازاین ماجرا و درک عمقِ اخلاقی فاجعه، هالی تصمیم می&zwnj;گیرد که در پیدا کردن هری به پلیس کمک کند. فیلم در نهایت با صحنه قتل هری به وسیله هالی در یکی از کانال&zwnj;های زیرزمینیِ وین خاتمه می&zwnj;یابد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;ورای لذتِ داستانیِ فیلم، بازیگری&zwnj;های زیبا و سینماتوگرافی فوق&zwnj;العاده زیبای کارول رید، فیلمنامه فیلم که نوشته گراهام گرین رمان&zwnj;نویس بریتانیایی است، از قدرت جذب کنندگی بالایی برای تماشاگر برخورداراست و در ذهن سوالات فراوانی را پیرامون رابطه اخلاق و دوستی فراهم می&zwnj;سازد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">بررسی مفهوم فلسفیِ دوستی، انواع آن و رابطه آن با اخلاق، از جمله دغدغه&zwnj;های اولیه فلاسفه بوده است. ارسطو از اولین فلاسفه&zwnj;ای بود که به تعریف دوستی و انواع آن در اشکال مختلف پرداخت. ارسطو در کتاب هشتم &quot;اخلاق نیکوماخوس&quot;، سه شکل عمده برای دوستی مطرح می&zwnj;سازد (<span dir="LTR">Aristotle, Apostle, and Aristotle 1984</span>). ازنظر او، دوستی یا بر &quot;فضیلت&quot; بنا شده است و یا &quot;لذت&quot;و یا &quot;منفعت&quot;. در دیدگاه ارسطو، تنها دوستی مبتنی بر فضیلت است که میان مردان خوب وجود دارد و در آن، افراد یکدیگر را به خاطر وجود ویژگی&zwnj;های فضیلت&zwnj;مندانه دوست می&zwnj;دارند و این دوستی درتمام شئون، کامل و بهترین است. دراین نوعِ دوستی هرکدام از دوستان به فکر خدمت رسانی به دوست دیگر خود است. ارسطو همچنین معتقد بوده است که دوستی واقعی فقط مابین افرادِ با فضیلت برقرار می&zwnj;شود. طبق نظر او یک فرد بی&zwnj;فضیلت نمی&zwnj;تواند با یک انسان با فضیلت دوست گردد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">فیلم کارول رید بستری مناسب را برای بررسی ایده&zwnj;های فلسفی ارسطو پیرامون دوستی فراهم می&zwnj;سازد. همان&zwnj;طور که اشاره شد، هری به واسطه درخواست دوست خود، هالی، به وین رفته و به واسطه عمق این دوستی درفکر کشف ماجرای قتل اوست. ورای رابطه دوستی مابین هری و هالی، در فیلم شاهد عشق کورکورانه آنا به هری نیز می&zwnj;باشیم. وجود این روابط می&zwnj;تواند بستری برای سنجیدن نظر ارسطو پیرامون رابطه عشق جنسی و ارتباط آن با دوستی و همچنین مفهوم دوستی ورابطه آن با قانون فراهم سازد. عشق کورکورانه آنا به هری می&zwnj;تواند یادآور صحبت&zwnj;های جنجالی ارسطو باشد در تایید این صحبت که عشق جنسی، نوعی دوستی بدون عقل است و درنتیجه از ارزش بالایی برخوردار نیست. همچنین تضاد بین انواع دوستی، دوستی بین هری و هالی و دوستیِ سیاسی بین هری و دولت که درنهایت سبب خیانت هری به هالی می&zwnj;شود، می&zwnj;تواند بستری را درجهت بررسی نظریات ارسطو فراهم سازد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">فیلم به واسطه مطرح کردن نظرات ارسطو پیرامون دوستی می&zwnj;تواند به ذهن یک بیننده در درک بهتر صحبت&zwnj;های ارسطو کمک دهد. می&zwnj;توان مطرح کرد که درست است که فیلم ارتباطی با صحبت&zwnj;های ارسطو برقرار می&zwnj;کند، اما آیا فیلم گفتمانی جدید را نیزفراهم می&zwnj;سازد؟ در واقع یکی از شرط&zwnj;های اصلیِ یک گفتمانِ فلسفی، تازه بودنِ آن است. ادعای مقاله این است که فیلم کارول رید یک گفتمان فلسفی نیز هست. یکی از نکات مهمی که در فیلم مطرح می&zwnj;شود بیان این ایده است که یک فردِ بدون فضیلت می&zwnj;تواند با یک انسان فضیلت&zwnj;مند دوست شده و دوستی عمیقی را نیز بسازد. مطرح کردن این نکته می&zwnj;تواند پرسش&zwnj;های جدیدی را پیرامون محدودیت&zwnj;های فلسفی دیدگاه ارسطو نسبت به دوستی مطرح کند. فیلم دراین جا تناقضی را با صحبت&zwnj;های ارسطو فراهم می&zwnj;آورد و در نتیجه سوالات جدیدی را درذهن مطرح می&zwnj;سازد. فیلم به خوبی مشحص می&zwnj;کند که دوستیِ انسانی و دلایل ایجاد آن، پیچیده&zwnj;تر از چیزی ست که ارسطو مطرح کرده است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">ورای این نکته، باید توجه داشت که فیلم کارول رید از لحاظ فرمی این امکان را به بیننده می&zwnj;دهد که بهتر موقعیت&zwnj;هایِ خاصِ توصیف شده&zwnj;یِ فلسفی را بازسازی تصویری نماید. مثال&zwnj;های فلسفی در اکثر موارد مثال&zwnj;هایی خشک هستند که تا حدممکن تقلیل یافته&zwnj;اند؛ درحالی&zwnj; که مثال&zwnj;های فیلمی، شاخ و برگ یافته ترند. درفیلم کارول رید، شخصیت پردازی&zwnj;های انسانی، توجه به مکان&zwnj;ها و فضاها، کالبدی انسان&zwnj;وارانه&zwnj;تر را به فضای تخت فلسفی می&zwnj;دهند. با دیدن این کاراکترها، ما بهتر با ماجرا هم&zwnj;ذات&zwnj;پنداری کرده و آن را واقعی&zwnj;تر می&zwnj;پنداریم. در فیلم، ما با کاراکترهایی روبه&zwnj;روهستیم که واقعی بودن آن&zwnj;ها می&zwnj;تواند ما را به این سو سوق دهد که ایده&zwnj;های فیلسوف از قابلیت تبدیل شدن به واقعیت برخوردار هستند و درنتیجه تجربه متنی را واقعی&zwnj;تر احساس کنیم. مواردی از این دست در یک فیلم می&zwnj;تواند ما را به دقت بیشتر در یک ایده فلسفی ترغیب کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;<img width="300" height="187" align="right" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/thethirdman2.jpg" alt="" /></div> <div dir="RTL">از سوی دیگر، در شکلی اغراق شده، یک فیلم می&zwnj;تواند به صورت یک آزمایشگاهی برای بررسی ایده&zwnj;های جدید یک فیلسوف درآید. تست کردن پاره&zwnj;ای از افکار فلاسفه، به طور مثال طبیعت انسانی در شرایط بحران یا وضعیت طبیعی که هابس از آن صحبت می&zwnj;کند، احتیاج به منابع مالی و مادی فراوان دارد؛ لذا در خیلی از موارد این باعث می&zwnj;شود نتوان آن&zwnj;ها را تست نمود. دراین شرایط یک فیلم&zwnj;ساز می&zwnj;تواند در قالب یک فیلمِ آزمایشی این ایده&zwnj;ها را مطرح کرده و باعث شود که محدودیت&zwnj;ها و پتانسیل&zwnj;های آن&zwnj;ها در واقعیت برملا شود. فیلم &quot;ساعت گرگ&quot; میشل هانکه یک مثال خوب در این زمینه است. دراین فیلم سناریویی مطرح می&zwnj;شود که در آن گروهی از انسان&zwnj;ها پس از بحرانی طبیعی، وارد دوره&zwnj;ای درزندکی می&zwnj;شوند که در آن تنها بقا مفهوم دارد. دراین جا سوال اساسی این است که چرا در این شرایط انسان&zwnj;ها نمی&zwnj;توانند باهم مشارکت بکنند؟ چراعده&zwnj;ای خود را در فاصله&zwnj;ای از بقیه قرار می&zwnj;دهند وشروع به دزدی و کلک زدن یا قتل وغارت می&zwnj;کنند. چرا در حالت طبیعی قوانین مختلفی بر روابط انسانی حاکم می&zwnj;گردد؟ در این حالت فیلم به صورت ابزاری کمکی در جهت خدمت به فلسفه درمی&zwnj;آید و به شکلی مثبت موقعیت&zwnj;های غیر منتظره وجدید را برای تفکری فلسفی ایجاد می&zwnj;نماید .</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">باوجودِ این فوائد ، باید در نظر داشت که کم&zwnj;تر کسی است که پس از دیدن یک فیلم، به طور مثال مرد سوم، بتواند به یک حکم قطعی پبرامون دوستی و مفهوم آن برسد. در واقع همان&zwnj;طور که بروس راسل مطرح می&zwnj;کند، در وهله&zwnj;ی اول ادعاهای فلسفی با دنیای واقعی سروکار دارند و ادعاهای یک فیلم با دنیای تخیلی. رسیدن به یک حکم فلسفه محتاج آن است که یک حقیقت &quot;واقعی&quot; با توجه به تمام جوانب آن بررسی شود و شرایطِ گوناگون آن مطرح گردد. دراین مورد با دیدن فیلم کارول رید، ما تنها قادر هستیم یک تجربه تخیلی را به یاد آوریم و فیلم قادر نیست که تمامی واقعیت&zwnj;های رخ داده و دلایل عمیق روابط موجود در فیلم را باز کند. به طور مثال، فیلم به درستی باز نمی&zwnj;کند که به چه دلیل هری به هالی این چنین عشق می&zwnj;ورزد. کسی می&zwnj;تواند ادعا کند که دلیل عشق&zwnj;ورزی هری به هالی نوعی علاقه جنسی سادیستی است و تمایلات جنسی است که سبب ارتباط یک انسان فضیلت&zwnj;دار به یک انسان غیرفضیلت دارمی&zwnj;گردد. همچنین در فیلم به خوبی رابطه عشق با دوستی باز نمی&zwnj;شود و فیلم در قالب مری، ما را تنها با یک شخصیت مالیخولیایی ، که یادآور کلیشه زن احساساتی است، روبه&zwnj;رو می&zwnj;کند. زنی که دیوانه&zwnj;وار هری را دوست دارد. بیننده&zwnj;ی آگاه پس از دیدن فیلم با سوالات فراوانی نسبت به این شخصیت روبه&zwnj;رو است و درنهایت فیلم مرد سوم به واسطه ساختار تخیلی خود بیان نمی&zwnj;کند که چند درصد مردم در مواجهه با چنین شرایطی دوستی خود را فدای دوستی با دولت به شکل ارسطویی&zwnj; می&zwnj;کنند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>نتیجه گیری</b></div> <div dir="RTL"><b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL">در مطالب فوق سعی شد که رابطه فلسفه وسینما بازتر گردد. همچنین سعی شد که محدودیت&zwnj;ها و پتانسیل&zwnj;های سینما در رابطه با فلسفه مشخص شود. همان&zwnj;طور که بحث گردید، فیلم زبان مخصوص به خود را ندارد و در نبودِ این زبان محتاج به بکارگیری گفتمان فلسفی است. مقاله مشخص نمود که طبیعت داستانی-تخیلی فیلم وعدم تمرکز بر گفتمان حقیقت وسعادت از محدودیت&zwnj;های اساسی سینما در ارتباط با فلسفه می&zwnj;باشند. همچنین مباحث این مقاله بیان نمود که فیلم قادر است که مثال&zwnj;های متناقض وجدیدی را در کنار نوشته&zwnj;های فلاسفه عرضه دارد وهمچنین قادر است به مثال&zwnj;های خشک فلسفی فرمی مطلوب&zwnj;تر ببخشد و بیننده را به پیگیری آن&zwnj;ها علاقه&zwnj;مند سازد و غیر از این موارد فیلم می&zwnj;تواند به صورت یک آزمایشی جهت بررسی یک ایده فلسفی درآید.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">مجموع ضعف&zwnj;ها وقدرت&zwnj;های مطرح شده پیرامون فیلم در رابطه با فلسفه می&zwnj;تواند ما را به نپذیرفتن بخش دوم استدلال دوم هگل سوق دهد که بر مبنای آن &quot;اگر فیلم ابزاری قوی برای بیان فلسفه نیست، پس بهتر است جایگاه خود را به متون فلسفی و بحث&zwnj;های منطقی بدهد&quot;. استدلال&zwnj;های مطرح شده در این مقاله می&zwnj;تواند ما را به این نتیجه سوق دهد که رویکرد معقول&zwnj;تر و راه&zwnj;گشا در رابطه&zwnj;ی فلسفه و سینما، استفاده&zwnj;ی هم&zwnj;زمان از ابزار سینمایی و ابزارهای سنتی در عین پذیرش محدودیت&zwnj;های آن&zwnj;هاست. پذیرفتن استدلال هگلی بدین معنا است که اگراز شما خواسته&zwnj;شده باشد که درِ یک قوطی پیچ&zwnj;&zwnj;خورده را به کمک یک سکه یا پیچ&zwnj;گوشتی بازکنید باید از پیچ&zwnj;گوشتی استفاده شود چون&zwnj;که پیچ گوشتی ابزار بهتری برای بازکردن پیچ در مقایسه&zwnj;ی با سکه است. پیچ&zwnj;گوشتی این امکان را می&zwnj;دهد که پیچ را به سادگی و در زمان کوتاه&zwnj;تری بازکنید، درحالی&zwnj;که بازکردن پیچ با سکه کاری دشوار و وقت&zwnj;گیر است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">مشکل بکارگیری این استدلال در مواجهه با فیلم در این است که این منطق از یاد &zwnj;می&zwnj;برد که گاه &quot;تلفیق&quot; می&zwnj;تواند پاسخ&zwnj; هوشمندانه&zwnj;تری را برای یک پرسش بیابد. در مثال سکه و پیچ&zwnj;گوشتی، این امکان هست که در ابتدا که نیاز به ظرافت بیشتری هست پیچ&zwnj;گوشتی را بکار برد، و سپس از سکه استفاده&zwnj;کرد تا سرعت کار افزایش&zwnj; یابد. در مثالِ رابطه&zwnj;ی فلسفه و سینما نیز با همین مسئله روبرو هستیم. در بخش&zwnj;هایی از مباحث فلسفی که برای بررسی یک پرسش، ذکر مثال&zwnj;های گوناگون و داشتن ساختاری یکنواخت و گزاره به گزاره مورد نیاز است، به منظورسادگیِ کار می&zwnj;توان مباحث فلسفی را بصورت نوشتاری مطرح&zwnj; کرد، و سپس بخش&zwnj;هایی از گفتمان فلسفی را که نیازمند گره&zwnj;گشایی و تفسیر مثال&zwnj;ها یا راستی&zwnj;آزمایی نظریات جدید است، به کمک ابزار سینما انجام داد.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>ارجاع&zwnj;ها</b>:</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <p class="rteleft">Aristotle, Hippocrates George Apostle, and Aristotle. 1984. Aristotle's Nicomachean ethics. Grinnell, Iowa: Peripatetic Press<br /> Bordwell, David, Janet Staiger, Kristin Thompson, and ebrary Inc. The classical Hollywood cinema film style &amp; mode of production to 1960. Columbia University Press 1988. Available from this <a href="https://login.library.utoronto.ca/cgi-bin/go_log.pl?url=http://site.ebrary.com/lib/utoronto/Doc?id=10165993">link</a><br /> Colman, Felicity. 2008. Deleuze and cinema : the film concepts. Oxford: Berg</p> <div>&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>بخش نخست</b>:</div> <div dir="RTL"><a href="#http://radiozamaneh.com/reflections/2012/05/16/14410">طرح مسئله رابطه فلسفه و سینما</a></div> <p>&nbsp;</p>

امیر گنجوی –بحث از فلسفه و استفاده کردن از گفتمان‌های فلسفی در نقدِ فیلم امری تلف کننده وقت نیست و به واسطه‌ی محدودیت‌های زبانیِ خاصِ سینما یکی از ملزومات اصلی درک و شناخت بهتر از یک فیلم است. این نکته فشرده بخشِ اول این نوشتاراست.

اینک به طور خاص با بررسی محدودیت‌ها و پتانسیل‌های سینما در مقایسه با گفتمان فلسفی، سعی خواهد شد که حدود ارتباطِ فلسفه وسینما مشخص‌تر گردد.

Aristotle, Hippocrates George Apostle, and Aristotle. 1984. Aristotle's Nicomachean ethics. Grinnell, Iowa: Peripatetic Press
Bordwell, David, Janet Staiger, Kristin Thompson, and ebrary Inc. The classical Hollywood cinema film style & mode of production to 1960. Columbia University Press 1988. Available from this link
Colman, Felicity. 2008. Deleuze and cinema : the film concepts. Oxford: Berg

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    تلاش جالبیه اما به باور من اینجا چند چیز درهم ریخته. یکی اینکه هر حرفی که یک فیلسوف میزنه الزاما فلسفه نیست. حرف ارستو مثلن در باره ی انواع دوستی ،"فلسفه ی اخلاق" نیست ، باور های ارستو ست. فلسفه ی اخلاق با این پرسش شروع میشه : اخلاق چیه؟ آیا ما حق داریم بگیم رفتاری اخلاقا خوب هست یا نیست؟ آیا چیزی به نام خوبی و بدی در جهان هست؟ اگر هست مرزهاش کجاست؟ با تعریف شما هر فیلمی یک فیلم فلسفی ست چون در آخر هر فیلمی میشه یک نتیجه گیری اخلاقی کرد. آیا مثلن دزدی خوب است یا نیست؟ آیا آدم کشی خوب است یا نیست؟ آیا خیانت خوب است ...؟ چیز دیگه اینکه مرزهای فلسفه و هنر خیلی بهم نزدیکند. انگاره های فلسفی فقط انگاره اند، ثابت شدنی نیستند، اگر بودند که فلسفه نمیشدند، دانش بودند. تمام انگاره های فلسفی آفریده های انسان هایی بسیار خلاق اند که از راه استدلال های منطقی ساخته میشن. تفاوتشون با هنر هم همینجاست : ابزار استدلال. در رسیدن به آفرینش های هنری استدلال جایی نداره اما در فلسفه اینجوری نیست. مثلن در فلسفه گفتن اینکه "همونجور که دیوید بوردول گفته" ، پذیرفتنی نیست. چون نقل قول از کسی اثبات ادعا نمیشه. چیز دیگه اینکه نه بیان های فلسفی یک گونه اند نه سینما فقط سینمای داستانی ست. بسیاری از نوشته های فیلسوف های ایدآلیسم مثلن همین نیچه چیزهایی شبیه به سینمای اکسپریمنتال هستند. در همین پیوند فیلم میتریکس هم اندیشه ی "بیشاب برکلی" رو با آمیخته ای از خط داستانی و شگردهای اکسپریمنتال بیان میکنه.و نیازی هم نمی بینه که این فلسفه رو خط به خط آموزش بده، فقط احساسش رو منتقل میکنه. با سپاسگزاری از تلاش خوب تان.

  • امید

    سلام. کاش این نوشته زبانی بهتر و بیانی گویا داشت. دوستان باید بدانند که اگر برای پرمایه ترین اندیشه ها زبانی رسا و مناسب نیابند، در واقع هیچ ارتباطی شکل نگرفته و اندیشه سترون مانده است. تنها به این جمله نگاه کنید: «فیلم به واسطه مطرح کردن نظرات ارسطو پیرامون دوستی می‌تواند به ذهن یک بیننده در درک بهتر صحبت‌های ارسطو کمک دهد.» می توان به سادگی نوشت: «فیلم با طرح نظرات ارسطو درباره دوستی می تواند به بیننده در درک سخنان ارسطو کمک کند.» معلوم نیست چرا نویسنده به واژه بی محتوای "به واسطه" این قدر علاقه دارد؟! این نشانه محدودیت و فقر ذخیره واژگانی اوست که باید آن را تقویت کند. موفق باشید