ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

جست‌وجوی حقیقت در تاریکی

<p>بهراد رحمانی ـ پس از ماه&zwnj;ها تظاهرات و ایستادگی (و شاید سال&zwnj;ها نارضایتی)، سرانجام انقلاب به ثمر نشست.</p> <!--break--> <p>&nbsp;شب یازدهم فوریه، خیل عظیم مردم مصر در خیابان&zwnj;های شهر مشغول پایکوبی بودند: حسنی مبارک، دیکتاتور مصر، سقوط کرده بود. شب بود، اما غریو هلهله&zwnj;ها و نورافشانی&zwnj;ها آن را روز کرده بود؛ حداقل می&zwnj;توان گفت شادی&zwnj;ها و پایکوبی&zwnj;ها نوید آغاز روز را می&zwnj;داد: شب &quot;دیکتاتوری&quot; به سر آمده و روز &quot;ملت&quot; سر رسیده بود.</p> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>تجربه&zwnj;ای وحشتناک در تاریکی</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">لارا لوگان، خبرنگار شبکه سی&zwnj;بی&zwnj;اس، در این رخداد حضور داشت. به همراه گروهی متشکل از هفت نفر تلاش داشت تا این لحظه تاریخی را ثبت کند. مخاطبان برنامه را با خود به درون جمعیت برد، تا شادمانی مردم را در برابر دیدگان&zwnj;شان قرار دهد، تا هیجان حضور در میان جمعیت را به تصویر کشد. آنچه اما اهمیت دارد، تصاویری نیست که او (مانند بسیاری دیگر از خبرنگاران حاضر در مصر) توانست نشان دهد، بلکه حوادثی است که نتوانست نشان دهد. آنها را فقط تجربه کرد. در یک لحظه نور دوربین خاموش شد: آن روشنایی که به او اجازه می&zwnj;داد تا شادی&zwnj;ها را نشان دهد، همان روشنایی بود که به مردم اجازه می&zwnj;داد تا سرمستی خود از پیروزی را جاودانه کنند. مگر نه این که &quot;روز ملت&quot; بود، پس چه چیز جز نور می&zwnj;توانست آن را به درستی و بدون کاستی ثبت کند؟</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">با خاموش شدن آن نور، هیجان ناشی از حضور در خیل مردمان سرمست، جای خود را به اضطراب داد. این اضطراب از جنس آن احساس&zwnj;هایی است که هنگام مواجهه با حقیقت مجال بروز پیدا می&zwnj;کند: هر اندازه سبعیتِ حقیقت بیشتر باشد، اضطراب شدیدتر خواهد بود. مگر نه این که تاریکی شب همیشه جایگاه دیوان بوده است؟ این اضطراب ناشی از حمله آنان بود که از عمق تاریکی، از ژرفای حقیقتِ شب، بر ایشان حمله&zwnj;ور شده بودند. جنون انقلاب که در روشنایی روز چهره&zwnj;ای خندان داشت، در ظلمت شب، چهره&zwnj;ای دهشتناک یافت. کدامیک از این چهره&zwnj;ها حقیقی است؟&nbsp;</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">انقلاب تشدید می&zwnj;کند: هیجان&zwnj;ها را، روابط را ، امیدها را، نور را. نور شدید، به جای آن که دید را بهتر کند، باعث خیرگی و کوری می&zwnj;شود. در روشنایی همین نور بود که مردم هیجان زده بودند و همین نور بود که به دوربین روشن اجازه می&zwnj;داد، پیروزی را بر صفحه تلویزیون جاودانه کند، اما با خاموش شدن دوربین، تاریکی سر رسید، تاریکی با نور انقلاب سر سازگاری ندارد.&nbsp;</div> </blockquote> <div dir="RTL">در تاریکیِ روز پیروزی، تن لارا آماج پنجه&zwnj;افکنی&zwnj;ها شد، لباس&zwnj;هایش را از تن در آوردند و بر او تعرض کردند: بارها و بارها. این حمله نه به مدد نور که به یاری تاریکی صورت می&zwnj;گرفت؛ شبیخون بود. انقلاب تشدید می&zwnj;کند: هیجان&zwnj;ها را، روابط را ، امیدها را، نور را. نور شدید، به جای آن که دید را بهتر کند، باعث خیرگی و کوری می&zwnj;شود. در روشنایی همین نور بود که مردم هیجان زده بودند و همین نور بود که به دوربین روشن اجازه می&zwnj;داد، پیروزی را بر صفحه تلویزیون جاودانه کند، اما با خاموش شدن دوربین، تاریکی سر رسید، تاریکی با نور انقلاب سر سازگاری ندارد. تاریکی با تامل و طمانینه همراه است و برعکس انقلاب که تشدید می&zwnj;کند آرام می&zwnj;کند و تخفیف می&zwnj;دهد: هیجان&zwnj;ها را، روابط را، خیرگی را. این تاریکی، شبکه&zwnj; روابط انسانی و ارزش&zwnj;های ریشه دوانده در جامعه را، در واقعی&zwnj;ترین صورت خود، آفتابی می&zwnj;کند در حالی که آن نور، فقط آن را تیره و تار می&zwnj;کند؛ جغد مینروا در شبانگاهان مجال بال و پر گشودن می&zwnj;یابد. در این تاریکی نمی&zwnj;توان به دنبال جاودانه کردن لحظات بود، نمی&zwnj;توان همزمان هم پایان و هم آغاز تاریخ را اعلام کرد. باید به فکر جریان تاریخ بود. این نقیضه&zwnj; تاریکی- روشنایی و ارتباط آن با حقیقتِ بنیادهای اجتماعی، بنیان حرکت&zwnj;های اجتماعی و اساس جنبش&zwnj;های مدنی را به چالش می&zwnj;کشد و تقویت می&zwnj;کند؛ اهداف&zwnj;شان را تعریف و استراتژی&zwnj;ها را ترسیم می&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>زن بودن</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">درد جامعه، تار و پود بدقواره&zwnj; روابط انسانی و پوسیدگی ارزش&zwnj;ها، از اعماق این تاریکی، چونان حقیقتی روشن بیرون می&zwnj;جهد و در برابر دیدگان قرار می&zwnj;گیرد: زن بودن؛ زن بودن و غریبه بودن؛ زن بودن، غریبه بودن و در حوزه عمومی بودن. تمام روابط و ارزش&zwnj;ها در عریان&zwnj;ترین و وحشیانه&zwnj;ترین شکل خود بازتولید می&zwnj;شوند. آیا انقلاب این روابط را نشانه رفته است؟ آیا این روابط و ارزش&zwnj;ها قبل و بعد از انقلاب تفاوتی با یکدیگر دارند؟ انقلاب شدید است، اما بنیادین نیست. شدید است، زیرا هر آنچه در برابر چشمان شما است زیر و زبر می&zwnj;شود. هر آنکه بالاست به زیر آورده می&zwnj;شود، اما جای آنها تنها مدتی اندک خالی می&zwnj;ماند، به زودی دیگرانی برکشیده خواهند شد. عامل پویایی نظام عمودی جامعه، در بالاترین سطح خود، در قله، انقلاب است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL">نمی&zwnj;توان همزمان هم پایان و هم آغاز تاریخ را اعلام کرد. باید به فکر جریان تاریخ بود. این نقیضه&zwnj; تاریکی- روشنایی و ارتباط آن با حقیقتِ بنیادهای اجتماعی، بنیان حرکت&zwnj;های اجتماعی و اساس جنبش&zwnj;های مدنی را به چالش می&zwnj;کشد و تقویت می&zwnj;کند؛ اهداف&zwnj;شان را تعریف و استراتژی&zwnj;ها را ترسیم می&zwnj;کند.&nbsp;</div> </blockquote> <div dir="RTL">&nbsp;اسطوره&zwnj;ها و افسانه&zwnj;ها نیز بر این گواه هستند: شاهان خورشید تابان هستند. نور خیره&zwnj;کننده انقلاب، تنها در خور برکشیدن خورشیدی دیگر است. انقلاب اما بنیادین نیست. این شاه بر همان اریکه تکیه می&zwnj;زند که شاه پیشین بر آن حکم رانده بود. البته ممکن است ظاهر آن را تغییر دهند، یا حتی مکانش را و نامش را (حتی نام شاه را)، اما نمی&zwnj;توانند بنیادش را قلب کنند؛ زیرا حافظ و نگهبانی بر آن گمارده شده است:</div> <div dir="RTL">همان که برق نور انقلاب پنهانش ساخته است. تغییر بنیادین تنها با بازساختار دهی و بازنظم دهی روابط میان انسان&zwnj;ها میسر خواهد بود، با ترسیم مجدد مرزها؛ با تعریف مجدد روابط سازمان&zwnj;ها و انسان&zwnj;ها، روابط انسان&zwnj;ها و چیزها؛ با درافتادن با ریشه&zwnj;های پنهان، ولی تنومند، کهن درخت ساختار جامعه. این کاری است سترگ و زمان بر. پهنه جامعه میدان آن است و نقش&zwnj;آفرینانش تک&zwnj;تک اعضای جامعه. آبشاری نیست که از فرادست بر سر مردم آوار شود، چشمه&zwnj;ای است که در فرو دست می&zwnj;جوشد و فوران می&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL"><b>تغییرات بنیادین</b></div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">البته این به آن معنا نیست که انقلاب و تغییرات بنیادین یکدیگر را طرد می&zwnj;کنند. هریک ممکن است آن دیگری را فراخواند و فعال کند. در طول تاریخ شاید بتوان برخی موارد را یافت (هرچند بسیار اندک) که این هر دو با یکدیگر عجین بوده&zwnj;اند: گاندی و انقلاب بدون خشونت هند (و شاید مثالی دیگر واسلاو هاول و انقلاب مخملی چک&zwnj;اسلواکی باشد). آنچه اهمیت دارد اما این است که بدانیم هریک از این دو، انقلاب و تلاش برای تغییرات بنیادین، چه قابلیت&zwnj;هایی دارند و چه لوازم و فعالیت&zwnj;هایی می&zwnj;طلبند؛ در چه بستری روانند و حقیقت&zwnj;شان در کجا نمایان است؛ کدامیک در تجربه&zwnj; بلافصل هر روزه&zwnj; هر یک از ما (و حتی نحوه&zwnj; اندیشیدن&zwnj;مان) جای دارد و کدامیک در تجربه&zwnj; کوتاه اما شدیدمان. یکی مداومت می&zwnj;طلبد و هدفش گردش اطلاعات و آگاهی، ایجاد قابلیت گفت&zwnj;وگو میان اقشار و افکار متفاوت (و حتی مخالف) و زدودن موانع ارزشی، اخلاقی و ساختاری جامعه است و نهایتی برای آن متصور نیست، همواره جریان دارد و جهت جریان آن افقی است؛ دیگری به دنبال تشدید احساسات و ارزش&zwnj;های موجود، تغییرات سریع و شدید در راس قدرت، برانگیختن هیجان و تقویت مخالفت&zwnj;هاست و نهایت آن نیز پیروزی در انقلاب است، روزی که جریان عمودی جامعه تکان&zwnj;دهنده&zwnj;ترین تغییر را تجربه می&zwnj;کند. به&zwnj;طور خلاصه، یکی مبتنی بر کنش&zwnj;های کوچک است و دیگری مبتنی بر کنشی عظیم؛ یکی نتایج وسیع و دامنه&zwnj;دار در بر دارد (حتی می&zwnj;تواند تغییرات عمودی را اجتناب&zwnj;ناپذیر سازد) و دیگری نتایجی شدید و کوتاه دامنه (حتی می&zwnj;تواند یک پسرفت را رقم بزند).</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">در تغییرات بنیادین، هرکس و با هر بضاعتی، می&zwnj;تواند نقش&zwnj;آفرینی کند، زیرا آنچه باید تغییر کند تجربه&zwnj; بلافصل است؛ مجموعه&zwnj;ای از روابط، امری که همگان بدان دسترسی دارند، یا به عبارتی در آن غوطه&zwnj;ورند و هدف آن رسیدن به شکل دیگری از &quot;بودن&quot; است.</div> <div dir="RTL">&nbsp;</div> <div dir="RTL">دامنه فعالیت&zwnj;ها در این حالت بسیار گسترده است، اقدامات می&zwnj;توانند سازمان یافته و ساختارمند باشند یا کنش&zwnj;هایی باشند که چه بسا در نگاه اول ساده&zwnj;لوحانه و پیش پا افتاده به نظر برسند، اما اولین کسی که به آنها عمل کند، در حقیقت اولین تغییر را رقم زده است: یکی از گره&zwnj;های شبکه روابط اجتماعی تغییر کرده است. تنها کسانی می&zwnj;توانند از مبشرین بر آمدن صبح صادق محسوب شوند که به تاریکی عمق شب هجوم برند، یعنی روشن&zwnj;ترین روابط بلافصل خود را نشانه روند و مداومت ورزند و مداومت ورزند و مداومت ورزند.&nbsp;</div>

بهراد رحمانی ـ پس از ماه‌ها تظاهرات و ایستادگی (و شاید سال‌ها نارضایتی)، سرانجام انقلاب به ثمر نشست.

 شب یازدهم فوریه، خیل عظیم مردم مصر در خیابان‌های شهر مشغول پایکوبی بودند: حسنی مبارک، دیکتاتور مصر، سقوط کرده بود. شب بود، اما غریو هلهله‌ها و نورافشانی‌ها آن را روز کرده بود؛ حداقل می‌توان گفت شادی‌ها و پایکوبی‌ها نوید آغاز روز را می‌داد: شب "دیکتاتوری" به سر آمده و روز "ملت" سر رسیده بود.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.