ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

شفاعت و توسل در قرآن (۱)

سؤال: چرا دینداران خود مستقیمأ اقدام به درخواست از خداوند نمی‌کنند و دنبال واسطه می‌گردند تا واسطه‌ها چنین درخواستی از خداوند بکنند؟

صالح نظری − دینداران بنا به باور دینیشان، علاقه به نزدیک شدن به خدا به عنوان موجود متعالی را دارند و بنا به باور دینی به روز قیامت و بهشت و جهنم ایمان دارند. گروهی از دینداران برای گرفتار نشدن به عذاب جهنم به جهت گناهانشان و نیز لذت بردن از بهشت به جهت اعمال نیکشان سعی دارند به هر صورتی که شده واسطه‌ای (شفیعی) برای خود دست و پا کنند تا خداوند را راضی گردانند از گناهانشان بگذرد و یا از پاداش بیش از اعمال نیکشان برخوردار گردند. این گروه حتی برای رفع گرفتاری‌های دنیوی یا کسب منفعتی برای خود سعی در ساختن واسطه دارند (توسل) تا خداوند به خاطر آن واسطه در حق آنان ترحم یا لطف کرده تا ازآن گرفتاری‌ها نجات یابند یا از این نعمات برخوردار گردند.

سؤال: چرا دینداران خود مستقیمأ اقدام به درخواست از خداوند نمی‌کنند و دنبال واسطه می‌گردند تا واسطه‌ها چنین درخواستی از خداوند بکنند؟

برای پاسخ به این سؤال باید ابتدا به چگونگی باور آنان به خدا توجه کرد، اینکه آنان چه دیدی از خداوند داشته باشند بسیار موثر در فهم رفتار آنان در واسطه تراشی می‌باشد، از طرفی دیگر متولیان دین که عوام را آموزش دینی می‌دهند و گفتار خود را به کتاب آسمانی مرتبط می‌کنند، آیا فهم درستی از آن کتاب آسمانی دارند؟ و آیا از آن کتاب مقدس چنین برداشت وساطت بدست می‌آید؟

موضوع شفاعت

هر چند موضوع شفاعت و وساطت در پیروان همه ادیان وجود دارد اما در اینجا قصدمان بررسی این موضوع در کتاب مقدس مسلمین است لذا برای بررسی موضوع شفاعت در قرآن ابتدا باید دید، قرآن چگونه خداوند را معرفی می‌کند تا بعد میزان و نحوه اثرگذاری بر خداوند، مورد بررسی قرار گیرد.

در این مصحف شریف خداوند به صور گوناگونی معرفی شده است:

۱. آیاتی که خداوند را غیر قابل فهم، وجود مطلق، غیر قابل تشبیه و توصیف، بی همتا، تنها موثر در هستی و غیر محصور در زمان و مکان و دارای نیروی مطلق معرفی می‌کند.
۱−۱ “لیس کمثله شییء” (شوری۱۱) هیچ کس مانند او نیست
۱−۲ “ولا یحیطون به علمآ” (طه ۱۱) هیچ کس بر او آگاهی نمی‌یابد
۱−۳ “سبحان الله عما یصفون” (صافات ۱۵۹) از آنچه وصف می‌کنید او منزه است
۱−۴ “کل شیء هالک الا وجهه” (قصص۸۸) هر چیزی نابود می‌شود مگر وجه خدا
۱−۵ “فاینما تولوا فثم وجه الله” (بقره۱۱۵) به هر طرف رو کنید وجه او نمایان است
۱−۶ “و نحن اقرب الیه من حبل الورید” (ق۱۶) و ما از رگ گردن به او (انسان) نزدیکتریم
۱−۷ “وما تسقط ورقة الا یعلمها” (انعام۵۹) هیج برگی نمی‌افتد مگر آنکه او می‌داند
۱−۸ “ان القوة لله جمیعا” (بقره۱۶۵) تمام نیرو و قدرت برای خداست

۲. آیاتی که خداوند را دارای صفاتی انسانوارمعرفی می‌کند. او مسخره می‌کند، حیله می‌کند، موجودی دست بسته نیست بلکه دو دستش باز است، در کمین بدکاران است، می‌شنود و می‌بیند، بخشنده و مهربان است، جبار و متکبر است، خشمگین می‌شود و….
۲−۱ “الله یستهزی بهم” (بقره ۱۵) خدا آنان را مسخره می‌کند.
۲−۲ “و مکروا و مکرالله و الله خیرالماکرین” (آل عمران۵۴) آنان حیله می‌کنند و خدا هم حیله می‌کند و خدا بهترین حیله گر است.
۲−۳ “و قالت الیهود ید الله مغلولة غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان” (مائده۶۴) یهود گوید دست خدا بسته است دستشان بسته باد و لعنت به آنها به جهت گفتارشان بلکه دو دست خدا باز است.
۲−۴ “ان ربک لبالمرصاد” (فجر۱۴) همانا خداوند در کمین گاه است.
۲−۵ “و هو السمیع البصیر” (بقره۱۸۱) خدا شنوا و بینا است.
۲−۶ “الرحمن الرحیم” (حمد۳) (خدا) بخشنده و مهربان است.
۲−۷ “هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المومن المهیمن الجبار المتکبر” (حشر۲۳) اوست خدائی که غیر او معبودی نیست همان پادشاه، پاک، سلامت، مومن (به خود)، عزتمند، جبار و متکبر.
۲−۸ “صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضموب علیهم ولالضالین” (حمد ۷) راه آنانکه به آنها نعمت دادی نه راه آنانکه بر آنها خشمگین شدی و نه راه گمراهان.

تمام متکلمین، فلاسفه و عرفا‌ی اسلامی آیات دسته اول را بیان حقیقت خداوندی دانسته‌اند و دسته دوم آیات با تأویل به دسته اول آیات مورد پذیرش قرار گرفته است و آمدن این آیات در قرآن را برای فهم عوامانه بشر دانسته‌اند نه حقیقت خداوندی.

لذا توحید را به سه صورت تقسیم بندی نموده‌اند: ۱- توحید ذات ۲- توحید صفات ۳- توحید افعال، وصفات را عین ذات و بکار بردن صفات را برای فهم ما از خدا ضروری دانسته‌اند نه حقیقی مستقل از ذات.

شاید زیباترین تعبیر از خداوند در خطبه اول نهج البلاغه باشد که در آن امام علی می‌فرمایند :
أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ‏ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ قَالَ فِيمَ فَقَدْ ضَمَّنَهُ وَ مَنْ قَالَ عَلَا مَ فَقَدْ أَخْلَى مِنْهُ كَائِنٌ لَا عَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لَا عَنْ عَدَمٍ مَعَ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُقَارَنَةٍ وَ غَيْرُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ لَا بِمُزَايَلَةٍ فَاعِلٌ لَا بِمَعْنَى الْحَرَكَاتِ وَ الْآلَةِ بَصِيرٌ إِذْ لَا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحِّدٌ إِذْ لَا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لَا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ

اساس دين، شناخت خداوند است و كمال شناخت او، تصديق به وجود اوست و كمال تصديق به وجود او، يكتا و يگانه دانستن اوست و كمال اعتقاد به يكتايى و يگانگى او، پرستش اوست. دور از هر شائبه و آميزه‏اى و، پرستش او زمانى از هر شائبه و آميزه‏اى پاك باشد كه از ذات او، نفى هر صفت شود زيرا هر صفتى گواه بر اين است كه غير از موصوف خود است و هر موصوفى، گواه بر اين است كه غير از صفت خود است. هركس خداوند سبحان را به صفتى زايد بر ذات وصف كند، او را به چيزى مقرون ساخته و هر كه او را به چيزى مقرون دارد، دو چيزش پنداشته و هر كه دو چيزش پندارد، چنان است كه به اجزايش تقسيم كرده و هر كه به اجزايش تقسيم كند، او را ندانسته و نشناخته است. و آنكه به سوى او اشارت كند محدودش پنداشته و هر كه محدودش پندارد، او را بر شمرده است و هر كه گويد كه خدا در چيست، خدا را درون چيزى قرار داده و هر كه گويد كه خدا بر روى چيزى جاى دارد، ديگر جايها را از وجود او تهى كرده است. خداوند همواره بوده است و از عيب حدوث، منزه است. موجود است، نه آنسان كه از عدم به وجود آمده باشد، با هر چيزى هست، ولى نه به گونه‏اى كه همنشين و نزديك او باشد، غير از هر چيزى است، ولى نه بدان سان كه از او دور باشد. كننده كارهاست ولى نه با حركات و ابزارها. به آفريدگان خود بينا بود، حتى آن زمان، كه هنوز جامه هستى بر تن نداشتند. تنها و يكتاست زيرا هرگز او را يار و همدمى نبوده كه فقدانش موجب تشويش گردد.

بنابراین هرگونه باور، به تاثیرگذاری از طرف هر کسی یا هر چیزی برخداوند، خلاف توحید و یکتا پرستی است و اعتقاد به آن شرک (ولو شرک خفی) به خداوند است.

برای فهم موضوع شفاعت به مثال ذیل توجه کنید :
قاضی عادلی اعلام کرده است که در دادگاه او واسطه پذیرفته نمی‌شود.
مردم سخن این قاضی را نشنیده می‌گیرند و از جانب خود واسطه هائی را تعیین می‌کنند.
قاضی می‌گوید: کسی نمی‌تواند بدون اجازه‌ی من وساطت کند.
اگر تنها به سخن آخر قاضی نگاه کنیم و سخن اول او را در نفی وساطت نشنیده بگیریم، می‌توانیم نتیجه بگیریم که وساطت با اجاز‌هء قاضی ممکن است. اما اگر به کل سخنان قاضی و اصرار مردم نادان در آوردن واسطه به دادگاه نگاه کنیم، سخن آخر او نیز نفی وساطت و بیهودگی کار واسطه‌ها را بیان می‌کند.

آیات شفاعت

آياتي از قرآن، شفاعت غير خدا را در روز داوری خدا صريحاً رد مي‌كند:
از روزي بترسيد كه كسي به داد كسي نرسد و از كسي شفاعت پذيرفته نشود و غرامتي گرفته نشود و ياري نشوند. (بقره ۴۸)
از روزي بترسيد كه كسي به داد كسي نرسد و غرامت پذيرفته نشود و شفاعت سودي نبخشد و ياري نشوند. (بقره ۱۲۳)

آيات فوق هر چند خطاب به بني اسرائيل است اما آموزش قرآن برای ما می‌باشد. با اين حال قرآن خطاب به مسلمانان نيز عدم امکان شفاعت غير خدا در روز حساب را بيان مي‌كند:
اي كساني كه ايمان آورديد، از آنچه به شما روزي داديم انفاق كنيد پيش از آنكه روزي بيايد كه در آن نه معامله‌اي است، نه رفاقتي، و نه شفاعتي، و كافران ستمگرند. (بقره ۲۵۴)

نفي شفاعت انسانها در آيات فوق صريح و بي‌قيد و شرط است. ما بنا را بر آياتي از قرآن مي‌گذاریم كه اگرچه صراحتي بر وجود شفاعت غیر خدا ندارند، اما مي‌توان شفاعت را به صورت غير مستقيم از آنها استنباط كرد. در آیة الکرسی می‌خوانیم که «چه کسی بدون اذن خدا می‌تواند شفاعت کند؟ » و نتیجه می‌گیریم که شفاعت با اذن خدا ممکن است، در صورتي كه منظور سؤال فوق مي‌تواند اين باشد كه خدا به كسي چنين اذني نداده است.
مفسران سنتی قرآن مي‌گويند نفي شفاعت در آيات فوق مطلق نيست، همان گونه كه نفي رفاقت در روز حساب مطلق نيست و در آيات ديگري از قرآن به رفاقت مؤمنان در آن روز اشاره شده است: رفيقان در آن روز دشمن يكديگرند، مگر متقين. (زخرف ۶۷) اين استدلال درست نيست. رفاقت در این آیات به يك مفهوم به كار نرفته است تا از جمع اين دو به استنتاجي منطقي برسيم. در يك دادگاه فرد مي‌تواند با ديگري رفيق باشد، اما بر مبناي این رفاقت كسي مجازات يا تبرئه نمي‌شود، مگر اينكه دادگاه ناصالح باشد. بعضي از شبهات ما با ترکیب مطالب بي‌ربط حاصل مي‌شود. مقصود از اينكه در روز داوری رفاقتي در كار نيست اين است كه رفاقت افراد با يكديگر تأثيري در حكم افراد ندارد، و اين موضوع براي متقين و غيرمتقين صادق است. در آيه‌ي زير نيز اين تذكر تكرار شده است:

به بندگانم كه ايمان آوردند بگو كه نماز را بپا دارند و از آنچه روزيشان داديم پنهان و پيدا انفاق كنند، پيش از آنكه روزي بيايد كه نه معامله‌اي باشد، نه رفاقتي. (ابراهيم ۳۱)

خطاب آيه‌ي فوق مؤمنان هستند و رفاقت به كار آنها هم نمي‌آيد. در دادگاهِ خدا رابطه‌ي بين افراد مبناي داوري نيست. از همين رو روز داوری در قرآن روز جدايي نام گرفته است:

تو چه می‌دانی روز جدایی چیست؟ در آن روز وای بر تکذیب‌کنندگان. (مرسلات ۱۴ و ۱۵)
روزی که فرد از برادرش می‌گریزد. و مادرش و پدرش. و همسرش و فرزندانش. (عبس ۳۴ تا ۳۶)
روزی که کسی برای کسی اختیاری ندارد، و در آن روز فرمان از آن خداست. (انفطار ۱۹)
روزی که رازها فاش شود. پس او را (انسان را) نه نیرویی باشد نه یاوری. (طارق ۹ و ۱۰)
خدا را آنچنان که باید نشناخته‌اند. روز قیامت زمین یکسره در قبضه‌ی اوست و آسمانها به دست او در هم پیچیده می‌شود. او منزه و برتر است از آنچه شریک می‌کنند. (زمر ۶۷)

در تصویری که قرآن از قیامت ارائه می‌دهد همواره می‌بینیم که مشرکان از شفیعان خود انتظار کمک دارند، اما این انتظار برآورده نمی‌شود:

روزی که همه‌ی آنان را گرد می‌آوریم و به کسانی که شرک ورزیدند می‌گوییم کجایند شریکانی که قائل بودید. پس عذرشان جز این نیست که بگویند به خدا قسم ما مشرک نبودیم. ببین چگونه خود را تکذیب می‌کنند و آنچه می‌بافتند گم می‌شود. (انعام ۲۲ تا ۲۴)
تنها نزد ما آمدید، همان گونه که بار اول شما را آفریدیم و آنچه را به شما دادیم پشت سرتان گذاشتید. شفیعانتان را که گمان می‌کردید در کارتان شریکند با شما نمی‌بینیم. پیوندتان گسیخت و آنچه می‌پنداشتید بر باد رفت. (انعام ۹۴)

شریک و شفیع در آیات فوق به صورت مترادف به کار رفته است.
بسیاری از شبهات تفسیری مفسران سنتی، بر پایه‌ی عبارات متشابه قرآن است. شفاعت غیر خدا تنها چیزی نیست که می‌توان با سوء استفاده از آیات متشابه اثبات کرد. به روشی مشابه با شبهه‌ی فوق، آیه‌ی زیر نیز می‌تواند در اثبات شرک مورد استفاده قرار بگیرد:

اگر تو را وادارند که آنچه را به آن علم نداری شریک من کنی از آنان اطاعت نکن و در دنیا با آنان خوشرفتاری کن و از راه کسی پیروی کن که به سوی من برگردد. بازگشت شما به سوی من است و از آنچه انجام می‌دادید باخبرتان خواهم کرد. (لقمان ۱۵)

می‌توان گفت که بنا به این آیه مشرکان چیزی را با خدا شریک می‌کرده‌اند که به آن علم نداشته‌اند. بنابراین شرک به چیزی که به آن علم داریم مانعی ندارد و تمام آیات نفی شرک مربوط به شرک بدون علم است. به این ترتیب می‌توان با استناد به قرآن «شرک عالمانه»‌ را اثبات و «شرک جاهلانه»‌ را رد کرد.

کتاب برای راهنمایی فرستاده شده است، اما کتاب را می‌توان وسیله‌ای برای گمراهی کرد و برای اعتقادات جاهلانه و مشرکانه‌ی خود از درون آن مستمسک پیدا کرد. اگرچه پیام قرآن روشن و صریح است، اما بنا به ویژگیهایی که در هر زبانی وجود دارد، عبارات مبهم و دوپهلویی می‌توان یافت که دستمایه‌ی برداشتهای خطا قرار می‌گیرد. قرآن خود به این امر اذعان دارد و نسبت به چنین اشتباهی هشدار داده است:

بی‌شک آن کتاب راهنمای پرهیزکاران است. (بقره ۲)
او کسی است که کتاب را بر تو نازل کرد. بخشی از آن آیات محکم است که مادر کتاب است. بخش دیگر متشابهات است. اما کسانی که در دلشان انحراف است از آنچه متشابه است پیروی می‌کنند و به دنبال فتنه و تأویلند. و تأویلش را جز خدا نمی‌داند. و راسخان در علم می‌گویند همه از جانب خداوند ماست و جز خردمندان پند نمی‌گیرند. (آل عمران ۷)

آیات متعددی از قرآن به این اختصاص دارد که کسی بار گناه دیگری را به دوش نمی‌کشد و کسی نمی‌تواند به داد کسی برسد، مگر اعمال خود انسان:

این امتی است که گذشت. حاصل آنها برای خودشان و حاصل شما برای خودتان است. از آنچه آنها کرده‌اند بازخواست نمی‌شوید. (بقره ۱۴۱)
آیا درباره‌ی خدا با ما ستیزه می‌کنید، با اینکه او خدای ما و شماست؟ اعمال ما برای خودمان و اعمال شما برای خودتان است. ما مخلص اوییم. (بقره ۱۳۹)

حسابرسی در دادگاه خدا بر اساس میزان است و با توهمات ما درباره‌ی جایگاه بزرگان دینی در قیامت، همخوانی ندارد. کسانی که ما آنها را بی‌حساب می‌دانیم خود حسابرسی خواهند شد. اگر موسی مرتکب قتل غیرعمد شد به حساب عمل او رسیدگی می‌شود و اگر آدم با وسوسه‌ی شیطان فرمان خدا را نقض کرد، به حساب او هم رسیدگی می‌شود، و اگر این دو توبه و استغفار کردند نیز در کارنامه‌ی آنها لحاظ می‌شود. بنا به قرآن حسابرسی خدا بر اساس عملکرد است، نه جایگاه.

کسانی که ایمان آوردند و نیکوکاری کردند و نماز را به پا کردند و زکات دادند، نزد خداوندشان پاداش دارند. نه ترسی دارند و نه اندوهی. (بقره ۲۷۷)
کسانی که می‌گویند خداوندا ایمان آوردیم، گناهانمان را بیامرز و ما را از عذاب آتش نگه دار. شکیبایان و راستگویان و فروتنان و بخشایندگان و استغفارکنندگان در سحرها. (آل عمران ۱۷ و ۱۸)
روزی که هرکس عمل نیک خود و عمل بد خود را حاضر ببیند و دوست دارد که بین او و آن فاصله‌ی دوری باشد. خدا شما را از خودش بیم می‌دهد و خدا با بندگان مهربان است. (آل عمران ۳۰)

راه بخشش گناهان در قرآن توبه و استغفار است، نه درخواست از شفیعانی غیر از خدا. توبه و استغفار، دعا به درگاه خداست و شفاعت غیر خدا مستلزم دعا به درگاه غیر خداست که در قرآن از آن نهی شده است.

کسانی که چون کار زشتی می‌کنند یا به خود ستم می‌کنند، خدا را یاد می‌کنند و برای گناهانشان آمرزش می‌خواهند؛ و جز خدا چه کسی گناهان را می‌آمرزد؟ و می‌دانند که بر آنچه کرده‌اند اصرار نورزند. پاداش اینان آمرزش خداوندشان و باغهایی است که از زیرش جویها جاری است. پاداش عاملان چه نیکوست. (آل عمران ۱۳۵ و ۱۳۶)
سخنشان جز این نبود که خداوندا گناهانمان را و زیاده‌روی در کارمان را بیامرز و گامهای ما را محکم کن و بر گروه کافران یاریمان کن. پس خدا ثواب دنیا و ثواب نیکوی آخرت را به آنها می‌دهد. خدا نیکوکاران را دوست دارد. (آل عمران ۱۴۷ و ۱۴۸)

نسخه‌ی فوق برای همه‌ی مردم پیچیده شده است و پیامبران نیز باید به همین راه بروند. در قرآن مردم به دو گروه شفاعت‌کننده و شفاعت‌شونده تقسیم نشده‌اند. هر کس به فرا خور عمل خود پاداش می‌گیرد و پیامبران در این حسابرسی دخالتی ندارد:

اختیاری با تو نیست که از آنان درگذرد یا عذابشان کند. آنها ستمگرند. آنچه در آسمانها و زمین است از آن خداست. هرکه را بخواهد می‌آمرزد و هر که را بخواهد عذاب می‌کند. خدا آمرزنده و مهربان است. (آل عمران ۱۲۸ و ۱۲۹)

اکنون به آیاتی می‌پردازیم که در اثبات شفاعت به آنها استناد می‌شود:

من ذا الذي يشفع عنده إلا بإذنه: كيست كه بتواند نزدش شفاعت كند، مگر به اذن او. (بقره ۲۵۵)
ما من شفيع إلا من بعد إذنه: شفيعي نيست، مگر پس از اذن او. (يونس ۳)
لا يملكون الشفاعة إلا من اتخذ عند الرحمن عهدا: اختيار شفاعت ندارند، مگر آنكه نزد خدا پيماني گرفته باشد. (مريم ۸۷)
يومئذ لا تنفع الشفاعة إلا من أذن له الرحمن و رضي له قولا: در آن روز شفاعت سودي ندارد مگر آنكه خدا به او اذن دهد و از سخنش راضي باشد. (طه ۱۰۹)
لا يشفعون إلا لمن ارتضی: شفاعت نمي‌كنند مگر براي آن كسي كه راضي باشد. (انبيا ۲۸)
ولا تنفع الشفاعة عنده إلا لمن أذن له: شفاعت نزدش سودي ندارد، مگر براي آن كسي كه خدا به او اذن دهد. (سبأ ۲۳)
و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة إلا من شهد بالحق و هم يعلمون: كساني غير از او كه آنها را مي‌خوانند اختيار شفاعت ندارند، مگر كسي كه شهادت به حق دهد و آگاه باشد. (زخرف ۸۶)
و كم من ملك في السماوات لا تغني شفاعتهم شيئا إلا من بعد أن يأذن الله لمن يشاء و يرضی: و بسا فرشتگان در آسمانها كه شفاعتشان سودي نبخشد مگر پس از آنكه خدا براي كسي كه بخواهد و خشنود باشد اذن دهد. (نجم ۲۶)

وجه مشترك تمام آيات فوق اين است كه ابتدا شفاعت را نفی می‌كند و سپس شرطی را ارائه می‌کند:

من ذا الذي يشفع عنده إلا…
ما من شفيع إلا…
لا يملكون الشفاعة إلا…
لا تنفع الشفاعة إلا…
لا يشفعون إلا…
لا تنفع الشفاعة عنده إلا…
لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة إلا…
لا تغني شفاعتهم شيئا إلا…

در نادرستی استناد به این آیات برای اثبات شفاعت موارد زیر قابل ذکر است:

۱. شفاعت در این آیات مشروط است. از کجا معلوم است که این شرط در آخرت برای شفیعانی که ما خود تعیین کرده‌ایم تحقق می‌یابد؟ قرآن می‌گوید شفاعتی در کار نیست مگر اینکه کسی از سوی خدا اذن داشته باشد یا چنین عهدی از خدا گرفته باشد. این خود شرطی است که می‌تواند به معنی نفی شفاعت غیر خدا باشد، چرا که در هیچ آیه‌ای از قرآن خدا کسی غیر از خودش را به عنوان شفیع معرفی نکرده است و با کسی در این زمینه عهدی نبسته است. آنچه در آیات بدون قید شرط قرآن بیان شده است این است که در قیامت شفاعتی از جانب غیر خدا وجود ندارد و انسان در گرو اعمال خویش است.

۲. مشرکان اهل کتاب امروزه حاضرند و به صورت طبیعی کسانی را شفیع می‌گیرند که نزد خدا آبرومندند (فرشتگان و عیسی و مریم) یا از نظر خودشان نزد خدا آبرومندند (قدیسان). شفیعان ما نیز یا کسانی هستند که نزد خدا آبرومندند (پیامبر، خانواده‌ی او، صالحان) یا از نظر خودمان آبرومندند (بعضی از امامزاده‌های مجهول‌الهویه). طبعاً همان گونه که شفیعان ما می‌توانند شفاعت کنند، شفیعان اهل کتاب نیز می‌توانند شفاعت کنند. هیچ دلیلی هم وجود ندارد که مشرکان اهل کتاب اصرار کنند که شفاعت مورد نظر آنها بدون اذن خداست. چرا قرآن شفاعت این مشرکان را منتفی می‌داند؟

۳. ما آیات قاطع قرآن در نبود شفاعت غیرخدا در قیامت را در درجه‌ی دوم اهمیت قرار می‌دهیم و بنا را بر آیات قابل بحث و چندپهلویی می‌گذاریم که می‌توانیم مقصود خود را از آن استنباط کنیم. چرا بنا را بر آیات روشن و بدون اما و اگر نگذاریم و آیات شبهه‌انگیز را در پرتو آیات محکم معنی نکنیم؟ هر دو روش امکان‌پذیر است و به نتایج متفاوتی منجر می‌شود. قرآن کدامیک از این دو روش را تأیید می‌کند؟

۴.اعتقاد به شفاعت مبنایی برای دعا به درگاه غیر خداست. در کدام آیه از قرآن دعا به درگاه غیر خدا ولو به صورت مشروط تأیید شده است؟ در کدام دعای قرآنی که از زبان بندگان خدا بیان شده است، شفیعان به وساطت گرفته شده‌اند؟ چنانکه گفتیم، حتی در تورات و انجیل نیز چنین دعاهایی به مؤمنان آموخته نشده است.

۵.با تمام این اوصاف، فرض کنیم شفاعت مورد نظر ما و اهل کتاب در قیامت برقرار باشد. این شفاعت تنها برای کسانی معقول است که شفیع در میان آنها زندگی کرده است و آنها را می‌شناسد و از اعمال و رفتار آنها آگاه است. شفیعی که نمی‌داند موکلش کیست و چه کرده است نمی‌تواند برای او شفاعت کند. ما و اهل کتاب معتقدیم که شفیعانمان ما را می‌بینند و صدایمان را می‌شنوند. برای اثبات امکان شفاعت ابتدا باید این باور خود را عقلاً اثبات کنیم یا از قرآن دلیلی بیاوریم. آنچه از قرآن پیداست این امر بدیهی است که عیسی تا زمانی شاهد مردم بود که در میان آنان بود و پس از او خدا ناظر مردم بوده است. از آیات دیگر قرآن نیز نشان دادیم که مردگان درکی از وقایع جهان مادی ندارند و این چیزی است که عقل نیز بر آن صحه می‌گذارد. تنها خداست که آنچه در زمان زندگی شفیعان گذشته است و قبل و بعد آن را می‌داند: یعلم ما بین أیدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما (طه ۱۱۰). بنا به قرآن، علم شفیعان حتی درباره‌ی نزدیکترین افراد خانواده‌ی خود نیز کامل نیست. نوح در هنگام غرق شدن فرزندش در توفان برای نجات او به خدا گفت: او از خانواده‌ی من است. خدا گفت: او از خانواده‌ی تو نیست. چیزی را که به آن علم نداری از من نخواه، و به تو نصیحت می‌کنم که از جاهلان نباشی (هود ۴۴ و ۴۵). بی‌نتیجه بودن شفاعت نوح برای نزدیکترین عضو خانواده‌اش از آن رو جالب است که در نظر بگیریم که نوح کسی بود که نزدیک به هزارسال پیامبر خدا بود و دین او را تبلیغ کرد.

ادامه دارد

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • فریاد

    شفاعت یعنی تبعیض . یعنی اینکه چشم را در برابر حقیقت بستن و حق را به پسر خاله دادن . خود خدا بانی این تبعیض است. وقتی کلمه (مگر) را استفاده میکند بدین معنی است که اساس تبعیض را گذارده. شفاعت یعنی جان من مرگ من ببخشید . یعنی بی عدالتی در بارگاه خداوند. یعنی اینکه اگر من گناهی مرتکب شوم ولی به دامن حسین یا فاطمه دراویرم به یکباره لظف خدا گندلی میشود و از خیر تجاوز من به غیر میگذرد. خاک بر سر قاضیی و دادگاه بیعدالتش است اگر جانبدار قضاوت کند. و حکمش بند تنبان است که با یک شفاعت در میرود.

  • علیرضا

    با سلام و احترام دوستان سکوللر و لا مذهب به گونه ای راجع به حکومتگران دینی حکم داده اند که گویی سایرین (از قبل از ابراهیم نبی نمیگویم ) از هیتلر یا استالین بگیر تا همین قصاب سربرنیتسا یا انور خوجه یا چائوشسکو ادم نکشتند و نمی کشند. کسی که ادمکش است فرق نمیکند مومن به الله باشد یا حقانیت ماده یا هر زهر مار دیگری ... او دوست داشتن و عشق به انسان و تحمل و رواداری را نمی فهمد.بنابراین منطقش حذف است. از همین اندیشه ابراهیمی ،عیسی مسیح مولانا ی رومی ،جوردانو برونو مارتین لوتر کینگ و صدها انسان دوستدار انسانیت شکفته والبته خلفا و سلاطینی که خودرا امیر المومنین میدانستند هم بوده اند که برای قبضه قدرت فرزند کشی و برادر کشی هم کرده اند سبعیت سیاسی چه ربطی به حوزه هستی شناسی و تفسیر فلسفی از جهان پیرامون دارد؟ جناب میثم تمار هم خیلی توهم دموکراسی نگیردت اخوی به نام دموکراسی هم میکشند. در خفا و در علن . یک نگاهی به برامدن قذافی و صدام و بن لادن بکن از همان لحظه خلق و ایجاد شان تا روزی که تاریخ مصرف شان منقضی میشود ... (مورد قذافی که واقعا اموزنده است.) دموکراسی ها انجا که لازم باشد چشم میبندد تا روزی که دوبار ه به نام دمو کراسی وحقوق بشر شاهی فراری برگرداند و رهبری ملی را به تبعید برد.

  • مجتبی

    از صالح نظری تشکر میکنم یک گزارش بدون پیشداوری و تفسیر را در اختیار ما قرار دادند ، از بقیه که می خواهند نظر دهند ، توجه داشته باشند که بدون حب و بغض حرفهایشان را بگویند . در باره معنی لغوی شفاعت ، به معنی زوج شدن ، آیا می توانیم برداشت این دنیایی از آن داشته باشیم ، اگر یک آدم خوب را بعنوان همنشین و دوست انتخاب کنیم و او را جفت خودمان کنیم مطمئنناً از خوبی های او بی بهره نمی شویم !

  • کاربر مهمان

    این اسلام عزیز دینی است که خدایش الله، جبار و مکارترین مکاران است، دست پیامبرش و امامانش به خون هزاران بیگناه آلوده است و روحانیونش به هر خدعه ای متوسل می شوند تا به پول و قدرت برسند. اصولاً بایستی پرسید که دستاوردهای این اسلام عزیز به جز خرافات، چند دستگی و دشمنی، خشونت و خونریزی، کینه و عقب ماندگی برای توده های مردم و نیز ثروت، قدرت و بی نیازی از پاسخگوئی برای یک اقلیت کوچک چه چیز دیگری بوده است؟

  • میثم ابن تمار

    فرموده اند "بالاخره در راه رسیدن به تکامل عقلی و شعوری و شهودی نیاز به راهنما و مربی غیر قابل انکار است"، اتفاقا برعکس، تاریخ خونبار و مملو از توحش و جهل حکومت ادیان(بویژه ادیان ابراهیمی) و طلوع انقلاب علمی_صنعتی انسان غربی،پس از خلاصی از شر حاکمیت دین، نشانگر اینست که برای نیل به تکامل عقلی، واسپاری فکری و احساسی به نهادهای برآمده از دین، مانع سترگ و پلیدی است که برگذشتن از آن، کار حضرت فیل است،(چه یک فیل و چه 124000 فیل!). کافیست نگاهی به تاریخ قرون وسطای مسیحی و تاریخ سراسر پلشتی و نکبت حکومتهای ایدئولوژیک شرق بیاندازید: واسپاری اندیشه و احساس از هر نوعش (دینی و غیردینی)، طبق تجربیان تاریخی، آزمودن چندباره عقرب جرار و تیغ دادن به دست زنگی مست است. نتیجه : هیچ مربی و راهنمائی مفیدتر،موثرتر، و تکامل بخش از خرد نیست. یادمان باشد انسانگرائی و فرزند خلفش دموکراسی، برآمده از انسان خردورز مستقل از ملکوت و جبروت و بلغوت بوده است.

  • کاربر مهمان میترا

    گرامی آنیبال نخست آن که من خدایی ندارم که آقا باشد یا خانم، و این را اگر نوشته ام را با دقت خوانده بودید خود درمی یافتید و دیگر نیازی به این توضیح نبود. "آقا" خدای دین های ابراهیمی ست. دویم این که انسان آسمانی نیست، چرا که ساخته شده از سازمایه ای ست که سازنده ی کیهان است و بنابراین انسان هستنده ای کیهانی ست. آسمانی آن گاه معنا دارد که شما درزمین باشید. درکیهان واژه ی آسمان بی معناست. بنابراین سخن انسان همان قدر سخن ذات هستی ست که آواز پرنده ها و غوک ها و نعره ی درنده گان و آوای دلفین ها و خزش خاموشوار گیاهان.

  • مجید

    با سلام شفاعت به معنای بخشایش نیست . بخشایش مختص ذات خداوندی است. اگر خداوند در روز جزا قضاوت کند مطمئنا در آن روز اگر ظالمی مورد بخشش قرار گیرد با رضایت مظلوم و دادن رحمت بی منتهی به مظلوم خواهد بود. وبزرگترین مجازات ها در آخرت دور بودن از بارگاه ملکوتی الهی میباشد. در تمام دعا های موجود هیچ گاه از امامان بخشش خواسته نشده بلکه با فرض سمیع بودن و حضور ملکوتی ارواح ایشان تقاضای شفاعت گردیده است. بالاخره در راه رسیدن به تکامل عقلی و شعوری و شهودی نیاز به راهنما و مربی غیر قابل انکار است هر چند که هیچ گاه بی واسطه صحبت و راز و نیاز با خدا نهی نشده است

  • آنیبال

    <p>آقای میترا با توجه به آنکه انسان موجودی آسمانی ست، چرا که ما از غبار ستارگان در جریان بینگ بانگ ساخته شده ایم، سخن انسان میتواند همان سخن ذات هستی باشد. خدای شما آقاست، ازاو به آقای الله نام میبرید، امیدوارم حالشان خوب باشد و کسالتی نداشته باشند، ابوی شما هستند، نه؟ ولی من از ذات هستی و مرکز انرژی کائنات حرف میزنم که از او سخته شده ایم ******</p>

  • کاربر مهمان

    <p>دین اسلام سه اصل دارد که بر مبنای وحدت انسانها و جهان هستی (توحید) رسالت انسانها و جهان هستی (نبوت) و مسئولیت انسانها و بازگشت اعمال هرکس به خود (معاد) وی است. هر انچه بیش از این سه اصل گفته یا شنیده میشود حتی عدل و امامت و شفاعت و فقاهت و بلاهت و سفاهت و همه و همه به منزله و معنای اگهی های تجارتی برای دین پیشگان مفتخوار است که از ردای دین برای خود قبایی ساخت اند بس رنگین و فاخر. بر اساس این سه اصل نه کسی میتواند ضامن و شفیع دیگری باشد و نه کسی مرتبه بالاتری از دیگری دارد که بتواند دیگران را &quot;شفاعت&quot; کند. اگر هم چیزی به اسم و معنای شفاعت در کتاب اسمانی مسلمانان هست در دیگر ادیان و مذاهب هم هست اما به شکل و شمایل عوامل محیطی تغییر میکنند که این خود نشان از زمینی بودن انهاست نه اسمانی. اگر به وحدت انسانها باور داریم همه با هم برابرند پس کسی را بر کسی رجحانی نیست که دیگران را شفاعت کند. اگر به اصل نبوت معتقدیم پس هرکس پیامی دارد و خود پیامبراست. به همین دلیل هم گفته اند که خدا 124000پیامبر دارد. این عدد در ان زمان بزرگترین عددی بوده که در تصور میگنجیده پس همه را شامل میشود. اگر هم به اصل معاد باور داریم هیچکس مسئول اعمال دیگری نیست و نتیجه افکارواعمال هر کس به خودش برمیگردد و به شفیع احتیاجی نیست. به همه کسانی که در کتب &quot;اسمانی&quot; دنبال راه حل مسایل زمینی میگردند خواهش میشود از اسمان فرود ایند و با توجه به همین سه اصل توحید (یکسانی افراد) و نبوت (پیامداری افراد و اشیاء) و معاد (بازگشت فکر وعمل شخص به خود شخص) عمر کوتاه سه روزه را بر باد ندهند و امیدهای واهی برای دیگران تولید و تکاثر نکنند.</p>

  • کاربر مهمان میترا

    اگر قران را الله بر محمد فرو فرستاده پس چرا گفته های خود را به صورت محکمات و متشابهات فرستادن فرموده؟ یعنی این آقای الله این قدر زبان عربی بلد نبوده که حرف های خودش را روشن و قابل فهم برای فرستاده اش و مردم عربستان بزند تا نیازی به دستگاه مفتخواره و عریض و طویل دین پیشگان (روحانیت!) نباشد؟ البته اگر بُت قبیله ی قریش به جای الله، عزّی بود (یعنی یکی دیگر از بُت های کعبه) اکنون مسلمانان می گفتند لا اله الی العزا ( به جای لا اله الاالله). آری، اسلامی که امروزه هست درواقع آمیزه ای ست از اسطوره های کهن آفریقا و مردمان پهنه ی فلات ایران و غرب آسیا و نیز بیزانس و یونان و هند و رسوم اجتماعی عربستان آن روزگار، و نه کلامی آسمانی!!

  • میثم ابن تمار

    در رجوع به قرآن به نیز احادیث منسوب به پیامبر و صحابهء او بایستی در نظر داشت که خود قرآن و نیز حجم عظیمی از احادیث، پس از دهه ها (و حتی سده ها) از فوت بنیانگذار اسلام پدید آمدند. منجمله نهج البلاغه. در خصوص قرآن کافیست به تاریخ تطور و جمع آوری آیات و سور، چه در زمان عثمان و چه در زمان عباسیان توجه نمود. بطور خلاصه: فرهنگ و تمدن سرزمینهای مغلوب بویژه ایران و بیزانس، نقش محوری و بنیانی در خلق آنچه که ما تمدن اسلامی مینامیم بازی کرده اند. بدون ایران و بیزانس، اسلام در بیابانهای سترون و وحشی شبه جزیره عربستان مدفون و فراموش شده بود. بحث شفاعت نیز به این مفهومی که در این مقاله ذکر شده، با نهضت ترجمه و گسترش آثار یونانیان به زبانهای عربی و پارسی، در گرفته شده و ذهن بدوی و قبیله ای اعراب صدر اسلام، گنجایش اینگونه ظرافتهای فلسفی را نداشته است.

  • مهدی کریمی

    بنام خدا با سلام مقاله خوبی بود ولی به خیلی از مسائل اشاره نشده است مثلا اینکه خدا در قران می فرماید هر کس از رسول اطاعت کند بدرستیکه از خدا اطاعت کرده است. در این اینجا باید به موضوع رفتار و گفتار رسول خدا نیز توجه کرد که آنچه رسول خدا انجام می دهد و می گوید نیز فرمان خداست. درست است در قران به شفاعت بطور مستقیم اشاره نشده است ولی همینکه خدا می فرماید روز قیامت شفاعت کسی مورد پذیرش نیست مگر اینکه ... این قید مگر، نشانه این است که در مواردی شفاعت مورد پذیرش است اگر چه میزان، اعمال هرکس می باشد ولی این امر منافاتی با موضوع شفاعت بزرگان دین برای مومنین ندارد ضمنا فهم قران با وجود پیامبر و جانشینان برحق او بهتر و سهل تر است همانگونه که شما بهترین تعریف و توضیح را در مورد ذات و صفات و افعال خدا را از نهج البلاغه آورده اید. بنابر این در روایات بسیاری داریم که پیامبر و ائمه علیهم السلام خود را شفیع مومنان معرفی کرده اند مثلا اینکه شفاعت ما شامل حال کسی نخواهد شد که نماز را سبک می شمارند و یا حدیث سفینه النوح که می فرماید من و علی مانند کشتی نوح هستیم هرکس داخل آن شود نجات یافته است این نشان دهنده آن است که تمسک جستن به پیامبر و یاری خواستن از او و جانشینان او علیهم السلام هیچ مغایرتی با موضوع شفاعت ندارد زیرا همانها هستند که صلاحیت تفسیر و تاویل کتاب خدا را دارند . بنظرم در زمان کنونی که برخی سعی دارند در دین و آموزه های دینی تشکیک ایجاد نمایند بجای طرح اینگونه مسائل بهتر است از خداوند متعال کمک گرفت و حقایق دین را برای مردم بخصوص جوانان مطرح کرد که امام رضا علیه السلام می فرماید دین بقدری شیرین است که هرکس آن را بفهمد دیگر به هیچ وجه آنرا رها نخواهد کرد. والسلام

  • Farzad

    مگر قرار است که شفاعت شفیعان برای هر کسی مقبول حق واقع گردد. اگر اینطور بود که خداوند شفاعت نوح نبی را در حق پسرش قبول مینمود. این افراد پاک شفاعت میکنند و قبولی با خداست. ارواح زنده اند و ما را می بینند و می شنوند به گواهی دهها کتاب نوشته شده در زمینه پاراسیکولوژی تو سط اساتید برجسته دانشگاهی اروپایی و امریکایی. شفاعت پاکان و پیامبران و امامان مانع از گفتگوی مستقیم ما با خداوند نمی باشد اگر اطمینان داریم که گناهان و انبوه اعمال خلاف ما مانع و حجاب بر سر این ارتباط نیست. در داشتن هرگونه شک به این ارتباط مگر چه چیزی را از دست داده ایم که افرادی که پاک شناخته شده اند به کمک ما بیایند. ایا شما در سختیها در زندگی از دوستان خود کمک نمیگیرید و انها را واسطه قرار نمیدهید. این بسته به نوع و میزان اعمال خیر و شر شماست که شفاعت پذیرفته شود یا نه. مثال نوح یادتان نرود. در هر حال خودتان اصل کار هستید.