ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

کارگر

کاری از اسد بیناخواهی به مناسبت روز جهانی کارگر

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • شد سفره ی سرمایه ز کارش شیرین

    این کارگران تجربه اندوخته اند [برای کارگران نیشکر هفت تپه و برای اسماعیل بخشی] صبحش یک چایِ تلخ و تا شامش تلخ وز گرسنگی شده ست ایّامش تلخ شد سفره ی سرمایه ز کارش شیرین تولیدِ شکر می کند و کامش تلخ همبستگیِ کارگران، کارگرست نان می خواهند و عرض شان مختصرست این کارگرانِ هفت تپّه، بخصوص،ـ گر شیرین کاشتند، از آن نیشکرست این کارگران، تجربه اندوخته اند در این ظلمت، چراغی افروخته اند این را که نباید قدمی واپس رفت از اسماعیل بخشی آموخته اند (سعید یوسف)

  • چنین گفت بامداد: “بگذار برخیزد مردم بی لبخند”

    چنین گفت بامداد: “بگذار برخیزد مردم بی لبخند” این مردم بی لبخند بگذار که برخیزد از خواب گرانش شد بیدار که برخیزد این مردم اندُهمند بسیار زند لبخند چون بگسلد او این بند؛ بگذار که برخیزد این مردم بی لبخند برخاسته چون الوند غولی ست رها از بند هربار که برخیزد از حوزه و از بازار وز شیخ جنایتکار بینی که بود بیزار اجبار که برخیزد این مردم بی لبخند آسوده اگر یکچند در خواب مپندارش: هشدار، که برخیزد! این تفرقه در گفتار از تازی و از تاتار دانی که خطا باشد پندار که برخیزد کم گو دلم آزرده مرغ سحر افسرده زان شمع فرو مرده یادآر، که برخیزد سعید یوسف

  • الف. بامداد

    بگذار برخیزند این مردم بی لبخند بر کدام جنازه زار می‌زند این ساز؟ بر کدام مُرده‌ی پنهان می‌گرید این سازِ بی‌زمان؟ در کدام غار بر کدام تاریخ می‌موید این سیم و زِه، این پنجه‌ی نادان؟ بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند بگذار برخیزد! زاری در باغچه بس تلخ است زاری بر چشمه‌ی صافی زاری بر لقاحِ شکوفه بس تلخ است زاری بر شراعِ بلندِ نسیم زاری بر سپیدارِ سبزبالا بس تلخ است. بر برکه‌ی لاجوردینِ ماهی و باد چه می‌کند این مدیحه‌گوی تباهی؟ مطربِ گورخانه به شهر اندر چه می‌کند زیرِ دریچه‌های بی‌گناهی؟ بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند بگذار برخیزد! ۱۸ شهریورِ ۱۳۷۲

  • کار نو با رسم نو از نو بنا باید نمود

    توده را با جنگ صنفی آشنا باید نمود کشمکش را بر سر فقر و غنا باید نمود در صف حزب فقیران اغنیا کردند جای این دو صف را کاملا از هم جدا باید نمود این بنای کهنه پوسیده ویران گشته است جای آن با طرح نو از نو بنا باید نمود تا مگر عدل و تساوی در بشر مجری شود انقلابی سخت در دنیا بپا باید نمود مسکنت را محو باید کرد بین شیخ و شاب معدلت را شامل شاه و گدا باید نمود از حصیر شیخ آید دمبدم بوی ریا چاره آن باریا و بوریا باید نمود فرخی بی ترک جان گفتن در این ره پا منه زانکه در اول قدم جان را فدا باید نمود فرخی یزدی ------------------------------ این بنای کهنه پوسیده ویران گشته است جای آن با طرح نو از نو بنا باید نمود گر چه این ره تا به امروز پر ز غم بود و شکست کار نو با رسم نو از نو بنا باید نمود

  • ای شرف دودۀ نوع بشر

    شاد بمان، ای هنری رنجبر، ای شرف دودۀ نوع بشر. ای ز تو آباد، جهان وجود، هیچ نبود ار که وجودت نبود. دولت شاهان، اثر گنج تست؛ راحت اعیان، ثمر رنج تست؛ گر تو، دو روزی ندهی تن به کار، یکسره نابود شود روزگار. باعث آبادی عالم تویی؛ رنجبرا، معنی آدم - تویی! لاهوتی