ششخطى شماره ۵٢
<p>شهرنوش پارسی‌پور - کوهستان براى چینیان تجسم سکون است. حالت بى‌حرکت کوه سکون را به ذهن تداعى مى‌کند. اما چینیان به حرکت مدام و جنبندگى ابدى باور داشتند، پس سنگ و کوه را نیز ساکن نمى‌دیدند، بلکه انسان را در حالت سکون به کوه مانند مى‌کردند.</p> <!--break--> <p>بسیارى از قوانین «کاراته» از این هم‌هویتى انسان با کوه زائیده شده است. ببینیم شش‌خطى چه مى‌گوید:</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>که‌ان - در سکون، کوهستان<br /> سه‌خطى بالایى که‌ان در سکون، کوهستان<br /> سه‌خطى پائینى که‌ان در سکون، کوهستان</strong></p> <p> </p> <p>انگاره این شش‌خطى کوهستان است، جوان‌تری پسر آسمان و زمین. اصل نرینه در بالا قرار دارد، چرا که بر حسب طبیعتش میل به صعود دارد؛ اصل مادینه در زیر قرار گرفته است، چرا که جهت حرکتش متوجه پائین است. پس در نتیجه مواجه هستیم با بى‌حرکتى، زیرا جنبش به انتهاى حرکت طبیعى خود رسیده است.</p> <p> </p> <p>در کاربرد انسانى این شش‌خطى، رودررو با مسئله دستیابى به یک دل آرام هستیم. بسیار مشکل است که آرامش را به قلب بازگرداند. در حالى که در آئین بودا کوشش براى آرامش در جریان سکون به بى‌حرکتى تمام جنبش‌ها در نیروانا منجر مى‌شود، در کتاب تحولات، بى‌حرکتى تنها یک حالت گذراست که در تقابل با جنبش، به عنوان اصل مکمل خود قرار مى‌گیرد. احتمالاً کلمات متن کتاب تجسم جهانى براى تمرین یوگاست.</p> <p> </p> <p><strong>داورى<br /> در سکون. پشتش را بى‌حرکت نگه مى‌دارد<br /> پس دیگر بدن خود را حس نمى‌کند.<br /> او به حیاط خود مى‌رود <br /> مردم خود را نمى‌بیند.<br /> سرزنشى نیست.</strong></p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/parsic5102.jpg" alt="" />آرامش حقیقى به معناى در سکون است در زمانى که باید در سکون بود</p> </blockquote> <p>آرامش حقیقى به معناى در سکون است در زمانى که باید در سکون بود، و پیش باید رفت در زمانى که باید پیش رفت. در چنین طریقى سکون و حرکت در توافق با روح زمان هستند، و پس نور در زندگى وجود دارد. شش‌خطى مشخص‌کننده پایان و آغاز جنبیدن است. از پشت نام برده شده است، چرا که در پشت است که تمامیت بافت عصبى که منجر به جنبش مى‌شود قرار یافته است. اگر جنبش در این ستون فقرات به مرحله سکون برسد، «خود» با تمام بى‌قرارى‌هایش به آن شکلى که هست نابود مى‌شود. هنگامى که انسان به مرحله آرامش مى‌رسد، مى‌تواند به سوى دنیاى بیرونى برگردد. او دیگر در این دنیا تقلا و آشوب موجودات را نخواهد دید، و بنابراین به صلحى حقیقى ذهنى مى‌رسد که براى درک قوانین بزرگ جهان و عملکرد در آن لازم است. آن کس که در چنین عمقى عمل مى‌کند اشتباه نخواهد کرد.</p> <p> </p> <p><strong>انگاره<br /> کوه‌ها در نزدیکى یکدیگر قرار یافته‌اند:<br /> انگاره در سکون. <br /> از این قرار انسان بر‌تر <br /> به افکار خود اجازه نمى‌دهد <br /> تا از موقعیت او فرا‌تر بروند.</strong></p> <p> </p> <p>قلب به طور دائم مى‌اندیشد. این نمى‌تواند عوض بشود، اما جنبش‌هاى قلبى –که افکار یک انسان هستند– می‌بایست خود را محدود به موقعیت حاضر کنند. تمامى اندیشه‌هایى که از این مرز فرا‌تر روند صرفاً باعث پریشان‌احوالى مى‌شوند.</p> <p> </p> <p><strong>خط‌ها<br /> شش در خط آغازین یعنى: <br /> انگشت شصت خود را بى‌حرکت نگاه مى‌دارد. <br /> سرزنشى نیست.<br /> تداوم پشتکار بیشتر مى‌شود.</strong></p> <p> </p> <p>بى‌حرکت نگه داشتن شصت پا بدین معناست که پیش از آغاز به حرکت ایست کنیم. آغازیدن زمانى‌ست که کمتر اشتباه مى‌کنیم. در آن مقطع شخص هنوز در سازگارى با بى‌گناهى نخستین قرار دارد. شخص که هنوز به دلیل تمایلات و جذابیت‌هاى مبهم تحت تأثیر قرار نگرفته است، هر چیزى را به طور غریزى به‌‌ همان نحو مى‌بیند که هست. انسانى که در آغاز ایست مى‌کند، تا زمانى که حقیقت را ترک نکرده است راه درست را مى‌یابد. اما با قاطعیت پافشارى کردن مستلزم آن است که شخص خود را از غوطه‌ور شدن غیر منطقى دور نگه دارد.</p> <p> </p> <p><strong>شش در خط دوم یعنى:<br /> عضلات پشت پا را بى‌حرکت نگه داشتن<br /> او نمى‌تواند خودش را از دست کسانى که تعقیبشان مى‌کند نجات دهد.<br /> قلب او شاد نیست.</strong></p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/parsic5103.jpg" alt="" />قلب بى‌قرار به‌زور آرامش پیدا کرده.</p> </blockquote> <p>پا نمى‌تواند مستقل حرکت کند؛ پا به جنبش بدن متکى‌ست. اگر در لحظه‌اى که تمام بدن در حرکت است پا از حرکت بایستد شخص لاجرم زمین خواهد خورد. به همین ترتیب مردى که اربابى قوى‌تر از خود دارد در چنین وضعى‌ست. پس حتى اگر در جایى که متوجه است کار غلطى انجام مى‌شود، بایستد، بر زمین خواهد خورد. او دیگر قادر نیست دیگرى را در حرکت مقتدرانه‌اش مهار کند. جایى که ارباب به طرف جلو فشار مى‌آورد، مستخدم، هر قدر هم که نیتش خوب باشد، نمى‌تواند او را نجات دهد.</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>نه در خط سوم یعنى: <br /> او کفل خود را ساکن نگه مى‌دارد.<br /> عضلات را سفت مى کند.<br /> خطرناک. قلب در حال خفقان است.</strong></p> <p> </p> <p>این درباره آرامش تحمیلى‌ست. قلب بى‌قرار به‌زور آرامش پیدا کرده. اما هنگامى که آتش را خفه کنند دود خفه‌کننده‌اى منتشر مى‌شود. پس انسان در حالت تمرین تمرکز و اندیشیدن نباید بکوشد با زور به آرامش برسد. به بیان دقیق‌تر، آرامش بایستى به شکل طبیعى و بدون فشار درونى گسترش پیدا کند. اگر شخص بکوشد تا آرامش به ضورت مصنوعى و با خشونت به‌دست آورد، تمرکز منجر به حالت بسیار ناسالمى خواهد شد.</p> <p> </p> <p><strong>شش در خط چهارم یعنى:<br /> بالاتنه را در سکون نگه داشتن.<br /> سرزنشى نیست.</strong></p> <p> </p> <p>همان‌طور که پیش از این در بخش داورى گفته شد، پشت را در سکون نگه داشتن به معنى فراموش کردن خود (اگو) است. این عالى‌ترین مرحله سکون است. در اینجا این مرحله هنوز به دست نیامده است: موجودى که در این آن است، اگرچه قادر است اگوى خود را با افکار و تنش‌هایش آرام نگه دارد، اما هنوز به‌کلى از تسلط آن آزاد نشده است. با این‌حال قلب را در آرامش نگه داشتن عملکرد مهمى‌ست، و در ‌‌نهایت منجر به حذف کامل تمایلات خودخواهانه خواهد شد. حتى با اینکه در چنین مرحله‌اى شخص کاملاً از خطر شک و بى‌قرارى رهایى نیافته است، این چهارچوب ذهنى اشتباه نیست، زیرا که در غایت امر به سطح عالى‌ترى راهبر مى‌شود.</p> <p> </p> <p><strong>شش در خط پنجم یعنى: <br /> آرواره را در سکون نگه داشتن.<br /> کلمات نظم پیدا مى‌کنند.<br /> پشیمانى ناپدید مى‌شود.</strong></p> <p> </p> <p>انسان در موقعیت خطرناک، به‌ویژه زمانى که با خطر جا نیفتاده است، پیش مى‌آید که بسیار پرحرف شود و لطیفه‌هاى گستاخانه بگوید. اما حرف‌هاى ناسنجیده به سادگى به موقعیتى راهبر است که در ادامه راه باعث تأسف شدید خواهد شد. اما اگر انسان در کلام مقتصد باشد، کلماتش شکل قاطع‌ترى پیدا کرده، و در هر موقعیتى برى از گرفتارى خواهد ماند.</p> <p><strong><br /> </strong></p> <p><strong>نه در خط بالا یعنى:<br /> در سکون نگه داشتن قلب شریف.<br /> خوش‌اقبالى</strong><br /> </p> <p> </p> <p>این نمایشگر نقطه اوج تلاش براى رسیدن به آرامش است. شخص به آرامش رسیده است، نه صرفاً در محدوده کوچک راهى که منجر به جزئیات مى‌شود، بلکه در عین حال یک حالت دست کشیدن از دنیا را نیز تجربه مى‌کند، و این در ارتباط با هر مسئله فردى صلح را به ارمغان مى‌آورد و اقبال خوش را.</p> <p> </p> <p>در همین زمینه:</p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/12211">::برنامه رادیویی «با خانم نویسنده» در کتاب زمانه::</a></p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/2271">::برنامه‌های رادیویی شهرنوش پارسی‌پور در رادیو زمانه::</a><br /> <a href="http://shahrnushparsipur.com/">::وب‌سایت شهرنوش پارسی‌پور:: </a></p>
شهرنوش پارسیپور - کوهستان براى چینیان تجسم سکون است. حالت بىحرکت کوه سکون را به ذهن تداعى مىکند. اما چینیان به حرکت مدام و جنبندگى ابدى باور داشتند، پس سنگ و کوه را نیز ساکن نمىدیدند، بلکه انسان را در حالت سکون به کوه مانند مىکردند.
بسیارى از قوانین «کاراته» از این همهویتى انسان با کوه زائیده شده است. ببینیم ششخطى چه مىگوید:
کهان - در سکون، کوهستان
سهخطى بالایى کهان در سکون، کوهستان
سهخطى پائینى کهان در سکون، کوهستان
انگاره این ششخطى کوهستان است، جوانتری پسر آسمان و زمین. اصل نرینه در بالا قرار دارد، چرا که بر حسب طبیعتش میل به صعود دارد؛ اصل مادینه در زیر قرار گرفته است، چرا که جهت حرکتش متوجه پائین است. پس در نتیجه مواجه هستیم با بىحرکتى، زیرا جنبش به انتهاى حرکت طبیعى خود رسیده است.
در کاربرد انسانى این ششخطى، رودررو با مسئله دستیابى به یک دل آرام هستیم. بسیار مشکل است که آرامش را به قلب بازگرداند. در حالى که در آئین بودا کوشش براى آرامش در جریان سکون به بىحرکتى تمام جنبشها در نیروانا منجر مىشود، در کتاب تحولات، بىحرکتى تنها یک حالت گذراست که در تقابل با جنبش، به عنوان اصل مکمل خود قرار مىگیرد. احتمالاً کلمات متن کتاب تجسم جهانى براى تمرین یوگاست.
داورى
در سکون. پشتش را بىحرکت نگه مىدارد
پس دیگر بدن خود را حس نمىکند.
او به حیاط خود مىرود
مردم خود را نمىبیند.
سرزنشى نیست.
آرامش حقیقى به معناى در سکون است در زمانى که باید در سکون بود
آرامش حقیقى به معناى در سکون است در زمانى که باید در سکون بود، و پیش باید رفت در زمانى که باید پیش رفت. در چنین طریقى سکون و حرکت در توافق با روح زمان هستند، و پس نور در زندگى وجود دارد. ششخطى مشخصکننده پایان و آغاز جنبیدن است. از پشت نام برده شده است، چرا که در پشت است که تمامیت بافت عصبى که منجر به جنبش مىشود قرار یافته است. اگر جنبش در این ستون فقرات به مرحله سکون برسد، «خود» با تمام بىقرارىهایش به آن شکلى که هست نابود مىشود. هنگامى که انسان به مرحله آرامش مىرسد، مىتواند به سوى دنیاى بیرونى برگردد. او دیگر در این دنیا تقلا و آشوب موجودات را نخواهد دید، و بنابراین به صلحى حقیقى ذهنى مىرسد که براى درک قوانین بزرگ جهان و عملکرد در آن لازم است. آن کس که در چنین عمقى عمل مىکند اشتباه نخواهد کرد.
انگاره
کوهها در نزدیکى یکدیگر قرار یافتهاند:
انگاره در سکون.
از این قرار انسان برتر
به افکار خود اجازه نمىدهد
تا از موقعیت او فراتر بروند.
قلب به طور دائم مىاندیشد. این نمىتواند عوض بشود، اما جنبشهاى قلبى –که افکار یک انسان هستند– میبایست خود را محدود به موقعیت حاضر کنند. تمامى اندیشههایى که از این مرز فراتر روند صرفاً باعث پریشاناحوالى مىشوند.
خطها
شش در خط آغازین یعنى:
انگشت شصت خود را بىحرکت نگاه مىدارد.
سرزنشى نیست.
تداوم پشتکار بیشتر مىشود.
بىحرکت نگه داشتن شصت پا بدین معناست که پیش از آغاز به حرکت ایست کنیم. آغازیدن زمانىست که کمتر اشتباه مىکنیم. در آن مقطع شخص هنوز در سازگارى با بىگناهى نخستین قرار دارد. شخص که هنوز به دلیل تمایلات و جذابیتهاى مبهم تحت تأثیر قرار نگرفته است، هر چیزى را به طور غریزى به همان نحو مىبیند که هست. انسانى که در آغاز ایست مىکند، تا زمانى که حقیقت را ترک نکرده است راه درست را مىیابد. اما با قاطعیت پافشارى کردن مستلزم آن است که شخص خود را از غوطهور شدن غیر منطقى دور نگه دارد.
شش در خط دوم یعنى:
عضلات پشت پا را بىحرکت نگه داشتن
او نمىتواند خودش را از دست کسانى که تعقیبشان مىکند نجات دهد.
قلب او شاد نیست.
قلب بىقرار بهزور آرامش پیدا کرده.
پا نمىتواند مستقل حرکت کند؛ پا به جنبش بدن متکىست. اگر در لحظهاى که تمام بدن در حرکت است پا از حرکت بایستد شخص لاجرم زمین خواهد خورد. به همین ترتیب مردى که اربابى قوىتر از خود دارد در چنین وضعىست. پس حتى اگر در جایى که متوجه است کار غلطى انجام مىشود، بایستد، بر زمین خواهد خورد. او دیگر قادر نیست دیگرى را در حرکت مقتدرانهاش مهار کند. جایى که ارباب به طرف جلو فشار مىآورد، مستخدم، هر قدر هم که نیتش خوب باشد، نمىتواند او را نجات دهد.
نه در خط سوم یعنى:
او کفل خود را ساکن نگه مىدارد.
عضلات را سفت مى کند.
خطرناک. قلب در حال خفقان است.
این درباره آرامش تحمیلىست. قلب بىقرار بهزور آرامش پیدا کرده. اما هنگامى که آتش را خفه کنند دود خفهکنندهاى منتشر مىشود. پس انسان در حالت تمرین تمرکز و اندیشیدن نباید بکوشد با زور به آرامش برسد. به بیان دقیقتر، آرامش بایستى به شکل طبیعى و بدون فشار درونى گسترش پیدا کند. اگر شخص بکوشد تا آرامش به ضورت مصنوعى و با خشونت بهدست آورد، تمرکز منجر به حالت بسیار ناسالمى خواهد شد.
شش در خط چهارم یعنى:
بالاتنه را در سکون نگه داشتن.
سرزنشى نیست.
همانطور که پیش از این در بخش داورى گفته شد، پشت را در سکون نگه داشتن به معنى فراموش کردن خود (اگو) است. این عالىترین مرحله سکون است. در اینجا این مرحله هنوز به دست نیامده است: موجودى که در این آن است، اگرچه قادر است اگوى خود را با افکار و تنشهایش آرام نگه دارد، اما هنوز بهکلى از تسلط آن آزاد نشده است. با اینحال قلب را در آرامش نگه داشتن عملکرد مهمىست، و در نهایت منجر به حذف کامل تمایلات خودخواهانه خواهد شد. حتى با اینکه در چنین مرحلهاى شخص کاملاً از خطر شک و بىقرارى رهایى نیافته است، این چهارچوب ذهنى اشتباه نیست، زیرا که در غایت امر به سطح عالىترى راهبر مىشود.
شش در خط پنجم یعنى:
آرواره را در سکون نگه داشتن.
کلمات نظم پیدا مىکنند.
پشیمانى ناپدید مىشود.
انسان در موقعیت خطرناک، بهویژه زمانى که با خطر جا نیفتاده است، پیش مىآید که بسیار پرحرف شود و لطیفههاى گستاخانه بگوید. اما حرفهاى ناسنجیده به سادگى به موقعیتى راهبر است که در ادامه راه باعث تأسف شدید خواهد شد. اما اگر انسان در کلام مقتصد باشد، کلماتش شکل قاطعترى پیدا کرده، و در هر موقعیتى برى از گرفتارى خواهد ماند.
نه در خط بالا یعنى:
در سکون نگه داشتن قلب شریف.
خوشاقبالى
این نمایشگر نقطه اوج تلاش براى رسیدن به آرامش است. شخص به آرامش رسیده است، نه صرفاً در محدوده کوچک راهى که منجر به جزئیات مىشود، بلکه در عین حال یک حالت دست کشیدن از دنیا را نیز تجربه مىکند، و این در ارتباط با هر مسئله فردى صلح را به ارمغان مىآورد و اقبال خوش را.
در همین زمینه:
نظرها
نظری وجود ندارد.