ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

هیچ قشری در جامعه به تنهایی آرمان‌ساز نیست

<p>سپیده شایان - &laquo;آزادی&raquo;، &laquo;برابری&raquo; و &laquo;همبستگی&raquo; سه ارزش- آرمان دوران مدرن به شمار می&zwnj;آیند و از دوران روشنگری در تفکر و زندگی مدرن جایگاهی ویژه داشته&zwnj;اند.</p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p>برخی از صاحب&zwnj;نظران اما معتقدند این سه ارزش بنیادین دیگر اهمیت گذشته را ندارند؛ ازجمله محمدرفیع محمودیان که چندی پیش از او مقاله&zwnj;ای در پنج بخش تحت عنوان &laquo;ارزش&zwnj;های کلاسیک آزادی، برابری و همبستگی و اعتبار کنونی آنها&raquo; در وب&zwnj;سایت رادیو زمانه منتشر شد که در آن ضمن طرح نظریه فروپاشی اهمیت و اعتبار ارزش- آرمان&zwnj;های کلاسیک دوران مدرن (یعنی آزادی، برابری و همبستگی)، به معرفی سه ارزش- آرمان جدید &laquo;سرزندگی&raquo;، &laquo;پویندگی&raquo; و &laquo;دلبستگی&raquo; پرداخته بود. در بخش انتهایی مقاله نیز واگرایی به&zwnj;سان بدیل انقلاب و راهکردی برای ایجاد حوزه&zwnj;های نوین کنش و زندگی اجتماعی و تجربه سرزندگی، پویندگی و دلبستگی مطرح شده بود.</p> <p>&nbsp;</p> <p>به بهانه سالگرد ۲۲ خرداد و سومین سالگرد جنبش اعتراضی مردم ایران در پی دهمین انتخابات ریاست جمهوری، با این پژوهشگر و جامعه شناس گفت&zwnj;وگویی کرده&zwnj;ایم تا نظرش را با توجه به تعریفی که از فروپاشی ارزش&zwnj;های کلاسیک مدرن دارد، درباره انقلاب ایران و جنبش سبز بپرسیم.</p> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>در سلسله مقالاتی که به تازگی از شما در وب&zwnj;سایت رادیو زمانه منتشر شد، مطرح کرده بودید که سه مفهوم &laquo;آزادی&raquo;، &laquo;برابری&raquo; و &laquo;همبستگی&raquo; که جایگاهی مهم در تفکر و زندگی مدرن داشته&zwnj;اند و از دوران روشنگری تاکنون آرمانی والا شمرده می&zwnj;شدند، امروز دیگر آن اهمیت گذشته را ندارند. این موضوع را فقط در پیوند با تفکر اروپایی گفته&zwnj;اید یا آنچه گفته&zwnj;اید به جایی چون ایران هم مربوط می&zwnj;شود؟</b></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL"> <img align="middle" alt="" height="177" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/mohammad-rafia-mahmoodian.jpg" width="200" /></div> <div dir="RTL"> محمدرفیع محمودیان</div> </blockquote> <div dir="RTL"> <b>محمدرفیع محمودیان</b>- جامعه&zwnj; ایران امروز تا حد زیادی در جامعه یگانه جهانی ادغام شده است. آنچه در مورد گرایش&zwnj;های اجتماعی در غرب می&zwnj;توان گفت قابل تعمیم به ایران نیز هست. گروه&zwnj;های مهمی در ایران، از صنعتگران و تکنوکرات&zwnj;ها گرفته تا دانشجویان و جوانان، در ارتباط مداوم با غرب قرار دارند و شیوه زندگی اقتصادی و اجتماعی آنها بیش از پیش شبیه دیگر جهانیان شده است. در ایران نیز مسائل و خواست&zwnj;هایی همچون آزادی سیاسی، برابری اقتصادی و همبستگی اجتماعی در گستره دولت- ملت که تا چند دهه پیش از اهمیت برخوردار بودند دیگر آن اهمیت و اعتبار گذشته را ندارند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> دو عامل ایران را از دیگر جوامع جهان متمایز می&zwnj;سازد. یکی اینکه ایران معاصر، بستر جنبش&zwnj;های اجتماعی - فرهنگی گسترده و عمیقی بوده است که پی&zwnj;درپی گروه&zwnj;ها و نیروها را در گستره جامعه فعال ساخته است. به این دلیل گرایش&zwnj;ها و تحولات نوین اجتماعی به شکل شفاف&zwnj;تری جلوه پیدا می&zwnj;کنند. آنچه در جوامع دیگر پس از چند یا چندین دهه فرصت بروز پیدا می&zwnj;کند، در ایران به سرعت خود را آشکار می&zwnj;سازد، ولی عامل دومی در راه مورد توجه قرار گرفتن تحول، مانع ایجاد می&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>آن عامل چیست؟</b></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> کنشگران اجتماعی و سیاسی ایران کمتر از خود، از تمایلات خود و از کنش&zwnj;های خود سخن می&zwnj;گویند. آنها تاحدی بیگانه با بازاندیشی موقعیت خود هستند. این نکته درباره پژوهش اجتماعی در ایران نیز صدق می&zwnj;کند. ما هنوز دارای سنت قوی پژوهش علمی و فلسفی نیستیم تا بتوانیم پدیده&zwnj;ها و گرایش&zwnj;های جدید را فوری مورد بازشناسی و بررسی قرار دهیم. با اینهمه ما امروز از چنان جامعه سرزنده و پوینده&zwnj;ای برخوردار هستیم که مجبوریم در کارهای پژوهشی یا شبه پژوهشی خود اشاره&zwnj;هایی به تحولات اجتماعی و فرهنگی روی داده در جامعه داشته باشیم.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>آیا نشانه&zwnj;های کاهش اهمیت سه مفهوم &laquo;آزادی&raquo;، &laquo;برابری&raquo; و &laquo;همبستگی&raquo; را می&zwnj;توان در انقلاب سال ۱۳۵۷ نیز</b> <b>ارزیابی&zwnj; کرد؟ فکر می&zwnj;کنید این انقلاب در ادامه روند انقلاب کبیر فرانسه بوده است و در آن آرمان&zwnj;های &laquo;آزادی&raquo; و &laquo;برابری&raquo; و &laquo;برادری&raquo; برانگیزانده بوده&zwnj;اند یا این انقلاب به دلیل رهبری و شعارهای مذهبی&zwnj;اش باید به گونه&zwnj;ای دیگر تحلیل شود؟</b></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> &nbsp;می&zwnj;توان این نشانه&zwnj;ها را در انقلاب ۵۷ و سپس در جنبش سبز و زوال آن یافت. انقلاب ۵۷ را بسیاری انقلابی فرهنگی و نه سیاسی و اجتماعی دانسته&zwnj;اند. ادعانامه این انقلاب، نه سیاسی و اجتماعی که بیشتر فرهنگی بود. توده مردم دو مشکل در یکدیگر تنیده را در زندگی روزمره خود تجربه می&zwnj;کردند و خواهان برطرف شدن آنها بودند. از یکسو آنها زیست- جهان سنتی خود را در حال فروپاشی می&zwnj;دیدند. فرهنگ مصرفی، دیدگاه&zwnj;های فرهنگی غربی و شیوه&zwnj;های زیست مدرن در حال متحول ساختن سریع زندگی آنها بودند. اینها اموری بیگانه با آنها، با افق دید و شیوه زندگی آنها بود. این مشکل را بیشتر گروه&zwnj;های سنتی&zwnj;&zwnj;ای همچون روحانیون و بازاری&zwnj;ها و لایه&zwnj;های پایین جامعه، یا به عبارتی حاشیه&zwnj;نشینان شهرهای بزرگ داشتند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div class="rtecenter" dir="RTL"> &nbsp;<img align="middle" alt="" height="209" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/meposters-0004-175.jpg" width="420" /></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div class="rteright" dir="RTL"> از سوی دیگر فرهنگ جدید با آنکه وعده آزاد ساختن توده&zwnj;ها را از قید سنت و اقتدار نهادهای سنتی می&zwnj;داد بخشی از آنها را، بخصوص نیروهای برخوردار از اقتدار سنتی را، از سرزندگی و پویندگی دور می&zwnj;ساخت. توده&zwnj;ها خود را مورد هجوم فرهنگ جدید می&zwnj;دیدند. آنها خود را نه کنشگر حوزه&zwnj;ها و گرایش&zwnj;های فرهنگی جدید که قربانی و اسیر آن می&zwnj;دیدند. در خانواده سنتی، در بازار و در حسینیه آنها شاید سرکوب و تحقیر شده بودند، ولی حدی از &laquo;سرزندگی&raquo; و &laquo;پویندگی&raquo; را تجربه کرده بودند. در فرهنگ نو، در حوزه&zwnj;های گوناگون آن، آنها جایی را برای ایفای نقش و تأثیرگذاری نمی&zwnj;یافتند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>توده&zwnj;های مبارز در انقلاب دنبال چه بودند؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> آنها به دنبال زنده ساختن سنت فرهنگی بودند. آنها می&zwnj;خواستند با کنشگری و سرزندگی خود، سنت فرهنگی&zwnj;ای را زنده سازند که به آنها اجازه دهد تا سرزنده و پویا زندگی کنند. انقلاب همچنین برای آنها به معنای بازآفریدن جامعه (همبستگی) به وسیله تجربه دلبستگی به یکدیگر در فرایند مبارزه انقلابی بود. با اینهمه انقلاب ایران تاحدی در چهارچوب ارزش- آرمان&zwnj;های کلاسیک دوران مدرن رخ می&zwnj;داد. آزادی یکی از خواست&zwnj;های اصلی بود.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>آیا ویژگی مشخصی نیز بدان نسبت داده می&zwnj;شد؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> نه. معلوم نبود آنها خواهان آزادی از چه و آزادی برای چه هستند. <span>بدون تردید آزادی سیاسی یا بهره&zwnj;مندی از آزادی&zwnj;های بنیادینی همانند &laquo;آزادی بیان&raquo;، &laquo;آزادی از اقتدار نهادهای سیاسی&raquo; و &laquo;آزادی تشکل&raquo;، جایگاهی ویژه در خواست آزادی داشت ولی این را انقلابیون دقیق و باز بیان نمی&zwnj;کردند. از سوی دیگر، خواست جمهوری هرچند با پسوند اسلامی همراه بود، اما اشاره به &laquo;برابری&raquo; و &laquo;همبستگی&raquo; داشت. برابری مورد نظر اینجا برابری حقوقی و سیاسی افراد در سازماندهی سیاسی جامعه بود و همبستگی نگاه به تبدیل جامعه به جمهور مردم داشت.</span></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div class="rtecenter" dir="RTL"> <img align="middle" alt="" height="264" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/iranian1979revolution12.jpg" width="400" /></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>در این صورت پسوند اسلامی چه نقشی داشت؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> پسوند اسلامی، بیشتر تأکیدی بر سنت برابری تمامی مؤمنان در امت اسلامی و نقش فعال یکایک آنها در سازماندهی امت اسلامی بود، ولی در هر دو مورد هیچ مشخص نبود جمهوری به چه خواست معینی اشاره دارد و از اسلام چه انتظاری می&zwnj;رود. تفاوت بین برداشت کهنه و گنگ از برابری مؤمنان با درک دقیق مدرن از برابری&zwnj;های حقوقی و سیاسی نیز مورد توجه کمتر کسی قرار داشت.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>همانطور که اشاره کردید در میان شعارهای مردم خواهان تغییر در دهه </b><b>۱۳۵۰،</b><b> خواست استقلال جایگاه ویژه&zwnj;ای داشت. این خواست چه نسبتی با آزادیخواهی و برابری داشت و </b><b>بر چه تاکید می&zwnj;کرد؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> استقلال تأکیدی دوباره بر اهمیت دو خواست آزادی و برابری در زمینه زیست کلان سیاسی بود. <span>استقلال نوید آزادی از سلطه قدرت&zwnj;های استعمار، امپریالیسم می&zwnj;داد. زیستن به سان ملتی آزاد، خودانگیخته و خودتصمیم&zwnj;گیر در خواست استقلال پژواک می&zwnj;یافت. استقلال همچنین برابری در خانواده ملت&zwnj;ها، با توان تصمیم&zwnj;گیری، اقتدار و حرمت برابر با دیگر ملت&zwnj;ها بود. با این حال هیچ مشخص نبود که ملت به اتکای چه نیرویی باید به استقلال دست می&zwnj;یافت و آیا اساساً می&zwnj;شد به استقلال اقتصادی و فرهنگی در جهانی بیش از پیش یگانه دست یافت؟</span></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>آیا آن موقع فعالان سیاسی متوجه نبودند که مطالبات&zwnj;شان شفاف نیست؟</b></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL"> <img align="middle" alt="" height="138" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/mossadeghonthewall.jpg" style="font-family: arial; font-size: 16px; font-weight: bold; " width="200" /></div> <div dir="RTL"> پسوند اسلامی تأکیدی بر سنت برابری تمامی مؤمنان و نقش فعال یکایک آنها در سازماندهی امت اسلامی بود، ولی مشخص نبود جمهوری به چه خواست معینی اشاره دارد و از اسلام چه انتظاری می&zwnj;رود.&nbsp;</div> </blockquote> <div dir="RTL"> متوجه نبودند. امروز، کنشگران سیاسی و اجتماعی، خشمگین از فرایند انقلاب، با نگاه به گذشته از همین نکته شکایت دارند. به عقیده آنها در هریک از سه مورد &laquo;آزادی&raquo;، &laquo;استقلال&raquo; و &laquo;جمهوری اسلامی&raquo;، خواست توده&zwnj;ها از دقت و شفافیت برخوردار نبوده است. این انتقاد را ولی نمی&zwnj;توان فقط متوجه انقلابیون ایران ساخت. <span>به طور کلی خواست&zwnj;های مرتبط با &laquo;آزادی&raquo;، &laquo;برابری&raquo; و &laquo;همبستگی&raquo; چنان گسترده و همزمان نامشخص هستند که نمی&zwnj;توان هیچ بار معنایی مشخصی به آنها نسبت داد. شاید بتوان با استفاده از نظریه ارنستو لاکلو آنها را دال تهی خواند و امتیاز اصلی آنها را آمادگی مداوم برای جدال گفتمانی و پذیرش معناهای مشخص گوناگون دانست. نباید اما فراموش کرد که این سه مفهوم آنقدر مجرد ولی در عین حال دارای کاربردی جهانشمول هستند که هر معنایی را در آنها تعبیه کنید باز کلی&zwnj;تر از آن هستند که معنای مشخصی پیدا کنند. </span></div> <blockquote> &nbsp;</blockquote> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>آیا این عدم شفافیت تنها دلیل شکست انقلاب بود؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> نه، چون شکست انقلاب ۵۷ اگرچه امری تصادفی نبود و نهفته در خود رخداد، خود انقلاب بود، اما تنها بخشی از مسئله را می&zwnj;توان با نامشخص و گنگ بودن خواست&zwnj;هایی چون &laquo;آزادی&raquo; و &laquo;جمهوری اسلامی&raquo; توضیح داد. در واقع دو عامل دیگر نقشی اساسی در این شکست داشتند. اولی ناهمخوانی ادعانامه فرهنگی با پدیده انقلاب است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> سرنگون ساختن قدرت سیاسی تضعیف شده&zwnj; و سپردن تمامی قدرت به دولتی نوین چه کمکی می&zwnj;تواند به زنده ساختن سنت کند؟ فیل را به گلخانه چکار؟ دولت مقتدر به کار درکی قدیمی از رابطه دولت و جامعه می&zwnj;آید. دولت را می&zwnj;توان عاملی مهم در تغییر ساختار اقتصادی و اجتماعی جامعه در جهت بازتوزیع امکانات مادی و گشودن- بستن عرصه&zwnj;های نوین- کهنه اقتصادی شمرد. در انقلاب فرانسه از دولت مدرن بورژوایی و در انقلاب روسیه از دولت سوسیالیستی چنین انتظاری می&zwnj;رفت، ولی حتی در این دو انقلاب نیز دولت جدید، نقشی تخریبی در زمینه نوآوری&zwnj;های اقتصادی و اجتماعی ایفا کردند. در ایران<span>، دولت برآمده از انقلاب باید به ضرورت، مقابل پویایی فرهنگی جامعه قرار می&zwnj;گرفت.</span></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>یعنی دولت خود را مسئول حراست از فرهنگ و سنت می&zwnj;دانست؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> بله و در این رابطه خود را موظف می&zwnj;دانست که از تمام اقتدار و توان خود بهره جوید. این وظیفه&zwnj;ای بود که جامعه یا دست کم توده&zwnj;های انقلابی بدان محول کرده بودند. دولت نوین حتی مبارزه سیاسی را مبارزه&zwnj;ای فرهنگی می&zwnj;دید. برای آن لیبرالیسم نه آزادی&zwnj;جویی که سنت&zwnj;گریزی (بی بند و باری) بود و سوسیالیسم نه برابری&zwnj;خواهی که سنت&zwnj;ستیزی بود. جمهوری اسلامی ادعا داشت و هنوز دارد که این وظیفه&zwnj;ای است که انقلاب بدان محول کرده است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>عامل دوم شکست انقلاب چه بود؟ </b></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> عامل دوم، موقعیت واگرایی&zwnj;های رخ داده در جامعه بود. نوآوری&zwnj;های فرهنگی در جامعه برخلاف ادعانامه صادر شده علیه آن (که امضای بسیاری از نوآوران فرهنگی را پای خود داشت) امری آمرانه و صاداراتی نبود. کنشگرانی خودی و آشنا و دلبسته به فرهنگ سنتی آن را دنبال می&zwnj;کردند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> آنها حوزه&zwnj;هایی را خاص تفکر و شیوه زیست خود برقرار کرده بودند. غرب یا جهان بیرون از ایران برای آنها نه عرصه اقتدار و شکوه که یکی از عرصه&zwnj;های رسیدن به دیدگاه&zwnj;های جدید بود. برخی از این حوزه&zwnj;های جدید از چشم توده&zwnj;های مردم پنهان بود، ولی برخی دیگر برای آنها آشکار و ملموس بود. هنر جدید نقاشی و مجسمه&zwnj;سازی که امروز شکوفایی خاصی را تجربه می&zwnj;کند، حوزه&zwnj;ای پنهان از دید بود، ولی حوزه تبلیغ دینی حوزه&zwnj;ای ملموس و آشکار بود. علی شریعتی در مدتی کوتاه در حسینیه ارشاد کل پدیده تبلیغ (و در نتیجه تجربه) دین را مورد نوآوری قرار داد. شریعتی به&zwnj;سان مردی غیر روحانی، استاد دانشگاه، مسلط به علوم اجتماعی زمان خود و مجهز به گفتمان دینی مدرن، حوزه نوینی در گستره دین گشود. هیچ بخشی از شخصیت و کار او با دین سنتی سازگاری نداشت. با این حال اصلاً نمی&zwnj;توان شریعتی را متهم به سرسپردگی به امپریالیسم یا تهاجم فرهنگی ساخت. مشکل امر دیگری بود. جامعه نه با خاستگاه نوآوری&zwnj;های فرهنگی که با خود آن مشکل داشت. شتاب و گستردگی تحولات، آرامش، ثبات و قوام جامعه را در هم شکسته بود و انقلاب باید این گرایش را درهم می&zwnj;شکست.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>یعنی انقلاب نه برای نوآوری که برای مبارزه با نوآوری رخ داده بود و حالا می&zwnj;بایست به جنگ بنیادهای خود یعنی نیروهای تحول جو می&zwnj;رفت؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> بله و در چنین زمینه&zwnj;ای، انقلاب برای دوره&zwnj;ای موفق بود، ولی این به مثابه شکست آن و ستیز با آرمان&zwnj;های اولیه&zwnj;اش بود. انقلاب ایران دوبار شکست خورد. یک&zwnj;بار آنگاه که دولتی قدرتمند برساخت و به ستیز با حوزه&zwnj;های جدید فرهنگی و اجتماعی برخاست. <span>انقلاب شکست خورد چون انقلاب نه برای ستیز با نوآوری که برای زنده ساختن سنت رخ داده بود، ولی مجبور بود برای بازتثبیت سنت به جنگ نوآوری&zwnj;های فرهنگی و اجتماعی برود. بار دیگر آنگاه انقلاب شکست خورد که مشخص شد ستیزش با نوآوری&zwnj;های فرهنگی و اجتماعی راه به جایی نبرده است.</span></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL"> <img align="middle" alt="" height="150" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/shriatiali.jpg" width="200" /></div> <div dir="RTL"> علی شریعتی در مدتی کوتاه در حسینیه ارشاد کل پدیده تبلیغ (و در نتیجه تجربه) دین را مورد نوآوری قرار داد. شریعتی به&zwnj;سان مردی غیر روحانی، استاد دانشگاه، مسلط به علوم اجتماعی زمان خود و مجهز به گفتمان دینی مدرن، حوزه نوینی در گستره دین گشود. هیچ بخشی از شخصیت و کار او با دین سنتی سازگاری نداشت.</div> </blockquote> <div dir="RTL"> در عمیق&zwnj;ترین لایه، رخداد و شکست انقلاب ایران ناشی از تصادم دو گرایش قدرتمند زندگی اجتماعی مدرن است. نهادهای کلان و قدرتمند اجتماعی همچون بازار، صنعت و دولت، مسئول و موظف به برقراری امکان دستیابی به سرزندگی و پویندگی دانسته می&zwnj;شوند. برای این کار توده&zwnj;ها، توده&zwnj;هایی که دست&zwnj;شان از بسیاری از امکان کوتاه است، دست به انقلاب می&zwnj;زنند و کوشش می&zwnj;کنند چنین نهادهایی را یا ایجاد کنند یا در راستای آرمان&zwnj;های خود بازساماندهی کنند، ولی سرزندگی و پویندگی در عرصه&zwnj;های خرد زندگی تحقق می&zwnj;یابند. آنگاه که انسان&zwnj;ها خود زندگی اجتماعی خود را ساماندهی کنند می&zwnj;توانند به سرزندگی و پویندگی دست یابند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> نهادهای کلان عرصه سرزندگی و پویندگی توده&zwnj;ها نیستند. آنجا منطق تولید، تجارت و قدرت حکمفرمایی می&zwnj;کند و انسان به نقش و کارکردی معین فروکاسته می&zwnj;شوند. توده&zwnj;ها در انقلاب با هجوم به عرصه&zwnj;های عمومی جامعه&zwnj;ها نهادهایی را برپا می&zwnj;دارند یا قدرتمند می&zwnj;سازند که در نهایت آنها را از عرصه&zwnj;های عمومی دور می&zwnj;کند. واگرایی، به سان تلاش مداوم و همه&zwnj;جانبه در جهت ایجاد حوزه&zwnj;های نوین کنش و زیست اجتماعی، بدیلی در مقابل گرایش و فرجام تراژدیک انقلاب است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>با توجه به ۳۱ سال فاصله بین انفلاب ایران و اعتراض&zwnj;های مردمی در پی دهمین انتخابات ریاست جمهوری، آرمان&zwnj;های جنبش سبز را چگونه ارزیابی می&zwnj;کنید؟</b></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> در ظاهر جنبش سبز جنبشی محدود و سیاسی به نظر می&zwnj;رسید و همانطور که مطرح کردید پیرامون انتخابات ریاست جمهوری شکل گرفت و در اعتراض به تقلب رویداد و در این مسیر تکوین یافت. در نهایت نیز زمانی که امر انتخابات به تاریخ پیوست از تک و تاب افتاد. ویژگی&zwnj;های آن اما از مسائل دیگری حکایت دارند. نیروی شرکت&zwnj;کننده در این جنبش جوانان شهرهای بزرگ بودند. با نگاهی به مناطقی که حرکت&zwnj;های اعتراضی این جنبش رخ می&zwnj;داد، می&zwnj;توان گفت این جوانان به طور عمده به طبقه متوسط تعلق داشتند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> جوانان طبقه متوسط شهرهای ایران (به اختصار) گروهی کم و بیش جدید در جامعه ایران هستند. مهم&zwnj;ترین ویژگی آنها دارامندی و توانمندی فوق&zwnj;العاده آنها است. آنها از سرمایه فرهنگی و اجتماعی به نسبت بالایی برخوردار هستند. به خاطر شهرنشینی مهارت اجتماعی آنها در زمینه ایجاد رابطه و سازگاری با محیط&zwnj;های جدید فوق&zwnj;العاده است. بخشی از آنها که امروز شهرت جهانی پیدا کرده&zwnj;اند در جهان بیش از پیش یگانه شده امروز، همه جهان را به سان خانه خود احساس و تجربه می&zwnj;کنند. از شیراز و تهران، از دانشگاه شریف یا یکی از شعبه&zwnj;های دانشگاه آزاد رهسپار لندن، دبی، لیون و مریلند می&zwnj;شوند و آنجا با موفقیت درس می&zwnj;خوانند و کار می&zwnj;کنند. آنها پیشاپیش در همان خانه و شهر خود آماده زیست فرهنگی و اجتماعی جهانی شده&zwnj;اند.</div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> <b>آیا آنها که در جنبش سبز حضور داشتند، عمدتاً از طبقه متوسط با خصوصیاتی هستند که شما برشمردید؟ آیا طبقه&zwnj;ای که در ایران تحت عنوان طبقه متوسط شناسایی می&zwnj;شوند درگیر با انواع ناامنی اقتصادی نیستند؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> طبقه متوسط، طیف بسیار وسیعی را در جامعه در بر می&zwnj;گیرد. برخی لایه&zwnj;های آن به طبقه کار نزدیک هستند و برخی به طبقه بالا. در ایران به خاطر رشد بوروکراسی و شهرنشینی، این طبقه در چند دهه رشد وسیعی داشته است. شاید از لحاظ درآمدی و حرفه&zwnj;ای، برخی از کارمندان و سوداگران را نتوان متعلق به صف طبقه متوسط دانست، ولی شکل اشتغال و شیوه زندگی از آنها گروه&zwnj;هایی وابسته به طبقه متوسط می&zwnj;سازد. آنها دارای قدرت تصمیم&zwnj;گیری زیادی در مورد کار خود هستند، کاری می&zwnj;کنند که دارای منزلت اجتماعی است و دارای حدی از تخصص در مورد کار خود هستند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL"> <img align="middle" alt="" height="142" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/greenwomen1234.jpg" width="200" /></div> <div dir="RTL"> جوانان قشر متوسط به سیاست همچون وسیله و نه به معنای کلاسیک آن یعنی گستره زیست اجتماعی می&zwnj;نگرند. در انتخابات ریاست جمهوری گرد میرحسین موسوی و تا حدی مهدی کروبی آمده بودند تا به وسیله آن دو آنچه را که خود می&zwnj;خواستند به انجام برسانند.</div> </blockquote> <div dir="RTL"> آنها همچنین به زندگی همچون عرصه سرمایه&zwnj;گذاری و پیشرفت می&zwnj;نگرند. به هنگام کار درس می&zwnj;خوانند، به دنبال مقام&zwnj;های والاتر هستند و خود را گرفتار چهارچوب&zwnj;های زندگی نمی&zwnj;کنند. فرزندان آنها نیز با چنین نگرشی وارد نظام آموزشی و بازار کار می&zwnj;شوند. من از آن&zwnj;رو جنبش سبز را بیشتر جنبشی از آن طبقه متوسط می&zwnj;دانم که:</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> الف: حرکات اعتراضی آن کمتر و شاید هیچگاه در مناطق محروم شهرها همچون جنوب شهر تهران رخ نداد.</div> <div dir="RTL"> ب: در ترکیب جمعیتی آن نشان کمی از چهره&zwnj;های کارگر، زحمتکش و حاشیه&zwnj;نشینان شهری یا روستانشینان به چشم می&zwnj;خورد.</div> <div dir="RTL"> ج: در زمینه هویت سیاسی و فرهنگی آن جالب است که همانگونه که بارها اشاره شده، این جنبش توجهی به خواست&zwnj;های مرتبط با منافع گروه&zwnj;های محروم جامعه نداشت.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;د: دموکراسی پارلمانی و انتخابات در جهان معاصر بیشتر و بیشتر مسئله و دغدغه سیاسی- اجتماعی طبقه متوسط، با وقت، توان اطلاعاتی و حوصله لازم در آن مورد است.</div> <div dir="RTL"> ه: <span>در چند دهه اخیر در سطح جهان با کمتر جنبشی که آن را جنبشی از آن طبقه کارگر یا کارگری بنامیم روبه&zwnj;رو بوده&zwnj;&zwnj;ایم. خواست&zwnj;هایی که پیش از این مهر و نشان کارگری را بر خود داشتند امروز به حاشیه خواست&zwnj;ها و تمایلات جهانیان رانده شده&zwnj;اند. </span></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> <b>طبقه متوسط در ایران چه ویژگی&zwnj;هایی دارد؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> به طور کلی &laquo;سرزندگی&raquo; و &laquo;پویندگی&raquo; برای آنها ارزش- آرمان&zwnj;هایی مشخص و مطرح هستند. آنها آموخته&zwnj;&zwnj;اند و می&zwnj;خواهند که سرزنده باشند. در حوزه&zwnj;های گوناگون زیست فرهنگی حضور داشته باشند. تحصیل کنند، مد روز را دنبال کنند، وبلاگ داشته باشند، زبان خارجی بیاموزند و مهارتی در یکی از شاخه&zwnj;های هنر (موسیقی، نقاشی و ادبیات) به دست بیاورند. آنها همچنین متمایل هستند که در حوزه زندگی اجتماعی سرزنده رفتار کنند. خود یار عشقی خویش را برگزینند، دوستانی توانمند داشته باشند و شبکه ارتباطی مؤثر و مفیدی پیرامون خود ایجاد کنند. &laquo;پویندگی&raquo;، ارزش-آرمانی مهم برای آنهاست. آنها می&zwnj;خواهند در زمینه تحصیل، زندگی شخصی و زندگی اجتماعی مدام از یک سطح یا مرحله به سطح و مرحله&zwnj;ای بالاتر بروند. در این مورد نیز حاضر هستند که به سادگی جابه&zwnj;جا شوند و خانه، فرهنگ و وابستگی&zwnj;های خود را تغییر دهند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>از دیدگاه شما بینش سیاسی در این قشر چه جایگاهی دارد؟</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> چون در این گفت و گو نگاه ما متوجه جوانان است، به این سئوال اینطور می&zwnj;توانم پاسخ بدهم که برداشت این جوانان از سرزندگی و پویندگی کاملاً محدود است. در زمینه زیست اجتماعی و سیاسی آنها نه دغدغه و نه حساسیت قابل توجهی دارند. دلبستگی آنها به امور اجتماعی و سیاسی در کمترین حد ممکن است. فعالیت&zwnj;های مدنی یا سیاسی، حساسیت و شور آنها را برنمی&zwnj;انگیزد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> این مسئله بدون تردید تا حد زیادی به خاطر شرایط خاص جامعه ایران ولی تاحدی نیز به خاطر محاسبه عقلایی است که آنها انجام می&zwnj;دهند. آنها احساس می&zwnj;کنند که با سرمایه فرهنگی و اجتماعی کلان خود پیروز میدان&zwnj;های رقابت در جامعه مدرن هستند و دیگر نیازی به سرمایه&zwnj;گذاری در حوزه&zwnj;های دیگر ندارند. آنها خود را شهروند جامعه ایران یا حتی جامعه جهانی نمی&zwnj;شمرند که به مسائل مرتبط با آن حساسی

سپیده شایان - «آزادی»، «برابری» و «همبستگی» سه ارزش- آرمان دوران مدرن به شمار می‌آیند و از دوران روشنگری در تفکر و زندگی مدرن جایگاهی ویژه داشته‌اند.

برخی از صاحب‌نظران اما معتقدند این سه ارزش بنیادین دیگر اهمیت گذشته را ندارند؛ ازجمله محمدرفیع محمودیان که چندی پیش از او مقاله‌ای در پنج بخش تحت عنوان «ارزش‌های کلاسیک آزادی، برابری و همبستگی و اعتبار کنونی آنها» در وب‌سایت رادیو زمانه منتشر شد که در آن ضمن طرح نظریه فروپاشی اهمیت و اعتبار ارزش- آرمان‌های کلاسیک دوران مدرن (یعنی آزادی، برابری و همبستگی)، به معرفی سه ارزش- آرمان جدید «سرزندگی»، «پویندگی» و «دلبستگی» پرداخته بود. در بخش انتهایی مقاله نیز واگرایی به‌سان بدیل انقلاب و راهکردی برای ایجاد حوزه‌های نوین کنش و زندگی اجتماعی و تجربه سرزندگی، پویندگی و دلبستگی مطرح شده بود.

به بهانه سالگرد ۲۲ خرداد و سومین سالگرد جنبش اعتراضی مردم ایران در پی دهمین انتخابات ریاست جمهوری، با این پژوهشگر و جامعه شناس گفت‌وگویی کرده‌ایم تا نظرش را با توجه به تعریفی که از فروپاشی ارزش‌های کلاسیک مدرن دارد، درباره انقلاب ایران و جنبش سبز بپرسیم.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان jnbesh kour

    <p>****همینجا بگویم که علت مخالفت بنده با جنبش سبز موسوی با دلایل مخالفت این حضرت با ان ، از زیر زمین تا آسمان اختلاف داشت و دارد . چون حضرات علیرغم ظاهر ا دعاهایشان : ۱) با شاه برای اینکه دیکتاتور بود ولی انصافا به دلیل نزدیکی با امریکا زندگی شبیه به غرب ( از نظر اجتماعی و تا حدودی اقتصادی ) برای اکثر شهرنشینان ایران دست و پاکرده بود مخالف نیستند ۲) با مصدق برای اینکه مصدق السطنه بود و میخواست با استفاده از نیروی تازه پای امریکا بالانس قدرت در ایران را که از زمان قاجار در دست روس و انگلیس بود به نوعی به استقلال نسبی بکشاند مخالف نیستند ۳ ) با لیبرال های مذهبی ( بازرگان و بنی صدر ) به دلیل اینکه آنها با خمینی همکاری کردند و بعد جدا شدند و اینکه بنی صدر دست خمینی را بوسید یا بازرگان سعی داشت با استفاده از ترمو دینامیک خدا را ثابت کند مخالف نیستند ۴) با موسوی و کروبی و خاتمی به دلیل اینکه آنها حاضر نشدند عصر طلایی امام شان را مورد حمله قرار بدهند و هوویت خودشان را انکار کنند و عذر خواهی کنند مخالف نیستند ۵) با یزدی به دلیل اینکه عمری را به مبارزه با شاه گذراند تا جایی که فیدل کاسترو و عرفات را بغل کرد و ان ماجراهای دادگاه ها و غیره مخالف نیستند ۶)با سروش به دلیل اینکه در ستاد انقلاب فرهنگی عضو بود مخالف نیستند ، با گنجی برای اینکه میگوید با استفاده از دخالت خارجی ایران را مثل لیبی کلنگی نکنیم مخالف نیستند ، با بهنود برای اینکه به اصلاحات بیشتر از انقلاب بها میدهد مخالف نیستند بلکه این حضرات با تظاهر به موارد بالا هدف پنهان دیگری را دنبال میکنند که خوشبختانه با یک بام و دو هوا رفته رفته دارد آشکار میشود چطور این حضرات با بنی صدر و موسوی و کروبی به خاطر گذشته اشان اختلاف بنیادی دارند اما به رضا پهلوی که میرسند او را مجبور نمیکنند از امام راحل اش ( محمد رضا شاه و دوران طلایی ساواک او ) عذر خواهی کند یا ممنوع الطر ح رسانه ای شود ؟ چطور میگویند از بنی صدر و سروش و موسوی و کروبی و خاتمی و یزدی باید ترسید اما از خطر بازگشت شاهزاده به همان نظام طلایی قبلی نباید هراسید ؟ چطور میگویند دیکتاتوری شاه صالح !!! است اما طبیب اردوغان و ترکیه و اندونزی و مالزی به درد نمی خورند ؟ و حتا از انتقاد سوری به کاسترو و لنین و شاهزاده چپ چه گوارا ( خلخالی مارکسیست ها ) پرهیز دارند ؟ چطور هر سخنی سروش بگوید اینها لحظه ای را در حمله به او از دست نمیدهند اما خود اینها هر چقدر فلیپ فلاپ کنند و بدون توجه به گذشته شان از شاخه ای به شاخه دیگر بپرند و از چریک رفیق کش بروند به شاه دیکتاتور صالح !!! ایرادی نیست ؟ چطور مصدق دیکتاتور است اما شاه دیکتاتور صالح ؟ مگر نه اینکه شاه در آخر سر همان راه مصدق را رفت و گفت به چشم ابیها باج نمیدهیم اما به گفته همینها چون فراموش کرده بود که چشم ابیها او را آورده اند ( مثل پدر بزرگوارش ) به تلنگری رفت ؟ ( البته اگر به زعم این حضرات همه انقلاب یا جنبش ۵۷ را تلنگر امریکا برای بستن کمربند دور شوروی بدانیم ، که در آنصورت هم معلوم نسیت چرا توده ایها ، فدائیها ، مجاهدین به امریکا کمک کردند ؟) چطور سروش که همه گذشته اش را عملا و عقیدتا انکار کرد و تحولی شگرف در بینش مذهبی ها ایجاد کرد قابل اعتماد نیست اما کاسترو و رضا پهلوی و الاهه بقراط و بقیه این حضرات قابل اعتمادند بدون اینکه از مراد خودشان و از همفکران خودشان و از عقاید خودشان که هواداری از دیکتاتوری صالح !!! است انتقادی بکنند ؟ اما هدف پنهان اینها چیست ؟ چرا اینها از سکولاریسم نو و آزادی خواهی و دموکراسی طلبی و سوسیال دموکراسی اسکاندیناویایی رسیدند به دیکتاتوری صالح ؟ انهم با عقب گرد تاریخی به خاندان پهلوی ؟ اشتباه نکنید من با سلطنت رضا پهلوی و یک نظام سلطنتی در ایران که شبیه اسکاندیناوی که چه عرض کنم حتا اگر ایشان مثل احمد شاه دنبال قدرت نباشد یا مثل شاه سلطان حسین دنبال حرم و اندرونی باشد و نظام را به دست یک نخست وزیر با کفایت بسپارد مشکلی ندارم . اما اینها رضا پهلوی را برای توجیه آرمان قلبی شان که تاسیس دیکتاتوری پرولتاریایی است جلو انداخته اند تا با استفاده از پوپولیسم و عوامفریبی ( مثل احمدی نژاد ) بر گرده بخش احساساتی مردم ایران ( که کم هم نیستند ) سوار شوند و لای عبای یک ایت الله دیگر و یا یک شاه دیگر چونان اسب تروا قلعه قدرت در ایران را فتح کنند . به همین دلیل با حمله به روشنفکران و سیاستمداران و روز نامه نگاران دگر اندیش آنها را از صحنه خارج میکنند تا نان خود بر تنور عوامفریبی بچسبانند . همین کار را با شاه رفقای اینها ، امثال جعفریان و باهری و نیک خواه ، کردند و از او دیکتاتور تک حزبی رستاخیزی ساختند . همین کار را با ایت الله خمینی و خط امامی ها کردند و از آنها عصر طلایی ضد امپریالیستی ساختند ، همین کار را با رضا پهلوی خواهند کرد و از او یک دیکتاتور شبیه کاسترو ، اسد ، صدام ، قذافی ، لوشنکو خواهند ساخت . به همین دلیل بنده به همه کسانی که به آزادی و دموکراسی اعتقاد دارند و به ویروس مارکسیسم و دیکتاتوری خواهی با نام های فریبنده سکولار و نو سکولار و سوسیال دموکراسی آلوده نشده اند هشدار میدهم که انقلاب ۵۷ دیگری در راه است که ما را ۳۰ سال دیگر به تاریک خانه تاریخ پرتاب خواهد کرد . تنها راه جلو گیری از وقوع ان آگاهی دادن به ملت ایران است نسبت به انواع دیکتاتوری ها از مذهبی تا سلطنتی و جمهوری سکولار مادام العمر تا سوسیالیستی که اتفاقا همه آنها خود را صالح میدانند !!! تقلیل دادن جنبش مردم ایران از حقوق بشر خواهی و دموکراسی طلبی به دیکتاتوری صالح !!! **** . ما احمدی نژاد فراوان داریم . آب ندیده اند . بنده از ان میترسم که حالا که پس از سی سال و آنهمه هزینه به جایی رسیده ایم که شاه سابق و نظام او برای ما بهتر از حاصل این انقلاب است ، سی سال دیگر به جایی برسیم که با چراغ نفتی دنبال موسوی و کروبی و خاتمی که هیچ دنبال همین خامنه ای بگردیم و شاهزاده پهلوی و خط امامی ها هم در کنار ما باشند .</p>

  • ایراندوست

    سیاسیون مذهبی‌ ایران، بدلیل کمبود‌های ایدئولوژیکی در اسلام از افکار چپ کمونیست وام‌های بلا‌عوضی گرفتند،‌ای کاش متأثر از افکار مطالعاتی و تحلیلی مارکس میبودند ولی آنها به لنینیسم که انقلابی‌ حرفه‌ایی، تمرکز‌گرائی و خشونت انقلابی‌ را تبلیغ میکرد، معتقد بودند. شریعتی، که گویا از توازن روحی‌ بالایی برخوردار نبود یکی‌ از فریبکارترین سخنور و سوسیالیست اسلامی در تاریخ معاصر ایران است. دزدان انقلاب ضّد سلطنتی بهمن ۵۷، نه تنها نام آنرا به انقلاب اسلامی تغییر داده‌اند بلکه ارتجاع و جزم‌اندیشی‌ را هم در جامعه ترویج دادند، بعد از پیروزی انقلاب ۵۷، الهامات انقلاب فرهنگی‌ مائو بود که یک‌صدایی و تنگ‌نظری فرهنگ اسلامی در آموزش، تربیت و رفتار اجتماعی در ایران نهادینه شد. حتا همکنون حزب پادگانی حاکم در ایران با دفتر سیاسی- مدیریتی بیت رهبری، کاریکاتوری از حزب کمونیست چین امروز است. پس از یک سال از ثبات رژیم، اینبار نوبت ترتسکیسم اسلامی بود که قد علم کند، اینکه انقلاب جهانی‌ اسلامی، جهان اسلام را در عدل و انصاف لبریز خواهد کرد و انقلاب از ایران شروع شده و در یک جا نمیتواند بماند و باید برای بقأ و تداوم خود، جهانی‌ شود. جنگ عراق با ایران نمونه بارز، تلاشی بازدارنده و پیشگیرانه بر علیه این دکترین چپ اسلامی بود. اصلاح‌طلبان امروزی رژیم ج.ا. هم به سوسیال دموکراسی رو آورده‌اند، غافل از اینکه با فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، سوسیال دموکراسی هم که رفرم سرمایه‌داری بود، شیر بی‌ یال و دمی هست در جهان غرب, که پدید آورنده آن بود ! در مورد طبقه متوسط نقل قولی از یک سیاستمدار سوسیال دموکرات اسکاندیناوی است که گویا در دهه‌های ۶۰ میلادی گفته بود: تمامی تلاش ما باید در این راستا باشد که طبقه متوسط را در میهنمان گسترش دهیم زیرا رشد و توسعه اقتصادی،اجتماعی و فرهنگی‌ ما، بستگی به نقش و میزان بالای این طبقه در جامعه دارد ! در این مورد موفق هم شده‌اند ولی گویا این طبقه متوسط، به سوسیال دموکرات‌هایی‌ که پدران کارگر و زحمتکششان به آنها دلبسته بود، امروزه رای نمیدهند.

  • رشیدا

    مقاله بسیار جالبیبود مبتنی با واقعیاتی که دیده ایم و شناخت زیبائی از نسل جوان ایرانی توضیح نداده اید یا من نفهمیدم که این نوع شخصیت چطور و به چه خاطر در جامعه ایرانی تولید و بازتولید شده