ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

جان استاین‌بک، روایتگر زندگی آسمان‌جل‌ها

<p>حسین نوش&zwnj;آذر &ndash; شناخته&zwnj;شده&zwnj;ترین رمان جان استاین&zwnj;بک در غرب &laquo;چمنزارهای بهشت&raquo; است. ما در ایران اما بیشتر با &laquo;خوشه&zwnj;های خشم&raquo; به ترجمه شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی و همچنین با &laquo;موش&zwnj;ها و آدم&zwnj;ها&raquo; که نخستین بار با ترجمه پرویز داریوش منتشر شد، آشنا هستیم. &laquo;چمنزارهای بهشت&raquo; به کارگردانی الیا کازان هم بر پرده سینماها به نمایش درآمده و بی&zwnj;تردید به شناخته&zwnj;شدن این اثر یاری رسانده.</p> <!--break--> <p>در هر حال جان استاین&zwnj;بک یکی از مهم&zwnj;ترین نویسندگان &laquo;مکتب جنوب&raquo; است. آثار اجتماعی او درباره پیامدهای بحران اقتصادی نام او را در سراسر جهان پرآوازه کردند و حتی امروز هم با وجود دولت رفاه در غرب و دگرگونی بنیان&zwnj;های اجتماعی آثار او خواندنی&zwnj;ست و از نظر ادبی هم دستاوردهایی برای ادبیات جهان در قرن بیستم به&zwnj;شمار می&zwnj;آید. <br /> &nbsp;</p> <p>&nbsp;<a href="http://www.zamahang.com/podcast/2010/20120625_nushazar_steinbeck.mp3"><img src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/musicicon.jpg" alt="" /></a></p> <p>&nbsp;</p> <p>در مجموعه برنامه&zwnj;های ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می&zwnj;رسد، امروز به جان استاین&zwnj;بک، نویسنده دنیای مردمان محروم، کارگران و کشاورزان و سیاهان و آسمان&zwnj;جل&zwnj;ها می&zwnj;پردازیم. یادآوری می&zwnj;کنم که فایل صوتی با متنی که می&zwnj;خوانید تفاوت دارد.</p> <p>&nbsp;&nbsp;</p> <blockquote> <p><img align="bottom" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/jostbhn02.jpg" alt="" />&laquo;خوشه&zwnj;های خشم&raquo; یک داستان خانوادگی&zwnj;ست و در خط سفر اتفاق می&zwnj;افتد</p> </blockquote> <p>جان استاین&zwnj;بک در یک خانواده مرفه پرورش پیدا کرد. پدرش حسابدار و مادرش آموزگار بود. او در دانشگاه استانفورد در رشته ادبیات و بیولوژی دریا ثبت نام کرد، اما تحصیل را نیمه&zwnj;کاره رها کرد و سراغ روزنامه&zwnj;نگاری رفت. نخستین رمانش با نام &laquo;یک مشت دلار&raquo; اقبال چندانی به&zwnj;&zwnj;دست نیاورد. چند رمان ناموفق دیگر هم نوشت، تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۳۵ با انتشار رمان &laquo;تورتیلا فلات&raquo; موفق شد به یک عنوان یک رمان&zwnj;نویس خودش را بشناساند. &laquo;خوشه&zwnj;های خشم&raquo; را چهار سال بعد انتشار داد و جایزه پولیتزر را دریافت کرد. <br /> &nbsp;</p> <p>&laquo;خوشه&zwnj;های خشم&raquo; یک داستان خانوادگی&zwnj;ست و در خط سفر اتفاق می&zwnj;افتد. این رمان مانند هر اثر درخشان دیگری که در جهان پدید می&zwnj;آید بیانگر حقیقتی&zwnj;ست. در سال ۱۹۲۹ بحران اقتصادی ژرف و بسیار دهشتناکی جهان را فراگرفته بود. در آن سال هم مانند روزگار ما عده زیادی هستی&zwnj;شان را در اثر این بحران از دست دادند. خانواده کشاورزی به نام &laquo;جود&raquo; هم که نمی&zwnj;تواند بدهی&zwnj;هایش را به بانک بپردازد، زمین&zwnj;هایش را از دست می&zwnj;دهد و چاره&zwnj;ای ندارد جز مهاجرت به کالیفرنیا با این قصد که سر زمین&zwnj;های دیگران بتواند لقمه نانی فراهم کند. این خانواده در شرایطی از روی زمینش کنده می&zwnj;شود که بیش از۳۰۰ هزار خانواده دیگر در جاده معروف ۶۶ که شرق امریکا را به غرب آن متصل می&zwnj;کند با کامیون&zwnj;های قراضه به&zwnj;سوی کالیفرنیا رهسپار هستند. خانواده جود چنان دست&zwnj;تنگ است که حتی به&zwnj;دشواری می&zwnj;تواند پول بنزین کامیون را تأمین کند و در همان حال شکمش را هم سیر کند. آن&zwnj;ها پس از تحمل انواع دشواری&zwnj;ها و توهین&zwnj;ها و تحقیرها به بن&zwnj;بست می&zwnj;رسند. فصل پایانی رمان از درخشان&zwnj;ترین نمونه&zwnj;های ادبیات واقع&zwnj;گرا و ناتورالیستی&zwnj;ست. روزاشان که بچه&zwnj;اش را مرده به&zwnj;دنیا آورده، در یک واگن سر پیرمردی را که از گرسنگی جان می&zwnj;دهد، بر سینه&zwnj;اش می&zwnj;گذارد و به او شیر می&zwnj;خوراند. این رمان با این جمله به پایان می&zwnj;رسد که تنها کسی که می&zwnj;تواند به انسان&zwnj;های ندار و بی&zwnj;چیز کمک کند، فقط خود آن&zwnj;ها هستند.<br /> &nbsp;</p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/jostbhn03.jpg" alt="" />چمنزارهای بهشت و گزینش بین خیر و شر</p> </blockquote> <p>عده&zwnj;ای از منتقدان خوشه&zwnj;های خشم را به عنوان یک بیانیه ایدئولوژیک نفی کردند و تبلیغاتی بر ضد این اثر به راه انداختند. جان استاین&zwnj;بک چه در این اثر و چه در دیگر آثارش اصولاً نویسنده&zwnj;ای&zwnj;ست که واقع&zwnj;گرایی را با ناتورالیسم و آموزه&zwnj;&zwnj;های مکتب جنوب درمی&zwnj;آمیزد. از ویژگی&zwnj;های مکتب جنوب که با شرود آندرسن و فاکنر پا گرفت، سبک تند و تیز، واقع&zwnj;گرایی، زبان ساده، توجه به مردمان محروم، کارگران و کشاورزان و سیاهان و اشخاص بی&zwnj;پناه است. تفاوت استاین&zwnj;بک با فاکنر در توجه او به ناتورالیسم است و افزون بر این داستان&zwnj;هایش از یک سویه فانتاستیک هم بی&zwnj;بهره نمانده. فاکنر و استاین&zwnj;بک هر دو بیانگر یک حقیقت هستند: حقیقت زندگی انسان&zwnj;های آسمان&zwnj;جل، اما استاین بک این حقیقت را با صراحت و خشونت بیشتری به زبان می&zwnj;آورد. <br /> &nbsp;</p> <p>او می&zwnj;نویسد:<br /> &nbsp;</p> <p>&laquo;جنده&zwnj;ها، مادرجنده&zwnj;ها، آش و لاش&zwnj;ها، قماربازها و آسمان&zwnj;جل&zwnj;ها. در یک کلام: انسان&zwnj;ها. به همان شکل هم می&zwnj;توان گفت قدیسان، فرشتگان، مؤمنان و شهدا. بستگی دارد که از چه زاویه&zwnj;ای نگاه کنیم.&raquo;</p> <p>&nbsp;</p> <p>استاین&zwnj;بک هرچند که به خداوند ایمان ندارد، اما آرزومند است که پروردگار به فریاد انسان&zwnj;ها برسد. با این&zwnj;حال آنقدر واقع&zwnj;بین هست که درک کند نور خدا در دل انسان&zwnj;ها مرده است. کورمک مک&zwnj;کارتی از دیگر نویسندگان &laquo;مکتب جنوب&raquo; اما به خدا ایمان دارد و نور او را در دل برخی از شخصیت&zwnj;های برگزیده&zwnj;اش می&zwnj;تاباند. درباره درک نویسندگان آمریکایی از مفهوم خداوند می&zwnj;توان ده&zwnj;ها مقاله نوشت.<br /> &nbsp;&nbsp;</p> <p>استاین&zwnj;بک در هر حال یک نویسنده اجتماعی&zwnj;ست. چه در &laquo;خوشه&zwnj;های خشم&raquo; و چه در &laquo;موش&zwnj;ها و آدم&zwnj;ها&raquo;، همواره از حقوق محرومان دفاع می&zwnj;کند و اصولاً جامعه را مسبب بی&zwnj;عدالتی&zwnj;ها و بدبختی و فلاکت زحمتکشان می&zwnj;داند. <br /> &nbsp;&nbsp;</p> <p>او در سال&zwnj;های جنگ جهانی دوم از طرف روزنامه هارالد تریبون به عنوان خبرنگار جنگی به اروپا اعزام شد. پس از جنگ چند اثر ناموفق نوشت، تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۵۲ شاهکار دیگری آفرید. این رمان &laquo;چمنزارهای بهشت&raquo; نام دارد. نویسنده در این رمان داستان دو خانواده را در پیش&zwnj;زمینه دشمنی هابیل&zwnj;وار و قابیل&zwnj;وار دو برادر روایت می&zwnj;کند و نشان می&zwnj;دهد که چگونه انسان&zwnj;ها در موقعیت&zwnj;های بحرانی این توانایی را دارند که میان خیر و شر، یکی را برگزینند.<br /> &nbsp;</p> <p>جان استاین&zwnj;بک در سال ۱۹۶۲ نوبل ادبی را به خاطر مجموعه آثارش از آن خودش کرد.<br /> &nbsp;</p> <p>در همین زمینه:<br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/3511"> :: ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه از حسین نوش&zwnj;آذر در رادیو زمانه ::</a><br /> &nbsp;</p>

حسین نوش‌آذر – شناخته‌شده‌ترین رمان جان استاین‌بک در غرب «چمنزارهای بهشت» است. ما در ایران اما بیشتر با «خوشه‌های خشم» به ترجمه شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی و همچنین با «موش‌ها و آدم‌ها» که نخستین بار با ترجمه پرویز داریوش منتشر شد، آشنا هستیم. «چمنزارهای بهشت» به کارگردانی الیا کازان هم بر پرده سینماها به نمایش درآمده و بی‌تردید به شناخته‌شدن این اثر یاری رسانده.

در هر حال جان استاین‌بک یکی از مهم‌ترین نویسندگان «مکتب جنوب» است. آثار اجتماعی او درباره پیامدهای بحران اقتصادی نام او را در سراسر جهان پرآوازه کردند و حتی امروز هم با وجود دولت رفاه در غرب و دگرگونی بنیان‌های اجتماعی آثار او خواندنی‌ست و از نظر ادبی هم دستاوردهایی برای ادبیات جهان در قرن بیستم به‌شمار می‌آید.
 

در مجموعه برنامه‌های ادبیات غرب در ۱۰ دقیقه که با هومر آغاز شد و با فیلیپ راث به پایان می‌رسد، امروز به جان استاین‌بک، نویسنده دنیای مردمان محروم، کارگران و کشاورزان و سیاهان و آسمان‌جل‌ها می‌پردازیم. یادآوری می‌کنم که فایل صوتی با متنی که می‌خوانید تفاوت دارد.

«خوشه‌های خشم» یک داستان خانوادگی‌ست و در خط سفر اتفاق می‌افتد

جان استاین‌بک در یک خانواده مرفه پرورش پیدا کرد. پدرش حسابدار و مادرش آموزگار بود. او در دانشگاه استانفورد در رشته ادبیات و بیولوژی دریا ثبت نام کرد، اما تحصیل را نیمه‌کاره رها کرد و سراغ روزنامه‌نگاری رفت. نخستین رمانش با نام «یک مشت دلار» اقبال چندانی به‌‌دست نیاورد. چند رمان ناموفق دیگر هم نوشت، تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۳۵ با انتشار رمان «تورتیلا فلات» موفق شد به یک عنوان یک رمان‌نویس خودش را بشناساند. «خوشه‌های خشم» را چهار سال بعد انتشار داد و جایزه پولیتزر را دریافت کرد.
 

«خوشه‌های خشم» یک داستان خانوادگی‌ست و در خط سفر اتفاق می‌افتد. این رمان مانند هر اثر درخشان دیگری که در جهان پدید می‌آید بیانگر حقیقتی‌ست. در سال ۱۹۲۹ بحران اقتصادی ژرف و بسیار دهشتناکی جهان را فراگرفته بود. در آن سال هم مانند روزگار ما عده زیادی هستی‌شان را در اثر این بحران از دست دادند. خانواده کشاورزی به نام «جود» هم که نمی‌تواند بدهی‌هایش را به بانک بپردازد، زمین‌هایش را از دست می‌دهد و چاره‌ای ندارد جز مهاجرت به کالیفرنیا با این قصد که سر زمین‌های دیگران بتواند لقمه نانی فراهم کند. این خانواده در شرایطی از روی زمینش کنده می‌شود که بیش از۳۰۰ هزار خانواده دیگر در جاده معروف ۶۶ که شرق امریکا را به غرب آن متصل می‌کند با کامیون‌های قراضه به‌سوی کالیفرنیا رهسپار هستند. خانواده جود چنان دست‌تنگ است که حتی به‌دشواری می‌تواند پول بنزین کامیون را تأمین کند و در همان حال شکمش را هم سیر کند. آن‌ها پس از تحمل انواع دشواری‌ها و توهین‌ها و تحقیرها به بن‌بست می‌رسند. فصل پایانی رمان از درخشان‌ترین نمونه‌های ادبیات واقع‌گرا و ناتورالیستی‌ست. روزاشان که بچه‌اش را مرده به‌دنیا آورده، در یک واگن سر پیرمردی را که از گرسنگی جان می‌دهد، بر سینه‌اش می‌گذارد و به او شیر می‌خوراند. این رمان با این جمله به پایان می‌رسد که تنها کسی که می‌تواند به انسان‌های ندار و بی‌چیز کمک کند، فقط خود آن‌ها هستند.
 

چمنزارهای بهشت و گزینش بین خیر و شر

عده‌ای از منتقدان خوشه‌های خشم را به عنوان یک بیانیه ایدئولوژیک نفی کردند و تبلیغاتی بر ضد این اثر به راه انداختند. جان استاین‌بک چه در این اثر و چه در دیگر آثارش اصولاً نویسنده‌ای‌ست که واقع‌گرایی را با ناتورالیسم و آموزه‌‌های مکتب جنوب درمی‌آمیزد. از ویژگی‌های مکتب جنوب که با شرود آندرسن و فاکنر پا گرفت، سبک تند و تیز، واقع‌گرایی، زبان ساده، توجه به مردمان محروم، کارگران و کشاورزان و سیاهان و اشخاص بی‌پناه است. تفاوت استاین‌بک با فاکنر در توجه او به ناتورالیسم است و افزون بر این داستان‌هایش از یک سویه فانتاستیک هم بی‌بهره نمانده. فاکنر و استاین‌بک هر دو بیانگر یک حقیقت هستند: حقیقت زندگی انسان‌های آسمان‌جل، اما استاین بک این حقیقت را با صراحت و خشونت بیشتری به زبان می‌آورد.
 

او می‌نویسد:
 

«جنده‌ها، مادرجنده‌ها، آش و لاش‌ها، قماربازها و آسمان‌جل‌ها. در یک کلام: انسان‌ها. به همان شکل هم می‌توان گفت قدیسان، فرشتگان، مؤمنان و شهدا. بستگی دارد که از چه زاویه‌ای نگاه کنیم.»

استاین‌بک هرچند که به خداوند ایمان ندارد، اما آرزومند است که پروردگار به فریاد انسان‌ها برسد. با این‌حال آنقدر واقع‌بین هست که درک کند نور خدا در دل انسان‌ها مرده است. کورمک مک‌کارتی از دیگر نویسندگان «مکتب جنوب» اما به خدا ایمان دارد و نور او را در دل برخی از شخصیت‌های برگزیده‌اش می‌تاباند. درباره درک نویسندگان آمریکایی از مفهوم خداوند می‌توان ده‌ها مقاله نوشت.
  

استاین‌بک در هر حال یک نویسنده اجتماعی‌ست. چه در «خوشه‌های خشم» و چه در «موش‌ها و آدم‌ها»، همواره از حقوق محرومان دفاع می‌کند و اصولاً جامعه را مسبب بی‌عدالتی‌ها و بدبختی و فلاکت زحمتکشان می‌داند.
  

او در سال‌های جنگ جهانی دوم از طرف روزنامه هارالد تریبون به عنوان خبرنگار جنگی به اروپا اعزام شد. پس از جنگ چند اثر ناموفق نوشت، تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۵۲ شاهکار دیگری آفرید. این رمان «چمنزارهای بهشت» نام دارد. نویسنده در این رمان داستان دو خانواده را در پیش‌زمینه دشمنی هابیل‌وار و قابیل‌وار دو برادر روایت می‌کند و نشان می‌دهد که چگونه انسان‌ها در موقعیت‌های بحرانی این توانایی را دارند که میان خیر و شر، یکی را برگزینند.
 

جان استاین‌بک در سال ۱۹۶۲ نوبل ادبی را به خاطر مجموعه آثارش از آن خودش کرد.
 

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • آگالیلیان

    داستان The Moon Is Down یکی از کارهای تاثیر گذار جان اشتین‌بک بود چه در زمان خودش که بصورت مخفی در مناطق تحت اشغال آلمان‌ها پخش شد و چه روایتی که دارد از تسخیر نشدن مردمی که مردمی گله‌یی نیستند و زیر چکمه‌های نظامیان شکل نمی‌گیرند. بخصوص تضادی که در داستان می‌پرورد بین پیروزی بیرونی تسلط‌گرایانه و شکست درونی آنها در برابر مردمی که تن به تسخیر نمی‌دهند آقای نوش‌آذر از شما بخاطر برنامه‌ی مختصر، مفید و جذاب‌تان متشکرم.

  • حسام

    یه سفرنامه‌ی جالب و کمتر اشاره شده هم داره که بسیار شیرین و خوندنیه. در موردش تو وبلاگم توضیح دادم: https://hesama.wordpress.com/2012/02/02/steinbeck-travels-with-charley/

  • جاسم

    کسی که اثری از استاین بک نخوانده نمی تواند ادعا کند که زندگی را برون از چارچوب زیست محدود شخصی خود زیسته است. رنج، درد، ضمیمت و شفقتی که در آثار او پژواک می یابند رنگ و جلال زندگی هستند. این رنگ و جلال را در زندگی روزمره نمی توان به سادگی احساس کرد. استاین بک آنها را به ما می نمایاند. ظهرهای تابستان، غروبهای پائیز، هم آغوشیهای شبانه، گفتگوهای دوستانه، ناهاری در رستوران بین راه و چای در قهوه خانه همه لذت بخشند. ولی هیچکدام به پای لذت خواندن اثری از استاین بک نمی رسد. در موشها و آدمها شکوهی از انسانیت (خود) را می توانیم احساس کنیم که در هیچ لذت و تجربه ای نمی تونیم بدان دست یابیم. اگر نوشته ای در دنیا توانسته نوشتاریت خود را پشت سر نهاده و به مادیت زندگی دست یابد همانا آثار استاین بک هستند.