فالوس: زنان خیانتکار با شوهرانی پاانداز....
آیا جامعهای که در آن زندگی میکنیم یک دنیای فالوسی است، دنیایی با ذهنیتی بر محور نماد فالوس (phallus)، آلت برافراشته مرد؟چرا این نقاشیها اصرار دارند چنین چیزی را به ما یادآوری کنند؟ و چرا در میان گروههایی از مردم چنین باورهایی وجود دارد؟
اشعیا پناهجو − هرکسی حتی اگر به ندرت به توالتهای عمومی رفته باشد، احتمالا روی در و دیوار این توالتها تصویری آشنا و همزمان عجیب و غریب را در شکل و شمایلی واضح یا نامعلوم به خوبی دیده است: پنیس بلند شده یا وارفتهای که با ماژیک، خودکار یا بر اثر خراش یک شیء فلزی روی در و دیوار نقش بسته است.
شاید این تصویر هر حالتی داشته باشد، با ختنه یا بدون آن و در شکلی که روی بیضهها تاکید شده باشد یا اینکه نامحسوس و ندیدنی کشیده شده باشند. هر کدام از این پنیسها در هرکجایی که کشیده شده باشند با توجه به فضا، مکان و مهمتر از همه حس و حال نگارنده، فرم خاص خود را دارند. این نقاشیها معمولا در آن جاهایی دیده میشوند که ما کاملا تنها هستیم و در آن توالتهای عمومی، نمیدانیم چه کسانی این تصاویر را کشیدهاند. هرچند که به شکل خودکار و قالبی ذهنیتی دربارهی این هنرمندان در ذهن خود تخیل میکنیم و مهمتر از همه در بیشتر اوقات سعی میکنیم وجود شباهتهایی میان خود و آنهایی را که این نقاشیها کار دست آنهاست نادیده بگیریم.
شاید با خود بگوییم آنهایی که این تصاویر را کشیدهاند عدهای آدم بیاخلاق، منحرف و در یک کلام بسیار پریشاناحوال هستند. یا اینکه مگر آنها چقدر رک و راست، دریده و یا درگیر با تمایلات جنسی خود بودهاند که در مکانهای عمومی به این شکل و با این نقاشیها با دیگرانی که نمیشناسند این حرفها را مطرح میکنند! احتمالا بخواهیم با این فرضها چنین تصاویری را جدی نگیریم. انگار باور نمیکنیم خود ما هم از جنبههایی شبیه این نقاشان گمنام باشیم و همواره به چیزی فکر میکنیم که آنها به سادگی در این تصاویر بیاناش میکنند. با این حال این نقاشیها همگی تصاویری فالوسی و بیشتر بیانگر ذهنیتی خاص نسبت به زندگی و جامعه هستند.
دنیای فالوسی
آیا جامعهای که در آن زندگی میکنیم یک دنیای فالوسی است، دنیایی با ذهنیتی بر محور نماد فالوس (phallus)، آلت برافراشته مرد؟چرا این نقاشیها اصرار دارند چنین چیزی را به ما یادآوری کنند؟ و چرا در میان گروههایی از مردم چنین باورهایی وجود دارد؟ به هرکجا که برویم فراوانی این تصاویر و نیز تنوع شمایلی فالوسهایی که در میان آنها تشخیص میدهیم، چیزهایی متفاوت برای گفتن دارند. من بارها در همهجا از دسته و پشتی نیمکتهای دبیرستان و دانشگاه بگیر تا درون توالتهای کتابخانههای عمومی، دستشوییهای بین راه و یا در توالتهای درون پارکها، چنین نقاشیهایی دیدهام.
این بحث پیرامون دلالت تصویری فالوس و تفاوتهای آن با پنیس است. تفاوت مفهومی این دو واژه در فارسی چندان روشن نیست و من تا آنجا که بتوانم سعی میکنم ویژگیهای خاص تصویری مربوط به هر کدام از این دو را به طور جداگانه بررسی کنم. تا آنجا که میدانم در زبان فارسی برای کلمهی اول هیچ معادل دقیقی وجود ندارد ولی برای کلمهی دوم مترادفهایی چون « قضیب، آلت، احلیل، نره، ذکر و کیر و …» پیشنهاد شده و استفاده میشود که آخری پیش از همه و در زبان عامیانه و روزمره بیشترین کاربرد را دارد. مراجعه به فرهنگهای فارسی و دیدن معانی این کلمات تصاویر نامفهوم و عجیب و غریبی به ما نشان میدهد که کاملا با زبانها و زندگی مردمان گذشته پیوند دارد و بعید میدانم برای مردم امروز معنایی قابل درک داشته باشند. بهتر است خواننده خود به فرهنگهای فارسی مراجعه کرده و در معانی مدخلهای یاد شده تامل نماید.
باستانشناسی فالوس
در گذشتههای دور، آتن باستان مجموعهای از اجتماعات گوناگون و متنوع بود. آنها یا به صورت آنچه امروز در مجسمهها و نقاشیهای آن روزگار میبینیم و یا به وسیلهی فانتزیهای شخصیتری که در متون ادبی برای ما به جا مانده است، انواع تخیلات و باورهای فالیک خود را نشان میدادند. هر کدام از این شکلها خود بیانگر ناخودآگاهترین امیال انسانها بود. مردان جوان آتنی اغلب آلت تناسلی خود را مغرورانه در معرض دید همگان قرار میدادند. از نظر آنها یک فالوس ایدهآل که دارای واقعیتی منطبق با زیباشناسی یونانی باشد، فالوسی کوچک و جمع و جور بود. ختنهکردن مرسوم نبود و ختنهی مردان عملی تحقیر آمیز و ناپسند محسوب میشد. مگر در مورد ورزشکاران حرفهای آتنی که گاهی برای فعالیت بهتر خود در ورزش کردن، این کار را به صورت بریدن قسمت کوچکی از پوست ختنهگاه انجام میدادند که بسیار جزیی تر از یک ختنهی کامل بود. از نظر آنها هدف از این کار تنها بالابردن عملکرد فیزیکی بدن بوده است، که هیچ نوع آیین جمعی یا ضرورت معناشناختی دیگری پشت آن پنهان نیست. در جای دیگری برای مثال در آیینهای یهودیت و اسلام، داستان کاملا متفاوت است. ختنهکردن به شکل اساسی یکی از شرطهای عضویت در جامعه و شناسایی اعضای آن است. این عمل نشان عهد و پیمانی خاص با یک پیکرهی واحد و نمونهای از یک محدودهبندی اجتماعی عینی است. پس در رابطه با فالوس با صورتهای مختلفی از شکلدهی به آن روبهروییم که بعضی از آنها فرمال و زیباشناسانهاند و بعضی دیگر در ارتباط با مفاهیمی آیینی و یا اجتماعی به وجود آمدهاند.
معمولا نقوش حکشده بر سفالها و اشیاء باستانی تصاویری مجسم از زندگی روزمرهی زمان خود هستند. در آتن گلدانی از زیر خاک بیرون کشیده شد که روی تنهی آن تصویری از یک پنیس دولبه نقش شده است. این نقاشی با چشمهایی که روی سر آن ترسیم شدهاند حالت و کاراکتری انسانی به خود گرفته و به وضوح نشان میدهد در آن دورهی تاریخی انواع «فالوس»ها به عنوان موجوداتی زنده و جاندار مورد تکریم و احترام بوده است. در نقاط مختلف جغرافیایی به صورت پراکنده فالوسهایی با سر گیاهان یا جانوران کشف شده است که آنها نیز در اندازههای مختلف ساخته یا نقاشی شدهاند. از جنبههای آیینی و مذهبی، فالوس در آیین دیونیزوس مورد ستایش بود و بیشتر به عنوان یک شیء مادی پرستیده میشد و فاقد معناگراییهای دورههای بعدی بود. در بناهایی که از آن دوره به جا ماندهاند فالوس نه همچون نمادی از مردانگی چنانچه ما امروز میشناسیم، بلکه به خودی خود و به عنوان یک پنیس واقعی نشان داده شده است.
نمونههای سفالی یا نقاشی شدهی زیادی وجود دارد که ما معمولا چنین ابژههایی را به عنوان تحریک کنندههای جنسی و یا شبیه به دیلدوهای مصنوعی روی آنها میبینیم. در بعضی از نمونهها زنانی دیده میشوند که گاهی اوقات با دو آلت مصنوعی نمایش داده شدهاند و یا به شکلهای مختلفی به صورت آنال، دهانی یا واژینال مشغول استفاده از این فالوسها هستند. به هر حال این تصاویر بازنمایی از گفتارهایی است که در زمان خود رایج بودهاند و در خیالپردازی روزمرهی مردم نیز نقش تعیین کنندهای بر عهده داشتهاند. از گذشته تا به امروز شکل، طراحی و رنگِ دیلدوها، تجسم تصویری کاملی دربارهی ذهنیتهای مرتبط با فانتزیها و همچنین تلقیهای رایج دربارهی ارضاء شدن جنسی است. حال شاید عجیب به نظر برسد که همین تصویر یونانی که زنی را همراه با دو فالوس در دستان خود نشان میدهد همچنان از برخی جنبهها بیانگر واقعیت جنسی زندگی زنان در فضایی مردانه باشد.
فالوسها به شکل معمول بعنوان سمبل نیرومندیومردانگی، قدرتِ مراقبودفاع از خود و همچنین بازنمودی از توان آفرینندگی و خلاق بودن جنس مذکر به کار گرفته میشدهاند. در عین حال فالوس میتواند همچون آیینهای پرستش پریاپوس در یونان نمادی جسمانی محسوب شود و یا همچون کاربرد آن در هندوییسم و نمادهای شیوا معنوی و مفهوم پردازانه باشد. در هر صورت خود فالوس بیشتر در رابطه با اصل آفرینندهی نرینه است و بیشتر مفاهیمی که در پشت این نماد پنهان شدهاند، در بطن گفتارهای مردانه کارایی بالایی داشتهاند و از همان جا منشاء گرفتهاند. میان الفبای مردانه و عباراتی چون: برده، همسر و روسپی رابطهی ویژهای برقرار است که با فضایهای موجود در تصاویر فالوسی انطباق کامل دارند. گفتارهایی که به قدرت، توانایی سلطه بر دیگران را میدهد.
فوکو در تاریخ سکسوالیتهی خود معتقد است در یونان باستان، مردانگیِ مردان از اساس چیزی آزاردهنده بوده است. بسیاری از مردم به علت نفوذ این مفهوم بر تمامی صفحات زندگی خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته و به همین علت سرکوب میشدند. در یونان عبارت «جنسیت» و یا مفهومی نزدیک به آنچه ما امروز از آن درک میکنیم در هیچ کجا به چشم نمیخورد. از این لحاظ یونانیان فرهنگ روابط صمیمی خود را پیرامون مجموعهای از تمایلات و اعمال سکسی تفکیک شده و مجزا از هم شکل نداده بودند که از اینطریق برخی از آن اعمال ارزشگذاری شده، خطرناک یا ممنوع تلقی شوند. پس آنچه امروز به عنوان سکسوالیته فهمیده میشود مجموعهای از تمایلات، اعمال و هویتهای منفصل است که در یونان باستان به جای تمامی آنها بر لذت بردن از بودن با دیگران و اخلاق فردیِ متکی بر خود ـ سروری، تاکید میشد.
در یونان آن زمان لذت، تنها به معنای روابط جنسی نبود. بلکه مجموعهای را در بر میگرفت که خوردن و آشامیدن، ورزش کردن و ازدواج نیز اجزای دیگر آن محسوب میشدند. در همین رابطه قدمای کلاسیک فلسفهی یونانی نیز معتقد بودند، فردی سعادتمند است که به نسبتی متعادل از تمامی موارد گفته شده در بالا بهرهمند باشد. پس هر کسی میبایست متناسب با منزلت اجتماعی خود در این زمینهها نقشی فعال یا منفعل را بر عهده میگرفت، چون از نظر آنها تمایلات سکسی به شکل طبیعی میان افراد همجنس و ناهمجنس تقسیم شده بود. جنسیت طبیعی افراد، سن آنها و همچنین پایگاه و منزلت اجتماعی که از آن بهرهمند بودند عامل تعیین کنندهی انتخاب نقشهای جنسی در جامعه بود پس متناسب با این نوع نگاه آنها به جهان و روابط اجتماعی، رابطهی عشقی میان مردان «بالغ آزاد» و پسران تنها یکی از حوزههای لذت بود، که به لحاظ اخلاقی تفاوتی با خوردن، ورزش کردن و ازدواج نداشت.
به لحاظ بر عهده گرفتن نقشهای جنسی در جامعهی یونانی، پذیرفتن نقشهای منفعل بر عهدهی زنان، پسران نابالغ و همچنین بردهها بود. در این میان مردان بالغ نقشهای جنسی فعال را بر عهده داشتهاند و پسران تا زمانی که بالغ نشده بودند به شکل معمول دوستان و همراهان صمیمی مردان بالغ بودند. آنها میبایست پس از اینکه به سن بلوغ میرسیدند خود نقشهای فعال را بر عهده میگرفتند و تشکیل خانواده میدادند. آنها پس از این تغییرِ نقش جنسی میتوانستند در کنار این ازدواج با پسرانی کوچکتر از خود نیز دوست باشند. پس انتخاب نقشهایی خارج از روند گفته شده چیزی معمول و پسندیده نبود. فوکو معتقد است با ظهور عصر امپراطوریهای روم ازدواج به مثابهی «عشق حقیقی» جای عشق به همجنس را که یکی از شکلهای رایج روابط میان افراد بود را پرکرد. پس از آن و با به قدرت رسیدن مسیحیت هرنوع رابطهی سکسی خارج از ازدواج ممنوع شد و «سکس زناشویی» به عنوان مقولهای مقدس صورتبندی شده و «پیوندی آرمانی میان سکس و حقیقت به وجود آمد» . از این تاریخ به بعد محدودکردن فرهنگِ روابط صمیمانه و خودکنترلی نفس به عنوان یکی از اساسیترین محورهای تغییر فرهنگی و همچون یکی از اساسیترین محورهای مدرنیته در گذار به جهان جدید نقش کلیدی بر عهده گرفت.
بر این اساس میتوانیم بگوییم در یونان نوعی اخلاقِ جنسیت، مبتنی بر تفوق گروههایی خاص بر دیگر گروههای اجتماعی حکمفرما بوده است. برای مثال فیلسوفی چون سقراط که همیشه نقش یک مدافع آزادی را بازی میکرد، تفاوت اساسی میان پسران و مردان قائل بود و این دو را کاملا از هم جدا میدانست. به اعتقاد او پختگی فکری یعنی تمام آن چیزی که مردم به آن نیازمند بودند، چیزی کاملا مردانه بود. آثار افلاطون مملوء از کنایههایی است که نشان میدهد در آن روزگار پسران جوان چیزی جزء ابژهی لذت جنسی مردان بزرگسال نبودهاند و زنان نیز موقعیتی کاملا شبیه و یا مبهم تر از آن داشتهاند.
علیرغم ادعای فوکو، ایدهی مسائل جنسی در یونان باستان همچنان از صورتبندی اجتماعی خاصی ناشی میشوند که نقشهای جنسیتی را دقیقا از هم تفکیک میکند. به همین علت عبارت فرهنگ روابط صمیمانه، نوعی سامان اجتماعی فراگیر ولی تا حدود زیادی با محتوایی نامشخص به نظر میرسد. فوکو همیشه تمایل دارد تا طرف آزادیهایی را نگهدارد که مخالف سامان خاصی از رانههای هدایتشده به مثابه نوعی اعمال سلطهی اجتماعی هستند.
همین جا بد نیست به نکتهی دیگری اشاره کنیم، شاید مطالعهی مفاهیم فالوسی در زندگی روزمره و توجه به فرهنگ عامیانه و ادبیات سنتی ایران در بستر همین موضوع، ماحصل ارزشمندی به همراه داشته باشد و پاسخهایی به ما بدهد که بسیار جذابتر از کلیشهی سنتی «شاهدبازی» باشند. در دورههای اجتماعی تاریخی که در ایران با چنین بحثهایی برخورد میکنیم کنشجنسی نشانهای از نوعی فعالیت ابتدایی، غیراجتماعی و فکرنشده است که بیشتر از یک فروپاشی اجتماعی کامل و نوعی خشونت فراگیر بی حد و حصر حکایت دارد. حال برگردیم به موضوع اصلی بحث خودمان. بنابر آنچه تاکنون مطرح شد میتوان گفت فالوس به شکل تاریخی خود، تجسم تصویری گفتارهایی مرکزگرا، مردانه و مستبد است که به وسیلهی آنها پسران و دختران جوان یا مهمتر از آن زنان را به مثابهی مفعولهایی مطیع و تسلیم که قدرت فالوسی بر آنها اعمال میشود در جایگاهی فروتر قرار میدهد و همهی آنها را موظف میکند تا بردههایی تماموقت فالوسی باشند.
دیدگاه لکان
روزگار باستان را فراموش کنیم و در زمان جلوتر بیاییم. ببینیم تصاویر فالوسی چگونه همیشه در ارتباط با ابژهی میل جنسی قرار میگیرند و این ارتباط را دائما حفظ میکنند. پس ابتدا توضیحاتی ارائه میکنیم که برمبنای آراء فروید در این باره است. در تمامی آثار فروید هرجا به پنیس اشارهای شده باشد، منظور متن بیشتر نوعی تلقی اندامشناسانه است. فروید در ارجاعات متعدد خود چنین فرض میکند که کودکان پسر و دختر هر دو به این اندام توجه بسیار نشان میدهندو هنگامی که میفهمند بعضی انسانها فاقد این عضوء هستند تاثیرات روانی متفاوتی را تجربه میکنند. فروید در هیچکجا اشارهای به فالوس ندارد، این عبارت تنها پس از لکان به صورت ویژهای مفهوم پردازی شد و خصلتی تصویری به خود گرفت. تا پیش از او هر جا فروید از عبارت فالوس استفاده کرده باشد منظور پنیس یا همان اندام تناسلی به صورت معمول است.
پس از فروید، لکان فالوس را در یک فهرست سهتایی به مثابهی یک مفهومی تصویری گسترش داد و میان این عبارت و نام اندامشناسانهی آن تمایزی اساسی قایل شد. او از واقعیت زیستشناختی فالوس یا همان فالوس واقع فراتر رفت و معتقد بود نقشی که این اندام در فانتزیها بازی میکند اهمیت بسیار بیشتری دارد، از طرفی فانتزیها ماهیتی کلامی و تصویرپردازانه دارند و این دو کاملا به هم پیوستهاند. لکان به جای پنیس از عبارت فالوس برای ارجاع به عملکردهای تصویری و نمادین این اندام استفاده میکند. تا پیش از او فروید تعابیری صرفا صورت شناختی داشت. یعنی معتقد بود میان یک نوزاد و پنیس نوعی هم ارزی نمادین برقرار است و «به همین دلیل دختران میخواهند غبطهی خود به نداشتن این عضو را با داشتن یک کودک بر طرف سازند». به هر روی ایدهی لکان دربارهی فالوس جایگزین اشارههای رئالیستی یا صرفا نمادشناسانهای شد که تا پیش از او به شکلهای گوناگون رونق داشت. او به شیوهای کاملا متفاوت با متفکران پیش از خود برای بسط و گسترش این ایده رویکردی مفهومی و زبان شناسانه را اتخاذ میکند.
لکان اعتقاد داشت که فالوس، در اصل یک ابژهی تصویری یا فالوس تصویری است. نوعی ماده یا عنصری که دائما در میان مادر و کودک در تبادل است. مادر نوعی مادر فالوسی است، چون به این ابژه تمایل دارد و کودک دائما سعی میکند تا به وسیلهی همانند سازی با این ابژه مادر را ارضاء کرده و تبدیل به ابژهی میل او شود. بیشتر کودکان به دنبال برقراری نسبتی ذهنی میان فالوس و مادر خود هستند و هنگامی که متوجه میشوند مادر فاقد چنین عضوی است شگفتزده میشوند و چنین چیزی را باور نمیکنند. پس از اینکه درآخر توجه کامل کودک به این عضو جلب میشود، او دائما در این هراس به سرمیبرد که مبادا آلت خود را از دست بدهد و متعاقب با آن توجه مادر از او سلب شود. تا اینکه پدر از راه میرسد و کودک اینک پی میبرد دیگران که همان زنان و دختران هستند از این عضوء بی بهرهاند. پس در این مرحله کودک در وضعیتی به سر میبرد که به وجود فالوس در پدر و فقدان آن در دیگران آگاه میشود.
کودک همه چیز خود منجمله تغذیه و نیاز به محافظتشدن در برابر محیط را از مادر دریافت میکند. از این نظر به حیاتی بودن وجود مادر برای خود کاملا واقف است. پس وقتی میبیند مادر مشغول انجام چنین مراقبتها و مهربانیهایی است از خود میپرسد، او در قبال این همه بخشش از من چه میخواهد؟ و به اعتقاد لکان، در همین لحظه کودک به ابژهی میل مادر و یا فالوس او تبدیل میشود. یعنی با خود فرض میکند باید فالوسی باشد که مادر آن را میخواهد. این تبدیل نوعی حالت درون ذهنی است که منجر به اولین شکلگیری رابطهی کودکان با جهان اطراف از طریق مادر میشود و مسیر آتی کودک برای ورود به نظم نمادین در جامعه را هموار میسازد. با چنین پیش زمینهای کودک سعی میکند با همانندسازی خود با فالوس، فقدان این ابژه را برای مادری که فاقد فالوس است پر کند. این امر به صورتهای دیگری تشدید میشود. برای مثال در بعضی از فرهنگها مادران علاقه دارند با تاکیدی خاص بر نامها و اعمال مردانه به تلقی کودکان خود از زندگی سمت و سو بدهند. در این نوع فرهنگها خود مادران مروج انواع ذهنیتهای فالوسی در جامعه هستند و از اینطریق هر چه بیشتر به نابرابری جنسیتی پر و بال داده میشود.
وقتی کودک میخواهد نقش فالوس غایب را برای مادر خود پر کند، با پدری مواجهه میشود که مادر در تقابل با او فاقد هر نوع فالوسی است. همچون مبنایی که برای پذیرش تفاوتجنسی لحاظ شده است. در این لحظه حضور پدر همانندسازی کودک با فالوس تصویری را غیرممکن میکند و در نتیجهی این منع، کودک فالوس را به مثابه فالوس نمادین ادراک میکند و به عنوان چیزی که برای دوجنس متفاوت است. میان مفهوم فالوس و پدر، رابطهای نمادین و نوعی گفتگوی تصویری وجود دارد، این همتایی باعث میشود فالوس نوعی نماد عینی و ملموس باشد و همزمان با آن همچون یک مفهوم نظم دهنده ادراک شود.
در همین مرحله از فرآیند شناسایی جنسیت، اندام جنسیِ پنیس چون تجسم حقیقی نرینگی در ذهن کودک نقش میبندد و چنانچه گفته شد همچون یک فالوس تصویری تصور میشود. به عبارت سادهتر این آن فرآیندی است که از خلال آن کودک یاد میگیرد چگونه و مطابق با چه الگویی در جامعه خودِ ایدهآلی را بسازد که باید همچون پدر چهرهای مردانه باشد. چهرهای که تنها او وظیفه دارد و میتواند فالوس مورد نیاز زنان را تامین کند، تا آن کودک از اینطریق وارد حوزهی رسمی جامعهای شود که دالاعظم در آن تصویر خیالی یک پدر یا یک مرد است. ممکن است چنین توضیحاتی بیش از حد روانکاوانه به نظر برسند ولی ارائهی آنها لازم بود تا به خوبی متوجه باشیم وقتی ادعا میکنیم جامعهای پدر سالار است در واقع منظور ما سلطهی نمادین تصویر فالوسی پدر برجامعه است.
میتوان گفت در چنین ساختی زنان همیشه به عنوان جنس فرعی معنا مییابند که به دنبال فالوس از دست رفتهای هستند که متعلق به مردان است و در نهایت چنان تصور میشود که آنها همیشه در رابطهای تصویری/ خیالی با مردان در جستجوی برطرف کردن این محرومیت فالوسی هستند. در نتیجه هر وقت زنی به مردی نزدیک میشود، مرد با تعجب از خود میپرسد: «او از من چه میخواهد؟ ». مطابق با این ذهنیت زنان در شراکت جنسی با مردان به کسی تبدیل میشوند که میتواند از قدرت داشتن فالوس بهرهمند شده و در فضایی که به شکل نمادین مردانه است، ضعف زنانهی نداشتن هر نوع فالوسی را برطرف نمایند.
برای توضیح بیشتر دربارهی تصویر فالوسی مثالی میزنیم که در آن فالوس نمادین نشانهای از یک میل است و هیچ ربطی به داشتن یا نداشتن عضو واقعی پنیس ندارد. ولی در حقیقت همچون بازنمایی از بهرهمند شدن و لذت بردن از آن عمل میکند. مثال مورد نظر سوژهی مردِ «جاکش و بیغیرت» است. هرکسی کمی با تولیدات پورن آشنایی داشته باشد و یا ژانرهای گوناگون آن را بشناسد میداند یکی از پر طرفدارترین فتیشهای اینگونه داستانها، فتیش «جاکشی» و به طور عمده دربارهی زنانی است که در یک زمان با دو مرد رابطه جنسی دارند. جالب اینکه در گوگل معادل انگلیسی این واژه در حدود چند میلیون بار تکرار شده است. در این سوژه یک نوع فتیش خاص موجب به وجود آمدن ساختار دلالتی میشود که در آن تحریک جنسی کاملا در ارتباط با یک ابژهیمشخص یا همان فتیش جاکشی است که بدون حضور آن هیچ تحریک جنسی رخ نخواهدداد.
این سوژه توصیف کنندهی آن نوع لذت گرایی است که در آن مردان به زنان هیچ اطمینانی ندارند و همیشه نسبت به آنها در حالتهایی از شک و تردید جنسی به سر میبرند. چرا که خود ارضای جنسی را چیزی سرتا پا مردانه میدانند، پس دچار فانتزیهایی میشوند که دفاعی در برابر اختگی آنها و ناشی شده از ناتوانی در جهت کسب رضایت همسر و یا زنی است که با او رابطهی جنسی دارند. این فانتزیها بیانگر شکل خاصی از کیف بردن سوژه البته به گونهای دیگرگون شده هستند، ساختار دلالتی این فانتزیها به شکل ساده چنین است: شوهر یا مردی که قادر نیست نقش مردانهی خود را ایفاء کند از همسر یا جفتجنسی خود میخواهد تا پیش چشم او با مرد دیگری عشقبازی کند در غیر اینصورت فرآیند را به شکلی سادهتر در ذهن خود تکمیل میکند. مردی که برای رسیدن به آرزوها و امیال خودِ ایده آلاش یعنی همان مردی که فالوسی قوی دارد و همچنین پرکردن فقدانهای مربوط به ناتوانی جنسی، به زنی نیاز دارد که به عنوان واسطه با استفاده از مردی که دارای فالوسیکامل مملو از قدرت، نیرو و مردانگی است، نیازها و امیال هر دوی آنها را تامین و برطرف کند. او کیف و بهرهمندی از توان جنسی را مختص مردی نیرومند با فالوسی قوی میداند که چنین فالوسی همزمان دالِ بر پنیس واقعی داشتن برای خود این مرد و نیاز و میل زن او به این پنیس نیز هست. ولی در واقع ضرورت به وجود آمدن چنین فضایی زندگی در محیطی سرتاسر مملوء از مردسالاری و فالوسگرایی است.
پدرسالاری و ذهنیت فالوسی
تمام توصیفاتی که تا اینجا از فالوس داشتهایم را در ذهن مرور کنیم، میتوان آنها را به این شکل خلاصه کرد: زنان فاقد فالوس هستند و آن را از طرف مردان به دست میآورند حال اگر مرد نتواند نیازهای فالوسی زن را برطرف کند خود را اخته کرده و به مردی «بی غیرت و جاکش» تبدیل میشود. البته میتوان ادعا کرد چنین تحلیلی خود مبتنی بر فالوس زدگی گفتاری است، چرا که مرتبا همه چیز را به یک دال متمرکز و «یکّی» که همان فالوس باشد ارجاع میدهد. ادعایی قابل قبول و منطقی که باید به صورت جداگانهای دربارهی آن بحث کرد.
در بعضی فرهنگهای حاوی مردسالاری غلیظ، چون امریکایلاتین، برزیلیها ، ترکها، ایرانیها و عربها بیغیرت و جاکش، الفاظی هستند که برای تحقیر و توهین به همجنسگراها نیز استفاده میشود. در بیشتر جوامع به طور طبیعی، فرض میکنند که تنها هرکسی که فالوس داشته باشد مرد محسوب میشود و متاسفانه «مرد بودن» پیششرط پذیرش هرگونه عضویت اجتماعی نیز هست. به همین دلیل زمانی که من بچه بودم، پسربچهها بیشتر وقت خود را در مدارس، مشغول گفتگو دربارهی فالوس خود بودند. تاآنجا که گاهی اوقات بحثها تا صحبت کردن از اندازه و طول واقعی پنیس تکتک شاگردان کلاس ادامه پیدا میکرد. به همین دلیل بسیاری از پسرها از توهم وحشتناک ترس از کوچکبودن یا ناکارآمدی فالوس خود رنج میبردند و دستآخر دیوانه میشدند!
در پایان باید گفت کاملا ممکن است میل بیش از حد به فالوس و همراه با آن مردگرایی افراطی و خشک و بسته، از تصوراتی خاص یا آداب و سنن اجتماعیِ ناشی شود که ما به شکل تاریخی از پدران خود به ارث بردهایم. چرا که همواره ممکن است ما به سادگی عادت کنیم جهان را همیشه به یک شکل ببینیم و تصویر آنرا به نمای تمام قد همهی نسلها تبدیل کنیم. حتی اگر فرض کنیم فالوسمحوری در جوامع مختلف و بازتاب آن در زندگی روزمرهی مردم صرفا مبتنی بر نمادین بودن فالوس حاکم باشد، یعنی فالوس را همچون یک کل ذهنی بفهمیم و یا آن را نشانهای از خودپسندی مغرورانهی مردان و فضای مردسالاری فراگیر بدانیم، آنچه مسلم و قابل فهم است ارتباط قطعی این ایده با پدرسالاری اجتماعی رایج در جوامع مختلف است. فضاهای پدر سالار همراه با گفتارها، ترجیحات، سنخ بندیها و حدگزاریهایی که تعریف میکنند همواره مولد تصاویر و ذهنیتهایی فالوسی هستند.
نظرها
َعلی صیامی
آقای پناهجو، سلام. چه اشکالی می داشت، به جای" پنیس "همون واژه ی متداول فارسی، "کیر"، نوشته می شد؟
کاربر مهمان
آقای دهقانی پاسخ شما یک جمله بیشتر نیست. یک جمله ای که در برگیرنده هزاران و ملیونها ورق نوشته شده اشت. و آن تحقیق است. اتفاقا مچ گیری ای که شما بهش اشاره کرده اید اگر در راستای حقیقت یابی باشد و نه رسوا کردن طرف کاریست بسیار پسندیده. پژوهشگران بی هیچ تردیدی مچ یکدیگر را در مسائل می گیرند. و این به پیشرفت علم کمک می کند.
کاربر مهمان
کیر در فرهنگ ما بار معنایی خشنی دارد. کیر مثل یک ناسزایی ست که ما به این و آن حواله میدهیم یا دریافت می کنیم. در عوض دودول یک کیر زنانه است.
یک زن از تهران
کجای کیر خشن است! کیر زمانی خشن است که تجاوزی در کار باشد. کیر سازنده و بارور کننده و زایاست. کیر وجه مثبت وژن یا کس است. آنچه را نظر دهنده ی بالا خشونت کیر می نامد همانا کارایی کیر است. تنها مرد نیست به کیر خود می نازد٬ زن نیز به کیر مردش می نازد٬ چنانکه مرد نیز به کس زنش می نازد. در اینجا مرادم از مرد یار رختخوابی ست و مردم از زن زن رختخابی و یار رختخوابی ست و نه همسر از نوع دینی و ابراهیمی آن در سه مذهبی که انسانها را اسیر خود می کنند. من به عنوان زن و هم سخنگو به چهار زبان گمان میکنم که زیباترین واژه ای که برای آلت کارای مرد بکار برده می شود در زبان پارسی ست. کیر مصدر دریدن پرده ی حجابی ست که مذاهب ابراهیمی بر مردمان باوردار آن تحمیل می کنند. این پرده دری برای زن ایرانی یک از هوسناکترینهای زندگی ست. پس با صدای بلند بگوییم زنده باد کیر! زنی از تهران سی و سه ساله.
زنی آموزگار از شهری از ایران
زنده باشی زن سی و سه ساله از تهران. من رویم نمیشد که چنین بنویسم تو روی مرا باز کردی. تو درست می گویی. آفرین. و آفرین بر این سایت که این چنین بی پروا نام نامی کیر را منتشر می کند. من نیز زنی هستم آموزگار و با تو همصدا می شوم و دور از چشم شوهرم فریاد زنده با کیر سر می دهم. ولی در عین حال تا او به من خیانت نکند من نیز همانند او باوفا خواهم ماند.
دکتر پری یزدی ف م ... از زیباشهر
من البته نمی دانم که آیا زمانه نظرات در مورد کیر را سانسور می کند یا نه٬ در هر حال آنچه از نوشته ی خانمها بر می آید نزاکت است. منزلتی زنانه است. یعنی من در نظرات نوعی خط قرمز می بینم که برایم بسیار جالب است. یعنی هیچکس از واژه « کیر» سوء استفاده نکرده. تمامی زنان و دخترانی که از کیر نوشته اند خیلی راحت نوشته اند. یعنی شما اگر جای کیر را با هر عضو دیگر عوض کنید هیچ لطمه ای به متن نوشته شده نمی زند٬ فقط در مورد عضوی دیگر است. اینجاست که کیر از یک توهین تبدیل می شود به یک واژه و این تجربه ی مهمی ست. بنده به عنوان روانشناس از این نوشته و خصوصا نظرات راجع به آن پند و تجربه ی بسیار گرفتم. از نوپیسنده و از این سایت من هم سپاسگزاری می کنم.
محبوبه مجروح از اسلام ناب محمدی ا
<p>اگر در زندانهای حکومت الله و با حضور امام زمان مورد تجاوز برادران حزب الله لبنان و برادران پاسدار قرار گفته باشی٬ اول فکر میکنی که کیر خشن است! خب حق هم داری چوت بهت تجاوز *** اسلامی شده٬****. من مورد تجاوز قرار گرفته ام هم توسط برادران حزب الله لبنان در تهران و هم توسط برادران پاسدار باز هم در تهران و در حضور امام زمان. چرا که آنها می گویند امام زمان بیست و چهار ساعت ناظر بر تجاوزات آنها ست. البته من شخصا با چوب جاروب تجاوز نشدم اما دیدم که با چوب جاروب به زنی چهل و چند ساله تجاوز کردند و آنجا نیز امام زمان با لبخند حاظر بود و کار آنها را تایید می کرد. من از دوستم خانم ... متشکرم که مرا خبر کرد تا در این صفحه مطلب بنویسم. خدا اسلام را از ایران ریشه کن کند. دوستان خواهش من این است که این مطلب را با میل برای هم بفرستید چرا که اولا فیلترینگ است٬ و دوم اینکه سرعت اینترنت کم است و دوستان باید گاهی پنج تا ده دقیقه بنشینند تا اینترنت باز شود. با اینهمه جراحت باز هم برای مبارزه با اسلام بگوییم زنده باد کیر.</p>
کاربر مهمان
<p>نمردیم و زنده باد کیر را هم شنیدیم. آنهم از دهان زنان. این آغاز خوبی ست. ****. ولی من تعجب میکنم که چرا این صفحه پر نیست از نظر! آیا بقول بالاسری که نظر داده زمانه سانسور می کند و یا کسی چیزی نمی نویسد. دیگر اینکه چرا بیشتر نظرات را زنان نوشته اند. مرسی پری جان. من هم برای دیگران می فرستم.</p>
کاربر مهمان
ما که فرق فالوس و پنیس را نفهمیدیم. هرچقدر این آقای لکان بیشتر توضیح داده ، بیشتر به این نتیجه رسیدیم که فالوس دقیقا همان پنیس است. خود لکان هم ظاهرا جاعل نظریات فروید بوده.
دکتر فریدون تیزبین از دانشگاه ته
<p>بزرگترین و در عین حال غم انگیز ترین و همهنگام پایه ای ترین مشکل مردمانی که بزور شمشیر و سربریدن و قتل عام مسلمان شده اند مشکل کیر و کس و کون است. در تمامی فرهنگهایی که این بلیه ی آسمانی یعنی مذهب محمد در آن قتل عام نکرده است مشکل کیر و کوس و کون و تلفظ و تکرار آنها را ندارند. و این در حالی ست که محمد ابن عبدالله خودش بچه باز **** بوده . تمامی پریشانی و افسرگی و مشکلات علمی و عقب افتادگی مسلمانان و آنهایی که بزور شمشر و قتل و کشتار و تاراج مسلمان شده اند همین مشکل کیر کوس و کون است. **** متاسفانه ایران ما که مهد تمدنی بوده که حتا گاهی زنانی چند همسر بوده داشته است **** این است وضع ما. وضعی که گاهی پسری در خبابان ولی عصر عج الا نابودک از آن سوی خیابان به این سو می آید تا دستی به کپل یک دختر بکشد. **** این است وضع ما. اسلام مسلمانان را بصورت صددرصد بیمار کرده و می کند. چند روز پیش یک آخوندی که از افراد قوه قضاییه است می گفت که تجاوز برادر به خواهر پدر به دختر٬ عمو و دایی به پسر و دختر خواهر و برادر و حتا پدر بزرگ به نوه در سراسر ایران بیداد می کند. او می گفت اول چند نفری اعدام شدند اما اینک چنان همجا گیر شده که که باید چاره ای اندیشید. این است اخلاق اسلامی که در جامعه حاکم است. **** س. همه و همه بخاط اسلام است و این جدایی جنسیتی.*** ممنون از این سایت و نویسنده ی محترم.</p>
کاربر مهمان
بهتر است به نظریات نوین در رابطه با روانشناسی تکاملی و انسان شناسی تکاملی نیز اشاره گردد. این تصور فالوسی کاملا تحت تاثیر جغرافیای زیستی قرار دارد و لزوما در همه نقاط کره زمین صادق نیست. از جمله عرض جغرافیایی ، فشارهای تکاملی و همچنین استراتژِی انسانها برای بقا در نقاط مختلف جغرافیایی نیز می بایست مد نظر قرار گیرند. تعمیم فرهنگ یونان باستان، فرودیسم و ادیان سامی به رفتار جنسی همه انسانها قابل دفاع نیست. به هر حال مقاله حاضر به عنوان یادآوری برخی اصول ابتدایی روانکاوی فرویدی مفید است. اما پس از فروید، علم بسیار پیشرفت کرده است.
Ali Siami
آقای دهقانی سلام. متشکر از لطفی که به نوشتههای من دارید. متاسفانه در توان آگاهی و دانشم نیست که به پرسش شما پاسخ بدهم. اما از این که چنین پرسشی کردهاید، پرسشی که به فکر من نرسیده بود، به شما و دقتتان رشک میبرم. هستهی ذات پرسش شما، یکی از معضلات اندیشهی غیرعلمیست، چرا که اندیشهای علمی همیشه به سرمنشا هر چیزی برمیگردد، وقتی سرمنشا در دسترس نباشد و یا آثاری از آن در جایی ثبت نشده باشد، چگونه میتوان تبعات آن را پذیرفت؟ به مثل به تازگی در کتابی خواندهام که» اسم "قرآن" از اسم کتاب "قریانا Qeryana "ی آرامی برگرفته شده، که این کتاب حاوی مجموعهای از دعاها، مثلها و آدابی است که از انجیل عبری جمعآوری شده است. » و توضیح داده شده که طبق آخرین اطلاعات در دسترس، اولین قرآنِ مکتوب 50 سال پس از مرگ محمد تنظیم شده. که اکثر مفاد این قرآن، عربی نوشته شدهی همان کتاب آرامی است، و هرجا یی از آن کتاب که فهمیده نشده، متن تفسیری شخص تنظیم کنندهی قرآن جایگزینش شده، که گاه برداشت یا تفسیری اشتباه بوده است. به مثل آن چیزی که در قرآن به عنوان "حوریان باکره ی چشم درشت" به مومنین در بهشت نوید داده شده، ترجمه ی اشتباه " دانههای درشت و سفید انگور در بهشت" از آن کتاب عبری است. اگر این پرسش شما نبود، سهلانگارانه، برخلاف عادتم که بدون ارجاع به مرجع اصلی نقل قولی را نباید بپذیرم، آن را میپذیرفتم و به نویسنده ی این مطلب و کتابش( Werner Fuld- Das Buch der verbotener Bücher)، که رفرنس نقل قولش را با ذکر نام کتاب، ناشر و شمارهی صفحهاش نیاورده، اعتماد صددرصدی میکردم، و شاید هم از او در نوشته ای از خودم نقل قول میکردم. من قرآن را دیده ام، اما قریانا را ندیدهام. از این ببعد، به یاری پرسش شما، دقتم را زیادتر خواهم کرد. پرسش شما را، که حالا دیگر پرسش من هم شده، به جز جستجو در متنها، با دوستان و کسانی که حدس میزنم پاسخی برای آن داشته باشند در میان میگذارم. اگر روزی به پاسخ پرسش شما/خودم رسیدم، حتمن آن را به اطلاعتان خواهم رساند. اگر به آدرس من: alisiami1332@yahoo.de نامهای بفرستید، آنگاه آدرس شما را خواهم داشت. با سپاس از شما که پرسشی را برایم تدارک دیدید. علی صیامی/هامبورگ/ دوم جولای 2012
َعلی صیامی
آقای پناهجو، سلام خسته نباشید از تنظیم این مطلب، و سپاسگزارم از شما که باعث پرسشهایی شدهاید: • نوشتهاید: »حال شاید عجیب به نظر برسد که همین تصویر یونانی که زنی را همراه با دو فالوس در دستان خود نشان میدهد همچنان از برخی جنبهها بیانگر واقعیت جنسی زندگی زنان در فضایی مردانه باشد.« 1- منظورتان این است که "تصویر یونانی زنی با دوفالوس- کیر شقشده-" واقعیتی است بی بروبرگرد و صددرصدی که آشناشدن با این واقعیت، که شما آن را در اینجا عیان کردهاید، باید منِ خواننده را "متعجب" کند؟ 2- منظورتان از "فضایی مردانه" چیست؟ 3- آیا در همان دوران یونان باستان، موضوعی به نام فضای مردانه و فضای زنانه، موضوع روز بوده؟ • نوشتهاید: »در یونان آن زمان لذت، تنها به معنای روابط جنسی نبود. بلکه مجموعهای را در بر میگرفت که خوردن و آشامیدن، ورزش کردن و ازدواج نیز اجزای دیگر آن محسوب میشدند.« پس این ادعا، اگر درست باشد، برداشتی همهگانی از سوی همهی آحاد اجتماعی از زن و مرد و کودک(البته شهروندان) با انواع سویههای جنسی؛ بی، هومو، هترو و غیره بوده است. اگر چنین بوده، پس بحث فاعل و مفعول بودن» پس هر کسی میبایست متناسب با منزلت اجتماعی خود در این زمینهها نقشی فعال یا منفعل را بر عهده میگرفت، «با معناهای لاتنتی مثبت - منفی، زورگو-زورشنو، مردسالار-زنسالار نمی تواند جایی داشته باشد. آیا درست فهمیدهام؟ • نوشتهاید:» فردی سعادتمند است که به نسبتی متعادل از تمامی موارد گفته شده در بالا بهرهمند باشد.« منظورتان از "فرد" انسان است، یعنی هم مرد و هم زن، یا منظورتان از فرد "مرد" است؟ • نوشتهاید: »علیرغم ادعای فوکو، ایدهی مسائل جنسی در یونان باستان همچنان از صورتبندی اجتماعی خاصی ناشی میشوند که نقشهای جنسیتی را دقیقا از هم تفکیک میکند.» این ادعا، که درنظردارد خلافآمدِ نظر فوکو را بیان کند، از شماست یا از گروهی دیگر از دانشمندان؟ چون در ادامه نوشتهاید:» فوکو همیشه تمایل دارد تا طرف آزادیهایی را نگهدارد که مخالف سامان خاصی از رانههای هدایتشده به مثابه نوعی اعمال سلطهی اجتماعی هستند.« • شما با این نوشته:» همین جا بد نیست به نکتهی دیگری اشاره کنیم، شاید مطالعهی مفاهیم فالوسی در زندگی روزمره و توجه به فرهنگ عامیانه و ادبیات سنتی ایران در بستر همین موضوع، ماحصل ارزشمندی به همراه داشته باشد و پاسخهایی به ما بدهد که بسیار جذابتر از کلیشهی سنتی «شاهدبازی» باشند. در دورههای اجتماعی تاریخی که در ایران با چنین بحثهایی برخورد میکنیم کنشجنسی نشانهای از نوعی فعالیت ابتدایی، غیراجتماعی و فکرنشده است که بیشتر از یک فروپاشی اجتماعی کامل و نوعی خشونت فراگیر بی حد و حصر حکایت دارد.« موضوعی پژوهشی را عنوان کردهاید. آیا این عنوان یا ادعا، یک هیپوتز است؟ یک تز است؟ یا یک اصل حتمی، پذیرفته و ثابت شده، مثل اصل اقلیدس است؟ • نوشتهاید:«میتوان گفت فالوس به شکل تاریخی خود، تجسم تصویری گفتارهایی مرکزگرا، مردانه و مستبد است که به وسیلهی آنها پسران و دختران جوان یا مهمتر از آن زنان را به مثابهی مفعولهایی مطیع و تسلیم که قدرت فالوسی بر آنها اعمال میشود در جایگاهی فروتر قرار میدهد و همهی آنها را موظف میکند تا بردههایی تماموقت فالوسی باشند.« آیا منظورتان از تاکید اول این عبارت:" میتوان گفت"، که جمله یا عبارت را شرطی میکند، ورود به حوزهی علم احتمالات است؟ اگر آری، پس "میتوان گفت" نتیجهگیری شما »مردانه و مستبد ... تماموقت فالوسی« میتواند اشتباه باشد و یکسویه نگر. • از "کودک" بسیار نام بردهاید:» اندام جنسیِ پنیس چون تجسم حقیقی نرینگی در ذهن کودک نقش میبندد... این آن فرآیندی است که از خلال آن کودک یاد میگیرد ... تا آن کودک از اینطریق.« آیا منطورتان از کودک هم پسربچه و هم دختربچه است، یا فقط پسربچه؟ • » این سوژه توصیف کنندهی آن نوع لذت گرایی است که در آن مردان به زنان هیچ اطمینانی ندارند و همیشه نسبت به آنها در حالتهایی از شک و تردید جنسی به سر میبرند. چرا که خود ارضای جنسی را چیزی سرتا پا مردانه میدانند، پس دچار فانتزیهایی میشوند که دفاعی در برابر اختگی آنها و ناشی شده از ناتوانی در جهت کسب رضایت همسر و یا زنی است که با او رابطهی جنسی دارند. این فانتزیها بیانگر شکل خاصی از کیف بردن سوژه البته به گونهای دیگرگون شده هستند، ساختار دلالتی این فانتزیها به شکل ساده چنین است: شوهر یا مردی که قادر نیست نقش مردانهی خود را ایفاء کند از همسر یا جفتجنسی خود میخواهد تا پیش چشم او با مرد دیگری عشقبازی کند در غیر اینصورت فرآیند را به شکلی سادهتر در ذهن خود تکمیل میکند. مردی که برای رسیدن به آرزوها و امیال خودِ ایده آلاش یعنی همان مردی که فالوسی قوی دارد و همچنین پرکردن فقدانهای مربوط به ناتوانی جنسی، به زنی نیاز دارد که به عنوان واسطه با استفاده از مردی که دارای فالوسیکامل مملو از قدرت، نیرو و مردانگی است، نیازها و امیال هر دوی آنها را تامین و برطرف کند. او کیف و بهرهمندی از توان جنسی را مختص مردی نیرومند با فالوسی قوی میداند که چنین فالوسی همزمان دالِ بر پنیس واقعی داشتن برای خود این مرد و نیاز و میل زن او به این پنیس نیز هست. ولی در واقع ضرورت به وجود آمدن چنین فضایی زندگی در محیطی سرتاسر مملوء از مردسالاری و فالوسگرایی است.» این بخش نسبتن طولانی را آوردهام تا از شما بپرسم، آیا قاطعیت زبانی-گفتاری در این بخش از نوشته، و یا در کل نوشته با تقریب 90%ی، بچشم نمیخورد؟ آیا اصولن در بحثها و ارائهی نظر در پهنه و گسترهی علوم انسانی، قاطعیت گفتاری-زبانی جایز است؟ نوشتهاید:»آنچه مسلم و قابل فهم است« آیا واقعن میتوان اجازه داشت در بحثی در مورد علوم انسانی از "مسلم" استفاده کرد؟ »آنچه مسلم و قابل فهم است ارتباط قطعی(قطعی؟؟!! از من) این ایده با پدرسالاری اجتماعی رایج در جوامع مختلف است.« در ادامه مینویسید:» فضاهای پدر سالار همراه با گفتارها، ترجیحات، سنخ بندیها و حدگزاریهایی که تعریف میکنند همواره(همواره؟ یعنی بدون استثنا؟ از من) مولد تصاویر و ذهنیتهایی فالوسی هستند.« آقای پناهجو، امیدوارم این یادداشتم را نشانهای از ایرادگیری و یا بیارزش دانستن مطلبی که تهیه کردهاید، نپندارید. امیدوارم حس کرده باشید، که قصدم از نوشتن این یادداشتها، بازکردن دری برای دیالوگ و طرح پرسش بوده است. مطلب را با دقت خواندهام و پرسشهایم را نوشتهام. یعنی برای نوشته و نویسنده ارزش قائل شدهام و برای سپاسگزاری از شما و کارِ شما، وقت گذاشتهام. کامیاب باشید. علی صیامی/هامبورگ/ یونی 2012
ایراندوست
مقالهایی با نگارش قابل فهم و فورموله شده با موضوعی مهم و همگانی بود، نویسنده بخوبی در بیان، تحلیل و روشنگری این تمایل و گرایش جنسی و انسانی از منظر تاریخی و روانشناسی به خوانندگان خود، موفق بوده است، هرچند در مواردی میتوان بیشتر یا کمتر موافق یا مخالف در نتیجهگیریها بود.
ماژور
مطلبتان واقعا خواندنی است اما متن تان یکپارچه نیست. از تمایز میان فالوس و پنیس آغاز می کنید و وقتی به باستان شناسی می رسید هم از یونان می گویید هم از تلقی فوکو، در این بین نقدی به فوکو هم می کنید. بعد به ایران اشاره می کنید. تجربه من اینطور بود که نتوانستم مطلبتان را یکباره بخوانم. شاید بد نباشد انسجام و مختصر گویی را در نوشته های بعدی لحاظ کنید. هیچ ضرورتی ندارد که نویسنده هرچه درباره یک موضوع می داند، خوانده یا به فکرش رسیده را در متن اش بیاورد. با احترام
خخخ
وای نه. همون پنیس خوبه . کیر رو اینقدر ما زنها در این مملکت کیرمحور شنیدیم که تنمان از شنیدنش به لرزه می افتد !!!
کاربر مهمان
penis کیر نمی شود. می شود دودول یا دول. به نظر من هم مطلب اصلن منسجم نیست و به نوعی سر و ته ندارد. در ضمن چه دلیلی دارد که ما این داستان بی سر و ته لاکان را قبول کنیم. به نظر من که اصلن این قصه make sense نمی کند و قصه ای قدیمی و از تخیلات یک روانشناس مرد آن هم حدود پنجاه سال پیش است. یعنی چه که مادر فالوس می خواهد و کودک این را می فهمد و همان می شود که مادر می خواهد؟ چه مسخره. والا من یک مادر هستم و همچنان هم هیچ وقت فالوس نخواسته ام و کودکم را به شکل فالوس ندیده ام. اصلن این قصه به نظر من خیلی عجیب غریب و بی معنی می آید. حالا چون یک شخص به نام لاکان گفته که دلیل نمی شود من این قصه را باور و بعد هم همه جا تعریفش کنم. یعنی چه این قصه؟ یعنی این که زن-مادر قابل تقلیل به میل و خواست کیر است؟ چرا از آن طرف صادق نیست؟ چرا مرد را خواست و میل کس تعریف نکنیم. می شود یک قصه این جوری ساخت. ولی من در کل مخالف این قصه سازی ها هستم. و فکر می کنم در انسان-طبیعت روحی هست که به سمبل ها یا قسمتی از بدن مانند کیر و کس و خواست این ها قابل تقلیل نیست. دیگر این که دنیا از پنجاه سال پیش دوره ی لاکان خیلی عوض شده و من یک زن که به تجربه های زیسته ی خود و خاطراتم و مسائل جنسیتی خود فکر می کنم اصلن چنین قصه لاکانی در کتم نمی رود و با تجربه زیسته ی من که بیست و شش سالش در ایران و پانزده سالش در آمریکا بوده است تطبیق ندارد. در ضمن به نظر می رسد لاکان یا شما کودک را به کودک پسر فرو می کاهید. حداقل روان کودک را به روان مرد-ساخته تقلیل می دهید.
Ali Siami
1- به گمان من، هیچ چیزی بهتر از اظهار نظرِ خوانندهی آگاه دربارهی یک متن نمیتواند کژیهای یک مطلب را به سوی درستی سمتوسو دهد. میخواهم از خوانندگان این مطلب خواهش کنم تا نطراتشان، تجربههای شخصی و یا مطالعاتیشان را در اینجا بنویسند، تا هم بین خوانندگان دیالوگ و تبادل نطری انجام گرفته باشد و هم نویسندهی مطلب را به سوی دقت و انسجام در کارهای بعدیش بکشاند. با حفظ احترام به نویسندهی این مطلب و ارزشگذاری به کاری که کرده و زحمتی که کشیدهاند، از ایشان می خواهم که لطفن نظر خوانندگان را با سکوت پاسخ ندهند. به تجربه میدانم که سکوت نویسندهی مطلب، او را به انزوایی ناخواسته خواهد کشاند. 2- اگر باورداشته باشیم که بسیاری از برداشتهای ما ایرانیها از تئوریها و نظریههای علوم انسانی که در غرب تنظیم، ارائه، تجربه و تکمیل شدهاند، برداشتی آبستراکت است و برخاسته از زندگی در فضای آن ها نیست، شاید بتوانیم نتیجه بگیریم که پس، نطرات ما، یا برداشتهای ما بیشتر تقلیدیاند تا تولیدی. برداشتهای تقلیدی را نه تنها مضر نمیدانم، بلکه سرآغازی برای رسیدن به برداشت تولیدی میبینم، به شرطی که بتوانیم با هم دیلوگ کنیم، تبادل نظر و تجربه کنیم، به همدیگر توهین نکنیم، و با یکدیگر باشیم. به مثل، من در حرفهای خانمی که در ایران و آمریکا زندگی کرده/میکند، یا دوستی که ماژور نام دارد، چیزی جز دلسوزی و دوستی با مطلب نمی بینم. آیا نباید به این آکتیویته پاسخ مثبت داد و آن را پاسیو نکرد؟
کاربر مهمان
همون ذهنیت کلیشه ای روشنفکر ایرانی که جامعه سنتی بد است و باعث همه مشکلات است و «پسرها از ترس کوچکبودن فالوس خود دستآخر دیوانه میشدند!». اولا بعید میدونم جناب نویسنده بتوانند حتی یک مورد در عالم واقع به ما نشان دهند که کسی به خاطر ترس کوچکبودن فالوس خود دیوانه شده باشد ثانیا این موضوع که پسر بچه ها اندازه فالوس خود را با هم مقایسه می کنند ربطی به جامعه مرد سالار ندارد. یک جستجوی سریع در اینترنت به ایشان نشان خواهد داد که این یک مسئله جهانی است و در مدرن ترین جوامع هم پسر بچه ها در سن خاصی این کار را می کنند
ع.دهقانی
من نوشته هایی از اقای علی صیامی خوانده ام و فکر می کنم که ایشان مطالعات جامعه شناسی و فلسفی دارند و به همن خاطر هم سئوالی از ایشان دارم که مطمین باشند که قصدم مچ گیری و اینگونه اعمال کودکانه نیست. از آنجائیکه خودم هم به فلسفه و هم به جامعه شناسی علاقه زیادی دارم و مطالعاتی داشته ام اما این سئوال پائینی یقه مرا ول نمی کند. تا بحال هم از سه استاد فلسفه دانشگاه های امریکا این سئوال را کرده ام که هیچ کدام جواب حتی نیمه قانع کننده ای نداشته اند و از میان میلیون ها صفحه انترنتی هم نتوانستم پاسخی پیدا کنم. سئوال من این است که اینهمه کتاب را به ارسطو و افلاطون و دموکریتوس و اپیکور و ده ها فلیلسوف و متفکر و شاعر و مورخ و سیاحتگر یونانی نسبت داد ه اند و در تمامی دانشگاه های از رده پائین گرفته تا رده های بالا این کتب تدریس می شوند. ایا تا بحال فکر کرده اید که از آنجائیکه در آن زمان کاغذوجود نداشت اینهمه کتاب را روی چه چیزی نوشته اند که اینگونه با دقت زیاد به دست ما رسیده است.؟ قبل از اینکه پوست آهو و بز و بزعاله و گل و سنگ و پاپیروس را مثال بیاورید کمی فکر بکنید که چندین صد هزار آهو باید شکار می شد که فقط نصف کی از ده ها کتاب مثلا افلاطون نوشته می شد. کلا نسخه اصلی اینهمه کتاب در کدام موزه و یا کتابخانه نگه داری می شوند. به این گفته فوکو توجه کنید.. "فوکو در تاریخ سکسوالیتهی خود معتقد است در یونان باستان، مردانگیِ مردان از اساس چیزی آزاردهنده بوده است. بسیاری از مردم به علت نفوذ این مفهوم بر تمامی صفحات زندگی خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته و به همین علت سرکوب میشدند" فو کو از کجا میداند که " مردانگی مردان از اساس چیزی ازار دهنده بوده است." ایا یا ساکنان یونان باستان مصاحبه کرده یا اینکه از کتابی خوانده است.؟ ایا جدا فکر می کنید که یونانیان باستان اینقدر بیکار و علاف بودند که روی پوست هزاران آهو و بزعاله اینگونه موضوعات را درچ کنند.؟ اینها سئوال های است که فکر مرا مداوم مشغول کرده است و گاها فکر می کنم که نکند اینهمه کتاب و اثاری که به افلاطون و ارسطو و ده ها متفکر یونانی نسبت داده اند اصلا وجود خارجی نداشته باشد و همه را سر کار گذاشته اند. از هر کسی که یه هر مقدار هر چند ناقابلی هم روشنایی بر این سئوال تاریکی من به اندازند قبلا تشکر می کنم.
عاشق کیر از تهران
در طول صد و بیست سال ما همه زنده بادی گفتیم. اما این بهترین زنده باد است. زنده باد کیر. مرسی پری