ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سکولاریسم همچون پاسخی دموکراتیک به پلورالیسم

توافق حاصل بحث و گفت‌وگو در باب اختلافات بر اساس اشتراکات است. جایی که طرفین از اساس با یکدیگر در اختلاف بوده و به زعم خود دارای اختلافات بنیادی و غیر قابل گفت‌وگو باشند، رسیدن به چنین توافقی دشوار و شاید محال است. دیدگاه پیروان یا حداقل بنیادگرایان مذاهب مختلف نسبت به دگراندیشان با اختلافی اینچنین‌ مشخص می‌شود.

شهریار رستمی − اداره کردن زندگی جمعی به شکلی مسالمت آمیز و نسبتا رضایتمندانه حاصل توافق است، توافق اعضای اجتماع یا نمایندگانشان بر سر اصول و قواعدی که جامعه قرار است بر اساس آنها اداره شود. اما متاسفانه موانع متعددی در راه رسیدن به چنین توافق سازنده‌ای وجود دارد.

توافق حاصل بحث و گفت‌وگو در باب اختلافات بر اساس اشتراکات است. جایی که طرفین از اساس با یکدیگر در اختلاف بوده و به زعم خود دارای اختلافات بنیادی و غیر قابل گفت‌وگو باشند، رسیدن به چنین توافقی دشوار و شاید محال است. دیدگاه پیروان یا حداقل بنیادگرایان مذاهب مختلف نسبت به دگراندیشان با اختلافی اینچنین‌ مشخص می‌شود.

فرقه‌گرایی

مسیحیان به نحوی غیر قابل گفت‌وگو دین خود را کامل‌ترین ادیان دانسته و عمل به دستورات آن را بهترین روش زندگی می‌دانند. مسلمانان هم به یقین محمد را خاتم پیامبران و دین خود را کامل‌ترین ادیان دانسته و زندگی بر اساس دستورات اسلام را یگانه راه رستگاری می‌دانند.

در چنین شرایطی هر فرقه و گروهی بی توجه به حقوق و خواسته‌ها‌ی دگراندیشان دین یا مسلک خود را حقیقت محض پنداشته و آیین خود را بهترین روش زندگی می‌داند وبی توجه به لزوم رسیدن به توافقی نسبی و فراگیر جهت داشتن یک زندگی جمعی رضایتمندانه به شکلی جزمی عقیده دارد که جامعه باید بر اساس اصول، ارزش‌ها و آرمان‌های مذهب آنها که یگانه راه درست زندگی است اداره شود.

چنین افراد و گروه‌هایی تنها می‌توانند با کسانی که به اصول و مبانی آنها ایمان داشته، یعنی در حقیقت تنها با هم کیشان خود به گفت‌وگو بنشینند، و این در حالی است که اقناع دگراندیشان و تلاش برای رسیدن به توافق با آنها با تکیه بر عقاید وباورهای جزمی همکیشان ممکن نیست.

هرگز نمی‌توان از یک مسیحی یا آتئیست انتظار داشت که با بریدن دست دزد یا سنگسار زنا کار موافق باشد صرفا به این دلیل که اسلام و خدای مسلمانان چنین خواسته است.

زمینه‌ای برای گفت‌وگو و همزیستی

گفت‌وگو در واقع همچون استدلالی طولانی است و هر استدلال نیازمند زمینه ومقدمه.

در حقیقت این توافق بر مقدمات است که لاجرم به موافقت با نتایج منجر میشود.

بدون زمینه‌ای مشترک نه گفت‌وگویی در می‌گیرد و نه توافقی حاصل خواهد شد و اختلافات بنیادی و باورهای جزمی بزرگترین موانع در راه گفت‌وگو و رسیدن به سازش و توافقی خردمندانه‌اند.

در چنین شرایطی اگر طرفین به دنبال منحل کردن اختلافات با تکیه بر زور نبوده و خواهان رسیدن به توافقی پایدار با توجه به نیازها و ارزش‌های دگراندیشان باشند، لاجرم باید عقاید و باورهای جزمی و شخصی خود را حداقل به شکل انتزاعی کنار گذاشته و بر اساس مبانی و زمینه‌ای مشترک و اصول و ارزش‌هایی که مورد قبول طرفین است، وارد گفت‌وگو شوند. به نظر می‌رسد هنگامی که قرار باشد چنین توافقی میان تمامی اعضا یک ملت یا نمایندگانشان صورت بگیرد، با توجه به اینکه در چنین جمع وسیعی عموما افراد دارای باورهای متعدد و گاه متضاد هستند و در عمل هر کدام از آنها دارای درکی شخصی حتی از مذهب رسمی است، لاجرم باید چنین گفت‌وگویی بر اساس اصول و ارزش‌های دنیایی مورد قبول طرفین همچون امنیت و پیشرفت و سلامت و توسعه و… شکل بگیرد.

اما متاسفانه تجربه نشان می‌دهد که جزمی‌اندیشان و بنیادگرایان تنها در صورت تضعیف ایمان، از دست دادن عقاید یا قرار گرفتن در موضع ضعف است که به ضرورت گوش فرا دادن به افکار دگراندیشان و لزوم رعایت حقوق آنها توجه خواهند کرد.

حتی نواندیشان دینی هم در نتیجه‌ی درک این واقعیت که قرائت سنتی از مذهب در موضع ضعف و جایگاهی غیر قابل دفاع قرار گرفته، متوجه لزوم نواندیشی و باز اندیشی در مذهب آنهم با هدف حفظ و احیا و نجات آن می‌شوند.

سکولاریسم و پلورالیسم

حتی در یک گفت‌وگوی آرمانی، بعید است طرفین گفت‌وگو بر سر بریدن دست سارق به این واسطه که چنین حکمی دستور خدای مسلمانان است به توافق برسند، اما قطعا بر سر مجازات دزدان با هدف حفظ امنیت اجتماع و دارایی‌های افراد توافق خواهند داشت.

به این معنا می‌توان ادعا کرد که سکولاریسم می‌تواند همچون پاسخی دموکراتیک به پلورالیسم در نظر گرفته شود.

توضیح:

در این نوشتار سکولاریسم هم در معنای سیاسی یعنی “جدایی نهاد دین از نهاد دولت” و هم در معنای معرفتی به معنی “نگرش دنیایی” و پلورالیسم نیز به معنای تکثر عقاید و باورها و… به کار رفته است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    گویا این مقاله در توجیه دولت سکولار، جنایت کار,« اسد» نوشته شده . در انجا مسیحیان و مسلمانان نه تنها با هم در صلح و صفا زندگی نمیکنند بلکه به خون هم تشنه اند مملکت در حال نابودی ، تجزیه و نسل کشی است. در هیچ جای خاور میانه یک دولت سکولار موفق وغیر خونریز و یا فاسد و یا وطن فروش سراغ نداریم. هر چند حکومت های استالینی و هیتلری و پینوشه ای سکولار هم در اروپا و جاهای دیگر کاری غیر جنایت نکردن.

  • کاربر مهمان

    آقای رستمی نوشته : " هرگز نمی‌توان از یک مسیحی یا آتئیست انتظار داشت که با بریدن دست دزد یا سنگسار زنا کار موافق باشد صرفا به این دلیل که اسلام و خدای مسلمانان چنین خواسته است." ١- خدای مسلمانان همان خدای ادیان ابراهیمی است.یعنی خدای موسی یا پدر عیسی. رسم سنگسار وبریدن دست وپا و یا چشم در مقابل چشم رسمی است از آیین پیروان تورات. و برای اولین بار و همیشه در کتاب خروج و اعداد تورات امده است. ٢-تاریخ کشورهای اروپایی در دوره مسیحیت پر است از انسان ازاری و حیوان ازاری و خشونت. به هر قلعه و کلیسایی در اروپا مراجعه کنید .اگر زبان" راهنما=خیدس" را متوجه شوید.حتما به مواردی ازاین دست بر میخورید. درخیلی از این مکان ها ابزار های شکنجه قرون وسطایی نگه داری میشود. برای مثال یکی از این کارها شکار جادوگر های زن نام دارد.که زن ها را از بلندترین نقطه کلیسا یا قلعه به پایین پرتاپ میکردند .اگر زن مورد نظر میمرد.میگفتند که "هکس" نبوده. و اگر زنده میماند پس حتما "هکس" بوده پس یکبار دیگر پرتابش میکردند.چون معتقد بودن هکس ها سبکتر از انسان معمولی هستند. مراسم دیگر دیو زدایی بود.اگر کسی به قول امروزی دگر اندیش بود انقدر میزدند که دیو از او خارج شود. در مواردی بدن یا مغز را سوراخ میکردند که دیو بیرون اید. یاد اور میشوم که ایده نفوذ دیو در انسان در کتابهای چهارگاه لوقا و یوحنا و متای انجیل مسیحیان امده است.و عیسی خود ظاهرا چندین بار از بیماران روحی و جسمی دیو زدایی کرده است;

  • کاربر مهمان

    سکولاریسم در اروپا یعنی جدایی نهاد کلیسا از شهرداری. نه "جدایی نهاد دین از نهاد دولت" خانم مرکل یک کشیش زاده مسیحی معتقد است.کاندیدای رئیس جمهوری ، جمهوری خواه، امریکا یک« مورمن» است که هرماه «یک دهم» درامد خانوادهاش را مثل هر مورمون دیگر به کلیسا جهت تطهیر درامدش میدهد; جامعه امریکا شدیدا مذهبی است. و نقش مذهب درسیاسیون و سیاست پر رنگ است. حکومت اسراعیل یک حکومت یهودی است.و مذهبیون از کار کردن و سربازی اجباری سه ساله معاف هستند. احزاب دمکرات مسیحی در همه دولت های اروپایی سهیم اند در جامعه اروپا، بزرگ ترین حزب هستند.

  • کاربر مهمان

    در اینجا این سوال پیش می آید که چه تضمینی وجود دارد که افراد بر سر مسایل دنیایی ( که در ظاهر بسیار متکثر تر و گاها متضاد تر از مسایل غیر دنیایی هستند ) توافق حاصل نمایند؟ و آیا اصولا "اصول و ارزش ها" مختلف هر قدر هم دنیایی باشند لاجرم با مسایل متافیزیکی گره نخواهد خورد؟

  • کاربر مهمان

    در حاشیه بحثهای مربوط به ادیان و سکولاریسم نظرتان را به مطلب زیر جلب می کنم . منبع : http://aznegahema.blogspot.com انقلاب انسانی ( درجستجوی خدا و زندگی جاویدان ) اصول پانزده گانه زیر از جمله مبانی فکری کسانی است که عقیده دارند عملکرد انسانها رابطه مستقیم دارد با زیر بنای فکری آنان . و اینکه برای رفع بسیاری از مشکلات موجود در دنیای امروز ، احتیاج است به یک " انقلاب انسانی " در حوزه تمام ادیان و مذاهب و مسالک و ایدئولوژیها ، بگونه ای که تمام تعصبات و هر آنچه زاییده این تعصبات است از بین برود و بساط سوء استفاده کنندگان از مذاهب و ایدوئولوژیها برچیده شود . کلیساها، کنیسه ها ، مساجد و امثال آنها ، ظاهر تقدیس شده و عوام فریب خود را از دست بدهند و تبدیل به مدارس خدا جویی ، یعنی مراکز علم و تحقیق گردند برای کشف حقایق مرتبط با هستی . منابر و میزهای خطابه های یکسویه تبدیل به میز گردها و محل بحث آزاد و تبادل آراء عمومی شوند . انسانها بجای اینکه خود را پرستشگر خدایی بدانند که جز تصور ، چیزی از او نمیدانند ، در فکر جستجوی حقیقت باشند در باره آنکه او را خدایش می نامند . زمانی که او را و قوانینی را که بر عالم هستی حاکم هستند شناختند ، ضمن آموزش بهترین راه زیستن ، متوجه خواهند شد که آیا او را باید پرستید و یا چه : 1- دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم ، از جمله خود ما ، بر اساس قواعد و قوانین خاصی هستی گرفته است و بر اساس قواعد و قوانین خاص خود به هستی ادامه می دهد که منشاء و آفریننده آن هنوز بر هیچیک از افراد بشر روشن نیست . 2- آشنایی و شناخت این قواعد و قوانین حاکم بر هستی ، تنها راه انسان برای توانا شدن در بهره گرفتن بیشتر از این هستی میباشد . 3- شناخت صحیح بشر از هستی ، تنها راه شناخت و رسیدن به هستی بخش است. و با توجه به گستردگی و پیچیدگی این هستی ، همکاری تک تک انسانها در مطالعه هستی تنها راه سرعت بخشیدن به کشفیات جدید و رسیدن به آن هدف است . 4- نوع بشر از ابتدای زمانی که توانایی بهره گیری از قدرت تفکر را در خود دیده است ، پی گیر شناخت مبدا و منشاء هستی بوده و در این راستا در طول تاریخ به خلق و بسط تئوریهای مختلف در این خصوص پرداخته است . 5- همانگونه که اکنون هم مشاهده می کنیم ، در طول تاریخ بشریت هم نخبگانی وجود داشته اند که تاثیرات بزرگتری در مسیر این شناخت داشته اند که غالباً جهش های عظیمی را در کیفیت زندگی بشر موجب شده اند . 6- در عین حال باید توجه داشت که در طول تاریخ ، اکثریت جوامع را افرادی تشکیل می داده اند که ،در اصطلاح امروزی ، عوام الناس بوده اند و ارتباطشان با نخبگان و تاثیر پذیری از آنان بسیار محدودتر و بسیار مشکل تر از حالا بوده است . 7- یک وجه مشترک در میان اعتقادات عمومی که میتوانسته در بین مردمان صاحب فکر اولیه بوده باشد اینست که این دنیا را هستی بخشی هست بسیار توانا ، با قدرتی ، از نظر انسان ، بی انتها . و این هستی بخش به هر شکل و اسمی که برای مردم مجسم میشده ، مورد تعظیم و تکریم آنان قرار می گرفته است . 8- آنچه هم در زمان ما در جوامع مختلف و به زبانهای گوناگون خدا نامیده میشود همان هستی بخش است . و تمام مردم دنیای فعلی را باید از این واقعیت آگاه کرد تا لا اقل بر سر این اسم با هم نجنگند . ( اخیرا در خبری آمده بود که در یک کشور ، مسلمانان معترضند که چرا مسیحیان آنجا هم اسم خدای خودشان را الله گذاشته اند ! چرا که میخواهند برای جذب مردم مسلمان به دین خودشان از این اسم سوء استفاده کنند ! ) 9- کسانی که در طول تاریخ بعنوان پیامبر شناخته شده اند و منشاء ادیان مختلف گردیده اند ، همه خود را در ارتباط با همین هستی و همین هستی بخش معرفی کرده اند . و هیچ یک به تکفیر و تکذیب یکدیگر نپرداخته اند . اگر چه ممکن است پیروان ادیان دیگر را گمراه نامیده باشند و آنانرا به پیروی از دین جدید دعوت کرده باشند . همانطور که اکنون هم حتی پیروان یک دین همدیگر را به گمراهی متهم می سازند و مدعی اند که دیگران منحرف شده اند . 10- اینکه این معروف به پیامبران همانگونه که ادعا شده است در ارتباط خاص با هستی بخش بوده اند و از او دستور و رسالت مخصوص گرفته باشند هرگز برابر استانداردهای فعلی ثابت نشده است و چیزهایی هم که بعنوان معجزه از آنان یاد میشود فاقد پایه و اساس محکم است . و بسیار محتمل است که آنان از جمله نخبگانی بوده اند که تنها راه تاثیر گذاری بر جامعه خود را منتسب کردن حرفهای خود به کسی می دانستند که مردم او را بعنوان قدرتی عظیم مورد تعظیم و تکریم قرار میدادند . همانطور که بسیاری از خرافه های رایج را هم میتوان همینگونه تفسیر کرد که شاید در زمان خود دارای کاربرد بوده اند . حتی در بسیاری از جوامع امروزی هم ، صاحبان قدرت از همین راه و به نام خدا اعمال قدرت می کنند . 11- در میان آثار و افکار باقی مانده از ادیان مشهور و کتب منتسب به آنان ، مطالب مفید فراوانی است که میتوان از آنان بعنوان دست آوردهای تاریخ بشریت استفاده برد و حتی بخشهایی از آنها را که مورد پسند امروزیها نیست و یا با استانداردهای فعلی زندگی بشر مغایرت دارند ، پس از اطمینان از منبع اولیۀ آن ، و جداسازی آنچه ممکن است سوء استفاده کنندگان و کج اندیشان به آنها افزوده باشند ، جهت مطالعه زندگی پیشینیان و چرایی مطرح بودنشان در آنزمان استفاده کرد تا مانند هر نوشته تاریخی از آنها بهره برداری شود . ضمنا ، برای مردمی که خود را خدا پرست می دانند و همه چیز را از آن خدا ، اینکه یک کتاب از خود خدا و یا یکی از مخلوقین او باشد نباید آنسان که فکر می کنند تفاوت داشته باشد و ابراز آن نباید موجب تکفیر شود . 12- در دنیای امروز با توجه به تغییرات حاصله در سطح آگاهی مردم و وجود ابزارهای لازم جهت آموزش و راهنمایی آنان ، این امکان فراهم شده است که تلاش واقعی در مطالعه و شناخت هستی بخش را همگانی کرد و با ایجاد یک انقلاب فکری ، مردمی را که خود را خدا پرست میدانند از این واقعیت آگاه کرد که در واقع چیزی را می پرستند که خودشان از آن آگاهی کافی ندارند و بهمین جهت غرق در اختلافات عقیدتی شده اند که گاه موجب نابودی خود و دیگران می شوند . 13- باید بجای مکاتب مختلف خداپرستی غیر واقعی و بی خدایی ، مکتب خدا جویی را بنیان نهاد تا تمام مردم چه آنان که فعلا خود را خداپرست میدانند و چه دیگران که بهرحال بی علاقه به آگاهی از منشاء هستی نیستند ، در این جهاد واقعی شرکت کنند که موفقیتش در گرو همکاری و ارتباط صمیمی و اشتراک مساعی آحاد مردم دنیاست . و آگاهی از این ضرورت همکاریست که همه را به مراعات حقوق همدیگر تشویق می کند و میتواند با ایجاد تغییرات اساسی در "سیاست" جاری ، که حتی خود سیاستمداران هم آنرا " سیاست کثیف " می نامند ، و بنیانگزاری سیاستی "پاک " موجب رفع بسیاری از بی عدالتی ها و جنایتهای دنیای ما بشود . 14- در اینکه اسم این هستی بخش را چه انتخاب کنند نباید مشکلی وجود داشته باشد . میتواند همان اسمی باشد که فعلا در هر زبان برای خدا استفاده میشود و یا اسمی دیگر مثل همین کلمه " هستی بخش " در هر جا به زبان محلی استفاده شود . 15- دو کلمه دیگر هم که بین معتقدین بسیار اهمیت پیدا کرده ا ند " بهشت " و " جهنم " هستند که شاید همزاد و هم سن و سال کلمه " خدا " باشند . بهشت تعریف شده ، مبین آرزوی نوع انسان به یک زندگی خوب و بی نقص است و جهنم هم نوعی از زندگی است که بشر از آن بیزار است و به کرات خود را در آتش آن گرفتار دیده است و درجات مختلف آن در زندگی همه دورانها تجربه شده است و می شود . باید برای مردم روشن شود که زندگی در بهشت عاری از بدی ، انسانی را می طلبد که خود عاری از بدی باشد و بهشت جای کوچکترین اشتباه نیست . تنها راه رسیدن به زندگی بدون اشتباه، علم یافتن به همان قواعد و قوانینی است که حاکم بر هستی است و با همین علم است که انسان میتواند به مقام هستی بخش علم پیدا کند و با شناخت آن ، خلاقیت خود را تکمیل و با کشف راز زنده ماندن ، زندگی جاوید بیابد و بهشت مورد نظرش را خلق نماید . SUNDAY، DECEMBER 18، 2011