شیفته و شیدای نیکول کیدمن
<p>محمد عبدی- سی و یکمین فیلم از مجموعه «سینمای جهان در صد فریم» را اختصاص دادم به یکی از جنجالی‌ترین فیلم‌های استنلی کوبریک: «چشمان باز بسته.» کوبریک پیر، در هفتادسالگی، با پیشینه طبع‌آزمایی در حیطه‌ها و ژانرهای مختلف، و پس از یک سکوت دوازده ساله، به ساده‌ترین و در عین حال پیچیده‌ترین مسأله بشری اشاره دارد و در این راه صراحت عجیبی نشان می‌دهد که در سینمایش کمتر سابقه داشت.</p> <!--break--> <p> </p> <p> </p> <p><strong>چشمان بازبسته</strong> (Eyes Wide Shut) <strong>چه داستانی دارد؟ </strong></p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/nikkska02.jpg" alt="" />استنلی کوبریک سر صحنه «چشمان باز بسته»</p> </blockquote> <p>کارگردان: استنلی کوبریک- فیلمنامه: کوبریک و فردریک رافائل بر اساس داستانی از آرتور شنیتسلر- بازیگران: تام کروز، نیکول کیدمن، سیدنی پولاک- محصول ۱۹۹۹ آمریکا و بریتانیا- ۱۵۹ دقیقه.</p> <p>دکتر بیل هارفورد (کروز) ۹ سال است که با آلیس (کیدمن) ازدواج کرده و حالا یک دختر چهار - پنج ساله دارند. آن‌ها در یک میهمانی شرکت می‌کنند. آن دو در حالتی غیر طبیعی با هم مشاجره می‌کنند و آلیس اعتراف می‌کند که سال قبل به یک افسر نیروی دریایی علاقه‌مند شده. بیل آشفته از خانه بیرون می‌آید و پایش به یک مراسم غریب کشیده می‌شود...</p> <p> </p> <p><strong>استنلی کوبریک کیست؟ </strong></p> <p> </p> <p>متولد ۱۹۲۸ در نیویورک، متوفی ۱۹۹۹. تولد در خانواده‌ای یهودی اما نه مقید به مراسم دینی. هدیه گرفتن دوربین عکاسی از پدرش در سیزده‌سالگی و علاقه‌مند شدن به عکاسی. کار به عنوان عکاس در مجله لوک از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۰. ساخت چند فیلم کوتاه مستند در سال ۱۹۵۱. اولین فیلم بلند در سال ۱۹۵۳.</p> <p>کار در ژانرهای مختلف. علاقه‌مند به پرداختن به موضوعات «بزرگ» از خدا تا جنگ در طول دوره کاری‌اش.</p> <p> </p> <p><strong>چشمان باز بسته را چگونه می‌توان تحلیل کرد؟ </strong></p> <p> </p> <p>کوبریک در گذر نزدیک به ۵۰ سال فیلمسازی، در انتهای عمرش، در حیطه تازه‌ای گام می‌نهد: او در وصیتنامه‌اش نه داعیه نجات بشر را دارد (دکتر استرنج لاو) و نه می‌خواهد تمام پرسش‌های انسان را درباره هستی و حیات پاسخ دهد (۲۰۰۱: اودیسه فضایی)، بلکه ظاهراً قصد دم دست‌تر و سهل‌الوصول‌تری دارد: شرح رابطه یک زوج.</p> <p> </p> <p>کوبریک پیر، در هفتادسالگی، با پیشینه طبع‌آزمایی در حیطه‌ها و ژانرهای مختلف، و پس از یک سکوت دوازده‌ساله، به ساده‌ترین و در عین حال پیچیده‌ترین مسآله بشری اشاره دارد و در این راه صراحت عجیبی نشان می‌دهد که در سینمایش - به استثنای پرتقال کوکی- کمتر سابقه داشت. کوبریک تلخی‌اش را به شکل عیانی به رخ تماشاگر می‌کشد: به بن‌بست رسیدن روابط انسانی.</p> <p> </p> <p>او در این راه وجه روانی قضیه را اصل می‌کند، طوری که فیلم در واقع شرحی است از یک وسوسه فکری (obsession ) که همواره ذهن را مشغول می‌کند و موجب آزار می‌شود. از این رو شاهدیم که زوج اصلی فیلم چطور رفته رفته به مرز انهدام می‌رسند. در ابتدای فیلم، ظاهراً این زوج از همه مواهب زندگی برخوردارند: آن‌ها در رفاه کامل به‌سر می‌برند، شأن و قرب اجتماعی دارند، به نظر می‌رسد با هم خوشبخت‌اند و هر دو به طرز عیانی جوان و جذاب و مورد توجه هستند.</p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/nikkska03.jpg" alt="" />ماجرا از یک میهمانی آغاز می‌شود</p> </blockquote> <p>ماجرا از یک میهمانی آغاز می‌شود؛ جایی که ظاهراً همه در حال خوشگذرانی هستند. فیلم را می‌توان به یک مقدمه و سه موومان تقسیم کرد. در مقدمه با زوج اصلی فیلم آشنا می‌شویم. موومان اول فصل میهمانی است و موومان دوم، بعد از میهمانی تا پایان صحنه اعتراف و موومان سوم پس از آن تا به انتها.</p> <p> </p> <p>در مقدمه به جایگاه این دو شخصیت پی می‌بریم و به اندازه کافی با آن‌ها آشنا می‌شویم. در موومان اول، کوبریک به بقیه میهمان‌ها توجهی نشان نمی‌دهد و به طور مختصر و ظریف به روابط و کارهای زوج اصلی می‌پردازد و به‌درستی زمینه‌چینی می‌کند برای موومان دوم.</p> <p> </p> <p>موومان دوم- که اوج فیلم است و نزدیک به شاهکار- با یک سکانس بی‌نظیر دیالوگ بین زن و مرد پایان می‌یابد. مرد می‌گوید که به زن اطمینان کامل دارد «چون عاشقش است، آن‌ها با هم ازدواج کرده‌اند و هرگز به زنش دروغ نگفته.» اما همه چیز آنطور نیست که باید باشد.</p> <p> </p> <p>اینجا به بهترین وجه ممکن به درون شخصیت‌ها رسوخ می‌کنیم. صراحت حرف‌ها واقعاً تکان‌دهنده است؛ به‌خصوص به یاری بازی‌های درخشان هر دو بازیگر و کارگردانی در عالی‌ترین شکل ممکن، روحیات درونی هر دو نفر در این لحظه بحرانی به تصویر کشیده می‌شود.</p> <p> </p> <p>صدای زنگ تلفن، مکث بیل، و بعد صدای گرفته‌اش در تلفن، پایان این فصل درخشان و آغاز هم‌ذات‌پنداری شدید تماشاگر با شخصیت اصلی است. همه پیاده‌روی‌ها با حرکات دقیق دوربین، دیزالوهای مکرر، زوم‌های به هنگام و قطع‌های درست به تصویر ذهنی، تماشاگر را در حال و روز وخیم شخصیت اصلی به شدت شریک می‌کند. ظرافت‌های کوچکی هم دخیل می‌شوند؛ از مزاحمت چند جوان خیابانگرد تا ظرافت‌های دیگری که در طول فیلم کم نیستند (از رخ دادن وقایع در کریسمس - که با مفهوم خانواده پیوند دارد و تلخی ماجرا را دو چندان می‌کند- تا اظهار عشق زن به بیل در کنار جسد پدرش- که وحشتناک به نظر می‌رسد- یا استفاده به‌جا و درست از تلفن- که به موتیف فیلم بدل می‌شود.)</p> <p> </p> <p>اما در ‌‌نهایت با فیلمی کاملاً دوپاره روبرو هستیم: موومان سوم به کل ساز دیگری می‌زند، گویی که با فیلم دیگری مواجه می‌شویم؛ نوعی فیلم معمایی/ هیچکاکی که اصلاً مسأله فیلم نیست. با این حال سکانس مراسم غریب فیلم به تنهایی در یادماندنی است. همه وقایع مراسم ضمن رجوع به گذشته و یادآوری دوران روم باستان، به نوعی آپوکالیپتیک (آخرالزمانی) هم هست، به شکلی که همه انسان‌های درگیر آن، ماسک بر چهره دارند و به یک معنی از چهره انسانی خود تهی شده‌اند. این سکانس با حال و هوای وهم‌آلودش، با همراهی یک موسیقی حیرت‌انگیز، تماشاگر را تا سرحد مسخ شدن پیش می‌برد.</p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/nikkska04.jpg" alt="" />میان خواب و بیداری مرز چندانی نیست</p> </blockquote> <p>بیل اینجا گویی زندگی دیگری را تجربه می‌کند؛ یک نوع مرگ. این در رؤیای زن هم هست و بدین‌ترتیب تلویحاً به نوعی ارتباط غیر مادی اشاره می‌شود؛ اینکه میان خواب و بیداری مرز چندانی نیست؛ به شکلی که مثلاً خمیازه کشیدن آلیس رابطی می‌شود میان دو دنیا، و موتیف فیلم.</p> <p> </p> <p>با این حال (و به رغم دو پارگی‌ فیلم و کشدار بودن بخش‌های انتهایی آن)، چشمان باز بسته، فضاسازی حیرت انگیزی دارد. کوبریک شاید به بهترین شکل ممکن موفق می‌شود هر آنچه که در ذهن دارد را به تصویر دربیاورد. اصلی‌ترین نیت او، خلق فضایی غریب و نامأنوس، تلخ و تیره، جنون‌آمیز و آپوکالیپتیک است که در آن به شدت موفق به نظر می‌رسد. جز آن موفق می‌شود سیر درهم‌شکستن تدریجی یک انسان- انسان‌ها- را به تصویر بکشد. فیلم از ظاهر و دنیای بیرونی می‌آغازد (تأکید بر اینکه دو شخصیت اصلی پیش از میهمانی به سر و وضعشان می‌رسند) و در ‌‌نهایت با درونی‌ترین احوال روحی انسان پایان می‌پذیرد، و این مسیری است که تماشای آن می‌تواند تماشاگر را کاملاً به هم بریزد و او را وادارد تا به همه چیزهای تثبیت‌شده نگاه مجددی داشته باشد؛ اما کوبریک (که آشکارا شیفته و شیدای زیبایی سحرانگیز بازیگرش، نیکول کیدمن، به‌نظر می‌رسد)، آخرین پاسخ را بر زبان او جاری می‌کند: Fuck</p> <p> </p> <p>در همین زمینه:<br /> <a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/8290"> سینمای جهان در صد فریم از محمد عبدی در زمانه</a><br /> </p> <p>ویدئو: پیش‌پرده چشمان باز بسته ساخته استنلی کوبریک</p>
محمد عبدی- سی و یکمین فیلم از مجموعه «سینمای جهان در صد فریم» را اختصاص دادم به یکی از جنجالیترین فیلمهای استنلی کوبریک: «چشمان باز بسته.» کوبریک پیر، در هفتادسالگی، با پیشینه طبعآزمایی در حیطهها و ژانرهای مختلف، و پس از یک سکوت دوازده ساله، به سادهترین و در عین حال پیچیدهترین مسأله بشری اشاره دارد و در این راه صراحت عجیبی نشان میدهد که در سینمایش کمتر سابقه داشت.
چشمان بازبسته (Eyes Wide Shut) چه داستانی دارد؟
استنلی کوبریک سر صحنه «چشمان باز بسته»
کارگردان: استنلی کوبریک- فیلمنامه: کوبریک و فردریک رافائل بر اساس داستانی از آرتور شنیتسلر- بازیگران: تام کروز، نیکول کیدمن، سیدنی پولاک- محصول ۱۹۹۹ آمریکا و بریتانیا- ۱۵۹ دقیقه.
دکتر بیل هارفورد (کروز) ۹ سال است که با آلیس (کیدمن) ازدواج کرده و حالا یک دختر چهار - پنج ساله دارند. آنها در یک میهمانی شرکت میکنند. آن دو در حالتی غیر طبیعی با هم مشاجره میکنند و آلیس اعتراف میکند که سال قبل به یک افسر نیروی دریایی علاقهمند شده. بیل آشفته از خانه بیرون میآید و پایش به یک مراسم غریب کشیده میشود...
استنلی کوبریک کیست؟
متولد ۱۹۲۸ در نیویورک، متوفی ۱۹۹۹. تولد در خانوادهای یهودی اما نه مقید به مراسم دینی. هدیه گرفتن دوربین عکاسی از پدرش در سیزدهسالگی و علاقهمند شدن به عکاسی. کار به عنوان عکاس در مجله لوک از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۵۰. ساخت چند فیلم کوتاه مستند در سال ۱۹۵۱. اولین فیلم بلند در سال ۱۹۵۳.
کار در ژانرهای مختلف. علاقهمند به پرداختن به موضوعات «بزرگ» از خدا تا جنگ در طول دوره کاریاش.
چشمان باز بسته را چگونه میتوان تحلیل کرد؟
کوبریک در گذر نزدیک به ۵۰ سال فیلمسازی، در انتهای عمرش، در حیطه تازهای گام مینهد: او در وصیتنامهاش نه داعیه نجات بشر را دارد (دکتر استرنج لاو) و نه میخواهد تمام پرسشهای انسان را درباره هستی و حیات پاسخ دهد (۲۰۰۱: اودیسه فضایی)، بلکه ظاهراً قصد دم دستتر و سهلالوصولتری دارد: شرح رابطه یک زوج.
کوبریک پیر، در هفتادسالگی، با پیشینه طبعآزمایی در حیطهها و ژانرهای مختلف، و پس از یک سکوت دوازدهساله، به سادهترین و در عین حال پیچیدهترین مسآله بشری اشاره دارد و در این راه صراحت عجیبی نشان میدهد که در سینمایش - به استثنای پرتقال کوکی- کمتر سابقه داشت. کوبریک تلخیاش را به شکل عیانی به رخ تماشاگر میکشد: به بنبست رسیدن روابط انسانی.
او در این راه وجه روانی قضیه را اصل میکند، طوری که فیلم در واقع شرحی است از یک وسوسه فکری (obsession ) که همواره ذهن را مشغول میکند و موجب آزار میشود. از این رو شاهدیم که زوج اصلی فیلم چطور رفته رفته به مرز انهدام میرسند. در ابتدای فیلم، ظاهراً این زوج از همه مواهب زندگی برخوردارند: آنها در رفاه کامل بهسر میبرند، شأن و قرب اجتماعی دارند، به نظر میرسد با هم خوشبختاند و هر دو به طرز عیانی جوان و جذاب و مورد توجه هستند.
ماجرا از یک میهمانی آغاز میشود
ماجرا از یک میهمانی آغاز میشود؛ جایی که ظاهراً همه در حال خوشگذرانی هستند. فیلم را میتوان به یک مقدمه و سه موومان تقسیم کرد. در مقدمه با زوج اصلی فیلم آشنا میشویم. موومان اول فصل میهمانی است و موومان دوم، بعد از میهمانی تا پایان صحنه اعتراف و موومان سوم پس از آن تا به انتها.
در مقدمه به جایگاه این دو شخصیت پی میبریم و به اندازه کافی با آنها آشنا میشویم. در موومان اول، کوبریک به بقیه میهمانها توجهی نشان نمیدهد و به طور مختصر و ظریف به روابط و کارهای زوج اصلی میپردازد و بهدرستی زمینهچینی میکند برای موومان دوم.
موومان دوم- که اوج فیلم است و نزدیک به شاهکار- با یک سکانس بینظیر دیالوگ بین زن و مرد پایان مییابد. مرد میگوید که به زن اطمینان کامل دارد «چون عاشقش است، آنها با هم ازدواج کردهاند و هرگز به زنش دروغ نگفته.» اما همه چیز آنطور نیست که باید باشد.
اینجا به بهترین وجه ممکن به درون شخصیتها رسوخ میکنیم. صراحت حرفها واقعاً تکاندهنده است؛ بهخصوص به یاری بازیهای درخشان هر دو بازیگر و کارگردانی در عالیترین شکل ممکن، روحیات درونی هر دو نفر در این لحظه بحرانی به تصویر کشیده میشود.
صدای زنگ تلفن، مکث بیل، و بعد صدای گرفتهاش در تلفن، پایان این فصل درخشان و آغاز همذاتپنداری شدید تماشاگر با شخصیت اصلی است. همه پیادهرویها با حرکات دقیق دوربین، دیزالوهای مکرر، زومهای به هنگام و قطعهای درست به تصویر ذهنی، تماشاگر را در حال و روز وخیم شخصیت اصلی به شدت شریک میکند. ظرافتهای کوچکی هم دخیل میشوند؛ از مزاحمت چند جوان خیابانگرد تا ظرافتهای دیگری که در طول فیلم کم نیستند (از رخ دادن وقایع در کریسمس - که با مفهوم خانواده پیوند دارد و تلخی ماجرا را دو چندان میکند- تا اظهار عشق زن به بیل در کنار جسد پدرش- که وحشتناک به نظر میرسد- یا استفاده بهجا و درست از تلفن- که به موتیف فیلم بدل میشود.)
اما در نهایت با فیلمی کاملاً دوپاره روبرو هستیم: موومان سوم به کل ساز دیگری میزند، گویی که با فیلم دیگری مواجه میشویم؛ نوعی فیلم معمایی/ هیچکاکی که اصلاً مسأله فیلم نیست. با این حال سکانس مراسم غریب فیلم به تنهایی در یادماندنی است. همه وقایع مراسم ضمن رجوع به گذشته و یادآوری دوران روم باستان، به نوعی آپوکالیپتیک (آخرالزمانی) هم هست، به شکلی که همه انسانهای درگیر آن، ماسک بر چهره دارند و به یک معنی از چهره انسانی خود تهی شدهاند. این سکانس با حال و هوای وهمآلودش، با همراهی یک موسیقی حیرتانگیز، تماشاگر را تا سرحد مسخ شدن پیش میبرد.
میان خواب و بیداری مرز چندانی نیست
بیل اینجا گویی زندگی دیگری را تجربه میکند؛ یک نوع مرگ. این در رؤیای زن هم هست و بدینترتیب تلویحاً به نوعی ارتباط غیر مادی اشاره میشود؛ اینکه میان خواب و بیداری مرز چندانی نیست؛ به شکلی که مثلاً خمیازه کشیدن آلیس رابطی میشود میان دو دنیا، و موتیف فیلم.
با این حال (و به رغم دو پارگی فیلم و کشدار بودن بخشهای انتهایی آن)، چشمان باز بسته، فضاسازی حیرت انگیزی دارد. کوبریک شاید به بهترین شکل ممکن موفق میشود هر آنچه که در ذهن دارد را به تصویر دربیاورد. اصلیترین نیت او، خلق فضایی غریب و نامأنوس، تلخ و تیره، جنونآمیز و آپوکالیپتیک است که در آن به شدت موفق به نظر میرسد. جز آن موفق میشود سیر درهمشکستن تدریجی یک انسان- انسانها- را به تصویر بکشد. فیلم از ظاهر و دنیای بیرونی میآغازد (تأکید بر اینکه دو شخصیت اصلی پیش از میهمانی به سر و وضعشان میرسند) و در نهایت با درونیترین احوال روحی انسان پایان میپذیرد، و این مسیری است که تماشای آن میتواند تماشاگر را کاملاً به هم بریزد و او را وادارد تا به همه چیزهای تثبیتشده نگاه مجددی داشته باشد؛ اما کوبریک (که آشکارا شیفته و شیدای زیبایی سحرانگیز بازیگرش، نیکول کیدمن، بهنظر میرسد)، آخرین پاسخ را بر زبان او جاری میکند: Fuck
در همین زمینه:
سینمای جهان در صد فریم از محمد عبدی در زمانه
ویدئو: پیشپرده چشمان باز بسته ساخته استنلی کوبریک
نظرها
کاربر مهمان
با تشکر فرمودید: "اینجا به بهترین وجه ممکن به درون شخصیتها رسوخ میکنیم. صراحت حرفها واقعاً تکاندهنده است؛ بهخصوص به یاری بازیهای درخشان هر دو بازیگر و کارگردانی در عالیترین شکل ممکن، روحیات درونی هر دو نفر در این لحظه بحرانی به تصویر کشیده میشود. صدای زنگ تلفن، مکث بیل، و بعد صدای گرفتهاش در تلفن، پایان این فصل درخشان و آغاز همذاتپنداری شدید تماشاگر با شخصیت اصلی است. همه پیادهرویها با حرکات دقیق دوربین، دیزالوهای مکرر، زومهای به هنگام و قطعهای درست به تصویر ذهنی، تماشاگر را در حال و روز وخیم شخصیت اصلی به شدت شریک میکند. " من که به عنوان یک تماشاگر نتونستم با این موارد همزات پنداری کنم، ولی آن چیزی که به شخصه در این فیلم با آن ارتباط برقرار کردم وصف کوبریک از شناختش از انجمن های برادری و فراماسونری بود که همه آنها بر پایه سکس بنا نهاده شده اند و این فیلم نیز سراسر به همین مورد اشاره داشت . به اعتقاد من ، این فیلم کاری به "به بنبست رسیدن روابط انسانی" ندارد ، و این بن بست ها نیز ، خود قسمتی هستند از یک کلیت دورتر که به نظر من دغدغه اصلی فیلمساز همان کلیت بوده.
دانیال
مدت مدیدی محتوای فیلم فکر منو به خودش مشغول کرد. برای بعضی چیزها جوابی پیدا نکردم. - چرا اون دختر زیبا ( ملکه زیبایی) خودشو قربانی دکتر کرد ؟ - از قبل اونو میشناخت یا بهش مدبون بود ؟ آگاهانه خودشو قربانی کرد که دکتر زنده بمونه ، چرا ؟ ممنون میشم نویسنده یا دیگر دوستان تحلیلی ارائه کنند.