ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نسبیت‌گرایی اخلاقی

<p>لویی پویمان و جیمز فیسر &minus; &nbsp;در سده&zwnj;ی نوزدهم، مبلغان مسیحی گاهی از زور برای تغییر آداب دینی مردم قبایل بخش&zwnj;هایی از آفریقا و جزایر اقیانوس آرام استفاده می&zwnj;کردند. از برهنگی آنان، چند همسری، کارکردن در روز سابات<a href="#_ftn1" name="_ftnref1" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[1]</span></span></span></span></a> و قربانی کردن بچه&zwnj;ها بسیار شگفت زده می&zwnj;شدند. آنان قصد داشتند روح این کافران بیچاره را نجات دهند و آنان را اصلاح کنند. لباس بر تنشان کردند، زنان را از همسران&zwnj;شان به منظور ایجاد خانواده&zwnj;های تک&zwnj;همسری جدا کردند، روز سابات را تعطیل و از قربانی کردن بچه&zwnj;ها جلوگیری کردند. آن&zwnj;ها گاهی در جریان کار بی&zwnj;نظمی اجتماعی به وجود می&zwnj;آوردند، که باعث ناامیدی بی حد زنانِ بی همسر و فرزندانِ یتیمِ شان می&zwnj;شد. آن مردمان، دین تازه را نمی&zwnj;فهمیدند، اما آن را به خاطر قدرت مردان سفید می&zwnj;پذیرفتند. مردان سفید اسلحه و دارو داشتند.</p> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <!--break--> <div dir="RTL"> ما از سده&zwnj;ی نوزدهم در راه درک و شناخت تنوعات فرهنگی پیشرفت کرده&zwnj;ایم. و اینک می&zwnj;فهمیم که آن درگیری&zwnj;های اجتماعی که از سوی &quot;مردمان خَیِّر&quot; به وجود می&zwnj;آمد، چیز بدی بود. از سده&zwnj;ی پیشین به این سو، دانش مردم&zwnj;شناسی گرایش و تمایل ما را به برتری&zwnj;جویی نژادی-فرهنگی<a href="#_ftn2" name="_ftnref2" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[2]</span></span></span></span></a> آشکار ساخته است، آن دیدگاه متعصبانه&zwnj;ای که همه&zwnj;ی واقعیت را از عینک اعتقادات و ارزش&zwnj;های فرهنگی خودِ فرد تفسیر می&zwnj;کند. ما آمده ایم که تنوع بسیار زیاد آداب اجتماعی را در جهان ببینیم.</div> <blockquote> <div dir="RTL"> نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی روشی است که می&zwnj;گوید درستی و نادرستی اعمال از جامعه&zwnj;ای به جامعه&zwnj;ی دیگر فرق می&zwnj;کند و معیارهای مطلق جهانی برای همه&zwnj;ی انسان&zwnj;ها در همه&zwnj;ی زمان&zwnj;ها وجود ندارند. این مکتب چنین موضع گیری می&zwnj;کند که خواه ناخواه برای هر فردی درست است به شیوه&zwnj;ی خاصی رفتار کند بسته به جامعه&zwnj;ای که به آن تعلق دارد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b><i>جان لد، نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی</i></b></div> <div dir="RTL"> <span dir="LTR">(John Ladd, <i>Ethical</i> <i>Relativism)</i></span></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> ۱. فرد شخصیت خویش را در درون فرهنگ خویش درمی یابد؛ بنابر این در پی احترام به تفاوت&zwnj;های فردی، احترام به تفاوت&zwnj;های فرهنگی می&zwnj;آید.</div> <div dir="RTL"> ۲. احترام به تفاوت&zwnj;های فرهنگی با داده&zwnj;های علمی اعتبار می&zwnj;یابد، درحالی که هیچ فنِ ارزیابیِ کیفیِ فرهنگی هنوز کشف نشده است.</div> <div dir="RTL"> ۳. [بنابر این] چگونه اعلامیه&zwnj;ی جهانی حقوق بشر قابل اجرا برای همه&zwnj;ی انسان&zwnj;ها می&zwnj;تواند باشد و فقط بیانیه&zwnj;ای نباشد که تنها ارزش&zwnj;هایی را تصویر کند که در کشورهای اروپای غربی و امریکا شایع هستند؟</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b><i>موضع انجمن مردم&zwnj;شناسی امریکا (۱۹۴۷) </i></b></div> <div dir="RTL"> <span dir="LTR">(</span><span dir="LTR">The American Anthropological Association Position Paper, 1947)</span></div> </blockquote> <p>&nbsp;برای نمونه، اسکیموها افراد کهن سال خود را می&zwnj;گذارند از گرسنگی بمیرند، در حالی که ما معتقدیم این کار اخلاقیِ نادرستی است. مردمان اسپارت در یونان باستان و مردمان دوبو<a href="#_ftn3" name="_ftnref3" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[3]</span></span></span></span></a> در گینه&zwnj;ی نو معتقد بودند و هستند که دزدی کار اخلاقیِ درستی است، ولی ما باور داریم که این کاری نادرست است. بسیاری از فرهنگ&zwnj;ها در گذشته و حال مراسم قربانی کردن کودکان را به جا می&zwnj;آوردند و شاید هنوز می&zwnj;آورند.</p> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> قبیله&zwnj;ای در شرق آفریقا عادت داشت که کودکان ناقص و نارس خویش را به رودخانه، در میان حیوانات وحشی، بیاندازد ولی جامعه&zwnj;ی ما چنان عملی را محکوم می&zwnj;کند. نوع روابط جنسی در طول زمان از مکانی به مکانی تغییر می&zwnj;کند. برخی فرهنگ&zwnj;ها همجنس&zwnj;گرایی را مُجاز می&zwnj;دانند، در حالی که برخی دیگر محکوم می&zwnj;کنند. برخی فرهنگ&zwnj;ها از جمله در جوامع اسلامی، چند همسری را برای مردان اجرا می&zwnj;کنند درحالی که فرهنگ&zwnj;های مسیحی آن را غیراخلاقی می&zwnj;دانند. دانشمند مردم&zwnj;شناس، روث بندیکت<a href="#_ftn4" name="_ftnref4" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[4]</span></span></span></span></a>، درباره قبیله&zwnj;ای در ملانزی<a href="#_ftn5" name="_ftnref5" title=""><span dir="LTR"><span><span>[5]</span></span></span></a> گزارش می&zwnj;دهد که &quot;همکاری&quot; و &quot;مهربانی&quot; را رذیلت می&zwnj;شمارند. و مردم&zwnj;شناس دیگری به نام کالین ترنبال<a href="#_ftn6" name="_ftnref6" title=""><span dir="LTR"><span><span>[6]</span></span></span></a>، قبیله&zwnj;ای را در شمال اوگاندا ثبت کرده است که هیچ احساس وظیفه&zwnj;ای نسبت به فرزندان و پدران و مادران خویش نمی&zwnj;کنند. جوامعی وجود دارند که برای فرزندان ماموریت و وظیفه می&zwnj;تراشند که پدر و مادر پیر خود را بکشند، از جمله گاهی آنان را خفه کنند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> تاریخ نویس یونانی، هرودوت (۴۳۰-۴۸۵ پیش از میلاد مسیح)، داستانی نوشته است که در آن چگونه داریوش، شاه ایران، برخی از سران کالاتیان ها، قبیله&zwnj;ای از آسیا، و سران یونانی را پذیرفته بود. او از کالاتیان&zwnj;ها پرسید چگونه پدران و مادران مرده&zwnj;ی خود را رها می&zwnj;کنند. آن&zwnj;ها توضیح دادند که اجسادشان را می&zwnj;خورند. یونانیان که مردگان خود را می&zwnj;سوزاندند، با شنیدن این سخنانِ وحشیانه به وحشت افتادند و از داریوش التماس کردند آنان را از ادامه&zwnj;ی چنان گفتگوی موحشی معاف کند. هرودوت سرانجام نتیجه گرفت که &quot;عادت، شاه همه چیز است&quot;<a href="#_ftn7" name="_ftnref7" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[7]</span></span></span></span></a>.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> امروزه ما این قوم&zwnj;مداری<a href="#_ftn8" name="_ftnref8" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[8]</span></span></span></span></a> را به عنوان نوعی تعصب معادل نژادپرستی<a href="#_ftn9" name="_ftnref9" title=""><span dir="LTR"><span><span>[9]</span></span></span></a> و سکسیم<a href="#_ftn10" name="_ftnref10" title=""><span dir="LTR"><span><span>[10]</span></span></span></a> محکوم می&zwnj;کنیم. چیزی که در فرهنگی درست است شاید در فرهنگ دیگری نادرست باشد، چیزی که در شرق یک رودخانه خوب است شاید در غرب همان رودخانه بد باشد، آن چه در یک جامعه فضیلت شناخته می&zwnj;شود ممکن است در جامعه&zwnj;ی دیگری رذیلت تلقی شود؛ پس این نکته ما را هدایت به سمتی می&zwnj;کند که دیگران را داوری و قضاوت نکنیم بلکه تنوع را محترم بشماریم.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> این ردیه بر قوم&zwnj;مداری در غرب منجر به شکل گیری یک تفکر عمومی درباره&zwnj;ی اخلاق شده است که باعث بالا رفتن هوشیاری نسبت به معتبر شناختن راه&zwnj;ها و شیوه&zwnj;های دیگر زندگی و به آهستگی باعث فرسودگی مکتب عینیت گرایی اخلاقی<a href="#_ftn11" name="_ftnref11" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[11]</span></span></span></span></a> شده است، آن دیدگاهی که معتقد است اصول اخلاقیِ عینی و جهانی وجود دارند که برای همه&zwnj;ی مردمان و برای همه&zwnj;ی جوامع بشری معتبرند. برای نمونه، در آمارهایی که در کلاس&zwnj;های فلسفه&zwnj;ی خود در طول سال&zwnj;ها گرفته ام، دیده ام دانشجویان با نسبت دو به یک آن نسخه یا روایتی از نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی را در مقایسه با عینیت گرایی اخلاقی تایید می&zwnj;کنند، ۳ درصدشان چیزی در میانه&zwnj;ی این دو را می&zwnj;بینند. برخی از دانشجویان موضع <b>پوچ گرایی اخلاقی</b><a href="#_ftn12" name="_ftnref12" title=""><span dir="LTR"><span><span>[12]</span></span></span></a> را، مکتبی که می&zwnj;گوید هیچ اصل اخلاقی معتبری وجود ندارد و اخلاق کاملا یک داستان ساختگی است، می&zwnj;گیرند. البته من نمی&zwnj;گویم این همه&zwnj;ی دانشجویان فهم روشنی از نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی دارند. بسیاری از آنان که مدعی اعتقاد به این مکتب هستند درباره&zwnj;ی پرسشی بر سر سقط جنین در همان پرسشنامه پاسخ دادند که تنها مگر در موضع حفظ جان مادر مُجاز است؛ که مجازات مرگ و اعدام همیشه از دید اخلاقی نادرست است؛ یا آن که خودکشی از دید اخلاقی هیچگاه مُجاز نیست. این تضادهای آشکار گویای گیجی و سردرگمی بر سر مفاهیم نزد آنان است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> در این فصل ما تفکر مرکزی <b>نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی</b> را خواهیم آزمود و به عوارض آن نگاهی خواهیم انداخت. دو شاخه&zwnj;ی مهم نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی وجود دارند:</div> <div dir="RTL"> <b>نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی ذهنی</b><a href="#_ftn13" name="_ftnref13" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[13]</span></span></span></span></a> <b>(ذهنیت&zwnj;گرایی)</b>: همه&zwnj;ی اصول اخلاقی بر اثر قبول و دریافت خود شخص معتبر می&zwnj;شوند.</div> <div dir="RTL"> <b>نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی آیینی</b><a href="#_ftn14" name="_ftnref14" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[14]</span></span></span></span></a> <b>(سنت&zwnj;پرستی)</b>: همه&zwnj;ی اصول اخلاقی برپایه&zwnj;ی پذیرش فرهنگی معتبر می&zwnj;شوند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> هر دو روایت این موضع را می&zwnj;گیرند که هیچ اصل اخلاقی عینی وجود ندارد و همگی اختراع بشر هستند. نقطه&zwnj;ی جدایی یا فصل این دو روایت در آن جا است که آیا اصول اخلاقی اختراع فردی افراد بشر هستند یا دست آورد جمع و گروه اجتماعی است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی ذهنی</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> برخی از مردمان فکر می&zwnj;کنند که اخلاق به طور مستقیم بسته به فرد است &ndash; نه به فرهنگ او و به یقین نه به هیچ ارزش عینی و واقعی ربطی دارد. چنان چه گاهی دانشجویانِ من می&zwnj;گویند، &quot;اخلاق در چشمان نگرنده است&quot;. آنان با اخلاق به مانند داوری زیبایی شناسی برخورد می&zwnj;کنند، که یک کار فردی است. ارنست همینگوی در جایی نوشت:</div> <div dir="RTL"> &laquo;تا اینجا درباره&zwnj;ی اخلاق می&zwnj;توانم بگویم که اخلاق آن چیزی است که تو نسبت به آن احساس خوبی می&zwnj;کنی. و آن چه غیراخلاقی است آن است که تو پس از داوری نسبت به آن احساس بد و انزجار می&zwnj;کنی. که من از آن دفاع نمی&zwnj;کنم. گاوبازی برای من بسیار اخلاقی است زیرا احساس بسیار خوبی از آن می&zwnj;کنم وقتی که هنوز جریان دارد، احساس مرگ و زندگی و میرایی می&zwnj;کنم. و وقتی تمام می&zwnj;شود حس غم انگیز ولی باشکوهی دارم.&raquo;<a href="#_ftn15" name="_ftnref15" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[15]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> این نوع دیدگاه نسبیت&zwnj;گرا در اخلاق دستاوردهای ناگواری دارد که آن را به سطح بی بهرگی و بی خاصیتی فرو می&zwnj;کاهد: بر سر این موضع هیچ نوع نقدی و داوری ای ممکن نیست. همینگوی از کشتن گاوان نر در گاوبازی حس خوبی دارد، در حالی که قدیس فرانسیس یا مادر ترزا بی شک احساسی ضد آن را دارند. هیچ بحثی در این موضوع ممکن نیست. فرض کنید شما با دیدن شکنجه&zwnj;ی بچه&zwnj;ای به دست جان بسیار متوحش و به هم ریخته شده&zwnj;اید. شما نمی&zwnj;توانید او را محکوم کنید اگر یکی از اصول اخلاقی اش &quot;بچه&zwnj;ی فسقلی را همین جوری برای خوش گذارنی شکنجه بده&quot; باشد. تنها پایه&zwnj;ای که شاید بتوان وی را محکوم کرد آن باشد که وی دو رو است زیرا او شکنجه توسط دیگران را محکوم کرده است. البته ممکن است جان و همینگوی به یکی از اصول اخلاقی که باور دارند &quot;دورویی&quot; باشد (او احساس بسیار خوبی از تماشای گاوبازی دارد)، بنابر این برای وی ناممکن است که برخطا باشد. برای نمونه، در نظر همینگوی دو رویی و روراستی هر دو جزو اصول اخلاقی هستند (مگر زمانی که وی احساس خوبی درباره&zwnj;شان نمی&zwnj;کند).</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> برپایه&zwnj;ی ذهنیت&zwnj;گرایی، آدولف هیتلر و آن قاتل زنجیره ای، تد باندی<a href="#_ftn16" name="_ftnref16" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[16]</span></span></span></span></a>، می&zwnj;توانند به همان میزان افراد اخلاقی به حساب آیند که گاندی است تا زمانی که هر یک به اصول اخلاقی خویش پایبند است، هر چه آن اصول باشند. به این متن پیاده شده از نوار که بخشی از اعترافات تد باندی است توجه کنید که چگونه او عمل قتل را توجیه می&zwnj;کند:</div> <div dir="RTL"> &laquo;من بعدا یادگرفتم که همه&zwnj;ی داوری&zwnj;های اخلاقی &quot;داوری&zwnj;های ارزشی&quot; هستند، همه&zwnj;ی آن&zwnj;ها هم ذهنی اند، هیچ یک از آنها را نه می&zwnj;توان ثابت کرد &quot;درست&quot; است و نه &quot;نادرست&quot;. من حتا خودم در جایی خواندم قاضی ارشد دادگاه فدرال امریکا نوشته بود که قانون اساسی چیزی بیش از یک مجموعه داوری&zwnj;های ارزشی به ما نمی&zwnj;گوید. می&zwnj;خواهید باور کنید، می&zwnj;خواهید نکنید، من خودم این نکته را فهمیدم &ndash; چیزی که آشکارا آن قاضی دادگاه عالی خودش به تنهایی نفهمیده بود &ndash; که اگر عقلانیتِ یک داوریِ ارزشی صفر باشد، ضرب آن به اعداد میلیونی یک دانه ارزن به ارزش آن اضافه نمی&zwnj;کند. همین طور هیچ &quot;دلیلی&quot; برای اطاعت از قانون نزد کسی وجود ندارد، مثل من، که شجاعت و جسارت داشته باشد &ndash; استحکام شخصیت &ndash; که غل و زنجیرش را دور بیاندازد.... من کشف کردم برای آن که به معنای واقعی آزاد باشم، واقعا از قید رها، در مفهوم راستین کلمه از بند باید رها باشم. و به سرعت فهمیدم در راه آزادی ام، بزرگ&zwnj;ترین بلوک و محدودیت در برابرش، اصرار بر داوری&zwnj;های ارزشی غیر قابل دفاعی است که مرا مجبور به رعایت احترام به دیگران می&zwnj;کنند. از خودم پرسیدم، این &quot;دیگران&quot; که بودند؟ انسان&zwnj;های دیگر با حقوق بشر؟ چرا کشتن یک بشرِ حیوان نادرستتر است تا کشتن یک حیوان دیگر، کشتن خوک، یا گوسفند؟ آیا زندگی تو برای تو بیشتر از زندگی یک خوک برای آن خوک ارزش دارد؟ چرا من باید از لذت خودم به سود یکی از این دو چشم پوشی کنم؟ تو به یقین نخواهی کرد، در این دوره&zwnj;ی روشنگری علمی، بگویی که خدا یا طبیعت اعلام کرده بعضی لذت&zwnj;ها اخلاقی یا خوبند و برخی دیگر غیر اخلاقی یا بد؟ به هر صورت، بگذار به تو بگویم، خانم عزیزم، مطلقا آن قیاس میان لذتی که من از خوردن کالباس می&zwnj;برم با لذتی که از انتظار تجاوز به تو و قتل تو می&zwnj;برم یکی نیست. این یک نتیجه گیری ساده و روشن است که تحصیلاتم مرا به آن هدایت کرده است &ndash; درست پس از آزمونی که از شخصیت مهارناشده و آنی خود گرفتم.&raquo;<a href="#_ftn17" name="_ftnref17" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[17]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> تفکرات مربوط به خوب و بد یا درست و نادرست به منظور داشتن معنی تقریبی مشترک در میان مردم بی اعتبار می&zwnj;شوند. ما ممکن است از دیدگاه باندی احساس انزجار کنیم، ولی این صرفا موضوع سلیقه است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> در روزهای آغازین کلاس درس فلسفه، اغلب دانشجویان را می&zwnj;بینم که با شور و حرارت از نسبیت&zwnj;گراییِ ذهنی دفاع می&zwnj;کنند: &quot;تو کی هستی که قضاوت کنی؟ &quot; آن&zwnj;ها می&zwnj;پرسند. بعد من از آنان نخستین امتحان را می&zwnj;گیرم. در جلسه&zwnj;ی بعد برگه هایشان را با حرف ردی (اف) بر می&zwnj;گردانم، گرچه یادداشت&zwnj;های من روی بسیاری از برگه&zwnj;ها نشان از کار باارزش آنان دارد. دانشجویان بسیار خشمگین می&zwnj;شوند (برخی از آن&zwnj;ها هرگز چنان نتیجه&zwnj;ای نگرفته&zwnj;اند و معنی آن را می&zwnj;پرسند). می&zwnj;گویم، من برای تصحیح برگه&zwnj;های شما نسبیت&zwnj;گرایی را پذیرفتم و نمره دادم. &quot;ولی این نامنصفانه است! &quot; آن&zwnj;ها معمولا این گونه اصرار می&zwnj;کنند &ndash; و بعد خودشان می&zwnj;فهمند که دیگر پیرو این مکتب یا دیدگاه اخلاقی نیستند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> نتایج احمقانه&zwnj;ای از این مکتب بیرون می&zwnj;آیند. اگر درست باشد، پس اخلاق به سطح زیبایی شناسی سلیقه&zwnj;ای سقوط می&zwnj;کند که در آن نه می&zwnj;شود بحث کرد و نه می&zwnj;توان قضاوتِ غیر شخصی کرد. گرچه بسیاری از دانشجویان می&zwnj;گویند موافق نسبیت&zwnj;گرایی هستند، ولی شواهدی وجود دارند که نشان می&zwnj;دهند این مکتب با برخی از دیدگاه&zwnj;های اخلاقی آنان منافات دارد. آنان معمولا هیتلر را به عنوان یک مرد دیوانه به دلیل نسل کشی هایش محکوم می&zwnj;کنند. به نظر می&zwnj;رسد تضادی میان نسبیت&zwnj;گرایی با مفهوم بنیادین اخلاق وجود داشته باشد، زیرا اخلاق باید حکم متناسب بر اثر داوری و نتیجه گیری غیرشخصی در اختلافات کند و باعث بهبود مخمصه&zwnj;ی بشری شود. هر کاری که بکند، اخلاق یک وظیفه&zwnj;ی کمینه یا حداقلی دارد که همانا از شکل گیری <b>وضعیت زندگی در طبیعتِ</b> هابزی که در آن زندگی &quot;تنها، تند و خشن، فقیرانه، بی رحمانه و کوتاه&quot; است، جلوگیری کند. ولی نسبیت&zwnj;گرایی هیچ کمکی در این راه نمی&zwnj;کند، زیرا نه بر قاعده&zwnj;ی اصل قرارداد اجتماعی بنا می&zwnj;شود (چنان که سنت&zwnj;گرایان ادعا می&zwnj;کنند) نه بر مجموعه آداب عینی که همه&zwnj;ی مردم را به جهت خیر عامه به هم وصل کند. اگر تنها یک فرد بر روی زمین وجود می&zwnj;داشت، دیگر هیچ فرصتی برای بروز اخلاق پیش نمی&zwnj;آمد زیرا هیچ اختلاف و دعوایی میان افراد پیدا نمی&zwnj;شد که نیازمند میانجیگری بوده باشد یا رنج دیگران را او وظیفه داشته باشد بکاهد. ذهنیت&zwnj;گرایی به طور ضمنی <b>نفس پرستی اخلاقی</b><a href="#_ftn18" name="_ftnref18" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[18]</span></span></span></span></a> را مفروض می&zwnj;گیرد، دیدگاهی که افراد مهجور و به دورافتاده از دیگران دنیاهای جداگانه&zwnj;ی خود را می&zwnj;سازند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> نسبیت&zwnj;گراییِ اخلاقی با افراد به مانند گوی&zwnj;های بازی بیلیارد بر میزِ اجتماع رفتار می&zwnj;کند، در جایی که با آن&zwnj;ها برخورد رادیکال می&zwnj;شود. هر کسی به سوی هدف خویش نشانه می&zwnj;رود و می&zwnj;کوشد ابتدا به دیگران آسیب یا ضربه بزند پیش از آن که به وی بزنند. این دیدگاه از شخصیت در تضاد با این واقعیات است که ما در خانواده و محیط&zwnj;های مشترک بار می&zwnj;آییم &ndash; که در آن زبان مشترک، نهادها یا سازمان&zwnj;های مشترک، و آداب دینی و آیین&zwnj;های یکسان داریم &ndash; و اغلب شادی یا غم دیگران را احساس می&zwnj;کنیم. چنان که جان دان<a href="#_ftn19" name="_ftnref19" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[19]</span></span></span></span></a> گفت، &quot;هیچ انسانی در نفس خویش جزیره نیست؛ هر انسانی بخشی از یک قاره است&quot;.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> اخلاق نسبیت&zwnj;گرایی ذهنی بی ربط است و در نتیجه به نظر می&zwnj;رسد تنها دیدگاه قابل پذیرشش آن باشد که اخلاق را در بستر فرهنگ جای می&zwnj;دهد. ما اینک به اخلاق نسبیتی آیینی [سنت گرا] می&zwnj;پردازیم.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی آیینی</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> دوباره می&zwnj;گوییم، اخلاق نسبیتی آیینی که سنت&zwnj;پرستی نیز خوانده می&zwnj;شود، دیدگاهی است که می&zwnj;گوید همه&zwnj;ی اصول اخلاقی به اعتبار پذیرش فرهنگی خودشان برشناخته می&zwnj;شوند؛ اصولِ اخلاقیِ معتبرِ جهان شمول وجود ندارند، بلکه چنان اصولی مربوط به فرهنگ یا انتخاب شخصی هستند. این دیدگاه جایگاه اجتماعی اخلاق را شناسایی می&zwnj;کند که مهم&zwnj;ترین دارایی این مکتب است. به نظر نمی&zwnj;رسد همان دستاوردهای احمقانه&zwnj;ی ذهنیت&zwnj;گرایی را در پی داشته باشد. با توجه به اهمیت محیط اجتماعی که آداب و عقاید ما را تولید می&zwnj;کند، بسیاری از مردم فکر می&zwnj;کنند نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی تئوری درستی است. افزون بر آن، مردم به دلیل موضع لیبرالی فلسفی آن است که بدان گرایش پیدا می&zwnj;کنند. به نظر می&zwnj;رسد این مکتب پاسخی به غرور برتری نژادی - فرهنگی باشد، و انگار که مدافع سرسخت بردباری و شکیبایی نسبت به فرهنگ&zwnj;های دیگر است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>تز تنوع و تز وابستگی</b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> جان لد مشخصات سنخ&zwnj;نمای این تئوری را به دست می&zwnj;دهد:</div> <div dir="RTL"> &laquo;نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی شیوه و روشی است که در آن درستی و نادرستی اخلاقی از جامعه&zwnj;ای به جامعه&zwnj;ی دیگر فرق می&zwnj;کند و هیچ معیار مطلق جهانی که همه&zwnj;ی انسان&zwnj;ها را در طول زمان به هم وصل کند وجود ندارد. از این روی، می&zwnj;گوید که خواه ناخواه برای یک فرد مُجاز است به روش خاصی عمل کند و این بسته به آن جامعه&zwnj;ای است که وی درش بسر می&zwnj;برد.&raquo;<a href="#_ftn20" name="_ftnref20" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[20]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> اگر بند بالا را تحلیل کنیم، دو تز جدا از هم پیدا می&zwnj;کنیم که نسبت به اخلاقِ نسبیتیِ آیینی مرکزیت دارند:</div> <div dir="RTL"> <i>&minus; تز تنوع</i>. آن چه از دید اخلاق درست و نادرست تلقی می&zwnj;شود از جامعه&zwnj;ای به جامعه&zwnj;ی دیگر فرق می&zwnj;کند. پس معیارهای اخلاقی جهان شمول که برای همه&zwnj;ی جوامع معتبر باشند وجود ندارند.</div> <div dir="RTL"> <i>&minus; تز وابستگی</i><i>.</i> همه&zwnj;ی اصول اخلاق اعتبار خودشان را از پذیرش فرهنگی به دست می&zwnj;آورند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> تز &quot;تنوع&quot; دیدگاه و تز مردم&zwnj;شناسی است که می&zwnj;گوید قوانین اخلاقی از جامعه&zwnj;ای به جامعه&zwnj;ی دیگر فرق می&zwnj;کنند؛ این گاهی به نسبیت&zwnj;گرایی فرهنگی<a href="#_ftn21" name="_ftnref21" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[21]</span></span></span></span></a> تعبیر می&zwnj;شود. چنان که جلوتر در این فصل نشان دادیم، برای آن که عملی به عنوان اصل اخلاقی در یک جامعه&zwnj;ی فرضی بشمار آید راه&zwnj;های بیشماری وجود دارند. وضعیت بشر در شرایط سخت و بحرانی انعطاف پذیر است که بسیاری کارکردهای مردم را به عنوان کدهای اخلاقی می&zwnj;پذیرد. چنان که روث بندیکت نوشته است:</div> <div dir="RTL"> &laquo;الگوی فرهنگیِ هر تمدنی از بخشی از انبوه اهداف و انگیزه&zwnj;های بشر استفاده می&zwnj;کند. همان طور که ما تاکنون دیده ایم.... که هر فرهنگی از تکنیک&zwnj;های مادی برگزیده یا خواص فرهنگی برگزیده&zwnj;ای بهره می&zwnj;برد. آن انباشتگی بزرگ که درش همه&zwnj;ی رفتارهای محتمل بشر موجود هستند بسیار درهم تنیده و بسیار سرشار از تضاد برای هر فرهنگی است که بخواهد بخش قابل توجهی از آن را استفاده کند. &quot;گزینش&quot; نخستین نیاز اساسی است.&raquo;<a href="#_ftn22" name="_ftnref22" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[22]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> شاید درست باشد یا نباشد که بگوییم هیچ اصل اخلاقی وجود ندارد که مشترک در همه&zwnj;ی جوامع بشری بوده باشد، ولی اگر چیزی باشد، در بهترین صورت اندک است. به یقین بسیار دشوار خواهد بود که یک اصل &quot;راستین&quot; اخلاقی را برپایه&zwnj;ی مشاهدات جوامع گوناگون به عنوان استاندارد و معیار اخلاقی معرفی کرد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> اینک به عنصر دوم اخلاق نسبیتی آیینی نگاه می&zwnj;کنیم &ndash; تز وابستگی &ndash; که تاکید می&zwnj;کند اعمال فردی درست یا نادرست هستند بسته به طبیعت جامعه&zwnj;ای که در آن رخ می&zwnj;دهند. اخلاق در خلاء وجود ندارد؛ بلکه به آن چه به عنوان کار اخلاقی درست یا نادرست تلقی می&zwnj;شود باید بر بستر یا زمینه&zwnj;ای نگاه کرد که منوط به هدف ها، خواسته ها، باورها، تاریخ و محیط آن جامعه&zwnj;ی مورد سؤال است. چنانچه ویلیام گرهام سامنر می&zwnj;گوید:</div> <div dir="RTL"> &laquo;ما اخلاق را چنان ناخودآگاهانه می&zwnj;آموزیم که راه رفتن و شنیدن و نفس کشیدن را، و هرگز نمی&zwnj;دانیم چرا اخلاق چنان است که هست. توجیه آن&zwnj;ها چنین است که وقتی وجدان ما نسبت به زندگی بیدار می&zwnj;شود آنها [اصول اخلاقی] را به عنوان واقعیت می&zwnj;یابیم که به وسیله&zwnj;ی سنت، عادات و آداب ما را به هم می&zwnj;دوزد.&raquo;<a href="#_ftn23" name="_ftnref23" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[23]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> برای بررسی و دیدن چیزها از نگاه مستقل و غیرفرهنگی، درست به مانند آن است که چشمهایمان را درآوریم که حدفاصل&zwnj;شان و کیفیت&zwnj;شان را اندازه بگیریم. ما موجوداتی هستیم متعین توسط فرهنگ.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> به نوعی ما در جهان&zwnj;های مطلقا متفاوتی از یکدیگر زندگی می&zwnj;کنیم. هر فردی یک مجموعه از تجربیات و باورها دارد، دیدگاه ویژه و منحصر به فردی دارد که همه&zwnj;ی دریافت&zwnj;ها یا برداشت هایش را رنگ ویژه&zwnj;ای می&zwnj;بخشد. اگر یک کشاورز، یک دلال زمین، و یک هنرمند به یک میدان فضا&zwnj;-&zwnj;زمانی یگانه&zwnj;ای نگاه کنند، آیا همه&zwnj;ی آن&zwnj;ها یک برداشت از آن پدیده خواهند کرد؟ خیر. جهت ها، ارزش&zwnj;ها و انتظارات متفاوت فهم و برداشت آنان را هدایت می&zwnj;کند. برخی ویژگی&zwnj;های این میدان برجسته می&zwnj;شوند و برخی دیگر نادیده انگاشته می&zwnj;شوند. حتا چنان که ارزش&zwnj;های فردی ما برخاسته از تجربیات ما هستند، ارزش&zwnj;های اجتماعی ریشه در تاریخ خاص آن اجتماع دارند. از این روی اخلاق، یک مجموعه قوانین، آداب و عادات مشترک است که تایید اجتماع را در طول زمان به دست آورده؛ درنتیجه به عنوان طبیعت چیزها، مثل واقعیات، تلقی می&zwnj;شود. چیز شگفت آوری پیرامون این کدهای رفتاری وجود ندارد. آن&zwnj;ها نتیجه و پی آمد تاریخ اجتماعی ما هستند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> یک چیز عمومی درباره&zwnj;ی هر نوع اخلاقی وجود دارد، پس هر اخلاقی نیازمند سطحی از پذیرفت اجتماعی است. نه تنها جوامع گوناگون سیستم&zwnj;های اخلاقی متفاوتی را می&zwnj;پذیرند بلکه همان جامعه می&zwnj;توانست، (البته اغلب می&zwnj;کند) دیدگاه اخلاقی خودش را در طول زمان

لویی پویمان و جیمز فیسر −  در سده‌ی نوزدهم، مبلغان مسیحی گاهی از زور برای تغییر آداب دینی مردم قبایل بخش‌هایی از آفریقا و جزایر اقیانوس آرام استفاده می‌کردند. از برهنگی آنان، چند همسری، کارکردن در روز سابات[1] و قربانی کردن بچه‌ها بسیار شگفت زده می‌شدند. آنان قصد داشتند روح این کافران بیچاره را نجات دهند و آنان را اصلاح کنند. لباس بر تنشان کردند، زنان را از همسران‌شان به منظور ایجاد خانواده‌های تک‌همسری جدا کردند، روز سابات را تعطیل و از قربانی کردن بچه‌ها جلوگیری کردند. آن‌ها گاهی در جریان کار بی‌نظمی اجتماعی به وجود می‌آوردند، که باعث ناامیدی بی حد زنانِ بی همسر و فرزندانِ یتیمِ شان می‌شد. آن مردمان، دین تازه را نمی‌فهمیدند، اما آن را به خاطر قدرت مردان سفید می‌پذیرفتند. مردان سفید اسلحه و دارو داشتند.

 برای نمونه، اسکیموها افراد کهن سال خود را می‌گذارند از گرسنگی بمیرند، در حالی که ما معتقدیم این کار اخلاقیِ نادرستی است. مردمان اسپارت در یونان باستان و مردمان دوبو[3] در گینه‌ی نو معتقد بودند و هستند که دزدی کار اخلاقیِ درستی است، ولی ما باور داریم که این کاری نادرست است. بسیاری از فرهنگ‌ها در گذشته و حال مراسم قربانی کردن کودکان را به جا می‌آوردند و شاید هنوز می‌آورند.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • منوچهر

    مترجم عیز ممنون . این بخش بخشی بود که منتظرش بودم و لذت بردم . ترجمه شما هم ترجمه روانی بود . بنظرم چند تا وبرایش جزئی نیاز دارد که البته خیلی مهم نیست . بی اندازه سپاسگزارم.