ششخطى شماره ۶١
<p>در شش‌خطى «جونگ فو - حقیقت درونى» ما باد و دریاچه، یعنى دختر بزرگ و دختر کوچک طبیعت را در کنار هم داریم. باد بر آب مى‌وزد و آن را انگیخته مى‌کند. ببینیم کتاب تحولات در این‌باره چه مى‌گوید.</p> <!--break--> <p> </p> <p><strong>سه‌خطى بالائى سون آرام، باد<br /> سه‌خطى پائینى توئى شادى‌آفرین، دریاچه</strong><br /> </p> <p>باد در روى سطح دریاچه مى‌وزد و آب را موج مى‌اندازد. پس تأثیر قابل مشاهده از غیر قابل مشاهده خود را به نمایش مى‌گذارد. شش‌خطى از خط‌هاى محکم در بالا و پائین تشکیل شده، در حالى که در مرکز باز است. این نمایشگر قلبى‌ست برى از تعصب و در نتیجه باز به روى حقیقت. از سوى دیگر هر دوى سه‌خطى‌ها خط محکمى در میانه دارند؛ این نمایشگر نیروى حقیقت درونى و نفوذى‌ست که آن‌ها اعمال مى‌کنند. <br /> </p> <p>ویژگى دو سه‌خطى عبارت است از: در بالا آرامش، و صبر در برابر فرودستان؛ در پائین، شادى در پیروى از بالادستان. چنین شرایطى مبناى اعتماد متقابلى‌ست که پیشرفت را ممکن مى‌کند. <br /> نقش-واژه فو (حقیقت) تصویر پاى پرنده روى یک جوجه تازه بال درآورده است. این نمایشگر ایده ترس و خیال است. یک تخم خالى‌ست. نیروى نوردهنده باید از بیرون کار کند تا به آن سرعت بخشد، اما اگر زندگى بیدار شده باشد باید یک هسته زندگى در آن باشد. یک تأمل غیر قابل دسترس مى‌تواند به این اندیشه‌ها اتصال داشته باشد. <br /> </p> <p><strong>دورى<br /> حقیقت درونى. خوک‌ها و ماهى‌ها. <br /> اقبال خوش. <br /> عبور از آب بزرگ مطلوب است. <br /> پشتکار مطلوب است. <br /> </strong></p> <p> </p> <p>خوک‌ها و ماهى‌ها کم‌هوش‌ترین حیوانات هستند و در نتیجه نفوذ کردن در آن‌ها مشکل‌ترین کارهاست. نیروى حقیقت درونى پیش از آنکه بر چنین جانورانى اثر بگذارد می‌بایست به‌راستى بزرگ باشد. در سر و کله زدن براى نفوذ کردن در افرادى که به اندازه خوک و ماهى مهارنشدنى هستند مهم‌ترین رمز موفقیت این است که راه درست نزدیک شدن به آن‌ها را پیدا بکنیم. شخص در آغاز باید از هر تعصب و پیش‌داورى برى باشد، و اجازه بدهد که روان شخص دیگر بدون برخورد با روان او تماس حاصل کند. پس بعد شخص با او ارتباط برقرار مى‌کند، او را درک کرده، بر او قدرت اعمال مى‌کند. هنگامى که درى این چنین گشوده شود نیروى شخصیت فرد بر او نفوذ خواهد کرد. اگر به چنین طریقى شخص هیچ مانع غیر قابل عبورى پیدا نکند، حتى قادر خواهد بود کارهاى خطرناکى همانند عبور از آب بزرگ را بر عهده گرفته و موفق شود. <br /> </p> <p>اما مهم است که درک کنیم که نیروى حقیقت درونى به چه چیز بستگى دارد. این نیرو با یک صمیمیت ساده یا یک جهش مخفى هم‌هویت نیست. میان دزدان نیز یک ارتباط نزدیک ممکن است؛ این واقعیتى‌ست که چنین گروهى همانند یک قدرت عمل مى‌کنند، اما از آنجایى که راسخ نیستند خوش‌اقبالى به همراه نمى‌آورد. تمامى همکارى‌هایى که متکى بر منافع مشترک هستند تا نقطه معینى درگیر مى‌شوند. جایى که منافع مشترک متوقف شود، در کنار هم ماندن نیز متوقف مى‌شود، و نزدیک‌ترین دوستى‌ها به نفرت تبدیل مى‌گردد. تنها هنگامى که گروه متکى بر درستى در عمل باشد، در ثبات آن چنان محکم باقى خواهد ماند که بر هر چیزى پیروز خواهد شد. <br /> <strong><br /> </strong></p> <p><strong>انگاره<br /> باد روى دریاچه: انگاره حقیقت درونى. <br /> از این قرار انسان بر‌تر در باره موارد جنایى مذاکره مى‌کند<br /> تا حکم اعدام را به تعویق اندازد. </strong><br /> </p> <p>باد با نفوذ کردن در آب آن را به تحرک وامى‌دارد. از این قرار انسان بر‌تر در هنگام قضاوت کردن درباره اشتباهات مردم مى‌کوشد با احساس درک به اندیشه آن‌ها نفوذ کند تا به یک ارزیابى منصفانه از شرایط دست یابد. در چین باستان تمامى دستگاه قضایى از طریق این اصل اداره مى‌شد. یک درک عمیق که مى‌دانست چگونه ببخشد در عالى‌ترین سطح دادرسى وجود داشت. این روش بدون موفقیت نبود، چرا که هدفش تقویت یک احساس اخلاقى بود که دیگر دلیلى براى ترسیدن از اجحاف به چنین نرمشى وجود نداشت. چرا که بیرون آمدن نه از ضعف، بلکه از نور درونى‌ست. <br /> </p> <p><strong>خط‌ها<br /> نه در آغاز یعنى: <br /> آماده بودن باعت خوش اقبالى‌ست. <br /> اگر نقشه‌هاى مخفیانه‌اى وجود داشته باشد دلهره‌آور مى‌شود. </strong><br /> </p> <p>نیروى حقیقت درونى در اصل بستگى به استقرار درونى و آمادگى دارد. از این ذهنیت رفتار درست در جهان بیرونى میسر مى‌شود. اما اگر شخصى بکوشد ارتباطات مخفى از نوع مشخص ایجاد کند خود را از استقلال درونى محروم مى‌کند. هرچه سطح اتکاى خود را در به دست آوردن حمایت دیگران بیشتر کند بیشتر ناراحت و مضطرب خواهد شد، چرا که این وابستگى‌هاى مخفى به‌راستى قابل دفاع نیستند. به این طریق صلح درونى و نیروى حقیقت درونى از دست مى‌رود. <br /> </p> <p><strong>نه در خط دوم یعنى: <br /> درنایى در سایه آواز سرداده است. <br /> جوجه‌اش به او پاسخ مى‌دهد. <br /> من یک جام خوب دارم. <br /> آن را با تو تقسیم مى‌کنم. <br /> </strong></p> <p> </p> <blockquote> <p><img align="middle" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/eingw01.jpg" alt="" />جایى که حالت شادى وجود دارد رفیقى از راه مى‌رسد تا گیلاس شرابى را تقسیم کند.</p> </blockquote> <p>این درباره نفوذ ناخواسته انسانى‌ست که در درون خود روى روان خویشاوندانش نقش دارد. درنا نیازى ندارد در پائین‌دست تپه خود را نشان دهد. او مى‌تواند هنگامى که صدا مى کند کاملا مخفى باشد؛ اما بازهم جوجه او صدایش را تشخیص داده به او پاسخ مى‌دهد. جایى که حالت شادى وجود دارد رفیقى از راه مى‌رسد تا گیلاس شرابى را تقسیم کند. <br /> </p> <p>این پژواک بیدارکننده در انسان‌ها در جریان کشش معنوى‌ست. هرگاه احساسى با حقیقت و صراحت بیان مى شود، هرگاه کردارى یک تظاهر روشن از احساسات است، یک نفوذ رمزى و غیر قابل دسترس اعمال مى‌شود. در آغاز روى کسانى عمل مى‌کند که در درون خود پذیرا هستند. اما دایره گسترده‌تر و گسترده‌تر مى‌شود. ریشه تمامى تأثیرات در درون حضور شخص نهاده شده: به دست دادن بیانى حقیقى و سخت در کلام و عمل تأثیرى عظیم دارد. تأثیر چیزى نیست جز انعکاس چیزى که از قلب فرد برمى‌خیزد. هر هدف مقصود دارى از تأثیرگذارى تنها امکان به‌وجود آوردن آن را از بین مى‌برد. کنفسیوس درباره این خط مى‌گوید:</p> <p>«انسان بر‌تر در اتاق خود ساکن است. اگر او به خوبى حرف زده باشد مردم درباره او تا هزاران کیلومتر دور‌تر با موافقت برخورد مى‌کنند. پس آنان که نزدیک‌ترند با موافقت بیشترى با او هستند. اگر انسان بر‌تر در اتاقش ساکن باشد و کلامش به‌خوبى بیان نشده باشد، او تا هزاران کیلومتر با مخالف‌خوانى روبرو مى‌شود. پس آنان که نزدیک‌ترند با شک بیشترى برخورد خواهند کرد. کلام از انسان پیش مى‌افتد و بر مردم اعمال نفوذ مى‌کند. اعمال نزدیک و در دسترس هستند و در دوردست قابل مشاهده مى‌باشند. کلمات و اعمال لولا و فنر انسان بر‌تر هستند.‌‌ همان‌طور که لولا و فنر حرکت مى‌کنند افتخار و یا بى‌آبرویى به همراه مى‌آورند. در راستاى کلمات و اعمال است که انسان بر‌تر آسمان و زمین را به حرکت درمى‌آورد. پس آیا نباید شخص محتاط باشد.» <br /> </p> <p><strong>شش در خط سوم یعنى: <br /> او رفیقى پیدا مى‌کند. <br /> اکنون طبل مى‌زند، حالا مى‌ایستد. <br /> حالا هق هق گریه مى‌کند، حالا آواز مى‌خواند. </strong><br /> </p> <p>در اینجا منبع قدرت فرد نه در خود او بلکه در ارتباط او با دیگران نهفته است. مسئله این نیست که چقدر به آن‌ها مى‌تواند نزدیک باشد، اما اگر ثقل مرکزى او به آن‌ها وابسته باشد او لاجرم دائم در میان شادى و تأسف در حرکت است. داراى شعفى به بلنداى آسمان مى‌شود، و سپس به اعماق مرگ مى‌رسد. این تقدیر آن افرادى‌ست که به توافقى درونى با دیگر افرادى که به آن‌ها عشق مى‌ورزند وابسته هستند. اینجا ما صرفاً با بیانى قانونى روبرو هستیم که این چنین است. چه احساس شود که این شرایط سخت و طاقت‌فرسا هستند یا والا‌ترین شادى ناشى از عشق را به همراه دارند، هردو به موضوع رأى شخص ذینفع بستگى دارند. <br /> <strong><br /> </strong></p> <p><strong>شش در خط چهارم یعنى: <br /> ماه تقریباً بدر کامل است. <br /> اسب مسابقه به بیراهه مى‌رود. <br /> سرزنشى نیست. </strong><br /> </p> <p>براى زیاد کردن قدرت حقیقت درونى یک انسان باید همیشه به سوى بالادستى‌هایى بچرخد که مى‌تواند از آن‌ها روشنى بگیرد، چنان‌که ماه نور خود را از خورشید مى‌گیرد. هرچند چنین وضعیتى تا حدودى نیازمند فروتنى است، چنان‌که ماه نیز وقتى بدر کامل نیست همین وضعیت را دارد. در لحظه‌اى که ماه بدر کامل مى‌شود و درست روبروى خورشید قرار مى‌گیرد شروع به کوچک شدن مى‌کند. به همین ترتیب ما از یک سو هنگامى که با منبع نور روبرو هستیم باید فروتن بوده و احترام را حفظ کنیم، پس خردمندانه این است که ما از سوى دیگر باید از دسته‌بندى میان مردم چشم بپوشیم. تنها از طریق دنبال کردن راه خود همانند اسب است که مستقیم پیش مى‌رود بى‌آنکه به اسب کنارى خود نگاهى بیندازد، که ما موفق به حفظ استقلال درونى خود مى‌شویم که کمک‌دهنده به پیشروى شخص است. <br /> <strong><br /> </strong></p> <p><strong>نه در خط پنجم یعنى: <br /> او داراى حقیقتى‌ست که باعث اتصال مى‌شود. <br /> سرزنشى نیست. </strong><br /> </p> <p>این رهبرى را توصیف مى‌کند که با تکیه بر قدرت شخصیت خود همه عناصر را با هم نگه مى‌دارد. زمانى او آن کسى خواهد بود که باید باشد که قدرت شخصیتش آنقدر زیاد باشد که بتواند تمامى کسانى را که خدمتگذار او هستند تحت تأثیر قرار دهد. قدرت پیشنهاد کردن باید از رهبر سرچشمه بگیرد. این قدرت با استحکام همه را به هم پیوند داده و تمامى هواداران او را متحد مى‌کند. بدون این قدرت مرکزى، تمامى قدرت بیرونى یک نوع چشم‌بندى‌ست و در لحظه قاطع تصمیم‌گیرى خواهد شکست. <br /> </p> <p><strong>نه در خط بالا یعنى: <br /> بانگ خروس به آسمان نفوذ مى‌کند. <br /> پشتکار باعث بداقبالى‌ست. </strong><br /> </p> <p>خروس وابسته است. او در هنگام طلوع بانگ مى‌زند. اما خودش نمى‌تواند به آسمان پرواز کند. او فقط بانگ مى‌زند. یک انسان ممکن است تنها به کلمات دل خوش کند تا ایمان به‌وجود آورد. این ممکن است اکنون و گاهى هم ممکن است موفق باشد، اما پافشارى بر آن عاقبت بدى خواهد داشت.<br /> </p> <p>در همین زمینه:</p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/12211">برنامه رادیویی «با خانم نویسنده» در کتاب زمانه</a></p> <p><a href="#http://radiozamaneh.com/taxonomy/term/2271">برنامه‌های رادیویی شهرنوش پارسی‌پور در رادیو زمانه</a><br /> <a href="http://shahrnushparsipur.com/">وب‌سایت شهرنوش پارسی‌پور</a></p>
در ششخطى «جونگ فو - حقیقت درونى» ما باد و دریاچه، یعنى دختر بزرگ و دختر کوچک طبیعت را در کنار هم داریم. باد بر آب مىوزد و آن را انگیخته مىکند. ببینیم کتاب تحولات در اینباره چه مىگوید.
سهخطى بالائى سون آرام، باد
سهخطى پائینى توئى شادىآفرین، دریاچه
باد در روى سطح دریاچه مىوزد و آب را موج مىاندازد. پس تأثیر قابل مشاهده از غیر قابل مشاهده خود را به نمایش مىگذارد. ششخطى از خطهاى محکم در بالا و پائین تشکیل شده، در حالى که در مرکز باز است. این نمایشگر قلبىست برى از تعصب و در نتیجه باز به روى حقیقت. از سوى دیگر هر دوى سهخطىها خط محکمى در میانه دارند؛ این نمایشگر نیروى حقیقت درونى و نفوذىست که آنها اعمال مىکنند.
ویژگى دو سهخطى عبارت است از: در بالا آرامش، و صبر در برابر فرودستان؛ در پائین، شادى در پیروى از بالادستان. چنین شرایطى مبناى اعتماد متقابلىست که پیشرفت را ممکن مىکند.
نقش-واژه فو (حقیقت) تصویر پاى پرنده روى یک جوجه تازه بال درآورده است. این نمایشگر ایده ترس و خیال است. یک تخم خالىست. نیروى نوردهنده باید از بیرون کار کند تا به آن سرعت بخشد، اما اگر زندگى بیدار شده باشد باید یک هسته زندگى در آن باشد. یک تأمل غیر قابل دسترس مىتواند به این اندیشهها اتصال داشته باشد.
دورى
حقیقت درونى. خوکها و ماهىها.
اقبال خوش.
عبور از آب بزرگ مطلوب است.
پشتکار مطلوب است.
خوکها و ماهىها کمهوشترین حیوانات هستند و در نتیجه نفوذ کردن در آنها مشکلترین کارهاست. نیروى حقیقت درونى پیش از آنکه بر چنین جانورانى اثر بگذارد میبایست بهراستى بزرگ باشد. در سر و کله زدن براى نفوذ کردن در افرادى که به اندازه خوک و ماهى مهارنشدنى هستند مهمترین رمز موفقیت این است که راه درست نزدیک شدن به آنها را پیدا بکنیم. شخص در آغاز باید از هر تعصب و پیشداورى برى باشد، و اجازه بدهد که روان شخص دیگر بدون برخورد با روان او تماس حاصل کند. پس بعد شخص با او ارتباط برقرار مىکند، او را درک کرده، بر او قدرت اعمال مىکند. هنگامى که درى این چنین گشوده شود نیروى شخصیت فرد بر او نفوذ خواهد کرد. اگر به چنین طریقى شخص هیچ مانع غیر قابل عبورى پیدا نکند، حتى قادر خواهد بود کارهاى خطرناکى همانند عبور از آب بزرگ را بر عهده گرفته و موفق شود.
اما مهم است که درک کنیم که نیروى حقیقت درونى به چه چیز بستگى دارد. این نیرو با یک صمیمیت ساده یا یک جهش مخفى همهویت نیست. میان دزدان نیز یک ارتباط نزدیک ممکن است؛ این واقعیتىست که چنین گروهى همانند یک قدرت عمل مىکنند، اما از آنجایى که راسخ نیستند خوشاقبالى به همراه نمىآورد. تمامى همکارىهایى که متکى بر منافع مشترک هستند تا نقطه معینى درگیر مىشوند. جایى که منافع مشترک متوقف شود، در کنار هم ماندن نیز متوقف مىشود، و نزدیکترین دوستىها به نفرت تبدیل مىگردد. تنها هنگامى که گروه متکى بر درستى در عمل باشد، در ثبات آن چنان محکم باقى خواهد ماند که بر هر چیزى پیروز خواهد شد.
انگاره
باد روى دریاچه: انگاره حقیقت درونى.
از این قرار انسان برتر در باره موارد جنایى مذاکره مىکند
تا حکم اعدام را به تعویق اندازد.
باد با نفوذ کردن در آب آن را به تحرک وامىدارد. از این قرار انسان برتر در هنگام قضاوت کردن درباره اشتباهات مردم مىکوشد با احساس درک به اندیشه آنها نفوذ کند تا به یک ارزیابى منصفانه از شرایط دست یابد. در چین باستان تمامى دستگاه قضایى از طریق این اصل اداره مىشد. یک درک عمیق که مىدانست چگونه ببخشد در عالىترین سطح دادرسى وجود داشت. این روش بدون موفقیت نبود، چرا که هدفش تقویت یک احساس اخلاقى بود که دیگر دلیلى براى ترسیدن از اجحاف به چنین نرمشى وجود نداشت. چرا که بیرون آمدن نه از ضعف، بلکه از نور درونىست.
خطها
نه در آغاز یعنى:
آماده بودن باعت خوش اقبالىست.
اگر نقشههاى مخفیانهاى وجود داشته باشد دلهرهآور مىشود.
نیروى حقیقت درونى در اصل بستگى به استقرار درونى و آمادگى دارد. از این ذهنیت رفتار درست در جهان بیرونى میسر مىشود. اما اگر شخصى بکوشد ارتباطات مخفى از نوع مشخص ایجاد کند خود را از استقلال درونى محروم مىکند. هرچه سطح اتکاى خود را در به دست آوردن حمایت دیگران بیشتر کند بیشتر ناراحت و مضطرب خواهد شد، چرا که این وابستگىهاى مخفى بهراستى قابل دفاع نیستند. به این طریق صلح درونى و نیروى حقیقت درونى از دست مىرود.
نه در خط دوم یعنى:
درنایى در سایه آواز سرداده است.
جوجهاش به او پاسخ مىدهد.
من یک جام خوب دارم.
آن را با تو تقسیم مىکنم.
جایى که حالت شادى وجود دارد رفیقى از راه مىرسد تا گیلاس شرابى را تقسیم کند.
این درباره نفوذ ناخواسته انسانىست که در درون خود روى روان خویشاوندانش نقش دارد. درنا نیازى ندارد در پائیندست تپه خود را نشان دهد. او مىتواند هنگامى که صدا مى کند کاملا مخفى باشد؛ اما بازهم جوجه او صدایش را تشخیص داده به او پاسخ مىدهد. جایى که حالت شادى وجود دارد رفیقى از راه مىرسد تا گیلاس شرابى را تقسیم کند.
این پژواک بیدارکننده در انسانها در جریان کشش معنوىست. هرگاه احساسى با حقیقت و صراحت بیان مى شود، هرگاه کردارى یک تظاهر روشن از احساسات است، یک نفوذ رمزى و غیر قابل دسترس اعمال مىشود. در آغاز روى کسانى عمل مىکند که در درون خود پذیرا هستند. اما دایره گستردهتر و گستردهتر مىشود. ریشه تمامى تأثیرات در درون حضور شخص نهاده شده: به دست دادن بیانى حقیقى و سخت در کلام و عمل تأثیرى عظیم دارد. تأثیر چیزى نیست جز انعکاس چیزى که از قلب فرد برمىخیزد. هر هدف مقصود دارى از تأثیرگذارى تنها امکان بهوجود آوردن آن را از بین مىبرد. کنفسیوس درباره این خط مىگوید:
«انسان برتر در اتاق خود ساکن است. اگر او به خوبى حرف زده باشد مردم درباره او تا هزاران کیلومتر دورتر با موافقت برخورد مىکنند. پس آنان که نزدیکترند با موافقت بیشترى با او هستند. اگر انسان برتر در اتاقش ساکن باشد و کلامش بهخوبى بیان نشده باشد، او تا هزاران کیلومتر با مخالفخوانى روبرو مىشود. پس آنان که نزدیکترند با شک بیشترى برخورد خواهند کرد. کلام از انسان پیش مىافتد و بر مردم اعمال نفوذ مىکند. اعمال نزدیک و در دسترس هستند و در دوردست قابل مشاهده مىباشند. کلمات و اعمال لولا و فنر انسان برتر هستند. همانطور که لولا و فنر حرکت مىکنند افتخار و یا بىآبرویى به همراه مىآورند. در راستاى کلمات و اعمال است که انسان برتر آسمان و زمین را به حرکت درمىآورد. پس آیا نباید شخص محتاط باشد.»
شش در خط سوم یعنى:
او رفیقى پیدا مىکند.
اکنون طبل مىزند، حالا مىایستد.
حالا هق هق گریه مىکند، حالا آواز مىخواند.
در اینجا منبع قدرت فرد نه در خود او بلکه در ارتباط او با دیگران نهفته است. مسئله این نیست که چقدر به آنها مىتواند نزدیک باشد، اما اگر ثقل مرکزى او به آنها وابسته باشد او لاجرم دائم در میان شادى و تأسف در حرکت است. داراى شعفى به بلنداى آسمان مىشود، و سپس به اعماق مرگ مىرسد. این تقدیر آن افرادىست که به توافقى درونى با دیگر افرادى که به آنها عشق مىورزند وابسته هستند. اینجا ما صرفاً با بیانى قانونى روبرو هستیم که این چنین است. چه احساس شود که این شرایط سخت و طاقتفرسا هستند یا والاترین شادى ناشى از عشق را به همراه دارند، هردو به موضوع رأى شخص ذینفع بستگى دارند.
شش در خط چهارم یعنى:
ماه تقریباً بدر کامل است.
اسب مسابقه به بیراهه مىرود.
سرزنشى نیست.
براى زیاد کردن قدرت حقیقت درونى یک انسان باید همیشه به سوى بالادستىهایى بچرخد که مىتواند از آنها روشنى بگیرد، چنانکه ماه نور خود را از خورشید مىگیرد. هرچند چنین وضعیتى تا حدودى نیازمند فروتنى است، چنانکه ماه نیز وقتى بدر کامل نیست همین وضعیت را دارد. در لحظهاى که ماه بدر کامل مىشود و درست روبروى خورشید قرار مىگیرد شروع به کوچک شدن مىکند. به همین ترتیب ما از یک سو هنگامى که با منبع نور روبرو هستیم باید فروتن بوده و احترام را حفظ کنیم، پس خردمندانه این است که ما از سوى دیگر باید از دستهبندى میان مردم چشم بپوشیم. تنها از طریق دنبال کردن راه خود همانند اسب است که مستقیم پیش مىرود بىآنکه به اسب کنارى خود نگاهى بیندازد، که ما موفق به حفظ استقلال درونى خود مىشویم که کمکدهنده به پیشروى شخص است.
نه در خط پنجم یعنى:
او داراى حقیقتىست که باعث اتصال مىشود.
سرزنشى نیست.
این رهبرى را توصیف مىکند که با تکیه بر قدرت شخصیت خود همه عناصر را با هم نگه مىدارد. زمانى او آن کسى خواهد بود که باید باشد که قدرت شخصیتش آنقدر زیاد باشد که بتواند تمامى کسانى را که خدمتگذار او هستند تحت تأثیر قرار دهد. قدرت پیشنهاد کردن باید از رهبر سرچشمه بگیرد. این قدرت با استحکام همه را به هم پیوند داده و تمامى هواداران او را متحد مىکند. بدون این قدرت مرکزى، تمامى قدرت بیرونى یک نوع چشمبندىست و در لحظه قاطع تصمیمگیرى خواهد شکست.
نه در خط بالا یعنى:
بانگ خروس به آسمان نفوذ مىکند.
پشتکار باعث بداقبالىست.
خروس وابسته است. او در هنگام طلوع بانگ مىزند. اما خودش نمىتواند به آسمان پرواز کند. او فقط بانگ مىزند. یک انسان ممکن است تنها به کلمات دل خوش کند تا ایمان بهوجود آورد. این ممکن است اکنون و گاهى هم ممکن است موفق باشد، اما پافشارى بر آن عاقبت بدى خواهد داشت.
در همین زمینه:
نظرها
نظری وجود ندارد.