ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

عینیت‌گرایی اخلاقی

<p>لویی پویمان و جیمز فیسر &minus; این داستان صبا است، دختری از مالی:</p> <div dir="RTL"> &laquo;من توسط مادربزرگم در مالی بزرگ شدم، و وقتی که هنوز دختر بچه&zwnj;ای بودم زنی که خانواده&zwnj;ام می&zwnj;شناخت به جلو آمد و از مادر بزرگم اجازه گرفت مرا با خود به پاریس ببرد که از بچه هایش نگه&zwnj;داری کنم. او به مادر بزرگم گفت که مرا به مدرسه خواهد فرستاد، و من فرانسه خواهم آموخت. ولی وقتی به پاریس رسیدم به مدرسه فرستاده نشدم. می&zwnj;باید هر روز کار می&zwnj;کردم.</div> <!--break--> <div> در خانه&zwnj;اش مدام کار می&zwnj;کردم؛ خانه&zwnj;اش را روفت و روب می&zwnj;کردم، غذا می&zwnj;پختم، از بچه هایش نگه&zwnj;داری می&zwnj;کردم، و بچه&zwnj;ی نوزادش را هم می&zwnj;شستم و غذا می&zwnj;دادم. هر روز پیش از ساعت هفت صبح کار را شروع می&zwnj;کردم و تا یازده شب ادامه می&zwnj;دادم؛ هرگز یک روز تعطیل نداشتم. خانم خانه هیچ کاری نمی&zwnj;کرد؛ تا دیروقت می&zwnj;خوابید و بعد تلویزیون تماشا می&zwnj;کرد یا به بیرون می&zwnj;رفت.</div> <div dir="RTL"> یک روز به وی گفتم می&zwnj;خواهم به مدرسه بروم. او جواب داد که مرا به فرانسه نیاورده تا به مدرسه بفرستد، بلکه باید از بچه هایش نگه&zwnj;داری کنم. من بسیار خسته و درهم کوفته بودم و فرو ریختم. مشکل دندان داشتم؛ گاهی لثه&zwnj;ام ورم می&zwnj;کرد و درد جانکاهی می&zwnj;گرفت. گاهی دل درد داشتم، ولی وقتی بیمار هم بودم همچنان باید کار می&zwnj;کردم. از درد می&zwnj;گریستم ولی خانم خانه بر سر من فریاد می&zwnj;زد.</div> <div dir="RTL"> ... گاهی مرا کتک می&zwnj;زد. همیشه به صورت من کشیده می&zwnj;زد. او مرا با دسته جارو، با ابزار آشپزخانه می&zwnj;زد؛ گاهی مرا با سیم برق شلاق می&zwnj;زد. گاهی خون ریزی می&zwnj;کردم؛ جای زخم&zwnj;ها بر بدن من هنوز هم هستند.</div> <div dir="RTL"> یک بار در ۱۹۹۲ من دیر کردم بچه&zwnj;ها را از مدرسه تحویل بگیرم؛ او و شوهرش بسیار از من عصبانی بودند، مرا کتک زدند و از خانه بیرون انداختند. هیچ چیز نمی&zwnj;دانستم و برای مدتی سرگشته در خیابان&zwnj;ها می&zwnj;گشتم. پس از مدتی شوهرش مرا پیدا کرد و به خانه باز گرداند. آن&zwnj;ها مرا لخت کردند، دست هایم را از پشت بستند، و مرا با سیمی که به یک دسته جارو بسته بود شلاق زدند. هر دوشان مرا زدند. از من خون می&zwnj;رفت و من فریاد می&zwnj;زدم، ولی آن&zwnj;ها ادامه دادند. سپس آن زن فلفل بر زخم&zwnj;های من مالید و در لای پاهایم نیز فرو کرد تا من از هوش رفتم.&raquo;<a href="#_ftn1" name="_ftnref1" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[1]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> <p>&nbsp;</p> <blockquote> <p class="rteright">یگانگی بزرگی در میان همه&zwnj;ی رفتار بشر، در نزد همه&zwnj;ی ملت&zwnj;ها و در طول اعصار وجود دارد؛ و طبیعت بشر همچنان در اصول و کردارش یکسان باقی مانده است. اتفاقات مشابه به دنبال اعمال مشابهی روی می&zwnj;دهند. جاه طلبی، حرص، جنون از خودشیفتگی، غرور، دوستی، بخشندگی، وجدان عمومی در میان است. این شورها به درجه&zwnj;های گوناگونی با هم ترکیب و در میان جامعه پخش می&zwnj;شوند. از آغازِ جهان چنین بوده است، و هنوز چنین است، منبع همه&zwnj;ی کارها و رفتار مشترکی است که در میان نوع بشر تا کنون دیده شده...<br /> استفاده&zwnj;ی عالی از (تاریخ) تنها برای کشف اصول پایدار و جهانی طبیعت بشر است، با نشان دادن همه&zwnj;ی انواع شرایط و مواضع به او؛ و مجهز ساختن ما به موادی است تا شاید بتوانیم مشاهدات خویش را شکل بدهیم و با سرچشمه&zwnj;های رفتار و کردار بشری آشنا شویم.<br /> <br /> دیوید هیوم، جستاری در فهم بشر<br /> David Hume, An Inquiry Concerning Human Understanding</p> </blockquote> <p class="rteright">با اطمینان باید گفت که این داستان برده داری مدرن و نمونه&zwnj;ای از بی عدالتی است. با صبا با بی رحمی وحشیانه&zwnj;ای رفتار شد. آن چه بر وی رفت نمی&zwnj;باید بر سگ روا کرد، چه رسد به یک دختر کوچک. این کار از دید اخلاقی نادرست است، حتا اگر کسانی که وی را کتک می&zwnj;زدند معتقد بودند کارشان از دید اخلاقی مُجاز بوده است. تو می&zwnj;توانی صادق باشی ولی برخطا.</p> </div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> کسانی که صبا را به بردگی کشیدند دست کم سه اصل اخلاقی را زیرپا گذاشتند:</div> <div dir="RTL"> (۱)احترام گذاری به آزادی موجودات خردمند؛</div> <div dir="RTL"> (۲) رنج غیرضروری را باعث نشو؛</div> <div dir="RTL"> (۳) همیشه با مردم به عنوان غایت در نفس خودشان رفتار کن و نه به عنوان وسیله و ابزار (از آنان سوء استفاده نکن).</div> <div dir="RTL"> هر یک از این اصول را در طول این کتاب خواهیم آزمود.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> یک راه برای آزمودن رفتار خویش به کار گرفتن قانون طلایی است: &quot;با دیگران آن گونه رفتار کن که می&zwnj;خواهی آنان با تو کنند&quot;. این یک حساب سرانگشتی است، زیرا عموما در زندگی روزانه ما می&zwnj;توانیم تصمیم بگیریم چه چیز درست و چه چیز نادرست است به سادگی با گذاردن خودمان در جای کسانی که با آنان تعامل می&zwnj;کنیم. من نمی&zwnj;خواهم تو اموال مرا بدزدی، پس من نباید مال تو را بدزدم. چنان که در فصل ۸ خواهیم دید، این قانون همیشه درست نیست، ولی قانون سرانگشتی خوبی است. این قانون برای شروع است، ولی کلام آخر در فلسفه&zwnj;ی اخلاق نیست.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> در فصل ۲، ما نسبیت&zwnj;گرایی اخلاقی را آزمودیم، نظریه&zwnj;ای که می&zwnj;گوید اصول اخلاقی اعتبار خویش را از پذیرش فرهنگ یا فرد به دست می&zwnj;آورند و نتیجه گرفتیم این طاعونی است با پی آمدهای هولناک. به هر حال نشان دادن نسبیت&zwnj;گرایی با گرفتاری&zwnj;های کلان یک چیز است؛ نشان دادن اصول اخلاقی با اعتبار عینی، فارغ از پذیرش فرهنگی، چیزی دیگر. نظریه&zwnj;ی رقیبِ نسبیت&zwnj;گرایی می&zwnj;کوشد دقیقا همان کار را بکند &ndash; معروف است به موضع <b>عینیت&zwnj;گرایی اخلاقی<a href="#_ftn2" name="_ftnref2" title=""><span><span dir="LTR"><span><b><span>[2]</span></b></span></span></span></a></b>: اصول اخلاقیِ عینیِ جهانی وجود دارند، که برای همه&zwnj;ی مردمان و همه&zwnj;ی محیط&zwnj;های اجتماعی معتبر هستند. در این فصل ما نسخه&zwnj;های گوناگونی از این نظریه را خواهیم آزمود و در نهایت دیدگاهی را خواهیم پذیرفت که ممکن است <b>عینیت&zwnj;گرایی معتدل<a href="#_ftn3" name="_ftnref3" title=""><span dir="LTR"><span><b><span>[3]</span></b></span></span></a></b> خوانده شود.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> نخست، این مهم است که در آغاز بحث تفاوت میان عینیت&zwnj;گرایی اخلاقی و<b> مطلق&zwnj;گرایی اخلاقی</b><a href="#_ftn4" name="_ftnref4" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[4]</span></span></span></span></a> را روشن کنیم. فرد مطلق&zwnj;اندیش باور دارد که چندین اصول اخلاقی غیرقابل انکار وجود دارند که فرد هرگز نباید نادیده بگیرد. اصول اخلاقی استثناءبردار نیستند. برای نمونه برخی مطلق&zwnj;گرایان معقتدند فرد هیچگاه نباید قول خود را بشکند. آن عینیت&zwnj;گرا با آن مطلق&zwnj;گرا بر سر آن عقیده که اصول اخلاقی اعتبار جهانی و عینی دارند شریک است. ولی با این وجود، آن عینیت&zwnj;گرا نمی&zwnj;پذیرد که هنجارهای اخلاقی ضرورتا انکار شدنی نیستند. او می&zwnj;تواند باور کند که هیچ وظیفه&zwnj;ی اخلاقی وزن مطلق یا اولویت قاطع نداشته باشد؛ هر اصل اخلاقی باید در مقابل اصول اخلاقی دیگر سنجیده شود. مثلا، وظیفه&zwnj;ی راست گفتن ممکن است در موقعیتی زیرپا گذاشته شود که راست گفتن به یک آسیب جدی منجر شود. در این مورد، وظیفه&zwnj;ی پرهیز از آسیب بر وظیفه&zwnj;ی راستگویی می&zwnj;چربد. برخی روایت&zwnj;ها و نسخه&zwnj;های عینیت&zwnj;گرایی به راستی آن موضع مطلق را که می&zwnj;گوید اصول اخلاقی مستثنا شدنی و انکار شدنی نیستند، می&zwnj;پذیرند. ولی تئوری&zwnj;های عینی دیگر، مطلق&zwnj;گرایی را رد می&zwnj;کنند، و می&zwnj;پذیرند که در شرایط کاملا ویژه یک وظیفه&zwnj;ی اخلاقی ممکن است به وسیله&zwnj;ی وظیفه&zwnj;ی اخلاقی دیگری به اجبار زیرپا گذارده شود.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> ما بحث خود را با فیلسوفِ بانفوذِ اخلاقِ عینیت&zwnj;گرا، توماس آکوییناس<a href="#_ftn5" name="_ftnref5" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[5]</span></span></span></span></a> (۱۲۷۴-۱۲۲۵) آغاز می&zwnj;کنیم.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>عینیت&zwnj;گرایی و مطلق&zwnj;گرایی توماس آکوییناس<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> فلسفه&zwnj;ی اخلاق توماس آکوییناس دو جزء دارد. نخست، او ابتدا رویکردی عینی داشت به نام تئوری قانون طبیعی<a href="#_ftn6" name="_ftnref6" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[6]</span></span></span></span></a>. دوم، او یک اخلاقیِ مطلق&zwnj;گرا بود و این تم را در نظریه&zwnj;ای بسط و گسترش داد که به منشِ اثرگذاری دوگانه<a href="#_ftn7" name="_ftnref7" title=""><span dir="LTR"><span><span>[7]</span></span></span></a> معروف است. بگذارید به آثار او نگاهی بیاندازیم.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>تئوری قانون طبیعی<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></b><b><span dir="LTR">&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></b><b><span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> نظریه&zwnj;ی قانون طبیعی دیدگاهی است که می&zwnj;گوید قانون اخلاقی ابدی وجود دارد که می&zwnj;تواند از راه عقل با نگاه به طبیعت بشریت و جامعه کشف شود. ایده&zwnj;ی قانون طبیعی ابتدا نزد رواقیان<a href="#_ftn8" name="_ftnref8" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[8]</span></span></span></span></a> دیده شد (یک قرن پیش از تولد مسیح)، که معتقد بودند انسان&zwnj;ها آن تخم مقدس<a href="#_ftn9" name="_ftnref9" title=""><span dir="LTR"><span><span>[9]</span></span></span></a> را در نهاد خویش دارند که آنان را در کشف قوانین ضروری برای شادی فردی و نظم اجتماعی توانا می&zwnj;سازد. همه&zwnj;ی جهان با قوانینی اداره می&zwnj;شود که نشانگر خردگرایی<a href="#_ftn10" name="_ftnref10" title=""><span dir="LTR"><span><span>[10]</span></span></span></a> است. طبیعت در مفهوم عام و حیوانات در مفهوم خاص این قوانین را به ضرورت پیروی می&zwnj;کنند، ولی بشر حق انتخاب دارد. انسان&zwnj;ها این قوانین را پیروی می&zwnj;کنند زیرا می&zwnj;توانند آن خردگراییِ نهفته در دل قوانین را دریابند. این مفهوم رواقیان را توانا ساخت که وابسته به کیهان<a href="#_ftn11" name="_ftnref11" title=""><span dir="LTR"><span><span>[11]</span></span></span></a> بشوند (یعنی مردم از کیهان<a href="#_ftn12" name="_ftnref12" title=""><span dir="LTR"><span><span>[12]</span></span></span></a>)؛ کسانی که یک معیار و استاندارد جهانی از برحق بودگی<a href="#_ftn13" name="_ftnref13" title=""><span dir="LTR"><span><span>[13]</span></span></span></a> را بر همه&zwnj;ی جوامع، تحمیل می&zwnj;کنند، تا با آن به عنوان معیار بالاتری از خرد، مجموعه&zwnj;ی متنوعی از قوانین مدنی<a href="#_ftn14" name="_ftnref14" title=""><span dir="LTR"><span><span>[14]</span></span></span></a> ساخته&zwnj;ی دست بشر را ارزیابی کنند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> آکوییناس این حس کیهانی قانون طبیعی را با دیدگاه ارسطو مبنی بر این که انسان&zwnj;ها مانند همه&zwnj;ی چیزهای طبیعی دیگر، طبیعت خاص، غایت و کارکردی دارند، درهم آمیخت. کارکرد چاقو بریدن تیز است، کارکرد صندلی حمایت از بدن در حالت ویژه است، و کارکرد خانه فراهم ساختن سرپناه در برابر عناصر طبیعت است. ماهیت بشریت یا ، کارکرد درستِ بشر، زیستنِ عقلانی است. چنان که ارسطو گفت:</div> <div dir="RTL"> &laquo;خِرَد خویشتنِ راستینِ هر انسانی است، زیرا آن بخشِ عالی و بهتر [وی] است. پس این شگفت انگیز خواهد بود، اگر وی نمی&zwnj;باید زندگی خویش را انتخاب کند، بلکه زندگی دیگران را [برگزیند]. آنچه به طور طبیعی برای هر آفریده&zwnj;ای مناسب است بالاترین و رضایتبخش&zwnj;ترین برای اوست. و از این روی برای انسان، این زندگی عقلانی خواهد بود، زیرا خرد بالاترین حس برای شخص بشر است.&raquo;<a href="#_ftn15" name="_ftnref15" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[15]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> کارکرد بشریت نشان دادن خردورزی است در همه&zwnj;ی ابعادش: تفکر، مشورت و اقدام. برای آکوییناس، کارهای مشورتیِ عقلانی قوانین طبیعی را کشف می&zwnj;کنند. آنان قوانین جهانی هستند، یا &laquo;فرمان&zwnj;هایی برای خیر عامه هستند، با کسی که نگران و غمخوار جامعه است پخش می&zwnj;شوند&raquo;:</div> <div dir="RTL"> &laquo;به قانون طبیعی آن چیزهایی تعلق دارند که یک انسان به طور طبیعی آن&zwnj;ها را از آنِ خود می&zwnj;داند؛ و در میان این چیزها برای انسان یکی آن است که وی بر اساس عقل و خرد رفتار کند.... پس این نخستین فهم از قانون است، که کار خیر و نیک باید تشویق و انجام شود، و کار شر و بد می&zwnj;باید پرهیز شود. همه&zwnj;ی احکام دیگرِ قانون طبیعی بر این پایه [امر و نهی نیک و بد] شکل می&zwnj;گیرند؛ پس همه&zwnj;ی آن چه عقل عملی به طور طبیعی به عنوان خیر بشر تلقی می&zwnj;کند متعلق به حوزه&zwnj;ی حکم&zwnj;های قانون طبیعی است در قالب چیزهایی که باید انجام بشوند و [یا] باید نشوند.</div> <div dir="RTL"> چون به هر حال، از آنجا که نیکی ناظر به هدفی است و غایتی دارد، و بدی و شرارت در تضاد با آن است، از این روی همه&zwnj;ی آن چیزهایی که بشر تمایل دارد به طور طبیعی توسط خِرَد ضبط می&zwnj;شوند، و در نتیجه به عنوان اهدافی برای تعقیب تلقی می&zwnj;شوند، و ضد آن&zwnj;ها به عنوان شیطان تلقی شده، در نتیجه اهدافی برای تعقیب نیستند بلکه بر عکس می&zwnj;باید از آن&zwnj;ها دور ایستاد. بنابر این احکام قانون طبیعی برپایه&zwnj;ی احکام گرایش&zwnj;های طبیعی است.&raquo;<a href="#_ftn16" name="_ftnref16" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[16]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> آکوییناس و مسیحیان دیگری که با قانون طبیعی پیوند خوردند به رساله&zwnj;ی &quot;رومیان&quot; در کتاب عهد جدید ارجاع می&zwnj;دهند که پُل (پولس) قدیس در آن می&zwnj;گوید:</div> <div dir="RTL"> &laquo;وقتی غیریهودیان، که قوانین یهودی بر آنان نازل نشده، بر اساس طبیعت آن کاری را می&zwnj;کنند که قانون می&zwnj;خواهد، آن قوانین در نفس خودشان قانون هستند، حتا اگر آن مردم قانون مدونی نداشته باشند. آنان نشان می&zwnj;دهند آن چه قانون می&zwnj;خواهد در قلبشان و ضمیر باطن آن مردم نوشته شده است، در حالی که وجدان آنان نیز شاهد است و [شاید] افکار متضادشان آنان را ملامت کرده یا شاید آنان را مرخص کرده باشد.&raquo; (رومیان رساله&zwnj;ی دوم: ۱۴-۱۵).</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> ایده&zwnj;های کلیدی سنت قانون طبیعی چنین&zwnj;اند:</div> <div dir="RTL"> ۱. انسان&zwnj;ها یک طبیعت بنیادین عقلانی دارند که توسط خداوند نهاده شده است، کسی که ما را طراحی کرد و به صورت تدوین شده&zwnj;ای پروراند (از ارسطو و رواقیان).</div> <div dir="RTL"> ۲. حتا بدون شناختی از خدا، عقل، به عنوان هستی طبیعت ما، قوانین ضروری را برای شکوفایی انسان می&zwnj;تواند کشف کند (از ارسطو، بسط یافته توسط آکوییناس).</div> <div dir="RTL"> ۳.قوانین طبیعی جهانی هستند و تغییرناپذیر، و فرد بهتر است از آن&zwnj;ها در نقد جوامع و قوانین مدنی شان بهره برگیرد. قوانین مدنی (یا عملی) جوامعی که به موازات قوانین طبیعی نیستند درواقع قانون نیستند بلکه جعلی هستند (رواقیان).</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> قوانین اخلاقی اعتبار عینی دارند. خرد می&zwnj;تواند دسته بندی کند که چه گرایش&zwnj;هایی به راستی بخشی از طبیعت ما هستند و چگونه آنها را به هم مربوط می&zwnj;کنیم. آکوییناس گرایش به زندگی و تولید مثل را به عنوان ارزش&zwnj;های بنیادین فهرست کرده است درحالی که ارزش&zwnj;های دیگر حتا نمی&zwnj;توانستند [به عنوان ارزش] تثبیت شوند. آگاهی و دوستی (یا اجتماعی بودن) دو ارزش ذاتی دیگر هستند. این ارزش&zwnj;ها خوب نیستند چون ما می&zwnj;پسندیم شان، بلکه ما آن&zwnj;ها را می&zwnj;پسندیم زیرا خوب&zwnj;اند &ndash; آن&zwnj;ها مطلقا برای شکوفایی انسان ضروری هستند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>منشِ اثرگذاری دوگانه<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> موضع آکوییناس نه تنها عینیت&zwnj;گرا است بلکه مطلق&zwnj;گرا نیز هست. برای آکوییناس، بشریت به طور ماهوی یک طبیعت خردگرا دارد، و عقل می&zwnj;تواند عملِ درست را در هر موقعیتی با پیروی از یک اصل متناسبِ استثناءناپذیر کشف کند. ولی گاهی ما با یک درگیری اخلاقی روبرو می&zwnj;شویم، &quot;چالشی&quot; که نمی&zwnj;توانیم کار خیر کنیم بدون آن که عواقب بد نداشته باشد. برای این منظور، آکوییناس این تئوری را مطرح کرد به نام اصل اثرگذاری دوگانه، که روشی را پیشنهاد می&zwnj;کند تا همه&zwnj;ی اختلافات اخلاقی را که به نوعی نتایج دوگانه به بار می&zwnj;آورند، یکی خوب و یکی بد، حل کند. این تئوری، به تخمین، می&zwnj;گوید، همیشه نادرست است که ما کاری با انگیزه&zwnj;ی بد بکنیم به این امید که دست آورد خوب داشته باشد، ولی گاهی رواست کار درستی بکنیم با این علم که شاید نتایج و دست آوردهای بدی هم داشته باشد. این تئوری چهار پیش شرط دارد که می&zwnj;باید در نظر گرفته شوند پیش از آن که عملی به طور اخلاقی مشمول این تئوری بشود:</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> ۱.<i>شرط طبیعت عمل<a href="#_ftn17" name="_ftnref17" title=""><span><span dir="LTR"><span><b><span>[17]</span></b></span></span></span></a></i>. آن عمل یا می&zwnj;باید از دید اخلاقی درست باشد یا بی تفاوت و خنثا باشد. دروغ گفتن یا به عمد کشتن فردی بی گناه هرگز مُجاز نیست.</div> <div dir="RTL"> ۲.<i> شرط ابزار - هدف<a href="#_ftn18" name="_ftnref18" title=""><span><span dir="LTR"><span><b><span>[18]</span></b></span></span></span></a></i>. آن تأثیر بد نباید ابزاری باشد که با آن فرد به یک تأثیر خوب دست پیدا کند.</div> <div dir="RTL"> ۳. <i>شرط نیت درست<a href="#_ftn19" name="_ftnref19" title=""><span><span dir="LTR"><span><b><span>[19]</span></b></span></span></span></a></i>. قصد و نیت می&zwnj;باید تنها رسیدن به نتیجه&zwnj;ی خوب باشد، انعکاس بد تنها می&zwnj;باید نتیجه&zwnj;ی ناخواسته&zwnj;ی آن عمل باشد. اگر پی آمدِ بد ابزاری باشد برای رسیدن به دست آورد خوب، پس آن عمل، غیر اخلاقی است. انعکاس بد ممکن است پیش بینی بشود ولی نباید قصد بشود.</div> <div dir="RTL"> ۴. <i>شرط تناسب<a href="#_ftn20" name="_ftnref20" title=""><span><span dir="LTR"><span><b><span>[20]</span></b></span></span></span></a>.</i> آن تأثیر خوب دست کم در مقام اهمیت می&zwnj;باید معادل آن تأثیر بد باشد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> بگذارید این تئوری را به مورد زنی باردار تعمیم بدهیم که جانش در خطر است. آیا وی از نظر اخلاقی مجاز است عمل سقط جنین کند که جانش را نجات دهد؟ منش اثرگذاری دوگانه می&zwnj;گوید سقط جنین مُجاز نیست. زیرا این عمل یک انسان بی گناه را می&zwnj;کشد و قتل عمدِ انسان بی گناه همیشه بد و غلط است، پس سقط جنین همیشه بد است &ndash; حتا به انگیزه&zwnj;ی نجات مادر از مرگ. سقط جنین شرط دوم را نیز دارا نمی&zwnj;شود (شرط ابزار - هدف). کشتن آن بی گناه برای به دست آوردن نتیجه&zwnj;ی خوب هرگز توجیه نمی&zwnj;شود، نه حتا برای نجات جان مردم یک شهر یا کل جهان. چنان که رواقیان گفتند، &quot;بگذارید عدالت اجرا شود، گرچه بهشت فرو بریزد.&quot; به هر حال اگر رحم آن زن سرطانی بشود، ممکن است هیسترکتومی کند که منجر به مرگ نطفه می&zwnj;شود. این بدان خاطر است که برداشتن رحم در این مورد خاص یک کار اخلاقی درست است (پس شرط نخست را تامین می&zwnj;کند). این عملِ برداشت رحم شرط سوم را نیز تامین می&zwnj;کند، زیرا مرگ نطفه پی آمد ناخواسته&zwnj;ی این عمل بوده گرچه پیش بینی می&zwnj;شده است. شرط دوم تامین می&zwnj;شود زیرا مرگ آن نطفه ابزاری برای نجات زن نبوده است &ndash; هیسترکتومی بوده است. شرط چهارم تامین می&zwnj;شود زیرا نجات جان آن زن یک خیر بزرگ است، دست کم به بزرگی حفظ نطفه است. در این مورد، با توجه به این نظریه، آن زن درواقع خوش اقبال بوده است که سرطان رحم گرفت.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> از سوی دیگر، اگر پزشک می&zwnj;توانست زندگی آن زن را نجات دهد تنها با عوض کردن ترکیب مایع آمنیوتیک (بگویید، با محلول سالین)، که در عوض نطفه را می&zwnj;کشد، بنابر این با توجه به منش اثرگذاری دوگانه چنین کاری از دید اخلاقی مجاز نیست. در این مورد، نتیجه یکسانی به مانند هیسترکتومی به دست می&zwnj;آید، ولی کشتن آن نطفه یا جنین به عنوان &quot;وسیله&quot; قصد می&zwnj;شود تا جان زن را نجات دهد. بر همین قیاس، در هم شکستن سر جنین که آن را از درون رحم بیرون بکشند تا جان آن زن را نجات دهند نیز مجاز نخواهد بود زیرا این کار شرط&zwnj;های دو و سه را نادیده می&zwnj;گیرد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> کلیسای کاتولیک نه تنها این نظریه را در توجیه حرام دانستن بیشتر موارد سقط جنین به کار می&zwnj;گیرد بلکه در استفاده از ابزار ضد بارداری هم. زیرا تولید مثل کاری خیر است و نابود ساختن زندگی کاری بد و چون کاربرد طبیعی رابطه&zwnj;ی جنسی تولید زندگی تازه است، استفاده از ابزاری که مانع پیدایی زندگی تازه به عنوان نتیجه&zwnj;ی طبیعی آن می&zwnj;شود کاری غلط است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> از این نظریه همچنین توسط تئوریسین&zwnj;های جنگ طلب در دفاع از بمباران استراتژیک در مقابله با بمبگذاران تروریست استفاده می&zwnj;شود. در یک بمباران استراتژیک، قصد نابود ساختن اهداف نظامی به مانند کارخانه&zwnj;ی مهمات است. کسی پیش بینی می&zwnj;کند در جریان نابود ساختنِ موجهِ این هدف، افرادِ غیرنظامی نیز کشته خواهند شد. برپایه&zwnj;ی این نظریه&zwnj;ی اثرگذاری دوگانه، بمباران توجیه می&zwnj;شود زیرا کشتار غیرنظامیان هدف نبوده است. در یک بمبگذاری تروریستی، برعکس، غیرنظامیان هدف هستند. بمباران هامبورگ و درسدن توسط نیروهای متفق در جنگ جهانی دوم و انداختن بمب&zwnj;های اتمی بر هیروشیما و ناکازاکی بر پایه&zwnj;ی این نظریه محکوم می&zwnj;شوند، زیرا به روشنی آنان قصد کشتن غیرنظامیان را داشتند. غایتگرایان<a href="#_ftn21" name="_ftnref21" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[21]</span></span></span></span></a>، بر عکس، ممکن بود اجازه&zwnj;ی چنان بمبارانی را می&zwnj;دادند، زیرا در مجموع یک سود کلی از آن حاصل می&zwnj;شد &ndash; و آن، کوتاه کردن زمان جنگ بود، که منجر به حفظ جان هزاران نفر می&zwnj;شد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> به مثال دیگری توجه کنید. فرض کنید پدرِ دختری جوان به نام سَلی بمب اتمی&zwnj;ای در جایی دفن کرده است که ظرف نیم ساعت چاشنی آن عمل خواهد کرد. سلی تنها کسی است که می&zwnj;داند پدرش آن را کجا دفن کرده است، و به وی قول داده است مکان آن را لو ندهد. گرچه از این کار پدرش ناخرسند است، ولی به عنوان یک دختر وفادار حاضر نیست قول خودش را زیرپا بگذارد و آن راز را افشا کند. به هر حال اگر ما آن را ظرف نیم ساعت پیدا نکنیم آن بمب خواهد ترکید و یک میلیون تن از ساکنان شهر کشته خواهند شد. فرض کنید ما برای کسب اطلاعات می&zwnj;توانیم سلی را شکنجه کنیم. بر اساس این نظریه، آیا این کار مُجاز است؟ نه. زیرا هدف وسیله را توجیه نمی&zwnj;کند. شرط دوم نادیده گرفته شده است. ما داریم کار بدی می&zwnj;کنیم که تاثیر خوبی به دنبال بیاورد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> از سوی دیگر، فرض کنید کسی سیم&zwnj;های تلویزیون مرا به گونه&zwnj;ای دست کاری کرده باشد که با روشن کردنش سیگنالی به شهر دیگری خواهد فرستاد که باعث ترکیدن بمب خواهد شد. فرض کنید من می&zwnj;دانم چه اتفاقی خواهد افتاد. آیا بر اساس این نظریه، این کار اخلاقی غلطی است که برای تماشای برنامه&zwnj;ی مورد پسندم تلویزیون را روشن کنم؟ بله. زیرا این کار اصل چهارم را نادیده می&zwnj;گیرد. آن عملِ ناخواسته&zwnj;ی بد بسیار سنگین تر از آن کار خوب است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>مشکلات منشِ اثرگذاری دوگانه<span>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </span></b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> اگر ما اصل تناسب را بدین صورت تفسیر کنیم، بسیاری اعمالِ به ظاهر خوب و صادقانه آن را زیرپا خواهند گذاشت و نادیده خواهندش گرفت. فرض کنید من در نظر بگیرم به یک دین حقیقی بپیوندم (شما را آزاد می&zwnj;گذارم به من بگویید چه دینی حقیقی است) که روح جاوید خود را حفظ کنم. ولی درک می&zwnj;کنم که با انجام چنین کاری، خشم شدیدی را در نزد همسایگان خود برخواهم انگیخت. خشمی که باعث سردرگمی پنج تن از همسایگانم خواهد شد. یا فرض کنید ازدواج من با زنی که دوستش دارم و عاشقش هستم حس یأس را به پنج تن دیگر از مردان محل می&zwnj;دهد (که شاید فرض می&zwnj;کردند تا زمانی که کسی با آن زن ازدواج نکرده است همه&zwnj;ی اینان تاب زندگی مجردی را می&zwnj;آورند) این باعث می&zwnj;شود همه شان دست به خودکشی بزنند. ما ممکن است فرض کنیم یأسی را که من باعث شدم این پنج تن پیدا کنند اراده&zwnj;ی آزاد آنان را فلج خواهد کرد. پیشاپیش می&zwnj;فهمم که عمل من چنین نتیجه&zwnj;ای به دنبال خواهد داشت. آیا رفتار من از دید اخلاقی مُجاز است؟ در هر دوی این موارد، انگار نظریه&zwnj;ی اثرگذاری دوگانه این مفهوم را می&zwnj;رساند که کارهای من از دید اخلاقی توجیه پذیر نیستند، زیرا بنابر پیش شرط (چهارم) تأثیر خوب کار من بسیار کوچک تر از تاثیرات یا تبعات منفی آن است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> این نظریه مشکلاتی دارد. نخست، برخی از این نسخه&zwnj;ها به طور محض خلاف عرف و عقل هست

لویی پویمان و جیمز فیسر − این داستان صبا است، دختری از مالی:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • منوچهر

    مترجم عزیز ضمن قدر دانی و سپاس ، بنظر میرسد موارد زیر نیاز به اصلاح دارند . البته به موارد زیردر حین خواندن برخوردم وشاید با نگاه دقیق موارد دیگری هم باشد. ضمنا تصور میکنم مترجم روانی را قربانی پایبندی زیاد به متن کرده اند . البته در کل ترجمه روان و قابل استفاده ای است ، مضاف به اینکه گزینش کتاب هوشمندانه است. ممنون - وقتی که هنوز دختر بچه‌ای بودم زنی ... خانواده‌ام را می‌شناخت به جلو آمد ( جایی که نقطه چین کرده ام کمبود "که" احساس میشود). - یگانگی بزرگی در میان همه‌ی رفتار بشر، در نزد همه‌ی ملت‌ها و در طول اعصار وجود دارد( همه ی رفتار بشر ، عبارت گنگی است) - کارکرد چاقو بریدن تیز است( عبارت غلطی است) - و ضد آن‌ها به عنوان شیطان تلقی شده، در نتیجه اهدافی برای تعقیب نیستند ( بند قبل از ویرگول گنگ است ، مثلا اگر اهداف شیطانی گفته میشد مفهوم بود ) - احمقانه است که جلوی کسی را بگیریم که.... دینش را عوض کند یا.... با فرد دلخواهش ازدواج کند ( در نقطه چین ها کمبود یک " میخواهد" احساس میشود. - آیا نمی‌توانستم روند عمل سقط جنین را دوباره توضیح بدهم چنان که درش سلامت جان زن در خطر نباشد ( بجای " درش" میشد گفت " در آن" ). - نبینم که آن مغازه دار کمی بر اثر دزدی من فقیر می‌شود؟ ( میشد گفت: نبینم که آن مغازه دار بر اثر دزدی من، کمی فقیر می‌شود؟) - موهانداس گاندی به طرز ناموفقی می‌کوشد اینان را متقاعد کند کار سادیستی شکنجه مردم را باید بازایستانند و نکنند دیگر ( " بازایستانند و نکنند دیگر " یکجورهایی نازیبا و نامانوس است )

  • FHN

    سلام و دستتان درد نکند. یک اشتباه در متن وجود دارد.طبق متن شما (( با عوض کردن ترکیب مایع آمنیوتیک (بگویید، با راه حل سالین) )). فکر کنم به جای راه حل سالین، محلول سالین درست باشد که به احتمال زیاد ترجمه saline solution می باشد. واقعا از قرار دادن این مطالب در اختیار ما از شما تشکر می کنم. با تشکر FHN

  • شهرام ارشدنژاد

    از خواننده ی محترم FHN به دلیل تذکر درستش بسیار سپاس گزارم. ش. ا.

  • شهرام ارشدنژاد

    با درود به خدمت خواننده ی محترم و موشکاف؛ جناب منوچهر، من متن را دوباره خواندم و به اشکالاتی که گرفته اید با دقت نگاه کردم. خوشحالم که این نکته ی مهم را در کار من دریافتید: پایبندی به متن اصلی تا سرحد قربانی کردن روانی متن فارسی. گرچه معتقدم متن فارسی همچنان روان است. این نکته را باید عرض کنم که متن از نگاه من به مانند یک ساختار ریاضی است و از اصولی به مانند آن پیروی می کند، به ویژه این حکم تا اندازه ای (البته نه به طور مطلق و ایده آل) در مورد زبان های اروپایی صادق و درست است. دقت ریاضی وار بدون کوتاهی و اغماض در متن، پیش نیاز ساختن یک ذهن دقیق است. یک جامعه ی مدرن برساخته ی ذهنیت علمی با تمام جزییات آن است. این نظم را در ساخت و بافت اجتماعی یک جامعه ی مدرن می توان دید. و در یک جامعه ی جهان سومی نمی توان دید. یکی از اهداف جنبی نگاه من به امر ترجمه تشویق این مهم در زبان فارسی است. بر من پوشیده نیست. شاید بر شما هم نباشد که زبان فارسی یک زبان کهنه و عقب مانده محصور در تمدن کشاورزی و فئودالی بوده است. و در یک سد سال گذشته کوشش نسل های ما در تربیت زبان برای ورزیده ساختنش نسبت به انتقال مفاهیم غریب و جدید بوده است. وقتی تقی زاده، یکی از روشن فکران جنبش مشروطه، گفت که "ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم" اشاره به آن بافت ضد مدرن فرهنگ و زبان ایرانیان داشت. مصادیقش فراوان است. تلاش کسروی هم در پیراستن زبان فارسی به منظور بازسازی آن بر پایه ی مبانی علمی و منطقی بوده است که بتواند زیربنای مدرن ساختن جامعه و فرهنگ ایران بشود. کار را از زبان باید شروع کرد. زبان مولوی و حافظ به کار امروز ما نمی خورند گرچه بسیار زیبا هستند. هر چه در زبان ایما و اشاره و تمثیل و تشبیه و استعاره کمتر باشد آن زبان دقیقتر، ساده تر و صریح تر می شود و بر این پایه فرهنگ را به همین سمت سوق می دهد. وقتی به یک نشانه اشاره می کنیم مراد ما می باید همان نشانه باشد نه چیز دیگر. در فرهنگ ایرانی و فارسی ما تقریبا عکس این را داریم. و این ویژگی در سطح خرد و کلانِ جامعه پیوسته مشکل آفرینی می کند. ما وقتی در متون فنی غربی کنکاش می کنیم بهتر است همه ی کوشش خویش را صرف امانتداری صرف و دقیق و ناب کنیم تا از این رهگذر بتوانیم دامنه ی بیان در زبان فارسی را توسعه و گسترش دهیم. این نکته ی مهمی است و البته چالش برانگیز. در نتیجه متونی تولید خواهیم کرد که در گذشته مانندشان وجود نداشت و سابقه ی ذهنی هم نداریم. این مشکل افزوده می شود بر خود مفهوم و مطلبی که دارد وارد زبان فارسی می شود. یعنی خواننده ی فارسی هم باید زبان نوی فارسی را بیاموزد و هم مطلب را. درست مانند هنگامی که تلاش می کنیم زبان تازه ای بیاموزیم. ما همان تجربه را با فارسی مدرن داریم تکرار می کنیم و از این نکته گریزی نداریم. هدف اصلی و بنیادین من از این کوشش فراهم ساختن و به دست دادن متنی است دقیقا برابر با متن اصلی درست مثل یک آینه، بی کم و کاست. گام بعدی این بوده است که متن را قابل خواندن و قابل فهم کنم. این را بدانید تلاش بسیاری کرده ام و بارها این متن را خوانده ام و خود را در جای خواننده گذارده ام. باید در نظر داشت که زبان منسجم ترین و پیچیده ترین سیستم نشانه گذاری است که بشر آفریده و در طول چند هزار سال آن را تکمیل نموده تا به دست ما رسیده است. آن بار معنایی که زبان فارسی منتقل می کند از ستون های تخت جمشید پربارتر و عمیق تر است. و اما در مورد نکته های دیگری که اشاره فرمودید باید عرض کنم که آن جمله ها غلط نیستند و حتا گنگ نیستند. این نکته را نباید از نظر دور داشت که یکی از ویژگی های زبان فارسی در بافت موسیقایی آن است که معنادار است. یعنی با تغییر موسیقی کلام، معنی آن عوض می شود. اگر سکته یا فشار را از روی یک حرف برداریم و آن را بر روی حرف دیگری در همان کلمه بگذاریم، در آن صورت ما کلمه و معنای تازه ای را آفریده ایم. آن "که" های ربطی که فرموده اید در متن وجود دارند. متن دچار انفصال و سکته نیست. آن سه نقطه ای که در متن آمده (دو یا سه بار) دقیقا به همان صورت و در همان جا در متن انگلیسی آمده اند. "بریدن تیز" و تیز بریدن" هر دو یکی هستند و انتخاب من غلط نیست. به علاوه آن که متن دارد تیز بریدن را در مقام ماموریت برای چاقو تدوین می کند. برای رساندن این مفهوم فکر کردم می باید "بریدنِ تیز" نوشت. سبک نوشتن من موسیقی کلامی خودش را دارد که می پذیرم، البته غریب است. "بازایستانند و نکنند دیگر". آن موسیقی که تولید می کند کمک به تاکید بر مفهوم می کند. بازایستاندن را به جای متوقف کردن آوردم. فعل ساده و روان فارسی (و متاسفانه فراموش شده) را به جای فعل مرکب و جعلی "متوقف کنند" که بسیار رایج است آورده ام. این یک موضوع سبکی است و نه دستوری. در این جمله ها (در این متن) هیچ یک از قوانین دستور زبان فارسی مخدوش نشده است. بلکه این سبک انشا و گفتار رایج است که پیوسته در حال شکستن و بستن زبان است، به مانند آسیبی که شبانه روز رادیو و تلویزیون می زنند. ما در مقام احیاییم. امیدوارم این توضیح ها بسنده باشند. از شما خواننده ی دقیق این متن خواهش می کنم آن نگاه نقاد و موشکاف خود را از این متن دریغ نکنید. و دیدگاه ها و برداشت های خود را از این متن و کار من بنویسید و مرا منت دار خود کنید. از لطف شما و دیگرِ دوستان و بویژه بخش اندیشه ی رادیو زمانه بسیار سپاس گزارم که کتاب مرا (متن فارسی) برای چاپ و انتشار پذیرفتند. با تقدیم احترام، شهرام ارشدنژاد

  • مجتبی

    با سلام خدمت جناب ارشد نژاد عزیز: بنده هنوز متنهای شما را مطالعه ننموده ام و در حال جمع آوری آنها هستم تا در یک موقعیت مناسب با دقت به مطالعه آنها بپردازم. اما بر خود واجب دیدم در میانه راه از همت و توانایی شما در ارائه پی در پی و منظم این متنها تشکر ویژه داشته باشم. برای نوشتن تشکر به قسمت نظرات آمدم که به پاسخ جنابعالی در باب زبان و محتوای آن برخورد نمودم و ذکر چند دیدگاه شخصی را درباب آن ضروری دیدم، باشد که مورد توجه جنابتان قرار گیرد: 1- فرمودید: "یک جامعه ی مدرن برساخته ی ذهنیت علمی با تمام جزییات آن است. این نظم را در ساخت و بافت اجتماعی یک جامعه ی مدرن می توان دید. و در یک جامعه ی جهان سومی نمی توان دید." و همچنین: " زبان فارسی یک زبان کهنه و عقب مانده محصور در تمدن کشاورزی و فئودالی بوده است." با عنایت به این نقطه نظرات بنده حدس میزنم شما با دو پیشفرض این ادعا ها را بیان نمودید: 1- وابستگی زبان به فرهنگ و 2- وابستگی فرهنگ به اقتصاد. درک پیشفرض وابستگی زبان به فرهنگ در ادعاهای شما مشهود است اما وابستگی فرهنگ به اقتصاد را می توان از به میان آوردن عبارات : جهان سومی، کشاورزی و فئودالی برای توصیف فرهنگ حدس زد. این پیش فرض ها بیشتر با نگاه مارکسیسمی و تفسیر انگلسی از آن جور در می اید و فکر نمی کنم در فلسفه زبان مدرن مطرح باشد. از سوی دیگر در جایی فرمودید:" وقتی تقی زاده، یکی از روشن فکران جنبش مشروطه، گفت که "ما باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم" اشاره به آن بافت ضد مدرن فرهنگ و زبان ایرانیان داشت. مصادیقش فراوان است. تلاش کسروی هم در پیراستن زبان فارسی به منظور بازسازی آن بر پایه ی مبانی علمی و منطقی بوده است که بتواند زیربنای مدرن ساختن جامعه و فرهنگ ایران بشود." مسلما منظور تقی زاده و کسروی با آنچه جنابعالی منظور داشته اید متفاوت است. من فکر می کنم جنابعالی برای بسط منظور خود جملات این دو عزیز را با پیشفرض خود مبنی بر "ضد مدرن" بودن زبان فارسی تفسیر نموده اید. از نظر بنده ضدمدرن بودن یک کنش است. چرا که مدرن بودن و و همچنین زبان دو مفهوم نیستند که بخواهند با یکدیگر یا با هر چیز دیگری متضاد (البته اگر تضاد مفهومی مد نظر باشد نه تضاد به مثابه کنش اجتماعی)باشد. ضمنا زبان به خودی خود یک واکنش نیست. ممکن است واکنش فارسی زبانان به مدرنیت، ایجاد تضاد و برخورد باشد اما این به خودی خود به زبان بر نمی گردد. اراده ضدیت با مدرنیته را باید در جای دیگری جست. 2- در جای دیگری نیز فرمودید: "زبان مولوی و حافظ به کار امروز ما نمی خورند گرچه بسیار زیبا هستند. هر چه در زبان ایما و اشاره و تمثیل و تشبیه و استعاره کمتر باشد آن زبان دقیقتر، ساده تر و صریح تر می شود و بر این پایه فرهنگ را به همین سمت سوق می دهد. وقتی به یک نشانه اشاره می کنیم مراد ما می باید همان نشانه باشد نه چیز دیگر. در فرهنگ ایرانی و فارسی ما تقریبا عکس این را داریم. " بایستی عرض کنم در همان زمان اوج تمدن ایرانی - اسلامی زبان شعر و استعاره و تمثیل برای متن های علمی و فلسفی به کار نمی رفت. برای مثال ابن سینا را در نظر بگیرید که برای بیان عواطف و احساسات خود از شعر و برای بیان نظرات فلسفی و علمی خود از زبان علمی سود می جست. با این همه با نظر شما مبنی بر بازبینی در زبان فارسی برای تطبیق با پیشرفتهای بشری موافقم. من درد شما! درباره کاستی های زبان فارسی را در بر گرداندن کتاب The Web Of Belief اثر کواین و اولیان درک کرده ام. در پایان برای حضرتعالی تداوم قوت قلم و اندیشه را از درگاه باری تعالی مسئلت دارم. پیروز باشید