ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

سپیده قلیان، سیمای زنی نامتعارف در اعتراضات آبان ماه ۹۸ 

مینا خانی- چه چیزی در مقاومت یک زن جوان ۲۴ ساله وجود دارد که باعث شکل‌گرفتن انگ‌هایی می‌شود که به سپیده قلیان زده شد؟ پاسخ را در این می‌توان خلاصه کرد: زن «نامتعارف» بودن.

در گرماگرم قطعی اینترنت پس از شروع اعتراضات آبان ماه ۹۸ تصویری از سپیده‌ قلیان، سپیده قلیان روی زمین نشسته‌است و پلاکاردی را به دستش گرفته‌است که روی آن نوشته شده: «قیمت بنزین را ۳۰۰ درصد گران کردید؛ دستمزد‌ها را هم زیاد کردید؟» جمعیتی اطرافش غالبا تشکیل شده از مردان جوان او را تشویق می‌کنند. او به یکباره می‌ایستد و پلاکاردش را بالا می‌گیرد. صدای تشویق جمعیت بالا می‌رود. سپیده فریاد می‌زند و صدای او در همهمه‌ صدای «سپیده سپیده» کردن جمع گم می‌شود. صدای سپیده بالاتر می‌رود: «نه تهدید نه زندان دیگر اثر ندارد»؛ جمعیت همراه او فریاد می‌زند و کادر بسته می‌شود. این تصویر مقاوم، زنی ‌است که به تازگی از زندان خارج شده بود. زنی که شاید بارها در کوچه‌های همان شهر از مردان همان شهر متلک جنسی شنیده باشد، هزار بار با عنوان «صغیره» تحقیر شده باشد، حالا صدای رسایش در عرض چندین ساعت مرزهای قطع اینترنت کشور را در می‌نوردد و به ما می‌رسد. تصویر میخکوب کننده است و اتفاقی را بازنمایی می‌کند. اگر این تصویر رقص و مبارزه‌ طبقه فرودست در خیابان‌هایی از کشور باشد که هیچ توریستی به آن پا نمی‌گذارد و هیچ فیلم سینمایی در آن ساخته نمی‌شود؛ پس چرا تصویر غالب از طبقه کارگر در گفتمان غالب چهره‌ای مردانه، بی انطعاف و سخت است؟  

سپیده قلیان

سپیده قلیان، نام و چهره‌ای که در ۲۳ سالگی با مترقی‌ترین اعتراضات کارگری سال‌های اخیر، احکام طولانی مدت برای فعالین کارگری، اعترافات اجباری، مستند‌سازی‌های جمهوری اسلامی در مورد مخالفانش و شکنجه‌ جنسی و هجمه‌های زن‌ستیز توئیتری پیوند خورده‌است؛ زنی ۲۴ ساله است که در آبان ماه سال پیش در گرماگرم اعتراضاتی کارگری به همراه کارگران و اعتصابیون هفت‌تپه دستگیر دستگیر شده بود. چنین زنی چرا باید شکنجه بشود، اعترافات اجباری کند، حکم ۱۸ ساله بگیرد و همزمان با هجمه‌ای از اتهامات مبنی بر امنیتی بودن، مزاحم بودن، دست‌نشانده بودن و «ناسالم بودن» مواجه بشود؟

چه چیزی در مقاومت یک زن جوان ۲۴ ساله وجود دارد که باعث شکل‌گرفتن انگ‌هایی می‌شود که به سپیده قلیان زده شد؟

پاسخ را در این می‌توان خلاصه کرد: زن «نامتعارف» بودن.

او تنها زن نیست، بلکه زنی جوان، دانشجو، هنجار‌شکن، خواهان اعتلای طبقه‌ محروم و کارگر و در پیوندی بی‌واسطه با آنان است. با تمام اینها چهره‌ او برای ما آشناست، خنده‌هایش، صدایش، سادگی و بی آلایشی‌ حرف‌هایش، او را به قدر ساده‌ترین و مهربان‌ترین زنان محروم آن خطه برای ما ملموس می‌کنند. وقتی برای ما از زندان‌ها پیام صوتی می‌فرستد: «صدای مرا از بین ۱۵۰۰ زندانی زن بیگناه قرچک ورامین می‌شنوید...پس از ۱۶ ساعت بازجویی بازجو به من گفت «حالا پای زنان را به تجمعات باز می‌کنید؛ حالا از دیوار فرمانداری بالا می‌روید؟» همکاری نکردم، واقعیت را بازگو کردم.» سپیده قلیان در این اصوات ملموس و انسانی به ما یاداوری می‌کند که پشت درهای زندان‌های زنان با ما و رو به ما حرف می‌زند و ما را دعوت به هم‌اندیشی می‌کند: «به من بگویید از خبرگزاری فارس از قوه فضاییه چگونه شکایت کنم؟» در این معنا او تنها نماینده و یا بازنمایی کننده یک مطالبه یا یک جنبش در بستر مبارزات مردمی بر علیه جمهوری اسلامی نیست. بلکه او به مطالبات و هویت‌های مختلف تحت ستم در اینجا یک زن، یک زندانی سیاسی، یک فعال کارگری و یک دانشجو یک «پیکر قابل دسترس» می‌بخشد. پیکری که تنها نقشش بازنمایی هویتی اقشار متفاوت تحت ستم نیست، بلکه با حضور اجراگرایانه  و موٍثرش در میان کارگران و مردم خبر از اتفاقی می‌دهد که زمینه‌هایش پیش از آن در بستر مبارزات کارگری و مردمی آماده شده‌ بودند. او پیام‌آور است: «نه تهدید، نه زندان، دیگر اثر ندارد.» او فعال، مقاوم و در معنایی قابل تکثیر «نامتعارف» است. نامتعارف از این جهت که می‌تواند در بازنمایی خود و نمایندگی قشر‌های متفاوت تصویر تبلیغ شده از «زن خوب» ساختار از بیخ و بن مردسالار جمهوری اسلامی را در هم بشکند. قابل تکثیر از آن جهت که می‌تواند تنها در چشم به‌هم‌زدنی آن چه را که جامعه تحول‌خواه به عنوان آرمان طرح می‌کند؛ تبدیل به حقیقتی می‌کند که در لحظه اتفاق می‌افتد و غیرقابل انکار می‌شود.

 در نتیجه او می‌تواند نقشی فراتر از بازنمایی و نمایندگی اجراگرایانه چند جنبش و مطالبه را داشته باشد. او می‌تواند جامعه را در حال باروری نوعی از زنان فعال بازنمایی کند که حلقه‌ اتصال جنبش‌های اجتماعی و کارگری هستند. زنانی که حالا با حضور خود فریاد می‌زنند که ان تصویر و چهره‌ مردانه از طبقه کارگر که به چیزی بیش از رفع حاجات فکر نمی‌کند، یک جعل بزرگ در خدمت دستگاه سرکوب است. او یادآوری می‌کند که نمی‌توان نان را منهای مساله زن و منهای رهایی خواست. حضور او به ما یادآوری می‌کند که همان دستگاهی که مسئول منحل شدن نهاد‌ها و تشکل‌های مستقل کارگری، فساد سیستماتیک و فقر گسترده‌است، همان دستگاهی‌ست که حتی در مدارس و کارخانه‌ها تا جای ممکن جداسازی‌ جنسیتی را پیش‌ برده‌است. پس بر طرف شدن مساله جداسازی جنسیتی در خدمت آزادی حرکت هر چه بیشتر این زنان میان طبقه محروم و برآورده شدن نیاز‌های رفاهی متضمن بسیاری از دغدغه‌های زنان طبقه فرودست ـ یعنی اکثریت جامعه  زنان ـ است.

پیکر سپیده در این بستر تداعی کننده راهی است که پیش از آن نیز زنان در آن گام‌های استواری برداشته بودند، از جمله همان زمان که اولین ویدئو از زن چهره پوشیده «هفت‌تپه» که برای کارگران هفت تپه سخنرانی می‌کرد به ما مخابره شد که می‌گفت: «ما پنج زن بودیم دیروز، با بستن جاده توانستیم انقلابی کنیم که صدایش تا به استانداری برسد.»

سپیده قلیان، پس از آزادی‌اش در جریانات دستگیری‌های هفت‌تپه، با انتشار متونی در شبکه‌های اجتماعی خود، پرده از اعترافات اجباری به واسطه‌ شکنجه و اتهامات جنسی برداشت. این حرکت او در امتداد دادخواهی اسماعیل بخشی، یکی از برجسته‌ترین چهره‌های کارگران معترض هفت‌تپه، به او و اسماعیل بخشی نقشی فراتر از آن داد که پیش از این در آن قرار داشتند. اسماعیل بخشی توانست با بحث داد‌خواهی در مورد شکنجه و اعترافات اجباری، به عنوان یکی از نمایندگان بحث شوراها و اداره کارخانه به دست کارگران، بحث کارگری را به فضای سرکوب سیاسی همه اقشار مخالف جمهوری اسلامی پیوند بزند. سپیده قلیان در افشاگری خود در رابطه با مساله شکنجه‌ها و اعترافات اجباری از این مساله نیز فراتر می‌رود و تبدیل به صدای بخشی از زنان می‌شود که هم مساله اتهام و آزار جنسی را مطرح می‌کنند و هم از محرومیت‌های خاص طبقات فرودست می‌گویند. به این معنا او فریاد می‌زند: «آن سیمای حذف شده و جداسازی شده از طبقه محروم اقتصادی که همزمان از جنسیت‌زدگی و سرکوب ساختاری و اجتماعی زنان رنج می‌برد نیز من هستم.»

به اعتراضات آبان ماه ۹۸ و تصویر سپیده در چهره‌ی آمنه‌ها و آتناها بازگردیم. سپیده قلیان پیش از دستگیری دوباره‌اش در شنبه شب پس از اعتراضات، از این می‌گوید که نه تهدید و نه زندان دیگر اثر ندارد. او می‌داند که به احتمال زیاد دوباره دستگیر خواهد شد و پاسخش را به این دستگیری و فشارهای بیشتر در زندان پیش از آن در میان مردم، در یکی از پرشورترین، بزرگ‌ترین و خونین‌ترین اعتراضات سیاسی کنار مردم ایستاده است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • #اعتصاب_سراسری

    سپیده در یکسال راه صد ساله را پیمود سپیده در بند می‌ماند اما آرام هرگز، آزاد می‌شود ولی ساکت نه. در یکسال گذشته این برای سومین بار است که سپیده قلیان را اسیر کرده اند. سپیده رفیق همه کسانی است که آزادی و برابری را آرمان خود قرار داده بودند و این بالاترین جرم است از نظر ماموران فرومایه وزارت کثیف اطلاعات. در یک سال گذشته شاید تعداد روزهای آزادی سپیده به سختی از یک ماه گذشته باشد. برای رفقای سپیده او همواره سرشار از شور و شوق بود ، با این حال فشار یکسال شکنجه و اعتراف اجباری کاری کرده بود که برخی دوستانش حتی او را هنگام آزادی نشناختند. نه اینکه شکسته شده بود، نه بلکه پخته و بالغ شد. سپیده چون فولادی بود که در کوره شکنجه گران آبدیده تر شد و اکنون باز هم در زندان است. جای امثال او زندان است چون تن نمی‌دهند به آنچه فرادستان می‌خواهند و حتی وقتی آزاد شد هم ساکت نشد. بار اول شوی تلویزیونی طراحی سوخته را افشا کرد و در بار دوم وقتی مردم دزفول را در خیابان دید حاضر نشد تماشاگر باشد. او مبارز امر رهایی است و تنها نمی‌ماند. باور ندارید؟ فریاد سپیده سپیده مردم دزفول در خیزش آبانماه را بشنوید. #اعتصاب_سراسری

  • برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن

    برپا خیز از جا کن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن چو در جهان قیود بندگی اگر فتد به پای مردمی به دست تو است به رای مشت تو است رهایی جهان ز طوق جور و ظلم به پا کنیم قیام مردمی رها شویم ز قید بندگی چو در جهان قیود بندگی اگر فتد به پای مردمی به دست تو است به رای مشت تو است رهایی جهان ز طوق جور و ظلم به پا کنیم قیام مردمی رها شویم ز قید بندگی هم‌پاییم، هم‌راهیم، هم‌رزمیم، هم‌سازیم جان بر کف، برخیزیم، برخیزیم، پیروزیم برپاخیز از جا کن، بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن، بنای کاخ دشمن به هر کجا نشان ز ثروت است ز حاصل تلاش کارگر است زمین غنی ز رنج برزگر ز همت‌اش شود ز دانه خرمنی به پا کنیم قیام مردمی رها شویم ز قید بندگی اگر شود صدای ما یکی ز خشم خود شرر به پا کنیم بنای صلح جاودان نهیم به پای خلق، چو جان خود فدا کنیم به پا شود قیام مردمی رها شویم ز قید بندگی هم‌پاییم، هم‌راهیم، هم‌رزمیم، هم‌سازیم جان بر کف برخیزیم، برخیزیم پیروزیم برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن برپاخیز از جا کن بنای کاخ دشمن چو در جهان قیود بندگی اگر فتد به پای مردمی به دست تو است به رای مشت تو است رهایی جهان ز طوق جور و ظلم به پا کنیم قیام مردمی رها شویم ز قید بندگی چو در جهان قیود بندگی اگر فتد به پای مردمی به دست تو است به رای مشت تو است برپا خیز از جا کن

  • ناشناس

    از خون جوانان وطن لاله دمیده...

  • تمایز کاذب ؟

    در کمال احترام اینجا شاید مقداری تمایز کاذب دارد آغاز می شود. به این صورت که انگار در بارهء سپیده نوشتن به معنای فراموشی و یا نادیده گرفتن خیل عظیم دستگیرشدگان, مجروحین و جانباختگان اخیر است. که اصل قضیه اتفاقا درست برعکس این است, چون سپیده خود یکی از جنبشی ترین کنشگران در بند است. رجوع به فرخوانی از او برای "ندا ناجی": "...قصد ندارم سیمای قهرمان فداکار را از او به تصویر بکشم. اما محاکمه‌ی زنی به اتهام انسانیت، و فشارهایی که در این ماه‌ها بر او وارد شد، برایم سخت دردناک و تحمل‌ناپذیر است. زندانی سیاسی با تحمل فشار حصر تنش در چهاردیواری زندان، علیه تحمیل وضعیت موجود مقاومت می‌کند و از این حیث لازم است که صدای زندانیان سیاسی را به گوش مردم برسانیم. صدای گلرخ ایرایی، صدای شکوفه یداللهی، صدای آتنا دائمی و صدای تمام آنان که به اتهام عشق به انسان محصور و محبوس هستند. ▪️اما خواهرم، ندا، در روزهایی که در زندان قرچک ورامین هم‌بندی من بود، به من عشقی آموخت که فراموشی آن ناممکن است...." به نظر این حقیر , نثر قوی سپیده به خودی خود از او شخصیت تقریبا منحصر بفردی می سازد. اما هنر و علم نثر موثر به جای خود, از یاد نبریم که این سومین دفعه ای است که او دارد به بند کشیده می شود. که باز از این لحاظ و ساحتِ استمرار و تسلسل نیز این سوژه ای قابل تامل و کنکاش است. برای حسن ختام باز هم دو خط از سپیده, "باید از ندا ناجی گفت و نوشت. اما با کدام عنوان و شعار؟ نام او، خود عنوان و شعاری رسا برای اعتراض به وضعیت اوست. "ندا ناجی" که هم به جرم ندای حق‌خواهی کارگران در زندان است و هم صدای اعتراض فرودستانی بود که "ناجی" ایران فردا خواهند بود … با هشتگ #ندا_ناجی از او تا روز دادگاهش بگویید. از امشب به یاد تو ندا ناجی."

  • کارو

    بسیار خوشحالم که سپیدۀ عزیز آزاد شد و همچنین از اینکه می بینم زنی جواندر این سن اینچنین درگیر مسائل سیاسی شده و علیه نابرابری اعتراض می کند بسیار مشعوفم. ولی خانم خانی نویسندۀ این متن که از فعالان فضای مجازی نیز هستند، نیک می دانند که سیاست برجسته سازی شخصیت ها و توجه به «شخصیت» در مبارزه امر چندان پسندیده ای نیست. به ویژه اینکه در قیام های دی و آبان ماه شاهد حضور ده ها هزار زن و مرد بی چهره و بی صدا و تصویر بودیم که از اعماق جنوب شهر و شهرستان های کوچک علیه دیکتاتوری جمهوری اسلامی و استثمار سرمایه داری اسلامی این رژیم به خیابان ها آمدند و اکنون بسیاری از آنها در زندان و بازداشتگاه های رژیم هستند و متأسفانه خانم خانی و دیگر دوستان مجازی ما به جای آنکه از این تودۀ بی صدا و تصویر حمایت کند، سیاست اشتباه برجسته سازی شخصیت ها را دنبال میکنند. ضمن احترام به سپیدۀ عزیز و نیز سرکار خانم خانی، این سیاست آسیب های بسیاری به دنبال دارد و به باور من نه برای سپیده، نه برای شما، نه برای جنبش چپ و نه برای اعتراضات کنونی دستاوردی نداشته و نخواهد داشت. بهتر است به جای افتادن در این دام، اندکی درنگ کرده و آسیب های ناشی از این رویکرد را در دهۀ اخیر و به ویژه در جریان اعتراضات جاری در دهۀ 90 بررسی کنیم و استراتژی مؤثرتر و سودمندتری اتخاذ کنیم که به سود همه و به ویژه طبقۀ کارگر و مبارزان راه برابری باشد.

  • سپیده از سپیدار

    نامه سپیده قلیان از زندان سپیدار اهواز: به همراه نقاشی که کشیده و به بیرون از زندان فرستاده دلم از مشعل‌های نور فروزان شد شماره‌ام را به دیوار‌ها نوشتند دیوارها به چمنزارهای سبز بدل شد سلام، حس می‌کنم یک لایه از قلبم را برداشته‌ام. امروز آفتاب به صورت عمود به چشمانم تابید و یک آن همه چیز سیاه شد. من از دنیای صداها به سپیدار آمدم … صدای تق تق دمپایی و باز شدن در سلول و کسی که می‌گوید: «ببین! کُلمنت رو به حال خودش نذار. دو سه روزی یه بار بشورش …» حالا تمام این صداها جای خودشان را به تصاویر داده‌اند. دلتنگ می‌شوم اما به هیچ عنوان اندوهگین نیستم؛ البته نه به این معنی که شادمانم. بیش از هر چیز واهمه دارم. ترسی عین بختک به جانم افتاده است که مبادا به واسطه اتهام یا مسائلی از این دست خود را تافته‌ای جدا بافته بدانم و مرزی بین خود و خواهران گرفتار در بندم ایجاد کنم. تمام تلاشم این است که در رنج‌شان سهیم باشم و برای همین نه دیگر آزادی به قید وثیقه برایم اهمیت دارد نه اصلا به این مسئله فکر می‌کنم. فرصت گریستن ندارم. با تمام توانم سعی می‌کنم برخیزم. البته که در این مدت ننشسته‌ام اما انتظارم از خودم بیشتر از این حرف‌هاست. حالا دیگر یقین دارم که زندگی ابدا در دل خانه و دانشگاه جریان ندارد. زندگی همین سفره‌ی شام با سه متهمی است که برای هیچ‌کداممان اهمیت ندارد به چه جرم و اتهامی در سپیدار شب را به صبح می‌رسانیم. زندگی دقیقا در راهروی زندانی جاری‌ست که زنی با شکم برآمده از آن خندان و آرام عبور می‌کند (مبادا لیز بخورد) یکهو قهقهه‌اش بلند می‌شود و زیر لب می‌گوید: «لگد می‌زند …» من درست در قلب زندگی در بندی که نامش نرگس است شعری از محمود درویش را برای هم‌بندی‌ام می‌خوانم. سپس برای نوزادی لالایی می‌خوانم که چند ماه پیش همین جا به دنیا آمده است. ‌ای بهترین رنگ در سیاهی ممتد، این‌ها را نوشتم تا بدانی حالم بد نیست. به زودی بهار از راه می‌رسد. همه‌تان را به طبیعت و گل‌های لاله و بنفشه می‌سپارم. سپیده از سپیدار ۹۷/۱۲/۲۰ – بند گل نرگس

  • سپیده قلیان

    نامه سپیده قلیان به مردم سلام به مردم عزیز رابطه‌ی زندانی سیاسی با حاکمیت، از هر جناح و دسته‌ای، رابطه‌ی قربانی و جلاد است. دستگاه‌های سرکوب و نهادهای امنیتی، فعال سیاسی را به عنوان ابزاری می‌بینند که با زندانی کردنش، با شکنجه‌اش و با ساختن نامستندهای صدا و سیما در موردش، سیاست ارعاب عمومی برای پیشگیری از اعتراضات را پیش ببرند. این نهادها زندگی شخصی، حیات شغلی و وضعیت تحصیلی زندانی را با بحران مواجه می‌کنند، تا دیگرانی که دل در گروی تغییر وضعیت موجود دارند، از سرنوشت زندانی سیاسی نتیجه بگیرند که بهتر است سکوت کنند. جناح‌های دیگر حکومتی، که در درگیری‌های جناحی، نتوانسته‌اند بخشی از قدرت که مطلوب‌شان بوده است را به دست بیاورند هم، زندانی سیاسی را به شکل دیگری قربانی می‌کنند. مصداق بارز این قربانی سازی، استفاده از نام زندانیان سیاسی، در نطق‌های رای جمع‌کنی نمایندگان لیست امید است. برای آن‌ها زندانی سیاسی تنها یک نام است که با تکیه بر آن، اولاً خود را از خشونت و سرکوب‌گری مبری جلوه دهند و در عین حال در بازی‌های پشت پرده با برگ «نام زندانی سیاسی» قمار سیاست بازی کنند. این اصلاح‌طلبانِ معتدل شده، احتمالاً به عمد فراموش می‌کنند فاجعه‌ی خاتون آباد در دوره‌ی قدرت آن‌ها بروز کرده است و زندان‌های ایران در زمان یکه‌تازی آن‌ها در دولت و مجلس، مملو از معترضان سیاسی بوده است. اما مبتذل‌ترین، سخیف‌ترین و رذیلانه‌ترین شکل سو استفاده از نام زندانیان سیاسی، توسط فرقه‌ی بهار و جناح بهاری جمهوری اسلامی انجام شده است. عبدالرضا داوری، در یک نمایش ناشیانه، والدین من را پیدا می‌کند، به آن‌ها وعده‌ی آزادی من را می‌دهد، برای آن‌ها و از طرف آن‌ها، نامه‌ای با تکیه بر دعواهای جناحی می‌نویسد و آن را در دبیرخانه‌ی قوه‌ی قضاییه ثبت می‌کند. تنها چند روز پس از آزادی من و زندانیان هفت‌تپه و روز کارگر، او مزورانه مدعی می‌شود که این آزادی مرهون آن نامه بوده است. هر چند نمی‌گوید نگارنده‌ی نامه خودش بوده است. اما خطاب به آقای رئیسی، طوری آدرس می‌دهد که بله! ایها الناس! بدانید که دعوای باندی و نامه‌ی ما، دلیل اصلی این آزادی بوده است. جناح و فرقه‌ی بهار، هر قدر هم که تلاش کند، نخواهد توانست سال‌های خفقان و فشار و سرکوب فعالان سیاسی را از ذهنیت افکار عمومی پاک کند. برخی از محبوسین آن دوران، هنوز در زندان‌اند. بنابراین اگر قرار بر نامه نگاری باشد، داوری بهتر است نامه‌ای به احمدی‌نژاد بنویسد و از وضعیت زندانیان کهریزک و اوین و از خون‌های هشتاد و هشت بپرسد. تزویر اهالی فرقه‌ی بهار، که تلاش می‌کنند مفسدین اقتصادی زندانی شده از گروهشان را به عنوان زندانی سیاسی حقنه کنند و این افراد را با صدها زندانی سیاسی گمنام جمع ببندند، بی‌آنکه من و ما بگوییم روشن است. اما در مقابل این قِسم سو استفاده، باید با قاطعیت و شدت ایستاد و افشاگری کرد. من این رفتار عبدالرضا داوری را نه سو استفاده از شخص خودم، که پیش بردن یک سیاست مزورانه، خائنانه و در عین حال سرکوب‌گرانه می‌دانم، و تا آنجا که به من مربوط می‌شود، محکوم می‌کنم. ✍️سپیده_قلیان ۱۲ آبان ۱۳۹۸

  • سپیده قلیان

    باید از ندا ناجی گفت و نوشت ▪️اگر نمی‌دانید، برای آگاهی و اگر فراموش کرده‌اید برای یادآوری می‌نویسم. بیش از شش ماه پیش، ندا ناجی، در تجمعی که به مناسبت روز جهانی کارگر در مقابل مجلس برگزار شده بود بازداشت شد. ▪️حالا او، پشت دیوارهای اوین، منتظر برگزاری دادگاه و محاکمه برای جرمی است که مرتکب نشده است. من ندا را پیش از زندان نمی‌شناختم. اما در روزهای حبس در زندان قرچک ورامین، شاهد مقاومت و شرافت زنی بودم که حالا سکوت در مورد وضعیت او عدم شرافت است. ▪️ندا ناجی پس از مدت طولانی حبس در انفرادی به زندان قرچک ورامین منتقل شد. اما چنان استوار بود که گویی فشار بازجویی‌ها برایش هیچ نبوده است. مدت طولانی انفرادی و بازجویی‌های او هم به همین دلیل بود: مقاومت ندا بازجو را به ستوه آورده بود. در روزهای اعتصابم، خواهرانه کنارم ایستاد و این تنها محدود به آن روزها و منحصر به برخوردش با من نبود. ندا ناجی مهر و عشق عمیق خود به انسان را، چنان در زندان قرچک ورامین به تمام زندانیان هدیه داده بود که حتی ماه‌ها بعد از انتقالش به اوین، باقی زندانیان زن قرچک ورامین نیز جویای وضعیتش بودند. ▪️قصد ندارم سیمای قهرمان فداکار را از او به تصویر بکشم. اما محاکمه‌ی زنی به اتهام انسانیت، و فشارهایی که در این ماه‌ها بر او وارد شد، برایم سخت دردناک و تحمل‌ناپذیر است. زندانی سیاسی با تحمل فشار حصر تنش در چهاردیواری زندان، علیه تحمیل وضعیت موجود مقاومت می‌کند و از این حیث لازم است که صدای زندانیان سیاسی را به گوش مردم برسانیم. صدای گلرخ ایرایی، صدای شکوفه یداللهی، صدای آتنا دائمی و صدای تمام آنان که به اتهام عشق به انسان محصور و محبوس هستند. ▪️اما خواهرم، ندا، در روزهایی که در زندان قرچک ورامین هم‌بندی من بود، به من عشقی آموخت که فراموشی آن ناممکن است. باید از ندا ناجی گفت و نوشت. اما با کدام عنوان و شعار؟ نام او، خود عنوان و شعاری رسا برای اعتراض به وضعیت اوست. «ندا ناجی» که هم به جرم ندای حق‌خواهی کارگران در زندان است و هم صدای اعتراض فرودستانی بود که «ناجی» ایران فردا خواهند بود ... با هشتگ #ندا_ناجی از او تا روز دادگاهش بگویید. از امشب به یاد تو ندا ناجی

  • سربلند

    این تصویر لحظات آزادی زنی شجاع است که بار دیگر سربلندی را به اعماق قلب های پر از عشقمان به جنبش عدالت خواهانه کارگری، سرازیر کرده است. به جنبشی که علیرغم فراز و فرودهایش، بدون توقف در چهارگوشه سرزمینمان و در سرتاسر دنیا همچنان امیدوارانه و با افق یک زندگی در شان انسان، به پیش میرود، جنبشی که سیستم سرمایه داری ناتوان از تأمین مطالباتش است، و برایش پاسخی جز سرکوب ندارد. این تصویر زنی است که آرمان هایش امروز در خیابان های شیلی، لبنان، عراق، برزیل، اکوادور، هائیتی و بسیاری از کشورهای دیگر بر علیه فقر، بیکاری، نئولیبرالیسم، نابرابری، سیستم سرمایه داری، بردگی و بیخانمانی فریاد زده میشود. این تصویر زنی است که آزادی را یکبار دیگر با مقاومت گره زد، و تلاشهای مذبوحانه برای به عقب راندن آرمان هایش و به شکست کشاندن مقاومت را باردیگر به سخره گرفت. این تصویر زنی است که هم متعلق به جنبش کارگری است و هم متعلق به جنبش زنان. زنی که نماد پیوند این دو جنبش است. سپیده قلیان متعلق به جنبش طبقاتی ضد سرمایه داری در سرتاسر جهان است. تصویرش را بر سر در این جنبش حک کنیم.

  • سپیده ‌دمان اما

    نیمه شب شبیخون می‌زند باد به باغستان و قتل عام می‌کند گل‌ها را؛ سپیده ‌دمان اما خیال شان در من قد می‌کشد باز؛ نمی‌دانی! گلستانی دارم که دیگر دست هیچ چپاولگری به گل‌هایش نمی‌رسد حتی اگر زمین و زمان پاییز شوند.

  • حسن مرتضوی

    باید ضربات کابل تا اعماق جانت رسوخ کرده باشد و مغزت تیر کشیده باشد و ستاره‌ای درون جمجمه‌ات سو سو زده باشد تا بفهمی کابل چیست و درد چیست و تا ته اعماق جان سوختن یعنی چی. باید ساعت‌ها از مچ دست آویزان باشی و روی دو شست پایت به زمین تکیه داده باشی و چپ و راست ضربات کابل بر کمرت، سرت، گردنت خورده باشی تا بفهمی بیهوشی از درد چیست، باید کف پایت سوراخ شده باشد و گوشتش با خون لزج‌شده بیرون زده باشد و نتوانی راه بروی و چهار دست و پا, در حالی که با هر تکان جانت با یک آه بیرون می‌آید تا حس کنی معنای غریب درد جسمانی را در ناب‌ترین شکلش. همه‌ی این‌ها به کنار، آن ترس و رعب مضاعف که هرگاه کلیدی بر قفل در می‌چرخد و دستگیره‌ی در باز می‌شود و برای بازجویی مجدد فَرای ات می‌خوانند کشیده باشی تا حس انتظار را برای له‌شدن با تمام وجودت دریابی. باید ساعتها در سلولت راه رفته باشی و ناگاه صدای نعره‌ای که نمی‌دانی چیست شنیده باشی و تمام تارهای وجودت از هم بگسلد تا معنای عبور نافذ درد را از جسمت حس کنی و ناتوانی‌ات را به زاری بنشینی. همه این‌ها به کنار، شهامت می‌خواهد، جسارت می‌خواهد و دلی چون شیر می‌خواهد که بتوانی چشم در چشم شکنجه‌گرت بدوزی و با صدایی رسا بگویی: “شکنجه‌ام دادی. چاک چاکم کردید.” و نترسی. زنده باشی سیپده‌ی قلیان, زنده باشی.

  • شب زده

    هزار جوان پر پر شدند با چهره های پوشیده ی نامتعارف و صورتهای له شده از سرب داخل شرم آورید

  • پروین اشرفی

    بسیار زیبا و به جا نوشته شده است. فقط در تعجبم که نامی از نویسنده این مطلب نیست.

  • Mahin Soltani

    آرزومند نجات ایرانیان تحت ظلم و ستم ..نجات و آزادی همه زندانیان مبارز زن و مرد مخصوصآ سپیده قلیان