ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

ارزش و موضوع کنکاش در پی امر خیر

<p>لویی پویمان و جیمز فیسر &minus; چه مجموعه&zwnj;ای از چیزها باارزش&zwnj;اند؟ برخی چیزهایی را که ما معتبر می&zwnj;دانیم، به راستی ابتدایی هستند، مانند یک جفت کفش نو یا مارک خاصی از یک نوشابه&zwnj;ی سودا. بله ما از آن&zwnj;ها لذت می&zwnj;بریم، ولی اعتبار ضروری واقعی ندارند. چیزهای دیگر ولی می&zwnj;باید به غایت مهم باشند، در بالای آن لیست شاید بسیاری از ما ارزش جان انسان را بگذاریم. با این همه، بسیار دشوار است که در چیزی ارزشی ببینیم مگر آن را تجربه کنیم.</p> <!--break--> <p>برخی از ما ممکن است ادعا کنند ارزشی مطلق باید بر جان آدمی نهاد. اینک فرض کنید به شما بگویم که من ماشین حیرت&zwnj;آوری اختراع کرده&zwnj;ام که انرژی و زمان بسیار زیادی را در زندگی روزانه&zwnj;ی آدمی پس انداز می&zwnj;کند. ولی نقطه&zwnj;ی تاریک اختراعِ حیرت آور این است که ممکن است باعث مرگ ۷۵۰۰۰ نفر در سال شود. آیا شما از این دستگاه استفاده خواهید کرد؟ شاید استفاده از آن را بپرهیزید بر این اعتبار که جان آدمی به مراتب باارزش&zwnj;تر از آرامش و راحتی ما است. ولی فرض کنید اقتصاد ما گرد استفاده از این دستگاه بچرخد، و بدون آن، جامعه ممکن است به درون یک دوره&zwnj;ی فروپاشی اقتصادی تصورناپذیر فرو برود. شاید شما همچنان از استفاده از آن دستگاه خودداری کنید و اصرار کنید که ما باید توقعات اقتصادی خویش را عوض کنیم، به جای آن که مدام جان&zwnj;های بسیاری را قربانی کنیم.</p> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <blockquote> <div dir="RTL"> زیبایی در آسمان و ابر است، در لاله و در غروب، در درخشش سرخس پاییزی و در جذبه&zwnj;ی سبزینه&zwnj;ی برگ در بهار است. طبیعت براستی بی نهایت زیبا است، و انگار که زیبایی اش را به تن می&zwnj;کند هر بار که رنگ و صدا عوض می&zwnj;کند. پس چرا زیبایی اش می&zwnj;باید متعلق به ما باشد تا خودش؟ شخصیت و مشرب انسانی ارزشی دارد که به آدمیان تعلق دارد درست به مانند سرخی که متعلق به گیلاس است.<br /> <br /> جان لِرد، مطالعه&zwnj;ای در واقعیت گرایی<br /> John Laird, A Study In Realism<br /> <br /> ما هرگز برای آن چیز نبرد نمی&zwnj;کنیم، آرزو نمی&zwnj;کنیم، به انتظار نمی&zwnj;نشینیم، یا تمایلی به چیزی نداریم، چون می&zwnj;پنداریم [شاید] آن چیزی خوب باشد؛ بلکه برعکس، چیزی را خوب می&zwnj;پنداریم، زیرا برایش می&zwnj;جنگیم، آرزو می&zwnj;کنیم، به انتظار می&zwnj;نشینیم یا آن را می&zwnj;طلبیم.<br /> <br /> بندیکت دِ اسپینوزا، اخلاق<br /> Benedict De Spinoza, Ethic</div> </blockquote> <div dir="RTL"> خوب، ما در واقع این دستگاه شگفت انگیز را در مدل&zwnj;های گوناگون در اختیار داریم: شورلت، فورد، کرایسلر، تویوتا، هوندا، مرسدس بنز و غیره. تصادفات موتوری در امریکا باعث مرگ ۴۵۰۰۰ نفر در سال می&zwnj;شوند و ۳۰۰۰۰ نفر دیگر نیز بر اثر بیماری&zwnj;های ناشی از آلودگی محیط زیست توسط این دستگاه&zwnj;ها می&zwnj;میرند. بنابر این ما براستی چقدر به زندگی و جان آدمی بها می&zwnj;دهیم؟ شاید نه به آن اندازه که اغلب ادعا می&zwnj;کنیم، و حقیقتا ارزش زندگی را مطلق نمی&zwnj;دانیم. برخی می&zwnj;گویند کیفیت زندگی است که اهمیت دارد نه صِرف زندگی. یونانیان و رومیانِ باستان باور داشتند وقتی زندگی ملالت بار می&zwnj;شود، فرد وظیفه دارد خودکشی کند، زیرا چندیِ زندگی نیست که اهمیت دارد بلکه چونیِ آن است. چنان که یک فیلسوف رواقی گفت: &quot;خوب نه صِرف زندگی، بلکه خوب زیستن است.&quot;</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> جان آدمی یک نمونه از بسیار است که ما آن را با ارزش می&zwnj;یابیم، و نوشتن فهرستی کامل از آن&zwnj;ها شاید ناممکن باشد. ولی نیکلاس رشر<a href="#_ftn1" name="_ftnref1" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[1]</span></span></span></span></a> برخی از این ارزش&zwnj;های پایه&zwnj;ای را در هشت بند زیرین تقسیم می&zwnj;کند:</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> یک) ارزش مادی و فیزیکی: تندرستی، آسایش، امنیت فیزیکی</div> <div dir="RTL"> دو) ارزش اقتصادی: امنیت اقتصادی، مولد بودن</div> <div dir="RTL"> سه) ارزش اخلاقی: صداقت، انصاف، مهربانی</div> <div dir="RTL"> چهار) ارزش اجتماعی: بخشندگی، ادب، گذشت</div> <div dir="RTL"> پنج) ارزش سیاسی: آزادی، عدالت</div> <div dir="RTL"> شش) ارزش زیبایی شناسانه: زیبایی، تناسب</div> <div dir="RTL"> هفت) ارزش دینی: تقوا، بندگی، ایمان</div> <div dir="RTL"> هشت) ارزش فکری: هوش، روشن بینی، دانش</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> کافی است که فهرستی از ارزش&zwnj;ها را تنظیم کنیم: فقط فکر کنید در طول روز چه می&zwnj;کنید و ببینید چه چیزی بیش از همه برای شما مهم است. آن چه کمتر آسان است، درک این نکته است که ببینیم چرا برخی چیزها ارزشمند هستند تا از آن&zwnj;ها شروع کنیم، و کدام از این ارزش&zwnj;های گوناگونِ ما چیزی مشترک میان خود دارند. ما در این فصل مفهوم ارزش را کشف خواهیم کرد و این که چگونه به موضوعات اخلاق مربوط می&zwnj;شود.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>ارزش ذاتی<a href="#_ftn2" name="_ftnref2" title=""><span><span dir="LTR"><span><b><span>[2]</span></b></span></span></span></a> و ارزش ابزاری<a href="#_ftn3" name="_ftnref3" title=""><span dir="LTR"><span><b><span>[3]</span></b></span></span></a>&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp;&nbsp; </b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> وقتی ما به فهرست رِشِر درباره&zwnj;ی ارزش&zwnj;های بنیادی نگاه می&zwnj;کنیم، می&zwnj;بینیم برخی از آن&zwnj;ها در نفس خودشان معتبر هستند، مانند زیبایی و عدالت، در حالی که دیگران به خاطر نتایج سودمندشان معتبر شناخته می&zwnj;شوند، مانند امنیت فیزیکی و اقتصادی. آن تفاوت بنیادین در اینجا میان خوبیِ ابزاری<a href="#_ftn4" name="_ftnref4" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[4]</span></span></span></span></a> و ذاتی<a href="#_ftn5" name="_ftnref5" title=""><span dir="LTR"><span><span>[5]</span></span></span></a> است. &quot;خوبی&quot;&zwnj;های ذاتی خوب هستند زیرا طبیعتشان خوب است و از خیرات دیگر مشتق نمی&zwnj;شوند. در مقابل، خوبی&zwnj;های ابزاری ارزش طلبیدن و خواستن دارند زیرا ابزار موثری هستند تا ما به آن خوبی&zwnj;های ذاتی برسیم. افلاطون این خط کشی&zwnj;ها را در کتاب خویش، پلیتِئیا [&quot;دولت&quot;]، در جایی که گفت&zwnj;وگو میان سقراط و گلاکون در گرفته روشن می&zwnj;کند:</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>سقراط</b>: به من بگو. آیا فکر می&zwnj;کنی نوعی نیکی وجود داشته باشد که ما آن را بپذیریم نه به خاطر آن که نتایج و تاثیراتش را می&zwnj;پسندیم، بلکه به خاطر خودش، مانند شادی، و همه&zwnj;ی آن لذات بی خطری که هیچ پیامدی ندارند مگر شادی&zwnj;ای که شخص در آن&zwnj;ها می&zwnj;بیند؟</div> <div dir="RTL"> <b>گلاکون</b>: واقعا. من فکر می&zwnj;کنم چنان خوبی ای وجود دارد.</div> <div dir="RTL"> <b>سقراط</b>: ادامه دهیم. خیری وجود دارد که ما آن را به خاطر خودش می&zwnj;پذیریم و نیز به خاطر پیامدهایش، آگاهی مثلا، و بینایی و تندرستی. چنین چیزهایی را ما از دو سو می&zwnj;پذیریم.</div> <div dir="RTL"> <b>گلاکون</b>: بله.</div> <div dir="RTL"> <b>سقراط</b>: آیا از نوع سوم هم آگاهی داری، مانند ورزیدگی جسمانی، پرستاری شدن در وقت بیماری، طبابت، و راه&zwnj;های دیگرِ پول ساختن؟ ما بهتر است بگوییم که اینها نگران کننده&zwnj;اند ولی سودبخش به حال ما؛ ما آنها را نباید به صرف خودشان طلب کنیم، بلکه به خاطر پاداش و سودهای دیگری که از آنها به دست می&zwnj;آیند.<a href="#_ftn6" name="_ftnref6" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[6]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> این پرسش که &quot;چه چیزهایی خوب یا با ارزش هستند؟&quot; مبهم است. ما ابتدا نیاز داریم انواع ارزش&zwnj;ها و خوبی&zwnj;ها را از هم جدا کنیم. در بالا، سقراط سه نوع خوبی را از هم جدا می&zwnj;کند: (۱) خوبی&zwnj;های درونی و ذاتی ناب (که شادی ساده یکی از نمونه&zwnj;های آن است)، (۲) خوبی&zwnj;های ابزاری ناب (که پزشکی و پول ساختن نمونه&zwnj;هایی از آن اند)، (۳) خوبی&zwnj;های مرکب (مانند آگاهی، بینایی و سلامتی)، که در غایت خویش خوب هستند و خوب در مقام ابزاری برای خیرهای دیگر.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> تفاوت بنیادین در میان خوبی&zwnj;های ذاتی و ابزاری است. ما برخی چیزها را خوب یا مطلوب در غایت و ذات خودشان می&zwnj;دانیم و چیزهای دیگر را خوب یا مطلوب می&zwnj;دانیم تنها به خاطر دست آوردها و پیامدهایشان. خوبی&zwnj;های ذاتی به خاطر سرشتشان خوب هستند. آن&zwnj;ها از خوبی&zwnj;های دیگر مشتق نمی&zwnj;شوند، در حالی که خوبی&zwnj;های ابزاری تنها به این خاطر مطلوب هستند که در جهت رسیدن به خوبی&zwnj;های ذاتی خدمت می&zwnj;کنند. ما شاید بخواهیم میان یک خوبِ ابزاری و یک ابزار خوب خط کشی روشن&zwnj;تری کنیم. اگر چیزی خوبِ ابزاری است، در واقع وسیله&zwnj;ای است برای آنکه چیزی به دست آوریم که در غایت خویش به حال ما خوب است؛ ولی این که چیزی صرفا ابزار خوبی باشد به این معنی است که وسیله خوبی برای رسیدن به هدفی، خوب یا بد، است. برای نمونه، سم ابزار خوبی برای قتل کسی است، ولی قتل چیزی به عنوان خیر ذاتی نیست؛ پس سم دست کم در این نقش، یک ابزار خوب نیست.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> بسیاری چیزها، که بر آنها ارج می&zwnj;نهیم، ارزش ابزاری دارند. سقراط در گزینه&zwnj;ی ما از کتاب &quot;دولت&quot; به دو ارزش اشاره می&zwnj;کند: طبابت و پول. طبابت یک خیر ابزاری<a href="#_ftn7" name="_ftnref7" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[7]</span></span></span></span></a> است چنان که به سختی می&zwnj;شود آن را به صِرف خودش ارزیابی کرد. ما می&zwnj;توانیم بپرسیم &quot;طبابت برای چیست؟ &quot; پاسخ این است که &quot;برای بازیافت سلامتی&quot; است. ولی آیا سلامتی یک ارزش ذاتی است یا ابزاری؟ آیا می&zwnj;توانیم بپرسیم &quot;سلامتی برای چیست؟ &quot; برخی ممکن است با سقراط هم آواز شوند که سلامتی در ذات خویش خوب است و نیز برای چیزهای دیگر، مانند شادی و فعالیت خلاقانه. دیگران با قصد سقراط مخالفت خواهند کرد و قضاوت خواهند نمود که سلامتی کاملا یک خیر ابزاری است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> پول مثال دیگر سقراط برای خیر ابزاری است. برخی از ما اگر نه همه، به راستی پول را به خودی خود معتبر نمی&zwnj;شناسیم، ولی تقریبا بیشتر ما آن را به خاطر قدرت خریدش معتبر می&zwnj;دانیم. وقتی می&zwnj;پرسیم &quot;پول برای چیست؟ &quot; به کالاهایی مانند غذا و لباس، سرپناه و خودرو، سرگرمی و آموزش می&zwnj;اندیشیم. ولی آیا هیچ یک از اینها خوبِ ذاتی است؟ وقتی می&zwnj;پرسیم مثلا &quot;سرگرمی برای چیست؟ &quot; چه پاسخی می&zwnj;دهیم؟ بسیاری از ما شاید اشاره به سرخوشی یا لذت کنیم، مثال سقراط از یک خوبِ ذاتی. آیا ما همچنان می&zwnj;توانیم بپرسیم &quot;سرخوشی یا لذت برای چیست؟ &quot; ما این پرسش را در بخش بعدی خواهیم آزمود، ولی پیش از آن، ناچاریم بپرسیم آیا تفکرِ &quot;ارزش ذاتی&quot; اصلا معنی دارد یا نه؟</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> آیا هیچ ارزش ذاتی&zwnj;ای وجود دارد؟ آیا باشنده&zwnj;ای وجود دارد که ارزش&zwnj;هایش از چیز دیگری مشتق نشده باشند، یعنی آن ارزش&zwnj;ها را به صرف وجود خودشان بجوییم، ذاتا خوب باشند، به خودی خود خوب باشند؟ یا آیا همه&zwnj;ی ارزش&zwnj;ها وابسته به تمایلات هستند &ndash; یعنی ابزاری هستند برای رسیدن به هدفی که مخلوق آفریننده اش است؟ آن کسانی که به نظر ارزش ذاتی باور دارند بحث می&zwnj;کنند که لذت مثالی از یک ارزش ذاتی است و درد مثالی از یک ضد ارزش ذاتی است: خوب است که لذت را تجربه کنیم و بد است که درد را تجربه کنیم. به طور طبیعی، این فیلسوفان می&zwnj;پذیرند که تجربیات شخصی از لذت می&zwnj;توانند بد باشند (زیرا نتیجه&zwnj;ی ضد ارزش دیگری تولید می&zwnj;کند مانند سردردِ پس از مستی) و تجربیات شخصی دردناک می&zwnj;توانند باارزش باشند (عمل جراحی برای نجات جان کسی). فرد ذات&zwnj;باور<a href="#_ftn8" name="_ftnref8" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[8]</span></span></span></span></a> تاکید می&zwnj;کند که لذت مسلماً بهتر از درد است. ما این را به سادگی می&zwnj;توانیم ببینیم. نیازی به هیچ بحثی نداریم تا ما را قانع کند لذت خوب است یا آن دردِ تحمیل شده بد است. فرض کنید ما می&zwnj;بینیم مردی بچه&zwnj;ای را شکنجه می&zwnj;دهد و به او فرمان می&zwnj;دهیم که از این کار بی درنگ دست بکشد. اگر او پاسخ بدهد، &quot;من می&zwnj;پذیرم که این بچه درد بسیاری را دارد تحمل می&zwnj;کند، ولی من چرا باید از ادامه&zwnj;ی شکنجه اش بایستم؟ &quot; ما بی درنگ به سلامت روانی او شک می&zwnj;کنیم.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> فرد غیرِذات باور انکار می&zwnj;کند که این بحث&zwnj;ها توش و توانی داشته باشند. این تفکر که صِرف تجربه می&zwnj;تواند ارزشی داشته باشد ناروشن است. تنها انتخاب ماست که لذت را بر درد ترجیح می&zwnj;دهد، از اینجا است که&zwnj;اندیشه&zwnj;ی مربوط به ارزش معنی پیدا می&zwnj;کند. به نوعی همه&zwnj;ی ارزش&zwnj;ها ذاتی هستند، یا محصول انتخاب. بسیاری از &zwnj;اگزیستنسیالیست<a href="#_ftn9" name="_ftnref9" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[9]</span></span></span></span></a>ها، بیش از همه ژان پل سارتر، معتقدند ما ارزش&zwnj;های خویش را با انتخابِ عمدی اختراع می&zwnj;کنیم. آزادی در آفرینش ارزش&zwnj;های ما و در نتیجه در تعریف خویش خداگونه است، و همزمان، عمیقا دلهره آور؛ زیرا کسی را نداریم که به خاطر شکست&zwnj;های خویش وی را ملامت کنیم و مقصر بشناسیم مگر خودمان را. &quot;ما محکوم به آزادی هستیم.... ارزش چیزی نیست مگر معنایی که تو انتخاب می&zwnj;کنی. فرد ممکن است هر چیزی انتخاب کند تا هنگامی که از بستر آزادی کرده باشد.&quot;<a href="#_ftn10" name="_ftnref10" title=""><span dir="LTR"><span><span>[10]</span></span></span></a> ولی این نکته به نظر نادرست می&zwnj;رسد. ما به مانند انتخاب رشته&zwnj;ی تحصیلی یا سوپ یا سالاد به همراه غذا خوردن بسیاری از ارزش&zwnj;های خود را انتخاب نمی&zwnj;کنیم. از ما هیچ کاری در ارزش گذاری لذت، تندرستی، شادی، عشق و بی ارزش ساختن درد و رنج ساخته نیست. در نگاه به ارزش&zwnj;های بنیادین، آنها ما را بر می&zwnj;گزینند، نه ما آنها را بر می&zwnj;گزینیم. حتا شرط سارتر برای انتخاب ارزش، یعنی آزادی، ارزشی نیست که ما انتخاب می&zwnj;کنیم بلکه به خاطر طبیعتِ ما بر ما تحمیل شده است. ما می توانیم از آزادی خویش به خاطر ارزش های دیگر دل بکنیم، ولی دیگر نمی توانیم تصمیم بگیریم آیا آن را ارزش بدانیم یا نه. مثل این است که تصمیم بگیریم تشنه یا گرسنه بمانیم آن هم پس از تحمل روزها تشنگی و گرسنگی و محرومیت از آب و غذا. چنین به نظر می رسد که خدا یا طبیعت ما را از پیش چنان برنامه ریزی کرده است که آن خیرات اساسی را دوست بداریم. و وقتی کسی را می بینیم که به شادی، آزدای یا عشق بهایی نمی دهد (یا وانمود می کند بها نمی دهد)، ناگزیریم این مورد غیر عادی را محصولی از شرایط نامبارک بپنداریم.</div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> <b>ارزش لذت<a href="#_ftn11" name="_ftnref11" title=""><span><span dir="LTR"><span><b><span>[11]</span></b></span></span></span></a></b><b><span dir="LTR">&nbsp;</span></b><b><span> </span></b></div> <div dir="RTL"> <b>&nbsp;</b></div> <div dir="RTL"> فیلسوفان به دو اردوی گسترده تقسیم می&zwnj;شوند: لذت&zwnj;گرایان<a href="#_ftn12" name="_ftnref12" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[12]</span></span></span></span></a> و لذت&zwnj;ناگرایان. لذت&zwnj;گرایان موضع می&zwnj;گیرند که همه&zwnj;ی لذت&zwnj;ها خوب هستند، و لذت تنها چیزی است که خوب در ذات خویش است، و همه&zwnj;ی خوبی&zwnj;های دیگر از این ارزش برآمده و مشتق شده&zwnj;اند. یک تجربه تنها به این دلیل خوب می&zwnj;تواند باشد که منتهی به لذت شود. گاهی این معنی گسترش می&zwnj;یابد و پهناور می&zwnj;شود که امرِ کاهش درد را هم شامل شود، درد به عنوان تنها چیزی که در ذات خویش بد است. برای ساده کردن بحث، ما از تعریف پیشین استفاده می&zwnj;کنیم با علم بر این که ممکن است به توضیح بیشتری درباره&zwnj;ی درد نیاز داشته باشیم.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> لذت&zwnj;گرایان به دو زیرگروه تقسیم می&zwnj;شوند:</div> <div dir="RTL"> (۱) احساس گرایان<a href="#_ftn13" name="_ftnref13" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[13]</span></span></span></span></a>، پیروان دیدگاهی که همه&zwnj;ی لذت&zwnj;ها را در حس خلاصه می&zwnj;کند و می&zwnj;بیند، و</div> <div dir="RTL"> (۲) رضایت گرایان<a href="#_ftn14" name="_ftnref14" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[14]</span></span></span></span></a>، پیروان دیدگاهی که همه&zwnj;ی لذت&zwnj;ها را در رضایت و خوش آیندی که ممکن است کاری با حس نداشته باشند می&zwnj;بیند و خلاصه می&zwnj;کند. رضایت&zwnj;مندی لذتی در نهاد شعور خودآگاه آدمی است که ما ممکن است پس از دریافت یک پاداش یا انجام کاری موفقیت آمیز احساس کنیم. نقطه&zwnj;ی مقابل لذتِ حسی دردِ فیزیکی است، نقطه&zwnj;ی مقابل رضایت&zwnj;مندی، بیزاری یا نارضایت&zwnj;مندی است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> موضع فیلسوف یونانی، آریستیپوس<a href="#_ftn15" name="_ftnref15" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[15]</span></span></span></span></a> احساس گرایی بود. از دید او او تنها امر خوب، لذت حسی بود، و این خوبی در شدت و حدت آن تعریف می&zwnj;شد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> این نکته همچنین [نشانگر] فلسفه&zwnj;ی مصطفی موند، قهرمان رمان آلدوس هاکسلی به نام &quot;دنیای قشنگ نو&quot; است. گفت&zwnj;وگویی که در پیش می&zwnj;آید میان مصطفی موند تکنوکرات نابغه&zwnj;ای که این جهان دلاورانه&zwnj;ی نوین را اداره می&zwnj;کند و یک یاغی، &quot;سِواژ&quot;، درگرفته است که فکر می&zwnj;کند این بهشت شادی بخش چیزی کم دارد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> <b>سواژ</b>: بله، این درست مثل خود توست. از شر هر چیز ناخوشایندی رها شوی به جای آن که یاد بگیری چگونه تحملش کنی. خواه بهتر باشد که در ذهن خود از قلاب سنگ و تیرِ یک بدبختی دهشتناک رنج ببریم، یا آن که آستین همت بالا زنیم با کوهی از مشکلات دست و پنجه نرم کنیم.... ولی تو هیچ یک از این دو را نمی&zwnj;کنی. نه زجر می&zwnj;کشی و نه مخالفت می&zwnj;کنی. تو فقط آن قلاب سنگ و تیر را منسوخ می&zwnj;کنی. این بسیار آسان است.... آیا چیز خطرناکی در زندگی وجود دارد؟</div> <div dir="RTL"> <b>مصطفی موند</b>: نکته&zwnj;ی با اهمیتی در آن نهفته است.... مردان و زنان باید [هورمون] آدرنالینشان لحظه به لحظه داده شود.... این یکی از شرایط سلامتی کامل است. به این دلیل است که ما این درمان ج. ش. خ. را اجباری کرده&zwnj;ایم.</div> <div dir="RTL"> <b>سواژ</b>: ج. ش. خ؟</div> <div dir="RTL"> <b>مصطفی موند</b>: جایگزینِ شورِ خشونت. ماهی یک بار. ما همه&zwnj;ی سیستم را با آدرنالین شستشو می&zwnj;کنیم. این کاملا جایگزین فیزیولوژیک ترس و خشم می&zwnj;شود.... بدون هر گونه مزاحمتی.</div> <div dir="RTL"> <b>سواژ</b>: ولی من زحمت را دوست دارم.</div> <div dir="RTL"> <b>مصطفی موند</b>: در واقع تو داری درخواست حقِ شاد نبودن می&zwnj;کنی.... اگر از حقِ پیر شدن، زشت و بی خاصیت شدن حرفی نزنیم؛ حق سیفلیس و سرطان گرفتن؛ حق کمبود غذا داشتن؛ حق پیوسته نگران زیستن از این که فردا چه خواهد شد؛ حق شکنجه شدن با دردهای ناگفتنی از هر نوعی.</div> <div dir="RTL"> <b>سواژ</b>: (پس از یک درنگ و تبسم دراز): من همه&zwnj;ی آن&zwnj;ها را می&zwnj;خواهم.</div> <div dir="RTL"> <b>مصطفی موند</b>: (شانه بالا می&zwnj;اندازد): قابلی ندارد.<a href="#_ftn16" name="_ftnref16" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[16]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> &quot;دنیای قشنگ نو&quot; درباره&zwnj;ی جامعه&zwnj;&zwnj;ای است در آینده که در آن مردم از شر بیماری، خشونت و جرم از طریق ایمن سازی، مهندسی ژنتیک و تعدیل رفتار، آزاد شده&zwnj;اند. آنان از افسردگی و ناراحتی با دارویی به نام &quot;سوما&quot; که به آنان حس آرامشی همراه با شادی می&zwnj;دهد در امان نگاه داشته می&zwnj;شوند. مصطفی موند مدیر نابغه&zwnj;ی این جامعه، از این بهشت لذت سار در مقابل یکی از معدود یاغی&zwnj;های مانده، سواژ، که شکایت از این می&zwnj;کند که ارزش چیزی در این &quot;بهشت نویافته&quot; گم است، دفاع می&zwnj;کند.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> همه به طور حسی از لذت نوجوانی (یا کسانی که به این فضای ذهنی نزدیک اند) محروم شده&zwnj;اند شاید موافق باشند که این &quot;دنیای قشنگ نو&quot; چیزی کم دارد. روایت حسی لذت بسیار ساده است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> بسیاری از فیلسوفان لذت&zwnj;گرا از سده&zwnj;ی سوم پیش از میلاد بدین سو پیرو اپیکور<a href="#_ftn17" name="_ftnref17" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[17]</span></span></span></span></a> هستند که دیدگاه پهناورتری از لذت داشت:</div> <div dir="RTL"> مسئله بر سر نوشیدنِ پیوسته و لذت بردنِ پایدار نیست، و نه رضایت جویی از شهوت جنسی، نه لذت بردن از ماهی و خوراکی&zwnj;های لوکس بر میز ثروتمندان است، که باعث تولید یک زندگی شاد می&zwnj;شوند، بلکه خردورزیِ بیدار است، گشتن در پی انگیزه&zwnj;ی همه&zwnj;ی انتخاب&zwnj;ها و انکارها است، و طرد کردن محض عقاید است، که به بالاترین ارتفاع التهاب روح بستگی دارند.<a href="#_ftn18" name="_ftnref18" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[18]</span></span></span></span></a></div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> تفاوت میان لذت به عنوان رضایت&zwnj;مندی و لذت حسی اهمیت بسیار دارد، و شکست در فهم این نکته موجب گیجی و سردرگمی معماگونه می&zwnj;شود. یک نمونه از این خطر پارادوکس مازوخیسم [خویشتن آزاری] است. این چیست که یک مازوخیست از تحمیل درد بر بدن خویش لذت می&zwnj;برد، که در واقع نقطه&zwnj;ی مقابل لذت است؟ آن فیلسوف لذت&zwnj;گرا پاسخ می&zwnj;دهد، &quot;بله، زیرا نوعی انحراف روانی باعث می&zwnj;شود که مازوخیست از آن چه دردناک (حسی) است لذت (رضایت&zwnj;مندی) ببرد.&quot; ولی وی از آن چه درد حسی است لذت حسی نمی&zwnj;برد. یک تحلیل دو مرحله&zwnj;ای نیز وجود دارد که رفتار مازوخیستی را توضیح می&zwnj;دهد: در سطح پایین یا پایه فرد درد یا عدم لذت را تجربه می&zwnj;کند، ولی در سطح بالاتر، او آن را تایید می&zwnj;کند و نوعی رضایت&zwnj;مندی در آن درد یا عدم لذت می&zwnj;یابد.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> لذت&zwnj;ناگرایان به دو اردو تقسیم می&zwnj;شوند: یگانه&zwnj;گرایان<a href="#_ftn19" name="_ftnref19" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[19]</span></span></span></span></a> و جمع&zwnj;گرایان<a href="#_ftn20" name="_ftnref20" title=""><span dir="LTR"><span><span>[20]</span></span></span></a>. یگانه&zwnj;گرایان معتقدند که یک ارزش ذاتی و نهادین وجود دارد، ولی لذت نیست. شاید ارزش مافوق باشد، &quot;امر خیر&quot;<a href="#_ftn21" name="_ftnref21" title=""><span dir="LTR"><span><span>[21]</span></span></span></a> که ما آن را کاملا درنمی یابیم ولی پایه و مادر همه&zwnj;ی ارزش&zwnj;های دیگر است. به نظر می&zwnj;رسد که این دیدگاهی افلاطونی باشد. جمع&zwnj;گرایان معمولا اعتراف می&zwnj;کنند که لذت یا خوشی یک خیر ذاتی است، ولی آنها اضافه می&zwnj;کنند خیرات ذاتی دیگری هم وجود دارند، مانند آگاهی، دوستی، زیبایی، آزادی، عشق، وجدان اخلاقی و خود زندگی.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> لذت&zwnj;گرایانی مانند جِرِمی بنتام<a href="#_ftn22" name="_ftnref22" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[22]</span></span></span></span></a> می&zwnj;گویند گرچه این کیفیات خوب هستند، خوب&zwnj;بودگیِ آن&zwnj;ها از این واقعیت ریشه می&zwnj;گیرد که لذت یا خوشی به ارمغان می&zwnj;آورند. این گونه فیلسوفان در مورد هر یک از ارزش&zwnj;هایی که جلوتر معرفی شدند، می&zwnj;پرسند که: &quot;برای چیست؟&quot; آگاهی برای چیست؟ اگر به هیچ کس رضایت و خوشی نبخشد، آیا به&zwnj;راستی خوب است؟ چرا احساس می&zwnj;کنیم که یک تفاوت بنیادین میان این دو آگاهی وجود دارد این که بدانیم در شهر نیویورک چقدر پله وجود دارد با این که بدانیم آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد یا نه؟ ما معمولا به آگاهی از نوع اول بهایی نمی&zwnj;دهیم، ولی آگاهی از نوع دوم مربوط به خوشی و رضایت&zwnj;مندی ماست.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> فیلسوف لذت&zwnj;گرا می&zwnj;پرسد: &quot;عشق و دوستی برای چیستند؟ &quot; اگر ما به شکل دیگری آفریده می&zwnj;شدیم و از عشق و دوستی هیچ لذتی نمی&zwnj;بردیم، آیا همچنان این&zwnj;ها باارزش می&zwnj;ماندند؟ آیا آن&zwnj;ها را بسیار والا و معتبر نمی&zwnj;دانستیم، به عنوان خوبی ابزاری و با محتوا، زیرا برای ما رضایت&zwnj;مندی بسیار زیادی به ارمغان می&zwnj;آورند؟</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> حتا تعهد اخلاقی یا وجدان در غایت خویش خوب نیست؛ فیلسوف لذت&zwnj;گرا در این باره هم بحث می&zwnj;کند. اخلاق به طور قائم به ذات معتبر نیست بلکه از آن انتظار می&zwnj;رود یک نیاز بشر را برآورده کند، که در نهایت به معنی تأمین رضایت&zwnj;مندی است.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> و زندگی به راستی از نگاه قائم به ذات خویش بودن &quot;خوب&quot; نیست. این کیفیت است که اهمیت دارد. جانور تک سلولی یا بیمار فرو رفته در اغما هم زنده است ولی این زندگی به خودی خود ارزشی ندارد. تنها هنگامی که هوشیاری در میان باشد امکان ارزش فرا می&zwnj;رسد. هوشیاری یک ضرورت است ولی شرط کافی برای رضایت&zwnj;مندی نیست.</div> <div dir="RTL"> &nbsp;</div> <div dir="RTL"> فیلسوف لذت&zwnj;ناگرا<a href="#_ftn23" name="_ftnref23" title=""><span><span dir="LTR"><span><span>[23]</span></span></span></span></a> چنان پاسخ می&zwnj;دهد که گویا این بحث گمراه کننده است:</div> <div dir="RTL"> برای نمونه به احتمال زندگی در ماشین لذت توجه کنید. ما یک دستگاه پیچیده را اختراع کرده&zwnj;ایم که مردم برای یافتن لذت ناب و مطلق در آن وارد می&zwnj;شوند. به مغزشان الکترودهایی وصل می&zwnj;شوند که سیگنال&zwnj;هایی را به قشرهایی از مغز می&zwnj;فرستند که احساس بسیار نیرومند خوشی و لذت تولید می&zwnj;کنند. وقتی مردم وارد دستگاه می&zwnj;شوند این احساس&zwnj;های شورانگیز را تجربه می&zwnj;کنند. آیا شما مایل&zwnj;اید وارد چنان دستگاهی &zwnj;شوید؟</div> <div dir="RTL"> اگر تمام آن چیزی که از زندگی می&zwnj;خواهید شور و خوشی و لذت باشد بنابر این ماشینِ لذت انتخاب درستی برای شما است. همه&zwnj;ی آن لذتی که آرزویش را داشتید بدون فرسودگی و رقابت با دیگران تضمین شده است. ول

لویی پویمان و جیمز فیسر − چه مجموعه‌ای از چیزها باارزش‌اند؟ برخی چیزهایی را که ما معتبر می‌دانیم، به راستی ابتدایی هستند، مانند یک جفت کفش نو یا مارک خاصی از یک نوشابه‌ی سودا. بله ما از آن‌ها لذت می‌بریم، ولی اعتبار ضروری واقعی ندارند. چیزهای دیگر ولی می‌باید به غایت مهم باشند، در بالای آن لیست شاید بسیاری از ما ارزش جان انسان را بگذاریم. با این همه، بسیار دشوار است که در چیزی ارزشی ببینیم مگر آن را تجربه کنیم.

برخی از ما ممکن است ادعا کنند ارزشی مطلق باید بر جان آدمی نهاد. اینک فرض کنید به شما بگویم که من ماشین حیرت‌آوری اختراع کرده‌ام که انرژی و زمان بسیار زیادی را در زندگی روزانه‌ی آدمی پس انداز می‌کند. ولی نقطه‌ی تاریک اختراعِ حیرت آور این است که ممکن است باعث مرگ ۷۵۰۰۰ نفر در سال شود. آیا شما از این دستگاه استفاده خواهید کرد؟ شاید استفاده از آن را بپرهیزید بر این اعتبار که جان آدمی به مراتب باارزش‌تر از آرامش و راحتی ما است. ولی فرض کنید اقتصاد ما گرد استفاده از این دستگاه بچرخد، و بدون آن، جامعه ممکن است به درون یک دوره‌ی فروپاشی اقتصادی تصورناپذیر فرو برود. شاید شما همچنان از استفاده از آن دستگاه خودداری کنید و اصرار کنید که ما باید توقعات اقتصادی خویش را عوض کنیم، به جای آن که مدام جان‌های بسیاری را قربانی کنیم.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • مجتبی

    جناب ارشد نژاد عزیز باز هم بر خود واجب دیدم از زحمات حضرتعالی به خاطر ترجمه و تدوین این متنهای گرانبها تشکر ویژه داشته باشد. قلمتان سبز سبز باد...

  • سمانه

    با سلامی گرم . با تشکر از جناب آقای ارشد نژاد گرامی، آیا امکان این وجو.د دارد که بعدها محکوعه این مقاله ها یک جا - به صورت پی - دی - اف یا وورد آورده شود؟ باز هم سپاس از مترجم محترم و رادیو زمانه.

  • شهرام ارشدنژاد

    با درود و سپاسگزاری بیکران به خوانندگان محترم این متون که آنها را با شوق و دقت می خوانید, به ویژه دوستان گرامی خانم سمانه و آقای مجتبی. قرار بر این است که پس از انتشار همه ی فصل های کتاب و نیز بخش پایانی آن (واژه نامه)، یک بار دیگر به طور کامل و در یک فایل تمام متن منتشر شود. ش. ا.

  • منوچهر

    جناب ارشد نژاد عزیز ، بنده اطاعت امر کرده و نکاتی را که بنظرم میرسد بیان میکنم . البته لازم است بگویم من صرفا یک خواننده معمولی هستم و در زمینه ادبیات، حرفه ای نیستم . - آیا تفکرِ "ارزش ذاتی" اصلا معنی دارد یا نه؟ - آن کسانی که به نظر ارزش ذاتی باور دارند . ( من نمیدانم معادل اصلی تفکر و نظر در متن انگلیسی چه بوده ، ولی گمان میکنم "ایده " در جمله اول و " ایده یا رای" در جمله دوم رساننده تر باشد ). - " ارزش چیزی نیست مگر معنایی که تو انتخاب می‌کنی. فرد ممکن است هر چیزی انتخاب کند تا هنگامی که از بستر آزادی.... کرده باشد." ( بنظر من در محل نقطه چین کمبود " انتخاب " احساس میشود . در واقع در خوانش اول ادم دچار سکته میشود و با رجوع دوباره میفهمد که منظور انتخاب ازادانه است ) -.... در مقابل یکی از معدود یاغی‌های مانده، سواژ، که شکایت از این می‌کند که ارزش چیزی در این "بهشت نویافته" گم است، دفاع می‌کند. همه به طور حسی از لذت نوجوانی..(..در مقابل سواژ، یکی از معدود یاغی‌های مانده، که شکایت از این می‌کند که چیزی ارزشمند در این "بهشت نویافته" گم است، دفاع می‌کند. همه کسانی که به طور حسی از لذت نوجوانی..) - ما به مانند انتخاب رشته‌ی تحصیلی یا سوپ یا سالاد به همراه غذا خوردن بسیاری از ارزش‌های خود را انتخاب نمی‌کنیم. ( بنظر من اینجوری روانتر و سریع الفهم تر بود : ما به مانند انتخاب رشته‌ی تحصیلی یا خوردن سوپ یا سالاد همراه غذا، بسیاری از ارزش‌های خود را انتخاب نمی‌کنیم.) - در نگاه به ارزش‌های بنیادین، آنها ما را بر می‌گزینند، نه ...ما آنها را بر می‌گزینیم. (در محل نقطه چین کمبود " اینکه" احساس میشود). - یک تجربه تنها به این دلیل -خوب می‌تواند باشد- که منتهی به لذت شود (بنظر من "می‌تواند خوب باشد" بهتر است چرا که"دلیل" در جمله اصلی ، مستعد "دلیل ِ خوب" خوانده شدن است ، مگر منضم به علامت ساکن شود ) - گاهی این معنی گسترش می‌یابد و پهناور می‌شود که ( بجای گاهی ، هنگامی . چرا که "گاهی" معمولا و عرفا معادل "برخی اوقات" است ) - برخی مفهوم‌ها گسترده تر از قبیل شادی یا موضوع (ابژه) خواست به نظر می‌رسد نامزد مناسب تری باشند برای آن چه ما "ارزش" می‌نامیم. ( معنای جمله در خوانش اول گیر من نیامد. نهایتا من جمله را اینجوری فهمیدم : برخی مفهوم‌هایی که گسترده تر( دارای گستردگی مفهومی بیشتری) از مواردی مثل شادی یا موضوع (ابژه) خواست هستند ،... الخ) . شاید یه مقدار به متن اصلی خیانت بشه ولی متن مفهوم تر و اسان یاب تر میشود . - ضمنا نیاز به ویرگول در بعضی از جاها احساس میشود. در اخر باز هم وظیفه خودم میدانم از شما تشکر کنم . واقعا کتاب خواندنیی است و بنده هم از ترجمه شما کمال استفاده و لذت را میبرم.