ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

بازی جامعه ایران هم با نظام هم با ناظران

هوشیار دهقانی – جامعه ایران شگفتی می‌آفریند. شورش می‌کند، چند هفته بعد در تشییع جنازه سردار رژیم شرکت میلیونی می‌کند، و سپس دوباره به اعتراض برمی‌خیزد. چه خبر است؟

وقتی جامعه ایران درگیر اعتراضات سیاسی و اجتماعی است، منتقدان زمان را برای انتقاد از جامعه و مردم مناسب نمی‌دانند و ترجیح می‌دهند در شراط اعتراضی خود را همراه و همنظر با مردم و معترضان نشان بدهند. کافی است اعتراضات فروکش کند تا سیل انتقادات شروع شود. گاهی به نظر می‌رسد که از نگاه بعضی از اعضای "اپوزیسیون" یا منتقدان، مردم حکم اسب مسابقات اسب‌دوانی یا گاو میدان گاوبازی را دارند که اگر پیروز نشوند کسانی که روی آنها شرطبندی کرده‌اند آنها را سرزنش می‌کنند که چرا آنطور که صاحبان شرط انتظار داشته‌اند رفتار نکرده‌اند. این معقولانه نیست که به گاو میدان گاوبازی گفته شود چرا کشته شد و پیروز نشد. همچنین بی‌معنا است که به اسبی که تا نهایت قدرت خود دویده است انتقاد شود که چرا سریعتر ندویده است. می‌شود مردم جامعه را «ملت آگاه»، «صاحبان واقعی کشور» و «تعیین کنندگان نهایی امور» نامید اما با همان منطق مسابقه در مورد آنها سخن گفت و آنها را نقد یا سرزنش کرد. دیگر مهم اینکه مرز میان نقد و سرزنش آنقدر مخدوش است که دیگر تفاوت میان نصیحت کننده و سرزنش‌گر با منتقد، روشن و مورد توجه نیست.

مردمی که در انتخابات شرکت کنند سرزنش می‌شوند، مردمی که در انتخابات شرکت نکنند هم سرزنش می‌شوند. مردمی که یارانه می‌گیرند سرزنش می‌شوند و آنهایی که تشویق به نگرفتن یارانه می‌کنند نیز سرزنش می‌شوند. مردمی که راهپیمایی سکوت برگزار می‌کنند سرزنش می‌شوند و مردمی هم که در مقابل خشونت پلیس اقدام به آتش زدن سطل‌های زباله یا بان‌کها بکنند سرزنش می‌شوند. مهم نیستند معترضان از چه طبقه اجتماعی باشند و برای چه چیزی اعتراض کنند؛ همیشه کسانی پیدا می‌شوند که تریبون و رسانه‌ای پیدا کنند و آنها سرزنش کنند. در اینجا منظور از سرزنش چیزی جدای از نقد است.

آخرین نمونه‌ مخدوش شدن مرز میان سرزنش با نقد را می‌توان در تحولات عراق مشاهده کرد. مردم متهم هستند که در آبان۱۳۹۸ بزرگترین و مهمترین اعتراض در تاریخ جمهوری اسلامی را رقم زده‌اند اما کمی بعد از حمله گروه‌های طرفدار جمهوری اسلامی به سفارت آمریکا در بغداد خشنود شده‌اند. از موضع آمریکا علیه حشدالشعبی خو‌شحال شده‌اند اما کمی بعد با کشته شدن قاسم سلیمانی دوباره تغییر جهت داده و با او همدردی کرده‌اند. این روزها مردم ایران متهم هستند که از عملیات موشکی جمهوری اسلامی علیه پایگاه‌های آمریکایی حمایت کرده‌اند ولی بعد از روشن شدن اصابت موشک سپاه پاسداران به هواپیمای مسافربری دوباره تغییر جهت داده‌اند و علیه حکومت شعار داده‌اند. سرزنشگران یا به صراحت و یا در لفافه‌ جملات محترمانه خود مردم ایران را به ناآگاهی و نادانی متهم می‌کنند. عده‌ای از منتقدان و نیروهای اپوزیسیون نیز جایگاه نقادی را رها کرده و در صف سرزنشگران قرار گرفته‌اند.

رویکرد نقادانه در برابر همه مسائل انسانی و اجتماعی امری لازم است اما نه هر نظری مصداق نقد است و نه هر نقدی درست و مرتبط با مسئله.

با سرعت گرفتن تحولات سیاسی و اجتماعی ایران کسی به این مسائل دقت کافی نمی‌کند. مردم گرفتار مشکلات اقتصادی هستند، جامعه زیر بمباران فجایع متوالی است، نیروهای سیاسی و اجتماعی ایران یکی از بدترین دوره‌های سرکوب در تاریخ ایران را تجربه می‌کنند. دانشگاه با انقلاب فرهنگی «پاکسازی» شده است و علوم انسانی و اجتماعی چنان اسلامی شده که انتظار تاثیرگذاری در این عرصه از آن نمی‌رود.

رسانه‌ها نیز تمایل به سرعت دارند. از آنجا که رسانه‌ها واسطه بین نیروهای "اپوزیسیون" و منتقدان با مخاطبان هستند، کارشناسان و میهمانان این رسانه‌ها مجبور هستند خود را با سرعت مورد نظر رسانه‌ها هماهنگ کنند. یکی از مهمترین مشکلات بی‌تاثیر شدن نقدها بر جامعه و مخدوش شدن مرزهای سرزنش و نقد در همینجا است.

چطور یک منتقد می‌تواند در مورد اتفاقاتی که فقط چند ساعت از وقوع آنها گذشته یا همچنان در حال وقوع است اظهارنظر دقیق و صحیح کند؛ آیا زمانی برای پژوهش و جمع‌بندی لازم نیست؟ رسانه‌ها نیاز به کارشناسان و میهمانانی دارند که به سرعت برای آنها تولید محتوا کنند و نیروهای اپوزیسیون و منتقدان مایل هستند در رسانه‌ها حضور داشته باشند. همین روند باعث شده است که مسابقه سرعت جایگزین تلاش برای ژرف‌بینی و دقت شود.

مشکل بعدی این است که با وجود گسترش شبکه‌های اجتماعی و راه‌های ارتباطی مختلف، هنوز جامعه ایران فاقد کانال‌های رسمی برای بیان نظرات خود است. بعضی رسته‌ها و قشرها چنین امکاناتی برای خود ایجاد کرده‌اند اما طبقه‌های فرودست و اکثر صنف‌ها مختلف فاقد چنین امکاناتی هستند. گفته‌های شهروندان ایران به واسطه شبکه‌های مجازی منتشر می‌شود. یک انبوهه از اظهاراتی که گاهی به صورت یک موج هماهنگ خود را نشان می‌دهد و گاهی بسیار پراکنده و متناقض است. وقتی رسانه‌های برای بازتاب این نظرات اقدام می‌کنند از میان آنها نظراتی را دستچین می‌کنند. از سوی دیگر نیروهای "اپوزیسیون" و منتقدان برای اطلاع و تحقیق در میان مطالب رسانه‌ها جستجو می‌کنند و این نظرات دستچین شده را معادل نظرات جامعه فرض می‌گیرند. یا آنکه در میان نظرات دستچین شده توسط رسانه‌ها، دستچین دیگری می‌کنند و آنها را در تایید انطباق میان نظرات خود و جامعه مورد توجه قرار می‌دهند.

آنچه رسانه‌ها منعکس می‌کنند از سطح جامعه است؛ در اعماق جامعه چه خبر است؟ می‌شود به سطح، نظری سریع انداخت، اما دیدن یک وجب زیر این سطح، جز با تامل و استفاده از ابزار مناسب ممکن نیست.

چرا جمعیت زیادی در مراسم تشییع جنازه‌ قاسم سلیمانی شرکت کردند و چرا افراد زیادی عکس‌های او را به عنوان تصویر پروفایل اکانت‌های اینترنتی خود انتخاب کردند؟ همه مخالفان نظام جمهوری اسلامی می‌دانند که بخشی از جامعه طرفدار حاکمیت است. در اظهارات مختلف می‌توان مشاهده کرد که برای این عده رقمی بین سه تا هفت میلیون نفر ذکر شده است. موجی که در حمایت یا همدردی با قاسم سلیمانی شکل گرفت بزرگتر از این تعداد بود و همین باعث شد تحلیلگران اجتماعی و سیاسی از شرکت بخشی از طبقه متوسط و جوانان ایرانی در این موج، تعجب کنند. طبق معمول همیشه این تعجب به جای آنکه عامل تحقیق و ایده‌پردازی شود تبدیل به انگشت اتهامی به سوی مردم و جامعه شده است. آیا با اعلام اینکه مردم ایران ناآگاه و احساساتی هستند به همه سوالات در این زمینه پاسخ داده می‌شود؟ آیا همه ابعاد مسئله مورد توجه قرار گرفته است یا به دلیل سرعت پوشش اخبار و تحولات در رسانه‌ها، عوامل بسیاری مورد بی‌توجهی قرار گرفته است؟

زوایای نادیده گرفته شده

جامعه ایران یک جامعه شکست خورده است. در طی تاریخ خود در جنگ‌های زیادی شکست خورده است. ابعاد و مرزهای کشور با گذشته‌های دور و زمان هخامنشیان که قلمرو ایران از شرق تا غرب کشیده شده بود مقایسه می‌شود و احساس حسرت و ضعف به وجود می‌آورد. در زمان‌های کوتاهی کسانی مانند نادرشاه افشار و کریم‌خان زند حکومت را در دست داشته‌اند اما در اکثر مواقع مرزهای ایران با ضعف سلسله‌ها و حکومت‌ها کوچک‌تر شده است. جمهوری اسلامی اصرار دارد که جنگ ایران و عراق یکی از معدود پیروزی‌های تاریخی ایران بوده است که طی این جنگ سرزمینی از ایران جدا نشده است. واقعیت آن است که جنگ ایران و عراق در ذهن و قلب مردم ایران یک پیروزی محسوب نمی‌شود و حداکثر حکم یک تساوی را دارد. در عرصه سیاسی نیز وضعیت تاکنون به همین شکل بوده است. شکست جنبش چپ، شکست اعتراضات معیشتی در دهه هفتاد، شکست اصلاحات، شکست اعتراضات کوی دانشگاه، شکست جنبش سبز، شکست قیام دی ۱۳۹۶ و آخرین آن فروکش کردن اعتراضات بزرگ آبان ۱۳۹۸.

به نظر می‌رسد جامعه ایران مشتاق و تشنه پیروزی است ولی سال‌هاست آنرا تجربه نکرده. دیگر از فوتبال و ورزش نیز کاری ساخته نیست چرا که نتایج تیم‌های ورزشی ایران نیز رو به افول رفته است. در چنین شرایطی عجیب نیست که جامعه ایران از یک طرف شعار دهد «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و مخالف مخارج دخالت نظامی ایران در سوریه و عراق و یمن باشد و از طرف دیگر در اعماق وجودش از قدرت‌نمایی کسی مانند قاسم سلیمانی در برابر کشورهای همسایه و قوی‌ترین حکومت جهان یعنی آمریکا، خوشحال باشد و لذت ببرد.

افراد جامعه نیاز دارند تا درون جمع‌هایی قرار بگیرند و احساس تنهایی را از خود دور کنند. خوشحالی برای صعود یک تیم باشگاهی ایرانی به مرحله بالاتر لیگ قهرمانان آسیا، خوشحالی به خاطر جایزه علمی زنده‌یاد مریم میرزاخانی و خوشحالی از تظاهرات خیابانی علیه ستم چهل ساله حکومت نمونه‌هایی از میل افراد جامعه به قرار دادن خود در یک گروه خوشحال، موفق و پیروز است. اخباری که رسانه‌های خارج کشور و صدا و سیمای جمهوری اسلامی از کنترل کشور عراق توسط حکومت ایران می‌دهند به عنوان زمینه مناسبی برای جلب توجه بخشی از جامعه و همراهی با آن عمل می‌کند.

نکته دیگر امنیت است. در ایران از رضاخان به بزرگی یاد می‌شود و او را نسبت به پسرش و نسبت به روحانیون شیعه بالاتر می‌نشانند. کسی ادعا نمی‌کند او فردی عادل یا دانا بوده است اما همگان از اینکه کشور در دوره او سامانی یافته و امنیت نسبی برقرار شده است ستایش می‌کنند. عجیب نیست که جمهوری اسلامی سال‌ها از همین فاکتور امنیت برای توجیه دخالت نظامی خود در سوریه استفاده کرد و از آن جواب گرفت. این عبارت که «اگر در سوریه و عراق نجنگیم باید در ایران بجنگیم» آنقدر در گوش افراد جامعه تکرار شده است که بسیاری در ناخودآگاه خود به آن عادت کرده‌اند. قاسم سلیمانی، درست یا نادرست، به مسئله امنیت ایران پیوند خورده بود و این تفاوت احساسات مردم نسبت او در مقایسه با سایر مقامات حکومت است. سلیمانی یک نظامی در میدان نبرد بود اما روحانیون، بیکاره‌‌هایی هستند که در ساختمان‌های حکومتی پنهان شده‌اند و بودجه کشور را می‌بلعند.

نکته دیگر تاثیر تاریخی حادثه عاشورا در افکار عمومی ایرانیان است. نمادی که حکومت‌های ایران برای مقاصد خود از آن استفاده می‌کنند ولی دیده شده که معترضان نیز از آن در شعارها و مواضع خود استفاده می‌کنند. مقایسه خامنه‌ای با یزید و مقایسه کشته‌شدگان اعتراضات با یاران حسین از این جمله هستند. قاسم سلیمانی اگر در نبرد مستقیم کشته می‌شد جامعه واکنشی کمتری نشان می‌داد. کشته شدن او به صورت بی‌خبر و با شلیک موشک از آسمان باعث شده است که او در مقام مظلومیت قرار بگیرد. مظلومیت در جامعه ایران یک جایگاه کلیدی است به شکلی که اغلب نبردهای سیاسی در ابعاد رسانه‌ای خود نبرد بر سر کسب جایگاه مظلومیت هستند. جامعه ایران شاید در لحظه وقوع یک ظلم آن اراده و حساسیت لازم برای مداخله علیه ظلم را نشان دهد اما همیشه با طرف مظلوم وقایع همدردی می‌کند. به ویژه اگر ظالم، بسیار قوی‌تر از مظلوم باشد. مردم دست خالی در برابر سپاه پاسدارن و پلیس یگان ویژه همان حس مظلومیتی را ایجاد می‌کنند که نظامی بدون امکانت ایرانی در مقابل ارتش تا دندان مسلح آمریکا.

مطلب دیگر اینکه جامعه ایران در آستانه‌ی یک تغییر بزرگ سیاسی و اجتماعی است. پایه‌های نظام جمهوری اسلامی سست و لرزان شده است و جامعه انتظار سقوط آنرا دارد اما هنوز همگان برای این تغییر بزرگ آماده نشده‌اند. قوانین، اقتصاد، مناسبات جنسیتی، فرهنگ و زندگی مردم جامعه در معرض یک تغییر بزرگ است و طبیعی است که مردم جامعه به فرصت نیاز داشته باشند که این تغییر را تصور و هضم کنند. اکثریت جامعه ایران به این نتیجه رسیده است که جمهوری اسلامی باید برود اما تصور روشنی از وضعیت پس از سقوط جمهوری اسلامی ندارد. پس و پیش رفتن‌های جامعه و ناهماهنگی مواضع لایه‌های مختلف اجتماعی ناشی از همین تردیدها و سردرگمی‌ها است. گویی جامعه دست به بازی‌هایی می‌زند که به این بهانه فرصت لازم برای درک و هضم شرایط را به دست آورد. اپوزیسیون ایران به جای سرزنش این رفتارها و برداشت‌های نادرست از آنها می‌تواند اقدام به شناسایی این تردیدها و پاسخگویی به آنها کند.

خوشحالی و حمایت کوتاه مدت بخشی از جامعه پس از عملیات موشکی جمهوری اسلامی علیه پایگاه‌های پایگاه‌های آمریکا در عراق را نیز می‌توان از زوایای گوناگونی دید. رویکرد رایج این است که این احساسات و حمایت‌ها به مفاهیمی مانند ناسیونالیسم، فاشیسم، سندرم استکهلم و غیره نسبت داده می‌شود اما به نظر می‌رسد اینجا نیز عوامل مغفولی در میان است.

بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی و وعده علی خامنه‌ای به انتقام سخت، همزمان دو انگیزه در جامعه ایران موجب خوشحالی از وقوع این حمله تلافی‌جویانه شد. نخست اینکه یک پایان وحشتناک قابل تحمل‌تر از یک وحشت بی‌پایان است. جامعه ایران خسته و وحشت زده است. اگر قرار است پس از سال‌ها تحریم و بحران هسته‌ای جنگی اتفاق بیافتد بگذارد اتفاق بیافتد. جامعه ایران صبر و نیروی لازم برای انتظار کشیدن بیشتر را ندارد. از زبان مردم زیاد شنیده می‌شد که «بگذار ببینیم بالاخره چه کاری می‌کنند؟ »، «کاری می‌کنند یا نه؟ » و «بالاخره چه خواهد شد؟ » مردم ایران دیگر حوصله بالا و پائین رفتن روزانه قیمت ارز را ندارند چه رسد به حوصله انتظار کشیدن برای یک عملیات تلافی‌جویانه علیه ارتش آمریکا که ممکن بود به جنگ منتهی شود.

انگیره نیروبخش دیگر اینکه گویی رهبر جمهوری اسلامی حرفی زده بود که جامعه فرصت یافته بود تا از طریق پیگیری آن، نظام را مجبور به ورود به میدان مبارزه کند. مانند جمعی که مایل است کشتی گرفتن دو نفر را ببیند و برای همین مواضع آنها را به سمت موقعیتی می‌کشاند که نپذیرفتن دعوت به مسابقه نوعی قبول شکست و رسوایی باشد. جمع می‌خواهد کشتی گرفتن دو نفر را ببیند و جامعه می‌خواست در افتادن خامنه‌ای و سپاه با ترامپ و ارتش او را ببیند. شکی نیست که چشم‌ها و گوش‌های نظام در میان جامعه، به مقامات بالا خبر داده بودند که جامعه منتظر انتقام سخت است و نظام نمی‌تواند از زیر بار آن شانه خالی کند.

در این چند روز زیاد دیده شد که افراد مخالف حکومت در حالی که وضع زندگی مناسبی نداشتند خواهان انجام عملیات تلافی‌جویانه وعده داده شده بودند. افراد زیادی به علی خامنه‌ای و نظام فحش می‌دادند و از آنها اعلام انزجار می‌کردند اما می‌گفتند این عملیات باید انجام شود تا مشخص شود عیار هر کسی چقدر است. آنها می‌خواستند خامنه‌ای و سپاه مجبور به واکنش شوند تا مشخص شود دل و جرات آنرا دارند یا «فقط زورشان به مردن می‌رسد؟ » کمی تفریح و استراحت در میانه سال‌های سخت و پرحادثه لازم است. هر روز که نمی‌توان از جامعه انتظار اعتراض داشت؛ ممکن است گاهی جامعه دست به بازی‌های مخصوص به خودش بزند.

می‌توان گفت که نظام از انجام یک عملیات بزرگ تلافی‌جویانه علیه آمریکا می‌ترسید اما مجبور بود واکنشی دندان‌گیر نشان دهد. این را از دوگانگی حرف و عمل حاکمان ایران می‌شود دریافت. علی خامنه‌ای در صبح حمله موشکی می‌گوید این عملیات فقط یک سیلی بوده است اما فرمانده هوافضای سپاه در پاسخ به چرایی هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری اوکراین می‌گوید که «موقعیت صد در صد جنگی بود» و در «آماده‌باش کامل نظامی» قرار داشتیم. اگر این عملیات فقط یک سیلی بود چرا آنرا موقعیت جنگی تمام عیار تصور کرده‌اند و اگر خطرات آن اینقدر برای نظام زیاد بوده، چرا در دوران ضعف خود به آن دست زده‌اند؟ پاسخ شاید این باشد که این پوست موزی بود که جامعه با شعارهای ناسیونالیستی و مواضع به ظاهر حامی عملیات تلافی‌جویانه زیر پای علی خامنه‌ای و نظام قرار داد.

نظام جمهوری اسلامی و رهبر آن تصمیم گرفتند وعده انتقام سخت را عملی کنند. اینکه قبل از اجرای آن با دولت و ارتش آمریکا هماهنگی صورت گرفته یا نه بر ما پوشیده است اما این پیش‌بینی چندان خطا نیست که انجام موفقیت‌آمیز عملیات تلافی‌جویانه می‌توانست برای مدتی به اعتراضات مردمی علیه جمهوری اسلامی پایان دهد ولی برنامه حاکمیت به نتیجه نرسید.

شهد پیروزی بیشتر از چند ساعت در دهان حاکمان ایران نماند زیرا سقوط هواپیمای مسافربری یک ضربه کاری به موج تبلیغاتی حاکمیت وارد کرد. حالا که جمهوری اسلامی زیر فشار دولت‌های خارجی مجبور شده است سقوط هواپیمای اوکراینی در اثر شلیک موشک سپاه پاسداران را بپذیرد، جامعه خشمگین و ناراضی دوباره به همان موقعیت قبلی خود نسبت به حکومت قرار گرفته است و اعتراضات از سر گرفته شده است. این وسط نیروهای "اپوزیسیون" و منقدان اجتماعی و سیاسی مانده‌اند و حیرت از رفتارهای به ظاهر متناقضی که جامعه ایران نسبت به وقایع از خود نشان داده است. رفتارهایی که تلاشی برای رازگشایی از آنها صورت نگرفته است و تحلیلگران و منتقدان با سرعت از کنار عبور کرده‌اند.

از همین نویسنده

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • ایراندوست

    توده‌ها جذب افکار دگماتیستی هستند، جو گیرند و به شایعات باورمندند. حکومت‌ها فقط به خزانه ملی‌ و ارتش برای سلطه به مردم اکتفا نمیکنند بلکه افکار و رفتار ملت ، رکن و پایه مهم تری برای ثبات و اقتدار حاکمین است. اگر امروز، بعد از فاجعه سرنگونی هواپیما اکرایینی، عوامل رژیم به تظاهرات مردم حمله و شلیک نمیکنند بخاطر اینست که اکثریت آنها دچار ناراحتی‌ وجدان هستند و نظامی که از آن مواجب میگیرند را مقصر این حادثه میدانند. باید از "ترامپ" برای افشا این رویداد تشکر کرد ! جای تعجب اینجاست که در هر حکومتی ، دولت را بخاطر این حادثه مرگ آور ساقط میکردند ولی دولت روحانی در راستای تحکیم بیشتر خود، به جناح جنگ طلب افراطی رژیم این را قبولانده که روزنه مذاکره با آمریکا را برای بقای رژیم، بازتر میکند. چند نفر پادوی حقوق بگیر را قربانی حادثه هواپیما میکنند تا از زیر بار مسولیت و وجدان نداشته‌شان خلاص شوند. با نبود یک آلترناتیو منسجم و هشیار ، تغییری رادیکال در نظام سیاسی ایران بعید به نظر میرسد و گرنه با یک بمباران ۳ روزه ، ساختار نظامی و تشکیلاتی سپاه در داخل کشور، اضمحلال و نابودی ارکان و پایه‌های حکومتی که به داشتن نظامیان سرکوبگرش افتخار میکند ، حتمی است . سوال اینجاست که بعدش چی‌ ... ؟

  • نیما ایرانشهری

    با احترام اینهایی که گفتید فقط نظرات شما است و نه بیش و به همان سادگی که خودتان نظرات دیگران را رد کردید میشود انها را رد کرد و به نظر من حتی یک میلیمتر هم زیر سطح نبود چه برسد به ده سانت. موفق باشید

  • فرامرز

    دوست گرامی نوشته ی شما روش معینی برای فهم و تفسیر مسائل ندارد، به عنوان خواننده با گزاره های پراکنده ای مواجه هستم که سعی در اثبات صدق خود و کذب باقی متون مرتبت دارد.

  • هوشنگ

    جناب ali در کمال احترام عرض شود که دوران این مزخرفات "رهبر آگاه و کاریزماتیک" خیلی وقت است که گذشته و دیگر مصرفی ندارد. حداقل برای آزادی و رهایی مردم ایران دوران مصرف چنین خزعبلاتی به سر آمده. اما اگر قرار بر این باشد که پس از جمهوری اسهالی هم باز همان آش و همان کوزه باشد, بعله شما کاملا صحیح میفرماید و ما باید کماکان به دنبال یک "رهبر آگاه و کاریزماتیک" باشیم. که به احتمال قوی مردی میانسال یا پیر, و فارس از آب در خواهد آمد! امشب در زنجان تظاهرات کنندگان یک شعار ناب و عالی داشتند که باید راهبرد و رهنمود ما تا پایان سرنگونی ج.ا. و دوران پس از آن باشد. و آن شعار این بود که: "مردم چرا نشستین؟ منجی خود تو هستی." این شعار باید تبدیل شود به ارزش, هنجار, روش و چشم انداز جنبش رهایی بخش مردم ایران علیه نظام آخوندی. پس از سرنگونی آخوندها هم اگر هر سیاستمدار (ایرانی یا خارجی) و یا هر جریان, فرقه, سازمان یا حزبی آمد و گفت من یا ما, آن "رهبری آگاه و کاریزماتیکی" هستم که شما را رهبری خواهم کرد و نجات خواهم داد, ملت باید بگن: شما بسیار غلط کرده اید و مقدار متنابهی شکر خورده اید که برای خودتان چنین جایگاهی را انتخاب کرده اید. عرضم به حضور شما که, این مبحث نمایندگی و چگونگی نمایندهء مردم یا گروهی از مردم شدن, گفتمانی بسیار پیچیده, بغرنج, و در آن واحد هم استراتژیک و هم تاکتیکی است. جامعه شناس فقید فرانسوی "پیر بوردیو" نبشتار بسیار پر مغزی دارد با عنوان "نمایندگی و فتیشیسم سیاسی" (Delegation and Political Fetishism) که شاید یکی از آنارشیست ترین نبشتارها و تحلیل های وی باشد. امیدوارم اگر فرصتی بود بشود بطور مفصل کل این مقاله اش را به فارسی ترجمه کرد. اما اگر بخواهیم خیلی خلاصه (و به مقدار زیادی تقلیل گرایانه, که هر تقلیل گرایی ی مقداری تحریف نیز به همراه دارد) و تلگرافی لب مطلب را بیان کنیم, این است که در اکثر قریب به اتفاق فرایند های "نمایندگی" ,چون حدود و ثغور چنین فرایندهای نمایندگی کاملا مشخص نشده است, و در اکثر موارد چنین "نمایندگانی" عملا فقط نمایندهء منافع شخصی خود یا فرقه و سازمان و حزب خود هستند, در عمل و در زندگی روزمره اکثر موارد "نمایندگی سیاسی" چیزی از آب در نمیاید جز فتشیسم سیاسی. نتیجهء اخلاقی داستان: اگر امروز یا فردا فرد یا افرادی پیدا شدند و گفتند که ما "آگاه و کاریزماتیک" هستیم و میخواهیم نماینده و رهبر شما بشویم, ما باید بگویم: آن رهبری و نمایندگی تان را بگذارید لب کوزه و آبش بخورید! رهبری جنبش های اعتراضی کنونی نیز از بطن و درون خود این اعتراضات و جانفشانی های مردم بیرون خواهد آمد. و نه یک مشت خارج کشور نشین مفتخور, بیکار, پر مدعا (بخوانید: سلطنت باختگان وطن فروش, مزاحمین چاقوکش, و ارازل و اوباشی از این قبیل). یکی دو نکتهء مهم و کلیدی که باید در مورد این نمایندگان و رهبران واقعی و جنبشی ما حتما, حتما, حتما رعایت بشود: ۱) این انقلاب علیه نظام جهنمی اسلامی انقلابی زنانه است و زنان باید در مرکز رهبری این انقلاب نقشی کلیدی و اساسی داشته باشند. ۲) مردان مسن تا حد اکثر ممکن باید کنار گذاشته شوند و تاکید بر آوردن جوانان به صفوف رهبری باشد. با احترام ------------------------------------- مقاله شناسی نبشتار بوردیو: Delegation and Political Fetishism Pierre Bourdieu, Kathe Robinson First Published February 1, 1985 Thesis Eleven Research Article

  • ali

    یک رهبر آگاه و کاریزماتیک لازم است تا این جنبش عظیم مردمی را هدایت کند، وگرنه مردم با هر بادی به یک طرف می روند، اگر احزاب آزاد بودند، رهبران آنها مردم را هدایت می کردند.