ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نمایشی که به فاجعه انجامید

رقیه دانشگری: فاجعه کرمان و سقوط هواپیمای بوئینگ ۷۳۷٫ پیامدهای جنگی اعلام ناشده و نمونه پررنجی است از یک جنگ.

ابتدا همه چیزبه نمایش می‌مانست. تشدید تنش میان زمامداران ایران و آمریکا در دو هفته  اخیر بیشتر ژست‌های تبلیغاتی و جنگ کلمات به‌نظر می‌آمد. اما در ادامه به دو فاجعه منجر شد. فاجعه کرمان و سقوط هواپیمای بوئینگ ۷۳۷٫ پیامدهای جنگی اعلام ناشده و نمونه پررنجی از یک جنگ.

دراین نوشتار صحنه هایی از این نمایش پربیم و درد را بازسازی می کنم . بایدبگویم منظور از انتخاب عنوان مطلب و شیوه ی نگارش آن نه  به سخره گرفتن رویدادهای سیاسی دوهفته ی اخیر در کشورمان است، نه کوچک شمردن اختلافات میان سران جمهوری اسلامی ایران و آمریکا است و نه کم رنگ کردن پیامدهای فاجعه بار این ستیزها بر زندگی هم میهنانم .

ابتدا نگاهی به روند عملکرد بازیگران نمایش در دو هفته گذشته؛

در روزهای آغازین دیماه به یک پایگاه ارتش عراق در شمال آن کشور حمله ی راکتی انجام گرفت. هیچ معلوم نشد چرا. هیچ گروهی هم مسئولیت آن را به عهده نگرفت. در پی آن عمل بی عامل، آمریکا به این بهانه که در آن حمله یک پیمانکار آمریکایی کشته شده است، به کتائب حزب الله – گروه شبه نظامی مورد حمایت ایران – حمله کرد. بعد حمله ی حشدالشعبی به سفارت آمریکا در عراق صورت گرفت. ماجرا به کشتن قاسم سلیمانی از طرف آمریکا و انتقام “سخت” ایران انجامید. با پرتاب ۲۲راکت ج.ا به دو پایگاه خالی از سکنه ی آمریکا در عراق، ختم نمایش از سوی مقامات ایرانی اعلام شد. ترامپ هم اوضاع را خوب توصیف کرد و پرده فرو افتاد.

در تاریک - روشن پس صحنه زمزمه ای به گوش ها رسید که ایران موشک پرانی خود را به عراق اطلاع داده بود و آمریکا نیز در جریان قرار داشت. خالی کردن سریع پایگاه ها از سر همین آگاهی بود. تماشاگران از این که در آن حملات شبانه خون از دماغ کسی نریخته است خوشحال شدند، اما برخی از آن ها به یاد بوکسوری افتادند که از حریف خود خواسته بود تنها به قبول یک ضربه گردن بگذارد تا او پیش زن و فرزندانش خجل نشود.

بر تماشاگران این نمایش چه گذشت؟

مردم ایران در شوکی بزرگ تر از کشتار خیابانی آبانماه فرو رفتند. بیم شروع جنگی ویرانگر بر زندگی روزمره ی آن ها سایه انداخت. آبان خونین نیز زیر این سایه قرار گرفت. قاسم سلیمانی یکشبه قهرمان ملی شد. احساسات وطن پرستانه، غیرت و تعصب دینی در میان لایه هایی از مردم به جوش آمد. منافع ولایت به جای منافع ولایات نشست. تا جائی خلط مبحث شد که بخشی از جامعه ی روشنفکری ایران نیز که قرار بود وجدان بیدار جامعه باشد، به نام دفاع از تمامیت ارضی کشور و منافع ملی، در سوگ سردار ملی گریست و به صدور بیانیه های آتشین دست یازید. شکاف میان موافق ها و مخالف های دو بازیگر اصلی -زمامداران آمریکا و ایران – عمیق تر شد. یکی دندان کینه تیزتر کرد و در امید و تمنای قتل های بیش تر و بمباران ایران به رقص و پایکوبی درآمد و دیگری بار نفرت از آن آرزومندان و آتش بیاران بست. گریه های سیاسی خامنه ای و همدستان به یادگار از خمینی، شیون و فریاد روزهای انقلاب را زنده کرد. شکاف بالا و پائین که در آبان ماه شدت و وسعت خود را نشان داد، تا اندازه ای کم و یا فراموش شد. شکاف میان بالایی ها موقتا از دیده ها به کناری رفت. گفته شد که آمریکا بهتر از این نمی توانست به ج.ا خدمت کند. تابوت سلیمانی در چند شهر طواف داده شد. میلیون ها مردم به زیارت شتافتند. هر که شانس داشت دستمالش به غبار آن تابوت متبرک شد. سرآخر ۵۶ نفر زن و مرد و پیر و جوان در مراسم تشییع جنازه ی سلیمانی در کرمان زیر دست و پا ماندند و جان باختند. در سه روز عزای ملی به خاطر مرگ سلیمانی، هیچ عنایتی به آن فاجعه نشد. نه در کردار و نه در گفتار. یک شعار، آن بی محلی به جان های برباد رفته را معنی کرد: “کرمان به قربانت سلیمانی”.

مردم عراق نیز نگران سرنوشت خود شدند. موضوع تیتر اول رسانه ها در جهان شد. برخی از مردم دنیا در انتظار حوادثی ناگوار در خاورمیانه خیره به صفحه ی تلویزیون ها ماندند. گروه های بزرگی از مردم آمریکا اما بی دغدغه به روزمره گی خود پرداختند و شاد و خرم زیستند.

هدف از نمایش چه بود؟

زمانی که دیگر نفس تماشاگران در سینه حبس شده بود وفریاد واانتقاما از سوی عده ای به آسمان بلند بود، خامنه ای مستقیما وارد صحنه شد. پیروان خود را آرام کرد.از تدبیر سردار سپه قاسم سلیمانی سخن راند. او را فردی شجاع ولی باتدبیر خواند و خواست که سکه ی جدیدی به نام او بزند به نام راندن آمریکا از منطقه. تدبیری که روحانی نیز در فردای قتل سلیمانی در لفافه به آن اشاره داشت. روحانی گفته بود آمریکا در سال های بعد نتیجه ی انتقام ایران را خواهد دید.

با ادعای خامنه ای مبنی بر اخراج آمریکای “فسادانگیز” از منطقه، باقی داستان نمایش تا حدودی روشن شده بود. ضرورت تدبیری سیاسی پیش آمده بود که به نظر می رسد سلیمانی مجری نظامی آن بود. چه بسا که آن “سرباز ساده ی ولایت” که کارش جنگیدن بود و نه تدبیرسیاسی درافکندن، قربانی همین تدبیر مردان “ولایت ” شد. سرنوشتی که دامنگیر نظامیانی چون اوست. اما خامنه ای فرصت را غنیمت شمرد و با استفاده از فضای هیجانی پس از مرگ سردارش، به اعتبار نام او تاکتیک جدید دستگاه ولایت را در امتیازگیری از حریف همبازی خود-آمریکا- روکرد.شاید هم خواست وعده ی سرخرمن به قوم تهییج شده ی پیرامون خود بدهد. چه او و همفکرانش می دانند که خارج کردن آمریکا از منطقه کاری است نه چندان آسان. برچیدن چند پایگاه کوچک و بزرگ آمریکایی از عراق شاید، اما کوتاه کردن دست آمریکا از کل منطقه هیهات. تماشاگران آگاه آن را به حساب بلوف های شناخته شده ی حاکمان اسلامی گذاشتند. بلوف هایی که در چهار دهه ی گذشته در بسته بندی های  “مرگ برآمریکا” و “مرگ براسرائیل” و “نه شرقی، نه غربی”، خسارات جانی و مالی و فرهنگی بسیاری به مردم ایران وارد کرده است. که البته در سال های اخیر و به ویژه پس از جنگ ویرانگر سوریه، وجه شرقی شعار آخر به کلی حذف شده است. آن هم در سایه ی دوستی پوتین سابقا کافر و ملحد و کمونیست با فقهای همیشه مسلمان و کافرستیز.

اما همداستان بودن پارلمان عراق در تصویب لایحه ی خروج نیروهای خارجی از این کشور، و همصدائی مجلس ایران با آن از پیش از نخستین سخنرانی خامنه ای پس از مرگ سلیمانی، پیش نویس نمایشنامه را در معرض دید گذاشت. تماشاگران تدبیر سیاسی تازه ی بازیگران اسلامی را برای کسب امتیاز از بازیگر دیگر-آمریکا- در آن پیش نویس خواندند. دانسته شد که نرمش قهرمانانه ی دیگری در راه است و بازیگران اسلامی که چهره ی شاخص آن ها خامنه ای است با این کرشمه های سیاسی از آمریکا می خواهند:

۱- تحریم ها را لغو کند.۲-از منطقه بیرون رود.

تا

ج.ا با آمریکا بر سر میز مذاکره بنشیند.

بازیگر اصلی دیگر- کاخ سفید به رهبری ترامپ – نیز که به منظور کسب امتیاز بیشتر از حریف، مدت ها پیش از برجام خارج شده بود، می خواهد:

۱-با کشتن قاسم سلیمانی و چند سردار دیگر، زهرچشم از طرف مقابل بگیرد.۲- تحریم اقتصادی را بیش از پیش بتازاند.

تا

ج.ا با امریکا بر سر میز مذاکره بنشیند.

بازیگران در پشت پرده ی نمایش نیز میز شطرنجی دارند که درمیان پرده ها برای رفع خستگی به آن می پردازند. شیوه ی بازی و میزان برد و باخت در آن از چشم تماشاگران پنهان است. تنها امتیازهای کوچکی که گه گاه به همدیگر می دهند، علنی می شود. مانندگفته های اخیر پمپئو درباره ی تصمیم آمریکا مبنی برقطع رابطه با دشمنان داخلی حکومت ایران و ازآن جمله مجاهدین، کومله و حزب الاحواز.

مصرف داخلی آنی و عاجل این نمایش برای بازیگران چه می توانست باشد؟

در ایران:

اعتراضات و صداهای مخالف را راحت تر خفه کنند. خواست های اصلی مردم به حاشیه رانده شود. بر اثر احساسات به غلیان آمده ی گروه هایی از مردم، انتخابات یازدهمین دوره ی مجلس شورای اسلامی در بهمن ماه سال جاری، شرکت کننده ی بیش تری پیدا کند.

در آمریکا:

ترامپ استیضاح را دور بزند و به دور دوم ریاست جمهوری برسد.

هرچند بازیگران این نمایشنامه هر کدام مقاصد سیاسی -اقتصادی بلندمدت تر و مهم تری نیز درنظر دارند، اما تماشاگران که هزینه های سنگین این نمایش راپرداخت می کنند، خواهان پایانی خوش و هر کدام به دلخواه خود بر آن نمایش هستند. گروه کوچکی از آن ها در پایان هر پرده از نمایش با هیجان فریاد می زنند؛ نه به جنگ.نه به جنگ افروز. آمریکا باید دست از سر ایران بردارد. ولایت فقیه باید برود.ایران باید به دست مردم ایران سپرده شود. گروهی دیگراز ترامپ می خواهند که هرچه زودتر حملات خود را به ۵۲ هدف موردنظر آمریکا در ایران آغاز کند تا آن ها از شر ولی فقیه رها شوند و زیر سایه ی ولی دیگر زندگی کنند تا رقص و شادی به ایران بازگردد و روسری از سر زنان برداشته شود. هر چند آرزوهای این دسته از هورا کشان این نمایش خونین کوچک است و در جیب هر تنابنده ای جای می گیرد، اما آن ها می توانند با این جعبه ی جادو سال ها خوش بزیند و چشم بر رنج میلیون ها انسان داغان شده از جنگ و فقر و بیماری، فرو بندند.

آنچه در پی آمد

آبان خونین و مرگ جانگداز صدها انسان در خیابان های تهران و شهرستان ها فراموش شد. ده نفر به همراه قاسم سلیمانی توسط آمریکا و به دستور مستقیم ترامپ کشته شدند. ۵۶ انسان در کرمان در زیر دست و پا له شدند و راه نفس شان بسته شد. مرگ ۲۰ سرنشین یک اتوبوس در سقوط به دره در راه تهران -گنبد، به زیرسایه رفت. فاجعه ای در آسمان ایران، میلیون ها انسان را بهت زده و داغدارکرد. هواپیمای اوکرائینی با ۱۷۶سرنشین کمی پس از اوج گرفتن از فرودگاه خمینی در تهران آتش گرفت و همه ی سرنشینان آن جان باختند. مردم ایران و کانادا و اوکراین و سوئد و افغانستان و بریتانیا که در آن حادثه ی غم انگیز عزیزانی از دست داده بودند، هنوزدر بهت خبر بودند که سیاستگذاران آمریکا پیش از کارشناسان فنی وارد معرکه شدند. موضوع به سرعت سیاسی شد و مورد بهره برداری سیاسی قرار گرفت. اقدام نفرت انگیزی که قدرت های بزرگ و در راس آن ها آمریکا در دهه های اخیر به آن متوسل می شوند. بهره برداری های اقتصادی و سیاسی از شوک های اجتماعی و طبیعی. این بار نیز بازیگران سیاسی نشان دادند که چگونه از سوخته ی ۱۷۶انسان برای مقاصد سیاسی خود در مقابله با هم سود می جویند. مسئولان رژیم اسلامی نیز مانند همیشه ابتدا با انکار و دروغ زنی شروع کردند و تنها پس از آن که ادله و شواهد زبان باز کردند، به خطای خود معترف شدند. ثابت شد که هواپیمای بوئینگ ۷۳۷ با ۱۶۷سرنشین و ۹ خدمه در گرماگرم موشک پرانی ج.ا به سوی پایگاه های آمریکا در عراق و تهدید ترامپ مبنی بر حمله به ۵۲ هدف ایرانی و از جمله چند نقطه ی فرهنگی، بر اثر اصابت موشک از سوی پدافند ج.ا سقوط کرده است.

این فاجعه نمونه ی کوچکی از قدرت ویران کننده ی شر بزرگی به نام جنگ است. آیا همین نمونه کافی نیست که در مقابل دسیسه های جنگ افروزانه ی ترامپ و جمهوری اسلامی ایستادگی کنیم و یک صدا به جنگ نه بگوئیم؟

منبع: اخبار روز

لینک مطلب در تریبون زمانه

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.