ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

مرور پرونده یک اعدام: صفیه غفوری

<p>پانته&zwnj;آ بهرامی - &quot;عروس خون بس&quot; به زنانی گفته می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود که برای جلوگیری از خونریزی بیشتر بین طوایف و قبایل مختلف، تن به ازدواج<span dir="LTR">&zwnj;</span>های ناخواسته می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهند<span dir="LTR">.</span></p> <!--break--> <p>&nbsp;</p> <p dir="RTL">هرچند گاهی از پسران طایفه نیز برای تنش<span dir="LTR">&zwnj;</span>زدایی بین طوایف استفاده می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود، اما به<span dir="LTR">&zwnj;</span>هرحال زنانی قربانی اصلی خواسته<span dir="LTR">&zwnj;</span>های طوایف هستند که به<span dir="LTR">&zwnj;</span>عنوان ابزار اجرای این خواسته<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها مورد استفاده قرار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرند.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">نمونه آن صفیه غفوری، زن ۲۸ساله<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای است که چندی پیش در اواخر تیرماه امسال در شیراز به جوخه اعدام سپرده شد. او پس از آنکه ۲۲ نفر براثر اختلاف<span dir="LTR">&zwnj;</span>های بین دو طایفه کشته&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شدند، به پیشنهاد پدرش که رئیس طایفه بود، در ۱۶سالگی تن به ازدواجی ناخواسته داد. بعد<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها نیز متهم به قتل رحیمه، دختر ۱۴ساله<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای در شهرستان لامرد در نزدیکی عسلویه واقع در جنوب استان فارس شد.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">صفیه شش سال پیش دستگیر شد. محمد مصطفایی، وکیل دادگستری و پژوهشگر مرکز حقوق بشر نروژ در مورد این پرونده می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوید: &quot;صفیه، زمانی که ازدواج کرد ۱۶ ساله بود. یک دختر1۶ساله واقعا قدرت تصمیم<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیری ندارد تا با اراده خودش ازدواج کند. در حال حاضر ما مشکل ازدواج<span dir="LTR">&zwnj;</span>های ناخواسته را حتی در شهرهای کوچک داریم، چه برسد به روستا<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها یا قبیله<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها. هنوز در شهرهای کوچک این بزرگان خانواده هستند که برای یک دختر تصمیم می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرند و دختر حق انتخاب همسرش را ندارد. در چنین وضعیتی، زن نه تنها به<span dir="LTR">&zwnj;</span>عنوان یک ابزار، بلکه به عنوان برده مورد استفاده قرار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرد؛ رابطه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای که با معامله اولیه دو خانواده یا قبیله بنای آن گذاشته می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود و بر اساس آن زن مجبور می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود در خانه شوهرش کار کند و فرمانبردار شود. فرمانده و سرپرست اصلی در خانواده مرد است و زن حق تردد، اشتغال و درس خواندن را بدون اجازه شوهر ندارد.&quot;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">این پرونده با اعدام سریع صفیه بسته شد و ابعاد مختلف آن هنوز باز نشده است. محمد مصطفایی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوید:&quot; همسر صفیه او را در زندان طلاق داد. در زندان مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفت و جنین خود را هم از دست داد. صفیه در زندان برای اینکه رضایت خانواده مقتول یعنی رحیمه را بگیرد، به ازدواج با مردی از نزدیکان پدرش تن داد که ۳۰ سال از او بزرگ<span dir="LTR">&zwnj;</span>تر بود. او با ۸۰۰ سکه طلا به<span dir="LTR">&zwnj;</span>عنوان مهریه، صفیه را به عقد خود در<span dir="LTR">&zwnj;</span>آورد. با خانواده مقتول هم برای گرفتن رضایت به توافق ۲۴۰ میلیونی رسیدند، ولی آن فرد هرگز این پول را برای گرفتن رضایت خانواده مقتول فراهم نکرد.&quot;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL"><strong>روایت</strong><strong><span dir="LTR">&zwnj;</span></strong><strong>های مختلف</strong></p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">در مورد پرونده قتل صفیه گزارش<span dir="LTR">&zwnj;</span>های مختلفی منتشر شده است. در پرونده آمده که رحیمه یعنی فرد مقتول، با شوهر اول صفیه ارتباط برقرار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند و به همین دلیل، صفیه تصمیم می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرد که با علامی<span dir="LTR">&zwnj;</span>نژاد، داماد امام جمعه بیرم، رحیمه را به خانه بکشد و او را به قتل برساند.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <blockquote> <p dir="RTL"><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/mostafaee.jpg" style="width: 180px; height: 134px; float: right; " /></p> <p dir="RTL">محمد مصطفایی: هنوز در شهرهای کوچک این بزرگان خانواده هستند که برای یک دختر تصمیم می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرند و دختر حق انتخاب همسرش را ندارد. در چنین وضعیتی، زن نه تنها به<span dir="LTR">&zwnj;</span>عنوان یک ابزار، بلکه به عنوان برده مورد استفاده قرار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرد؛ رابطه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای که با معامله اولیه دو خانواده یا قبیله بنای آن گذاشته می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود و بر اساس آن زن مجبور می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود در خانه شوهرش کار کند و فرمانبردار شود.&nbsp;</p> </blockquote> <p dir="RTL">محمد مصطفایی اما صورت دیگری از این ماجرا را مطرح می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند: &quot;زمانی که صفیه بازداشت شد، دو ماه تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفت تا قتل را به گردن بگیرد. بعد از دوماه، زمانی که صفیه همچنان در بازداشت بود، فرماندار آن بخش، به دلیل اینکه عامل اصلی قتل داماد امام جمعه بیرم بوده، برای حمایت از امام جمعه به زندان می<span dir="LTR">&zwnj;</span>رود. آنجا صفیه را تهدید می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند که قتل را به گردن بگیرد تا اختلافات تشدید نشود؛ چون تعصب حرف اول را در مسائل ناموسی یا حتی خانوادگی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>زند.&quot;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">نقطه آغاز ماجرا در روایت آقای مصطفایی جور دیگری است: &quot;صفیه بدون رضایت خودش ازدواج کرده بود. بعدها با توجه به مشکلاتی که با همسرش پیدا کرد، در تردد به بانک محله<span dir="LTR">&zwnj;</span>شان، با پسری که در بانک کار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کرده آشنا&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد. این پسر، داماد امام جمعه بیرم بوده؛ آقای علامی<span dir="LTR">&zwnj;</span>نژاد. او که زن هم داشت، خودش را به صفیه نزدیک کرد. گویا علامی<span dir="LTR">&zwnj;</span>نژاد چهره خیلی خوبی هم داشته و یک فرد خوش<span dir="LTR">&zwnj;</span>تیپ و زبان<span dir="LTR">&zwnj;</span>باز بوده. بعد که خودش را نزدیک کرد، به او وعده و وعید داد. در این بین رحیمه که مقتول است، متوجه این ارتباط شد. این موضوع برای داماد امام جمعه که اعتبار خاصی داشت، سنگین تمام شد و برای اینکه رحیمه این موضوع را جایی عنوان نکند، نقشه قتلش را کشید.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">رحیمه یک دختربچه بوده. یعنی ۱۴سالش بوده و واقعا آدم بیگناهی بوده که کشته شده است. من حق می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهم به آن خانواده. بالاخره فرزندش را از دست داده است، ولی آقای علامی<span dir="LTR">&zwnj;</span>نژاد برای اینکه آبرویش نرود، مجبور&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد این کار را انجام دهد. در آن شرایط و در قبیله<span dir="LTR">&zwnj;</span>هایی که مردانش تعصب زیادی دارند، اگر یکی از اعضای خانواده پی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>برد که صفیه با داماد امام جمعه بیرم ارتباط پیدا کرده، حتی ارتباط دوستی پیدا کرده، مطمئنا خون جفت<span dir="LTR">&zwnj;</span>شان را می<span dir="LTR">&zwnj;</span>ریختند.&quot;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">محمد مصطفایی روایت می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند که داماد امام جمعه نقشه قتل را کشیده است: &quot;او به منزل صفیه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>رود و از صفیه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهد که رحیمه را دعوت به خانه کند. وقتی به خانه دعوتش می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند، آقای علامی<span dir="LTR">&zwnj;</span>نژاد رحیمه را به قتل می<span dir="LTR">&zwnj;</span>رساند، او را خفه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند و محل را ترک می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند. ابتدا تلاش می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند با ماشین خودش جسد را از آنجا ببرد، ولی خانواده رحیمه متوجه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شوند که رحیمه نیست و نا<span dir="LTR">&zwnj;</span>پدید شده است. چون محل هم محل کوچکی بوده، همسایه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دیدند که آقای علامی<span dir="LTR">&zwnj;</span>نژاد آنجا تردد می کند. صفیه هم که در شرایط بدی قرار داشت، مجبور&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد خانه را با جسد آتش بزند. او حلقه خودش را دست رحیمه&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>کرد تا وانمود کند که خودش کشته شده است. اما وقتی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>خواهد فرار کند، دستگیرش می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنند و تحویل پلیس می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهند. علامی<span dir="LTR">&zwnj;</span>نژاد هم مدتی بازداشت می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود، ولی به دلیل اعتبار و نفوذی که داشته و اینکه قتل را به گردن صفیه می<span dir="LTR">&zwnj;</span>اندازند، آزاد می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود.&quot;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL"><strong>اصرار بر بی</strong><strong><span dir="LTR">&zwnj;</span></strong><strong>گناهی</strong></p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">در این فاصله خانواده صفیه تلاش چندانی برای آزادی او نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنند و ترجیح می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهند اعدام شود. آنان حتی جسد او را پس از اعدام تحویل نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرند. آقای رفوگران، وکیل صفیه، ترتیب تشییع جنازه و کفن و دفن او را در شیراز می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهد. صفیه اما تا آخرین لحظه بر بیگناهی خود پافشاری می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <blockquote> <p dir="RTL">خانواده صفیه تلاش چندانی برای آزادی او نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>کنند و ترجیح می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهند اعدام شود. آنان حتی جسد او را پس از اعدام تحویل نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرند. آقای رفوگران، وکیل صفیه، ترتیب تشییع جنازه و کفن و دفن او را در شیراز می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهد. صفیه اما تا آخرین لحظه بر بیگناهی خود پافشاری می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند.</p> </blockquote> <p dir="RTL">محمد مصطفایی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوید: &quot;حتی دادستان آن محله هم به زندان می<span dir="LTR">&zwnj;</span>رود و به صفیه وعده و وعید می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهد که اگر به قتل اقرار کند و تا آخر ایستادگی کند، می<span dir="LTR">&zwnj;</span>توانند از خانواده رضایت بگیرند و در این صورت خون دیگری ریخته نخواهد شد. ولی اگر فردی اقرار به قتل کند، حتی چندبار هم اقرار به قتل کند، با توجه به دلایل و شواهد، از لحاظ قضایی، انکار بعد از اقرار قابل شنیدن نخواهد بود، مگر در شرایط خاصی که فرد دیگری قتل را به گردن بگیرد.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">برای اینکه اتفاق<span dir="LTR">&zwnj;</span>های بعدی رخ ندهد، پدر صفیه به یکی از فرزندانش دستور می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهد که به زندان برود و در زندان صفیه را به قتل برسانند. برادرش با اسلحه به ملاقات او می<span dir="LTR">&zwnj;</span>رود و به او شلیک می<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند. گلوله به جای حساس بدن صفیه اصابت نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند. سریع او را به بیمارستان می<span dir="LTR">&zwnj;</span>برند و مشکلش از لحاظ جسمی حل می<span dir="LTR">&zwnj;</span>شود. در هر حال، صفیه بعد از اینکه مقدمات اجرای حکمش فراهم شد، تصمیم گرفت واقعیت را عنوان کند. او نامه<span dir="LTR">&zwnj;</span>ای به رئیس قوه قضائیه نوشت و از او خواست که به این پرونده دوباره رسیدگی کند، ولی این زمانی بود که رئیس قوه قضائیه اذن به اجرای حکم داده بود.&quot;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL"><strong>ابهام در پرونده</strong></p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">نکته کلیدی و مبهم پرونده که منجر به اعدام صفیه&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد، آن است که چرا پرونده از شعبه چهار دیوان عالی کشور به صورت غیر قانونی به شعبه ۱۷ منتقل&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد؛ در حالی که وکیل صفیه، آقای رفوگران توانسته بود پذیرش رسیدگی دوباره پرونده را از شعبه چهار دیوان عالی کشور بگیرد؟&nbsp;این پرسشی است که قوه قضائیه ایران باید به آن پاسخ بدهد.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <blockquote> <p dir="RTL"><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/edam.jpg" style="width: 180px; height: 158px; float: right; " /></p> <p dir="RTL">نکته کلیدی و مبهم پرونده که منجر به اعدام صفیه&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد، آن است که چرا پرونده از شعبه چهار دیوان عالی کشور به صورت غیر قانونی به شعبه ۱۷ منتقل&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد؛ در حالی که وکیل صفیه، آقای رفوگران توانسته بود پذیرش رسیدگی دوباره پرونده را از شعبه چهار دیوان عالی کشور بگیرد؟&nbsp;این پرسشی است که قوه قضائیه ایران باید به آن پاسخ بدهد.</p> </blockquote> <p dir="RTL">محمد مصطفایی می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گوید: &quot;رئیس قوه قضائیه، آقای لاریجانی، در حال حاضر حدود سه هزار پرونده در دفترش دارد که هنوز اذن اجرای حکم آنها را نداده است. اجرای احکام مکلف است پرونده<span dir="LTR">&zwnj;</span>های مربوط به قتل را با یک گردش&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>کاری برای رئیس قوه قضائیه بفرستد و سپس رئیس قوه قضائیه دستور اجرای حکم را می<span dir="LTR">&zwnj;</span>دهد. اما چرا این پرونده به صورت ویژه مورد رسیدگی قرار گرفت؟ دلیلش ارتباطاتی بود که برخی از اشخاص از جمله دادستان آن منطقه و دادستان شیراز داشتند. دادستان شیراز شخصاً پیگیر این پرونده&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد. بار<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها به دفتر رئیس قوه قضائیه نامه&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>نوشت و از رئیس قوه قضائیه خواست که سریع اذن به اجرای این حکم دهد.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">ازسوی دیگر، صفیه در آن زمان به قوه قضائیه نامه نوشت و وکلای او هم درخواست رسیدگی مجدد دادند. پرونده صفیه به شعبه چهارم دیوان عالی کشور ارجاع شد. شعبه چهارم دیوان عالی کشور پرونده صفیه را مورد بررسی قرار داد و درخواست اعاده دادرسی یعنی رسیدگی مجدد را&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>پذیرفت. وقتی درخواست رسیدگی مجدد مورد پذیرش قرار می<span dir="LTR">&zwnj;</span>گیرد، چون اصل پرونده هم در دیوان عالی کشور بوده، درعمل نه تنها حق ندارند حکم را اجرا کنند، بلکه توانایی<span dir="LTR">&zwnj;</span>&nbsp;اجرای حکم هم به دلیل نبود پرونده و اینکه پرونده در دیوان عالی کشور برای رسیدگی مطرح است، وجود ندارد.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">بازهم با توجه به نفوذی که در دستگاه قضائی شیراز از طریق دادستان و افراد دیگر وجود داشت، پرونده از شعبه چهارم به صورت کاملا غیرمعمول و خلاف رویه قضائی و موازین قانونی، گرفته شد و به شعبه هفدهم که حکم اولیه را صادر کرده بود داده شد.<span dir="LTR">&zwnj;&zwnj;</span>&nbsp;همان روز، شعبه رسیدگی کرد و اعاده دادرسی را نپذیرفت. پرونده را هم سریع دستی به شیراز فرستادند و بعد از چند روز، حکم در یک روز تعطیل اجرا شد. روز پنجشنبه و جمعه در عمل دستگاه قضائی کار نمی<span dir="LTR">&zwnj;</span>کند و تعطیل است. از لحاظ اداری هم هیچ<span dir="LTR">&zwnj;</span>کدام از کارکنان دستگاه قضائی در این روز<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها مشغول به کار نیستند. حتی در زندان<span dir="LTR">&zwnj;</span>ها هم به همین صورت است. ولی پنجشنبه صبح، بدون اینکه صفیه بداند، حکم اجرا&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>شد. او را پای چوبه دار&nbsp;<span dir="LTR">&zwnj;</span>بردند و پرونده را هم به سرعت مختومه اعلام کردند.&quot;</p>

پانته‌آ بهرامی - "عروس خون بس" به زنانی گفته می‌شود که برای جلوگیری از خونریزی بیشتر بین طوایف و قبایل مختلف، تن به ازدواج‌های ناخواسته می‌دهند.

هرچند گاهی از پسران طایفه نیز برای تنش‌زدایی بین طوایف استفاده می‌شود، اما به‌هرحال زنانی قربانی اصلی خواسته‌های طوایف هستند که به‌عنوان ابزار اجرای این خواسته‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند.

نمونه آن صفیه غفوری، زن ۲۸ساله‌ای است که چندی پیش در اواخر تیرماه امسال در شیراز به جوخه اعدام سپرده شد. او پس از آنکه ۲۲ نفر براثر اختلاف‌های بین دو طایفه کشته ‌شدند، به پیشنهاد پدرش که رئیس طایفه بود، در ۱۶سالگی تن به ازدواجی ناخواسته داد. بعد‌ها نیز متهم به قتل رحیمه، دختر ۱۴ساله‌ای در شهرستان لامرد در نزدیکی عسلویه واقع در جنوب استان فارس شد.

صفیه شش سال پیش دستگیر شد. محمد مصطفایی، وکیل دادگستری و پژوهشگر مرکز حقوق بشر نروژ در مورد این پرونده می‌گوید: "صفیه، زمانی که ازدواج کرد ۱۶ ساله بود. یک دختر1۶ساله واقعا قدرت تصمیم‌گیری ندارد تا با اراده خودش ازدواج کند. در حال حاضر ما مشکل ازدواج‌های ناخواسته را حتی در شهرهای کوچک داریم، چه برسد به روستا‌ها یا قبیله‌ها. هنوز در شهرهای کوچک این بزرگان خانواده هستند که برای یک دختر تصمیم می‌گیرند و دختر حق انتخاب همسرش را ندارد. در چنین وضعیتی، زن نه تنها به‌عنوان یک ابزار، بلکه به عنوان برده مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ رابطه‌ای که با معامله اولیه دو خانواده یا قبیله بنای آن گذاشته می‌شود و بر اساس آن زن مجبور می‌شود در خانه شوهرش کار کند و فرمانبردار شود. فرمانده و سرپرست اصلی در خانواده مرد است و زن حق تردد، اشتغال و درس خواندن را بدون اجازه شوهر ندارد."

این پرونده با اعدام سریع صفیه بسته شد و ابعاد مختلف آن هنوز باز نشده است. محمد مصطفایی می‌گوید:" همسر صفیه او را در زندان طلاق داد. در زندان مورد شکنجه و تجاوز قرار گرفت و جنین خود را هم از دست داد. صفیه در زندان برای اینکه رضایت خانواده مقتول یعنی رحیمه را بگیرد، به ازدواج با مردی از نزدیکان پدرش تن داد که ۳۰ سال از او بزرگ‌تر بود. او با ۸۰۰ سکه طلا به‌عنوان مهریه، صفیه را به عقد خود در‌آورد. با خانواده مقتول هم برای گرفتن رضایت به توافق ۲۴۰ میلیونی رسیدند، ولی آن فرد هرگز این پول را برای گرفتن رضایت خانواده مقتول فراهم نکرد."

روایتهای مختلف

در مورد پرونده قتل صفیه گزارش‌های مختلفی منتشر شده است. در پرونده آمده که رحیمه یعنی فرد مقتول، با شوهر اول صفیه ارتباط برقرار می‌کند و به همین دلیل، صفیه تصمیم می‌گیرد که با علامی‌نژاد، داماد امام جمعه بیرم، رحیمه را به خانه بکشد و او را به قتل برساند.

محمد مصطفایی اما صورت دیگری از این ماجرا را مطرح می‌کند: "زمانی که صفیه بازداشت شد، دو ماه تحت شکنجه و بازجویی قرار گرفت تا قتل را به گردن بگیرد. بعد از دوماه، زمانی که صفیه همچنان در بازداشت بود، فرماندار آن بخش، به دلیل اینکه عامل اصلی قتل داماد امام جمعه بیرم بوده، برای حمایت از امام جمعه به زندان می‌رود. آنجا صفیه را تهدید می‌کند که قتل را به گردن بگیرد تا اختلافات تشدید نشود؛ چون تعصب حرف اول را در مسائل ناموسی یا حتی خانوادگی می‌زند."

نقطه آغاز ماجرا در روایت آقای مصطفایی جور دیگری است: "صفیه بدون رضایت خودش ازدواج کرده بود. بعدها با توجه به مشکلاتی که با همسرش پیدا کرد، در تردد به بانک محله‌شان، با پسری که در بانک کار می‌کرده آشنا ‌شد. این پسر، داماد امام جمعه بیرم بوده؛ آقای علامی‌نژاد. او که زن هم داشت، خودش را به صفیه نزدیک کرد. گویا علامی‌نژاد چهره خیلی خوبی هم داشته و یک فرد خوش‌تیپ و زبان‌باز بوده. بعد که خودش را نزدیک کرد، به او وعده و وعید داد. در این بین رحیمه که مقتول است، متوجه این ارتباط شد. این موضوع برای داماد امام جمعه که اعتبار خاصی داشت، سنگین تمام شد و برای اینکه رحیمه این موضوع را جایی عنوان نکند، نقشه قتلش را کشید.

رحیمه یک دختربچه بوده. یعنی ۱۴سالش بوده و واقعا آدم بیگناهی بوده که کشته شده است. من حق می‌دهم به آن خانواده. بالاخره فرزندش را از دست داده است، ولی آقای علامی‌نژاد برای اینکه آبرویش نرود، مجبور ‌شد این کار را انجام دهد. در آن شرایط و در قبیله‌هایی که مردانش تعصب زیادی دارند، اگر یکی از اعضای خانواده پی می‌برد که صفیه با داماد امام جمعه بیرم ارتباط پیدا کرده، حتی ارتباط دوستی پیدا کرده، مطمئنا خون جفت‌شان را می‌ریختند."

محمد مصطفایی روایت می‌کند که داماد امام جمعه نقشه قتل را کشیده است: "او به منزل صفیه می‌رود و از صفیه می‌خواهد که رحیمه را دعوت به خانه کند. وقتی به خانه دعوتش می‌کند، آقای علامی‌نژاد رحیمه را به قتل می‌رساند، او را خفه می‌کند و محل را ترک می‌کند. ابتدا تلاش می‌کند با ماشین خودش جسد را از آنجا ببرد، ولی خانواده رحیمه متوجه می‌شوند که رحیمه نیست و نا‌پدید شده است. چون محل هم محل کوچکی بوده، همسایه‌ها می‌دیدند که آقای علامی‌نژاد آنجا تردد می کند. صفیه هم که در شرایط بدی قرار داشت، مجبور ‌شد خانه را با جسد آتش بزند. او حلقه خودش را دست رحیمه ‌کرد تا وانمود کند که خودش کشته شده است. اما وقتی می‌خواهد فرار کند، دستگیرش می‌کنند و تحویل پلیس می‌دهند. علامی‌نژاد هم مدتی بازداشت می‌شود، ولی به دلیل اعتبار و نفوذی که داشته و اینکه قتل را به گردن صفیه می‌اندازند، آزاد می‌شود."

اصرار بر بیگناهی

در این فاصله خانواده صفیه تلاش چندانی برای آزادی او نمی‌کنند و ترجیح می‌دهند اعدام شود. آنان حتی جسد او را پس از اعدام تحویل نمی‌گیرند. آقای رفوگران، وکیل صفیه، ترتیب تشییع جنازه و کفن و دفن او را در شیراز می‌دهد. صفیه اما تا آخرین لحظه بر بیگناهی خود پافشاری می‌کند.

محمد مصطفایی می‌گوید: "حتی دادستان آن محله هم به زندان می‌رود و به صفیه وعده و وعید می‌دهد که اگر به قتل اقرار کند و تا آخر ایستادگی کند، می‌توانند از خانواده رضایت بگیرند و در این صورت خون دیگری ریخته نخواهد شد. ولی اگر فردی اقرار به قتل کند، حتی چندبار هم اقرار به قتل کند، با توجه به دلایل و شواهد، از لحاظ قضایی، انکار بعد از اقرار قابل شنیدن نخواهد بود، مگر در شرایط خاصی که فرد دیگری قتل را به گردن بگیرد.

برای اینکه اتفاق‌های بعدی رخ ندهد، پدر صفیه به یکی از فرزندانش دستور می‌دهد که به زندان برود و در زندان صفیه را به قتل برسانند. برادرش با اسلحه به ملاقات او می‌رود و به او شلیک می‌کند. گلوله به جای حساس بدن صفیه اصابت نمی‌کند. سریع او را به بیمارستان می‌برند و مشکلش از لحاظ جسمی حل می‌شود. در هر حال، صفیه بعد از اینکه مقدمات اجرای حکمش فراهم شد، تصمیم گرفت واقعیت را عنوان کند. او نامه‌ای به رئیس قوه قضائیه نوشت و از او خواست که به این پرونده دوباره رسیدگی کند، ولی این زمانی بود که رئیس قوه قضائیه اذن به اجرای حکم داده بود."

ابهام در پرونده

نکته کلیدی و مبهم پرونده که منجر به اعدام صفیه ‌شد، آن است که چرا پرونده از شعبه چهار دیوان عالی کشور به صورت غیر قانونی به شعبه ۱۷ منتقل ‌شد؛ در حالی که وکیل صفیه، آقای رفوگران توانسته بود پذیرش رسیدگی دوباره پرونده را از شعبه چهار دیوان عالی کشور بگیرد؟ این پرسشی است که قوه قضائیه ایران باید به آن پاسخ بدهد.

محمد مصطفایی می‌گوید: "رئیس قوه قضائیه، آقای لاریجانی، در حال حاضر حدود سه هزار پرونده در دفترش دارد که هنوز اذن اجرای حکم آنها را نداده است. اجرای احکام مکلف است پرونده‌های مربوط به قتل را با یک گردش ‌کاری برای رئیس قوه قضائیه بفرستد و سپس رئیس قوه قضائیه دستور اجرای حکم را می‌دهد. اما چرا این پرونده به صورت ویژه مورد رسیدگی قرار گرفت؟ دلیلش ارتباطاتی بود که برخی از اشخاص از جمله دادستان آن منطقه و دادستان شیراز داشتند. دادستان شیراز شخصاً پیگیر این پرونده ‌شد. بار‌ها به دفتر رئیس قوه قضائیه نامه ‌نوشت و از رئیس قوه قضائیه خواست که سریع اذن به اجرای این حکم دهد.

ازسوی دیگر، صفیه در آن زمان به قوه قضائیه نامه نوشت و وکلای او هم درخواست رسیدگی مجدد دادند. پرونده صفیه به شعبه چهارم دیوان عالی کشور ارجاع شد. شعبه چهارم دیوان عالی کشور پرونده صفیه را مورد بررسی قرار داد و درخواست اعاده دادرسی یعنی رسیدگی مجدد را ‌پذیرفت. وقتی درخواست رسیدگی مجدد مورد پذیرش قرار می‌گیرد، چون اصل پرونده هم در دیوان عالی کشور بوده، درعمل نه تنها حق ندارند حکم را اجرا کنند، بلکه توانایی‌ اجرای حکم هم به دلیل نبود پرونده و اینکه پرونده در دیوان عالی کشور برای رسیدگی مطرح است، وجود ندارد.

بازهم با توجه به نفوذی که در دستگاه قضائی شیراز از طریق دادستان و افراد دیگر وجود داشت، پرونده از شعبه چهارم به صورت کاملا غیرمعمول و خلاف رویه قضائی و موازین قانونی، گرفته شد و به شعبه هفدهم که حکم اولیه را صادر کرده بود داده شد.‌‌ همان روز، شعبه رسیدگی کرد و اعاده دادرسی را نپذیرفت. پرونده را هم سریع دستی به شیراز فرستادند و بعد از چند روز، حکم در یک روز تعطیل اجرا شد. روز پنجشنبه و جمعه در عمل دستگاه قضائی کار نمی‌کند و تعطیل است. از لحاظ اداری هم هیچ‌کدام از کارکنان دستگاه قضائی در این روز‌ها مشغول به کار نیستند. حتی در زندان‌ها هم به همین صورت است. ولی پنجشنبه صبح، بدون اینکه صفیه بداند، حکم اجرا ‌شد. او را پای چوبه دار ‌بردند و پرونده را هم به سرعت مختومه اعلام کردند."

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.