ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

● دیدگاه

جمهوری اسلامی و سیاست اقلیت

سعید صادقی − انتخابات حالا رقابت میان اقلیتی است که اقلیت بودن خودش را پذیرفته است؛ ابزاری برای تعیین اکثریت این اقلیت؛ یک جور تصمیم‌گیری مدیریتی شبه‌دموکراتیک در جلسات داخلی مخالفان دموکراسی.

انتخابات حالا رقابت میان اقلیتی است که اقلیت بودن خودش را پذیرفته است؛ ابزاری برای تعیین اکثریت این اقلیت؛ یک جور تصمیم‌گیری مدیریتی شبه‌دموکراتیک در جلسات داخلی مخالفان دموکراسی.

کم‌تر از یک هفته به انتخابات مجلس شورای اسلامی باقی مانده اما بر خلاف گذشته خبری از حال‌وهوای انتخاباتی در کشور نیست. با توجه به تعدد فاجعه‌های خانمان‌سوز سیاسی و بحران‌های دهشتناک اقتصادی در این سالها قابل پیش‌بینی بود که بیشتر مردم هیچ میلی به شرکت در انتخابات نداشته باشند. وخامت اوضاع به حدی است که حتی طیف وسیعی از اصلاح‌طلبان حکومتی نیز، البته بعد از ردصلاحیت کاندیداهای شاخص خود، به صراحت و  یا در لفافه انتخابات را تحریم کرده‌اند. شور و شوق انتخابات امروز تنها در گروه‌های تندروی حامی حکومت دیده می‌شود، شوروشوقی که بیشتر محدود به رقابت‌های داخلی میان آن‌هاست نه برای کشاندن آحاد مردم به پای صندوق‌های رای. به عبارت دیگر نزاع میان اقلیتی است که اقلیت بودن خودش را پذیرفته و حالا فقط امیدوار است که در میان این اقلیت به اکثریت برسد. چه نشانه‌ای واضح‌تر از این برای توضیح معنای امروزی جمهوریت در نظام ولایی: اکثریت شدن در اقلیت.

ثبت‌نام داوطلبان انتخابات مجلس یازدهم و مجلس خبرگان در قم ـ عکس از محمدعلی مریزاد ـ خبرگزاری فارس

دلالت‌های تاریخی اقلیت و اکثریت

در دهه شصت، به دلیل شرایط خاص جامعه پساانقلابی و همچنین وقوع جنگ، حکومت همیشه از حمایت قشر وسیعی از مردم برخوردار بود. در این دوران وقتی سیاستمداری از اقلیت‌ها حرف می‌زد مشخصاً منظورش مخالفان حکومت بود. اکثریت نامی بود برای امت خروشان حامی نظام و امام. در دهه هفتاد و هشتاد با سرکارآمدن جریان اصلاح‌طلبی معنای اقلیت و اکثریت دچار دگرگونی شد. در این سال‌ها اقلیت دیگر چیزی بیرون از حکومت نبود، به درون آن آمد و جزو تشکیل دهنده آن شد. دو گروه سیاسی رسمی نظام در دوره‌های مختلف یکدیگر را به در اقلیت بودن محکوم می‌کردند. اصول‌گراها مدعی بودند که اصلاح‌طلبان از لحاظ امتیازهای طبقاتی و اقتصادی جزو بخش کم‌تعداد و برخوردار جامعه هستند و در مقابل اصلاح‌طلبان در جدل‌های سیاسی رقیبشان را به خاطر باور به دگم‌های اجتماعی و سیاسی دور از جامعه و در اقلیت قلمداد می‌کردند. هرچند که رخدادهای پس از انتخابات سال ۸۸ تا حدودی به این تاب‌خوردن‌های همیشگی میان دو قطب اکثریت-اقلیت خدشه وارد کرد اما به هر حال در اوایل دهه نود هم اوضاع به همان منوال سابق ادامه یافت. روحانی در گردهمایی‌های انتخاباتی خود طرف مقابل را گروهی اقلیت اما قدرتمند نامید و قالیباف اصلاح‌طلبان را نماینده چهاردرصد مردم، که بیش از سایر جامعه قدرت و ثروت داشتند، دانست. بعد از اتفاقات دی ماه نود و شش و سپس اعتراضات آبان نود و هشت اما همه این چیزها به یکباره ویران شد.

همانطور که گفته شد در دهه شصت اقلیتِ سیاسی بیرون از نظام بود و به گروه‌هایی اطلاق می‌شد که مخالف نظام بودند. در طول سه دهه بعد اقلیت، درونیِ حکومت شد و هر بار برای برای تحقیر یکی از جریان‌های سیاسی نظام به کار رفت. امروز اما معنای اقلیت معنای جدیدی به خود گرفته است. در شرایط کنونی به مانند دهه شصت دوباره با دوگانه بیرون و درون نظام سروکار داریم ولی این بار این اکثریت است که بیرون از نظام قرار دارد و نه اقلیت. اصطلاح‌طلب و اصول‌گرا، که تا پیش از این یک دوگانه را تشکیل می‌دادند، در همدیگر یکی شدند و یک اقلیت را تشکیل دادند. امروز در میان مردم این باور وجود دارد که اکثریت یعنی هر چیزی غیر از این دو. یعنی چیزی بیرون از نظام. حکومت: بسته و در اقلیت. مردم: پراکنده و در اکثریت.

سیاست اقلیت جمهوری اسلامی

اقلیت بودن گروه حاکمان در یک کشور به معنای از دست رفتن مشروعیت آن نظام سیاسی است. چنین نظامی طبیعتاً باید بیاموزد که بدون مشروعیت حکمرانی کند و شیوه‌های در اقلیت بودن را فرابگیرد. در دهه‌های گذشته بعد از هر بحران سیاسی و اجتماعی‌ای مردم با خودشان می‌گفتند که از این به بعد حکومت با مشروعیت از دست رفته‌اش چه می‌کند؟ حکومت هم به خوبی به این بحران مشروعیت پاسخ می‌داد و می‌توانست به طرق مختلف مشروعیتش را دوباره به دست آورد. از باب نمونه روی کار آمدن روحانی پاسخی بود به بحران مشروعیت بعد از اتفاقات سال هشتاد و هشت. حالا دیگر اما کسی از خودش چنین سوالی را نمی‌پرسد چرا که به نظر می‌رسد که حکومت مشروعیتش را برای همیشه از دست داده است. به جایی رسیده‌ایم که نظام حتی تلاشی هم برای به دست آوردن دوباره آن نمی‌کند. ما از این به بعد در دوران پسامشروعیت در جمهوری اسلامی زندگی می‌کنیم و هم مردم این را می‌دانند و هم خود حکومت. در این دوران نظام ولایی سیاست جدیدی را اتخاذ کرده است: سیاست اقلیت. البته همین‌جا لازم به ذکر است که منظور از سیاست اقلیت سیاست گروه‌های ستمدیده و مطرود جامعه (اقلیت‌های قومی، دینی، جنسیتی و ..) نیست. سیاست اقلیت شیوه‌های حکمرانی گروه معدودی از طبقه حاکم است که به رغم در اقلیت بودن بر یک کشور حکومت می‌کند.

اما نظام ولایی چگونه سیاست اقلیت را فرا گرفته است؟ چطور می‌تواند بدون مشروعیت و بدون برخورداری از همراهی اکثریت مردم همچنان حکمرانی کند؟ چگونه قادر است که این شیوه‌های جدید حکومت را پیاده کند؟ پاسخ به نظر مشخص می‌رسد: از تجربه حضور خود در کشورهای دیگر. بیراه نیست اگر بگوییم که جمهوری اسلامی در سال‌های اخیر در کشورهای مختلف یک نوع از سیاست اقلیت را پیش برده است. به این معنا که همیشه بر روی اقلیت‌های موجود در این کشورها دست گذاشته و بر روی آن‌ها قمار کرده است. یا قدرت موجودشان را حفظ نموده و یا آن‌ها را تبدیل به قدرتی سیاسی-نظامی کرده است. مهم‌ترین نمونه بدون شک دولت بشار اسد و تلاش همه‌جانبه ایران برای در قدرت باقی ماندن یک گروه اقلیت علوی در سوریه است. در لبنان، یمن، افغانستان، عربستان، نیجریه و کشورهای دیگر هم ردپای سیاست اقلیت نظام را می‌توان مشاهده کرد. شاید فقط در عراق گروه‌های تحت حمایت ایران، حداقل از لحاط مذهبی، در اقلیت نباشند و شگفت آنکه که مشکلات و مخاطرات حکومت ایران در آنجا، در مقایسه با جاهای دیگر، به مراتب بیشتر است.

همانطور که در اوایل انقلاب و دهه شصت حامیان نظام در اکثریت بودند، سیاست‌های خارجی حکومت نیز بر پایه دفاع از حقوق اکثریت مردم کشورهای دیگر بنا شده بود. صدور انقلاب اسلامی در آن زمان، حداقل در سطح کلامی، معنایی نداشت جز تشویق و تهییج خلق‌های ستمدیده کشورهای دیگر برای تکرار انقلاب. در دوران کنونی اما چنین رویکردی، هم در سیاست داخلی و هم در سیاست خارجی، به طور کلی تغییر یافته  و خیزش توده‌ها جای خود را به سیاست اقلیت داده است. حاکمان ایرانی به خوبی فهمیده‌اند که برای حکومت کردن لزوماً نیازی به مشروعیت ندارند. چه بسا حتی بدون مشروعیت اداره کشور کار ساده‌تر و کم‌خطرتری باشد.

تنها از این منظر است که می‌توان در سال‌های آتی اتفاق‌هایی همچون انتخابات، و به طور کلی دگرگونی‌های مفهوم جمهوریت در جمهوری اسلامی، را بررسی کرد. مشروعیت دیگر اهمیتی ندارد. در روزگار آینده اقلیتی بر سر کار خواهد بود که به هیچ روی توانایی بازتولید دوباره دوگانه اکثریت-اقلیت را درون خودش ندارد (سر بر آوردن نواصولگراها و عدالت‌طلبان در انتخابات اخیر و حملات آن‌ها به طیف سنتی اصولگرا تنها کاریکاتوری است از دوران گذشته). البته قصدی هم برای این کار ندارد. اقلیت‌ها اطمینان دارند که قدرت را در دست خواهند داشت و انتخابات برای آنها فقط ابزاری است برای تعیین اکثریت این اقلیت. یک جور تصمیم‌گیری مدیریتی شبه‌دموکراتیک در جلسات داخلی مخالفان دموکراسی. اهمیتی ندارد مردم رای بدهند، مهم این است که ما رای بیاوریم.

چند روز پیش بعد از اینکه سردار جعفری در توییتر شخصی خود از نقش سردار سلیمانی در سرکوب مردم معترض در اعتراضات سال ۷۶ و ۸۸ نوشت، صداهای بسیاری از طرف بلندگوی رسمی حکومت بلند شد تا گفته‌های او را تکذیب کنند. چنین واکنشی تا کنون در تاریخ جمهوری اسلامی، اگر نگوییم بی‌سابقه، کم سابقه بود. تا پیش از این نظام ولایی، دلگرم و شاید متوهم از حمایت طیف وسیعی از مردم، ابایی از دفاع از عملکرد و کرده‌های خود نداشت. امروز اما سبک حکمرانی عوض شده است. حکمرانی بدون نیاز به مشروعیت، بدون نیاز به اکثریت.

بیشتر بخوانید:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.