ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

نقد برداشت علامه طباطبایی از "ولایت"

<p dir="RTL">صالح نظری &minus; در قسمت اول مقاله گفته شد، نظر به اینکه حکومت جمهوری اسلامی مدعی است یک حکومت دینی مبتنی بر ولایت است و این ولایت الله از ناحیه خدا به رسول گرامی انتقال یافته و ولایت رسول اکرم به ائمه شیعه رسیده و در زمان غیبت امام غایب این ولایت به فقیه می&zwnj;رسد ونام آن را ولایت فقیه به نیابت از امام غایب می&zwnj;نامد و بر اساس این نظریه، باورمندان به تشیع را به اطاعت محض از آن ولی فقیه فرا می&zwnj;خواند و منکران این ولایت را منکر ائمه و رسول و در نهایت خدا می&zwnj;داند، لذا لازم است پیشینه این باور را در قرآن کریم جستجو کرده تا صحت مورد ادعا مورد کنکاش قرار گرفته و انطباق یا عدم انطباق این ادعا مورد سنجش قرار گیرد.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <!--break--> <p dir="RTL"><strong>با بررسی آیات ولایت نتیجه گرفته شد که آیات فوق می&zwnj;خواهد یک رابطه وابستگی حقیقی میان مومنینن با خداوند ایجاد کند که جز به او به کسی تکیه نکنند و از طرف دیگر پیوندی عمیق میان مومنین ایجاد نماید تا در سایه آن هم مومنین در امنیت روانی باشند و هم از امنیت اجتماعی برخوردار باشند، این آیات نمی&zwnj;خواهد هیچ کس بر مومنین تسلط یابد حتی رسول گرامی چه برسد به طاغوت و ستمگر به تعبیر دیگر مراد از آیات ولایت ایجاد پیونداجتماعی میان مومنین است در مقابل هر گونه سلطه نه اینکه بند بندگی را از گروهی به گروه دیگر تبدیل کند و این است راز رسالت انبیا.</strong></p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">و در ادامه آیاتی از قرآن کریم که مورد سوء استفاده متولیان دین و خصوصأ طراحان تئوری &quot;ولایت فقیه&quot; از بعض آیات ولایت می&zwnj;شود، آورده شده و مورد نقادی قرار می&zwnj;گیرد، تا نشان داده شود این متولیان دین چگونه می&zwnj;خواهد یوغ بندگی را که نبی گرامی از گرده مردم باز نمودند حالا بنام دین بر گرده مومنین نهند و بر اسب مراد خویش سوار شوند.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">آیه اول و دوم:</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">إِنَّماوَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (مائده ۵۵)</p> <p dir="RTL">جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مى&rlm;خوانند و انفاق مى&rlm;كنند و ایشان در ركوعند.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (مائده ۵۶)</p> <p dir="RTL">و هر كه خدا و پيامبر او و مؤمنان را ولىّ خود گزيند، بداند كه پيروزمندان گروه خداوندند.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL"><strong>معنای لغوی &quot;ولایت&quot;</strong></p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">راغب در كتاب &quot;مفردات&quot; گفته است:</p> <p dir="RTL">&quot;ولاء&quot; (به صداى بالاى واو) و همچنين&quot; توالى&quot; به اين معنا است كه حاصل شود دو چيز يا بيشتر، از يك جنس و بدون اينكه چيزى از غير آن جنس حايل شود. اين معناى لغوى ولاء و توالى است، و گاهى اين لفظ به طور استعاره و مجاز در قربى استعمال مى&rlm;شود كه آن قرب از جهات زير حاصل مى&rlm;گردد:</p> <p dir="RTL">۱- قربى كه از جهت مكان حاصل ميشود و گفته ميشود:&quot; جلست مما يليه- نشستيم نزديكش&quot;.</p> <p dir="RTL">۲- قرب از جهت نسبت.</p> <p dir="RTL">۳- قرب از جهت دوستى و گفته مى&rlm;شود:&quot; ولى فلان- دوست فلانى&quot;.</p> <p dir="RTL">۴- قرب حاصل از نصرت و گفته مى&rlm;شود:&quot; ولى فلانا- يارى كرد فلان را&quot;.</p> <p dir="RTL">۵- از جهت اعتقاد. گفته مى&rlm;شود:&quot; فلان ولى فلان- هم عقيده و هم سوگند اوست&quot;.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">و در معناى نصرت بطور حقيقت اطلاق مى&rlm;شود و همچنين در معناى مباشرت در كار و اختيار دارى در آن، و گفته مى&rlm;شود:&quot; فلان ولى لامر كذا- فلانى اختيار دار فلان كار است&quot; و بعضى از اهل لغت گفته&rlm;اند: ولايت (به صداى پائين واو) و ولايت (به صداى بالاى آن) به يك معنا است، مانند دلالت و دلالت كه هر دو به يك معنا است، و حقيقت ولايت عبارتست از بعهده گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن و&quot; ولى&quot; و&quot; مولى&quot; هر دو استعمال مى&rlm;شوند در اين معنا، البته هم در معناى اسم فاعل آن، يعنى موالى (به كسر لام) و هم در معناى اسم مفعول آن يعنى موالى (به فتح لام) و به مؤمن گفته مى&rlm;شود ولى اللَّه و ليكن ديده نشده كه بگويند مؤمن مولاى خداست، ليكن هم گفته مى&rlm;شود&quot; اللَّه ولى المؤمنين&quot; و هم&quot; اللَّه مولا المؤمنين&quot;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">و نيز راغب مى&rlm;گويد: اگر عرب گفت:&quot; ولى&quot; اگر ديدى كه خود بخود و بدون لفظ&quot; عن&quot; متعدى شد، بدانكه اقتضاى معناى ولايت را دارد و مقتضى است كه آن معنا در نزديك&rlm;ترين مواضعش حاصل شود، مثلا اگر ديديد كسى گفت:&quot; وليت سمعى كذا&quot; يا گفت&quot; وليت عينى كذا&quot; يا گفت&quot; وليت وجهى كذا&quot; بدانكه مراد اينست كه گوش خود يا چشم خود يا روى خود را نزديك فلانى بردم، كما اينكه در قرآن هم بدون لفظ&quot; عن&quot; استعمال شده، مى&rlm;فرمايد:</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">&quot; فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها&quot; &laquo; پس بزودى تو را بسوى قبله&rlm;اى كه خوش آيندت باشد بر خواهيم گرداند.&raquo; و نيز مى&rlm;فرمايد:&quot; فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ&quot; &laquo;پس بگردان روى خود را بسوى بخشى از مسجد الحرام، و هر جا كه بوديد بايد روى خود به! جانب آن بگردانيد &raquo; و اگر ديدى كه با&quot; عن&quot; چه در ظاهر و چه در تقدير متعدى شدبدانكه اقتضاى معناى اعراض و ترك نزديكى را دارد. &laquo;مفردات راغب ص ۵۳۴- ۵۳۳.&raquo;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">بنابراین ولایت نزدیکی دو فرد است از جهتی (مکانی، نسبی، دوستی، یاری و یا عقیده) و نیز بعضی اهل لغت گفته&zwnj;اند ولايت عبارت است از به عهده گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL"><strong>شأن نزول آیه &laquo;</strong><strong> إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ&raquo;</strong> (مائده ۵۵)</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">&minus; در &quot;اسباب النزول&quot;واحدی نیشابوری ذیل آیه آمده است:</p> <p dir="RTL">جابر بن عبد اللّه گويد: عبد اللّه بن سلام (يهودى مسلمان شده) نزد پيغمبر (ص) آمد و گفت: يا رسول اللّه (ص) جمعى از بنى قريظه و بنى نضير از ما جدا شده و از نزد ما رفته&rlm;اند و سوگند خورده&rlm;اند كه با ما ننشينند، و مارا به سبب دورى راه، معاشرت اصحاب تو ممكن نيست. آيه بالا در پاسخ نازل شد و پيغمبر (ص) برايشان قرائت فرمود. خشنود شدند و گفتند ما را دوستى خدا و رسولش و مؤمنين بس است.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">كلبى نظير اين روايت را مى&rlm;آورد و مى&rlm;افزايد: آيه درباره على (ع) نازل گرديده كه در حال ركوع نماز انگشتريش را به سائل بخشيد<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">ابو بكر تميمى با اسناد از ابن عباس روايت مى&rlm;كند كه عبد اللّه بن سلام با ياران مسلمان شده&rlm;اش نزد پيغمبر (ص) آمده گفتند يا رسول اللّه (ص) راه ما دور است و مجلس و سخنگويى نداريم، و قوم ما، ما را به سبب مسلمان شدن از خود رانده و قسم خورده&rlm;اند كه با ما ننشينند و سخن نگويند و از ما زن نگيرند و ندهند و اين بر ما سخت است<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">پيغمبر (ص) فرمود: &laquo;إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا&raquo;، سپس پيغمبر (ص) به سوى مسجد رفت و مردم در حال نماز بودند، برخى در قيام و برخى در ركوع. حضرت سائلى را ديد از وى پرسيد آيا كسى به تو چيزى داد؟ گفت: بلى اين انگشترى طلا را به من دادند. سؤال فرمود: چه كسى داد؟ سائل گفت: آن كه ايستاده است و با دست به على بن ابى طالب (ع) اشاره كرد. پيغمبر (ص) پرسيد در چه حالتى بود؟ سائل گفت: در حال ركوع. پيغمبر (ص) تكبير بر كشيد و آيه بعد را هم قرائت فرمود: وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">بنا براین نزول آیه درباره رفتار پسندیده امام علی نازل شده است و او را دوست و یاور مومنین قلمداد کرده است، اما از این نکته نباید غافل شد که اگر آیه&zwnj;ای درباره رفتار فردی نازل شده باشد اختصاص به او ندارد و آن فرد فقط یکی از مصادیق آیه می&zwnj;باشد.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">● نظر علامه طباطبائی در تفسیر المیزان:</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">علامه ظاهرأ نظر راغب را نمی&zwnj;پذیرد و علاقه مند است از لغت &quot;ولایت&quot; تصرف &quot;ولی&quot; به &quot;مولی علیه&quot; را نتیجه بگیرد:</p> <p dir="RTL">&quot;گفتار راغب در كتاب مفردات عكس حقيقت و غير صحيح بنظر مى&rlm;رسد، زيرا بحث در احوالات انسانهاى اولى اين را بدست مى&rlm;دهد كه نظر بشر نخست به منظور محسوسات بوده و اشتغال به امر محسوسات در زندگى بشر مقدم بر تفكر در متصورات و معانى و انحاى اعتبارات و تصرف در آنها بوده است، بنا بر اين اگر ولايت را كه قرب مخصوصى است در امور معنوى فرض كنيم لازمه&rlm;اش اينست كه براى ولى قربى باشد كه براى غير او نيست مگر بواسطه او، پس هر چه از شؤون زندگى مولى عليه كه قابل اين هست كه بديگرى واگذار شود تنها ولى مى&rlm;تواند آن را عهده&rlm;دار شده و جاى او را بگيرد. مانند ولى ميت كه او نيز همين طور است، يعنى همانطورى كه ميت قبل از مرگش مى&rlm;توانست به ملاك مالكيت انواع تصرفات را در اموال خود بكند ولى او در حال مرگ او مى&rlm;تواند به ملاك وراثت آن تصرفات را بكند، و همچنين ولى صغير با ولايتى كه دارد مى&rlm;تواند در شؤون مالى صغير اعمال تدبير بكند و همچنين ولى نصرت كه مى&rlm;تواند در امور منصور از جهت تقويتش در دفاع تصرف كند و همچنين خداى تعالى كه ولى بندگانش است و امور دنيا و آخرت آنها را تدبير مى&rlm;نمايد، و در اين كار جز او كسى ولايت ندارد، تنها اوست ولى مؤمنين در تدبير امر دينشان به اينكه وسائل هدايتشان را فراهم آورد و داعيان دينى بسوى آنان بفرستد و توفيق و يارى خود را شامل حالشان بكند، و پيغمبران هم ولى مؤمنينند.</p> <p dir="RTL">مثلا رسول اللَّه (ص) ولى مؤمنين است، چون داراى منصبى است از طرف پروردگار، و آن اينست كه در بين مؤمنين حكومت و له و عليه آنها قضاوت مى&rlm;نمايد، و همچنين است حكامى كه آن جناب و يا جانشين او براى شهرها معلوم مى&rlm;كنند زيرا آنها نيز داراى اين ولايت هستند كه در بين مردم تا حدود اختياراتشان حكومت كنند، و خواننده خود قياس كند بر آنچه گفته شد موارد ديگر ولايت را، يعنى ولاى عتق و جوار و حلف و طلاق وپسر عم و محبت و ولايت عهدى و همچنين بقيه معانى آن را، و اما ولايتى كه در آيه:&quot; يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ&quot; است به معناى پشت كردن يعنى بجاى اينكه روى خود جانب دشمن كنند و سنگر و جبهه جنگ را اداره و تدبير نمايند، پشت خود بدان كرده پا به فرار مى&rlm;گذارند و همچنين است&quot; توليتم&quot; يعنى اعراض كرديد و خود را به جهتى كه مخالف جهت آنست قرار داديد يا روى خود را جهت مخالف آن برگردانيديد.</p> <p dir="RTL">پس آنچه از معانى ولايت در موارد استعمالش به دست مى&rlm;آيد اينست كه ولايت عبارتست از يك نحوه قربى كه باعث و مجوز نوع خاصى از تصرف و مالكيت تدبير مى&rlm;شود، و آيه شريفه مورد بحث، سياقى دارد كه از آن استفاده مى&rlm;شود ولايت نسبت به خدا و رسول و مؤمنين به يك معنا است، چه به يك نسبت ولايت را به همه نسبت داده است و مؤيد اين مطلب اين جمله از آيه بعدى است:&quot; فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ&quot; براى اينكه اين جمله دلالت و يا دست كم اشعار دارد بر اينكه مؤمنين و رسول خدا (ص) از جهت اينكه در تحت ولايت خدايند، حزب خدايند و چون چنين است پس سنخ ولايت هر دو يكى و از سنخ ولايت خود پروردگار است و خداوند متعال براى خود دو سنخ ولايت نشان داده، يكى ولايت تكوينى كه آيات راجع به آن را ذيلا درج مى&rlm;كنيم. دوم ولايت تشريعى كه به آيات آن نيز اشاره مى&rlm;نماييم، آن گاه در آيات ديگرى اين ولايت تشريعى را به رسول خود استناد مى&rlm;دهد و در آيه مورد بحث همان را براى امير المؤمنين (ع) ثابت مى&rlm;كند.&quot;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">○ برداشت علامه طباطبایی به دلایل ذیل نادرست است:</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">۱&minus; &nbsp;نظر او بر خلاف نظر اهل لغت است.</p> <p dir="RTL">۲&minus; ولایت ولی میت بر اموال او و یا ولایت بر صغیر و دیوانه امری بدیهی بر تصرف اموال آنان است زیرا آنان قادر به تصرف مال خود نیستند، اما در مورد انسان&zwnj;های زنده و بالغ وعاقل، نسبت دادن ولایت به مفهوم تصرف در اموالشان غیر عقلانی است.</p> <p dir="RTL">۳&minus; آیات بیشماری که مومنین را ولی هم می&zwnj;داند، چه ارتباطی به تصرف آنان بر اموال هم دارد و یا در دسته دیگری از آیات که از ولایت شیطان و کافر و... منع می&zwnj;کند چه ارتباطی به تصرف بر اموال آنان دارد.</p> <p dir="RTL">۴&minus; در تمامی آیات ولایت سیاق کلی مبنی بر دوستی و یاری خداوند بر مومنین و دوستی و یاری میان مومنین و و نفی دوستی و یاری غیر مومنین است.</p> <p dir="RTL">۵&minus; اینکه خداوند مالک الملک است و همه چیز از اوست و ضمنآ دوست مومنین نیز هست، چه دلیل دارد که پیامبر نیز که دوست مومنین است مالک الملک مومنین نیز باشد مگر خدا و پیامبر هم سنخ هستند که تمام خصوصیات خدا در او هم باشد</p> <p dir="RTL">۶&minus; خداوند هم خالق است هم حاکم است و نیز &quot;ولی&quot; مومنین است و حق تصرف خدا بر جان و مال مومنین نه به جهت &quot;ولایت&quot; اوست بلکه به جهت خالق بودن و حاکم بودن اوست اما پیامبر نه خالق است نه حاکم اما &quot;ولی&quot; مومنین است و همچنین است &quot;ولایت&quot; مومنین بر هم، و این نیست مگر اینکه &quot;ولایت&quot; به همان مفهوم دوستی باشد.</p> <p dir="RTL">۷&minus; اینکه گروه خدا (پیروان خدا) پیروزند، چه مویدی بر نظریه تصرف علامه دارد؟</p> <p dir="RTL">۸&minus; چون اساس استدلال علامه که &quot;ولایت&quot; را به &quot;اولی به التصرف&quot; (حق تصرف داشتن) تفسیر می&zwnj;نماید نتایج کاملأ متفاوتی (۱۸۰درجه ای) از واقعیت آیات به دست می&zwnj;دهد.</p> <p dir="RTL">۹&minus; جالب است که علامه این حق تصرف را برای همه مومنین قائل نیست و بعد از نبی اکرم، آن انحصارأ درباره امام علی و به تبع آن یازده امام شیعه می&zwnj;داند و اینهمه آیات را که &quot;ولایت&quot; مومنان بر هم را ذکر می&zwnj;کند به همان دوستی ختم می&zwnj;کند.</p> <p dir="RTL">۱۰&minus; اینکه شان نزول این آیه رفتار امام علی بوده دلیل انحصار نیست مثلأ شان نزول آیه حرمت خمر رفتار فرد یا افراد معینی از مومنین بوده است، آیا می&zwnj;توان گفت خماری برای آنان حرام است و برای بقیه بلامانع است؟</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">● علامه ابتدا نظر مفسرین اهل سنت را نقل و باور آنان را رد می&zwnj;کند:</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">تفسير المنار ج ۶ ص ۴۴۱- ۴۴۲ و تفسير فخر رازى ج ۱۲ ص ۲۵</p> <p dir="RTL">اوليا و ياوران شما يهود و نصارا و منافقين نيستند، بلكه اوليا و ياوران شما خدا و رسول اويند و آن مؤمنين كه نماز بپا مى&rlm;دارند و زكات مى&rlm;دهند و در همه اين احوال خاضعند، يا آنهايى كه زكات مى&rlm;دهند در حالى كه خود فقير و تنگدستند</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">تفسير فخر رازى ج ۱۲ ص ۳۱- ۲۵</p> <p dir="RTL">اول- ولايت در آيات مورد بحث و قبل و بعدش ظهور در معناى نصرت دارد و اين روايات از نظر مخالفتش با اين ظهور مخدوش است.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">دوم- اينكه لازمه اين روايات كه مى&rlm;گويند ولايت به معناى تصرف است، اينست كه آيه با اينكه دارد:&quot; الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ- آنان كه نماز را به پاى مى&rlm;دارند&quot; مع ذلك بگوييم آيه در شان على است و بس و حال آنكه آن جناب يك نفر است و به يك نفر گفته نمى&rlm;شود:</p> <p dir="RTL">آنان كه.</p> <p dir="RTL">سوم- اينكه لازمه اين روايات اينست كه مقصود از زكاتى كه در آيه است صدقه باشد و حال آنكه ديده نشده صدقه را زكات گفته باشند.</p> <p dir="RTL">مفسرين نامبرده بعد از اين سه اشكال گفته&rlm;اند پس متعين اينست كه بگوييم اين دو آيه مربوط به شخص معينى نيستند بلكه عام و شامل همه مؤمنين و كانه در اين مقامند كه نكته&rlm;اى نظير قصر قلب يا قصر افراد افاده كنند چه منافقين بسيار علاقمند به ولايت كفار و دوستى با آنان بودند و به همه مسلمين اصرار داشتند كه آنان را دوست بدارند. خداى تعالى مؤمنين را از دوستى با كفار نهى نمود، و فرمود: اولياى شما كفار و منافقين نيستند، بلكه خدا و رسول و مؤمنين حقيقى&rlm;اند. باقى مى&rlm;ماند جمله حاليه&quot; وَ هُمْ راكِعُونَ&quot;، راجع به آنهم مى&rlm;توانيم بگوييم مراد از ركوع در خصوص اين آيه به معناى مجازى آن يعنى خضوع و فقر و افتاده حالى است.</p> <p dir="RTL"><strong>۱. </strong>فساد ادعايشان بر اينكه ولايت به معناى نصرت است همانا استدلال خود آنان است به وحدت سياق و به اينكه همه اين آيات كه يكى پس از ديگرى قرار گرفته&rlm;اند در مقام بيان اين جهتند كه چه كسانى را بايد يارى كرد و چه كسانى را نبايد، زيرا درست است كه اين سوره در اواخر عمر رسول خدا (ص) در حجة الوداع نازل شده و ليكن نه تمامى آن، بلكه بطور مسلم پاره&rlm;اى از آيات آن به شهادت مضامين آنها، و رواياتى كه در شان نزولشان وارد شده است قبل از حجة الوداع نازل شده است.</p> <p dir="RTL">۲. تفاوت آيات قبل و بعد اين آيه است از جهت مضمون، زيرا در آيه&quot; يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى&rlm; أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ...&quot; &laquo;۱&raquo; تنها مؤمنين را از ولايت كفار نهى مى&rlm;كند و منافقين را كه در دل كافرند به اين رذيله كه در كمك كفار و جانبدارى آنان سبقت مى&rlm;جويند سرزنش مى&rlm;نمايد، بدون اينكه كلام مرتبط الخطاب به كفار شود و روى سخن متوجه كفار گردد، بخلاف آيات بعد كه پس از نهى مسلمين از ولايت كفار دستور مى&rlm;دهد كه رسول خدا (ص) مطلب را به گوش كفار برساند و اعمال زشت آنان را كه همان سخريه و استهزاست، و معايب درونيشان را كه همان نفاق است گوشزد شان سازد، پس آيات قبل، غرضى را بيان مى&rlm;كنند و آيات بعد، غرض ديگرى را ايفا مى&rlm;نمايند با اين حال چگونه بين اين دو دسته آيات وحدت سياق هست؟!.</p> <p dir="RTL">۳. كلمه ولايت در اين آيات نمى&rlm;شود به معناى نصرت باشد. زيرا با سياق آنها و خصوصياتى كه در آن آيات است مخصوصا جمله&quot; بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ- آنها خود اولياى يكديگرند&quot; و جمله&quot; وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ- و هر كه از شما ولايت آنها را داشته باشد از آنها خواهد بود&quot; سازگار و مناسب نيست، چون كه ولايت به معناى نصرت عقد و قراردادى بوده كه بين دو قبيله با شرايط خاصى منعقد مى&rlm;شده، و اين عقد باعث نمى&rlm;شده كه اين دو قبيله يكى شوند، و از عادات و رسوم و عقايد مخصوص به خود چشم بپوشند و تابع ديگرى گردند، و حال آنكه در اين آيه ولايت، امرى است كه عقد آن باعث پيوستن يكى به ديگرى است، چون مى&rlm;فرمايد: و هر كه از شما ولايت آنان را دارا باشد از ايشان خواهد بود، و نيز اگر ولايت در اينجا به معناى نصرت بود معنا نداشت علت نهى از نصرت كفار را چنين معنا كند كه چون قوم فلانى (كفار) يار و مددكار يكديگرند، بخلاف اينكه اگر ولايت به معناى محبت باشد كه در آن صورت اين تعليل بسيار بجا و موجه خواهد بود، زيرا مودت مربوط به جان و دل آدمى است و باعث امتزاج و اختلاط روحى بين دو طايفه مى&rlm;شود</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">○ نقد نظر علامه طباطبایی</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">۱&minus; در بسیاری از آیات دوستی و نصرت به عنوان کلمات مترادف ذکر شده و به صورت طبیعی دوستان یاوران هم نیز می&zwnj;باشند.</p> <p dir="RTL">۲&minus; ولو کل سوره مائده در یک زمان نازل نشده اما می&zwnj;توان گفت که در مطالب هم مضمون احتمالأ در یک زمان نازل شده است.</p> <p dir="RTL">۳&minus; مخاطب آیات مربوط به یهود و نصاری که اگر تمسخر دین شما را می&zwnj;کنند به دوستی نگیرید مومنین هستند نه اهل کتاب، در حالیکه علامه برای اثبات اینکه این آیات از نظر مضمون با آیات دیگر فرق دارد مخاطبش را اهل کتاب معرفی می&zwnj;کند و این خلاف متن آیه می&zwnj;باشد.</p> <p dir="RTL">۴&minus; نصرت به مفهوم یاری کردن است، خواه این یاری میان دو نفر از هم باشد و یا یاری میان دو قبیله از هم و اصولأ مقدمه یاری کردن دوست بودن است و یاری کردن ضرورتأ تابع کردن یکی بر دیگری نیست و بدیهی افراد هم فکر و هم کیش همدیگر را در مقابل غیر هم فکر و هم کیش شان یاری می&zwnj;نمایند.</p> <p dir="RTL">۵&minus; باید گفت، بار کردن تصرف بر مال و جان بر کلمه &quot;ولی&quot; بر مبنای مقاصد دیگر صورت می&zwnj;گیرد که ما را از حقیقت آیات دور می&zwnj;سازد.</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">● علامه طباطبائی با پیش فرض تصرف ولی ولایت رسول را این گونه توجیه می&zwnj;کند:</p> <p dir="RTL">&quot;دو سنخ ولايت براى خداى متعال هست يكى ولايت تكوينى و يكى تشريعى و به عبارت ديگر يكى ولايت حقيقى و يكى ولايت اعتبارى.</p> <p dir="RTL">يعنى آياتى كه ولايت تشريعى را كه در آيات قبل براى خداوند ثابت مى&rlm;كرد در آنها همان را براى رسول خدا ثابت مى&rlm;كند و قيام به تشريع و دعوت به دين و تربيت امت و حكومت بين آنان و قضاوت در آنان را از شؤون و مناصب رسالت وى مى&rlm;داند. بارى جامع و فشرده اين آيات اينست كه رسول خدا (ص) نيز داراى چنين ولايتى هست كه امت را بسوى خداى تعالى سوق دهد و در بين آنها حكومت و فصل خصومت كند و در تمامى شؤون آنها دخالت نمايد و همين طور كه بر مردم اطاعت&rlm;خداى تعالى واجب كرده است اطاعت او نيز بدون قيد و شرط واجب است. پس برگشت ولايت آن حضرت بسوى ولايت تشريعى خداوند عالم است، به اين معنا كه چون اطاعت خداوند در امور تشريعى واجب است و اطاعت رسول خدا (ص) هم اطاعت خداست پس رسول خدا مقدم و پيشواى آنان و در نتيجه ولايت او هم همان ولايت خداوند خواهد بود. كما اينكه بعضى از آيات گذشته مانند آيه&quot; أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ&quot; و آيه&quot; وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ...&quot; و آياتى ديگر به اين معنا تصريح مى&rlm;كردند.&quot;</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">○ نقد نظر علامه طباطبایی</p> <p dir="RTL">&nbsp;</p> <p dir="RTL">۱&minus; اینکه خداوند جهان را آفریده و به هر شکلی بخواهد حق تصرف در آن را دارد اصطلاحأ &quot;تکوین&quot; نا میده می&zwnj;شود و قوانینی که خداوند به پیامبرش از طریق وحی بیان می&zwnj;کند &quot;تشریع&quot; گفته می&zwnj;شود.</p> <p dir="RTL">۲&minus; قدرت تکوینی خداوند از آیه &quot;اذا اراد شیئ ان یقول له کن فیکون &quot; &quot; وقتی به چیزی اراده کند همینکه گوید باش پس می&zwnj;باشد&quot; گرفته شده است و به تعبیری &quot;اراده تکوینی&quot; خداوند گفته شده است یعنی آفرینش هر چیزی به صرف اراده خداوند صورت می&zwnj;گیرد و تبدیل &quot;اراده تکوینی&quot; به &quot;ولایت تکوینی&quot; به جهت سوء استفاده بکار رفته است و اینکه خداوند در مقام تشریع (قانونگذاری&minus; برای انسان صاحب اختیار دارای چنین حقی است حق تشریع الهی نامیده می&zwnj;شود.</p> <p dir="RTL">۳&minus; پیامبر نیز از جانب خود قوانینی را به مومنین بیان می&zwnj;کند و این حق تشریع پیامبر نامیده می&zwnj;شود و این بخش از قوانین به عنوان سنت نبی در میان مومنین شناخته شده است.</p> <p dir="RTL">۴&minus; چسباندن &quot;ولایت&quot; به تکوین (آفرینش&minus; و تشریع (قانونگذاری&minus; از جانب علامه، برای این صورت گرفته که کلمه ولایت از حالت دوستی و محبت و یاری به تصرف تعبیر شود و کاتالیزور آن را آیات اطاعت (اطاعت از خدا و رسول&minus; قرار داده است تا با ترکیب حق تشریع نبی و اطاعت از نبی، &quot;ولایت&quot; (به معنی حق تصرف&minus; دلخواه خود را نتیجه بگیرد.</p> <p dir="RTL">۵&minus; اصولأ تشکیل حکومت جزء وظایف انبیاء نیست، وظیفه آنها ابلاغ است (و ما الرسول الا البلاغ&minus; که نیاز به تصرف داشته باشد. (در این ززمینه به کتاب تشیع و ح

صالح نظری − در قسمت اول مقاله گفته شد، نظر به اینکه حکومت جمهوری اسلامی مدعی است یک حکومت دینی مبتنی بر ولایت است و این ولایت الله از ناحیه خدا به رسول گرامی انتقال یافته و ولایت رسول اکرم به ائمه شیعه رسیده و در زمان غیبت امام غایب این ولایت به فقیه می‌رسد ونام آن را ولایت فقیه به نیابت از امام غایب می‌نامد و بر اساس این نظریه، باورمندان به تشیع را به اطاعت محض از آن ولی فقیه فرا می‌خواند و منکران این ولایت را منکر ائمه و رسول و در نهایت خدا می‌داند، لذا لازم است پیشینه این باور را در قرآن کریم جستجو کرده تا صحت مورد ادعا مورد کنکاش قرار گرفته و انطباق یا عدم انطباق این ادعا مورد سنجش قرار گیرد.

با بررسی آیات ولایت نتیجه گرفته شد که آیات فوق می‌خواهد یک رابطه وابستگی حقیقی میان مومنینن با خداوند ایجاد کند که جز به او به کسی تکیه نکنند و از طرف دیگر پیوندی عمیق میان مومنین ایجاد نماید تا در سایه آن هم مومنین در امنیت روانی باشند و هم از امنیت اجتماعی برخوردار باشند، این آیات نمی‌خواهد هیچ کس بر مومنین تسلط یابد حتی رسول گرامی چه برسد به طاغوت و ستمگر به تعبیر دیگر مراد از آیات ولایت ایجاد پیونداجتماعی میان مومنین است در مقابل هر گونه سلطه نه اینکه بند بندگی را از گروهی به گروه دیگر تبدیل کند و این است راز رسالت انبیا.

و در ادامه آیاتی از قرآن کریم که مورد سوء استفاده متولیان دین و خصوصأ طراحان تئوری "ولایت فقیه" از بعض آیات ولایت می‌شود، آورده شده و مورد نقادی قرار می‌گیرد، تا نشان داده شود این متولیان دین چگونه می‌خواهد یوغ بندگی را که نبی گرامی از گرده مردم باز نمودند حالا بنام دین بر گرده مومنین نهند و بر اسب مراد خویش سوار شوند.

آیه اول و دوم:

إِنَّماوَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ (مائده ۵۵)

جز اين نيست كه ولىّ شما خداست و رسول او و مؤمنانى كه نماز مى‏خوانند و انفاق مى‏كنند و ایشان در ركوعند.

وَ مَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ (مائده ۵۶)

و هر كه خدا و پيامبر او و مؤمنان را ولىّ خود گزيند، بداند كه پيروزمندان گروه خداوندند.

معنای لغوی "ولایت"

راغب در كتاب "مفردات" گفته است:

"ولاء" (به صداى بالاى واو) و همچنين" توالى" به اين معنا است كه حاصل شود دو چيز يا بيشتر، از يك جنس و بدون اينكه چيزى از غير آن جنس حايل شود. اين معناى لغوى ولاء و توالى است، و گاهى اين لفظ به طور استعاره و مجاز در قربى استعمال مى‏شود كه آن قرب از جهات زير حاصل مى‏گردد:

۱- قربى كه از جهت مكان حاصل ميشود و گفته ميشود:" جلست مما يليه- نشستيم نزديكش".

۲- قرب از جهت نسبت.

۳- قرب از جهت دوستى و گفته مى‏شود:" ولى فلان- دوست فلانى".

۴- قرب حاصل از نصرت و گفته مى‏شود:" ولى فلانا- يارى كرد فلان را".

۵- از جهت اعتقاد. گفته مى‏شود:" فلان ولى فلان- هم عقيده و هم سوگند اوست".

و در معناى نصرت بطور حقيقت اطلاق مى‏شود و همچنين در معناى مباشرت در كار و اختيار دارى در آن، و گفته مى‏شود:" فلان ولى لامر كذا- فلانى اختيار دار فلان كار است" و بعضى از اهل لغت گفته‏اند: ولايت (به صداى پائين واو) و ولايت (به صداى بالاى آن) به يك معنا است، مانند دلالت و دلالت كه هر دو به يك معنا است، و حقيقت ولايت عبارتست از بعهده گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن و" ولى" و" مولى" هر دو استعمال مى‏شوند در اين معنا، البته هم در معناى اسم فاعل آن، يعنى موالى (به كسر لام) و هم در معناى اسم مفعول آن يعنى موالى (به فتح لام) و به مؤمن گفته مى‏شود ولى اللَّه و ليكن ديده نشده كه بگويند مؤمن مولاى خداست، ليكن هم گفته مى‏شود" اللَّه ولى المؤمنين" و هم" اللَّه مولا المؤمنين"

و نيز راغب مى‏گويد: اگر عرب گفت:" ولى" اگر ديدى كه خود بخود و بدون لفظ" عن" متعدى شد، بدانكه اقتضاى معناى ولايت را دارد و مقتضى است كه آن معنا در نزديك‏ترين مواضعش حاصل شود، مثلا اگر ديديد كسى گفت:" وليت سمعى كذا" يا گفت" وليت عينى كذا" يا گفت" وليت وجهى كذا" بدانكه مراد اينست كه گوش خود يا چشم خود يا روى خود را نزديك فلانى بردم، كما اينكه در قرآن هم بدون لفظ" عن" استعمال شده، مى‏فرمايد:

" فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها" « پس بزودى تو را بسوى قبله‏اى كه خوش آيندت باشد بر خواهيم گرداند.» و نيز مى‏فرمايد:" فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ" «پس بگردان روى خود را بسوى بخشى از مسجد الحرام، و هر جا كه بوديد بايد روى خود به! جانب آن بگردانيد » و اگر ديدى كه با" عن" چه در ظاهر و چه در تقدير متعدى شدبدانكه اقتضاى معناى اعراض و ترك نزديكى را دارد. «مفردات راغب ص ۵۳۴- ۵۳۳.»

بنابراین ولایت نزدیکی دو فرد است از جهتی (مکانی، نسبی، دوستی، یاری و یا عقیده) و نیز بعضی اهل لغت گفته‌اند ولايت عبارت است از به عهده گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن.

شأن نزول آیه « إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ» (مائده ۵۵)

− در "اسباب النزول"واحدی نیشابوری ذیل آیه آمده است:

جابر بن عبد اللّه گويد: عبد اللّه بن سلام (يهودى مسلمان شده) نزد پيغمبر (ص) آمد و گفت: يا رسول اللّه (ص) جمعى از بنى قريظه و بنى نضير از ما جدا شده و از نزد ما رفته‏اند و سوگند خورده‏اند كه با ما ننشينند، و مارا به سبب دورى راه، معاشرت اصحاب تو ممكن نيست. آيه بالا در پاسخ نازل شد و پيغمبر (ص) برايشان قرائت فرمود. خشنود شدند و گفتند ما را دوستى خدا و رسولش و مؤمنين بس است.

كلبى نظير اين روايت را مى‏آورد و مى‏افزايد: آيه درباره على (ع) نازل گرديده كه در حال ركوع نماز انگشتريش را به سائل بخشيد.

ابو بكر تميمى با اسناد از ابن عباس روايت مى‏كند كه عبد اللّه بن سلام با ياران مسلمان شده‏اش نزد پيغمبر (ص) آمده گفتند يا رسول اللّه (ص) راه ما دور است و مجلس و سخنگويى نداريم، و قوم ما، ما را به سبب مسلمان شدن از خود رانده و قسم خورده‏اند كه با ما ننشينند و سخن نگويند و از ما زن نگيرند و ندهند و اين بر ما سخت است.

پيغمبر (ص) فرمود: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»، سپس پيغمبر (ص) به سوى مسجد رفت و مردم در حال نماز بودند، برخى در قيام و برخى در ركوع. حضرت سائلى را ديد از وى پرسيد آيا كسى به تو چيزى داد؟ گفت: بلى اين انگشترى طلا را به من دادند. سؤال فرمود: چه كسى داد؟ سائل گفت: آن كه ايستاده است و با دست به على بن ابى طالب (ع) اشاره كرد. پيغمبر (ص) پرسيد در چه حالتى بود؟ سائل گفت: در حال ركوع. پيغمبر (ص) تكبير بر كشيد و آيه بعد را هم قرائت فرمود: وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ.

بنا براین نزول آیه درباره رفتار پسندیده امام علی نازل شده است و او را دوست و یاور مومنین قلمداد کرده است، اما از این نکته نباید غافل شد که اگر آیه‌ای درباره رفتار فردی نازل شده باشد اختصاص به او ندارد و آن فرد فقط یکی از مصادیق آیه می‌باشد.

● نظر علامه طباطبائی در تفسیر المیزان:

علامه ظاهرأ نظر راغب را نمی‌پذیرد و علاقه مند است از لغت "ولایت" تصرف "ولی" به "مولی علیه" را نتیجه بگیرد:

"گفتار راغب در كتاب مفردات عكس حقيقت و غير صحيح بنظر مى‏رسد، زيرا بحث در احوالات انسانهاى اولى اين را بدست مى‏دهد كه نظر بشر نخست به منظور محسوسات بوده و اشتغال به امر محسوسات در زندگى بشر مقدم بر تفكر در متصورات و معانى و انحاى اعتبارات و تصرف در آنها بوده است، بنا بر اين اگر ولايت را كه قرب مخصوصى است در امور معنوى فرض كنيم لازمه‏اش اينست كه براى ولى قربى باشد كه براى غير او نيست مگر بواسطه او، پس هر چه از شؤون زندگى مولى عليه كه قابل اين هست كه بديگرى واگذار شود تنها ولى مى‏تواند آن را عهده‏دار شده و جاى او را بگيرد. مانند ولى ميت كه او نيز همين طور است، يعنى همانطورى كه ميت قبل از مرگش مى‏توانست به ملاك مالكيت انواع تصرفات را در اموال خود بكند ولى او در حال مرگ او مى‏تواند به ملاك وراثت آن تصرفات را بكند، و همچنين ولى صغير با ولايتى كه دارد مى‏تواند در شؤون مالى صغير اعمال تدبير بكند و همچنين ولى نصرت كه مى‏تواند در امور منصور از جهت تقويتش در دفاع تصرف كند و همچنين خداى تعالى كه ولى بندگانش است و امور دنيا و آخرت آنها را تدبير مى‏نمايد، و در اين كار جز او كسى ولايت ندارد، تنها اوست ولى مؤمنين در تدبير امر دينشان به اينكه وسائل هدايتشان را فراهم آورد و داعيان دينى بسوى آنان بفرستد و توفيق و يارى خود را شامل حالشان بكند، و پيغمبران هم ولى مؤمنينند.

مثلا رسول اللَّه (ص) ولى مؤمنين است، چون داراى منصبى است از طرف پروردگار، و آن اينست كه در بين مؤمنين حكومت و له و عليه آنها قضاوت مى‏نمايد، و همچنين است حكامى كه آن جناب و يا جانشين او براى شهرها معلوم مى‏كنند زيرا آنها نيز داراى اين ولايت هستند كه در بين مردم تا حدود اختياراتشان حكومت كنند، و خواننده خود قياس كند بر آنچه گفته شد موارد ديگر ولايت را، يعنى ولاى عتق و جوار و حلف و طلاق وپسر عم و محبت و ولايت عهدى و همچنين بقيه معانى آن را، و اما ولايتى كه در آيه:" يُوَلُّونَ الْأَدْبارَ" است به معناى پشت كردن يعنى بجاى اينكه روى خود جانب دشمن كنند و سنگر و جبهه جنگ را اداره و تدبير نمايند، پشت خود بدان كرده پا به فرار مى‏گذارند و همچنين است" توليتم" يعنى اعراض كرديد و خود را به جهتى كه مخالف جهت آنست قرار داديد يا روى خود را جهت مخالف آن برگردانيديد.

پس آنچه از معانى ولايت در موارد استعمالش به دست مى‏آيد اينست كه ولايت عبارتست از يك نحوه قربى كه باعث و مجوز نوع خاصى از تصرف و مالكيت تدبير مى‏شود، و آيه شريفه مورد بحث، سياقى دارد كه از آن استفاده مى‏شود ولايت نسبت به خدا و رسول و مؤمنين به يك معنا است، چه به يك نسبت ولايت را به همه نسبت داده است و مؤيد اين مطلب اين جمله از آيه بعدى است:" فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ" براى اينكه اين جمله دلالت و يا دست كم اشعار دارد بر اينكه مؤمنين و رسول خدا (ص) از جهت اينكه در تحت ولايت خدايند، حزب خدايند و چون چنين است پس سنخ ولايت هر دو يكى و از سنخ ولايت خود پروردگار است و خداوند متعال براى خود دو سنخ ولايت نشان داده، يكى ولايت تكوينى كه آيات راجع به آن را ذيلا درج مى‏كنيم. دوم ولايت تشريعى كه به آيات آن نيز اشاره مى‏نماييم، آن گاه در آيات ديگرى اين ولايت تشريعى را به رسول خود استناد مى‏دهد و در آيه مورد بحث همان را براى امير المؤمنين (ع) ثابت مى‏كند."

○ برداشت علامه طباطبایی به دلایل ذیل نادرست است:

۱−  نظر او بر خلاف نظر اهل لغت است.

۲− ولایت ولی میت بر اموال او و یا ولایت بر صغیر و دیوانه امری بدیهی بر تصرف اموال آنان است زیرا آنان قادر به تصرف مال خود نیستند، اما در مورد انسان‌های زنده و بالغ وعاقل، نسبت دادن ولایت به مفهوم تصرف در اموالشان غیر عقلانی است.

۳− آیات بیشماری که مومنین را ولی هم می‌داند، چه ارتباطی به تصرف آنان بر اموال هم دارد و یا در دسته دیگری از آیات که از ولایت شیطان و کافر و... منع می‌کند چه ارتباطی به تصرف بر اموال آنان دارد.

۴− در تمامی آیات ولایت سیاق کلی مبنی بر دوستی و یاری خداوند بر مومنین و دوستی و یاری میان مومنین و و نفی دوستی و یاری غیر مومنین است.

۵− اینکه خداوند مالک الملک است و همه چیز از اوست و ضمنآ دوست مومنین نیز هست، چه دلیل دارد که پیامبر نیز که دوست مومنین است مالک الملک مومنین نیز باشد مگر خدا و پیامبر هم سنخ هستند که تمام خصوصیات خدا در او هم باشد

۶− خداوند هم خالق است هم حاکم است و نیز "ولی" مومنین است و حق تصرف خدا بر جان و مال مومنین نه به جهت "ولایت" اوست بلکه به جهت خالق بودن و حاکم بودن اوست اما پیامبر نه خالق است نه حاکم اما "ولی" مومنین است و همچنین است "ولایت" مومنین بر هم، و این نیست مگر اینکه "ولایت" به همان مفهوم دوستی باشد.

۷− اینکه گروه خدا (پیروان خدا) پیروزند، چه مویدی بر نظریه تصرف علامه دارد؟

۸− چون اساس استدلال علامه که "ولایت" را به "اولی به التصرف" (حق تصرف داشتن) تفسیر می‌نماید نتایج کاملأ متفاوتی (۱۸۰درجه ای) از واقعیت آیات به دست می‌دهد.

۹− جالب است که علامه این حق تصرف را برای همه مومنین قائل نیست و بعد از نبی اکرم، آن انحصارأ درباره امام علی و به تبع آن یازده امام شیعه می‌داند و اینهمه آیات را که "ولایت" مومنان بر هم را ذکر می‌کند به همان دوستی ختم می‌کند.

۱۰− اینکه شان نزول این آیه رفتار امام علی بوده دلیل انحصار نیست مثلأ شان نزول آیه حرمت خمر رفتار فرد یا افراد معینی از مومنین بوده است، آیا می‌توان گفت خماری برای آنان حرام است و برای بقیه بلامانع است؟

● علامه ابتدا نظر مفسرین اهل سنت را نقل و باور آنان را رد می‌کند:

تفسير المنار ج ۶ ص ۴۴۱- ۴۴۲ و تفسير فخر رازى ج ۱۲ ص ۲۵

اوليا و ياوران شما يهود و نصارا و منافقين نيستند، بلكه اوليا و ياوران شما خدا و رسول اويند و آن مؤمنين كه نماز بپا مى‏دارند و زكات مى‏دهند و در همه اين احوال خاضعند، يا آنهايى كه زكات مى‏دهند در حالى كه خود فقير و تنگدستند

تفسير فخر رازى ج ۱۲ ص ۳۱- ۲۵

اول- ولايت در آيات مورد بحث و قبل و بعدش ظهور در معناى نصرت دارد و اين روايات از نظر مخالفتش با اين ظهور مخدوش است.

دوم- اينكه لازمه اين روايات كه مى‏گويند ولايت به معناى تصرف است، اينست كه آيه با اينكه دارد:" الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ- آنان كه نماز را به پاى مى‏دارند" مع ذلك بگوييم آيه در شان على است و بس و حال آنكه آن جناب يك نفر است و به يك نفر گفته نمى‏شود:

آنان كه.

سوم- اينكه لازمه اين روايات اينست كه مقصود از زكاتى كه در آيه است صدقه باشد و حال آنكه ديده نشده صدقه را زكات گفته باشند.

مفسرين نامبرده بعد از اين سه اشكال گفته‏اند پس متعين اينست كه بگوييم اين دو آيه مربوط به شخص معينى نيستند بلكه عام و شامل همه مؤمنين و كانه در اين مقامند كه نكته‏اى نظير قصر قلب يا قصر افراد افاده كنند چه منافقين بسيار علاقمند به ولايت كفار و دوستى با آنان بودند و به همه مسلمين اصرار داشتند كه آنان را دوست بدارند. خداى تعالى مؤمنين را از دوستى با كفار نهى نمود، و فرمود: اولياى شما كفار و منافقين نيستند، بلكه خدا و رسول و مؤمنين حقيقى‏اند. باقى مى‏ماند جمله حاليه" وَ هُمْ راكِعُونَ"، راجع به آنهم مى‏توانيم بگوييم مراد از ركوع در خصوص اين آيه به معناى مجازى آن يعنى خضوع و فقر و افتاده حالى است.

۱. فساد ادعايشان بر اينكه ولايت به معناى نصرت است همانا استدلال خود آنان است به وحدت سياق و به اينكه همه اين آيات كه يكى پس از ديگرى قرار گرفته‏اند در مقام بيان اين جهتند كه چه كسانى را بايد يارى كرد و چه كسانى را نبايد، زيرا درست است كه اين سوره در اواخر عمر رسول خدا (ص) در حجة الوداع نازل شده و ليكن نه تمامى آن، بلكه بطور مسلم پاره‏اى از آيات آن به شهادت مضامين آنها، و رواياتى كه در شان نزولشان وارد شده است قبل از حجة الوداع نازل شده است.

۲. تفاوت آيات قبل و بعد اين آيه است از جهت مضمون، زيرا در آيه" يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‏ أَوْلِياءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ..." «۱» تنها مؤمنين را از ولايت كفار نهى مى‏كند و منافقين را كه در دل كافرند به اين رذيله كه در كمك كفار و جانبدارى آنان سبقت مى‏جويند سرزنش مى‏نمايد، بدون اينكه كلام مرتبط الخطاب به كفار شود و روى سخن متوجه كفار گردد، بخلاف آيات بعد كه پس از نهى مسلمين از ولايت كفار دستور مى‏دهد كه رسول خدا (ص) مطلب را به گوش كفار برساند و اعمال زشت آنان را كه همان سخريه و استهزاست، و معايب درونيشان را كه همان نفاق است گوشزد شان سازد، پس آيات قبل، غرضى را بيان مى‏كنند و آيات بعد، غرض ديگرى را ايفا مى‏نمايند با اين حال چگونه بين اين دو دسته آيات وحدت سياق هست؟!.

۳. كلمه ولايت در اين آيات نمى‏شود به معناى نصرت باشد. زيرا با سياق آنها و خصوصياتى كه در آن آيات است مخصوصا جمله" بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ- آنها خود اولياى يكديگرند" و جمله" وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ- و هر كه از شما ولايت آنها را داشته باشد از آنها خواهد بود" سازگار و مناسب نيست، چون كه ولايت به معناى نصرت عقد و قراردادى بوده كه بين دو قبيله با شرايط خاصى منعقد مى‏شده، و اين عقد باعث نمى‏شده كه اين دو قبيله يكى شوند، و از عادات و رسوم و عقايد مخصوص به خود چشم بپوشند و تابع ديگرى گردند، و حال آنكه در اين آيه ولايت، امرى است كه عقد آن باعث پيوستن يكى به ديگرى است، چون مى‏فرمايد: و هر كه از شما ولايت آنان را دارا باشد از ايشان خواهد بود، و نيز اگر ولايت در اينجا به معناى نصرت بود معنا نداشت علت نهى از نصرت كفار را چنين معنا كند كه چون قوم فلانى (كفار) يار و مددكار يكديگرند، بخلاف اينكه اگر ولايت به معناى محبت باشد كه در آن صورت اين تعليل بسيار بجا و موجه خواهد بود، زيرا مودت مربوط به جان و دل آدمى است و باعث امتزاج و اختلاط روحى بين دو طايفه مى‏شود

○ نقد نظر علامه طباطبایی

۱− در بسیاری از آیات دوستی و نصرت به عنوان کلمات مترادف ذکر شده و به صورت طبیعی دوستان یاوران هم نیز می‌باشند.

۲− ولو کل سوره مائده در یک زمان نازل نشده اما می‌توان گفت که در مطالب هم مضمون احتمالأ در یک زمان نازل شده است.

۳− مخاطب آیات مربوط به یهود و نصاری که اگر تمسخر دین شما را می‌کنند به دوستی نگیرید مومنین هستند نه اهل کتاب، در حالیکه علامه برای اثبات اینکه این آیات از نظر مضمون با آیات دیگر فرق دارد مخاطبش را اهل کتاب معرفی می‌کند و این خلاف متن آیه می‌باشد.

۴− نصرت به مفهوم یاری کردن است، خواه این یاری میان دو نفر از هم باشد و یا یاری میان دو قبیله از هم و اصولأ مقدمه یاری کردن دوست بودن است و یاری کردن ضرورتأ تابع کردن یکی بر دیگری نیست و بدیهی افراد هم فکر و هم کیش همدیگر را در مقابل غیر هم فکر و هم کیش شان یاری می‌نمایند.

۵− باید گفت، بار کردن تصرف بر مال و جان بر کلمه "ولی" بر مبنای مقاصد دیگر صورت می‌گیرد که ما را از حقیقت آیات دور می‌سازد.

● علامه طباطبائی با پیش فرض تصرف ولی ولایت رسول را این گونه توجیه می‌کند:

"دو سنخ ولايت براى خداى متعال هست يكى ولايت تكوينى و يكى تشريعى و به عبارت ديگر يكى ولايت حقيقى و يكى ولايت اعتبارى.

يعنى آياتى كه ولايت تشريعى را كه در آيات قبل براى خداوند ثابت مى‏كرد در آنها همان را براى رسول خدا ثابت مى‏كند و قيام به تشريع و دعوت به دين و تربيت امت و حكومت بين آنان و قضاوت در آنان را از شؤون و مناصب رسالت وى مى‏داند. بارى جامع و فشرده اين آيات اينست كه رسول خدا (ص) نيز داراى چنين ولايتى هست كه امت را بسوى خداى تعالى سوق دهد و در بين آنها حكومت و فصل خصومت كند و در تمامى شؤون آنها دخالت نمايد و همين طور كه بر مردم اطاعت‏خداى تعالى واجب كرده است اطاعت او نيز بدون قيد و شرط واجب است. پس برگشت ولايت آن حضرت بسوى ولايت تشريعى خداوند عالم است، به اين معنا كه چون اطاعت خداوند در امور تشريعى واجب است و اطاعت رسول خدا (ص) هم اطاعت خداست پس رسول خدا مقدم و پيشواى آنان و در نتيجه ولايت او هم همان ولايت خداوند خواهد بود. كما اينكه بعضى از آيات گذشته مانند آيه" أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ" و آيه" وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ..." و آياتى ديگر به اين معنا تصريح مى‏كردند."

○ نقد نظر علامه طباطبایی

۱− اینکه خداوند جهان را آفریده و به هر شکلی بخواهد حق تصرف در آن را دارد اصطلاحأ "تکوین" نا میده می‌شود و قوانینی که خداوند به پیامبرش از طریق وحی بیان می‌کند "تشریع" گفته می‌شود.

۲− قدرت تکوینی خداوند از آیه "اذا اراد شیئ ان یقول له کن فیکون " " وقتی به چیزی اراده کند همینکه گوید باش پس می‌باشد" گرفته شده است و به تعبیری "اراده تکوینی" خداوند گفته شده است یعنی آفرینش هر چیزی به صرف اراده خداوند صورت می‌گیرد و تبدیل "اراده تکوینی" به "ولایت تکوینی" به جهت سوء استفاده بکار رفته است و اینکه خداوند در مقام تشریع (قانونگذاری− برای انسان صاحب اختیار دارای چنین حقی است حق تشریع الهی نامیده می‌شود.

۳− پیامبر نیز از جانب خود قوانینی را به مومنین بیان می‌کند و این حق تشریع پیامبر نامیده می‌شود و این بخش از قوانین به عنوان سنت نبی در میان مومنین شناخته شده است.

۴− چسباندن "ولایت" به تکوین (آفرینش− و تشریع (قانونگذاری− از جانب علامه، برای این صورت گرفته که کلمه ولایت از حالت دوستی و محبت و یاری به تصرف تعبیر شود و کاتالیزور آن را آیات اطاعت (اطاعت از خدا و رسول− قرار داده است تا با ترکیب حق تشریع نبی و اطاعت از نبی، "ولایت" (به معنی حق تصرف− دلخواه خود را نتیجه بگیرد.

۵− اصولأ تشکیل حکومت جزء وظایف انبیاء نیست، وظیفه آنها ابلاغ است (و ما الرسول الا البلاغ− که نیاز به تصرف داشته باشد. (در این ززمینه به کتاب تشیع و حکومت مراجعه نمائید−

۶− قرآن به صراحت می‌فرماید "انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر" "تو تذکر دهنده‌ای و بر آنان سیطره نداری , حال چگونه می‌توان باور کرد که خداوند پیامبر را حق تصزف بز جان و مالشان قرار دهد.

● علامه طباطبایی در ادامه می‌نویسد:

"آياتى كه همين ولايتى را كه براى رسول خدا ثابت مى‏نمود براى امير المؤمنين، على بن ابى طالب (ع) ثابت مى‏كند و آنان آيات يكى همين آيه مورد بحث ما است كه بعد از اثبات ولايت تشريع براى خدا و رسول با واو عاطفه عنوان" الذين آمنوا" را كه جز بر امير المؤمنين منطبق نيست به آن دو عطف نموده و به يك سياق اين سخن ولايت را كه گفتيم در هر سه مورد ولايت واحده‏اى است براى پروردگار متعال، البته بطور اصالت و براى رسول خدا و امير المؤمنين (ع) بطور تبعيت و به اذن خدا ثابت مى‏كند."

○ نقد نظر علامه طباطبایی

۷− ولایت در تشریع مانند ولایت در تکوین غلط است، نه در تکوین ولایت است و نه در تشریع، ولایت مطابق نظر لغویون به معنای دوستی، محبت، یاری و همفکری است و تکوین به معنای آفرینش جهان و تشریع به معنای قانونگذاری است و جمع آنها یعنی ولایت تکوینی (دوستی آفرینش جهان− و نیز ولایت تشریعی (دوستی قانونگذاری− عبارت غلطی است، البته خدا آفریننده جهان است به جهت خالق و قادر بودن و دوست مخلوقات مومن خود می‌باشد و همچنین است رسول او که حق قانونگذاری دارد ونیز دوست مومنین است.

۸− درست است که آیه در شان امام علی نازل شده ولی اختصاص به او ندارد او مانند مومنین مشمول آیه هست و البته این افتخاری بزای اوست که آیه‌ای در بیان رفتار انسانی او نازل شده است.

۹− آیات بسیاری به خاطر افراد مختلف نازل شده و بزای آنها افتخاری است که نصیبشان شده است اما هیچگاه اختصاص به آنان ندارد به طوری که دیگران از آن فضیلت محروم باشند.

۱۰− بله هر سه مورد ولایت خدا و رسول و مومنین ولایت واحدی است اما به معنای محبت و دوستی و نه به معنای داشتن حق تصرف در مال و جان مردم مومن.

۱۱− این سوال باید از علامه پرسیده شود ولایتی که شما تعریف می‌کند وباید در همه جا به همین معنا بکار رود، درباره ولایت مومنین بر هم نیز صادق است یا نه، اگر مومنین بر هم ولایت دارند که دارند و ولایت به معنی داشتن حق تصرف در مال و جان مومنین است، چگونه مومنین، حق تصرف بر جان ومال هم داشته باشند؟ اصولأ چنین چیزی ممکن است؟

۱۲− اگر به فرض محال این حق درباره امام علی صادق باشد، شما بر اساس کدام آیه آن را تعمیم به همه امامان شیعه می‌دهید؟

● علامه در ادامه می‌نویسد:

"وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ" تولى به معناى گرفتن ولى است و" الَّذِينَ آمَنُوا" افاده عهد مى‏كند و در آن اشاره است به مؤمنين معهود، يعنى همان مؤمنين كه در" إِنَّما وَلِيُّكُمُ" ذكر شد و جمله" فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ" در جاى جزاى شرط قرار گرفته و ليكن در حقيقت جزا، نيست و جزا در تقدير است و اين جمله از باب بكار بردن كبراى قياس در جاى نتيجه در اينجا ذكر شده است تا علت حكم را برساند، و تقدير آيه چنين بوده:" و من يتول فهو الغالب لانه من حزب اللَّه و حزب اللَّه هم الغالبون- هر كه خدا و رسول را ولى خود بگيرد غالب و پيروز است چون كه از حزب خداست و حزب خداوند هميشه غالب است".

و اين سنخ تعبير كنايه از اين است كه اينها حزب خدايند، و بنا بر آنچه راغب گفته حزب به معنى جماعتى است كه در آن يك نحوه تشكيل و فشردگى باشد."

○ نقد نظر علامه طباطبایی

۱− اگر مراد آیه قبل ولایت انحصاری امام علی بوده است چرا این انحصار در اینجا ذکر نشده و همه مومنین را در درون خود جای داده است؟ و می‌فرماید "و هر كه خدا و پيامبر او و مؤمنان را ولىّ خود گزيند، بداند كه پيروزمندان گروه خداوندند"

۲− بنابراین هیچ انحصاری نیست و معنای "ولی" هم همان دوستی و محبت و همفکری و یاری کردن است و این معنا کاملأ با آیه سازگار است و معنای آیه می‌شود "هر که خدا و رسول و مومنین را دوست و همفکر و یاور خود برگزیند بداند كه پيروزمندان گروه خداوندند". اما بر اساس تفسیر علامه معنای آیه می‌شود "هر که خدا و رسول و مومنین را بر خود حق تصرف در مال و جانش دهد، بداند كه پيروزمندان گروه خداوندند". انصافأ کدام معنای آیه می‌تواند مورد پذیرش انسانهای اندیشمند قرار گیرد؟

آیه سوم

النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ في‏ كِتابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُهاجِرينَ إِلاَّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِيائِكُمْ مَعْرُوفاً كانَ ذلِكَ فِي الْكِتابِ مَسْطُوراً (احزاب۶)

پيامبر به مؤمنان از خودشان سزاتر است و زنانش مادران مؤمنان هستند و در كتاب خدا خويشاوندان نسبى از مؤمنان و مهاجران به يكديگر سزاوارترند، مگر آنكه بخواهيد به يكى از دوستان خود نيكى كنيد. و اين حكم در كتاب خدا مكتوب است.

شان نزول آیه

در تفسير مجمع البيان آمده است:

پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله ميان مسلمانان (انصار و مهاجرين) عقد اخوّت برقرار كرده بود، به گونه‏اى كه مثل برادر حقيقى از يكديگر ارث مى‏بردند، زيرا مهاجران در آغاز، از وطن و اموال و بستگان خود دور شده بودند و عقد اخوّت، اين موارد را جبران مى‏كرد تا آنكه آيه نازل شد و چنين ارثى را لغو كرد و فرمود: ملاك ارث بردن، خويشاوندى است.

هنگامى كه فرمان پيامبر صلى اللَّه عليه و آله در مورد حركت براى جنگ تبوك صادر شد، بعضى گفتند:

ما بايد از والدين خود اجازه بگيريم. اين جمله نازل شد كه «النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ».

با توجه به شان نزول آیه، اولویت پیامبر به مومنین در حد برتری خواست او از مومنین نسبت به خواست پدر و مادر آنان نسبت به حضور در جنگ است و اینهم به دلیل حق حاکمیت اوست (که آنهم بنا به خواست مومنین صاحب چنین حقی شده است) البته این حق برای هر حاکمی محفوظ است که در شرایط خاص بدون رضایت پدر و مادر جوانان آنان را به صحنه نبرد ببرد.

● علامه طباطبائی در المیزان در معنای "اولی" می‌نویسد:

"أولى بودن رسول خدا (ص) به مؤمنين از خود مؤمنين" اين است كه آن جناب اختياردارتر نسبت به مؤمنين است از خود مؤمنين، و معناى اولويت اين است كه فرد مسلمان هر جا امر را دائر ديد بين حفظ منافع رسول خدا (ص) و حفظ منافع خودش، بايد منافع رسول خدا (ص) را مقدم بدارد.

و بنا بر اين معناى آيه اين مى‏شود كه مؤمن هر حق و منافعى كه براى خودش قائل است، اگر حفظ جان خويش است و اگر دوست داشتن خودش است، و اگر براى خود حرمتى قائل است، و اگر استجابت دعوت است، و اگر به كار بردن اراده خويش است، هر چه باشد، رسول خدا (ص) مقدم بر او است، يعنى هر جا كه امر دائر شد بين حفظ جان رسول خدا (ص)، يا جان خودش، يا بين دوست داشتن رسول خدا (ص)، يا دوست داشتن خودش، و همچنين ساير موارد ديگر، جانب رسول خدا (ص) را بر جانب خود ترجيح دهد. در نتيجه، اگر در هنگام خطر، جان رسول خدا (ص) در مخاطره قرار گيرد، يك فرد مسلمان موظف است كه با جان خود سپر بلاى آن جناب شود و خود را فدايش كند.

و همچنين در تمامى امور دنيا و دين، رسول خدا (ص) أولى و اختياردارتر است، و اينكه گفتيم در تمامى امور دنيا و دين، به خاطر اطلاقى است كه در جمله" النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ" هست.

○ نقد نظر علامه طباطبایی

۱− علیرغم اینکه در این آیه دو بار از لفظ "اولی" استفاده شده و علامه نمی‌تواند بگوید این دو با هم فرق دارد، همان معنا را که در "اولی" اول در نظر می‌گیرد هرگز در دومی بکار نمی‌بندد.

۲− آیه در "اولی" دوم می‌گوید :"خويشاوندان نسبى از مؤمنان و مهاجران به يكديگر سزاوارترند" می‌دانید که پیامبر در بدو ورود به یثرب (مدینه− مهاجرین و انصار را دو به دو برادر اعلام کرد و همین موضوع سبب شد که بعدها مسله میراث بری از هم مطرح شود و در اینجا آیه می‌گوید :"خويشاوندان نسبى از مؤمنان و مهاجران به يكديگر سزاوارترند" یعنی مشمول میراث نمی‌شوند، اینکه به خویشان خود نسبت به سایر مومنین "اولی" هستند، آیا با مفهومی که جناب علامه قصد القاء آن را دارند سازگار است؟

۳− این برداشت علامه با آیات دیگر نظیر آیه "وما الرسول الا البلاغ" "پیامبر جز ابلاغ وظیفه‌ای ندارد" نیز ناسازگار است.

۴− مگر پیامبر چه منافعی دارد که مومنین باید از منافع خود در برابر منافع رسول چشم بپوشند؟ اگر مومنین جان خود را به خطر می‌اندازند تا رسول گرامی آسیب نبیند، نتیجه محبت و علاقه‌ای است که مومنین به رسول خدا دارند نه اینکه مکلف هستند هر چند علاقه نداشته باشند که جان خود را به خطر اندازند، تبدیل رابطه محبت و دوستی و علاقه به نبی اکرم به وظیفه و تکلیف، تبدیل کردن دین رحمانی به دین استبدادی است و نیز تبدیل اطاعت از روی میل قلبی به اطاعت از روی اجبار و این خلاف بعثت انبیاست.

● علامه طباطبائی در المیزان در ادامه می‌نویسد:

از اينجا روشن مى‏شود اينكه بعضى «تفسير كشاف، ج ۳، ص ۵۲۳» گفته‏اند: مراد اولويت آن جناب در دعوت است، يعنى وقتى آن جناب مؤمنين را به چيزى دعوت كرد، و نفس مؤمنين ايشان را به چيز ديگر، واجب است دعوت او را اطاعت كنند و دعوت نفس خود را عصيان كنند، در نتيجه آيه مورد بحث همان را مى‏گويد كه آيه" وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ" «سوره نساء، آيه ۵۹. » و آيه‏" وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ" «هيچ رسولى نفرستاديم مگر براى آنكه به اذن خدا اطاعت شود. سوره نساء، آيه ۶۴.» و آياتى ديگر نظير آن، در مقام بيان آن است، تفسير ضعيفى است براى اينكه گفتيم آيه مطلق است، و همه شؤون دنيايى و دينى را شامل مى‏شود.

و همچنين آن تفسير ديگر كه گفته‏اند «روح البيان، ج ۷، ص ۱۳۸»: مراد نافذتر بودن حكم آن جناب نسبت به حكمى كه مؤمنين عليه يكديگر مى‏كنند، مى‏باشد هم چنان كه در آيه" فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ" «روح البيان، ج ۷، ص ۱۳۸» منظور سلام كردن به يكديگر است، پس به گفته اين مفسرين برگشت معناى آيه مورد بحث به اين است كه رسول خدا (ص) بر مؤمنين ولايت دارد، ولايتى كه فوق ولايت آنان نسبت به يكديگر است، كه آيه" وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ" «مردان و زنان مؤمن بعضى بر بعض ديگر ولايت دارند. سوره برائت، آيه ۷۱» بر آن دلالت دارد اين قول نيز ضعيف است براى اينكه سياق با آن مساعد نيست.

○ نقد نظر علامه طباطبایی

۱− اتفاقأ نظر مفسرین "کشاف" و "روح المعانی" به حقیقت امر نزدیک تر است و علامه با بکار بردن عبارات "تفسیر ضعیفی است" ویا " سیاق با آن مساعد نیست" عملأ نظر آنان را نقد نکرده و فقط رد کرده است.

۲− بنابراین "اولی النبی" سزاواری او نسبت به مومنین در دعوت، اطاعت و احکام صادره از ناحیه پیامبر است.

● علامه طباطبائی در المیزان در ادامه می‌نویسد:

و مراد از اولويت در اين جمله كه فرمود: صاحبان رحم بعضى اولى بر بعض ديگرند، اولويت در توارث (از يكديگر ارث بردن) است، و منظور از كتاب خدا، يا لوح محفوظ است، و يا قرآن، و يا سوره قرآن، و جمله" مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ"، بيان مى‏كند آن كسانى را كه صاحبان رحم از آنان اولى به ارثند.

و مراد از مؤمنين، مؤمنين غير مهاجر است، و معناى آيه اين است كه صاحبان رحم بعضيشان اولى به بعض ديگر از مهاجرين، و سائر مؤمنين هستند كه به ملاك برادرى دينى از يكديگر ارث مى‏بردند، و اين اولويت در كتاب خدا است، و چه بسا احتمال داده شود كه جمله" مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهاجِرِينَ"، بيان صاحبان رحم باشد، كه در اين صورت معنا چنين مى‏شود: صاحبان رحم از مهاجرين و غير مهاجرين بعضى اولى از بعضى ديگرند.

اين آيه ناسخ حكمى است كه در صدر اسلام اجراء مى‏شد و آن اين بود كه كسانى كه به خاطر حفظ دينشان از وطن و آنچه در وطن داشتند چشم مى‏پوشيدند، و يا صرفا به خاطر دين با يكديگر دوستى مى‏كردند، در بين خود از يكديگر ارث مى‏بردند، آيه مورد بحث اين حكم را نسخ كرد، و فرمود: از اين به بعد تنها خويشاوندان از يكديگر ارث مى‏برند.

○ نقد نظر علامه طباطبایی

۱− علامه که اولی النبی را اولی بالتصرف معنا می‌کرد، در اینجا اولی الارحام را به معنای خاص ارث بردن معنا می‌کند.

۲− و اولیائکم آخر آیه را دوستی معنا می‌کند اما درباره پیامبر می‌نویسد "رسول اللَّه (ص− ولى مؤمنين است، چون داراى منصبى است از طرف پروردگار، و آن اينست كه در بين مؤمنين حكومت و له و عليه آنها قضاوت مى‏نمايد" و البته این نوع اولویت را برای ائمه شیعه نیز قائل است.

۳− علامه حق حکومت پیامبر و ائمه را ناشی از بیعت مومنین نمی‌داند بلکه آن را یک وظیفه الهی می‌فهمد.

۴− این یک بام و دو هوا بودن در تفسیر علامه نتیجه تعصب اوست

نتیجه اینکه:

۱. ولایت نزدیکی دو فرد است از جهتی (مکانی، نسبی، دوستی، یاری و یا عقیده)

۲. تبدیل و تغییر تعریف "ولایت" به "اولی بالتصرف" (حق تصرف در مال و جان مومنین) انحراف از معناست و با کلیه آیاتی که مربوط به "ولی" است ناسازگار است.

۳. عبارات "ولایت تکوینی و ولایت تشریعی" ساخته قرن اخیر است و در قرآن و سنت و روایات چنین واژه‌ای بکار نرفته است (شاید این عبارت اولین بار توسط خود علامه طباطبائی ابداع شده باشد که در ادامه مقاله به آن خواهیم پرداخت).

۴. "اولی النبی" سزاواری پیامبر گرامی نسبت به مومنین در دعوت، اطاعت و احکام صادره از ناحیه اوست.

۵. این آیات نمی‌تواند مستمسکی برای چیرگی و تسلط سلطان مآبانه ائمه شیعه باشد و خود آنان نیز چنین ادعائی نداشته‌اند اما متولیان شیعه بسیار علاقمندند این قدرت را به آنان بدهند که اگر سوء نیت نداشته باشند، شاید بتوان گفت از شدت محبتشان می‌باشد که به غلو افتاده‌اند.

۶. اما ماجرای طرفداران نظریه "ولایت فقیه" ماجرای غریبی است اگر فقهای شیعه برای بزرگ نمائی ائمه چنین تفسیر ناصوابی از ولایت ارائه داده‌اند اینان برای برپائی حکومت شان به شدت نیازمند چنین تفسیری از "ولایت" هستند تا پایه‌های حکومت شان را الهی جلوه دهند و از ایمان مومنین برای تحکیم قدرتشان بهره گیرند و هر مخالفی را که کوچکترین انتقاد را علنی کند به جرم مخالفت با "ولایت" خدا و رسول قربانی مطامع شان کنند.

ادامه دارد

بخش پیشین:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کاربر مهمان

    من مطالب آقای صالحی را تقریبا مرتب پیگیری می کنم ودوست دارم به برداشت تازه ایی ازاسلام برسم که با روح آنچیزی که اکنون درجهان اسلام غالب است متفاوت باشد و...ولی دوست دارم مراتب علمی آقای نظری را بدانم وکلا ایشان را بیشتربشناسم به نظرم درپذیرش حرفهای ایشان اثردارد مثلا کسی با شخصیت علمی دکترسروش اگرچنین مطالبی را بگوید آدم بی نیازازتحقیق می تواند آنرا بپذیرد خواهش می کنم راجع به ایشان توضیحی بدهید ممنون

  • کاربر مهمان

    روشن است که برای نوشتن این مقاله زحمت بسیار کشیده شده. دستتان درد نکند. ولی گاهی یک کلمه ممکن است موضوع را عوض کند و کلی انحراف ببار آورد. نوشتید « ... منکران این ولایت را منکر ائمه و رسول و در نهایت خدا می‌داند، ». به نظر من بجای «می داند» باید بگذارید «می خواند». اینها نه به اسلام و نه به تشیع باور و اعتقادی ندارند؛ موقعیتی گیرشان آمد، دروغ میگویند و عده ای از عوام را فریب میدهند تا حکومت و غارتگری را ادامه دهند. تهران - بابک

  • ایراندوست

    نوشتاری که بر پایه حدیث و روایت، بعد از ۸۰ سال از فوت رسولش بعنوان وحی آسمانی و کتاب خدا به خلق الله دیکته شود، آیا جای شک و تردید ندارد ؟ آلبرتو ریورا یکی‌ از اعضای جدا شده فرقه عیسویون (jesuit)، مسئول سابق و اخراجی کتابخانه سری کلیسای واتیکان (به گفته خودش)، در یک نظریه اثبات نشده ولی درخور تامل, خدیجه اولین زن محمد را راهبه‌ایی مسیحی‌ میداند که از جانب یک راهب مسیحی‌ (شاید بحیرا منظور است)، پیشنهاد ازدواج با محمد به او داده شد تا طرح یک دین عربی از طریق یک جنبش به رهبری محمد شکل بگیرد. ریورا، اسلام و مطرح شدن آن بعنوان یک دین با اصول و قواعد معمول در باورهای ابراهیمی,ساختار سازی در ارکان اسلام و هاله تقدس پیرامون فاطمه دختر محمد را یک توطعه و دین سازی از سوی کلیسای واتیکان میداند، البته در روند تاریخ، افراد و حوادثی ایفای نقش پیدا کردند که آنچیزی شد که الان میبینیم ! الله اعلم