از فراز بامهای تهران
<p>شهرنوش پارسی‌پور - مهبد سراجى، نویسنده «بام‌هاى تهران»، در شهر انزلى و در سال ١٣٣۵ به‌دنیا آمده است. او از نویسندگان خوش‌اقبالى‌ست که با پیدا کردن مهارت در زبان، کتاب‌هاىش را مستقیماً به زبان انگلیسى مى‌نویسد.</p> <!--break--> <p>«بام‌هاى تهران» شرحى‌ست از زندگى در تهران در سال‌های دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰؛ شهرى که هنوز حالت سنتى خود را حفظ کرده بود و به‌رغم تغییرات شدید ناشى از داده‌هاى نوین صنعتى و فرهنگى مى‌شد هنوز در آن خانه‌هایى پیدا کرد که حوض داشته باشند و مردم بتوانند در روى بام بخوابند.</p> <p> </p> <p>پاشا، راوى کتاب اغلب اوقات خود را روى بام مىگذراند. او انگیزهاى براى این‌کار دارد: خانه زرى، محبوب او در همسایگى آن‌هاست و دخترک گاهى به حیاط خانه مى‌آید. احمد دوست نزدیک پاشاست و عاشق فهیمه، دخترى که در نزدیکى آن‌ها زندگى مى‌کند و دوست زرى‌ست. چنین است که فهیمه گاهى به دیدار زرى مى‌آید و پسر‌ها از راه بام خانه به دیدار دختر‌ها مى‌روند. در حالى که عشق میان فهیمه و احمد جوانه مى‌زند اما پاشا محبور است به رابطه دوستانه با زرى قناعت کند. زرى نامزد دکتر است و دکتر یک مارکسیست، لنینیست حقیقى. او بسیار کتاب مى‌خواند و دیگران را هم تشویق به خواندن مى‌کند.</p> <p> </p> <p>در شبى که مأموران ساواک دکتر را دستگیر مى‌کنند، پاشا در روى بام خانه است و ناظرى بر این دستگیرى. زمانه خسرو گلسرخى و کرامت‌الله دانشیان است. محاکمه این شخصیت‌ها ادامه دارد که عاقبت منجر به اعدام آن‌ها مى‌شود. دکتر را هم اعدام مى‌کنند و این حادثه محله را بسیار منقلب مى‌کند. زرى به شدت اندوهگین است و پاشا به همراه او و فهیمه و احمد به گورستان مى‌روند تا جسد دکتر را زیارت کنند. این‌کار خطرناکى‌ست و دوست دیگر آن‌ها ایرج بسیار نگران آن‌هاست. پاشا گل سرخى در کوچه مى‌کارد و اندکى بعد بسیارى از ساکنان کوچه در آب دادن گل یاور او مى‌شوند.</p> <p> </p> <blockquote> <p><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/mehbbp02.jpg" style="width: 196px; height: 306px;" />«بام‌هاى تهران» نوشته مهبد سراجی شرحى‌ست از زندگى در تهران در سال‌های دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰</p> </blockquote> <p>به‌نظر مى‌رسد که پدر پاشا نیز از هواداران جریان‌هاى چپ است. دوستان او نیز اغلب درگیرند و یکى از آن‌ها به نام «مهربان» که در زندان بوده، دوباره دستگیر مى‌شود. آنان همانند اغلب چپ‌گرایان متمایل به خوردن وودکا هستند و این به‌عنوان آدابى در نشست‌هاى آن‌ها رعایت مى‌شود.</p> <p> </p> <p>اکنون پس از اعدام دکتر، پدر، پاشا و احمد را با خود به سفرى به نزد یک دوست مى‌برد تا حال و هواى آن‌ها تغییر کند. آنان در این سفر به آقاى محتشم برخورد مى‌کنند که از نوع پیشگوهاى لال است و پیش‌بینى مى‌کند که پاشا به آمریکا خواهد رفت و در رشته سینما تحصیل خواهد کرد. در عین حال پیشگویى مى‌کند که دختر چهار ساله صاحب‌خانه با پاشاى هفده‌ساله ازدواج خواهد کرد. اما اکنون پاشا و زرى در اغلب شب‌ها در روى بام قرار ملاقات دارند. پاشا که از شاهد بودن بر دستگیرى دکتر بسیار رنج مى‌برد، اغلب با دبیران خود درگیر مى‌شود. این نکته بسیار مهمى‌ست.</p> <p> </p> <p>در بررسى سقوط حکومت سلطنتى باید توجه کرد که حادثه اعدام گلسرخى و دانشیان نقش مهمى داشت. مردم از این اعدام‌ها تکان خورده بودند و هم‌زمانى این اعدام‌ها با مبارزات چریکى و کشته شدن جوانان در خیابان‌ها یکى دیگر از عوامل سقوط شاه بود. همچنین به نظر مى‌رسد که بازار نیز ناگهان متوجه شد که زمان سقوط شاه نزدیک است و در جست‌وجوى پیدا کردن جانشینى متوجه آیت‌الله خمینى شد. مهبد سراجى این زمان حساس از تاریخ ایران را به مقطع شکل‌گیرى رمان خود تبدیل کرده است و مى‌کوشد در جریان شرح یک ماجراى عاشقانه در میان دو نوجوان، در حاشیه به سیاست بپردازد. پایان تراژیک داستان «بام‌هاى تهران» البته با واقعیت عینى تطبیق ندارد، اما خواننده را متأثر مى‌کند.</p> <p> </p> <p>این حقیقتى‌ست که نفوذ جریان‌هاى چپ در سال‌هاى نهایى پیش از انقلاب اسلامى به‌شدت محسوس بود. البته جامعه سنتى آمادگى پذیرش ایدئولوژى‌هاى چپ را نداشت، اما شک نیست که این جریان‌ها بسیار قوى بودند. سراجى با وارد کردن شخصیت در چادر پوشیده‌اى که از خویشاوندان زرى‌ست مى کوشد دلیلى بر جنبه مذهبى انقلاب اسلامى پیدا کند. داستان که ساده آغاز مى‌شود ناگهان در پیچ یک درام حقیقى مى‌چرخد و زمینه را براى پذیرش حوادث بعدى در ایران آماده مى‌کند.</p> <p> </p> <p>شاه در کتاب مهبد سراجى همانند هیولایى ظاهر مى‌شود، و جالب است که کتاب سال‌ها پس از انقلاب اسلامى نوشته شده و پىامدهاى تلخ آن را باید حس کرده باشد، اما چنین نیست و نویسنده علاقمند است نظام سلطنتى را همانند کابوسى وصف کند. شاید بتوان نتیجه گرفت که مهبد سراجى به یکى از جریان‌هاى چپ وابسته است و یا اصولاً به دلیل گرایش‌های چپگرا ترجیح مى‌دهد چهره اى بسیار خیبث از حکومت سلطنتى را در معرض تماشا بگذارد. به هر تقدیر خودسوزى زرى، پاشا را به بیمارستان روانى مى‌کشاند و باعث مى‌شود تا مدت‌ها بسترى باقى بماند.</p> <p> </p> <p>در رمان و در دنبال کردن داستان متوجه مى‌شویم که انقلاب ضرورتى ناگزیر بوده است. تصویر فرشته در نقاب، دخترى از خانواده زرى که همیشه روبنده‌اى به چهره دارد نمایشگر آن نظامی‌ست که بعد‌تر بناست در جامعه شکل بگیرد. اما واقعیت این است که جمهورى اسلامى گرچه بر اصل حجاب پافشارى مى‌کند، اما در حقیقت یک جمهورى بى‌حجاب است. واقعیت عینى از حضور مردانى نشان دارد که بدون رودربایستى به حیف و میل اموال مردم مشغول‌اند. این نه یک حقیقت در حجاب، بلکه پدیده‌اى بسیار عریان است. براى من روشن نیست که چرا نویسنده بهائی به این حقیقت نداده است. شاید براى آنکه فکر مى‌کرده کتابش ممکن است ترجمه شود و یا شاید متن پارسى آن را هم نوشته است. البته کتاب چون به جریان‌هاى چپ بهاء مى‌دهد لاجرم نمى‌تواند در جمهورى اسلامى مقبول باشد.</p> <p> </p> <blockquote> <p><img alt="" src="http://zamanehdev.redbee.nl/u/wp-content/uploads/parsipoursh.gif" style="height: 143px; width: 196px;" />شهرنوش پارسی‌پور: «جمهورى اسلامى گرچه بر اصل حجاب پافشارى مى‌کند، اما در حقیقت یک جمهورى بى‌حجاب است.»</p> </blockquote> <p>«بام‌هاى تهران» یک رمان رئالیستى‌ست و به‌جز شخصیت فرشته در نقاب، که او هم از میدان رئالیسم خارج نمى‌شود، در تمام مدت به حالت حقیقت‌گراى خود وفادار است. در حال حاضر اندک اندک نویسندگانى که از ایران به خارج مهاجرت کرده‌اند این قدرت را یافته‌اند که بدون واسطه به زبان کشور میزبان بنویسند. ادیبات ایران دارد براى خودش میدانى براى حرکت پیدا مى کند. البته این حادثه بسیار به‌کندى رخ مى‌دهد. شاید دلیلش این باشد که بسیارى از نویسندگان هنوز باور ندارند که مى‌توانند واقعیت ایرانى زندگى را به جامعه میزبان معرفى کنند. در فرانسه مرجانه ساتراپى اما این‌کار را انجام مى دهد و در آمریکا آذر نفیسى و چند تن دیگر دست اندر کار این معنا هستند. مهبد سراجى نیز به سهم خودش فضایى کاملاً ایرانى را از طریق زبان انگلیسى به امریکائیان معرفى مى‌کند.</p> <p> </p> <p>اگر دچار عقده حقارت نباشیم و باور داشته باشیم که در بطن فرهنگ ما جاذبه‌هاى زیادى براى انتقال به جهان وجود دارد راحت‌تر مى‌توانیم کار ادبى خود را به زبانى دیگر عرضه کنیم. ضرورتى ندارد که همیشه وجوه منفى فرهنگمان را معرفى کنیم. مى‌توان باور کرد که روابط درون گروهى جامعه ایرانى آن ظرفیت را دارد که معنایى را به جهانیان عرضه بدارد. این‌کار به شهامت نیاز دارد و به آن حسى که شاید بتوان آن را اعتماد به نفس نامید. اگر اعتماد به نفس وجود داشته باشد، لاجرم این جوهره نیز قابل گسترش است که ما نیز حرفى براى گفتن داریم، حالا ولو اینکه حافظ ما را، که به نظر من بزرگ‌ترین شاعر جهان است، مردم جهان نشناسند، چون روشن است که منتقل کردن ارزش‌هاى شعر حافظ بدون میانگین زبان پارسى امکان ندارد، اما به طور قطع ممکن است که یک حادثه ویژه ایرانى را به جهان منتقل کرد.</p> <p> </p> <p>تصویر نخست: مهبد سراجی، نویسنده رمان «بام‌های تهران»</p> <p> </p> <p>در همین زمینه:</p> <p><a href="http://rooftopsoftehran.com/index.php?option=com_content&view=category&layout=blog&id=35&Itemid=18">بازتاب رمان «بام‌های تهران» در رسانه‌های جهان</a></p> <p> </p> <p>به روایت شهرنوش پارسی‌پور:</p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=20316">«آدم‌ها»: ۶۲ داستان بسیار کوتاه</a></p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=20022">مرجانه ساتراپى و خورش مرغ آلو</a></p> <p><a href="http://zamanehdev.redbee.nl/u/?p=19755">ماجراهای رختخوابی هنرپیشه‌های هالیوود</a></p>
شهرنوش پارسیپور - مهبد سراجى، نویسنده «بامهاى تهران»، در شهر انزلى و در سال ١٣٣۵ بهدنیا آمده است. او از نویسندگان خوشاقبالىست که با پیدا کردن مهارت در زبان، کتابهاىش را مستقیماً به زبان انگلیسى مىنویسد.
«بامهاى تهران» شرحىست از زندگى در تهران در سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰؛ شهرى که هنوز حالت سنتى خود را حفظ کرده بود و بهرغم تغییرات شدید ناشى از دادههاى نوین صنعتى و فرهنگى مىشد هنوز در آن خانههایى پیدا کرد که حوض داشته باشند و مردم بتوانند در روى بام بخوابند.
پاشا، راوى کتاب اغلب اوقات خود را روى بام مىگذراند. او انگیزهاى براى اینکار دارد: خانه زرى، محبوب او در همسایگى آنهاست و دخترک گاهى به حیاط خانه مىآید. احمد دوست نزدیک پاشاست و عاشق فهیمه، دخترى که در نزدیکى آنها زندگى مىکند و دوست زرىست. چنین است که فهیمه گاهى به دیدار زرى مىآید و پسرها از راه بام خانه به دیدار دخترها مىروند. در حالى که عشق میان فهیمه و احمد جوانه مىزند اما پاشا محبور است به رابطه دوستانه با زرى قناعت کند. زرى نامزد دکتر است و دکتر یک مارکسیست، لنینیست حقیقى. او بسیار کتاب مىخواند و دیگران را هم تشویق به خواندن مىکند.
در شبى که مأموران ساواک دکتر را دستگیر مىکنند، پاشا در روى بام خانه است و ناظرى بر این دستگیرى. زمانه خسرو گلسرخى و کرامتالله دانشیان است. محاکمه این شخصیتها ادامه دارد که عاقبت منجر به اعدام آنها مىشود. دکتر را هم اعدام مىکنند و این حادثه محله را بسیار منقلب مىکند. زرى به شدت اندوهگین است و پاشا به همراه او و فهیمه و احمد به گورستان مىروند تا جسد دکتر را زیارت کنند. اینکار خطرناکىست و دوست دیگر آنها ایرج بسیار نگران آنهاست. پاشا گل سرخى در کوچه مىکارد و اندکى بعد بسیارى از ساکنان کوچه در آب دادن گل یاور او مىشوند.
«بامهاى تهران» نوشته مهبد سراجی شرحىست از زندگى در تهران در سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰
بهنظر مىرسد که پدر پاشا نیز از هواداران جریانهاى چپ است. دوستان او نیز اغلب درگیرند و یکى از آنها به نام «مهربان» که در زندان بوده، دوباره دستگیر مىشود. آنان همانند اغلب چپگرایان متمایل به خوردن وودکا هستند و این بهعنوان آدابى در نشستهاى آنها رعایت مىشود.
اکنون پس از اعدام دکتر، پدر، پاشا و احمد را با خود به سفرى به نزد یک دوست مىبرد تا حال و هواى آنها تغییر کند. آنان در این سفر به آقاى محتشم برخورد مىکنند که از نوع پیشگوهاى لال است و پیشبینى مىکند که پاشا به آمریکا خواهد رفت و در رشته سینما تحصیل خواهد کرد. در عین حال پیشگویى مىکند که دختر چهار ساله صاحبخانه با پاشاى هفدهساله ازدواج خواهد کرد. اما اکنون پاشا و زرى در اغلب شبها در روى بام قرار ملاقات دارند. پاشا که از شاهد بودن بر دستگیرى دکتر بسیار رنج مىبرد، اغلب با دبیران خود درگیر مىشود. این نکته بسیار مهمىست.
در بررسى سقوط حکومت سلطنتى باید توجه کرد که حادثه اعدام گلسرخى و دانشیان نقش مهمى داشت. مردم از این اعدامها تکان خورده بودند و همزمانى این اعدامها با مبارزات چریکى و کشته شدن جوانان در خیابانها یکى دیگر از عوامل سقوط شاه بود. همچنین به نظر مىرسد که بازار نیز ناگهان متوجه شد که زمان سقوط شاه نزدیک است و در جستوجوى پیدا کردن جانشینى متوجه آیتالله خمینى شد. مهبد سراجى این زمان حساس از تاریخ ایران را به مقطع شکلگیرى رمان خود تبدیل کرده است و مىکوشد در جریان شرح یک ماجراى عاشقانه در میان دو نوجوان، در حاشیه به سیاست بپردازد. پایان تراژیک داستان «بامهاى تهران» البته با واقعیت عینى تطبیق ندارد، اما خواننده را متأثر مىکند.
این حقیقتىست که نفوذ جریانهاى چپ در سالهاى نهایى پیش از انقلاب اسلامى بهشدت محسوس بود. البته جامعه سنتى آمادگى پذیرش ایدئولوژىهاى چپ را نداشت، اما شک نیست که این جریانها بسیار قوى بودند. سراجى با وارد کردن شخصیت در چادر پوشیدهاى که از خویشاوندان زرىست مى کوشد دلیلى بر جنبه مذهبى انقلاب اسلامى پیدا کند. داستان که ساده آغاز مىشود ناگهان در پیچ یک درام حقیقى مىچرخد و زمینه را براى پذیرش حوادث بعدى در ایران آماده مىکند.
شاه در کتاب مهبد سراجى همانند هیولایى ظاهر مىشود، و جالب است که کتاب سالها پس از انقلاب اسلامى نوشته شده و پىامدهاى تلخ آن را باید حس کرده باشد، اما چنین نیست و نویسنده علاقمند است نظام سلطنتى را همانند کابوسى وصف کند. شاید بتوان نتیجه گرفت که مهبد سراجى به یکى از جریانهاى چپ وابسته است و یا اصولاً به دلیل گرایشهای چپگرا ترجیح مىدهد چهره اى بسیار خیبث از حکومت سلطنتى را در معرض تماشا بگذارد. به هر تقدیر خودسوزى زرى، پاشا را به بیمارستان روانى مىکشاند و باعث مىشود تا مدتها بسترى باقى بماند.
در رمان و در دنبال کردن داستان متوجه مىشویم که انقلاب ضرورتى ناگزیر بوده است. تصویر فرشته در نقاب، دخترى از خانواده زرى که همیشه روبندهاى به چهره دارد نمایشگر آن نظامیست که بعدتر بناست در جامعه شکل بگیرد. اما واقعیت این است که جمهورى اسلامى گرچه بر اصل حجاب پافشارى مىکند، اما در حقیقت یک جمهورى بىحجاب است. واقعیت عینى از حضور مردانى نشان دارد که بدون رودربایستى به حیف و میل اموال مردم مشغولاند. این نه یک حقیقت در حجاب، بلکه پدیدهاى بسیار عریان است. براى من روشن نیست که چرا نویسنده بهائی به این حقیقت نداده است. شاید براى آنکه فکر مىکرده کتابش ممکن است ترجمه شود و یا شاید متن پارسى آن را هم نوشته است. البته کتاب چون به جریانهاى چپ بهاء مىدهد لاجرم نمىتواند در جمهورى اسلامى مقبول باشد.
شهرنوش پارسیپور: «جمهورى اسلامى گرچه بر اصل حجاب پافشارى مىکند، اما در حقیقت یک جمهورى بىحجاب است.»
«بامهاى تهران» یک رمان رئالیستىست و بهجز شخصیت فرشته در نقاب، که او هم از میدان رئالیسم خارج نمىشود، در تمام مدت به حالت حقیقتگراى خود وفادار است. در حال حاضر اندک اندک نویسندگانى که از ایران به خارج مهاجرت کردهاند این قدرت را یافتهاند که بدون واسطه به زبان کشور میزبان بنویسند. ادیبات ایران دارد براى خودش میدانى براى حرکت پیدا مى کند. البته این حادثه بسیار بهکندى رخ مىدهد. شاید دلیلش این باشد که بسیارى از نویسندگان هنوز باور ندارند که مىتوانند واقعیت ایرانى زندگى را به جامعه میزبان معرفى کنند. در فرانسه مرجانه ساتراپى اما اینکار را انجام مى دهد و در آمریکا آذر نفیسى و چند تن دیگر دست اندر کار این معنا هستند. مهبد سراجى نیز به سهم خودش فضایى کاملاً ایرانى را از طریق زبان انگلیسى به امریکائیان معرفى مىکند.
اگر دچار عقده حقارت نباشیم و باور داشته باشیم که در بطن فرهنگ ما جاذبههاى زیادى براى انتقال به جهان وجود دارد راحتتر مىتوانیم کار ادبى خود را به زبانى دیگر عرضه کنیم. ضرورتى ندارد که همیشه وجوه منفى فرهنگمان را معرفى کنیم. مىتوان باور کرد که روابط درون گروهى جامعه ایرانى آن ظرفیت را دارد که معنایى را به جهانیان عرضه بدارد. اینکار به شهامت نیاز دارد و به آن حسى که شاید بتوان آن را اعتماد به نفس نامید. اگر اعتماد به نفس وجود داشته باشد، لاجرم این جوهره نیز قابل گسترش است که ما نیز حرفى براى گفتن داریم، حالا ولو اینکه حافظ ما را، که به نظر من بزرگترین شاعر جهان است، مردم جهان نشناسند، چون روشن است که منتقل کردن ارزشهاى شعر حافظ بدون میانگین زبان پارسى امکان ندارد، اما به طور قطع ممکن است که یک حادثه ویژه ایرانى را به جهان منتقل کرد.
تصویر نخست: مهبد سراجی، نویسنده رمان «بامهای تهران»
در همین زمینه:
به روایت شهرنوش پارسیپور:
نظرها
نظری وجود ندارد.