ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

چطور از خودمان دفاع کنیم؟

برای اینکه بتوانیم از خودمان در برابر یک دشمن خارجی دفاع کنیم، باید بتوانیم طرف خودمان را بگیریم. این کار برای بعضی از ما آنقدرها هم که به نظر می‌رسد، کار ساده‌ای نیست.

در دوران شبکه‌های اجتماعی، هر روز با دشمنان‌مان رودر دو می‌شویم؛ آدم‌هایی که با ما موافق نیستند؛ مردمی که می‌گویند بد هستیم، کسانی که می‌گویند باید از خودمان خجالت بکشیم یا حتی برویم گم شویم.

توصیه عمومی در این زمینه از سمت دوستان خیرخواه این است که به این حرف‌ها گوش ندهیم و بی‌توجهی کنیم. می‌گویند کسی به این حرف‌ها اهمیت نمی‌دهد و اینکه این جور آدم‌ها دیوانه‌اند یا سلامت روان ندارند و … این توصیه‌ها خیرخواهانه‌اند اما متاسفانه برای بسیاری از ما چندان به درد بخور نیستند.

برای اینکه بتوانیم از خودمان در برابر یک دشمن خارجی دفاع کنیم، باید بتوانیم طرف خودمان را بگیریم

سوالی که اغلب در این شرایط پیش می‌آید این است که چرا برخی از آدم‌ها اینقدر سخت‌شان است که از خودشان دفاع کنند؟ چرا نمی‌توانند جواب آزارگران را بدهند یا اینکه در صورت مواجهه با یک حمله، موضوع را برای خودشان عمیق و درونی نکنند؟ چرا در محیط کار، بعضی از آدم‌ها می‌توانند مودبانه و آدام جواب آزارها را بدهند، اما بعضی‌ها ناامید می‌شوند؟ چرا بعضی‌ها وقتی در یک رابطه عاشقانه مورد انتقاد قرار می‌گیرند می‌توانند بیان کنند که چرا آن انتقاد درست نیست و آرام می‌مانند در حالی که برخی دیگر دچار پارانویا می‌شوند؟

برای اینکه بتوانیم از خودمان در برابر یک دشمن خارجی دفاع کنیم، باید بتوانیم طرف خودمان را بگیریم. این کار برای بعضی از ما آنقدرها هم که به نظر می‌رسد، کار ساده‌ای نیست.

ما بدون اینکه لزوما واقعیت را کاملاً درک کنیم، ممکن است خودمان را این طور تفسیر کنیم که تمام شخصیت‌‌مان بد، اشتباه، خطاکار، شرم آور و به در نخور است. ممکن است این تفسیر خیلی دراماتیک به نظر برسد و ما در درون بالغ و آگاه خود بدانیم که این قضاوت‌ها درست نیست. با وجود این، در اعماق وجودمان فکر می‌کنیم که این باورها نه فقط حقیقی که حقیقتی اساسی در مورد ماست.

قدم اول برای مواجهه با دشمن خارجی، این است که بدانیم شخصیت انسانی ما این طور ساخته شده که هرگاه با مخالفت و انتقاد روبه‌رو شود، دچار مشکل بزرگی می‌شود. ما از نظر روانی در این زمینه شکننده و ناخوشیم. به همین دلیل نیاز به کمک و میزان زیادی همدلی با خودمان داریم تا با موضوع مواجه شویم. لازم است بدانیم که بزرگ‌ترین دشمن‌مان بیرون ما نیست بلکه در درون‌مان است.

لازم است از خودمان بپرسیم چرا اتهامی که به ما زده شده تا این حد صحیح به نظر می‌رسد؟ ذهن آگاه ما تنها به بخش اندکی از اطلاعات درباره خودمان دسترسی دارد. همان طور که درک نمی‌کنیم هر سلول در بدن‌مان چطور کار می‌کند، ساختار و عملکرد احساسات‌مان هم در تاریکی قرار دارد. در حالی که در ناخودآگاه، یک تاریخ به نفع مان وجود دارد. از خودمان بیزاریم، چون یک جایی در این خط تاریخی، به اندازه کافی دوستمان نداشته‌اند، یک جایی در گذشته به ما گفته‌اند آشغالی، لیافت نداری و برو گمشو و همان جا مانده‌ایم.

یک نفر چگونه می تواند با این اتهام روبه رو شود که احمق است در حالی که کسی در درونش دارد می‌گوید که قدرت دفاع از خود را ندارد؟ فرد، در قسمت بالغ ذهنش می‌داند که باید بجنگد، اما نمی‌تواند، زیرا در درون آنچه می‌شنود این است: «تو همان چیزی هستی که دشمنت می‌گوید.» به این ترتیب، کاملاً با فرد متجاوز به خود، همدست می‌شود.

این اتفاق خطرناک به سرعت روی می‌دهد. اگر دشمن درونی به قدر کافی شریر باشد و به قدر کافی با دشمن بیرونی همدست شود، افکار نابودکننده تولید می‌شوند و حتی می‌توانند به خودکشی فرد بینجامند. فرد بی‌دفاع، در مقابل خودش هم بی‌دفاع می‌شود و می‌گوید: «من از خودم بیشتر از آنکه فکر کنید متنفرم. بیشتر از آنکه شما بخواهید مرا بکشید،‌ خودم می‌خواهم خودم را بکشم.»

راه‌حل این احساس و باور، یک کلمه ساده است که بارها آن را شنیده‌ایم اما باید باز هم بشنویم: «عشق.» باید بیشتر و بیشتر از اطرافیان‌مان که لزوما هم قرار نیست پارتنرهای عشقی‌مان باشند، جملاتی خلاف دشمن درونی‌مان بشنویم. باید بشنویم که به اندازه کافی خوب هستیم، نه اینکه کامل باشیم، اما آنقدر خوب هستیم که لیاقت زندگی داشته باشیم. باید خودمان را با جذب مهربانی دیگران خوب کنیم.

یک نفر چگونه می تواند با این اتهام روبه رو شود که احمق است در حالی که کسی در درونش دارد می‌گوید که قدرت دفاع از خود را ندارد؟ فرد، در قسمت بالغ ذهنش می‌داند که باید بجنگد، اما نمی‌تواند، زیرا در درون آنچه می‌شنود این است: «تو همان چیزی هستی که دشمنت می‌گوید.» به این ترتیب، کاملاً با فرد متجاوز به خود، همدست می‌شود

مشکل این است که آدم‌هایی که فکر می‌کنند آشغال هستند، معمولا به دیگران اجازه نمی‌دهند که از آنها مراقبت کنند. آنها نمی‌دانند که چطور درخواست کمک کنند. وقتی بهشان کمک می‌شود، ممکن است آن را عامدانه پس بزنند و دوستان مهربانشان را متهم به رفتار غیرعادی یا عجیب کنند (چرا می‌خواهند به یک آشغال کمک کنند؟)

ما از روی اختلالی که به نام «بدشکلی بدن» شناخته می‌شود می‌دانیم به کسی که احساس می کند زشت است، گفتن اینکه بسیار زیبا به نظر می رسد فایده‌ای ندارد. ما باید به دیگران کمک کنیم تا درک کنند چطور با این فکر که از خود متنفر باشند بزرگ شده‌اند و دوستانه به آنها نشان دهیم که می‌توانند روش دیگری برای ارتباط با خود داشته باشند. همچنین نکاتی درباره نحوه عملکرد ذهن‌ برای یادگیری زبان می‌دانیم: کودکان الگوهای گفتاری بسیار پیچیده را از گوش دادن به اطرافیان خود در سال‌های اولیه زندگی انتخاب می‌کنند. به همین ترتیب، یک روند عاطفی موازی هم در حال انجام است. اگر کسی وقتی کوچک بودیم از نفرت و شرم و گناه برای‌مان حرف زده باشد، ما شروع می‌کنیم به صحبت کردن با خود درباره این موضوعات. در بزرگسالی یاد گرفتن یک زبان جدید آسان نیست، چه رسد به این که بخواهیم شیوه مسلط گفت‌وگوی درونی‌مان را تغییر دهیم. اینکه به كسی كه از خود نفرت دارد بگوییم «شاد باش» یا «کمی بیشتر خودت را دوست داشته باش»، مثل این است که به یک آدم انگلیسی زبان بگوییم « همین حالا بلغاری صحبت کن دیگر!» این کار، زمان و تمرین زیادی می‌خواهد.

با وجود این، اگر بخواهیم یک پروژه جاه‌طلبانه برای بشریت انجام دهیم، این کار مستلزم یک برنامه بزرگ یادگیری است که بر اساس آن باید زبان درونی نفرت و دشمنی را با عشق و دلسوز عوض کنیم. چند هزار سال است که سعی می‌کنیم این کار را انجام دهیم اما تاکنون موفق نشده‌ایم؛ در حالی که انجام این پروژه اکنون ضروری‌تر از همیشه به نظر می‌رسد. با این حال، می‌توانیم همین امروز کار را با گفتن چند عبارت محبت‌آمیز به خود و شخصی که در نزدیکی‌مان است شروع کنیم؛ فردی که شاید همین حالا دچار شرم و احساس ناکافی بودن است.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • حقیقتگو

    بزرگترین وفاجعه بارترین وخسارت بارترین ساده لوحی و مقلوب احساسات درونی ومجذوب تعارف و تکلم ها شدن است که دیگران را همچون خودت ببینی و هرانچه برای خودت می خواهی برای دیگرن هم بخواهی زیراکه تصورمی کنی که دیگران هم همچون خودت هستند ...واگربفمهی که آهوها درطبیعت یک شکل ویک فرم هستند و همگی علف خواراند درطبیعت انسانی و آدمی همه انسان وآدم ها درخلق وذات و باطن یک شکل ویک فرم نبوده بلکه اهوهائی درانها هست که علف خوارند وبی آزار واهوهائی هم هستند که ظاهرعلف خواروبی آزارند ولی درحقیقت نتهاعلف خوارنیستند بلکه گوشت خوارند ودرصدد ازار دادن و طعمه کردنت هم ستند ...بنده بالای 60 سال عمری سپری کرده ام وبیش ازچهل ساکن یک کشوراروپائی هستم و تحصیلاتم درامور فنی برق والتکرونیک است وسالها درسمت مهندس کارخانه دراروپا مشغول بکاربودم ...بعدازتحصیلاتم به استخئام کارخانه ای درآمدم و خواستم رفیق عزیز ومحترم دوران تحصیلم که هنوز بیکاربود کمک کنم و وی ا را باسعی وکوشش به استخدام کارخانه درآوردم وازانجائیکه می دانست که پشیبانی بنده را دارند بدفعات غایب بود وبرای خوشگذاری به لهستان رفته بود یا اگراموری به آوی واگذارمیشد که برحسب انکه مهندس وخودکفا است پرژوه ای را انجام دهد که دراکثرمواقع با ندانم کاری شان به توقف پرژوه منجر وخسارتی را سبب میشد و نتیجه آن شد که روزی رئیس بخش تکنیک بنده را فراخواهند وگفت ما باید رفیق شما را اخراج کنیم پرسیدم چه علتی دارد گفت برای من غیرقابل فهم ودرک که اول هموطن شما خواهان پست ومقام شما درکارخانه است و دوم حقوق بیشترطلب می کند ...ماوی را اخراج خواهیم کرد چندروزی نگذشته بود که بازرئیس قسمت تکنیک بنده را فراخواهند که رفیق شما برعلیه کارخانه شکایت کرده است ووکلیل گرفته است که چرا وی اخراج می کنند ونه بنده را زیرا که هردو دریک دانشکده تحصیل کرده ایم ! بعد ازگذشت این مورد چندی دیگرازروفقا بسراغم امدند که بله شما استخدامی کارخانه هستید و درآمدی دارید ولی ما همچنان بیکارهستیم ودرصدد هستیم شرکت واردات وصادرات تاسیس کنیم و شما با سابقه مهندسی رئیس شرکت خوهید بود وما چنین وچنان خواهیم کرد همسربنده که خارجی است که چه مانعی دارد که به روفقایت کنی و بازهم ساده لوحی بنده موجب شد شرکتی تاسیس کنم که روفقا دران غایب بودند وحتی حقوقشان را ازبنده می خواستند بدون آنکه حتی یک خودکاروقلمی صادرکنند وتنها کلان مقادیر هزینه تلفن شان به ایران میشد که می بایستی پرداخت میکردم ...وقتی ازشان پرسیدم چرا درشرکت حضورندارید و شرکتی که تنها اتاق های خالی وکامیپوترو تلفن است گفتند اول حقوق مان را مشخص کن بعد ما هستیم ولی درشروع تاسیس شرکت حقوق انها را فروش کالاهای صادراتی اعلام شده بود....رفیق دیگری داشتم که خدارحمتش کند که بدفعات هرگاه کاری درمنزلش پیش امده بود دعوتم میکرد وچنان ازناداری وفقرمالی می نالید که نگو ونپرس و اظهارت سیاسی چنان وچنونی هم داشت که بعد ازفوتش بنابه حقایق صاحب چندین آپارتمان بوده است ...علاوه براین موردها چه کمک مالی غیرقابل برگشتی به روفقا کردم که درفقرمالی بودند که هرگز پولهایم را ندیدم ....هرگزتصورنمی کردم که درجمع تحصیل کرده گان دانشگاهی و آنهم دراروپا چنین وچنان بساط کلک و دروغ و تزویربرقرار باشد ...شراکت درایران چگونه است که اولش با چنین چنان لطف ومرحمت و تعارف وتکلم ها شروع میشود چندی نگذشته به درگیری و دادسرا و ضرب وشتم و حتی قتل منجرشده ومیشود - -یک دوست خارجی بسیاردوستانه ازانچه ازرفاقت با بنده دیده بود گفت بمن تو یک عیب بزرگی داری که چنین وچنان برسرت امده است ...تو مردم شناس نیستی وتو نمی توانی ...نه و...نمی خواهم بگوئی