معراج در قرآن
<p>صالح نظری - ماجرای معراج از جمله ماجراهائی است که در هاله‌ای از افسانه سازی‌ها گرفتار آمده و داستان‌های معراج را مشابه داستان‌های هزار و یک شب کرده است. این‌که واقعیت معراج از دیدگاه قرآن چیست یک بحث است، و این‌که عرفا معراج را چگونه تفسیر می‌کنند بحث دیگری است. اما این هر دو با قصه سازی‌های صورت گرفته در حول و حوش مسئله معراج بسیار متفاوت هستند.</p> <p dir="RTL"> </p> <!--break--> <p dir="RTL">هدف از نگارش این مقاله بررسی قرآنی حقیقت معراج است، بدون پرداختن به دیدگاه عارفان از آن، یا نقد افسانه‌های ساخته شده در پیرامون این موضوع.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">قرآن در دو سوره به مسئله معراج پرداخته است (اسرا و نجم)</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">I</span><strong>. </strong><strong>سوره </strong><strong>اسرا آی</strong><strong>ه یک</strong> <strong>با صراحت از سیر شبانه نبی اکرم از مسجد‌ الحرام به مسجد الاقصی یاد می‌کند:</strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى‏ بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلىَ الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنرُِيَهُ مِنْ ءَايَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">منزّه است آن [خدايى‏] كه بنده‏اش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى- كه پيرامون آن را بركت داده‏ايم- سير داد، تا از نشانه‏هاى خود به او بنمايانيم، كه او همان شنواى بيناست.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">سبحان تنزيه است<strong>، </strong>اسراء سير در شب است، مسجد اقصى بيت‌المقدس است و بارَكْنا حَوْلَهُ مبارك كرديم پيرامون آن را ، ليريه من آياته" تا از آيات خود به او نشان دهد .</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">آن<span dir="LTR">‌</span>چه از آیه فوق استنباط می شود به شرح زیر است:</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۱) سیر رسول گرامی توسط خداوند در شب هنگام - در عالم مادی یا در عالم رویا - از مکه (مسجد الحرام) به بیت المقدس (مسجد الأقصى ) برای دیدن آیات و نشانه های خداوند است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۲) برای مشخص شدن این‌که این سیر در عالم مادی بوده یا در عالم رویا، نیاز به مستندات دیگری داریم.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">اهل سنت، معراج را رویای صادقه می‌دانند چنان‌چه در <strong>تفسیر الدرالمنثور</strong> آمده ابن‌اسحاق و ابن‌جرير از معاوية بن ابى‌سفيان روايت كرده‏اند كه هر وقت در باره مساله معراج رسول خدا (ص) از معاويه پرسش مى‏شد در جواب مى‏گفت:« رؤياى صادقه از پيش خدا بود». ( الدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۵۷) و نيز در همان كتاب است كه ابن‌اسحاق و ابن‌جرير از عايشه روايت كرده‏اند كه گفت: من بدن رسول خدا (ص) را از بسترم غايب نديدم و در آن شب خداوند روح او را به معراج برد. (لدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۵۷) و نيز در همان كتاب است كه ترمذى (وى روايت را حسن دانسته) و طبرانى و ابن‌مردويه از ابن‌مسعود روايت كرده‏اند كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: من ابراهيم را در شب معراج ديدم به من گفت: اى محمد از من بر امتت سلام برسان و به ايشان بگو كه زمين بهشت، زمين پاكيزه و قابل كشت و زرع و آب آن گواراست، و همه آن دشت هموار است و نهال‌هايى كه مى‏توانيد بفرستيد كلمه سبحان‌اللَّه و الحمد‌للَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر و كلمه لاحول و لا قوة الا باللَّه است.( الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۵) و نيز در همان كتاب است كه طبرانى از عايشه روايت كرده كه گفت رسول خدا فرمود: وقتى مرا به آسمان بردند داخل بهشت شدم و به درختى از درختان بهشت رسيدم كه زيباتر و سفيدبرگ‏تر و خوش‏ميوه‏تر از آن نديده بودم. يك دانه از ميوه‏هاى آن را چيده و خوردم و همين ميوه نطفه‏اى شد در صلب من، وقتى به زمين آمدم و با خديجه همبستر شدم، به فاطمه حامله شد و اينك هر وقت مشتاق بوى بهشت مى‏شوم فاطمه را مى‏بويم. (الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۵۳) و در الدرالمنثور است كه طبرانى در كتاب اوسط از ابن‌عمر روايت كرده كه وقتى رسول خدا (ص) را به معراج بردند، خداوند به او وحى كرد كه بايد اذان بگويد چون نازل شد (به جبرئيل رسيد) جبرئيل اذان را به او ياد داد. « الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۵۴» و نيز در همان كتاب آمده است كه ابن‌مردويه از على (ع) روايت كرده كه اذان را در شب معراج تعليم رسول خدا كردند، و واجب شد كه نماز را بعد از آن بخوانند.(الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۵۴)</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">در تفسیر شیعی مجمع البيان این سیر جسمانی به شرح ذیل تفسیر شده است:</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"> خلاصه آنچه را كه از روايات استفاده مى‏شود چنين آورده است كه رسول خدا (ص) فرمود: جبرئيل در موقعى كه من در مكه بودم نزد من آمد و گفت اى محمد! برخيز و من برخاسته با او به طرف درب به راه افتادم و ديدم كه ميكائيل و اسرافيل نيز با او آمده‏اند. جبرئيل براق را- كه حيوانى بزرگ‌تر از الاغ و كوچكتر از قاطر بود و صورتى چون گونه انسان و دمى چون دم گاو و يالى چون يال اسب و پاهايى چون پاهاى شتر داشت- حاضر كرد بر پشت آن جلى بهشتى بود و دو بال از قسمت ران‌هايش بر آمده بود، گامش به اندازه‏اى بود كه چشمش كار مى‏كرد. جبرئيل خطاب به من گفت سوار شو. من سوار شدم و به‌راه افتادم تا به بيت المقدس رسيدم<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">آن گاه داستان را نقل كرده تا رسيده به اينجا كه وقتى به بيت‌المقدس رسيدم، فرشتگانى از آسمان فرود آمده از ناحيه رب العزة به من بشارت دادند و احترام كردند و من در آنجا به نماز ايستادم<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">و در بعضى از روايات اين باب آمده است كه ابراهيم هم در ميان خيل انبياء مرا بشارت داد، آن‌گاه از وصف موسى و عيسى گفت و فرمود: سپس جبرئيل دست مرا گرفته بالاى صخره برد و در آنجا نشانيد كه ناگهان نردبان و معراجى ديدم كه هرگز به زيبايى و جمال آن نديده بودم<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">پس به آسمان بالا صعود داده شدم و عجائب و ملكوتش را ديدم، ملائكه آنجا به من سلام كردند آن گاه جبرئيل مرا به آسمان دوم برد در آنجا عيسى ‌بن ‌مريم و يحيى بن زكريا را ملاقات كردم سپس، به آسمان سوم عروجم داد در آنجا يوسف را ديدم، مرا به آسمان چهارم بالا برد در آنجا ادريس را ديدم به آسمان پنجم برد در آنجا هارون را ديدم به آسمان ششم بالا برد در آنجا خلق كثيرى ديدم كه موج مى‏زدند سپس به آسمان هفتم عروج داد در آنجا خلقى و فرشتگانى ديدم و در حديث ابو هريره آمده است كه در آسمان ششم موسى را و در آسمان هفتم ابراهيم را ديدم<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">آن گاه فرمود: از آسمان هفتم هم گذشته به اعلى‌عليين رفتيم و اعلى‌عليين را وصف نموده و در آخر فرمود: پروردگارم با من سخن گفت و من با پروردگارم سخن گفتم بهشت و دوزخ را ديدم و عرش سدرة‌المنتهى را نظاره كردم و سپس به مكه بازگشتم<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">همين كه صبح شد داستان را براى مردم شرح دادم ابو جهل و مشركين مرا تكذيب كردند. مطعم بن عدى گفت: تو چنين مى‏پندارى كه در يك شب دو ماه راه را پيموده‏اى من شهادت مى‏دهم بر اينكه تو از دروغگويانى<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">راويان حديث اضافه كرده‏اند كه قريش گفتند بگو ببينم در اين سفر چه چيزها ديدى. رسول خدا (ص) فرمود: به كاروان فلان قبيله برخوردم و ديدم كه شترى گم كرده دنبالش مى‏گشتند و در كاروان‌شان ظرف بزرگى از آب بود، از آب نوشيدم و روى ظرف را پوشاندم، شما مى‏توانيد از ايشان بپرسيد كه آيا آب را در قدح ديدند يا نه. قريش گفتند: اين يك نشانه. سپس فرمود به كاروان فلان قبيله برخوردم و ديدم كه شتر فلانى فرار كرده و دستش شكسته بود شما از ايشان بپرسيد، گفتند: اين دو نشانه. آن گاه پرسيدند از كاروان ما چه خبر دارى؟ فرمود كاروان شما را در تنعيم ديدم، آن گاه از جزئيات بارها و وضع كاروان براى آنان مطالبى گفت و فرمود: پيشاپيش كاروان شترى خاكسترى رنگ در حركت بود كه دو فزاره بر دوش داشت در موقع طلوع خورشيد پيدايشان مى‏شود گفتند اين هم نشانه‏اى ديگر. (مجمع البيان، ج ۶، ص ۳۹۵)</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>اقوال مختلف تفاسیر شیعه و سنی در باره زمان و مكان معراج </strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>زمان معراج:</strong> در اين‌كه معراج در چه سالى اتفاق افتاده اختلاف است. بعضى گفته‏اند سال دوم بعثت بوده و اين قول را به ابن عباس نسبت داده‏اند. بعضى ديگر از آن جمله صاحب خرائج از على (ع) نقل كرده كه وى فرمود: در سال سوم بعثت اتفاق افتاده، بعضى آن را در سال پنجم و يا ششم دانسته‏اند. بعضى ده سال و سه ماه بعد از بعثت و بعضى دوازده سال بعد از بعثت و بعضى يك سال و پنج ماه قبل از هجرت و بعضى يك سال و سه ماه قبل از هجرت و بعضى شش ماه قبل از آن دانسته‏اند. (روح المعانى، ج ۱۵، ص ۶)</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>مکان معراج:</strong> در محل وقوع اين حادثه نيز اختلاف ديگرى كرده‏اند. بعضى « روح المعانى، ج ۱۵، پاورقى ص ۶» گفته‏اند از شعب ابى طالب به معراج رفتند، بعضى «مجمع البيان، ج ۶، ص ۳۹۶ » ديگر محل آن را خانه ام‌هانى دانسته كه پاره‏اى از روايات هم بر آن دلالت دارد. آن گاه آيه شريفه مورد بحث را كه ابتداى آن را مسجد‌ الحرام دانسته چنين تاويل مى‏كنند كه مقصود از آن تمامى حرم است كه آن را مجازا مسجد الحرام ناميده<span dir="LTR">.</span> بعضى ديگر گفته‏اند از مسجد الحرام بوده چون آيه بر آن دلالت دارد و دليل ديگرى كه بتواند آيه را تاويل كند در دست نيست<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>کیفیت معراج:</strong> اهل سنت ماجرای معراج را رویای صادقه نبی گرامی می‌دانند، اما شیعیان به جسمانی بودن معراج با اختلاف فاحش در کیفیت آن عقیده دارند. بعضى « منهج الصادقين، ج ۵، ص ۲۴۰» گفته‏اند: هم روحانى و هم جسمانى بوده و رسول خدا (ص) با بدن خاكى خود از مسجد الحرام به بيت‌المقدس و از آنجا نيز با جسد و روحش به آسمان‌ها عروج نموده است<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">بعضى دیگر « روح المعانى، ج ۱۵، ص ۷ » گفته‏اند که وی با روح و جسدش تا بيت المقدس و از آنجا با روح شريفش به آسمان‌ها عروج نموده است و اين قول گروهى از مفسران است. بعضى گفته‏اند با روحش بوده و اين خود از رؤياهاى صادقى است كه خداوند به پيغمبرش نشان داده است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">علامه طباطبائی در تفسیرالمیزان درباره کیفیت معراج می‌نویسد: در باره چگونگى جزئيات آن، ظاهر آيه و روايات محفوف به قرائنى است كه آيه را داراى ظهور نسبت به آن جزئيات مى‏كند. ظهورى كه به هيچ وجه قابل دفع نيست، و با در نظر داشتن آن قرائن از آيه و روايات چنين استفاده مى‏شود كه آن جناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته است. و اما عروجش به آسمان‌ها، از ظاهر آيات سوره نجم و صريح روايات بسيار زيادى كه بر مى‏آيد كه اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نمى‏توان آن را انكار نمود، چيزى كه هست ممكن است بگوئيم كه اين عروج با روح مقدسش بوده است<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">و ليكن نه آن طور كه قائلين به معراج روحانى معتقدند كه به صورت رؤياى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤيا مى‏بود ديگر جا نداشت آيات قرآنى اينقدر در باره آن اهميت داده و سخن بگويد و در مقام اثبات كرامت در باره آن جناب برآيد<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">و همچنين ديگر جا نداشت قريش وقتى كه آن جناب قصه را بر ايشان نقل كرد آن طور به شدت انكار نمايند و نيز مشاهداتى كه آن جناب در بين راه ديده و نقل فرموده با رؤيا بودن معراج نمى‏سازد، و معناى معقولى برايش تصور نمى‏شود<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">بلكه مقصود از روحانى بودن آن اين است كه روح مقدس آن جناب به ما وراى اين عالم مادى يعنى آن‌جايى كه ملائكه مكرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى و اقدار از آنجا صادر مى‏شود، عروج نموده و آن آيات كبراى پروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش مجسم شده، ارواح انبياى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو كرده است، ملائكه كرام را ديده و با آنان صحبت نموده است و آياتى الهى ديده كه جز با عبارات "عرش"" حجب"" سرادقات" تعبير از آنها ممكن نبوده است<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">اين است معناى معراج روحانى. ولى آقايان چون قائل به اصالت وجود مادى بوده و در عالم به غير از خدا هيچ موجود مجردى را قائل نيستند و از سوى ديگر كه كتاب و سنت در وصف امور غير محسوسه اوصافى را برمى‏شمارد كه محسوس و مادى است مانند ملائكه كرام و عرش و كرسى و لوح و قلم و حجب و سرادقات ناگزير شده اين امور را حمل كنند بر اجسام ماديه‏اى كه محسوس آدمى واقع نمى‏شوند و احكام ماده را ندارند. و نيز تمثيلاتى كه در روايات در خصوص مقامات صالحين و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتايج اعمال و امثال آن وارد شده بر نوعى از تشبيه و استعاره حمل نموده، در نتيجه خود را به ورطه سفسطه بيندازند؛ حس را خطاكار دانسته قائل به روابطى جزافى و نامنظم در ميان اعمال و نتايج آن شوند و محذورهاى ديگرى از اين قبيل را ملتزم گردند<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">و نيز به همين جهت بوده كه وقتى يك عده از انسان‏ها معراج جسمانى رسول خدا را انكار كرده‏اند ناگزير شده‏اند كه بگويند معراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤيا به نظر ايشان يك خاصيت مادى است براى روح مادى، و آن گاه ناچار شده‏اند آيات و رواياتى را كه با اين گفتارشان سازگارى نداشته تاويل كنند گو اينكه از آيات و روايات يكى هم با گفتار ايشان جور نمى‏آيد<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>نقد نظر علامه</strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۱) علامه معراج را معجزه تلقی نکرده است بلکه آن را کرامتی از جانب پروردگار نسبت به رسولش می داند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۲) با رویای صادقه دانستن معراج مخالف است و رویای صادقه را کرامت نمی داند! هدف وی منحصر کردن این سیر ملکوتی در شخص نبی مکرم است زیرا می‌داند رویای صادقه را بسیاری انسان‌ها دیده اند و خواهند دید.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۳) آیه فوق صرفأ سیر نبی گرامی را از مکه به بیت المقدس بیان می‌کند اما علامه با پیوند این آیه با آیات سوره نجم (توضیحات سوره نجم در ادامه خواهد آمد) سیر ملکوتی نبی گرامی را نیز ذکر می‌کند.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۴) این‌که پیامبر در نقل آنچه در بین راه مکه و بیت المقدس دیده را دلیل رویا نبودن این سیر تلقی نموده، در حالی‌که در رویای صادقه نیز بیان چنین جزئیاتی ممکن است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۵) علامه عروج از بیت المقدس تا ملکوت را روحانی می‌داند نه جسمانی و این در صورتی است که نبی گرامی جزئیاتی از عالم ملکوت نقل می‌کند ولی اینجا در جسمانی بودن این سیر تردید می‌کند . چرا؟</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۶) علامه می‌داند که با پیشرفت علوم و اینکه حتی اگر پیامبر با سرعت نور هم سیر کند (فرض محال) نمی تواند از ملکوت آسمان ها (که فقط قطر آن ۵/۱۳میلیون سال نوری است) دیدن کند ، لذا منکر جسمانی بودن معراج در این سیر ملکوتی می شود.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۷) علامه توضیح نمی‌دهد که «ما وراى اين عالم مادى يعنى آن‌جايى كه ملائكه مكرمين منزل دارند» یعنی کجا؟ خارج از نظام مادی؟ منزل ملائک یعنی چه؟ آیا عرش الهی خارج از محدوده نظام مجموعه کهکشان‌هاست؟ و هزاران سئوالی که قطعأ بی‌پاسخ است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۸) این‌که علامه می‌گوید معراج روحانی بوده یعنی چه؟ آیا روح درون جسم است و از جسم خارج شده و سیر نموده؟ برای چه مدتی جسم رسول بدون روح مانده تا این سیر انجام شود؟ آیا روح تابع زمان و مکان است؟ و باز هزاران سئوال که باز هم بی پاسخ است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۹) اما رویا دانستن حادثه معراج به نظر معقول‌تر می‌آید. بر خلاف نظر علامه که می‌گوید: «رؤيا ، يك خاصيت مادى است براى روح مادى» این چنین نیست، بلکه رویا یک فعالیت روحی است نه مادی. روان‌شناسان تحقیقات قابل توجهی در مورد نحوه خواب دیدن (رویای) انسان‌ها انجام داده‌اند. خواه آن خواب منطبق واقع باشد (رویای صادقه) یا نباشد (رویای کاذبه) هر چند آن‌چه بدست آورده اند در ابتدای راه است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">با توجه به افسانه‌های زیادی که در روایات معراج آمده است مفسر بزرگ شیعی شیخ طبرسی در مجمع البيان چنین نظری دارد:</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">موضعى كه آن جناب بدان‌جا سير داده شد مورد اختلاف است كه كجا بوده است. نظر ما اين است كه بيت المقدس بوده چون قرآن كريم اين مطلب را به آن صراحت بيان نموده كه هيچ مسلمانى نمى‏تواند آن را انكار نمايد. این که بعضى‏ها گفته‏اند اين جريان در خواب واقع شده، كلامى است ظاهر البطلان، زيرا اگر خواب مى‏بود ديگر معجزه و برهان نبود<span dir="LTR">.</span> و حال آنكه در روايات دارد كه پيغمبر ما به آسمان عروج كرد و اين مضمون را بسيارى از صحابه از قبيل ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبد اللَّه و حذيفه و عايشه و ام هانى و ديگران روايت كرده‏اند. چيزى كه هست در نقل جزئيات آن كم و زياد دارند<span dir="LTR">.</span> و اگر همه آن جزئيات را به دقت مورد نظر قرار دهيم خواهيم ديد كه از يكى از چهار وجه خالى نيستند<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۱<span dir="LTR">-</span> يا خصوصياتى هستند كه هم اخبار متضمن آنها، متواتر است و به هيچ وجه نمى‏توان انكارش نمود و هم اين‌كه علم ما مى‏تواند به صحت آنها حكم كند<span dir="LTR">.</span> از جمله اصل معراج است و اينكه اجمالا آن جناب را به معراج برده‏اند<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۲<span dir="LTR">-</span> يا جزئيات و خصوصياتى هستند كه هر چند اخبار در دلالت بر آنها به حد تواتر نمى‏رسد و ليكن از آن‌جايى كه امورى</p> <p dir="RTL">غيرمعقول و مخالف با اصول نيستند و خلاصه عقل حكم به امكان آنها مى‏كند، ما نيز آنها را انكار ننموده و تجويزش مى‏كنيم و مى‏گوئيم ممكن است چنين وقايعى اتفاق افتاده باشد و با فرض تواتر حكم قطعى مى‏كنيم كه اينگونه امور در بيدارى اتفاق افتاده است<span dir="LTR">.</span> از جمله اين كه آن جناب آسمان‌ها را گشته و انبياء و عرش و سدرة‌المنتهى و بهشت و دوزخ را ديده است<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۳<span dir="LTR">-</span> و يا امورى است كه ظاهرش با اصول مسلمه ما مخالفت دارند و ليكن وضع رواياتى كه بر آنها دلالت مى‏كند طورى است كه مى‏توان ظاهرش را تاويل نمود و محمل معقولى برايش درست كرد. در اين صورت از ظاهر آن روايات صرفنظر نموده بر آن معانى معقول حمل مى‏كنيم، حملى كه هم با حق بسازد و هم با دليل و روايت<span dir="LTR">.</span> از قبيل ديدن اهل بهشت و تنعم آنان و اهل دوزخ و كيفيت عذاب ايشان است كه مى‏توان بر اين معنا حمل كرد كه رسول خدا (ص) اسماء و صفات ايشان را ديده و به اصطلاح ليست (خصوصیات) بهشتيان و دوزخيان را قرائت فرموده است<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۴<span dir="LTR">-</span> و يا امورى است كه نه ظاهرش معقول و صحيح است و نه ممكن است بر محمل صحيحى حمل‌شان نمود، و حمل نمودن آنها به اصطلاح بدون سريش صورت نمى‏گيرد. اين‌گونه جزئيات و خصوصيات راجع به معراج را قبول ننموده ادله آنها را رد مى‏كنيم<span dir="LTR">.</span> مثل سخن گفتن علنى با خدا و ديدن خدا و با او بر تخت نشستن و امثال آن كه ظاهرش جسمانيت و شباهت خدا به خلق را مى‏رساند، و خدا از آنها منزه است. و از همين دسته است آن روايتى كه شكم رسول خدا (ص) را شكافته و دل او را شستند. چون دل آن جناب از هر بدى و عيبى طاهر و مطهر بوده و چنان دلى كه مركز آن همه معارف و عقائد حقه است، چگونه احتياج به شستشو دارد .</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">در نقد بند ۲ نظر شیخ طبرسی باید گفت اگر اخباری متواتر نیست، چرا باید پذیرفت؛ به صرف اینکه روایتی نقل شده و عقل امکان آن بدهد دلیل پذیرفتن آن معقول نیست هر چند آن را نفی نکنیم خصوصأ اگر آن خبر متواتر نباشد .</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong><span dir="LTR">.II</span></strong><strong> آیات سوره نجم نیز به مسله معراج پرداخته است </strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى‏(۱) مَا ضَلَّ صَاحِبُكمُ‏ْ وَ مَا غَوَى‏(۲) وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى(۳) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى‏(۴) عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى‏(۵) ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى‏(۶) وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلىَ‏(۷) ثمُ‏َّ دَنَا فَتَدَلىَ‏(۸) فَكاَنَ قَابَ قَوْسَينْ‏ِ أَوْ أَدْنىَ‏(۹) فَأَوْحَى إِلىَ‏ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى‏(۱۰) مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى(۱۱) أَ فَتُمَارُونَهُ عَلىَ‏ مَا يَرَى‏(۱۲) وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى‏(۱۳) عِندَ سِدْرَةِ المُْنتَهَى‏(۱۴) عِندَهَا جَنَّةُ المَْأْوَى(۱۵) إِذْ يَغْشىَ السِّدْرَةَ مَا يَغْشىَ‏(۱۶) مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى‏(۱۷) لَقَدْ رَأَى‏ مِنْ ءَايَاتِ رَبِّهِ الْكُبرَْى(۱۸)</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">‏سوگند به اختر چون فرود مى‏آيد (۱)(كه‏) يار(هم نشین) شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده (۲) و از سر هوس سخن نمى‌‏گويد. (۳) اين سخن به جز وحيى كه وحى مى‏شود نيست. (۴) آن را [فرشته‏] شديد القوى به او فرا آموخت (۵)(سروش) نيرومندى كه [مسلّط] درايستاد. (۶) در حالى كه او در افق اعلى بود (۷) سپس نزديك آمد و نزديك‌تر شد، (۸) تا [فاصله‏اش‏] به قدرِ [طول‏] دو [انتهاى‏] كمان يا نزديك‌تر شد (۹) آن گاه به بنده‏اش آنچه را بايد وحى كند، وحى فرمود. (۱۰) آنچه را دل ديد انكار[ش‏] نكرد. (۱۱) آيا در آنچه ديده است با او جدال مى‏كنيد؟ (۱۲) و قطعاً بار ديگرى هم او را ديده است، (۱۳) نزديك سدرة‌المنتهى (۱۴) در همان جا كه جنّة المأوى است. (۱۵) آن‌گاه كه درخت سدر را آنچه پوشيده بود، پوشيده بود. (۱۶) ديده [اش‏] منحرف نگشت و [از حدّ] درنگذشت. (۱۷) به راستى كه [برخى‏] از آيات بزرگِ پروردگار خود را بديد. (۱۸)</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><strong>آن</strong><strong><span dir="LTR">‌</span></strong><strong>چه از آیه فوق استنباط می‌شود: </strong></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۱- از آیات ۱ تا ۱۲ درباره وحی و نحوه دریافت وحی و مواجهه پیامبر گرامی با جبرئیل امین (شدید القوی) بیان شده است و در آیات ۱۳به بعد مکان دیگری را که این مواجه صورت گرفته توصیف شده است.</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۲<span dir="LTR">-</span> مکان دیگر این ملاقات با جبرئیل امین ، جنّة المأوى نزدیک سدرة‌المنتهى و در سایه آن بوده و نشانه‌های پروردگار را مشاهده کرده است که اشاره‌ای است به سیر ملکوتی نبی در ماجرای معراج .</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">۳- این‌که بر اساس آیات فوق بتوان روشن کرد این ملاقات در رویای صادقه بوده یا در عالم روحانی و یا در عالم مادی صورت گرفته ممکن نیست .</p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL">علامه طباطبائی در تفسیر المیزان (به طور خلاصه) می نویسد: مراد از" هوى نجم"، سقوط و افتادن اجرام آسمانی در كرانه افق براى غروب است." وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى‏" منظور از كلمه" هوى" هواى نفس و رأى و خواسته آن است، و جمله" ما ينطق" هر چند مطلق است.. (حتى در آن سخنان روزمره‏اى كه در داخل خانه‏اش دارد)، و ليكن ... منظور اين است كه آن جناب در آن‌چه كه شما مشركين را به سوى آن مى‏خواند، و آنچه كه از قرآن برايتان تلاوت مى‏كند، سخنانش ناشى از هواى نفس نيست، و به رأى خود چيزى نمى‏گويد، بلكه هر چه در اين باب مى‏گويد وحيى است كه خداى تعالى به او مى‏كند<span dir="LTR">.</span></p> <p dir="RTL"> </p> <p dir="RTL"><span dir="LTR">" </span>عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى‏" يعنى خداى تعالى قرآن و يا وحى را به آن جناب تعليم كرده<span dir="LTR">.</span> و مراد از كلمه" شديد القوى"جبرئيل است، چون خداى سبحان او ر
صالح نظری - ماجرای معراج از جمله ماجراهائی است که در هالهای از افسانه سازیها گرفتار آمده و داستانهای معراج را مشابه داستانهای هزار و یک شب کرده است. اینکه واقعیت معراج از دیدگاه قرآن چیست یک بحث است، و اینکه عرفا معراج را چگونه تفسیر میکنند بحث دیگری است. اما این هر دو با قصه سازیهای صورت گرفته در حول و حوش مسئله معراج بسیار متفاوت هستند.
هدف از نگارش این مقاله بررسی قرآنی حقیقت معراج است، بدون پرداختن به دیدگاه عارفان از آن، یا نقد افسانههای ساخته شده در پیرامون این موضوع.
قرآن در دو سوره به مسئله معراج پرداخته است (اسرا و نجم)
I. سوره اسرا آیه یک با صراحت از سیر شبانه نبی اکرم از مسجد الحرام به مسجد الاقصی یاد میکند:
سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلىَ الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنرُِيَهُ مِنْ ءَايَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ
منزّه است آن [خدايى] كه بندهاش را شبانگاهى از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى- كه پيرامون آن را بركت دادهايم- سير داد، تا از نشانههاى خود به او بنمايانيم، كه او همان شنواى بيناست.
سبحان تنزيه است، اسراء سير در شب است، مسجد اقصى بيتالمقدس است و بارَكْنا حَوْلَهُ مبارك كرديم پيرامون آن را ، ليريه من آياته" تا از آيات خود به او نشان دهد .
آنچه از آیه فوق استنباط می شود به شرح زیر است:
۱) سیر رسول گرامی توسط خداوند در شب هنگام - در عالم مادی یا در عالم رویا - از مکه (مسجد الحرام) به بیت المقدس (مسجد الأقصى ) برای دیدن آیات و نشانه های خداوند است.
۲) برای مشخص شدن اینکه این سیر در عالم مادی بوده یا در عالم رویا، نیاز به مستندات دیگری داریم.
اهل سنت، معراج را رویای صادقه میدانند چنانچه در تفسیر الدرالمنثور آمده ابناسحاق و ابنجرير از معاوية بن ابىسفيان روايت كردهاند كه هر وقت در باره مساله معراج رسول خدا (ص) از معاويه پرسش مىشد در جواب مىگفت:« رؤياى صادقه از پيش خدا بود». ( الدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۵۷) و نيز در همان كتاب است كه ابناسحاق و ابنجرير از عايشه روايت كردهاند كه گفت: من بدن رسول خدا (ص) را از بسترم غايب نديدم و در آن شب خداوند روح او را به معراج برد. (لدرالمنثور، ج ۴، ص ۱۵۷) و نيز در همان كتاب است كه ترمذى (وى روايت را حسن دانسته) و طبرانى و ابنمردويه از ابنمسعود روايت كردهاند كه گفت: رسول خدا (ص) فرمود: من ابراهيم را در شب معراج ديدم به من گفت: اى محمد از من بر امتت سلام برسان و به ايشان بگو كه زمين بهشت، زمين پاكيزه و قابل كشت و زرع و آب آن گواراست، و همه آن دشت هموار است و نهالهايى كه مىتوانيد بفرستيد كلمه سبحاناللَّه و الحمدللَّه و لا اله الا اللَّه و اللَّه اكبر و كلمه لاحول و لا قوة الا باللَّه است.( الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۵) و نيز در همان كتاب است كه طبرانى از عايشه روايت كرده كه گفت رسول خدا فرمود: وقتى مرا به آسمان بردند داخل بهشت شدم و به درختى از درختان بهشت رسيدم كه زيباتر و سفيدبرگتر و خوشميوهتر از آن نديده بودم. يك دانه از ميوههاى آن را چيده و خوردم و همين ميوه نطفهاى شد در صلب من، وقتى به زمين آمدم و با خديجه همبستر شدم، به فاطمه حامله شد و اينك هر وقت مشتاق بوى بهشت مىشوم فاطمه را مىبويم. (الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۵۳) و در الدرالمنثور است كه طبرانى در كتاب اوسط از ابنعمر روايت كرده كه وقتى رسول خدا (ص) را به معراج بردند، خداوند به او وحى كرد كه بايد اذان بگويد چون نازل شد (به جبرئيل رسيد) جبرئيل اذان را به او ياد داد. « الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۵۴» و نيز در همان كتاب آمده است كه ابنمردويه از على (ع) روايت كرده كه اذان را در شب معراج تعليم رسول خدا كردند، و واجب شد كه نماز را بعد از آن بخوانند.(الدر المنثور، ج ۴، ص ۱۵۴)
در تفسیر شیعی مجمع البيان این سیر جسمانی به شرح ذیل تفسیر شده است:
خلاصه آنچه را كه از روايات استفاده مىشود چنين آورده است كه رسول خدا (ص) فرمود: جبرئيل در موقعى كه من در مكه بودم نزد من آمد و گفت اى محمد! برخيز و من برخاسته با او به طرف درب به راه افتادم و ديدم كه ميكائيل و اسرافيل نيز با او آمدهاند. جبرئيل براق را- كه حيوانى بزرگتر از الاغ و كوچكتر از قاطر بود و صورتى چون گونه انسان و دمى چون دم گاو و يالى چون يال اسب و پاهايى چون پاهاى شتر داشت- حاضر كرد بر پشت آن جلى بهشتى بود و دو بال از قسمت رانهايش بر آمده بود، گامش به اندازهاى بود كه چشمش كار مىكرد. جبرئيل خطاب به من گفت سوار شو. من سوار شدم و بهراه افتادم تا به بيت المقدس رسيدم.
آن گاه داستان را نقل كرده تا رسيده به اينجا كه وقتى به بيتالمقدس رسيدم، فرشتگانى از آسمان فرود آمده از ناحيه رب العزة به من بشارت دادند و احترام كردند و من در آنجا به نماز ايستادم.
و در بعضى از روايات اين باب آمده است كه ابراهيم هم در ميان خيل انبياء مرا بشارت داد، آنگاه از وصف موسى و عيسى گفت و فرمود: سپس جبرئيل دست مرا گرفته بالاى صخره برد و در آنجا نشانيد كه ناگهان نردبان و معراجى ديدم كه هرگز به زيبايى و جمال آن نديده بودم.
پس به آسمان بالا صعود داده شدم و عجائب و ملكوتش را ديدم، ملائكه آنجا به من سلام كردند آن گاه جبرئيل مرا به آسمان دوم برد در آنجا عيسى بن مريم و يحيى بن زكريا را ملاقات كردم سپس، به آسمان سوم عروجم داد در آنجا يوسف را ديدم، مرا به آسمان چهارم بالا برد در آنجا ادريس را ديدم به آسمان پنجم برد در آنجا هارون را ديدم به آسمان ششم بالا برد در آنجا خلق كثيرى ديدم كه موج مىزدند سپس به آسمان هفتم عروج داد در آنجا خلقى و فرشتگانى ديدم و در حديث ابو هريره آمده است كه در آسمان ششم موسى را و در آسمان هفتم ابراهيم را ديدم.
آن گاه فرمود: از آسمان هفتم هم گذشته به اعلىعليين رفتيم و اعلىعليين را وصف نموده و در آخر فرمود: پروردگارم با من سخن گفت و من با پروردگارم سخن گفتم بهشت و دوزخ را ديدم و عرش سدرةالمنتهى را نظاره كردم و سپس به مكه بازگشتم.
همين كه صبح شد داستان را براى مردم شرح دادم ابو جهل و مشركين مرا تكذيب كردند. مطعم بن عدى گفت: تو چنين مىپندارى كه در يك شب دو ماه راه را پيمودهاى من شهادت مىدهم بر اينكه تو از دروغگويانى.
راويان حديث اضافه كردهاند كه قريش گفتند بگو ببينم در اين سفر چه چيزها ديدى. رسول خدا (ص) فرمود: به كاروان فلان قبيله برخوردم و ديدم كه شترى گم كرده دنبالش مىگشتند و در كاروانشان ظرف بزرگى از آب بود، از آب نوشيدم و روى ظرف را پوشاندم، شما مىتوانيد از ايشان بپرسيد كه آيا آب را در قدح ديدند يا نه. قريش گفتند: اين يك نشانه. سپس فرمود به كاروان فلان قبيله برخوردم و ديدم كه شتر فلانى فرار كرده و دستش شكسته بود شما از ايشان بپرسيد، گفتند: اين دو نشانه. آن گاه پرسيدند از كاروان ما چه خبر دارى؟ فرمود كاروان شما را در تنعيم ديدم، آن گاه از جزئيات بارها و وضع كاروان براى آنان مطالبى گفت و فرمود: پيشاپيش كاروان شترى خاكسترى رنگ در حركت بود كه دو فزاره بر دوش داشت در موقع طلوع خورشيد پيدايشان مىشود گفتند اين هم نشانهاى ديگر. (مجمع البيان، ج ۶، ص ۳۹۵)
اقوال مختلف تفاسیر شیعه و سنی در باره زمان و مكان معراج
زمان معراج: در اينكه معراج در چه سالى اتفاق افتاده اختلاف است. بعضى گفتهاند سال دوم بعثت بوده و اين قول را به ابن عباس نسبت دادهاند. بعضى ديگر از آن جمله صاحب خرائج از على (ع) نقل كرده كه وى فرمود: در سال سوم بعثت اتفاق افتاده، بعضى آن را در سال پنجم و يا ششم دانستهاند. بعضى ده سال و سه ماه بعد از بعثت و بعضى دوازده سال بعد از بعثت و بعضى يك سال و پنج ماه قبل از هجرت و بعضى يك سال و سه ماه قبل از هجرت و بعضى شش ماه قبل از آن دانستهاند. (روح المعانى، ج ۱۵، ص ۶)
مکان معراج: در محل وقوع اين حادثه نيز اختلاف ديگرى كردهاند. بعضى « روح المعانى، ج ۱۵، پاورقى ص ۶» گفتهاند از شعب ابى طالب به معراج رفتند، بعضى «مجمع البيان، ج ۶، ص ۳۹۶ » ديگر محل آن را خانه امهانى دانسته كه پارهاى از روايات هم بر آن دلالت دارد. آن گاه آيه شريفه مورد بحث را كه ابتداى آن را مسجد الحرام دانسته چنين تاويل مىكنند كه مقصود از آن تمامى حرم است كه آن را مجازا مسجد الحرام ناميده. بعضى ديگر گفتهاند از مسجد الحرام بوده چون آيه بر آن دلالت دارد و دليل ديگرى كه بتواند آيه را تاويل كند در دست نيست.
کیفیت معراج: اهل سنت ماجرای معراج را رویای صادقه نبی گرامی میدانند، اما شیعیان به جسمانی بودن معراج با اختلاف فاحش در کیفیت آن عقیده دارند. بعضى « منهج الصادقين، ج ۵، ص ۲۴۰» گفتهاند: هم روحانى و هم جسمانى بوده و رسول خدا (ص) با بدن خاكى خود از مسجد الحرام به بيتالمقدس و از آنجا نيز با جسد و روحش به آسمانها عروج نموده است.
بعضى دیگر « روح المعانى، ج ۱۵، ص ۷ » گفتهاند که وی با روح و جسدش تا بيت المقدس و از آنجا با روح شريفش به آسمانها عروج نموده است و اين قول گروهى از مفسران است. بعضى گفتهاند با روحش بوده و اين خود از رؤياهاى صادقى است كه خداوند به پيغمبرش نشان داده است.
علامه طباطبائی در تفسیرالمیزان درباره کیفیت معراج مینویسد: در باره چگونگى جزئيات آن، ظاهر آيه و روايات محفوف به قرائنى است كه آيه را داراى ظهور نسبت به آن جزئيات مىكند. ظهورى كه به هيچ وجه قابل دفع نيست، و با در نظر داشتن آن قرائن از آيه و روايات چنين استفاده مىشود كه آن جناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجد اقصى رفته است. و اما عروجش به آسمانها، از ظاهر آيات سوره نجم و صريح روايات بسيار زيادى كه بر مىآيد كه اين عروج واقع شده و به هيچ وجه نمىتوان آن را انكار نمود، چيزى كه هست ممكن است بگوئيم كه اين عروج با روح مقدسش بوده است.
و ليكن نه آن طور كه قائلين به معراج روحانى معتقدند كه به صورت رؤياى صادقه بوده است، چه اگر صرف رؤيا مىبود ديگر جا نداشت آيات قرآنى اينقدر در باره آن اهميت داده و سخن بگويد و در مقام اثبات كرامت در باره آن جناب برآيد.
و همچنين ديگر جا نداشت قريش وقتى كه آن جناب قصه را بر ايشان نقل كرد آن طور به شدت انكار نمايند و نيز مشاهداتى كه آن جناب در بين راه ديده و نقل فرموده با رؤيا بودن معراج نمىسازد، و معناى معقولى برايش تصور نمىشود.
بلكه مقصود از روحانى بودن آن اين است كه روح مقدس آن جناب به ما وراى اين عالم مادى يعنى آنجايى كه ملائكه مكرمين منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهى و اقدار از آنجا صادر مىشود، عروج نموده و آن آيات كبراى پروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش مجسم شده، ارواح انبياى عظام را ملاقات و با آنان گفتگو كرده است، ملائكه كرام را ديده و با آنان صحبت نموده است و آياتى الهى ديده كه جز با عبارات "عرش"" حجب"" سرادقات" تعبير از آنها ممكن نبوده است.
اين است معناى معراج روحانى. ولى آقايان چون قائل به اصالت وجود مادى بوده و در عالم به غير از خدا هيچ موجود مجردى را قائل نيستند و از سوى ديگر كه كتاب و سنت در وصف امور غير محسوسه اوصافى را برمىشمارد كه محسوس و مادى است مانند ملائكه كرام و عرش و كرسى و لوح و قلم و حجب و سرادقات ناگزير شده اين امور را حمل كنند بر اجسام ماديهاى كه محسوس آدمى واقع نمىشوند و احكام ماده را ندارند. و نيز تمثيلاتى كه در روايات در خصوص مقامات صالحين و معارج قرب آنان و بواطن صور معاصى از نتايج اعمال و امثال آن وارد شده بر نوعى از تشبيه و استعاره حمل نموده، در نتيجه خود را به ورطه سفسطه بيندازند؛ حس را خطاكار دانسته قائل به روابطى جزافى و نامنظم در ميان اعمال و نتايج آن شوند و محذورهاى ديگرى از اين قبيل را ملتزم گردند.
و نيز به همين جهت بوده كه وقتى يك عده از انسانها معراج جسمانى رسول خدا را انكار كردهاند ناگزير شدهاند كه بگويند معراج آن حضرت در خواب بوده چون رؤيا به نظر ايشان يك خاصيت مادى است براى روح مادى، و آن گاه ناچار شدهاند آيات و رواياتى را كه با اين گفتارشان سازگارى نداشته تاويل كنند گو اينكه از آيات و روايات يكى هم با گفتار ايشان جور نمىآيد.
نقد نظر علامه
۱) علامه معراج را معجزه تلقی نکرده است بلکه آن را کرامتی از جانب پروردگار نسبت به رسولش می داند.
۲) با رویای صادقه دانستن معراج مخالف است و رویای صادقه را کرامت نمی داند! هدف وی منحصر کردن این سیر ملکوتی در شخص نبی مکرم است زیرا میداند رویای صادقه را بسیاری انسانها دیده اند و خواهند دید.
۳) آیه فوق صرفأ سیر نبی گرامی را از مکه به بیت المقدس بیان میکند اما علامه با پیوند این آیه با آیات سوره نجم (توضیحات سوره نجم در ادامه خواهد آمد) سیر ملکوتی نبی گرامی را نیز ذکر میکند.
۴) اینکه پیامبر در نقل آنچه در بین راه مکه و بیت المقدس دیده را دلیل رویا نبودن این سیر تلقی نموده، در حالیکه در رویای صادقه نیز بیان چنین جزئیاتی ممکن است.
۵) علامه عروج از بیت المقدس تا ملکوت را روحانی میداند نه جسمانی و این در صورتی است که نبی گرامی جزئیاتی از عالم ملکوت نقل میکند ولی اینجا در جسمانی بودن این سیر تردید میکند . چرا؟
۶) علامه میداند که با پیشرفت علوم و اینکه حتی اگر پیامبر با سرعت نور هم سیر کند (فرض محال) نمی تواند از ملکوت آسمان ها (که فقط قطر آن ۵/۱۳میلیون سال نوری است) دیدن کند ، لذا منکر جسمانی بودن معراج در این سیر ملکوتی می شود.
۷) علامه توضیح نمیدهد که «ما وراى اين عالم مادى يعنى آنجايى كه ملائكه مكرمين منزل دارند» یعنی کجا؟ خارج از نظام مادی؟ منزل ملائک یعنی چه؟ آیا عرش الهی خارج از محدوده نظام مجموعه کهکشانهاست؟ و هزاران سئوالی که قطعأ بیپاسخ است.
۸) اینکه علامه میگوید معراج روحانی بوده یعنی چه؟ آیا روح درون جسم است و از جسم خارج شده و سیر نموده؟ برای چه مدتی جسم رسول بدون روح مانده تا این سیر انجام شود؟ آیا روح تابع زمان و مکان است؟ و باز هزاران سئوال که باز هم بی پاسخ است.
۹) اما رویا دانستن حادثه معراج به نظر معقولتر میآید. بر خلاف نظر علامه که میگوید: «رؤيا ، يك خاصيت مادى است براى روح مادى» این چنین نیست، بلکه رویا یک فعالیت روحی است نه مادی. روانشناسان تحقیقات قابل توجهی در مورد نحوه خواب دیدن (رویای) انسانها انجام دادهاند. خواه آن خواب منطبق واقع باشد (رویای صادقه) یا نباشد (رویای کاذبه) هر چند آنچه بدست آورده اند در ابتدای راه است.
با توجه به افسانههای زیادی که در روایات معراج آمده است مفسر بزرگ شیعی شیخ طبرسی در مجمع البيان چنین نظری دارد:
موضعى كه آن جناب بدانجا سير داده شد مورد اختلاف است كه كجا بوده است. نظر ما اين است كه بيت المقدس بوده چون قرآن كريم اين مطلب را به آن صراحت بيان نموده كه هيچ مسلمانى نمىتواند آن را انكار نمايد. این که بعضىها گفتهاند اين جريان در خواب واقع شده، كلامى است ظاهر البطلان، زيرا اگر خواب مىبود ديگر معجزه و برهان نبود. و حال آنكه در روايات دارد كه پيغمبر ما به آسمان عروج كرد و اين مضمون را بسيارى از صحابه از قبيل ابن عباس و ابن مسعود و جابر بن عبد اللَّه و حذيفه و عايشه و ام هانى و ديگران روايت كردهاند. چيزى كه هست در نقل جزئيات آن كم و زياد دارند. و اگر همه آن جزئيات را به دقت مورد نظر قرار دهيم خواهيم ديد كه از يكى از چهار وجه خالى نيستند.
۱- يا خصوصياتى هستند كه هم اخبار متضمن آنها، متواتر است و به هيچ وجه نمىتوان انكارش نمود و هم اينكه علم ما مىتواند به صحت آنها حكم كند. از جمله اصل معراج است و اينكه اجمالا آن جناب را به معراج بردهاند.
۲- يا جزئيات و خصوصياتى هستند كه هر چند اخبار در دلالت بر آنها به حد تواتر نمىرسد و ليكن از آنجايى كه امورى
غيرمعقول و مخالف با اصول نيستند و خلاصه عقل حكم به امكان آنها مىكند، ما نيز آنها را انكار ننموده و تجويزش مىكنيم و مىگوئيم ممكن است چنين وقايعى اتفاق افتاده باشد و با فرض تواتر حكم قطعى مىكنيم كه اينگونه امور در بيدارى اتفاق افتاده است. از جمله اين كه آن جناب آسمانها را گشته و انبياء و عرش و سدرةالمنتهى و بهشت و دوزخ را ديده است.
۳- و يا امورى است كه ظاهرش با اصول مسلمه ما مخالفت دارند و ليكن وضع رواياتى كه بر آنها دلالت مىكند طورى است كه مىتوان ظاهرش را تاويل نمود و محمل معقولى برايش درست كرد. در اين صورت از ظاهر آن روايات صرفنظر نموده بر آن معانى معقول حمل مىكنيم، حملى كه هم با حق بسازد و هم با دليل و روايت. از قبيل ديدن اهل بهشت و تنعم آنان و اهل دوزخ و كيفيت عذاب ايشان است كه مىتوان بر اين معنا حمل كرد كه رسول خدا (ص) اسماء و صفات ايشان را ديده و به اصطلاح ليست (خصوصیات) بهشتيان و دوزخيان را قرائت فرموده است.
۴- و يا امورى است كه نه ظاهرش معقول و صحيح است و نه ممكن است بر محمل صحيحى حملشان نمود، و حمل نمودن آنها به اصطلاح بدون سريش صورت نمىگيرد. اينگونه جزئيات و خصوصيات راجع به معراج را قبول ننموده ادله آنها را رد مىكنيم. مثل سخن گفتن علنى با خدا و ديدن خدا و با او بر تخت نشستن و امثال آن كه ظاهرش جسمانيت و شباهت خدا به خلق را مىرساند، و خدا از آنها منزه است. و از همين دسته است آن روايتى كه شكم رسول خدا (ص) را شكافته و دل او را شستند. چون دل آن جناب از هر بدى و عيبى طاهر و مطهر بوده و چنان دلى كه مركز آن همه معارف و عقائد حقه است، چگونه احتياج به شستشو دارد .
در نقد بند ۲ نظر شیخ طبرسی باید گفت اگر اخباری متواتر نیست، چرا باید پذیرفت؛ به صرف اینکه روایتی نقل شده و عقل امکان آن بدهد دلیل پذیرفتن آن معقول نیست هر چند آن را نفی نکنیم خصوصأ اگر آن خبر متواتر نباشد .
.II آیات سوره نجم نیز به مسله معراج پرداخته است
وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى(۱) مَا ضَلَّ صَاحِبُكمُْ وَ مَا غَوَى(۲) وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى(۳) إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى(۴) عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى(۵) ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى(۶) وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلىَ(۷) ثمَُّ دَنَا فَتَدَلىَ(۸) فَكاَنَ قَابَ قَوْسَينِْ أَوْ أَدْنىَ(۹) فَأَوْحَى إِلىَ عَبْدِهِ مَا أَوْحَى(۱۰) مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى(۱۱) أَ فَتُمَارُونَهُ عَلىَ مَا يَرَى(۱۲) وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَى(۱۳) عِندَ سِدْرَةِ المُْنتَهَى(۱۴) عِندَهَا جَنَّةُ المَْأْوَى(۱۵) إِذْ يَغْشىَ السِّدْرَةَ مَا يَغْشىَ(۱۶) مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى(۱۷) لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَايَاتِ رَبِّهِ الْكُبرَْى(۱۸)
سوگند به اختر چون فرود مىآيد (۱)(كه) يار(هم نشین) شما نه گمراه شده و نه در نادانى مانده (۲) و از سر هوس سخن نمىگويد. (۳) اين سخن به جز وحيى كه وحى مىشود نيست. (۴) آن را [فرشته] شديد القوى به او فرا آموخت (۵)(سروش) نيرومندى كه [مسلّط] درايستاد. (۶) در حالى كه او در افق اعلى بود (۷) سپس نزديك آمد و نزديكتر شد، (۸) تا [فاصلهاش] به قدرِ [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد (۹) آن گاه به بندهاش آنچه را بايد وحى كند، وحى فرمود. (۱۰) آنچه را دل ديد انكار[ش] نكرد. (۱۱) آيا در آنچه ديده است با او جدال مىكنيد؟ (۱۲) و قطعاً بار ديگرى هم او را ديده است، (۱۳) نزديك سدرةالمنتهى (۱۴) در همان جا كه جنّة المأوى است. (۱۵) آنگاه كه درخت سدر را آنچه پوشيده بود، پوشيده بود. (۱۶) ديده [اش] منحرف نگشت و [از حدّ] درنگذشت. (۱۷) به راستى كه [برخى] از آيات بزرگِ پروردگار خود را بديد. (۱۸)
آنچه از آیه فوق استنباط میشود:
۱- از آیات ۱ تا ۱۲ درباره وحی و نحوه دریافت وحی و مواجهه پیامبر گرامی با جبرئیل امین (شدید القوی) بیان شده است و در آیات ۱۳به بعد مکان دیگری را که این مواجه صورت گرفته توصیف شده است.
۲- مکان دیگر این ملاقات با جبرئیل امین ، جنّة المأوى نزدیک سدرةالمنتهى و در سایه آن بوده و نشانههای پروردگار را مشاهده کرده است که اشارهای است به سیر ملکوتی نبی در ماجرای معراج .
۳- اینکه بر اساس آیات فوق بتوان روشن کرد این ملاقات در رویای صادقه بوده یا در عالم روحانی و یا در عالم مادی صورت گرفته ممکن نیست .
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان (به طور خلاصه) می نویسد: مراد از" هوى نجم"، سقوط و افتادن اجرام آسمانی در كرانه افق براى غروب است." وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى" منظور از كلمه" هوى" هواى نفس و رأى و خواسته آن است، و جمله" ما ينطق" هر چند مطلق است.. (حتى در آن سخنان روزمرهاى كه در داخل خانهاش دارد)، و ليكن ... منظور اين است كه آن جناب در آنچه كه شما مشركين را به سوى آن مىخواند، و آنچه كه از قرآن برايتان تلاوت مىكند، سخنانش ناشى از هواى نفس نيست، و به رأى خود چيزى نمىگويد، بلكه هر چه در اين باب مىگويد وحيى است كه خداى تعالى به او مىكند.
" عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى" يعنى خداى تعالى قرآن و يا وحى را به آن جناب تعليم كرده. و مراد از كلمه" شديد القوى"جبرئيل است، چون خداى سبحان او را در كلام مجيدش به اين صفت ياد كرده و فرموده:" إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ"
" ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوى" "همان جبرئيل كه در راه خدا شدت به خرج مىدهد، يا آن جبرئيلى كه عقلى پخته دارد، يا آن جبرئيلى كه به نوعى از رسول خدا (ص) مرور و عبور مىكند، با اينكه خودش در هواست"." فاستوى" یعنی جبرئيل به همين صورت اصلياش كه به آن صورت خلق شده در آمده. همچنان كه در روايت هم آمده كه جبرئيل براى رسول خدا (ص) به صورتهاى مختلفى ظاهر مىشد، و تنها دو نوبت به صورت اصلیاش خود را به آن جناب نشان داد. ممكن هم هست معنايش اين باشد كه جبرئيل با قوت خود مسلط شد بر آنچه مامور انجاماش شده بود.
"وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلى" ظاهرا مراد از آن افق اعلاى آسمان است. "ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى" كلمه" دنو" كه مصدر فعل" دنى" است به معناى نزديكى است، و كلمه" تدلى" كه مصدر فعل" تدلى" است، به معناى بسته شدن و آويزان گشتن به چيزى است، ولى به طور كنايه در شدت نزديكى استعمال مىشود. و معناى آيه اين است كه: جبرئيل سپس نزديك رسول خدا (ص) شد و به دامن وى دست آويخت.
"فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى" معناى جمله اين است كه دورى او بقدر دو قوس و يا بقدر دو ذراع و يا كمتر از آن بود.
"فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى" معناى جمله چنين مىشود كه: جبرئيل وحى برد نزد بنده خدا كه همان رسول خدا (ص) باشد، آنچه را كه وحى برد.
"ما كَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى" رؤيت فؤاد رسول خدا (ص) در آنچه كه ديد رؤيتى صادق بود.
"أَ فَتُمارُونَهُ عَلى ما يَرى" اين استفهام توبيخى است و خطابش به مشركين است. و ضمير در آن به رسول خدا (ص) بر مىگردد و معناى آيه اين است كه آيا براى اين در جدال خود اصرار مىورزيد كه آن جناب به خلاف آنچه ادعاى ديدنش را مىكند و از ديدنش به شما خبر مىدهد معتقد شود؟
"وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرى ، عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهى " مراد از رؤيت هم رؤيت آن جناب است جبرئيل را به صورت اصلیاش. و معناى جمله اين است كه جبرئيل يك بار ديگر به صورت اصلیاش در برابر رسول خدا (ص) در آمد( تا به معراجش ببرد) و اين جريان كنار سدرةالمنتهى واقع شد. اينكه اين درخت سدره چه درختى است؟ در كلام خداى تعالى چيزى كه تفسيرش كرده باشد نيافتيم.
"عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى"- يعنى بهشتى كه مؤمنين براى هميشه در آن منزل مىكنند، چون بهشت ديگرى هست موقت، و آن بهشت برزخ است كه مدتش تا روز قيامت تمام مىشود، و" جنت ماوى" بعد از قيامت است. هم چنان كه فرموده:"فَلَهُمْ جَنَّاتُ الْمَأْوى نُزُلًا بِما كانُوا يَعْمَلُونَ" « مؤمنين جنت ماوى دارند و به پاداش كارهاى نيكى كه مىكردهاند در آنجا نازل مىشوند. بعضى ار مفسران «مجمع البيان، ج ۹، ص ۱۷۵» آن را به جنت برزخى تفسير كردهاند.
" إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ ما يَغْشى" معناى آيه اين است كه: آن زمان كه احاطه مىيابد به سدره، آنچه احاطه مىيابد. در اينجا هم خداى تعالى مطلب را مبهم گذاشته نفرموده چه چيز به سدره احاطه مىيابد، چون گفتیم بناى خداى تعالى بر ابهام است.
"ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى" معناى آيه اين است كه: چشم رسول خدا (ص) آنچه را كه ديد بر غير صفت حقيقيش نديد، و چيزى را هم كه حقيقت ندارد نديد، بلكه هر چه ديد درست ديد، و مراد از اين ديدن رؤيت قلبى است نه رؤيت با ديده سر.
"لَقَدْ رَأى مِنْ آياتِ رَبِّهِ الْكُبْرى" معناى آيه اين است كه: سوگند مىخورم كه او بعضى از آيات پروردگارش را ديد و با ديدن آنها مشاهده پروردگارش برايش تمام شد. چون مشاهده خدا به قلب با مشاهده آيات او دست مىدهد، زيرا آيت بدان جهت كه آيت است به جز صاحب آيت را حكايت نمىكند، و از خودش هيچ حكايتى ندارد، و گرنه از جهت خودش اگر حكايت كند ديگر آيت نمىشود.
و اما ديدن ذات متعاليه حق بدون حجاب، يعنى بدون وساطت آيت، امرى است محال. هم چنان كه خودش فرمود: «وَ لا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً». به هيچ وجه به او احاطه علمى نمىيابند. سوره طه، آيه ۱۱۰.
نقد نظر علامه
به نظر می رسد برداشت و تفسیر علامه از آیات درست است جز اینکه اصرار دارد این معراج رویای صادقه نیست.
ادامه نظر علامه طباطبائی در المیزان درباره معراج:
بعضى گفتهاند در خواب صورت گرفته و بعضى گفتهاند در بيدارى بوده. آنهايى هم كه گفتهاند در بيدارى بوده، اختلاف كردهاند كه آيا با روح و بدن ماديش هر دو به معراج رفته و يا تنها با روحش. و از ابن شهرآشوب (صاحب مناقب) نقل كرديم كه گفته است: اعتقاد شيعه اين است كه معراج از مسجد الحرام تا مسجد اقصى با روح و جسم هر دو بوده، و آيه اسراء هم بر همين مقدار دلالت دارد. اما از مسجد اقصى تا آسمانها، بعضى از علماى اسلام گفتهاند آن نيز با جسم و روح هر دو بوده و بسيارى از علماى شيعه نيز با ايشان موافقت كردهاند. بعضى ديگر گفتهاند كه از مسجد اقصى تا آسمان تنها روحانى بوده، و بعضى از علماى متاخر نيز متمايل به اين قول شدهاند. و به نظر ما عيبى در اين قول نيست- البته اگر قرائنى كه همراه با آيات و روايات هست آن را تاييد كند- چيزى كه هست در اين صورت لازم است جنت الماوى در آيه" عِنْدَها جَنَّةُ الْمَأْوى" را حمل بر جنت برزخ كنيم و بگوييم منظور از اينكه فرمود: جنت الماوى نزد سدره بود، اين است كه بهشت برزخى با سدرةالمنتهى نوعى ارتباط و بستگى دارد. همچنان كه در روايات آمده كه قبر انسانها يا باغى از باغهاى بهشت و يا حفرهاى از حفرههاى دوزخ است (كه از آن مىفهميم منظور وجود نوعى ارتباط يا با بهشت و يا با دوزخ است) و يا بالأخره آيات معراج را طورى توجيه كنيم كه با روحانى بودن معراج به آسمان منافات پيدا نكند. و اما اينكه معراج در خواب بوده باشد، در تفسير سوره اسراء گفتيم: سخنى است كه اصلا نبايد به آن توجه شود.
نقد نظر علامه
ایکاش علامه - اگر نه با صراحت بلکه تلویحأ - امکان رویای صادقه بودن معراج را میپذیرفت و رویای صادقه را به صورت تحقیرآمیز "خواب" معنا نمی کرد که نشان از بی ارزش تلقی کردن خواب های راست باشد .
III. آیه۶۰ سوره اسراء نیز به مسله معراج پرداخته است
وَ إِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّءْيَا الَّتىِ أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فىِ الْقُرْءَانِ وَ نخَُوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيَانًا كَبِيرًا
و [ياد كن] هنگامى را كه به تو گفتيم: «به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤيايى را كه به تو نمايانديم، و [نيز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمايش مردم قرار نداديم و ما آنان را بيم مىدهيم، ولى جز بر طغيان بيشتر آنها نمىافزايد.
آنچه از آیه فوق برداشت میشود:
۱) در این آیه خداوند نمایاندن شجره ملعونه (درخت نفرین شده) بر پیامبر اکرم را از رویاهای آن بزرگوار دانسته است.
۲) در آیه دیگر قرآن این درخت نفرین شده "درخت زقوم" نامیده است و تنها آیه ای است که از درخت نفرین شده یاد کرده است که در جهنم میروید:" أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمِينَ" يا درخت زقوم جهنم كه آن درخت را ما بلاى جان ستمكاران عالم گردانيديم.( سوره صافات، آيه ۶۲)
۳) از آنجا که پیامبر گرامی در سیر ملکوتی خود بهشت و جهنم را دیده است و درخت زقوم نیز در جهنم است و وی درخت زقوم را در عالم رویا دیده است، می توان این نتیجه را گرفت که آنچه پیامبر گرامی در معراج مشاهده نموده - از جمله بهشت و جهنم - در یک سیر ملکوتی در عالم رویا بوده است.
مفسران اهل سنت این معنا را پذیرفته و نيز به نقلى كه از ابن عباس شده، استناد كرده و گفتهاند كه مراد از رؤيايى كه خداى تعالى به پيغمبرش نشان داد معراج رسول است و مراد از شجره ملعونه در قرآن شجره زقوم است. اين مفسران همچنين گفتهاند كه رسول خدا (ص) وقتى از معراج برگشت، صبح آن شب به مشركين خبر داد كه ديشب به معراج رفتم. مشركين تكذيب كرده و مسخرهاش نمودند و همچنين وقتى مشركين آياتى را كه در آن اسم زقوم برده شده بود شنيدند مسخره كردند. خداوند اين آيه را فرستاد كه آن خوابى كه ما به تو نموديم همان معراج و شجره هم همان زقوم است، و ما آن دو را جز مايه امتحان مردم قرار نداديم.
اما مفسران شیعه دو نقل قول دارند یکی اشاره رویا به مسئله معراج و دیگری اشاره به خواب رسول اکرم است که خواب دید بوزینگان از منبرش بالا میروند که مراد از آن تسلط بنیامیه (شجره ملعونه) بر منبر رسول گرامی میباشد و مفسران متاخر شیعه مانند علامه طباطبائی ارتباط رویا با معراج را رد میکنند و فقط قول دوم را میپذیرند.
نتیجهگیری:
۱. بهکار بردن معجزه برای معراج نادرست است، زیرا پیامبر گرامی بنا به آیه ۵۹ سوره اسرا ، فاقد اعجاز است.
۲. پذیرفتن سیر مادی و جسمانی پیامبر اکرم در مسئله معراج ، نه با آیات مربوطه سازگار است و نه عقلانی است
۳. داستانهای نقل شده از معراج در بسیاری موارد غیر عقلانی است
۴. معراج با رویای صادقه نبی گرامی سازگار است که چنین رویتی جز با داشتن روح بلند و کمالات معنوی ممکن نیست.
۵. آنچه عرفا از معراج برداشت میکنند، با آنچه داستانسرایان از معراج نقل میکنند، تفاوت ماهوی دارد.
۶. یکی از بزرگترین الطاف خداوند بر بنده شایستهاش ، همین سیر ملکوتی است که جز با دوری از پلیدی و عشق به خداوند یکتا ، نصیب انسان نخواهد شد وهر انسانی به میزان درجات کمالجویانه خود و شایستگیهای معنوی که کسب میکند ، بهرهای از آن سیر ملکوتی را تجربه میکند.
۷. بدیهی است نبی گرامی از این سیر ملکوتی ، بالاترین تجربه را کسب نموده تا بتواند معلم عارفانی باشد که از این خوان نعمت معنوی برای خود اندوخته ای بسازند و بشریت را در این سیر معنوی شریک خود سازند.
۸. تمام عرفای بزرگ مسلمان در این سیر خود را مدیون انتقال تجربه آن وجود مبارک میدانند از ابن عربی تا عطار از مولانا تا حافظ ، از حلاج تا خرقانی ، همه آنچه دارند را از عارف عارفان ، یگانه خلقت ، عصاره بشریت ، محمد مصطفی و خاتم انبیاء دارند.
۹. معراج نبی اکرم در لحظهای اتفاق افتاد، عارفان ارزش آن لحظه را، آن دم را و آن آن را خوب میفهمند، دیده دل تا گشوده نگردد آنچه باید را نمیتوان دید.
۱۰. تکنولوژی ممکن است بر اثر پیشرفت، سیر جسمانی را بهتر از آنچه در امروز اتفاق میافتد میسر کند، اما انسانیت انسان نه در سیر مادی و جسمانی که در سیر روحی و معنوی اتفاق می افتد و این راز معراج است.
تصویر:
تابلوی معراج اثر حسین زمان، دوره زندیه
نظرها
سعید
یه سوال دارم که احتمالا شما می تونید در موردش روشنگری کنید. ممنون می شم در همین نظرگاه راهنمایی کنید تا بحث همگانی بشه؛ از دوستان خواننده هم می خوام که نظرشون رو بر اساس قواعد علمیِ بررسی تاریخی و متنی و عقلی در همین صفحه بدن: ۱- سوره ی اسری این چنین می گوید: مقدس است خدایی که بنده اش را شبانه از مسجد حرام به مسجد اقصی به گردش برد. اما پرسش: آخه اوون موقع که این سوره باید نازل شده باشه بر پیامبر، قبل از ۱۱ هجری یه؛ به ما هم گفته شده که آقای عمر ۵ سال بعد رفته اند و فتح کرده اند تپه ی معبد رو ؛ و نمازخانه ی کوچکی در آن ضلع غربی ساخته اند. حالا الله رحمان ، و رسول الله چطوری شده که چیزی رو که هنوز وجود نداشته به اسم مسجد الاقصی اسم گذاری کرده اند؟ و چطور شده که این همه سال گذشته و کمتر کسی به این مسئله شک نکرده که بابا! مسجد الاقصی هنوز وجود نداشته تا الله اسم اش رو بیاره. یعنی می شه که ملت ها و اندیشه ها و مغز ها ، تا این حد با پرسش بیگانه باشند؟! قاعدتا باید رسول الله رحلت کند، بعد آقای عمر برود و دستور مسجد سازی بدهد و بعد از اوون آیه نازل بشود و اسم مسجد الاقصی رو برای اوون نماز خوونه ی کوچک مصرف کنند. در ضمن، جایی که رسول الله از اوون جا به معراج (بنا به قول مسلمانان) رفته اند، قبه الصخره (یا همون هیکل سلیمان) بوده و اصلا مسجد و اصلا اقصی نبوده. چون اوون جایی که خیلی مقدس بوده از نظر یهودیا، همون سنگ نتراشیده ی قبه الصخره بوده, نه مسجدی که هنوز نساخته اندش. هنوز در این سمت محوطه ساختمانی وجود نداشته، و فقط در دست چپ مسجد فعلی, طویله ی اسبان بوده. این تعریض, نه اطلاع تاریخی تخصصی می خواد و نه دین داری و نه بی دینی. کافی یه که عقل ات اندازه ی یه بچه ی ۸ ساله باشه تا بفهمی که جریان چی یه. لطفا به من هم بگید که جریان چی بوده؟
Zoltan
<p>نویسنده کوشیده است خرافات نهفته در اسلام را رنگ و بوی "عرفانی"، و آن را ورای دانش و درک نشان دهد. آنچه روشن است ابنکه تخیلات و رویاهای یک اندیشه*** را نمی توان "خدایی" نامید. پرانتزگذاری ها برای "قرآن"، گویی پایانی ندارد. ***آرزوی "خرد و اندیشه راست و درست" گویی یک آرزوی دست نیافتنی شده است. ***</p>
کاربر مهمان
باید کوشید تا با خبر شوی در عالم رازهایی نهفته است که همه کس را توان رمزگشایی نیست الا انبیاء و اولیا خدا ، نباید کوشید با چشم سر و عقل بتوان گره ها را بازنمود .
کاربر مهمان
حتی از نظر تاریخی هم منسجم نیست از یکسو از قول عایشه گفته می شود جسم رسول که کنار من بود بستر را ترک نکرد و عروج روحانی بوده است! از سوی دیکر بسته شدن نطفه فاظمه دخت خدیجه به عروج و بازدید از بهشت نسبت داده می شود ! درحالیکه نویسنده توضیح نمی دهد که از یک عروج سخن می گوید یا عروج های دیگری هم بوده است .
نادر
در ترجمه قران خرمشاهی با آوردن ارجاعات به تفاسیر معتبر و دلایل عقلی توضیح داده شده است که مسجدالاقصی جایی در ملکوت است و منظور بیت المقدس نیست.
نازنین
بیشتر روسای حکوتهای غربی، ستاره شناسی بغل دستشان دارند که مورد مشورت قرار میدهند. فرانسوا میتران رئیس جمهور فقید فرانسه به اینکار شناخته شده بود. معتبر ترین مجلات غربی ستون ستاره شناسی و پیشگوئی دارند ولی اینها خرافات محسوب نمیشود. مشاوران استخدامی شرکتهای بزرگ با توجه به تاریخ تولد افراد و خط و دستنویسشان به حدس و گمان در مورد شخصیتش پرداخته آنرا در آری یا نه استخدام، تداخل میدهند. و اینها برای هموطنان ما خرافات نیست. بزرگترین سیستم های اطلاعات و کارآگاهی از آدم هائی که حس ششم دارند سود می جویند و این خرافات نیست. هاری پاتر پرفروش ترین کتاب و فیلم میشود و این خرافات نیست. سریال های تلویزیونی به ارتباط با مردگان و چشم دیدن ارواح را داشتن، طرفدار پیدا میکنند، باز هم حرفی از خرافات نیست تولد عیسی از پدر الهی همه ساله جشن گرفته میشود، و این خرافات نیست ظاهرا، خرافات فقط مصرف در کشور های شرقی دارد .