ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

شعر زمانه

علاء خاکی: ما زندیقان

در این سیاه و سپید/که عشق جرم است و/عزا /عید،/چه خوش می شکفیم /من و تو

علاء خاکی

علا خاکی

علاء خاکی شاعری است ایرانی‌تبار مقیم آمریکا، که با همسرش ملانی در نیوهمشایر زندگی می کند. او رئیس کنونی انجمن شعر نیوهمشایر Poetry Society of New Hampshire)) است.
دو مجموعهٔ شعر، سحرخوانی (به فارسی) و ‌بازگشت (به انگلیسی) از او‌ تاکنون به چاپ رسیده.‌ کارهای او درژورنال‌ها و گلچین‌های‌های ادبی فارسی و انگلیسی از جمله بررسی کتاب، پر، اندیشه و خیال، نشریهٔ ورستر (The Worcester Review )، سنگ محک شاعران (The Poets’ Touchstone)، راهنمای شاعران به نیوهمشایر-۲۰۱۰(The 2010 Poets’ Guide to New Hampshire,)، جعبهٔ آیینهٔ شاعر: گلچینی از شاعران نیوهمشایر (Poet Showcase: An Anthology of New Hampshire Poets)، متن و پارچه (Text and Textiles) ، و بهار کوید (Covid Spring – Granite State Pandemic Poems) چاپ شده است.
علاء از شاعران منتخب کنفرانس شعر انگلستان نو (New England Poetry Conference) در سال‌های ۲۰۰۴ و ۲۰۰۵ بود.‌ در سال ۱۹۸۱، راس مک الوی (Ross McElwee) مستندساز برجستهٔ آمریکایی فیلمی به نام تبعیدی مقیم (Resident Exile) از زندگی علا ساخت که مورد استقبال منتقدان سینمایی قرار گرفت.

تشنگی

در التهاب مهر تو سوزم
بیار آب،
ای سبز هستیم،
می ترسم از ‌سراب.

در اضطراب خشک شدن
می کشم بدن
بر خاک
پایم بده
با دست عاطفه
که کشم سر
تا اوج آفتاب.

در لحظهٔ آری


تو
تن همه گل
باز، چو لبخند شقایق:
طلوع سحری نو.

من
پر شناور
بر موج نسیم نفس عشق
مستانه ز ناباوری شهد دقایق.

دوبیتی

تو ای صیاد کُشتی کفتر ما
زدی مشت و لگد ها بر سر ما
نمیدانی که فردا باز خیزد
شرار آتش از خاکستر ما؟

ما زندیقان

در این سیاه و سپید
که عشق جرم است و
عزا
عید،
چه خوش می شکفیم
من و تو
زندیقان اهورایی
بر بال آتش رُستن،
و چه خوش می پوسند
آن مومنان اهریمن
در بهشت نفرت شان
که می خشکد.

مبارز

برای رضا صدر

يك لحظه هور و آب
سرشار زندگى،
يك لحظه موج و سنگ
پيكار زندگى.

اى تك سوار حادثه،
اى يار
از اين مدار آتش
برون خواهى جست
درخشان تَر از هميشه،
تيز تَر،
پولاد وار.

آنجا
دشت فراخ و سبز
اميدوار
در انتظار نشسته است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.