زبان زندگی جمله‌های جاری جشن طبیعت‌ست

ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

«پول نان ما»، شعری از دکتر صدیقه وسمقی

<p>&laquo;پول نان ما&raquo;، شعری از دکتر صدیقه وسمقی همراه با ترجمه جاسم محمد.</p> <p>&nbsp;</p> <p>زنی در خیابان<br /> به یک قرص نان<br /> خود را می&zwnj;فروشد<br /> آن سوترک مردی<br /> گرده نانی را<br /> از دست عابری می&zwnj;رباید<br /> ما گرسنه<br /> در کوچه&zwnj;های غربت این شهر<br /> پرسه می&zwnj;زنیم<br /> و می&zwnj;دانیم<br /> که دست&zwnj;های کثیفی<br /> نان ما را<br /> از سفره&zwnj;&zwnj;هایمان ربوده است</p> <p>این پول نان ماست،<br /> که در هزارتوی دالان&zwnj;های پنهان<br /> کیک زرد می&zwnj;شود<br /> برای تزیین بساط بیداد!</p> <p>پول نان ما،<br /> موشک&zwnj;هائی است<br /> که به اسرائیل می&zwnj;رسد<br /> زود&zwnj;تر از آنکه<br /> آب و نان،<br /> به &laquo;ورزقان&raquo; و &laquo;اهر&raquo; برسد!</p> <p>نگاه کن!<br /> این پوکه&zwnj;های گلوله<br /> این لاشه&zwnj;های تانک،<br /> پول نان ماست،<br /> که در خیابان&zwnj;های حمص ریخته است!</p> <p>این پول نان ماست،<br /> که در ویرانه&zwnj;های دمشق<br /> در کنار آرزوهای گزاف یک قمارباز<br /> دفن می&zwnj;شود</p> <p>این پول نان ماست<br /> که در کوچه&zwnj;های حلب<br /> پیش چشم جنازه&zwnj;ها<br /> برای یک بازنده هزینه می&zwnj;شود<br /> - بازنده&zwnj;ای که قبل از بازی باخته بود! &ndash;</p> <p>پول نان ما،<br /> بذر&zwnj;های دروغ و فساد است<br /> که بر زمین پاشیده می&zwnj;شود<br /> تا شاید برزگری خام&zwnj;اندیش<br /> آرزوهای پوچ خود را<br /> از آن درو کند</p> <p>پول نان ما،<br /> هیزم&zwnj;هائی&zwnj;ست که در هر سو<br /> آتش می&zwnj;افروزد<br /> و در آتش می&zwnj;سوزد</p> <p>پول نان ما،<br /> تفنگ&zwnj;هائی&zwnj;ست<br /> که هدف&zwnj;های اشتباه را نشانه گرفته است<br /> پول نان ما،<br /> پایگاه اتمی بوشهر است<br /> که غبار یک عمر سفاهت حاکمان<br /> بر آن نشسته است</p> <p>پول نان ما،<br /> باج&zwnj;هایی است<br /> که در جیب&zwnj;های چین و روسیه<br /> ورم کرده است!<br /> پول نان ما،<br /> مزد سردارانی است<br /> که سر&zwnj;ها را به دار می&zwnj;کنند<br /> و لب&zwnj;ها را می&zwnj;دوزند،<br /> تا گرسنگان نفهمند گرسنگی تقصیر کیست!</p> <p>پول نان ما،<br /> منبری است<br /> که واعظی ابله بر آن نشسته است<br /> و به ما می&zwnj;آموزد،<br /> گرسنگی تقصیر خداوند است<br /> گرسنگی،<br /> بشارت ظهور یک منجی است!</p> <p>و ما می&zwnj;دانیم<br /> این تقصیر ماست<br /> که ابلهی بر منبر نشسته است<br /> این تقصیر ماست<br /> که خیره&zwnj;سری بر مسند نشسته است<br /> ما می&zwnj;دانیم،<br /> محصول بذرهای دروغ و تزویر<br /> و خارهای ترس و سکوت<br /> جز قحطی نیست</p> <p>پول نان ما را قماربازان،<br /> در قمارخانه&zwnj;های سیاست و قدرت<br /> باخته&zwnj;اند</p> <p>اکنون<br /> ما مانده&zwnj;ایم و فرزندانی،<br /> با آرزو&zwnj;های سبز و جوان<br /> و خانه&zwnj;ای با تیرک نازک<br /> آنقدر نازک<br /> که به لرزیدنی فرومی&zwnj;ریزد<br /> و ما زنده،<br /> زیر آوارهای آن می&zwnj;مانیم</p> <p>هان!<br /> فردا که از خواب برخیزیم،<br /> ما را<br /> و فرزندان ما را<br /> و خانه ما را نیز<br /> باخته&zwnj;اند!</p>

«پول نان ما»، شعری از دکتر صدیقه وسمقی همراه با ترجمه جاسم محمد.

زنی در خیابان
به یک قرص نان
خود را می‌فروشد
آن سوترک مردی
گرده نانی را
از دست عابری می‌رباید
ما گرسنه
در کوچه‌های غربت این شهر
پرسه می‌زنیم
و می‌دانیم
که دست‌های کثیفی
نان ما را
از سفره‌‌هایمان ربوده است

این پول نان ماست،
که در هزارتوی دالان‌های پنهان
کیک زرد می‌شود
برای تزیین بساط بیداد!

پول نان ما،
موشک‌هائی است
که به اسرائیل می‌رسد
زود‌تر از آنکه
آب و نان،
به «ورزقان» و «اهر» برسد!

نگاه کن!
این پوکه‌های گلوله
این لاشه‌های تانک،
پول نان ماست،
که در خیابان‌های حمص ریخته است!

این پول نان ماست،
که در ویرانه‌های دمشق
در کنار آرزوهای گزاف یک قمارباز
دفن می‌شود

این پول نان ماست
که در کوچه‌های حلب
پیش چشم جنازه‌ها
برای یک بازنده هزینه می‌شود
- بازنده‌ای که قبل از بازی باخته بود! –

پول نان ما،
بذر‌های دروغ و فساد است
که بر زمین پاشیده می‌شود
تا شاید برزگری خام‌اندیش
آرزوهای پوچ خود را
از آن درو کند

پول نان ما،
هیزم‌هائی‌ست که در هر سو
آتش می‌افروزد
و در آتش می‌سوزد

پول نان ما،
تفنگ‌هائی‌ست
که هدف‌های اشتباه را نشانه گرفته است
پول نان ما،
پایگاه اتمی بوشهر است
که غبار یک عمر سفاهت حاکمان
بر آن نشسته است

پول نان ما،
باج‌هایی است
که در جیب‌های چین و روسیه
ورم کرده است!
پول نان ما،
مزد سردارانی است
که سر‌ها را به دار می‌کنند
و لب‌ها را می‌دوزند،
تا گرسنگان نفهمند گرسنگی تقصیر کیست!

پول نان ما،
منبری است
که واعظی ابله بر آن نشسته است
و به ما می‌آموزد،
گرسنگی تقصیر خداوند است
گرسنگی،
بشارت ظهور یک منجی است!

و ما می‌دانیم
این تقصیر ماست
که ابلهی بر منبر نشسته است
این تقصیر ماست
که خیره‌سری بر مسند نشسته است
ما می‌دانیم،
محصول بذرهای دروغ و تزویر
و خارهای ترس و سکوت
جز قحطی نیست

پول نان ما را قماربازان،
در قمارخانه‌های سیاست و قدرت
باخته‌اند

اکنون
ما مانده‌ایم و فرزندانی،
با آرزو‌های سبز و جوان
و خانه‌ای با تیرک نازک
آنقدر نازک
که به لرزیدنی فرومی‌ریزد
و ما زنده،
زیر آوارهای آن می‌مانیم

هان!
فردا که از خواب برخیزیم،
ما را
و فرزندان ما را
و خانه ما را نیز
باخته‌اند!

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • Mana

    متن خانم وسمقی خیلی خوب بود..‌ ولی حقیقتا این شعر نیست.. اگر تقطیع نمی شد و سطرها در کنار هم و افقی نوشته میشد؛ نثری خردمندانه است که نشان از آگاهی و آزادگی ایشان دارد.. برایشان سلامتی ماندگار و طول عمری با عزت آرزو دارم.

  • Anonymous

    زندباد خانم وسمقی که جزء معدود ایرانیانی است که از قیام مردم سوریه علیه جنایتکاران دفاع می کند.