بحران آموزگاران در نظام آموزشی جدید
گفت و گو با چند آموزگار
پارسا محمدی - آموزگاران در پیوند با اجرای رسمی نظام آموزشی جدید در مدارس ابتدایی چه مشکلاتی دارند؟ نظر آنها در مورد وضعیت مدارس ابتدایی در ایران چیست؟
پارسا محمدی - نخستینبار خبرگزاری مهر از اجرای رسمی یک نظام آموزشی جدید موسوم به «۶-۳-۳» در مدارس کشور خبر داد.
حمیدرضا حاجی بابایی، وزیر آموزش و پرورش ایران به این خبرگزاری گفته بود: «در اولین مرحله طی سال تحصیلی ۹۲-۹۱ دانشآموزان پایه پنجم ابتدایی به کلاس ششم ابتدایی میروند و پایه اول راهنمایی نخواهیم داشت.» پیش از آن عده بسیاری تصور میکردند این طرح نیز از تصمیمهای خلقالساعه محمود احمدینژاد و دولت اوست، اما بعدها حاجی بابایی پا را فراتر گذاشت و اعلام کرد: «نظام جدید ۳-۳-۶ قابل تغییر نیست.»
وزیر آموزش و پرورش در بیست و نهمین اجلاس روسای آموزش و پرورش مناطق کشور که با حضور نمایندگان مجلس و رئیسجمهور برگزاری شد اعلام کرد: «همه مسئولین آموزش و پرورش مورد خطاب و عتاب مقام معظم رهبری قرار گرفتند، چرا که مطالبه ایشان تغییر و تحول آموزش و پرورش بر اساس تحول بنیادین و فلسفه تعلیم و تربیت است.»
حاجی بابایی در این نشست ادعا کرده بود: «معلمان اول ابتدایی ثابت خواهند بود و برای پایه ششم هیچ معلم جدیدالورودی نخواهیم داشت بلکه همه معلمان را از بین معلمان پایه پنجم تامین خواهیم کرد.»
در این گزارش با چند آموزگار مقطع ابتدایی گفتوگوئیهایی انجام دادهایم تا نظر آنها را در مورد تغییر و تحول در نظام آموزشی جدید و وضعیتی که در مدارس ابتدایی ایران وجود دارد، جویا شویم.
میگویند: اول خدا، بعد جمع و تفریق
محمود آموزگاری ۳۶ ساله و اهل مشهد است. میگوید: «مرا از پایه کار و دانش به مقطع ابتدایی منتقل کردند. در ظاهر میتوانستم قبول نکنم، اما بالاخره مرا منتقل میکردند. ترجیح دادم بیدردسر قبول کنم. چون در آنجا نیروی رزرو بودم و میتوانستم در ششم ابتدایی جایگاه خودم را ثابت کنم.
یک دوره فشرده یک ماهه برای آموزش ما برگزار کردند که ربطی به شیوه آموزش نداشت. دغدغه اصلی در این دوره خداشناسی و اسلام بود و من که فقط به این فکر میکردم که چطور باید به بچههای ابتدایی درس بدهم سر این دورهها عصبی میشدم.
مثلاً وقتی در یک صفحه کتاب ریاضی برای آموزش جایگاه صدگان به ده خوشه ده تایی گندم اشاره شده است، اول باید بگوییم این گندمها را خدا آفریده است بعد جمع و تفریق را شروع کنیم. یا وقتی عکس درخت، گربه و لاکپشت در صفحات کتاب وجود دارد باید بگوییم: "بچههای عزیزم این گربه را چه کسی آفریده؟- خدا آفریده» بعد اصل درس را بگویم. مثل گویندگان اخبار تلویزیون که باید حرفهای خود را با صلوات شروع کنند.
من با دیدن کتابهای جدید شوکه شدم. این را در طی دوره مطرح کردم، اما اهمیتی ندادند. معلمی که شیوه یادگیری خودش زمین تا آسمان با شیوهای که قرار است در کلاس تدریس کند، متفاوت است نمیتواند به موفقیت برسد. جواب مدرسین دوره این بود که متدهای آموزشی تغییر میکند و در همه جای جهان عادی است که معلم به شیوهای درس بدهد که خود او با آن شیوه درس نخوانده است. این قبول است، اما تفاوت با وارونه بودن همه چیز فرق دارد. به من یاد دادهاند که اعمال اصلی چهارگانه در ریاضیات با رقم یکان شروع میشود، اما من باید به دانشآموز یاد بدهم از رقم صدگان شروع به جمع و تفریق کند. دانشآموزی که از پایه چهارم و پنج به ششم جدید آمده است، اما هنوز نتوانستهاند به او جمع و تفریق را یاد بدهند.
پدر و مادر دانش آموزان نیز سردرگم شدهاند. اولیا در خانه وقتی به تکالیف فرزندانشان رسیدگی میکنند یا مجبور هستند به شیوه زمان خودشان به آنها آموزش بدهند یا سعی میکنند چیزی را به آنها بیاموزند که در کتابهای درسی نوشته شده است ولی آن را نمیفهمند.»
کمبود معلم داریم
پروین، آموزگاری ۳۸ ساله است که میگوید: «برخلاف نظر جناب آقای حاجیبابایی باید عرض کنم بنده از مقطع دوم راهنمایی به پایه ششم منتقل شدم و این انتقال بدون رضایت بنده صورت گرفته است.
من اطلاع دارم در تهران، خراسان، اصفهان، خوزستان و کهکیلویه مدارس با کمبود معلم در نظام جدید ۶، ۳، ۳ روبهرو هستند. از مناطق دیگر اطلاع کافی ندارم. دبیر کامپیوتر را از روی ناچاری به عنوان معلم قرآن سر کلاس درس میفرستند. نیروهای ذخیره را از دبیرستانهای کار و دانش به مقطع ابتدایی فرستادهاند. مطلبی که عرض میکنم برای آن دلیل و مدرک دارم. بنده و دوستان همکارم جزئی از این نقل و انتقالات بودهایم.»
اوامر ملوکانه را اجرا میکنم
مهدی، آموزگاری ۳۷ ساله است. میگوید: «چیزی به اسم آموزش و ارزشیابی در سیستم فعلی آموزشی وجود ندارد. مطمئن باشید ایران با یک افت شدید علمی در آینده مواجه خواهد شد. ذات بچه، شیطنت و بازیگوشی است. آدم بزرگ تن به سختی و زحمت نمیدهد چه برسد به کودک. در سیستم جدید بچهها با مفهوم وظیفه، پاداش و تنبیه آشنا نیستند.
مدیران مدراس طی دورههای مختلف ارزیابی میشوند. نتیجه ارزشیابی میشوند و برای آنکه نتیجه کار خود را خوب جلوه بدهند به معلمان فشار میآورند تا به همه "خیلی خوب" بدهند. دانشآموزی که با استعداد است یا به هر دلیلی در درسها تلاش و کوشش نشان میدهد با یک دانشآموز بیاستعداد یا تنپرور مساوی هم قرار میگیرند. به مروز دانشآموز مستعد نیز تشویق میشود که مانند دیگران بدون کار و زحمت، همان ارزشیابی مشابه را دریافت کند. مدیر مدرسه میگوید این کار را بکنید ما هم میکنیم. در واقع اوامر ملوکانه را اجرا میکنیم. کاری را انجام میدهیم که میدانیم اشتباه است، اما توانایی مقابله نداریم. به محض مخالفت با مدیر مدرسه باید منتظر یک گزارش و احضار به هسته گزینش باشیم.»
دانشآموزان دو شخصیتی شدهاند
آقای نظری ۴۳ ساله است. میگوید: «دروس پایه ششم کتابهای فارسی، ریاضی، علوم، هنر، تربیت بدنی، تعلیمات دینی و قرآن است و دو درس جدید "فکر و زندگی" و "مهارت و کارآفرینی" است. من معلم کلاس سوم ابتدایی بودم و به اجبار به کلاس ششم ابتدیی فرستاده شدم.
در جلسه توجیهی اینطور مطرح شد که قرار است در پایه ششم روی مهارتها عملی و مهارتهای زندگی تمرکز بشود. چیزی که در حال حاضر از معلمان توقع دارند آموزشهای مذهبی است. من باید به دانشآموز چیزی را بیشتر از اعتقادات خودم یاد بدهم. چیزی که اداره از ما میخواهد، تدریس میشود، اما به صورت مصنوعی.
تازه فقط این نیست. در خانه همه دانشآموزان ماهواره هست. گاهی اوقات بچهها موبایلهایی با خودشان به مدرسه میآورند که صفحهاش از جلد یک کتاب بزرگتر است [اشاره طنزآمیز او به تبلت است]. به اینترنت وصل میشوند. آهنگ دانلود میکنند. عکس دانلود میکنند. تا من چیزی میگویم که در کتاب نیست یا یکی از دانشآموزان سوال خارج از کتاب میپرسد، در اینترنت سرچ میکنند. مدرسه قانون گذاشته است که آوردن تلفن همراه و کامپیوتر ممنوع است، اما اولیا اعتراض کردند که ما نگران بچهها هستیم و باید موبایل همراهشان باشد. قرار شد تا زنگ آخر کلاس از آن استفاده نکنند، اما دانشآموزان رعایت نمیکنند.
وقتی به بچهها قرآن و تعلیمات دینی درس میدهم از مهربانی خدا میگویم. دانشآموز آهنگی را آورده است به نام "نقی" و میگوید اگر خدا مهربان است چرا میخواهند "شاهین" را اعدام کنند. به هر حال نباید توقع داشته باشیم بچهها به این نوع اخبار حساسیت نسان ندهند. میدهند. به بچهها گفتم این آهنگ ربطی به امام نقی ندارد، اما موبایلهایشان را آوردند و گفتند خودش روی فیس بوک نوشته است.
اولیا شبکههای ماهواره را نگاه میکنند این بچهها هم میشنوند. سر کلاس از تحریم و قیمت دلار سئوال میکنند. از طلاق، جهنم، سیاست، از اینکه دلشان میخواهد دوست دختر داشته باشند، اما پدر و مادرهایشان آنها را درک نمیکنند. راجع به مسئولان کشور جوک تعریف میکنند. من چطور میتوانم به این بچهها جواب بدهم؟ همه دانشآموزان دو شخصیتی شدهاند. شخصیتی که در مدرسه دارند یا شخصیت درون خانواده متفاوت است. شخصیتی که جلوی من دارند با شخصیتی که جلوی مدیر یا ناظم مدرسه دارند فرق دارد.»
من دانش آموزان را تنبیه میکنم
این ریسک را نمیکنم که از این خانم نام و مشخصاتش را سئوال کنم. سوالات مرا با تعداد زیادتری سئوال پاسخ میدهد و میپرسد: «دوست داشتید پدر و مادرتان در کودکی به شما فشار میآوردند و با سختی و تلاش از شما یک هنرمند، ورزشکار یا محصل موفق درست میکردند؟ دوست داشتید تنبیه میشدید، اما به موفقیتی بیشتر از چیزی که الآن هست، میرسیدید؟ دوست داشتید اینقدر با شما درس کار کنند که رتبه یک رقمی دانشگاه را به دست بیاورید و بعد در بهترین دانشگاههای خارج از کشور درس بخوانید؟ اینکه به بچهها اجبار میکنند که مسواک بزند، خوب است با بد است؟
من و دختر عمویم تقریباً هم سن و سال هستیم، اما او در همین سنین میانسالی پوکی استخوان گرفته است چرا که از بچگی لبنیات دوست نداشت و استفاده نمیکرد. مادر من به شدت ما را تنبیه میکرد و ما مجبور بودیم هر چیزی که جلویمان میگذارند را بخوریم. به نظر شما کدامیک کار درستی کرده است؛ مادری که اجازه میدهد فرزندش هر چیزی را دوست ندارد، نخورد یا مادری که به فرزندش یاد میدهد از تمامی مواد غذایی استفاده کند؟
من دانش آموزان را تنبیه میکنم. اوایل به اولیای خود میگفتند و آنها برای شکایت به مدرسه میآمدند و مدیر مدرسه مشکلاتی را برایم ایجاد میکرد. حالا کار را یاد گرفتهام. هر دانشآموزی که مسائل داخل کلاس درس را به اولیای خود گزارش کند در هر نوبت یک هفته با او قهر میکنم. مدتهاست با هیچکدام از اولیا مشکلی نداشتهام.
سیستم جدید آموزشی، دانشآموزان را کودن و تنبل بار میآورد. من به روش گذشته به آنان درس میدهم و نتایج امتحانات نشان میدهد که دانشآموزان من بهترین دانشآموزان مدرسه هستند. من اجازه نمیدهم هیچ دانشآموزی بدون اینکه اشکالهای درسی سالهای گذشته را رفع کند به مقطع بالاتر برود. مادران و پدران دانشآموزان همکاری لازم را میکنند. با آنها صحبت میکنم و قانع میشوند که باید به دانشآموز فشار وارد شود. به اولیا گفتهام که سیستم جدید را فراموش کنند و با شیوه قدیم ضعفهای آموزشی فرزند خود را جبران کنند. همه پدر و مادرها اعتراف میکنند که تکالیف تعیین شده در شیوه جدید آموزشی کافی نیست و کودکانشان وقت خود را به بطالت میگذرانند.
زنان در کشورهایی که بر مبنای اصول نابرابر جنسیتی اداره میشود باید قوی و با اراده تربیت بشوند تا بتوانند از حق و حقوق خود دفاع کنند. دختران امروزی از فیزیک بدنی ضعیفی برخوردار هستند برای همین آنها را تشویق میکنم که در کلاسهای ورزشی به طور مرتب ثبت نام کنند. با آنها با شیوه قدیم کار میکنم تا بتوانند با یک پایه درست علمی وارد مقاطع بالاتر شوند و شانس قبولی در دانشگاه را داشته باشند و زندگی مستقل و خوبی برای خود تدارک ببینند. وظیفه یک معلم تبعیت از سیستم نادرست نیست، وظیفه من تربیت انسانهایی است که توانایی اصلاح سیستمهای نادرست را داشته باشند.»
کسی حوصله دردسر ندارد
ناصر، مطالعاتی در زمینه روانشناسی داشته است. میگوید: «در کلاس درس من دانشآموز بیش فعال وجود دارد. دانشآموز با اختلال یادگیری وجود دارد. کسی دنبال تفکیک این دانشآموزان نیست و حضور این بچهها در کنار هم به همه آنها آسیب میزند.
در سیستم ارزشیابی جدید معلم به دانشآموز نمره نمیدهد. تجدیدی و مردودی به آن صورت گذشته وجود ندارد. به جای نمره دادن فعالیت دانشآموز را توصیف میکنند. در بدترین حالت عنوان میشود که دانشآموز نیاز به تمرین بیشتر دارد.
من این مسئله را با مدیر مدرسه مطرح کردم، اما مدیران به مسائل مورد نظر خودشان علاقه دارند و طرح این مسائل را نادرست و غیر ضروری میدانند. مدیران به دنبال ارتقا خود و ایجاد رابطه دوستانه با اولیای دانشآموزان هستند. این را بگویم که همه تقصیر به عهده مدیران نیست. اداره از آنان میخواهد اولیا را در هزینههای مدرسه شریک کنند. وزیر آموزش و پرورش در تلویزیون ادعا میکند که گرفتن پول در هنگام ثبت نام غیر قانونی است، اما نامه محرمانه به مدارس ارسال میکند تا به هر طریق ممکن هزینههای مدرسه را با مشارکت خود اولیا تامین کنند. مشکلاتی به وجود میآید. وقتی پدر و مادر یک دانشآموز ماهیانه مبلغی را به مدرسه کمک میکنند بعد از مدتی به دانشآموز این احساس دست میدهد که با دیگران تفاوت دارد یا شامل ارفاق است.
رفتار دانشآموزانی که اولیای آنها در تامین هزینه مدارس شرکت میکنند کار دشواری است. سیستم جدید دست معلم را برای برخورد بسته نگهداشته است و این بچهها خیلی زود شروع به سوء استفاده از وضعیت خود میکنند. وقتی دانشآموز مقطع ابتدایی از پوشیدن لباس رسمی مدرسه خودداری میکند یا مدل موی خود را در شان یک دانشآموز نگاه نمیدارد، اما مدیر و ناظم و معلم با او برخورد نمیکنند این سئوال برای بقیه دانشآموزان پیش میآید که چه فرقی میان آنها هست. من کمی مطالعات روانشناسی دارم و فکر میکنم در سنین کودکی و در مدارس چیزهایی به کودکان آموخته میشود که مناسب نیست. دانشآموز ابتدایی این را مستقیم لمس میکند که با پول میتوان قانون را دور زد. این بچه وقتی بزرگ شود برای به دست آوردن پول همه کاری میکند.
قانون گذاشتهاند که اگر کودکان دارای اختلال یادگیری و بیشفعالی شناسایی شوند و در جلساتی که با خانواده آنها گذاشته میشود اولیا راضی شوند تا آنها را به مشاور معرفی کنند، معلم تشویق میشود. آموزش و پرورش خود را کنار کشیده و سختترین قسمت کار را که راضی شدن پدرها و مادرهاست بر عهده معلم گذاشته است. این وظیفه یک گروه روانشناسی یا مدیران مدارس است. پدر و مادرها فکر میکنند اگر بچه خود را پیش روانپزشک یا مشاور ببرند این یعنی بچه آنها دیوانه است برای همین وقتی معلمی این را مطرح میکند اولیای دانشآموز برخورد بدی با او میکنند.»
بچههای این دوره همه چیز را میفهمند
خانم «م» آموزگار با تجربهای است که به قول خودش در روستاهای دورافتاده تا مناطق مختلف آموزشی در تهران سالهاست به ساز مدیران آموزش و پرورش میرقصد. میگوید: «طرحهای آموزشی باید با شرایط کشور ما سازگاری داشته باشد که ندارد. ما در ایران ادای کشورهای پیشرفته را در میآوریم. نه عربستان سعودی با رابطه خوب با اروپا و آمریکا و وادرات ماشینهای گرانقیمت پیشرفته میشود و نه ایران که معلوم نیست قرار است یک کشور پیشرفته صنعتی باشد یا یک کشور اسلامی.
تاریخ صبور و با حوصله است. این طرحها اگر با آزمون و خطا جلو میرفت جای نگرانی نبود. مشکلی که وجود دارد این است که در واقع قرار نیست پیشرفتی حاصل شود. از دولت الکترونیک حرف میزنند و طرحهای چندساله تصویب میکنند؛ از آن طرف اینترنت را بیشتر فیلتر میکنند. در نگاه مدیران فعلی قرار نیست مدارس ایران چیزی بیشتر از مکتبخانههای قدیم باشند، اما دنبال این هستند که ظاهر مسائل شیک و پیشرفته باشد.
من هر روز با این بچهها زندگی میکنم. همه چیز را میفهمند، اما سطحی میفهمند و نگاه عمیق به زندگی و دنیا ندارند. چند سال پیش بچههای نمیدانستند دنیا کجاست، چقدر بزرگ است و بیرون از ایران مردم چگونه زندگی میکنند، اما بچههای این دوره و زمانه از اینترنت و ماهواره خیلی چیزها یاد میگیرند. سر کلاس سیدی رد و بدل میکنند. گاهی اوقات اطلاعات بچهها از ما معلمها بیشتر است. ولی خوب روزگار را خوب نمیشناسند و اهل سختی و فشار زندگی نیستند.
تصور بچههای سالهای قبل این بود که زودتر بزرگ شوند تا دیگر مجبور نباشند مشق بنویسند، سر کار بروند و زودتر ازدواج کنند. در رویاهای بچههای این دوره و زمانه تصور مستقل شدن از پدر، مادر و خانواده کمرنگ است. پدران و مادران، دانشآموزان را در محیطی بزرگ میکنند که شباهتی به محیط زندگی ایام بزرگسالی و آینده آنها ندارد. بچههای ایران یا بچه باقی میمانند یا از شوک زندگی بدون حمایت پدر و مادر، کودک درون آنها کشته میشود. این بستگی دارد به توانایی مالی خانوادهها.
دانشآموز من میفهمد که زندگی خانوادهاش سخت شده است و مثل رادیو همه اخبار کشور را از اینکه دلار گران شده، پسته گران شده، ایران تحریم شده و چیزهای دیگر را برای بقیه تعریف میکند. میگوید دلش برای پدر و مادرش میسوزد، اما درکی از این ندارد که این مشکل برای همه خانواده و برای خود او هم هست. وقتی با آنها صحبت میکنم که باید بعضی خرجها را کنار بگذارند متوجه نمیشوند چه میگویم. میگویند این مشکل بابا و مامان است. فکر میکنند بابا و مامان وظیفه دارند همه مشکلات آنها را حل کنند. اولیا هم میگویند بچهها به دلیل کاهش مقدار تکالیف بیشتر وقت خود را پای کامپیوتر، ماهواره یا همراه با دوستان خود هستند. این یعنی نداشتن وابستگی به خانواده و مسئولیت ناپذیری.
نظرها
نظری وجود ندارد.