ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

وبینار: چپ در پایان قرن چهاردهم؛ پارادوکس شکست و میراث آینده - با امید منتظری و ایمان گنجی

«در تاریخ شکست‌خوردگان و به‌حاشیه‌رانده‌شدگان، آینده در گروی آن نظریه‌ای است که تکلیف خود را با گذشته روشن سازد. شکست چپ در جغرافیای ایران چه معنا و ابعادی دارد؟ این شکست چه نسبتی با شکست همگانی دارد؟»

در ادامه سلسله وبینارهای زمانه، امید منتظری و ایمان گنجی سه‌شنبه ۱۳ آوریل/ ​ ۲۴ فروردین وبیناری برگزار کردند با عنوان «چپ در پایان قرن چهاردهم؛ پارادوکس شکست و میراث آینده».

این دو پژوهشگر فلسفه در توضیح کوتاهی درباره وبینار مشترک خود نوشته‌ بودند:

«در تاریخ شکست‌خوردگان و به‌حاشیه‌رانده‌شدگان، آینده در گروی آن نظریه‌ای است که تکلیف خود را با گذشته روشن سازد. شکست چپ در جغرافیای ایران چه معنا و ابعادی دارد؟ این شکست چه نسبتی با شکست همگانی دارد؟»

عنوان فرعی گفتار امید منتظری «ماخولیای چپ و پایان اتوپیا» بود و عنوان فرعی گفتار ایمان گنجی «چپ، بحران و تمنای امر محال».

امید منتظری در گفتار آغازینش از خلال مفهوم «ماخولیای چپ» به تاریخ چپ ایران در قرن چهاردهم شمسی پرداخت و نسبت چپ با فاجعه و برخوردش با شکست را به میانجی نگاهش به گذشته واکاوید. او توضیح داد که شکست چپ به یک معنا شکست همگان است.

ایمان گنجی از طریق توضیح مفهوم بحران و نشان دادن رابطه آن با عمل نقد، شکست در چپ را از زاویه‌ای دیگر بررسی کرد ــ به ویژه آنجا که نقد بحران به نقد درونی خود گفتارهای چپ در قرن اخیر منجر نشده است.

هر دو سخنران سپس به ایده «میراث آینده» پرداختند: کشاندن آینده به حال از خلال بالقوگی‌های تحقق‌نیافته گذشته.

ویدئوی وبینار در این لینک

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

از مجموعه وبینارهای گردش قرن:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • هوشنگ

    وبینار جالبی بود, اما دو محدودیت اساسی داشت: ۱)تاکیدی بیش از حد و غیر ضروری بر شکست و مالیخولیا ۲) توصیف هایی اروپا-محوری بر "فاجعه" یک) هیچ جنبش اجتماعی بر اساس در جا زدن بر تجربهء شکست و مالیخولیا (به جز جنبش روشنفکران جوان شاید!) به راه نیافتاده است. این حقیقت که تحلیلی های عمیق و درونمایه از شکست داشتن از واجبات می باشد, درست و به جای خود. اما آیا واقعا پس از ۴۲ سال, ما هنوز نیز در دپارتمانِ ادبیاتِ جمع بندی از شکست ۱۳۵۸ کمبود و نقصان داریم؟ چه جنبه ی فلسفی, معرفت شناختانه, جامعه شناختانه, زیبا شناختانه, هستی شناختانه, انسان شناختانه, ....از شکست ۱۳۵۸ مانده که هنوز بررسی نشده است؟ سایت "نقد اقتصاد-سیاسی" مجموعه ی نفیسی از مقالات در جمع بندی از ۱۰۰ سال اخیر منتشر کرده است, که در نوع خود در فرهنگ سیاسی ایران بی سابقه است. غور, تامل و تفکر مسلما از عناصر اساسی هر حرکت انقلابی, ریشه ای و مترقی است. اما همراه آنها باید همچنین اتکا و توکل داشت بر امید و انتظار. علاوه بر اینکه مفهوم های امید و انتظار, از کاتاگوری های ماتریالیسم تاریخی, و بینش مادی از تاریخ نیز می باشند. ارنست مندل در مقاله ای با عنوان "انتظار و امید به مثابه کاتاگوری های ماتریالیسم تاریخی" با بهره وری از نظریات ارنست بلوخ, سعی در بازسازی امید و انتظار به عنوان ارکان هایی اساسی از جنبش های انقلابی دارد. Ernest Mandel We Must Dream: Anticipation and hope as categories of historical materialism 1978 *** ۲) دوستان عزیز در این وبینار اشاره داشتند به خاستگاه "فاجعه" در آرا و افکار اروپایی, و اینکه چگونه فیلسوفان و نویسندگان اروپایی در دوران روشنگری در برخورد با مصایب و فروگشت های دورانشان, به مفهوم "کاتاستروفی", فاجعه رسیدند. شایان توجه است که درست همزمان با دوران روشنفکری در اروپا و هنگامی که فیلسوفان و اندیشمندان اروپایی سخت مشغول تدوین نظریات و سیستم های فلسفی اشان در بارهء انسان و حقوق انسانها بودند, برده فروشان اروپایی نیز سخت مشغول تجارت برده از قارهء آفریقا بودند. اما دریغ از اینکه برای هیچکدام از این فیلسوفان و نظریه پردازان "متمدن" اروپایی, برده های سیاه آفریقایی حتی انسان نیز محسوب نمی شدند. آیا این فیلسوفان اروپا-محور خودشان از برجسته ترین نمونه های "فاجعه" نیستند؟