ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بیست و هشتمین جلسه دادگاه حمید نوری: «چرا در دادگاه حمید نوری از قتل‌عام زندانیان زن صحبت نمی‌شود؟»

بیست و هشتمین جلسه محاکمه دادیار سابق دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، به شهادت مهناز میمنت و مهری حاجی‌نژاد از هواداران سازمان مجاهدین خلق و زندانیان سیاسی سابق در دهه ۶۰ به عنوان شاهد و شاکی اختصاص داشت. بخش زیادی از شهادت هر دوی این شاهدان درباره اعدام برادرانشانان بود.

بیست و هشتمین جلسه دادگاه حمید نوری (بر اساس جدول از پیش انتشار یافته) روز پنج‌شنبه ۱۴ اکتبر/ ۲۲ مهر در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم برگزار شد. در این جلسه مهناز میمنت و مهری حاجی‌نژاد، از هواداران سازمان مجاهدین خلق از آلبانی به شکل ویدئویی و آنلاین شهادت خود را به دادگاه ارائه دادند.

این اولین‌بار است که طی بیش از سه دهه پس از کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، یکی از متهمان به دست داشتن در این جنایت در دادگاه محاکمه می‌شود.

جلسه دادگاه با صحبت‌های رئیس دادگاه آغاز شد. او به مهناز میمنت خوش‌آمد گفت، خود را معرفی کرد و توضیح داد که نام او توماس ساندر است.

مهناز میمنت از اعضای سازمان مجاهدین خلق است که چهار نفر از خویشاوندان او از جمله مادر و دو برادرش را در جریان مبارزه با جمهوری اسلامی از دست داده است. یک برادر او به نام محمود میمنت در جریان اعدام‌های سال ۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شده است‌ و شهادت او در ارتباط با برادرش محمود بود.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

در شروع جلسه برای مدتی طولانی مشکل صدا در ارتباط با آلبانی وجود داشت و با توجه به برطرف نشدن مشکل صدا در ارتباط با محل استقرار شاکی و شاهد، مهناز میمنت در آلبانی، توماس ساندر، رئیس دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری در استکهلم اعلام تنفس کرد و دادگاه عملا تا برطرف شدن مشکل فنی متوقف شد. با برطرف شدن این نقص فنی، جلسه آغاز شد.

در آغاز جلسه و پس از صحبت‌های رئیس دادگاه، کنت لوییس، وکیل مشاور گفت که باید نکته‌ای را بگوید. او توضیح داد که دادستان در آلبانی اجازه حضور یک شاکی و شاهد در دادگاه را نمی‌دهد و از اینجا (دادگاه استکهلم) باید به آنان گفته شود تا این اجازه به آنان داده شود. در جریان این گفت‌و‌گو میان رئیس دادگاه با مسئولان قضایی در آلبانی، روند دادرسی بار دیگر دچار وقفه شد.

با برطرف شدن مشکل و حضور شاکی و شاهد دوم در صحن جلسه در آلبانی، دادگاه با صحبت‌های وکیل مشاور، گیتا هدینگ وایبری، آغاز شد. او با مهناز میمنت سلام و احوال‌پرسی کرد و سپس درباره برادر او محمود میمنت صحبت کرد. وکیل مشاور گفت محمود میمنت در زندان گوهردشت اعدام شده است. همچنین از برادر دیگرشان به نام مسعود میمنت نام برد که او هم جان‌باخته دهه ۶۰ است.

مادر و همسر مهناز میمنت نیز در جریان هواداری از سازمان مجاهدین خلق و در عراق کشته شده‌اند. او گفت که پدر مهناز میمنت از قول برادر او درباره نقش حمید نوری در زندان گوهردشت با او صحبت کرده است. با پایان صحبت‌های وکیل مشاور، رئیس دادگاه نوبت را به دادستان داد، اما پیش از آن تأکید کرد که آن‌چه افراد مطرح می‌کنند باید در ارتباط با موضوع دادگاه باشد.

سپس دادستان صحبت‌هایش را آغاز کرد و به مهناز میمنت گفت که صحبت‌هایش در دادگاه باید درباره برادرش محمود میمنت باشد. همچنین لازم است آنچه را که دیده یا شنیده از هم تفکیک کند.

مهناز میمنت گفت:

«محمود میمنت در سال ۵۷ دانشجوی معماری دانشگاه ملی بود و از همان سال فعالیت‌هایش را با سازمان مجاهدین آغاز کرد و فردی شناخته شده بود. در سال ۶۱ او در خیابان توسط پاسداران شناسایی و دستگیر می‌شود. او را به زندان اوین می‌برند و در نهایت چهار سال حکم می‌گیرد. او این چهار سال را در زندان‌های اوین، قزل‌حصار و گوهردشت گذراند. او فردی فعال بود و به همین دلیل من می‌دانم که به‌خصوص در زندان قزل‌حصار بسیار شکنجه شده بود. از پدرم و دیگر هم‌بندی‌هایش شنیده‌ام که گفتند در قزل‌حصار کابل زیادی به پاهای او زده بودند، بیداری کشیده بود و …. اما او روحیه خوب و بالایی داشته است. او در سال ۱۳۶۵ آزاد شد، کمتر از دو ماه نزد پدرم بود و بعد قصد خروج از کشور را داشت به منظور پیوستن به مجاهدین. در همین رابطه پدرم برایم تعریف کرده که یک صبح بیدار شد و دید که محمود یک نامه خداحافظی گذاشته و نوشته که می‌رود. او نوشته بوده بعد از پیوستنم [به سازمان مجاهدین] به شما زنگ می‌زنم. وقتی خبری نمی‌شود، پدرم پیگیری می‌کند و متوجه می‌شود که او باز دستگیر شده است و یک نوبت به ملاقات او می‌رود. حول و حوش بهمن ۶۶ او را از زندان اوین به زندان گوهردشت می‌برند. این را پدرم به ما خبر داد و گفت به او گفته‌اند باید از این به بعد برای ملاقات با محمود میمنت به زندان گوهردشت برود.»

مشکل پیچیدن صدا بار دیگر بروز پیدا کرد و روند دادرسی متوقف شد. در این فاصله گفت‌و‌گوهایی میان افراد حاضر در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم و محل استقرار شاهدان در آلبانی در جریان بود.

اما در جریان معرفی محمود میمنت به دادگاه، وکیل مشاور مهناز میمنت او را چنین معرفی کرد:

«مهناز میمنت متولد سال ۱۹۵۹ است. او در خانواده‌ای با سه برادر بزرگ شده و همه افراد هوادار سازمان مجاهدین خلق بوده‌اند. برادر او محمود میمنت در دوران مورد بحث در زندان گوهردشت اعدام شده. نام او در لیست A شماره ۶ وجود دارد. محمود میمنت متولد سال ۱۹۶۰ بود. او در سال ۱۹۸۲ وقتی که هنوز مشغول تحصیل در دانشگاه بود، دستگیر می‌شود. او ابتدا یک حکم چهار سال حبس می‌گیرد اما ۲ماه پس از آزادی در سال ۱۹۸۶، هنگام تلاش برای خروج از ایران دوباره دستگیر می‌شود. او در زندان‌های اوین، قزل‌حصار و گوهردشت زندانی کشیده است و احتمالا در روز هشتم مرداد سال ۱۳۶۷/ ۱۹۸۸ اعدام شده است. برادر دیگر آنان به نام مسعود میمنت هم در سال ۱۹۸۲ در زندان اوین کشته شده است. مهناز و مادرش در سال ۱۹۸۲ از ایران خارج شده‌اند، ابتدا به فرانسه رفته‌اند و سپس در عراق به سازمان مجاهدین خلق پیوسته‌اند. پدر آنان در ایران مانده و به ملاقات پسرانش در زندان می‌رفته. از جمله نام‌هایی که پسر [محمود] برای پدر گفته است، یکی هم نام حمید نوری بوده که مهناز میمنت دراین‌باره توضیح خواهد داد.»

با برطرف شدن نقص فنی، دادگاه بار دیگر روند دادرسی را از سر گرفت. توماس ساندر، رئیس دادگاه گفت که شاکی می‌تواند اظهار شهادتش را از سر بگیرد. پیش از این اما بحثی هم درباره روند ترجمه به فارسی، آلبانیایی و سوئدی در جریان بود که درباره آن هم تصمیم‌گیری شد.

به این ترتیب دادستان سوالاتش را از سر گرفت:

«شما از قول پدرتان تعریف کردید که برادرتان محمود را به زندان گوهردشت برده‌اند. آیا می‌دانید این بار چه حکمی برای او صادر شده؟»

مهناز میمنت چنین توضیح داد:

«بله! این بار برای او حکم ۵ سال زندان صادر کردند. اتهامی نداشت و فقط به اتهام هواداری این حکم را برای او صادر کردند.»

در اینجا مهناز میمنت از دادستان خواست که درباره پدرش توضیح کوتاهی بدهد. او گفت:

«پدرم، عبدالله میمنت در دوران شاه و قبل از انقلاب قاضی دادگستری بود، اما با روی کار آمدن رژیم خمینی خودش استعفا داد و پروانه وکالت گرفت. او به دلیل شناخت عمیقی که از آخوندها داشت نمی‌خواست که در جنایات آنها سهیم باشد. برای همین استعفا داد. من در تیر ماه ۶۷ با پدرم تماس داشتم و او به من گفت که وضعیت زندان‌ها خیلی نگران‌کننده شده. او به من گفت که خانواده‌ها درباره اعدام زندانیان می‌گویند. خودش به من گفت از این وضعیت حاکم بر زندان‌ها خیلی نگران است و از این محکمه در زندان‌ها احساس خوبی ندارد. گفت من این‌ها را که به زندان‌ها رفت و آمد می‌کنند می‌شناسم که بد نام هستند و احساس خوبی ندارم. او گفت من نام‌هایی را به تو می‌گویم که به سازمان مجاهدین بدهی و از جمله آنها به اشراقی اشاره کرد. او گفت که به نظرش این افراد با سوگند وکالت در حال جنایت هستند. او از نیری هم نام برد و گفت که او هم به زندان رفت‌ و‌ آمد دارد. او از مقیسه و حمید عباسی (حمید نوری) هم نام برد و گفت که این‌ها همه آخوندهای بی‌سوادی هستند که مشغول جنایت‌اند.»

مهناز میمنت در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان گفت که پدرش هر دو هفته یک بار با برادرش ملاقات می‌کرد، اما او نمی‌توانسته است زیاد با خانه‌شان تماس بگیرد چون هر بار تماس او با خانه، منجر به ریختن پاسدارها به خانه‌شان می‌شد:

«من در توافق با پدرم و برادر کوچک‌ترم خیلی کم تماس می‌گرفتم و تماس‌های ما غیرمستقیم بود؛ یعنی مستقیم به تلفن خانه زنگ نمی‌زدم.»

مهناز میمنت گفت که تماس بعدی او با پدرش مهر ۶۷ بوده است:

«این بار و در این تماس پدرم خیلی به هم ریخته بود. من تلاش کردم او را آرام کنم اما او خبر شهادت محمود را به من داد. او به من گفت هرچه قبلا گفته بود درست بوده و همین افرادی که نام برده، قاتل پسرش بوده‌اند. او گفت که در پروسه‌ای دو ماهه تلاش کرده تا از زندان خبر بگیرد، اما تلاش‌هایش به جایی نرسیده و نتیجه‌ای به دنبال نداشته تا اینکه در همان مهر ماه با او تماس می‌گیرند که بیا وسایل پسرت را بگیر. در همان زندان گوهردشت یک ساک کوچک از وسایل برادرم را به او تحویل می‌دهند. پدرم گفت خیلی تلاش کرده تا بفهمد برادرم کجا دفن شده اما چیزی به او نگفته‌اند.»

در ادامه دادستان پرسید که آیا مسئولان زندان اطلاعاتی درباره اعدام محمود میمنت به پدر او داده‌اند؟

مهناز میمنت گفت:

«نه! هیچ اطلاعاتی به او نداده بودند. فقط به او زنگ زده بودند و گفته بودند که پسرت اعدام شده، بیا وسایلش را ببر!»

مهناز میمنت در ادامه توضیح داد که شنیده‌هایی هم از هم‌بندی‌های برادرش دارد که بعد از اعدام‌ها و آزادی به سازمان مجاهدین خلق پیوسته‌اند. او از حسین فارسی نام برد و گفت که این هوادار سازمان مجاهدین، هم‌بند برادرش بوده است:

«او برای من توضیح داد که ۷مرداد ۶۷، هنگام شب پاسدارها داخل بند ربختند، از جمله همین ناصریان که من بعدتر فهمیدم محمد مقیسه‌ای است و همچنین حمید عباسی (نوری). این افراد آمده‌اند و یک لیستی را خوانده‌اند که نام محمود (میمنت) هم در آن بوده است. این افراد را بعدتر به راهروی مرگ برده‌اند و هشتم مرداد محمود را به اتاق هیأت مرگ (اتاق دادیاری) بردند. هنگام خروج او از اتاق دادیاری، حسین فارسی او را دیده بود و از او پرسیده بود که چه خبر؟ محمود هم توضیح داده بود که اسم و اتهامش را پرسیده‌اند و او هم گفته است هوادار سازمان مجاهدین خلق. محمود گفته بود که بعد نیری به من فحش داد و گفت که تو را باید زودتر می‌فرستادم پیش برادرت.»

دادستان از مهناز میمنت پرسید که حسین فارسی چه زمانی این اطلاعات را به او داده است؟

میمنت در پاسخ گفت:

«همان ۲۰ سال پیش که او را دیدم این‌ها را برای من تعریف کرد.»

با گرفتن این پاسخ، دادستان گفت که سوال دیگری ندارد. وکیل مشاور اما خواست که چند سوال بپرسد. او درباره مطرح شدن نام حمید عباسی (نوری) از سوی پدر خانواده سوال کرد که این نام با چه تعریف و عنوانی با شما مطرح شد؟

مهناز میمنت در پاسخ گفت:

«پدرم او را یک پاسدار بی‌سواد معرفی کرد که لباس قضایی تنش کردند. او هم در تیر ۶۷، هم در مهر ۶۷ از حمید عباسی نام برد و همین‌طور در سال ۱۳۸۸، وقتی پدرم را حضوری در فرانسه همراه برادر کوچک‌ترم دیدم، باز از حمید عباسی (نوری) نام برد. آنها با یک تور تفریحی آمده بودند و من موفق شدم یک روز آنها ببینم. او همان روایت قبلی را تکمیل کرد که منطبق بود با آنچه هم‌بندی‌های محمود گفته بودند.»

وکیل مشاور از مهناز میمنت پرسید که آیا پدرت خودش حمید عباسی (حمید نوری) را دیده بود؟

مهناز میمنت گفت:

«از صحبت‌هایی که می‌کرد به نظر می‌رسید همه این‌ها را دیده. او گفته بود حمید عباسی را در زندان گوهردشت دیده. او وکیل بود و به زندان رفت و آمد داشت، به همین دلیل این افراد را دیده بود.»

با این پاسخ، وکیل مشاور مهناز میمنت گفت که سوال دیگری ندارد. رئیس دادگاه از دیگر وکلای مشاور پرسید که آیا سوالی دارند یا نه؟ در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم هیچ‌کدام از وکلا سوالی از مهناز میمنت نداشتند، اما در محل استقرار شاهدان در آلبانی، وکیل مشاور، کنت لوییس، از شاکی سوال داشت.

او پرسید:

«شما گفتید وقتی با خانه‌تان تلفنی تماس می‌گرفتید، بعدش پاسدارها می‌ریختند خانه‌تان. وقتی در سال ۸۸ حضوری پدر و برادرتان را در فرانسه دیدید بعدش چه اتفاقی افتاد؟»

توماس ساندر، رئیس دادگاه به این سوال واکنش نشان داد و گفت که این سوال ربطی به موضوع دادگاه ندارد. به دنبال این واکنش، کنت لوییس می‌گوید که این شاکیان و شاهدان بیش از ۳۰ سال منتظر بوده‌اند تا درباره آنچه بر سرشان آمده صحبت کنند و او فکر می‌کند لازم است این فرصت به آنان داده شود.

پس از بحث و گفت‌و‌گو با رئیس دادگاه، در نهایت سوال وکیل مشاور به این ترتیب مطرح شد:

«پس از بازگشت پدر و برادرتان از فرانسه و پس‌ از دیدارشان با شما، چه اتفاقی برای برادرتان، منوچهر میمنت افتاد؟»

مهناز میمنت در پاسخ گفت:

«او را دستگیر کردند و به اتهام دیدار با من، همان ناصریان یعنی محمد مقیسه، در شعبه ۳۸ دادگاه انقلاب او را به چهار سال زندان و تبعید به برازجان و ۸۴ ضربه شلاق محکوم کرد.حکم برادرم را به اجرا گذاشتند و ما منتظر آزادی‌اش بودیم اما دیگر هیچ خبری از او نشد و او از آن زمان به بعد ناپدید شد. یعنی اعضای خانواده من همگی به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق از بین رفتند و این سرنوشت بسیاری از خانواده‌ها در ایران است. باید باور کنید که خمینی می‌خواست همه مجاهدین را از بین ببرد. شهادت دادن در این دادگاه بسیار سخت بود چون همه آنچه بر من گذشته است یادآوری شد اما من آمدم و شهادت دادم برای اینکه انتقام آنان را بگیریم.»

با پایان صحبت‌های مهناز میمنت، وکیل مشاور، کنت لوییس هم گفت که سوال دیگری ندارد. با توجه به اینکه وکلای مشاور و مدافع دیگر سوالی از مهناز میمنت نداشتند، رئیس دادگاه پایان روند بازپرسی از مهناز میمنت را اعلام و از او تشکر کرد. مهناز میمنت هم از دادگاه بابت شنیدن شهادتش تشکر کرد.

در هماهنگی توماس ساندر، رئیس دادگاه با محل استقرار شاهدان در مجتمعی قضایی در آلبانی، زمان آغاز جلسه در نوبت بعدازظهر، ساعت ۱۳ به وقت اروپای مرکزی تعیین شد.

شهادت مهری حاجی‌نژاد

مهری حاجی‌نژاد از هواداران و اعضای سازمان مجاهدین خلق است که خود حدود پنج سال در ایران زندانی بوده است. او که چهار نفر از بستگانش یعنی همسر و سه برادرش به نام‌های احد، صمد و علی حاجی‌نژاد را از دست داده، درباره علی حاجی‌نژاد که در سال ۶۷ و در زندان گوهردشت اعدام شده، شهادت داد.

مهری حاجی‌نژاد در کتابی به نام «آخرین خنده لیلا»، خاطرات خود از سال‌های زندان را نوشته است. او در بخشی از همین کتاب به آنچه در زندان گوهردشت بر برادرش علی حاجی‌نژاد گذشته نیز اشاره می‌کند و می‌نویسد:

«علی در آن شرایط دچار سردردهای وحشتناک و پادردهایی شده بود که تا موقعِ اعدام در قتل‌عام سال ۶۷ همواره از آن رنج می‌برد. علی از سال ۶۲ تا اواخر سال ۶۳ را در انفرادی‌های مختلف گوهردشت گذرانده بود و مدت ۹ ماه را در تاریکخانه گوهردشت در انفرادی به سر برده بود. اواخر سال ۶۳ به بند عمومی اما دربسته گوهردشت منتقل شد و تا روز ۱۰ مهر ۶۷ که در جریانِ قتل‌عام زندانیان حلق‌آویز شد در آنجا بود. علی از طریق مادرم فهمیده بود که او را به گوهردشت آورده‌اند. او بر اثر تاریکی دچار ضعف جدی بینایی شده بود. او در حالی زیر شکنجه و فشار رفته بود که ۱۰ سال حکم زندان گرفته بود و در حال گذراندن محکومیت خود بود.»

وکیل مشاور مهری حاجی‌نژاد را این‌گونه به دادگاه معرفی کرد:

«مهری حاجی‌نژاد سال ۱۳۴۲ به دنیا آمده است. برادر او به نام علی حاجی‌نژاد در زندان گوهردشت اعدام شد. بسیاری او را به اسم علی حاجی می‌شناختند و نام او در لیست A شماره هفت است. علی متولد سال ۱۳۳۹ بود و سال ۱۳۶۰ به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین دستگیر شد. او ابتدا به هشت سال و سپس به ۱۰ سال زندان محکوم شد. او در زندان قزلحصار و زندان گوهردشت زندانی بوده است. مهری حاجی‌نژاد هم زندانی سیاسی بود، سال ۱۹۸۱ دستگیر شد و ۵ سال حکم زندان دریافت کرد و ۳ سال تعلیقی و سال ۱۳۸۶ از زندان آزاد شد. مهری حاجی‌نژاد مدت زمان حبس خود را در گوهردشت و قزل‌حصار گذرانده است. در مدتی که او زندانی بوده مرتضوی را دیده، اما حمید عباسی (نوری) را ندیده است. مادر آنها گفته که ناصریان و حمید عباسی (نوری) را در آنجا دیده است. مهری برادرش را در سال ۱۳۶۵ در زندان گوهردشت ملاقات کرده است. پدر و مادر او سال‌ها پیش فوت کرده‌اند. مهری حاجی‌نژاد برادری به نام «احد» داشت که در خیابان به ضرب گلوله کشته می‌شود. برادر دیگر او به نام «صمد» نیز سال ۱۹۸۲ زیر شکنجه فوت کرد و برادر دیگری به اسم «اسد» که سرطان داشت و می‌خواست برای معالجه به خارج از کشور بیاید اما این اجازه به دلیل پیشینه خانوادگی به او داده نمی‌شود. همسر مهری حاجی‌نژاد نیز ۵ سال زندانی بود و او هم بعد از آزادی در خیابان کشته می‌شود. مهری اقوام و آشانایان دیگری هم دارد که در همین مقطع کشته شده‌اند.»

بعد از صحبت‌های وکیل مشاور، دادستان‌ها سوال‌های خود از مهری حاجی‌نژاد را آغاز کردند. مارتینا وینسلو، یکی از دو دادستان خودش را معرفی کرد و به مهری حاجی‌نژاد خوش آمد گفت. دادستان توضیح داد اطللاع دارد که تعداد زیادی از اعضای خانواده او کشته شده‌اند، اما سوال‌های این جلسه فقط مربوط به برادرش علی است که در زندان گوهردشت اعدام شده است. دادستان همچنین چند سوال کنترلی از مهری حاجی‌نژاد پرسید.

دادستان: «در هنگام بازداشت برادت چه کار می‌کرد؟»

مهری حاجی‌نژاد: «علی دانشجوی سال دوم ریاضیات در کرج و از هواداران فعال سازمان مجاهدین بود.»

دادستان: «اطلاعی از علت دستگیری او دارید؟»

مهری حاجی‌نژاد: «علت دستگیری او مثل همه دستگیرشدگان سال ۱۳۶۰ هواداری از سازمان مجاهدین بود، نه چیز دیگری.»

مهری حاجی‌زاده توضیح داد که ابراهیم رئیسی برادرش را محاکمه و به زندان محکوم کرده است. او همچنین گفت که برادرش علی زیر شکنجه‌های شدید بود و بعدا به برادرش گفتند که حکم‌اش تغییر کرده و ۱۰ سال زندان دارد.

او توضیح داد که برادرش علی در مدت زندان بارها در بندهای تنبیهی به سر برد و مدت‌های طولانی از ملاقات محروم بود. حاجی‌نژاد همچنین توضیح داد که سال ۱۳۶۲ مادرش به زندان قزل‌حصار مراجعه کرد اما به او گفته شد که زندانی‌ای علی نامی وجود ندارد و مادرش ۹ ماه در جستجوی او بود و هیچ خبری از برادش نداشت.

مهری حاجی‌نژاد همچنین توضیحاتی درباره ملاقات مادرش با برادرش بعد از این ۹ ماه داد و گفت مادرش برای آنها تعریف کرده بود که علی را به شدت شکنجه کرده بودند، ریش بلندی داشت، موهای سرش ریخته بود و پایش را به روی زمین می‌کشید [نمی‌توانست درست راه برود]، حتی قادر نبوده به درستی صحبت کند و اطلاع نداشت که در زندان گوهردشت زندانی است.

به گفته مهری حاجی‌نژاد، برادرش برای مادرش تعریف کرده بود که تمام این مدت در خانه‌های امن کرج به سر برده و زیر شکنجه‌های شدید قرار داشته و اجازه حمام رفتن به او نمی‌دادند.

مهری حاجی‌نژاد درباره ملاقات‌های خود با برادرش در گوهردشت گفت:

«سال ۱۳۶۵ بسیار دلتنگ برادرم بودم، چون خیلی دوستش داشتم و تنها برادری بود که باقی مانده بود. با شناسنامه خواهر بزرگ‌ترم به ملاقات علی در زندان گوهردشت رفتم، چون من اجازه نداشتم بعد از آزادی از زندان خودم به ملاقات او بروم. من در ملاقات اول ۱۰ دقیقه فرصت داشتم و به او گفتم به زودی از ایران خارج می‌شوم. به او گفتم هر اتفاقی افتاده به من بگوید که من به سازمان بگویم چه بلاهایی سرش آمده است. به او گفتم من هرچی از دستم بر بیاد در این مدت که ایران هستم انجام می‌دهم، گفتم سعی می‌کنم دو ساعت تو را بیرون ببرم تا شاید با هم از ایران خارج بشویم. من آخرین ملاقاتم با علی مهرماه سال ۱۳۶۵ در زندان گوهردشت بود، ولی ملاقاتم این بار حضوری بود. توانستم برادرم را بغل کنم و او را ببوسم، به او گفتم کمتر از یک ماه دیگر از ایران خارج می‌شوم. از او خواستم آثار شکنجه روی بدنش را به من نشان بدهد، اما راضی نمی‌شد. تا این که من وادارش کردم جورابش را در بیاورد، کف پایش را دیدیم آثار شکنجه بود. برایم خیلی سخت بود که بدون او از ایران بروم، این را به او هم گفتم. همانجا یواشکی از او یک عکس گرفتم. (او عکس را به دادگاه نشان داد). علی گفت اصلا نگران نباش و به خاطر من خروج از ایران را عقب ننداز.»

دادستان پرسید آخرین بار چه کسی از اعضای خانواده با علی دیدار داشته است. اما در این حین تماس با آلبانی مجددا قطع شد و هر دو طرف سعی می‌کردند تماس را مجددا برقرار کنند. بعد از برقراری مجدد تماس، مهری حاجی‌نژاد توضیح داد زمانی که عکس را از علی گرفته است او تنها ۲۵ سال داشته است. دادستان گفت عکس بسیار کوچک است و از طریق تماس تصویری مشاهده دقیق آن امکان‌پذیر نیست، اما توضیح داد منظور شما این است که آخرین ملاقاتی که با برادرتان داشته‌اید او بسیار شکسته شده بود و مهری حاجی‌نژاد این موضوع را تایید کرد.

مهری حاجی‌نژاد در بخش دیگری از صحبت‌هایش به نحوه خروجش از ایران پرداخت، اما دادستان از او خواست به موضوع برادرش علی برگردد و بگوید که آخرین بار چه کسی از اعضای خانواده با علی ملاقات داشته‌ و چه تاریخی بوده است.

مهری حاجی‌نژاد گفت:

«فروردین یا اردیبهشت سال ۱۳۶۷ آخرین ملاقاتی بود که مادرم با علی داشت. در این ملاقات علی به مادرم گفته بود وضعیت زندان مشکوک است و زندانیان را جابه‌جا می‌کنند، شاید من دیگر ملاقات نداشته باشم به همین دلیل نگران من نباش.»

مهری حاجی‌نژاد درباره خبر اعدام برادرش نیز این‌گونه توضیح داد:

«روز دهم یا یازدهم آذر یک پاسدار به خانه مادرم رفت و گفت فردا به گوهردشت بیایید. مادرم گفت همه پسرانم را کشتید خودم باید بیاییم کس دیگری را ندارم بفرستم، مادرم گفت نکند می‌خواهند به من جسد تحویل بدهند برای همین با همسایه‌مان رفت. آنها را به اتاقی بردند که سه پاسدار نشسته بودند، و به مادرم گفته بودند او [علی] دشمن اسلام و خدا بود، اعدامش کردیم. مادرم گفته بود از خدا نترسیدید بچه‌های بی‌گناه را کشتید؟»

دادستان پرسید: «شما این اطلاعات را چه زمانی گرفتید و چه زمانی شما فهمیدید؟

مهری حاجی‌نژاد در پاسخ گفت:

«همان موقع که خبر اعدام برادرم را به مادرم دادند، بعد از اینکه از گوهردشت برگشت به من زنگ زد و تعریف کرد. بعدا هم که به عراق سفر کرد همه چیز را مفصل برای من توضیح داد. مادرم سال ۱۳۶۸ به عراق آمد و او را دیدم.»

مهری حاجی‌نژاد توضیح داد هر بار مادرم در مورد قطع شدن ملاقات‌ها اعتراض می‌کرد، ناصریان و تعدادی دیگر از پاسدارها با او برخور می‌کردند. به گفته او مادرش از فردی به نام محمد سلامی پرسیده بود این افراد چه کسانی هستند و او گفته بود ناصریان، حمید عباسی (نوری) و غیره.

دادستان از مهری حاجی‌نژاد خواست اندکی درباره شرایط زنان در زندان بگوید با توجه به اینکه خود او زندانی سیاسی بوده است. مهری حاجی‌نژاد گفت از روزی که دادگاه حمید نوری تشکیل شده، تنها موردی که آزارش داده همین بود که کسی از زنان قتل عام شده صحبت نمی‌کند:

«سال ۶۵ از زندان آزاد می‌شدم، تعدادی از دوستانم حکم‌شان تمام می‎‌شد و باید آزاد می‌شدند ولی بدون استثنا آزاد نشدند و همه آنها در قتل عام سال ۶۷ در زندان اوین اعدام شدند.»

او نام تعدادی از زندانیان زن اعدام شده را می‌آرود. مهری حاجی‌نژاد توضیح داد که زنان زیادی را اعدام کردند و آنها از طریق صدای شلیک تیرها می‌دانستند که تعداد اعدام‌ها در زندان اوین بالاست.

دادستان از مهری حاجی‌نژاد درباره گروهی به نام «عیاران» پرسید و از او خواست اگه اطلاعاتی در این زمینه دارد به دادگاه ارائه دهد. مهری حاجی‌نژاد گفت زندانیان این گروه صرفا به دلیل اعلام حمایت از سازمان مجاهدین اعدام شدند.

با این پرسش دادستان بیست و هشتمین روز دادگاه حمید نوری به پایان رسید، زیرا وکلای مدافع حمید نوری نیز از مهری حاجی‌نژاد سوالی نداشتند.

جلسه بیست و نهم قرار است روز جمعه ۱۵ اکتبر ​ ۲۳ مهر برگزار شود و سید جعفر میرمحمدی، به عنوان یکی دیگر از شاهدین پرونده حمید نوری در دادگاه شهادت خود را ارائه خواهد کرد.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

گروه «دادخواهان خاوران» در روزهای ۲۶ و ۲۷ مهر/ ۱۸ و ۱۹ اکتبر بنا دارد تجمعی در برابر دادگاه استکهلم برگزار کند. این گروه با انتشار فراخوانی اعلام کرد هم‌زمان با شرکت سه تن از اعضای خانواده‌های جانباختگان در دادگاه نوری، صدیقه حاج محسن (خواهر حسین حاج محسن) و لاله بازرگان (خواهر بیژن بازرگان) در روزهای ۱۸ و ۱۹ اکتبر  و هم چنین عصمت طالبی (خواهر عادل طالبی)  در روز ۶ آبان/۲۸ اکتبر ، در روزهای ۱۸ و ۱۹ اکتبر مقابل دادگاه حمید نوری تجمع خواهند داشت. این گروه در ادامه از دیگر خانواده‌های دادخواه، فعالان سیاسی، مدنی و حقوق بشری برای شرکت در این دو روز تجمع دعوت به‌عمل‌ آورده‌اند.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.