ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

جلسه سی‌و‌نهم دادگاه حمید نوری: «نوری یک نفر را اشتباهی اعدام کرد»

اکبر صمدی در جلسه سی‌ونهم دادگاه حمید نوری، دادیار سابق دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، شهادت خود را در آلبانی ارائه داد. او از جان‌به‌دربردگان اعدام‌های تابستان ۶۷ و از اعضا و هواداران سازمان مجاهدین است. اکبر صمدی شهادت داد که حمید نوری یک نفر را اشتباهی اعدام کرده است.

جلسه سی‌ونهم دادگاه حمید نوری (بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العاده یا برگزار نشده)، دوشنبه ۱۵ نوامبر/۲۴ آبان در شهر دورِس آلبانی برگزار شد. این جلسه به شهادت اکبر صمدی، عضو سازمان مجاهدین خلق و از جان‌به‌دربردگان اعدام‌های سال۶۷ اختصاص داشت.

جلسه سی‌ونهم دادگاه حمید نوری با توضیحات مقدماتی و معمول توماس ساندر، رئیس دادگاه آغاز شد. او به اکبر صمدی خوش‌آمد گفت و توضیح داد که روند دادرسی به چه ترتیبی خواهد بود.

سپس وکیل مشاور اکبر صمدی به معرفی او پرداخت و گفت که او در ۱۴ سالگی به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد. او که متولد سال ۱۹۶۶ است، در دادگاهی ۳ دقیقه‌ای و بدون داشتن وکیل به ۱۰ سال زندان محکوم شد. وکیل مشاور اکبر صمدی سپس توضیح داد که این جان‌به‌دربرده از اعدام‌های ۶۷ در ۲۰ سالگی به زندان گوهردشت منتقل و در جریان اعدام‌ها چندین بار به نزد هیأت مرگ برده شده است.

وکیل مشاور گفت که اکبر صمدی چندین بار هم در راهروی مرگ حاضر شده و آنجا با حمید عباسی (حمید نوری) برخورد داشته است. وکیل مشاور سپس به موردی در اسناد دادگاه اشاره کرد و بر اساس این سند به معرفی بیشتر موکل خود پرداخت. او در پایان گفت که موکلش در طی شهادتش رنج و عذابی را که در دوران اعدام‌ها متحمل شده، شرح خواهد داد.

سپس رئیس دادگاه به اکبر صمدی گفت که دادستان فقط تا ساعت ۱۲ وقت بازپرسی از شاهد را دارد و او باید به محدودیت زمانی توجه داشته باشد. پس از صحبت‌های رئیس دادگاه، دادستان پس از شرح مقدمات، طرح سوالاتش از اکبر صمدی را آغاز کرد.

اکبر صمدی در پاسخ به سوال دادستان درباره سال دستگیری خود گفت:

«من سال ۶۰ دستگیر شدم اما پیش از آن هم سه بار دستگیر شده بودم. دلیل بازداشت من هواداری از سازمان مجاهدین خلق بود. من در سال ۱۳۶۵ به زندان گوهردشت منتقل شدم؛ اگر اشتباه نکنم فروردین سال ۶۵ بود. پیش از شروع اعدام‌ها در طبقه دوم در انفرادی بودم -از یک ماه و نیم پیش ما در انفرادی بودیم- تا هشتم مرداد ۶۷. روز هشتم مرداد پاسدارها آمدند ما را از انفرادی به راهروی مرگ بردند. من بودم، طاهر بزار حقیقت‌طلب، شهریار فیضی، …، علیرضا سپاسی و یکی دو نفر دیگر. کسانی را که نام بردم همگی در جریان قتل‌عام اعدام شدند. روز هشتم مرداد ما از انفرادی‌ها به کریدور مرگ آمدیم. در میانه راه در کریدور مرگ داود لشکری ما را دید. او به پاسدارها اعتراض کرد که چه کسی گفته این‌ها را بیاورید؟ تا من نگفتم کسی را نیاورید. ما اوایل راهروی مرگ بودیم و من هم آخرین نفر صف بودم برای همین چیز زیادی ندیدم. ما را به انفرادی‌ها برگرداندند و چند ساعت بعد خود داود لشکری آمد سراغ ما و ما را به بند قبلی‌مان (بند۳) برگرداند.»

اکبر صمدی در ادامه شهادت خود با توضیح از روی ماکت ساخته شده از زندان گوهردشت به تشریح موقعیت و شرایط بندها پرداخت. او سپس به حضور دوباره‌اش در بند ۳ و استقبال هم‌بندی‌ها از او و دیگر زندانی‌های برگشته از انفرادی پرداخت و خبرهایی که از سوی زندانیان به آنان داده شده بود.

اکبر صمدی در ادامه شهادتش گفت که زندانیان بند به ا‌و درباره دیده شدن فرغون طناب برای اعدام و همچنین فرغون پر از دمپایی گفته‌اند. او در ادامه با اشاره به پیامی از سوی زندانیان در زندان گفت:

«من به دقت پیام شک کردم. باز هم همان جا در سلول نشستم تا یک بار دیگر پیام را بشنوم. وقتی عادل نوری پیام را خواند دیدم کلمه به کلمه همان چیزی را گفت که نوبت قبل خوانده بود. بعد از اینکه عادل نوری پیام مسعود رجوی را خواند، باز هم شماری از بچه‌های بند را خارج کردند. بین هشتم و نهم مرداد مجموعا حدود ۲۰ نفر را از بند ما بردند؛ از جمله غلامحسین اسکندری، حسین سبحانی، منصور قهرمانی، رضا زند و چند نفر دیگر را روز هشتم مرداد از بند خارج کردند.»

اکبر صمدی سپس به معرفی این زندانیان پرداخت و در ادامه از چند زندانی نام برد که روز نهم مرداد از بند آنها خارج کردند:

«این وقایع ۹ مرداد است که در بند اتفاق می‌افتد. تا دهم. ۱۰ مرداد ما مشغول صحبت با هم در داخل بند بودیم که ناگهان داود لشکری وارد بند شد طوری که ما حتی فرصتِ [ارتباط سالن استکهلم با سالن دادگاه در دورس آلبانی برای دقایقی قطع شد] جمع‌وجور کردن خودمان را پیدا نکردیم. او جلوی در ایستاد و گفت ۱۰ ساله‌ها و ۱۰ سال به بالا بیایند بیرون. منظورش محکومیت بود. از آنجا که من تازه از انفرادی بیرون آمده بودم اعتراض کردم که ببینم چه خبر است و واکنشش چیست. گفتم داود لشکری چه خبر است؟ ما تازه از انفرادی بیرون آمده‌ایم. گفت دست من نیست. باید بیایید. ما کنار دیوار نشسته بودیم، ایرج مصداقی کنار من نشسته بود و بلند شد اما داود لشکری به او گفت تو نمی‌خواهد بیایی. تو بنشین.»

اکبر صمدی مدعی شد که داود لشکری در موارد دیگری هم “هوای” ایرج مصداقی را داشته است. این ادعایی‌ است که به شکلی سازمان یافته از سوی سازمان مجاهدین خلق علیه ایرج مصداقی مطرح و تکرار می‌شود. ایرج مصداقی یکی از شاکیان اصلی این پرونده است که در دستگیری حمید نوری نقشی برجسته ایفا کرده است.

اکبر صمدی در ادامه شهادتش به حضور در راهرو و هیأت مرگ در روز ۱۲مرداد پرداخت:

«نیری از من اسم و مشخصاتم را بپرسید و بعد هم زمان دستگیری و اتهام. بعد گفت عفو می‌خواهی؟ من گفتم که هفت سال بی‌خود زندان هستم و سه سال هم ارزش عفو ندارد. پرسید که اتهامت چیست؟ گفتم هواداری. گفت هواداری از چه؟ گفتم سازمان. گفت برو بیرون... آمدم بیرون و بعد از این درِ چهارلنگه نشستم. هنوز از قطعیت اعدام‌ها مطلع نبودم.»

اکبر صمدی گفت که در آنجا در کنار رضا فلانیک قرار گرفته و درباره او و برخی دیگر از زندانیان توضیح داد.

اکبر صمدی گفت:

«فلانیک از من پرسید که اینجا چه خبر است؟ گفتم که نمی‌دانم اما یا می‌خواهند عفو کنند یا می‌خواهند همه را اعدام کنند. او گفت تو چه فکر می‌کنی؟ من گفتم فکر می‌کنم می‌خواهند همه را اعدام کنند اما آن زمان شواهد و مدارکی برایش نداشتم. ما مشغول حرف زدن بودیم که خود ابراهیم رئیسی آمد و من را صدا زد. او من را برد به یک اتاق و خودش شخصا با من برخورد کرد. همان سوال‌ها را پرسید و بعد گفت مبارزه مسلحانه را محکوم کن! من گفتم وقتی من را گرفتند قدم از یک ژ-۳ کوتاه‌تر بود. گفت کومله را محکوم کن! گفتم من نه کُردم و نه کومله را محکوم می‌کنم. او عصبانی شد و من را از اتاق بیرون کرد. وقتی من به راهروی مرگ برگشتم آن افراد قبلی رفته بودند و زندانی‌های جدید آمده بودند. رضا فلانیک هم رفته بود. آن‌طرف‌تر “عباس افغان” نشسته بود. او تعادل روحی و روانی‌اش را از دست داده بود؛ گرچه تنها کسی نبود که این بلا سرش آمده بود. چند دقیقه بعد او را هم صدا کردند و برای اعدام بردند. هر چند دقیقه یک بار گروه‌های ۱۰ تا ۱۵ نفری را صدا می‌کردند و برای اعدام می‌بردند.»

اکبر صمدی در ادامه به شرایط حاکم در راهروی مرگ پرداخت و موقعیت پاسدارها در این راهرو را توضیح داد. او گفت که پاسدارهایی مسلح در راهروی مرگ مستقر بوده‌اند. صمدی گفت:

«آن روز حیدر صادقی که قبلا در انفرادی با هم بودیم و پیش از آن هم در زندان قزل‌حصار با هم بودیم، در این صف‌ها[ی ۱۰-۱۵ نفره] به آن سمت منتقل شد.»

اکبر صمدی در ادامه گفت که یک نوبت در راهروی مرگ یک زندانی در کنار او قرار گرفته و به او گفته است که اعدام‌ها در جریان است و عفو دروغ است. اکبر صمدی گفت این زندانی اعضای هیأت مرگ را به او معرفی کرده است:

«من همه آنها را نمی‌شناختم و وقتی می‌گفتم چه کسی چه لباسی تنش بوده، او نامش را می‌گفت. ما آن موقع پورمحمدی را نمی‌شناختیم چون او نماینده وزارت اطلاعات بود. او به من گفت دارند همه بچه‌ها را اعدام می‌کنند و ما باید به بچه‌ها خبر بدهیم. بعد ما دو نگهبان گذاشتیم دو سر کریدور و من با صدای بلند گفتم یکی اینجا هست که من تأییدش می‌کنم. او اطلاعاتی دارد که می‌خواهد به شما بدهد. او شروع کرد و گفت که اعدام‌ها در جریان است؛ از پنجم در زندان اوین شروع شده و از هشتم در گوهردشت. در اوین بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ نفر را اعدام کرده‌اند. شما باید موضع‌تان را بکشید پایین. محمدرضا شهید افتخار روبه‌روی من نشسته بود. او گفت که الان نمی‌شود و اگر ما این کار را بکنیم رژیم سوءاستفاده می‌کند. انقلاب خون می‌خواهد و ما باید خون بدهیم. محمدرضا را برای اعدام بردند، بعد هم بهزاد فتح زنجانی را... بعد هادی عزیزی را بردند. هادی عزیزی مشغول شوخی با بچه‌ها بود و گفت بچه‌ها ما رفتیم، خداحافظ! زندانی‌ها وقتی به اینجا می‌رسیدند (روی ماکت نشان می‌دهد) سه برگه به ایشان می‌دادند: یکی وکالت‌نامه، یکی وصیت‌نامه و یکی نامه برای خانواده.»

اکبر صمدی در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان گفت:

«ماجرای این سه برگه را همان دوستم گفت. مدتی گذشت و من به داود لشکری اعتراض کردم که تا کی باید اینجا بمانم. او گفت برو خدا را شکر کن که هنوز نفس می‌کشی. بار دیگر که اعتراض کردم گفت که نگران نباش! خودم صندلی را از زیر پایت می‌کشم.»

اکبر صمدی سپس گفت که مسئول خواندن نام زندانیان در راهروی مرگ اغلب حمید عباسی (حمید نوری) بود:

«حمید عباسی آخر شب آمد و نام ۱۴ زندانی را صدا کرد. مرتضی یزدی را صدا کرد اما کسی جواب نداد. چند بار صدا کرد و خبری نشد. برآشفته شد و گفت چه کار دارید می‌کنید؟ او مرتضی یزدی را به جایِ سید مرتضی یزدی اعدام کرده بود.»

اکبر صمدی بر اعدام اشتباه این فرد بر اساس خطای حمید عباسی (حمید نوری) تأکید کرد و در ادامه درباره بازگردانده شدنش به بند به دلیل عدم وجود نامش در لیست‌های زندانیان توضیح داد. او گفت که برگه اعدامش روی میز ابراهیم رئیسی جا مانده است.

اکبر صمدی در ادامه به حضور دوباره در راهروی مرگ و اتاق هیأت مرگ در روز ۱۵ مرداد اشاره کرد. او سپس به بیان جزییات در این باره پرداخت. اکبر صمدی در ادامه شهادت خود گفت که یک نوبت حمید عباسی (حمید نوری) شخصا او را نزد هیأت مرگ برده است. او گفت در این نوبت پورمحمدی و شوشتری (که او اشتباها در بازجویی پلیس گفته پورمحمدی و رئیسی) با او صحبت کرده‌اند:

«من وانمود کردم سردرد دارم. البته در کل هم میگرن داشتم با وجود این با آنها جر و بحث کردم و این باعث عصبانیت‌شان شد. شوشتری به من گفت که این آخرین فرصت تو است و اگر مصاحبه نکنی اعدام می‌شوی. من قبول کردم که مصاحبه کنم.»

اکبر صمدی همچنین یک روایت در مورد حمید عباسی (حمید نوری) را تکرار کرد:

«او یک کار کثیف با زندانیان می‌کرد. آنها را که قرار بود به بند برگردند را به محل اعدام‌ها به صف می‌کرد و بعد به آنها می‌گفت که به عقب برگردند.»

صمدی در ادامه گفت:

«روز ۲۲ مرداد من را به راهروی مرگ بردند و از آنجا سریع به اتاق هیأت مرگ. در اتاق هیأت، اشراقی از من پرسید که مصاحبه می‌کنی؟ وقتی من گفتم بله، ناگهان اتاق شلوغ شد، برگه اعدام من پیدا شده بود. هر کس چیزی می‌گفت. ناصریان هم بسیار عصبانی بود. او لشکری و حمید عباسی (حمید نوری) را هم با خود آورده بود تا صحنه را برایم بچیند. من که دیدم این‌طوری‌ است از روی صندلی بلند شدم و صندلی را انداختم. گفتم که چه خبرتان است؟ من وقتی که دستگیر شدم ۱۴ سالم بود. اگر آن موقع آدم هم کشته بودم مطابق قانون خودتان حکمی نداشتم. ناصریان گفت که این دروغ می‌گوید، مصاحبه نمی‌کند و تازه مصاحبه دیگران را هم به هم زده. من گفتم که این‌ها عقده‌ای هستند و می‌خواهند یک بلایی سر من بیاورند. من در این زندان جز این سه نفر کسی را نمی‌شناسم. بیشتر مواقع هم در انفرادی بوده‌ام…. این‌ها را که گفتم فضا کمی آرام‌تر شد. اشراقی باز پرسید که یعنی مصاحبه می‌کنی؟ گفتم اگر نمی‌کردم نمی‌گفتم که می‌کنم. بعد از این سوال و جواب‌ها من را از اتاق هیأت مرگ خارج کردند و دوباره در راهروی مرگ نشاندند.»

اکبر صمدی در ادامه شهادتش گفت:

«وقتی بیرون اتاق هیأت مرگ نشسته بودم تلفن اتاق زنگ خورد. بعد هم بحث و گفت‌و‌گو میان حاضران در اتاق بالا گرفت. بحث چنان بود که هیچ در نظر نمی‌گرفتند یک زندانی هم آنجاست و دارد می‌شنود. بعد که متوجه شدند سکوت کردند و آن زندانی را بیرون فرستادند، اما دوباره به بحث‌شان ادامه دادند. در نهایت سکوت کردند و دو سه نفر از اتاق خارج شدند. آنها با حالتی آشفته گفتند افرادی که دو بار با ایشان برخورد شده، چه کسانی هستند؟ بلند شوند و بایستند. بعد سوال کردند با چه کسانی یک بار برخورد شده؟ بلند شوند بایستند. بعد گفتند هر که با او برخورد شده بلند شود و بایستد. من با خودم گفتم که این‌ها دیگر آن تشریفات هیأت مرگ را هم نمی‌خواهند اجرا کنند و امروز همه‌مان را اعدام می‌کنند. وقتی ما به خط شدیم، من دستم را روی شانه نفر جلویی گذاشتم و به نشانه خداحافظی شانه او را فشار دادم. بعد همان نفر گفت که حرکت کنید. ما راه افتادیم به طرف انتهای راهروی مرگ به سوی سالن مرگ. فکر کردیم دیگر همه ما را اعدام خواهند کرد. بعد همان نفر داد زد که چرا آن‌طرفی می‌روید، برگردید، در برگشت ما از کنار آشپزخانه رد شدیم و آنجا عده زیادی زندانی بودند که فکر می‌کنم دوستانِ مارکسیست ما بودند. بعد ما را به طبقه دوم و اتاق‌های دربسته بردند. وقتی ما وارد بند شدیم بچه‌ها خیلی خوشحال شدند. من را که دیدند شوق داشتند چون فکر نمی‌کردند که دیگر برگردم.»

اکبر صمدی در ادامه شهادت خود در دادگاه حمید نوری گفت:

«از آنجا که من در آن مدت در راهروی اتاق هیأت مرگ بودم، نتوانسته بودم اسامی را بشنوم یا کسی را ببینم جز دو نفری که کنار من بودند یعنی محمد سلامی و مجتبی اخگر. محمد سلامی سال ۷۱ اعدام شد. او وقتی می‌خواست پس از آزادی در سال ۶۹ برای پیوستن به مجاهدین از کشور خارج شود، دستگیر و سپس اعدام شد.»

در ادامه جلسه سی‌و‌نهم دادگاه حمید نوری، دادستان به برخی نام‌ها پرداخت که اکبر صمدی در شهادت خود به آنان اشاره کرد. او از صمدی پرسید از کجا می‌داند آنان اعدام شده‌اند؟ اکبر صمدی به سوال دادستان پاسخ داد و گفت که علاوه بر اینکه دیگر آنها را ندیده، از طریق ارتباطات خانوادگی هم از اعدام آنان مطلع شده است.

در ادامه جلسه، دادستان باز به اسامی ذکر شده از سوی اکبر صمدی پرداخت و درباره سرنوشت آنان از شاهد سوال کرد. او از جمله درباره رضا زند پرسید و صمدی این‌گونه پاسخ داد:

«برادر او محمد زند با ما بود. او می‌دانست برادرش را اعدام کرده‌اند. خانواده‌اش هم همین را به او گفته بودند.»

دادستان سپس درباره وقایع راهروی مرگ و چگونگی ارتباط گرفتن زندانیان با یک‌دیگر از اکبر صمدی سوال کرد و صمدی به سوالات دادستان پاسخ داد. دادستان سپس درباره محمود میمنت از صمدی سوال کرد و او گفت:

«من خودم محمود میمنت را ندیدم اما درباره‌اش فهمیدم. در یک کلام اگر بخواهم بگویم به من گفتند که او اعدام شده. من برخی از این اسامی را در خلال مورس گرفتم.»

دادستان: «شما گفتید که حمید عباسی (حمید نوری) از روی لیست اسم می‌خواند. از کجا فهمیدید که حمید عباسی است؟»

اکبر صمدی گفت:

«من حمید عباسی را پیش از آن هم دیده بودم. در راهروی مرگ هر کس که به من نزدیک می‌شد، به کفش‌هایش نگاه می‌کردم. بعد در یک لحظه که فکر می‌کردم به من نگاه نمی‌کند، سرم را بالا می‌آوردم و می‌دیدمش. من این کفش و شلوار را با آن صورت و صدا تطبیق می‌دادم و بعد بر این اساس در نوبت‌های بعدی با نگاه به کفش و شلوار می‌دانستم که چه کسی دارد نزدیک می‌شود.»

اکبر صمدی در ادامه جزییات بیشتری درباره این موقعیت ارائه کرد و گفت که چگونه می‌دیده حمید عباسی (حمید نوری) اسامی را می‌خوانده:

«بیشترین زمانی که من در راهروی مرگ بودم روز ۱۲ مرداد بود و در این روز تلاش کردم تا خوب و دقیق او را ببینم. من در آن روز چندین بار دیدم که حمید عباسی اسامی زندانیان را می‌خواند و آنان را با خودش می‌برد. نمی‌توانم بگویم چند بار اما از ساعت هشت صبح تا شب که من در آنجا نشسته بودم و جابه‌جا می‌شدم، بارها این را دیدم. البته مواردی هم بود که فرد دیگری اسامی را می‌خواند چون حمید عباسی (حمید نوری) در سالن مرگ مشغول بود. من فکر می‌کنم وظیفه اصلی حمید عباسی (حمید نوری) در این دوران همین خواندن اسامی و انتقال افراد به سالن مرگ بود.»

اکبر صمدی در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان به موارد برخورد خود با حمید عباسی پیش از اعدام‌ها پرداخت و گفت:

«یک بار که ما را به اتاق گاز انداخته بودند، وقتی حال بچه‌ها خراب شد، من و برخی دیگر آمدیم و به در کوبیدیم. در که باز شد من حمید عباسی (حمید نوری) را پشت سر پاسدارها در آن سوی در دیدم.»

اکبر صمدی در ادامه به یک مورد دیگر برخورد با حمید عباسی پس از ورزش جمعی اشاره کرد و گفت:

«بهزاد و محمود زیر بغل علی اشرف را گرفته بودند و ما واردِ کریدور که شدیم، وارد تونل کابل شدیم. یعنی وقتی به آنجا رسیدیم، ناصریان (محمد مقیسه)، حمید عباسی (حمید نوری) و داود لشکری هم با کابل آنجا ایستاده بودند. آنها به ما گفتند که چشم‌بند بزنیم و بعد که ما چشم‌بند زدیم، در حالی که ما را می‌زدند، از این تونل گذشتیم.»

اکبر صمدی گفت که تا پیش از اعدام‌ها خودش برخورد مستقیمی با حمید عباسی (حمید نوری) نداشته و تنها شاهد این بوده است که او هم همراه با ناصریان (محمد مقیسه) می‌آمده و با زندانیان برخورد می‌کرده است:

«از سال ۶۵ که من به زندان گوهردشت منتقل شدم تا سال ۶۷ بارها با من برخورد شد. می‌آمدند و از اتهام می‌پرسیدند و به تناوب برگه برای پر کردن می‌دادند. این برخوردها مبنایی بود برای جابه‌جا کردن و انتقال زندانیان. حمید عباسی (حمید نوری) هم در این برخوردها حضور داشت. او با من برخورد مستقیمی نکرده بود اما حضور داشت و دیده می‌شد.»

در ادامه جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری، دادستان بار دیگر به اسامی مطرح شده از سوی اکبر صمدی پرداخت و از سرنوشت آنان پرسید. صمدی در پاسخ گفت:

«آنان همگی اعدام شدند. اگر اشتباه نکنم حیدر صادقی بچه نارمک بود. من از زندان که آزاد شدم دوست مشترکی با خانواده آنها داشتیم. هر چند که خودم هیچ شکی از اعدام او نداشتم، اما بعد از طریق این دوست مشترک فهمیدم که خانواده او هم از اعدامش مطلع شده‌اند.»

دادستان: «۲۲ مرداد بار دیگر شما را به راهروی مرگ می‌برند و شما باز حمید عباسی (حمید نوری) را می‌بینید که اسامی را می‌خواند و برای اعدام می‌برد.»

اکبر صمدی: «همان‌طور که گفتم آن آن روز خیلی از بچه‌ها اعدام شدند. یکی از آنها همکلاسی من بود؛ عبدالرضا اکبری‌منفرد. من او را عبدی صدا می‌کردم و دو برادر او در سال ۶۲ اعدام شده بودند. عبدی بازداشتی قبل از شهریور ۶۰ بود. وقتی حمید عباسی (حمید نوری) نام عبدی را صدا کرد، من پایم را دراز کردم و او زد به پای من و رفت. من هیچ‌وقت در سال‌های زندان با عبدی هم‌بند نبودم.»

دادستان در ادامه باز از اکبر صمدی درباره جزییات راهروی مرگ و حضور زندانیان در آن سوال کرد و اکبر صمدی با توضیح از روی ماکت به نمایش درآمده در سالن دادگاه در دورِس آلبانی، درباره محل استقرار خود و دیگرِ زندانیان توضیح داد. اکبر صمدی بار دیگر گفت که حمید عباسی (حمید نوری) اسامی زندانیان را می‌خوانده و برای اعدام می‌برده اما او نمی‌تواند بگوید که این اتفاق چند بار تکرار شده است. او همچنین گفت که روز ۲۵ مرداد در راهروی مرگ نبوده است.

در ادامه جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات حمید نوری، دادستان درباره جزییات روایت شده از سوی اکبر صمدی سوالات بیشتری پرسید. اکبر صمدی با ارائه موارد دیگر به کامل کردن این جزییات پرداخت و به افراد دیگری اشاره کرد که با آنان در راهروی مرگ برخورد داشته است. او همچنین در پاسخ به سوال دادستان به نقش “عرب” در زندان گوهردشت پرداخت و گفت که عرب اواخر خرداد ۶۷ او را به بند دیگری منتقل کرده است.

صمدی درباره ویژگی‌های ظاهری عرب گفت:

«عرب تقریبا چاق بود. مشخصه خاص او رنگ پوستش بود که به چشم من تیره بود. به تیرگی او الان در این جمع نداریم. صدای او اما صدایی معمولی بود. لهجه خاصی هم نداشت یا اگر داشت چون من خیلی کم با او صحبت کرده‌ بودم، نتوانسته بودم تشخیص بدهم.»

دادستان سپس به مصاحبه اکبر صمدی با یک سازمان حقوق بشری پرداخت و اکبر صمدی گفت که در گفت‌و‌گو با این سازمان همه موارد را گفته اما این امکان وجود دارد که آنان همه موارد را درج نکرده باشند. دادستان سپس درباره خبر دستگیری حمید نوری از اکبر صمدی سوال کرد. صمدی در پاسخ گفت:

«با خواندن و شنیدن خبر دستگیری او خیلی خوشحال شدم چون هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که او دستگیر شود. من تا عکس او را دیدم شناختمش. صورتش همان صورت است فقط پیرتر شده. اگر الان رنگ مو بزند همان آدم قبلی است.»

دادستان از دادگاه خواست تا تصویر حمید نوری را به اکبر صمدی نشان بدهد. با نمایش تصویر، اکبر صمدی گفت: «۱۰۰ درصد خودش است. من قصد توهین و تحقیر ندارم اما او حتی شهامت انتقام گرفتن از دشمنانش را نداشت. او همین لبخندی را که الان بر لب دارد، وقتی می‌زد که زندانی‌ها را به خط می‌کرد تا به بند ببرد اما اول آنها را به سمت سالن اعدام می‌برد.»

به دنبال این پاسخ اکبر صمدی، دادستان اعلام کرد که دیگر و در این زمان سوالی از او ندارد اما ممکن است بعدا سوالاتی داشته باشد. سپس وکلای مشاور از اکبر صمدی پرسش‌هایشان را آغاز کردند. یکی از وکلا از او پرسید: «شما بعد از آزادی چه زمانی از ایران خارج شدید؟»

اکبر صمدی: «من سال ۷۵ از ایران خارج شدم؛ تقریبا پنج سال بعد از آزادی از زندان. از سال ۱۳۹۵ یعنی ۲۰۱۶ میلادی هم در اردوگاه اشرف-۳ در آلبانی هستم.»

اکبر صمدی در ادامه درباره برگه‌ای که مدعی شد برگه اعدامش بوده و گم شده، توضیح داد و گفت:

«من بر اساس تجربیاتم در راهروی مرگ -به‌طور خاص در روز ۱۲مرداد- می‌گویم که آن برگه اعدام من بود که روی میز رئیسی جا ماند چون وقتی حمید عباسی (حمید نوری) در پایان شب لیست اسامی زندانیان را برای انتقال به بند خواند، من در میان آنان نبودم. در میان زندانیان اعدام شده هم نبودم و به همین دلیل مطمئنم که برگه اعدام من روی میز ابراهیم رئیسی جا مانده بود که بعد پیدا شد.»

وکیل مشاور اکبر صمدی سپس درباره احساس او در مواجهه با هیأت مرگ سوال کرد و از ترس‌هایش پرسید. اکبر صمدی در پاسخ به دیگر زندانیان اعدام‌شده اشاره کرد و گفت که او نمی‌خواسته ترسش را به زندانبانان و هیأت مرگ نشان دهد:

«گرچه جو اعدام حاضر بود و افراد آماده مرگ بودند، اما روحیه خود را نباخته بودند. هادی عزیزی سر سایز گردن با بچه‌ها شوخی می‌کرد. اعدام بچه‌هایی که همگی حکم زندان داشتند برای من قابل باور نبود. روز ۱۵ مرداد که من در راهروی مرگ نشسته بودم، دیدم از سمت بهداری ناصر منصوری را روی برانکار می‌آورند. من فکر کردم می‌خواهند او را به بیمارستان منتقل کنند و انتظار داشتم او را از در آشپزخانه بیرون ببرند اما وقتی از زیر چشم‌بند نگاه کردم و دیدم که او را به راهروی مرگ بردند خشکم زد. بعد فکر کردم شاید او را برای کار اداری به اینجا آورده‌اند. او را بردند و دوباره آوردند به راهروی مرگ. من ۷ سال زندان بودم و فکر می‌کردم جمهوری اسلامی را می‌شناسم به همین دلیل باور نداشتم که ناصر منصوری را اعدام می‌کنند. ناصر منصوری از کمر فلج شده بود اما او را به سالن مرگ بردند. نمی‌دانم چقدر طول کشید اما من همان‌طور آنجا نشسته بودم و خشکم زده بود.»

سوال بعدی وکیل مشاور اکبر صمدی درباره تأثیر این اتفاقات بر او بود. صمدی در پاسخ گفت:

«من از زندان که آزاد شدم پیش دکتر رفتم. البته مشکل من جسمی بود از جمله مشکل میگرن و معده و… اما فهمیدم که تأثیر روانی این اتفاقات بر من بسیار زیاد بوده. بعد رفتم پیش یکی از دوستانم که روان‌پزشک بود اما درمان دارویی را قبول نکردم. به جایش کوهنوردی و پیاده‌روی را پیش گرفتم. مدت‌های طولانی راه می‌رفتم یا به کوه می‌رفتم.»

پس از سوالات وکیل مشاور اکبر صمدی، کنت لوییس، وکیل مشاور دیگر از این شاهد سوال و جواب کرد. او پرسید: «آن‌طور که من فهمیدم شما از تیر ۶۷ در انفرادی بودید. بعد آمدید به سالنی که شما شماره‌اش را ۳۰ گفتید اما مترجمان گفتند شماره ۳. شما را هشتم مرداد از اینجا (روی ماکت نشان داده می‌شود) بردند به طبقه همکف و راهروی مرگ. در دفعات بعد چه اتفاقی افتاد؟»

اکبر صمدی گفت: «پنجم شهریور بعد از راهروی مرگ من را به فرعی روبه‌روی سالن هشت منتقل کردند. طبقه‌اش یادم نمی‌آید اما احتمالا طبقه همکف بود.»

اکبر صمدی در ادامه گفت اواخر سال ۶۷ از زندان گوهردشت به زندان اوین منتقل شده:

«یک بار ناصریان و حمید عباسی (حمید نوری) به بند ماآمدند. با وجود اینکه من سعی می‌کردم خودم را به آنها نشان ندهم اما حمید عباسی من را دید و به من گفت: شانس آوردی که از دست ما در رفتی. باید اعدام می‌شدی.»

اکبر صمدی در ادامه و در پاسخ به سوال کنت لوییس درباره ویژگی‌ها و شرایط زندان گوهردشت صحبت کرد و از شمار زندانیان هم‌بند با او و روابط میان زندانیان باقی‌مانده پس از اعدام‌ها گفت. او گفت که مجموعا حدود ۱۵۰ زندانی از اعدام‌ها باقی ماندند که در سالن ۱۳ نگهداری می‌شدند:

«بعد به‌ غیر از بچه‌های کرج، بقیه زندانی‌ها به زندان اوین منتقل شدند.»

پس از سوالات کنت لوییس، گیتا هدینگ وایبری، وکیل مشاور بعدی به طرح سوال از اکبر صمدی پرداخت. او درباره نقش حمید عباسی (حمید نوری) در اعدام‌ها پرسید که صمدی در پاسخ گفت:

«او با لیستش از اتاق هیأت مرگ می‌آمد و زندانی‌ها را به صف می‌کرد و با خود به سالن اعدام می‌برد. همه پرسنل را (حتی از تأسیسات و آشپزخانه) هم برای اجرای اعدام جمع می‌کردند و به سالن اعدام‌ها می‌بردند. حتی چند بار خود اعضای هیأت مرگ هم به سالن اعدام‌ها رفتند. یعنی از نیری تا آشپز زندان در اعدام‌ها نقش داشتند. من نمی‌دانم که حمید عباسی (حمید نوری) لیست را از چه کسی می‌گرفت اما از اتاق هیأت مرگ که می‌آمد، لیست دستش بود.»

در ادامه گیتا هدینگ وایبری نام چند اعدام شده در سال ۶۷ را با اکبر صمدی در میان گذاشت؛ از جمله نام حمزه شلالوند بروجردی. صمدی گفت که نام او را شنیده و او خرداد ۶۷ همراه با ۱۵۰ زندانی دیگر از زندان گوهردشت به زندان اوین منتقل شده است. او گفت که نام علی حاجی‌نژاد را شنیده اما او را به خاطر نمی‌آورد. همچنین درباره عادل طالبی گفت که نام او را نشنیده است.

با اتمام سوالات گیتا هدینگ وایبری، رئیس دادگاه از او تشکر کرد و از “بنکت هلسبری” در سالن ۳۷ دادگاه استکهلم پرسید که آیا سوالی دارد. هسلبری گفت که چند سوال دارد. او ابتدا از اکبر صمدی درباره “عرب” پرسید و سپس سوال کرد که آیا ممکن است او حمید عباسی (حمید نوری) را با فرد دیگری اشتباه گرفته باشد؟ اکبر صمدی در پاسخ گفت که عباسی (نوری) را با کس دیگری اشتباه نگرفته است. او سپس در پاسخ به سوالات این وکیل مشاور که نام چند زندانی را مطرح کرد، گفت که این زندانیان را نمی‌شناسد.

پس از سوالات بنکت هسلبری، دانیل مارکوس، وکیل مدافع حمید نوری با اجازه رئیس دادگاه سوال و جواب از اکبر صمدی را آغاز کرد. او پس از معرفی خود گفت که چند سوال دارد و ابتدا به ماکت و ویدئوی ساخته شده از سوی مجاهدین پرداخت. اکبر صمدی در پاسخ گفت که در ساختن ماکت نقشی نداشته اما در ساختن ویدئو سهیم بوده است.

وکیل نوری سپس درباره جزییات ساختمان زندان گوهردشت بر اساس ماکت سوال کرد. صمدی پاسخ داد و در ادامه به وکیل مدافع حمید نوری گفت که روند دادگاه حمید نوری را پیگیری کرده است، پیش و پس از دستگیری نوری در شبکه “سیمای آزادی” حضور داشته اما درباره نوری صحبتی نکرده است و کتاب‌های منتشر شده درباره اعدام‌ها‌ی ۶۷ از جمله کتاب ایرج مصداقی را خوانده یا دیده است؛ دست‌کم مقدمه کتاب‌ها را خوانده است.

وکیل مدافع نوری سپس به عبارت مطرح شده از سوی اکبر صمدی درباره داود لشکری پرداخت؛ آنجا که گفت داود لشکری هوای ایرج مصداقی را داشته است. صمدی گفته‌اش را تأیید کرد و گفت که اگر قاضی اجازه بدهد، می‌تواند توضیح بدهد اما وکیل مدافع حمید نوری گفت که نیازی نیست و فقط خواسته است مطمئن شود که به درستی یادداشت برداشته است.

وکیل مدافع حمید نوری سپس درباره نقش “عرب” در زندان گوهردشت سوال کرد و اکبر صمدی در این مورد پاسخ داد.

وکیل نوری در ادامه پرسید: «آیا کسی در زندان گوهردشت شبیه حمید عباسی نبود؟»
اکبر صمدی: «خیر.»

وکیل نوری: «آیا عرب و عباسی شبیه هم نبودند؟»

اکبر صمدی: «خیر، رنگ پوست عرب کلا متفاوت بود.»

وکیل نوری: «یعنی هیچ شباهتی میان آنان وجود نداشت؟ وقتی پلیس سوئد از شما همین سوال را پرسید، یادتان می‌آید چه جوابی دادید؟»

اکبر صمدی: «بله، همین جواب را دادم.»

وکیل نوری: «اما به نظر من تفاوتی وجود دارد و همان‌طور که شما تا به حال متوجه شده‌اید من در چنین مواردی این تناقضات را با اجازه قاضی می‌خوانم و الان هم از رئیس دادگاه می‌خواهم که اجازه بدهد این بخش را بخوانم.»

اکبر صمدی: «من دقیقا همین را گفتم و اگر تفاوتی هست احتمالا به دلیل اشتباه در ترجمه بوده. من تفاوت‌های عرب و حمید عباسی (حمید نوری) را آنجا گفتم.»

رئیس دادگاه پذیرفت که تناقضی در گفته‌ها وجود دارد. وکیل مدافع حمید نوری خواند: «در مورد شباهت، نه! شباهت خیلی زیادی وجود نداشت. شاید می‌شد گفت که عرب شبیه حمید عباسی بود اما او تیره بود. نمی‌شود گفت که سیاه بود اما او از جنوب ایران بود و با عباسی فرق داشت.»

اکبر صمدی در پاسخ گفت که این صحبت‌ها تأیید حرف‌های خودش است: «من می‌خواستم تأکید بکنم که عرب چهره تیره داشت اما حمید نوری روشن بود.»

این پاسخ صمدی در ادامه جدال مختصری بود که میان او و وکیل مدافع نوری شکل گرفت و رئیس دادگاه هم در آن دخالت کرد. او از طرفین خواست که تا پایان ترجمه صحبت‌هایشان صبر کنند وگرنه صحبت‌ها برای هیچ‌کس روشن نخواهد بود. در ادامه جلسه، وکیل مدافع حمید نوری درباره مواجهه اکبر صمدی با هیأت مرگ پرسید و تأکید کرد که صمدی در لحظه برخورد با هیأت مرگ هیچ‌یک از آنان را نمی‌شناخته است. اکبر صمدی تأیید کرد که چنین بوده است.

وکیل نوری در ادامه درباره دیدن محیط از زیر یا بالای چشم‌بند پرسید و صمدی در این مورد توضیح داد. او گفت که چند نگهبان مسلح در راهروی مرگ بودند، در کجاها (بر اساس ماکت) مستقر بودند، دیگر پاسدارها در کدام نقاط راهرو مستقر بودند.

وکیل مدافع حمید نوری سپس درباره برخورد خصوصی ابراهیم رئیسی با اکبر صمدی در تاریخ ۱۲ مرداد سوال کرد و گفت: «یعنی او قصد داشت به شما کمک کند که نظرتان را عوض کنید؟»

اکبر صمدی: «نمی‌دانم. شاید. من از قصد او خبر ندارم.»

وکیل حمید نوری سپس درباره برگه حکم اعدام جا مانده روی میز رئیسی سوال کرد که اکبر صمدی مدعی است جا ماندن آن دلیل اعدام نشدنش بوده. صمدی در پاسخ به این سوال وکیل نوری گفت که بخشی از این کاغذ را از زیر چشم‌بند دیده اما بعد که رئیسی او را از اتاق بیرون انداخته و خودش هم از اتاق خارج شده و در را قفل کرده، این کاغذ روی میز جا مانده. اکبر صمدی سپس به سوال وکیل مدافع حمید نوری درباره پاسدارهای مسلح و نگهبان گذاشتن زندانیان در راهرو پاسخ داد و گفت که این موضوع در زندان، روتین بوده است و موضوعی نیست که بشود درباره آن تردید کرد.

سوال بعدی وکیل مدافع حمید نوری درباره ناصر منصوری بود: «آیا شما در بازجویی پلیس هم به این مورد اشاره کردید؟»

اکبر صمدی: «خیر! این مورد را نگفته بودم چون آنجا به بیان این جزییات نرسیدم و مطرح نشد.»

وکیل حمید نوری در ادامه با گذر از روز ۱۲ مرداد به جزییات دیگر در اظهارات اکبر صمدی در نزد پلیس و در صحن دادگاه پرداخت. پس از ارائه پاسخ‌ها از سوی صمدی، او گفت درباره وقایع ۵ شهریور سوال چندانی ندارد اما لازم است پیش از اعلام پایان پرسش و پاسخ از اکبر صمدی، تنفس بگیرد تا تا با موکلش مشورت کند.

پس از این گفته وکیل مدافع حمید نوری، رئیس دادگاه پیش از اعلام تنفس گفت که در وقت باقی‌مانده از جلسه امروز، دادگاه می‌تواند بازپرسی از اصغر مهدی‌زاده، شاهد جلسه قبل را از سر بگیرد که سوالات وکیل مدافع نوری از او به پایان نرسیده بود. در پاسخ به قاضی، گیتا هدینگ وایبری، وکیل مشاور اصغر مهدی‌زا‌ده گفت که او کاغذهایش را به همراه ندارد و فکر نمی‌کرده که قرار باشد این اتفاق بیفتد و برای دفاع آماده نیست. وکیل مدافع حمید نوری در استکهلم هم گفت که او نیز آمادگی ادامه سوال و جواب با مهدی‌زاده را ندارد. رئیس دادگاه که در جست‌وجویِ خود اصغر مهدی‌زاده بود و گفت که گویا خود او هم در محل دادگاه حضور ندارد. او اما از طرفین پرونده خواست از این به بعد همیشه برای چنین وضعیتی آماده باشند تا هر زمان فرصت اضافه آمد، بازپرسی مواردی که به پایان نرسیده‌اند انجام شود.

توماس ساندر، رئیس دادگاه حمید نوری همچنین گفت جلسات دادگاه در آلبانی در روز پنج‌شنبه باید به پایان برسد و هیچ جلسه‌ای‌ در روز جمعه هفته جاری در شهر دورس آلبانی برگزار نمی‌شود. او گفت که آخرین فرصت برای تمام کردن بازپرسی از اصغر مهدی‌زاده بعدازظهر روز پنج‌شنبه خواهد بود اما اگر در روزهای قبل از آن هم اگر وقت اضافه بیاید، این کار انجام می‌شود. به دنبال توافق طرفین پرونده در این مورد، دادگاه ۱۰ دقیقه تنفس اعلام کرد تا وکیل مدافع حمید نوری بتواند با او مشورت و اعلام کند که آیا سوال دیگری از اکبر صمدی دارد یا نه.

با آغاز دوباره دادگاه، وکیل نوری اعلام کرد که سوال دیگری از صمدی ندارد اما دادستان گفت که قصد دارد درباره موضوع شباهت عرب با حمید عباسی (حمید نوری) از اکبر صمدی سوال کند.

صمدی در پاسخ به سوال دادستان گفت: «عرب توپرتر بود و چاق‌تر و عباسی کوچک‌تر. قد عباسی هم کمی بلندتر بود. همچنین عباسی همیشه ته‌ریش داشت یعنی ریشش را با ماشین می‌زد؛ به اصطلاح می‌گفتند با شماره ۴ زده اما عرب ریشش بلندتر بود.»

دادستان سپس درباره محافظان و پاسدارهای در راهروی مرگ و اتاق هیأت مرگ از اکبر صمدی سوال کرد و او گفت که شماری از این محافظان و پاسدارها را تنها در آن مدت در زندان دیده است.

اکبر صمدی در ادامه گفت: «من سعی می‌کردم اطرافم را ببینم اما گاهی آنقدر سریع من را پیش هیأت مرگ می‌بردند که نمی‌توانستم چیزی از اطرافم بفهمم.»

دادستان در ادامه از اکبر صمدی درباره حرف زدن با صدای بلند در حضور محافظان و پاسدارهای مسلح پرسید و صمدی با بازسازی فضای زندان نشان داد که منظورش از بلند و آرام حرف زدن در راهروی مرگ چیست. دادستان سپس درباره ناصر منصوری از اکبر صمدی سوال کرد و شماره او را در اسناد دادگاه گفت.

دادستان پرسید: «شما قبل یا پس از رفتن به نزد هیأت مرگ او را دیدید؟»

اکبر صمدی: «قبل از رفتن به اتاق هیأت مرگ.»

سوال بعدی دادستان درباره حضور حمید عباسی (حمید نوری) و داود لشکری در اتاق هیأت مرگ بود: «شما در بازجویی پلیس نگفتید که حمید عباسی (حمید نوری) و داود لشکری با شما به اتاق هیأت مرگ آمده‌اند. این در حالی‌ است که پلیس از شما در این مورد سوال کرده و پرسیده است که آیا حمید عباسی هم با شما نزد هیأت مرگ آمد و شما گفتید که نیامد. این پاسخ شما را چطور باید در کنار اظهارات امروز شما گذاشت؟»

اکبر صمدی در پاسخ به دادستان گفت:

«اول اینکه من به طور مشخص به سوال پلیس جواب دادم. پلیس از من پرسید که آیا حمید عباسی (حمید نوری) با شما داخل شد یا نه. که من گفتم با من داخل نیامد. ثانیا من اصلا متوجه نشدم که حمید عباسی و داود لشکری کی وارد شدند. وقتی من داشتم با هیأت مرگ جر و بحث می‌کردم، یک لحظه برگشتم و حمید عباسی (حمید نوری) و داود لشکری را دیدم. ضمن اینکه من هر بار که خودم را در آن شرایط قرار می‌دهم جزییات بیشتری در ذهنم تداعی می‌شود. به همین دلیل این تصویر در ذهن من بسیار واضح است.»

به دنبال این پاسخ اکبر صمدی، دادستان اعلام کرد که سوال دیگری از اکبر صمدی ندارد. رئیس دادگاه از صمدی برای حضور در دادگاه تشکر کرد و در ادامه درباره روند برگزاری جلسات در روزهای آینده (تا پنج‌شنبه) توضیح داد. او گفت فردا محمود رویایی شهادت خواهد داد، روز بعد از آن حسین فارسی و در آخرین روز، حسن اشرفیان.

توماس ساندر همچنین از وکیلان مدافع حمید نوری پرسید که برای تمام کردن سوال و جواب با اصغر مهدی‌زاده چقدر فرصت می‌خواهند که وکیل نوری گفت بستگی به پاسخ‌ها دارد اما چیزی حدود ۳۵ تا ۴۵ دقیقه. گیتا هدینگ وایبری، وکیل مشاور مهدی‌زاده هم گفت که وقت زیادی برای طرح سوالات تکمیلی خود نمی‌خواهد.

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

به این ترتیب دادگاه حمید نوری در روز سی‌ونهم خود (بدون در نظر گرفتن جلسات فوق‌العا‌ه و برگزار نشده و بر اساس جدول از پیش اعلام شده) به پایان رسید. جلسه بعد ساعت ۸ (به وقت محلی) روز سه‌شنبه ۱۶ نوامبر آغاز می‌شود و محمود رویایی، از دیگر اعضای سازمان مجاهدین خلق شهادت می‌دهد.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.