ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

در دفاع از آزادی بیان ــ مروری بر "یادداشت‌های زندان" رضا خندان

رضا خندان مهابادی، نویسنده دربند و عضو کانون نویسندگان ایران،‌ در «یادداشت‌های زندان» خود به مسأله آزادی بیان می‌پردازد. خندان معتقد است که آزادی بیان باید «بی‌هیچ حصر و استثناء» باشد، در غیر این صورت بالاجبار در ورطه سانسور پا خواهیم نهاد.

در کتاب «یادداشت‌های زندان»، رضا خندان (مهابادی) که انتشارات باران آن را چاپ کرده است، دست بر مسئله‌ای می‌گذارد که اغلب در بزنگاه‌های تاریخی‌مان مغفول مانده است. او که در راه حفاظت از آزادی بیان و اعتراض به سانسور به زندان افکنده شده، همین مسائل را پیش می‌کشد تا اهمیت این مبارزه‌ را برای همگان تبیین کند.

این کتاب از آنجایی اهمیت می‌یابد که بدانیم توجه به مسئله آزادی بیان و سانسور اغلب در دستور کار متفکران و روشنفکران معاصر نبوده، به خوبی تبیین نشده و به همین جهت در برهه‌های حساس تاریخی، نادیده انگاشته شده است. رضا خندان به درستی توضیح می‌دهد که بدون در مرکز قرار دادن این اصل، هر نوع پیشرفت اجتماعی حقیقی ناممکن است و چرخ استبداد فرو‌پاشیده‌ نخواهد شد. خندان در ابتدا توضیح می‌دهد که به دلیل اینکه کتاب را در زندان نوشته، دسترسی‌اش به منابع محدود بوده است. همینطور می‌گوید که این کتاب ماحصل کلنجار رفتن‌ها با خودش درباره آزادی بیان است. در واقع او در سلولش در حال تفکر است و کتابْ حاصل تفکراتش.

در پیشگفتار او توضیح می‌دهد که چگونه آزادی بیان در انقلاب‌های مشروطه و ۵۷ مغفول مانده و در مرکز توجه نیروهای انقلابی نبوده است. در واقع به قول او آزادی بیان مقوله‌ای بوده که از دور همواره آشنا و بدیهی می‌نمایانده، در نتیجه مواجهه با آن گویی همواره سرسری و از روی رفع تکلیف بوده است و در‌ مجموع «کوششی چندان برای شناخت آن صورت نگرفته است.» او توضیح می‌دهد که در جریان انقلاب، جریان‌های انقلابی به نوعی به دنبال آزادی‌ بیان مختص به خود بودند. راست‌های مذهبی به آزادی بیان نگاهی آپاراتوسی داشتند و آن‌را مختص حاکمیت (مذهبی) می‌پنداشتند و چپ‌ها با واژه آزادی زاویه داشتند چرا که آن‌را مفهومی لیبرالی می‌پنداشتند.

خندان به درستی توضیح می‌دهد که آزادی بیان باید «بی‌هیچ حصر و استثناء» باشد، در غیر این صورت بالاجبار در ورطه سانسور پا خواهیم نهاد. نویسنده همچنین یادآور می‌شود که کانون نویسندگان ایران جز معدود نهادهای مستقلی است که در طول دهه‌های گذشته به طور پیوسته خواستار برچیده شدن سانسور بوده است. کانونی که خندان آن‌ را -به غلط یا درست- تنها متولی آزادی بیان می‌انگارد و در‌ این مبارزه آن را کمابیش تنها می‌بیند.

خندان به درستی توضیح می‌دهد که آزادی بیان باید بی‌هیچ حصر و استثناء باشد، در غیر این صورت بالاجبار در ورطه سانسور پا خواهیم نهاد.

در مقاله اول، خندان توضیح می‌دهد که «آزادی بیان وضیعتی نیست که باید ایجاد شود بلکه باید جلوی نقض و محدودیت آن گرفته شود». آزادی بیان یک حق است و هر انسانی -به عنوان یک موجود اجتماعی- این حق را «به همراه خود به دنیا می‌آورد.» قوانین باید حامی و تضمین کننده آزادی بیان باشند، ناظر بر عملی شدنش باشند و در مقابل سلبش بایستند. در این بین می‌توان پرسید که یک گذار به شرایط فرهنگی که در آن در مقابل نقض آزادی بیان مقاومتی همه جانبه صورت بگیرد چگونه می‌تواند باشد؟ خاصه برای اینجا و اکنون ما. در ادامه او در باب سانسور و مجوز کتاب، به اهمیت جریان رسمی نشر و توزیع کتاب اشاره می‌کند. اینکه خالی کردن این عرصه، با توزیع و نشر از راه‌هایی به غیر مجاری رسمی (برای مثال چاپ الکترونیکی، پخش رایگان در اینترنت و یا از طریق ناشرهای خارج از کشور) کمکی به مبارزه با سانسور نمی‌کند و فضای اصلی نشر و توزیع را دربست در اختیار دولت و سانسورچیان می‌گذارد. البته او مخالفتی هم با نشر از این طرق ندارد ولی ــ به درست ــ در کنار آن‌هایی می‌ایستد که همزمان با نشر و توزیع در مقابل دستگاه سانسور هم می‌ایستند و خواهان کم شدن شرش هستند.

در فصل سوم، نویسنده از کارکردهای آزادی بیان می‌گوید و تعدادی از آن‌ها را بر می‌شمارد. خندان یکی از کلیدی‌ترین جملات کتاب را در این فصل بیان می‌کند: «آزادی بیان آستانه و درگاه آزادی‌های دیگر است.» در ادامه توضیح می‌دهد: «آزادی تجمع، آزادی ایجاد تشکل، آزادی‌های فردی، اجتماعی و سیاسی، آزادی عضویت در نهادها و تشکل‌های مستقل، انواع دیگر آزادی است که با وجود آن‌ها می‌تواند به اختیار انسان معنای عملی داد. اما چنانچه آزادی بیان وجود نداشته باشد، هیچ یک از آزادی‌های دیگر نیز امکان موجودیت پیدا نمی‌کنند.» او آن جمله کلیدی را با ظرافت بافته است. به واقع او آزادی بیان را به عنوان یک پیش‌شرط تمام عیار برای آزادی‌های دیگر نمی‌داند، بلکه آن‌را درگاهی می‌داند به این آزادی‌ها؛ یا نیروی محرکه کسب و حفظ آزادی‌های دیگر. بدون این نیرو‌، خبری از حرکت رو به جلو نخواهد بود و بدون آزادی‌های دیگر (برای مثال آزادی تجمع و اعتراض) این نیرو نمایان و محقق نمی‌گردد.

او در ادامه مشروعیت حکومت را به برقراری آزادی بیان پیوند می‌زند و از مبلغان ــ سطحی ــ دموکراسی می‌پرسد: «آیا هر رای بیانگر حقیقت خود است؟» او نقل قولی از کتاب دموکراسی آربلاستر می‌آورد، جایی که بر بایستگی عدم ترس در ابراز آزادانه عقیده برای مهر تایید زدن به مشروعیت یک حکومت تاکید می‌شود. خندان در پایان این فصل، کوچک شدن زندان‌ها را از جمله کارکردهای آزادی بیان بر می‌شمارد که البته بی‌ربط به شرایط ما نیست. او یادآوری می‌کند که صدها و چه بسا هزاران زندانی سیاسی و‌ عقیدتی به جرم‌ استفاده از حق طبیعی خود به گوشه‌ زندان‌ها افکنده شده‌اند، در حالی که هزینه زندانی کردن آن‌ها می‌توانست خرج امور‌ عام‌المنفعه‌ شود.

خندان در طول کتاب مکرراً اعلام می‌کند که برای آزادی بیان اما و اگر نباید آورد و می‌بایست بدون قید و شرط از آن محافظت کرد. او به کارکرد واژه «مگر» در اصل ۲۴ قانون اساسی اشاره می‌کند که به وسیله‌اش چگونه به منظور محافظت از طبقه حاکم، بخش دوم این قانون توانسته بخش اولش را نقض کند. در فصلی دیگر وی بهانه‌هایی معمول برای تحدید آزادی بیان را بر ‌می‌شمارد، از جمله توهین به مقدسات، منافع ملی و اخلاق. او در پاسخ به آخرین بهانه یعنی «رشد نایافتگی مردم» به تاریخ سرکوب در صد سال گذشته اشاره می‌کند. اینکه سرکوبگران، همان‌هایی که روشنفکران را می‌ربایند و می‌کشند، به تجمعات و سخنرانی‌ها حمله می‌کنند و در مجموع بدنه نیروی سرکوب را تشکیل می‌دهند، همواره این کارها را به نام‌ مردم انجام می‌دهند (نمونه آخر جواب بسیجی سرکوبگر به زن آبادانی: «خدمتگذار مردمیم»).

خندان به وضوح از تاثیر دولت و سیاست‌هایش بر فرهنگ و جامعه آگاه است. او ریشه دواندن فرهنگ سانسور در جامعه ایرانی را رد نمی‌کند و آن‌را ناشی از فرهنگ حاکم بر کشور می‌داند. فرهنگی که که به طور تاریخی سال‌ها توسط حکومت‌های مختلف ترویج شده است. او اما دولت را مسئول اصلی زدودن فرهنگ سانسور از جامعه می‌پندارد و در اولین قدم می‌بایست سانسور دولتی را ممنوع و غیر قانونی اعلام کند. در ادامه برای از بین بردن فرهنگ سانسور، می‌بایست فرهنگ آزادی بیان و عقیده ترویج شود و آموزش داده شود.

نویسنده در ادامه با طرفداران «تمرین دمکراسی» که اغلب از قشر اصلاحطلب هستند و پیش از هر انتخاباتی نفس رأی دادن را نوعی «تمرین» می‌دانند (گویی که اسمی روی برگه‌ای نوشتن و به جعبه انداختن هنر شاقی است) تعیین تکلیف می‌کند. او به درست توضیح می‌دهد که اینگونه رهیافت‌ها «نظر به عادت‌ها و رفتارهای فردی دارند» و سوال می‌کند: «آیا من به عنوان یک نویسنده برای گرفتن مجوز کتابم نیاز به تمرین دارم؟» در ادامه توضیح می‌دهد که اینگونه دیدگاه‌ها گویی نقش و فعلیت حاکم و دولت را نادیده می‌گیرند: «دیدگاه تمرین مدارا، آزادی بیان را و نیز استبداد را امری سوبژکتیو‌ و مربوط به "خود" می‌داند، حال آنکه موانع آزادی بیان که تجسم استبداد هم هستند، عینی و ابژکتیوند.» او تذکار می‌دهد که «هیچ جامعه‌ای با تمرین کردن به آزادی بیان نرسیده است.» اما خندان نفس «تمرین» را بیهوده نمی‌داند؛ نه تمرین مدارا، چرا که خوی استبدادزده مدارا کردن را به خوبی بلد است و چه بسا در فرهنگش ریشه دوانده است. او تمرین اعتراض را مفید می‌داند. چیزی که در جامعه ما، آموزشش مغفول مانده و از آن آگاهی کمی داریم. 

خندان در ادامه به طور غیر مستقیم قصد به تعیین تکلیف با تکنولوژی و نقشش در تحقق آزادی بیان می‌کند. اما او همچون بسیاری دیگر، مواجهه‌اش با تکنولوژی سطحی‌ست و نقش آن‌را در کنترل و سرکوب کم‌رنگ فرض می‌کند، آن‌را از ابزارهای رهایی و تحقق آزادی بیان می‌پندارد. اما به واقع تکنولوژی شمشیری دو‌لبه است. قطعا با ظهور مدیوم‌های جدید، اینترنت، انواع شبکه‌های ارتباطی و غیره، تبادل اطلاعات و دانش راحتر شده، اما این بدان معنا نیست که توان کنترلی دولت‌ها کاهش پیدا کرده است. بالعکس، ظهور تکنولوژی‌ها و مدیوم‌های جدید، روش‌های کننرلی جدید را هم پدید آورده است. اگر فی‌المثل بپذیریم دوران انقلاب‌ها تمام شده، از دلایلش ظهور همین تکنولوژی‌های کنترلی جدید است که توانایی‌های بالقوه‌ای را به دولت‌ها جهت شکستن سازماندهی‌های انقلابی می‌دهد و یا شستشو و انحراف افکار طبقات سرکوب شده و محذوف. به هر صورت، نقش تکنولوژی نه فقط کنترل طبیعت، بلکه کنترل پدید آورندگانش نیز هست و تاریخ جمهوری اسلامی چیزی غیر از این را نیز نشان نداده است.

در مفصل‌ترین فصل این کتاب، نویسنده به بررسی کتاب سانسور در آینه می‌پردازد. کتابی که مجموعه نظر ممیزان وزارت فرهنگ و هنر (دوره محمدرضا پهلوی) در باب ۲۳۱۰۰ کتاب ارسالی برای چاپ است. خندان کتاب‌ها را بر اساس دلایل رد و مشروط شدنشان دسته‌بندی کرده است. مذهبی، اخلاقی و فنی از جمله این دلایلند. از نکات جالبی که حاوی درس‌هایی تاریخی هم هست، حساسیت ممیزان به «مذهب رسمی کشور» است. گویی هر نوع انتقاد و عدم همراهی با تشیع زیر تیغ سانسور می‌رفت. ممیزان از عباراتی چون کفرآمیز، مروج بی‌دینی، توهین به علما، ضاله و گمراه‌کننده برای رد و سانسور کتاب‌ها استفاده می‌کردند. در واقع سانسورچیان و وزارت فرهنگ، از پاسداران تشیع بودند و متحد با «علما». حتی در بسیاری از موارد ممیزان خواستار نظر «ناظر شرعیات» و «متخصصین امور دینی» من‌باب کتاب‌ها بودند.

این ردیه دیگری‌ست بر تحریف‌های تاریخی سلطنت‌طلبانِ این روز‌ها در رسانه‌های فارسی زبان که با شعار «ارتجاع و اتحاد سرخ و سیاه» گوش همگان را کر کرده‌اند. در مقابل ممیزان در اعمال تیغ سانسور با کتبی که زره‌ای رنگ و بوی مارکسیستی و کمونیستی می‌داد، دریغ‌ نمی‌کردند و نسبت به واژه‌هایی چون «سرخ»، «کوه» و «پرنده» در زمینه‌های سیاسی حساسیت داشتند. برای رد و مشروط شدن بسیاری از کتب برچسب مورد اخلاقی می‌خوردند. از جمله دلایل سانسورچیان استفاده از «عبارات رکیک و مستهجن»، وجود «صحنه‌های جنسی»، عدم رعایت «عفت کلام» و از این دست موارد بوده است. اگر در ادبیات ما مرز بین پورنوگرافی و معاشقه مشخص نیست، یکی از دلایلش ریشه در سانسور دارد. چرا که همواره دستگاه -و فرهنگ- حاکمه همواره این دو را هم‌ارز گرفته و تیشه به ریشه هر نوع «بی‌اخلاقی» زده است. اما همانطور که خندان در طول این کتاب تاکید دارد، سانسور برای مصون نگه داشتن جامعه از خطرات نیست، بلکه هدفش مصون نگه داشتن طبقه یا گروه حاکم از خطرات پیش رویش است.

بنای دستگاه سانسور جمهوری اسلامی بر پایه‌ها و اسکلت دستگاه سانسور پهلوی بنا شده است و همان رویه‌ها در حکومت بعدی بسط و گسترش یافتند.

آن چه که جامعه را مصون نگاه می‌دارد نه حذف بلکه آزادی بیان است؛ یعنی تلاش برای گذاردن استدلالی قوی‌تر و محکم‌تر در مقابل بیانی که ــ به زعم گروهی ــ می‌تواند خطر آفرین باشد. در ادامه خندان به درستی به این نکته اشاره می‌کند که بنای دستگاه سانسور جمهوری اسلامی بر پایه‌ها و اسکلت دستگاه سانسور پهلوی بنا شده است و همان رویه‌ها در حکومت بعدی بسط و گسترش یافتند.

نویسنده در فصلی کوتاه به نظریه آزادی منفی در ارتباط با آزادی بیان می‌پردازد و آن‌را بر آزادی مثبت برتر می‌پندارد، بالاخص در کشورهای استبداد زده «جهان سومی» چون ایران که دولت مانع اصلی در راه دستیابی به آزادی بیان بوده است. او از اهمیت جامعه مدنی برای تحقق آزادی بیان می‌گوید و اینکه چگونه جمع‌ها و گروه‌های سیاسی در سال‌های اولیه پس از انقلاب ۵۷ مورد هجوم قرار گرفتند تا جامعه مدنی شکل گرفته در دوران انقلاب را خُرد، و دستگاه سانسور و سرکوب را برپا کنند. در واقع به زعم خندان بدون وجود جام مدنی پویا، محافظت از آزادی بیان غیر ممکن است.

آزادی بیان، که رضا خندان (مهابادی) به سبب تلاش برای تحقق و دفاع از آن در زندان به سر می‌برد، شرط آزادی ما از حکومت‌های خودکامه و جلوگیری از برپایی حکومت خودکامه جدید دیگری است. بالاخص در شرایط اینجا و اکنون ما که از شرایط حاکم بر خود به تنگ آمده‌ایم و قریب به اتفاقمان تغییری بنیادین را طلب می‌کنیم. بدون توجه به آزادی بیان و قرار ندادنش در مرکز مطالبه‌هایمان هرگز به مراد خود ــ یعنی سعادت جمعی ــ دست نخواهیم یافت. این کتاب جز معدود مطالعات منتقدانه مفهوم آزادی بیان در چند دهه گذشته است و چه نیک که اگر بابی شود برای بحث و تفکر در باب این مفهوم و راه‌ها و شروط محافظت از آن در پی تغییر بزرگی که در این شرایط بحرانی منتظرش هستیم.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.