ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

روایت کشته شدن فریدون محمودی: تیراندازی، ضرب‌و‌شتم و تلاش برای خاک‌سپاری مخفیانه

فریدون محمودی یکی از اولین کشته‌شدگان اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ بود که درسقز، شهر ژینا (مهسا) امینی با گلوله نیروهای یگان ویژه زخمی شد و سپس مورد ضرب و شتم قرار گرفت و در نهایت کشته شد. همسر این جان‌باخته در گفت‌وگو با زمانه روایت کشته شدن او را بازگو کرده است.

جلوی مسجد جامع به او تیراندازی کرده بودند، بدن‌اش پر از ساچمه بود، بیش از ۱۵۰ ساچمه... به همین اکتفا نکرده بودند، بعد از اینکه تیر خورد کتک‌اش زده بودند، طوری که دست‌اش را هم شکستند، نمی‌دانم اگر تیر زدند دیگر چرا کتک‌اش زدند؟ چرا شکنجه‌اش کردند و دست‌اش را شکاندند؟ می‌خواستند زجرکُش بشود...

فریدون گیان (جان) از دهان‌اش نمی‌افتد، با عشق درباره‌اش صحبت می‌کند، در هر جمله‌اش چند بار نامش را تکرار می‌کند: فریدون گیان، فریدون گیان...

می‌گوید فریدون گیانِ من را کشتند و بعد از او هیچ چیز دیگری ارزش ندارد. این‌ها صحبت‌های شرمین حبیبی، همسر فریدون محمودی از اولین کشته‌شدگان اعتراضات جنبش زن، زندگی، آزادی در شهر سقز است.

فریدون محمودی شامگاه شنبه ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ در جریان فراخوانی که به مناسبت سوم ژینا (مهسا) امینی داده شده بود مقابل مسجد جامع سقز بر اثر تیراندازی و ضرب و شتم نیروهای امنیتی (یگان ویژه) کشته شد. در فیلمی که از لحظه کشته شدن او منتشر شده است، در حالی که به زمین افتاده است، قفسه سینه و صورت و آغشته به خون است و مردم سعی دارند او را کمک کنند.

شرمین حبیبی، در گفت‌وگو با زمانه آخرین روز زندگی همسرش را این‌گونه روایت کرد:

فریدون گیان عصر ساعت ۴:۴۰ بعد از نماز بیرون رفت. خداحافظی نکرد و آن روز اصلا دیگر به خانه برنگشت، ساعت ۷ یا ۷:۲۰ بود که که زنگ زدم ولی گوشی‌اش در دسترس نبود، پیام فرستادم جواب نمی‌داد، هیچ خبری نشد تا ساعت ۸:۱۵ دقیقه که یکی از پسر عموهایش تماس گرفت و سراغ فریدون را گرفت، گفتم از او خبری ندارم بیرون رفته است. به پسرعموی فریدون گفتم ممکن است اتفاقی افتاده باشد؟ گفت نه احتمالا جایی است که اوضاع آرام شود، من الان دنبال‌اش می‌روم. تا ساعت ۱۱ هیچ خبری از نشد تا اینکه زنگ زدم و پسر عموی‌اش گفت باور کن در سقز هیچ‌کس بیرون نیست. از نگرانی با مادر فریدون تماس گرفتم و او با تعدادی دیگر از اعضای خانواده به خانه ما آمدند. مادر فریدون با پسر عموی‌اش تماس گرفت و او گفت که جلوی دادگستری هستند چون تعداد زیادی را بازداشت کرده‌ بودند و احتمال می‌دادند فریدون هم جزو بازداشت‌شدگان باشد. من خودم را آماده کردم که به دادگستری بروم. وقتی به آنجا رسیدم چندین بار سوال کردیم اما پاسخ مشخصی به ما ندادند، می‌گفتند ما فعلا نمی‌دانیم چه کسانی را بازداشت کرده‌ایم. وقتی از دادگستری به نتیجه‌ای نرسیدیم به خانه دایی فریدون رفتیم. همان شب از آگاهی با پدر فریدون تماس گرفتند که او بازداشت شده و باید به آگاهی برود. پدر فریدون در روستا کشاورزی می‌کند، به همین خاطر به او گفتم لازم نیست از راه دور بیاید، من خودم می‌روم پیگیری می‌کنم و هر چیزی، سند یا پول لازم باشد تهیه می‌کنم.

شرمین حبیبی با این امید که همسرش بازداشت شده است، در فکر تهیه سند برای آزادی او بود. همان شب او به همراه مادر و دایی دوباره به اداره آگاهی مراجعه کرد. در آگاهی سوالاتی درباره اینکه «دوستان فریدون چه کسانی هستند و با چه کسانی رفت و آمده است، امروز با چه کسی صحبت کرده» از همسر و همه اعضای خانواده پرسیده شد.

شرمین حبیبی در ادامه چنین روایت می‌کند:

سوالات زیادی پرسیدند. من هم فقط می‌پرسیدم فریدون هست؟ زنده است؟ می‌گفتند بله مشکلی نیست بازداشت شده. گفتم پس برای سند برگردم او را آزاد می‌کنید؟ گفتند بله سند پیدا کنید او را آزاد می‌کنیم. بعد باز هم سوالات بیشتری پرسیدند و در نهایت گفتند شما به خانه بازگردید فقط باید پدرش بیاید. گفتم پدرش امکان آمدن به اینجا را ندارد، روستا است. گفت ما با شما کاری نداریم، بروید. دوباره با پدر فریدون تماس گرفته بودند و گفتند تا زمانی که خودت نیایی او را تحویل نمی‌دهیم. به همین دلیل دایی فریدون شبانه رفت و پدرش را از روستا به سقز آورد و باز ما را به آگاهی فراخواندند. عکسی به من نشان دادند و پرسیدند این به کدام یک از دوستان فریدون شبیه است؟ گفتم من دوستانش را نمی‌شناسم و این فرد هم کلاه بر سر دارد و ماسک زده اصلا نمی‌توانم به چه کسی شباهت دارد.

بعد از سری دوم بازجویی‌ها از شرمین حبیبی، دایی فریدون محمودی جهت بازجویی به داخل آگاهی برده شد و حدود یک ساعت بازجویی او طول کشید. شرمین حبیبی می‌گوید همان زمان به دایی فریدون گفته شد که او فوت کرده است، اما آنها به او نگفتند:

من هم از همه جا بی‌خبر در این امید بودم که از کجا می‌توانم سند پیدا کنم و فریدون را آزاد کنم و دوباره به خانه دایی فریدون بازگشتیم. زن دایی فریدون زنگ و گفت ما رفته‌ایم دنبال پدر فریدون و زود بر می‌گردیم. وقتی برگشتند و دنبال من آمدند به قدری گریه کرده بودند که چشمان همه آنها قرمز شده بود، به سمت برادرم رفتم و گفتم چرا گریه می‌کنی؟ فقط بازداشت شده و بگذار آزاد شود تلافی این روزها را سرش در می‌آوریم که ما را اذیت کرده، ولی او فقط گریه می‌کرد. وقتی داخل خانه رفتیم برادرم گفت چشمانم کور شود، فریدون فوت کرده... گفتم این چه حرفی است؟ آنها به من گفتند فریدون بازداشت شده و برو سند بیاور و تو می‌گویی فوت کرده؟ هزاران فریدون نام وجود دارد شاید او نباشد… آنها همچنان گریه می‌کردند و من باور نمی‌کردم، با خودم می‌گفتم الکی می‌گویند، هیچ اتفاقی برای فریدونِ من نیافتاده است.

شرمین حبیبی بامداد یک‌شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ برای سومین بار به اداره آگاهی مراجعه می‌کند. این بار فرماندار، دادستان و یک فرمانده سپاه آنجا بودند:

«از آنها پرسیدم مگر نگفتید فریدون زنده است؟ چطور الان کشته شده؟ شما من را دنبال سند فرستادید اما الان می‌گوید فوت کرده؟ چه کسی او را کشته؟ گفتند دشمن داشته! گفتم یعنی چی؟ چرا دشمن باید همین امروز سر و کله‌اش پیدا شود؟ گفتند ما هیچ کاری نکرده‌ایم، ساچمه و تیر نخورده، تیر از اسلحه ناشناس است، دشمن داشته… گفتم حرف شما اصلا قبول، فریدون کجاست می‌خواهم او را ببینم. آن شب خیلی ما را با سر دواندند، بارها از آنها خواهش کردم، روی پایشان افتادم، گفتم فقط فریدون را به من نشان دهید تا مطمئن شوم فریدون است، شاید شما دارید اشتباه می‌کنید. اما این کار را نکردند و گفتند بیمارستان است، بروید آنجا تماس می‌گیریم تا او را ببینید.»

همسر و خانواده محمودی وقتی از آگاهی ناامید شدند به بیمارستان سقز رفتند، اما آنجا به آنها گفته شد کسی با چنین مشخصاتی وجود ندارد، به همین دلیل برای چهارمین بار به آگاهی بازگشتند:

گفتم چرا ما را مسخره خودتان کرده‌اید، چرا نمی‌گویید کجاست؟ گفتند صبر کن او را به تو نشان می‌دهیم، باید صبر کنی و آرام باشی، اگر این کارها را بکنی اجازه نمی‌دهیم او را ببینی. دوباره کلی ما را این طرف و آن‌طرف بردند و کلی توضیح دادند ما کاری با او نکرده‌ایم و همان حرف‌های اول را تکرار کردند. ولی آخر سر پیشنهاد دادند و گفتند فریدون که فوت کرده آینده خودت و فرزندت را در نظر بگیر و اجازه خاک‌سپاری را بده، تا مانند مهسا نشود، برای خودتان مشکل درست نکنید… گفتم اجازه خاک‎‌سپاری را نمی‌دهم، ببینیم با او می‌توانید چکار کنید... باز هم تاکید کردم فقط می‌خواهم فریدون را ببینم و گفتم مگر نمی‌گویید ما تیر نزده‌ایم و ساچمه نخورده است؟ گفتند بله، گفتم خب پس می‌خواهم او را ببینم، اگر تیر و ساچمه نخورده باشد خاک‌سپاری را انجام می‌دهیم.

شرمین حبیبی می‌گوید درست به یاد ندارد اما در آن لحظه یک نفر به آنها اطلاع داد که جنازه فریدون محمودی را به آرامستان آیچی برده‌اند و اگر سریع خودشان را به آنجا نرسانند، بدون اطلاع خانواده قصد دارد او را به خاک بسپارند.

همسر و خانواده فریدون محمودی سریعا خودشان را به آرامستان آیچی که در هشت کیلومتری سقز قرار دارد، رساندند:

وقتی خودمان را آرامستان آیچی رساندیم فریدون را دیدیم، بیشتر از ۱۵۰ ساچمه در بدن‌اش بود. توضیح دادن آن بسیار سخت است… وقتی فریدون را دیدم، بیرون آمدم و به دادستان و رئیس سپاه هم که آنجا بودند گفتم شما گفتید ساچمه نخورده است، پس این ساچمه‌ها در بدن‌اش چیست؟ شما می‌گوید تیر نخورده است پس این همه خون‌ریزی برای چیست؟ فریدون من کم‌خونی داشت… شما با خودتان هم صادق نیستید. دست فریدون گیان را هم شکسته بودند، وقتی ساچمه زده بودند بعد او را ضرب و شتم کرده بودند. آن شب نگذاشتند کسی برای خاک‌سپاری بیاید، کلا ۳-۴۰ نفر بودیم. سپس یگان ویژه آمد و جلوی درب اصلی [آرامستان] آیچی ایستاد و گفتند اگر همسرش اجازه خاک‌سپاری ندهد مسئولیت خون این جوانان با این خانم است و او باید جوابگوی خانواده آنها باشد.

در نهایت ساعت حدود پنج بامداد سه‌شنبه ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ فریدون محمودی با اجبار نیروهای امنیتی و با حضور تعداد محدودی از اعضای خانواده به خاک سپرده شد.

شرمین حبیبی می‌گوید بعد از خاک‌سپاری لحن مقام‌ها و نیروهای امنیتی با آنها تغییر کرد و شبیه به تهدید شد: «روزهای بسیار سخت و تلخی بود، آن روز خیلی دورغ گفتند، می‌خواستند کشته شدن او را به گردن ضدانقلاب بیاندازند… همین که فریدون گیان را به خاک سپردیم رفتار و صحبت کردن آنها با ما شبیه تهدید شد. می‌گفتند ما به شما کمک می‌کنیم، گفتم کمک نمی‌خواهم قاتل فریدون را نشانم بدهید، جلوی مسجد جامع پر از دوربین است چرا آنها از فریدون فیلم نگرفته اند؟»

در برگه جواز دفن و گواهی فوت فریدون محمودی که در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ صادر شده است، علت مرگ «در دست بررسی» عنوان شده است.

برگه جواز دفن و گواهی فوت فریدون محمودی.

اما بر اساس تصاویری که از لحظه جان باختن فریدون محمودی و قبل از خاک‌سپاری به دست آمده است، آثار گلوله‌های ساچمه‌ای بر تمام قفسه سینه، گردن، پهلو و صورت او دیده می‌شود.

پایین و بالا بگیرید و بکشید

شرمین حبیبی می‌گوید بیش از سه ماه فرماندار و سایر مقام‌های دولتی آنها را بین ادارات مانند دادسرا و فرمانداری مختلف پاس دادند و به آنها فشار می‌آوردند که به صورت علنی نباید علت مرگ فریدون محمودی را اعلام کنند.

سوالم این است حالا که تیر زدید، دیگر چرا او را کتک زدید؟ او که زخمی بود چرا زجرش دادید؟

بعد پیگیری‌های فراوان همسر فریدون محمودی، در دادسرای نظامی به او گفته شد خواهند پذیرفت که «یگان ویژه» به همسرش تیراندازی کرده و فریدون بی‌گناه بوده است و همزمان به او پیشنهاد پرداخت دیه را دادند، اما همسر این جان‌باخته از پذیرش آن سر باز زده است.

شعبه اول دادیاری دادسرای نظامی سقز و بانه در قراری که ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ صادر کرد، شلیک «گلوله ساچمه‌ای نیروهای یگان ویژه» به فریدون محمودی تایید کرد. با این‌حال در این قرار به دلیل آنچه «عدم امکان شناسایی مامور شلیک کننده» توسط دادسرا عنوان شده، قرار منع تعقیب پرونده شکایت خانواده این جان‌باخته صادر شد.

بر برگه دادسرای نظامی سقز-بانه آمده است: «در پرونده مشخص نیست که متوفی با تیراندازی کدام یک از مامورین یگان ویژه مورد اصابت اسلحه ساچمه‌زنی قرار گرفته است. بنابراین انتساب و امکان تعیین مرتکب وجود ندارد. لذا در خصوص جنبه عمومی موضوع شکایت اولیاء دم به لحاظ فقد ادله کافی مستند به اصل متعالی برائت و ماده ۴ در اجرای ماده ۲۶۵ از قانون آیین دادرسی کیفری قرار منع تعقیب صادر و اعلام می‌شود.

به همسر فریدون گفته شد که ۴۱ ساچمه به بدن او اصابت کرده است. شرمین حبیبی خواستار بازبینی دوربین‌های محل کشته شدن همسرش شده است، اما به او گفته‌اند «دوربین‌ها یا خراب بوده یا آن لحظه را ضبط نکرده» است.

مسجد جامع در مرکز شهر سقز قرار دارد و در طی روزهایی که اعتراضات جریان داشت یکی از اصلی‌ترین مکان‌ها جهت تجمع معترضان و نیروهای امنیتی بود. ویدیوهای متعددی از حضور نیروهای امنیتی، علی‌الخصوص یگان ویژه در این مکان وجود که به سمت معترضان تیراندازی می‌کنند.

در ماه‌های گذشته خانواده فریدون محمودی مدام تحت فشارهای امنیتی قرار داشتند و با تهدید نیروهای امنیتی به خانواده اجازه حضور در مراسم‌های سوم، هفتم و چهلم داده نشد.

شرمین حبیبی اما تصمیم گرفت برای مراسم چهلم همسرش فراخوان بدهد:

برای چهلم فریدون دیدم بی‌فایده و آنها مدام تهدید می‌کنند، خودم فراخوان دادم، اعلامیه چاپ کردم و به فامیل و دوستان هم گفتم هر کس که مایل بود بیاید. ولی از دادسرا تماس گرفتند، خانم کُردی پشت تلفن بود و گفت اگر به قبرستان بروی برایت مشکل پیش می‌آید، گفتم مهم نیست، مشکل از این بیشتر که فریدون گیان کشته شده؟ یک تیر به فریدون زده‌اید یک تیر هم به من بزنید! گفت خودت برایت مهم نیست به فکر کودک‌ات باش، آنها رحم ندارند، آن بچه پدرش را از دست داده بگذار مادرش را هم از دست ندهد… گفتم خب فرض کن من نرفتم، چه اتفاقی می‌افتد؟ فریدون را زنده می‌کنید؟

پسر فریدون تنها هفت سال دارد. شرمین حبیبی می‌گوید کودک‌اش بعد از کشته پدرش بسیار ترسیده است و فکر می‌کند اگر او هم جایی برود برنمی‌گردد: «۵ دقیقه از او دور می‌شوم فکر می‌کند دیگر پیش او برنمی‌گردم. حتی چند وقت پیش گفت مادر اگر تو هم بروی و برنگردی من چکار کنم؟ به همین خاطر نرفتم [به چهلم]…»

پیشنهاد دیه برای دومین در تاریخ سه‌شنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۲ به همسر فریدون محمودی مطرح شد، زمانی که برای پیگیری پرونده کشته شدن همسرش به دادسرا احضار شده بود. اما او تنها خواستار معرفی قاتل فریدون گیان‌اش است:

«فقط می‌خواهم از آن فرد بپرسم به چه حقی بیشتر از ۱۵۰ گلوله ساچمه‌ای به فریدونِ من شلیک کرده است؟»

پیشنهاد پرداخت علاوه بر همسر به خانواده پدری فریدون محمودی نیز داده شد، و مادر این جان‌باخته در ویدیویی که یکم اردیبهشت ۱۴۰۲ منتشر کرد، اعلام کرد که «خون پسرش فورختنی نیست...»

برای دیدن محتوای نقل شده از سایت دیگر، کوکی‌های آن سایت را بپذیرید

کوکی‌های سایت‌ دیگر برای دیدن محتوای آن سایت‌ حذف شود

همسر فریدون محمودی جهت پیدا کردن و رسیدگی به پرونده قتل همسرش شکایتی را در دادسرای نظامی و دادگستری به ثبت رسانده است. اما تاکنون پیگیری‌ها بی‌نتیجه مانده است و به گفته او در اولین روزهایی که فریدون کشته شد، دادستان به آنها پیشنهاد داد تا همسرش به عنوان «شهید حکومتی» در بنیاد شهید ثبت شود و فرماندار نیز به آنها وعده اعطای یک قطعه‌ای زمین داده، اما او هیچ‌کدام از این درخواست‌ها را قبول نکرده است:

به آنها گفتم اگر شما او را نکشته‌اید چرا چنین پیشنهادهایی می‌دهید؟ گفتند نمی‌خواهیم حق‌اش پایمال شود و من هم گفتم وقتی کشته شده حق‌اش پایمال شده و حقی که شما می‌خواهید به من بدهید ناحق است و آن را نمی‌خواهم…

فریدون محمودی کارگر آرماتوربند بود و خانواده‌اش را بسیار دوست داشت. او متولد ۲۱ بهمن ۱۳۶۹ بود و هنگام مرگ ۳۲ سال داشت.

در پایان از شرمین حبیبی درباره شخصیت و علایق فریدون محمودی از پرسیدم، کمی مکث کرد و گفت «فریدون گیان… خیلی خوب بود… آرام بود…» و دیگر فقط صدای گریه‌های آرام او را می‌شنیدم، نتوانست ادامه دهد. یکی از آشنایان گوشی را گرفت و گفت فریدون به قدری انسان مهربانی بود که هر کسی او را می‌شناخت اکنون دل‌تنگ‌اش است.

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.