ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دبدگاه

جبهه‌ی متحد علیه طرح مسئله‌ی تبعیض

محمدرضا نیکفر – پایان‌نامه‌ی دانشجوی آزادی‌خواه، لیلا حسین‌زاده اتحادِ مبناییِ ارتجاعِ سلطانی−ولایی را به نمایش گذاشت. "ملی‌گرایی" اینان آزادی‌کش است و حربه‌ی مسکوت گذاشتن طرح مسئله‌ی تبعیض.

دیدگاه

موضوع پایان‌نامه‌ی لیلا حسین‌زاده وجود یک جبهه‌ی متحد را یادآور شد، جبهه‌‌‌ای از فعالان رسانه‌ای شاه‌پرست‌ گرفته تا رسانه‌ی امنیتی "تسنیم"، از کسانی که یک‌باره نگران کیفیت علمی پایان‌نامه شدند تا کسانی که خواهان "پاکسازی" اساسی در دانشگاه هستند برای اینکه در مراکز علمی دیگر به موضوع‌هایی مرتبط با تبعیض پرداخته نشود.  کانونی به نام "ایران‌شناسی" در دانشگاه تهران ضمن پرونده‌سازی برای لیلا حسین‌زاده و عده‌ای از استادان اعلام کرده است که علم ایرانی یعنی پرداختن به "ایرانشهر".

نظم امور−که بر مدار استثمار و تبعیض می‌چرخد− قدرت مستقر و بخش پرسرو صدایی از مخالفان و منتقدان خود را با هم متحد می‌کند. اختلاف اینان بر سر سهم‌بری از بهره‌کشی و غارتگری، و چگونگی تنظیم امور بر مدار تبعیض است، نه اصل آن نظم.

"ایرانشهر"، "انقلاب ملی" و "ملی‌گرایی" از اسامی مستعار نظم امور است. طرفداران رژیم کودتایی و وابسته‌ی شاه "ملی‌گرا" شده‌اند و از آن طرف کسانی که اسلامیت را بر سر ایرانیت می‌کوبیدند و می‌کوبند.

اقتدارگرایی، دو جناح ارتجاعی حاکم و مدعی را به هم پیوند می‌دهد. این پیوند ممکن است در آینده از مبنای مشترک خود به جلوه‌ی آشکار در چکمه‌لیسی متحدانه هم برسد.

رخدادهای دوره‌ی قیام ژینا، پیوندهای پایه‌ای میان دو جناح ارتجاعی را نشان داد. در هراس از "زن، زندگی، آزادی" "مرد، میهن، آبادی" را عَلَم کردند، و هر دو نگران "تجزیه"ی ایران شدند. در حمله به نیروهای کُرد و هر کس که از تبعیض سخن گفت، همصدا گشتند. جناح راست افراطی سلطنت‌طلب در لجن‌پراکنی علیه چهره‌های مبارز زندانی همدست رژیم بود. به ویژه در حمله به فعالان زندانی زن، از هیچ دنائتی فروگذار نکردند.

"زن، زندگی، آزادی" شعاری است علیه تبعیض و علیه اقتدار. به آن وفادار بمانیم و در برابر جبهه‌ی ارتجاع سلطانی-ولایی بایستیم.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • کارو

    در پاسخ به «بی طرف»: بنده در ایران زندگی میکنم. از تجزیه و تجزیه طلبی و نظایر آن هم نمی ترسم. اما از فاشیسم می ترسم. به بیان بهتر، از این می ترسم با این همه خونی که برای رهایی از فاشیسم ریخته شد، فاشیسم ملی جای فاشیسم مذهبی را بگیرد و در باز هم بر همین پاشنه بچرخد. صد البته که از فاشیسم باید ترسید.

  • احد

    در جواب خانم یا آقای بی مخاطب! با سلام. منظر نگاه آقای نیکفر، انسانی است، ضد تبعیض است، ضد ظلم است، ضد ستم مضاعف است. زندگی کردن در ایران یا خارج از آن به احکام متفاوتی منتج نمی شود. فکر کردن در چهارچوب یک فورمالیسم منحط و یک نظام فکری آکتوال و حق محور به نتایج متفاوت منجر می شود. در اینجا صحبت از دفاع از یک تز دانشگاهی نیست، دفاع از حق موجودیت و به تبع آن احقاق حقوق انسانی نصف مردم ایران است که در هر دو رژیم سلطنتی و ولایی نادیده گرفته شده است. با سپاس

  • ناشناس

    بدون شک سلطنت طلبان و طرفداران حلقه شازاده در مملکتی زندگی وعیش و نوش می‌پردازند که هم دمکراتیک و هم فراتر از خودمختاری و فدرالیسم هستند بعضی‌ها کشورها به صورت کنفدرالیسم اداره میشوند نه حرف از تجزیه است و نه خطری تمامیت ارضی را به خطر می‌اندازد حتی در طول این سال‌ها به مغز نداشته شان اجازه فکر کردن هم ندادند شازاده ای که هنوز پول توجیبی را از ننه جانش می‌گیرد که باباش دزدیده بود

  • بی مخاطب

    ظاهراً تحلیل جناب نیکفر، از جایگاه یک انسان جهان وطن، صورت گرفته است. کسی که در ایران زندگی میکند سخت است که از اتفاقات ایران و اطراف، ترس تجزیه طلبی نداشته باشد. شاید ایشان، تجزیه کشور را «حق مسلم» مردم ایران میدانند و ما ناباورانه با چهره جدیدی از معجزه هزاره سوم روبرو هستیم.