معیشت نمایشنامهنویسان پشت صحنههای فقیر و خالی تئاتر
فروغ شمسآبادی -دانشآموختگان ادبیات نمایشی چشمانداز چندانی برای کسب درآمد ندارند. صحنههای تئاتر خالی و سانسور از حد گذشته است. دولت هم شمشیر را از رو بسته. با سه دانشآموخته گفتوگو کردیم.
مهسا
ادبیات نمایشی از رشتههای قدیمی در دانشگاههای ایران است و در سه مقطع کارشناسی، ارشد و دکترا در دانشگاههای هنر تهران، شیراز، دامغان، دانشکده هنرهای زیبا، صداوسیما و دانشکده آزاد هنر و معماری ارائه میشود. مهسا طالبی (متولد ۱۳۶۸) از فارغالتحصیلان این رشته در مقطع کارشناسی ارشد است. این نمایشنامهنویس، که فیلمنامهنویسی هم میکند و برخی از آثارش فیلم یا تئاتر شدهاند، معتقد است که تئاتر از نظر مالی در ایران به هیچوجه بازدهی اقتصادی ندارد. میگوید:
مگر میشود یک کار برد روی صحنه، برای یک ماه، آنهم در یک سالن تئاتر با ۱۰۰ تا ۲۰۰ صندلی و با بلیت ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان و بعد همه عوامل نمایش که معمولا بین ۱۰ تا ۴۰ نفر هستند، از نمایشنامهنویس و کارگردان گرفته تا بازیگران و دیگر عوامل، به لحاظ مالی تامین شوند؟ این محال است.
این نمایشنامهنویس معتقد است برای اینکه بتوان به کار در زمینه تئاتر ادامه داد، فرد ناگزیر است فیلمنامههای سینمایی و تلویزیونی هم بنویسد. اما همه از این امکان برخوردار نیستند:
خودِ من در دورهای که نه سفارشی بود و نه خریدار نمایشنامهای، در شرکت تبلیغات کار میکردم. نمایشنامهنویسان و دیگر فارغالتحصیلان تئاتر هم همین کار را میکنند، چون راه دیگری برای ادامهدادن نیست. در شرکتهای تبلیغاتی، کار تولید محتوا میتوانید بکنید یا در بخشهای ایدهپردازی و نوشتن تیرز تبلیغاتی که به ادبیات نمایشی هم نزدیک است. اینها برای فارغالتحصیلانی صدق میکند که در تهران هستند، آنهایی که در شهرستان هستند، شاید با مشکلات بیشتری دستوپنجه نرم کنند، چون در آنجا عملا تئاتری در کار نیست، تنها صداوسیمای استانی است که فعالیت دارد و این به معنی نوشتن کارهای سفارشی و افتادن در یک دور معیوب است.
نمایشنامهنویسی و فیلمنامهنویسی دو دنیای متفاوت هستند، اما چگونه میتوان هم در نوشتن نمایشنامه موفق بود و هم در نوشتن فیلمنامه، تا در مجموع بتوان از درآمد حاصل از این فعالیتها یک زندگی معمولی را اداره کرد؟
طالبی میگوید:
رسیدن به جایگاه یک نمایشنامهنویس درجه یک، یکی در حد محمد چرمشیر، یک پروسه زمانبر است. تا شما را بشناسند و به شما سفارش بدهند یا اینکه شما اینقدر معروف شوید که به سراغ شما بیایند، سالها طول خواهد کشید، گاهی ده سال بیشتر هم. برای همین هم یک فارغالتحصیل نمایشنامهنویسی نمیتواند خیلی سریع به درآمد مکفی برسد. از سوی دیگر، کدام کارگردان خطر پذیرشِ متنی از یک تازهفارغالتحصیلِ نمایشنامهنویسی را به جان میخرد برای بُردن روی صحنه؟ و از سمت دیگر، ممکن است خیلیها تنها برای دیدهشدن و بدون گرفتن هیچ حقالزحمهای کارشان را به یک کارگردان بدهند که روی صحنه ببرد. همه اینها یعنی اینکه تا رسیدن به یک درآمدزاییِ مکفی فاصله بسیار طولانی در پیش است، که این فاصله هم برای خیلیها ممکن است هیچوقت طی نشود و در نیمه راه منصرف شوند و ادامه ندهند. از این زاویه است که شما از همان ابتدا که ادبیات نمایشی را انتخاب میکنید، باید این مسیر را کامل بشناسید. شناخت این مسیر به شما کمک میکند که در کنار نمایشنامهنویسی، به کارهای دیگری بپردازید، چه بهتر که کارهای مرتبط را انتخاب کنید، مثل فیلمنامهنویسی یا تولید محتوا و ایدهپردازی و... در جاهای دیگر جهان هم تا حدودی چنین است، در آنجا هم استمرار مهم است تا از شما یک نمایشنامهنویس واقعی بسازد، که البته همه اینها مستلزم سالنهای تئاتر است. تا سالن تئاتری نباشد، نوشتن نمایشنامه، یعنی آرشیوکردن یا نهایتا چاپ به صورت یک کتاب. همانطور که بسیاری از نمایشنامهها الان در بازار کتاب است و هیچوقت روی صحنه نرفتهاند. بازار کتاب هم چیزی در همان مایههای تئاتر است. هر دو در حالت احتضار.
با درک این شرایط است که این نمایشنامهنویس میگوید این رشته یا شغل، هنوز برای جامعه جا نیفتاده است؛ چراکه به گفته او، مخاطب تئاتر آنقدر کم است که برای جامعهی تئاتری درآمد مکفی برای زندگی یا کار بعدی به وجود نمیآورد. او میگوید:
تنها جایی از ایران که تئاتر نسبتا مخاطب دارد، تهران است، که این اتفاق هم از سالهای دهه ۱۳۹۰ افتاد که سالنهای تئاتر مستقل و خصوصی در تهران ساخته شد، اتفاقی که در شهرستانها متاسفانه نیفتاده است. شما در کدام استان جز تهران، میتوانید نمایشی روی صحنه ببرید و تماشاگر داشته باشید؟ بنابراین تئاتر در ایران فقط در تهران نفس میکشد، و این یعنی که شما با این تعداد سالن اندک که به دهتا هم نمیرسد، چطور میتوانید این حجمِ فارغالتحصیلان ادبیات نمایشی را پشتیبانی کنید؟ نهادهای فرهنگی مثل انجمنها و صنفها قدرتی ندارند که حمایت کنند. کسی هم بابت نمایشنامهنویسی پولی نمیدهد، چون نمایشنامه کالای سودآوری برای هیچ تهیهکنندهای نیست. این وسط، میماند دولت، که آن هم مهمترین کارش سانسور و سرکوب است. بهرام بیضایی و محمد یعقوبی و امیررضا کوهستانی الان کجا هستند؟ آنهایی که اینجا ماندند و کار میکنند، با دادنِ چه هزینههایی، دارند کار میکنند؟ در این مسیری که مملکت پیش میرود، هیچ چشماندازی برای نمایشینامهنویس و نمایشنامهنویسی دیده نمیشود.
به گفته این نمایشنامهنویس، از وقتی که نویسنده قلم برمیدارد که متنی را بنویسد، سایه سانسور و خودسانسوری روی او افتاده؛ مرحله بعدی، مجوز وزارت ارشاد است. اما بُرندهتر. مرحله آخر، جایی است که به نام بازبینی تئاتر. بختک سانسور روی صحنه هم رهایتان نمیکند، اگر شانس بیاورید تئاتر تا روز آخر روی صحنه بماند؛ در چنین شرایطی است که این نمایشنامهنویس میگوید:
خیلیها با درکِ این وضعیت، سفارشنویس شدند. یعنی برای سازمانها و نهادهای دولتی مینویسند، برخی با اسم خودشان و برخی با اسم مستعار. مثلا برای تلهتئاترهای تلویزیونی یا کارگردانهای حکومتی که در برخی ماههای سال، نمایشهای مناسبتی به ویژه نمایشهای مذهبی روی صحنه میبرند. خودِ من شخصا هیچوقت سفارشی کار نکردم. ترجیحم این است که با همین سانسور، برخلاف میلِ باطنیام، همچنان بنویسم، اما کارِ خودم را بکنم. هرچند سانسور، به مرور زمان، ممکن است خلاقیت را در شما بکُشد. اما راه دیگری برای زندهماندن و ادامهدادن هست؟ آنهم وقتی تقریبا بیشتر مشاغل هنری در حال فروپاشی است. شما فقط برای روزمرگی کار میکنید، نه برای تحققِ رویاها و آروزهایتان. در این وضعیت، هم کار نوشتن سخت میشود، چون روحیهای نمیماند برای نوشتنِ خلاقانه، هم آن چیزی که مینویسی دیگر چیز دندانگیری نیست برای مخاطب تئاتر. در این حالت، چه تئاتری، چه نمایشنامهای؟ راه دیگری هم نیست. پس ناگزیر مینویسی که بگویی من هستم. من زندهام. همین. تئاتر که سالها است درحال احتضار است، بهویژه با آمدن کرونا، و بعد سرنگونی هواپیمای اوکراینی، و با کشتهشدن مهسا امینی، تیر خلاص به این یپکر نیمهجان زده شد. برای همین، خیلیها یا بیخیال تئاتر شدند یا به راههای دیگری مثل تلویزیون سینما و تبلیغات و کارهای سفارسی رفتند و یا کُلا عطای تئاتر را به لقایش بخشیدند.
احسان
احسان عظیمی (۱۳۵۹) کارشناسی و ارشد تئاتر از دانشگاه هنر دارد. او از اواخر لیسانس با نوشتن نمایشنامه و فیلمنامه و ساخت یک تلهفیلم وارد بازار کار شد، سپس به سمت تلویزیون کشیده شد و بهعنوان درآماتورژ در شبکه دو مشغول شد و پس از یک دوره کاری سخت با تلویزیون، خارج شد و اکنون به صورت آزاد کار میکند. او «بیکاری» را از جمله ویژگیهای ثابتِ رشتههای هنری میداند و میگوید:
شما وقتی وارد بازار هنر میشوی، به ویژه تئاتر و نمایشنامهنویسی، یعنی داری ریسک میکنی. ریسکِ بیکارشدن در چندین ماه در طول سال. بسیاری از بچههایی که در ادبیات نمایشی فارغالتحصیل میشوند، پس از ماهها و گاه سالها بیکاری، عطای آن را به لقایش میبخشند و به عنوان کارمند در وزارت ارشاد یا صداوسیما مشغول میشوند.
این نمایشنامهنویس درآمدزایی از طریق نوشتن فیلمنامه یا نمایشنامه را بیشتر شبیه شوخی میداند و تاکید میکند که باید همزمان در چندین جبهه مشغول جنگیدن بود تا بتوان در آخر ماه، از پس تورمِ افسارگسیخته برآمد. او با اشاره به تجربه شخصیاش میگوید:
من شخصا با نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه شروع کردم، اما در کنارش تدریس هم میکنم، تدریس نویسندگی در حوزه داستان و تئاتر. در تولید محتوا در برخی سایتها و اینستاگرام هم مشغول هستم. البته برای کارهای بازاریابی و تولید محتوا برای شرکتها، نیازی به مدرک ادبیات نمایشی از دانشگاه ندارید. تنها درصورتی میتوان از این جنگیدنهای فرسایشی تا حدودی نجات پیدا کرد که شما تا مقطع دکترا بروی و بعد به عنوان هیاتعلمی در یک دانشگاه استخدام شوید یا در حوزه بازیگری، چنان آدم معروفی شوید که با پول یک تئاتر یا یک فیلم، بتوانید راحت چند ماه زندگی کنید. در غیر این صورت، درآمد شما از کفِ حقوقِ کارگریِ وزارت کار هم پایینتر است.
وضعیت سانسور از ابتدای نوشتن تا اجرا چنان شدید شده است که به گفته عظیمی نمایشنامهنویس حتی سالی یک نمایشنامه هم نمیتواند بنویسد، مگر اینکه «نمایشنامههای خاص با موضوعات خاصِ مورد نظر حکومت». او میگوید:
در این صورت میتوان از حمایت دولت هم برخوردار شد. اما برای نمایشنامهنویسهای مستقلی مثل ما، کارکردن یعنی فقط نوشتن و آرشیوکردن آن روی لپتاپ. سانسور آنقدر سخت شده که یک اجرای معمولی گرفتن، عملا غیرممکن شده است. شما برای نوشتن و تمرین هم باید مجوز بگیری. بسیاری از متنها برای اجرا مجوز نمیگیرد. شما وقتی بنویسی و مجوز نگیری، چطور میتوانی کسب درآمد کنی؟ هیچ راهی برای درآمدزایی از طریق کار حرفهای تئاتر نیست. تعداد اجراهای سالانه آنقدر اندک است که عملا برای یک نمایشنامهنویس یعنی افتادن در برزخ.
این نمایشنامهنویس با توجه به رشد روزافزون فارغالتحصیلان و کوچکشدن بازار کار، میگوید:
ما در سال ۱۳۸۸ فارغالتحصیل شدیم، در آن سالها بودجه نهادهای فرهنگی بهتر بود، سانسور و سختگیریها کمتر بود و تعداد آدمها و فارغالتحصیلان هم کمتر، الان که تلویزیون و سینما و تئاتر ورشکسته هستند و مدام هم سختگیریها بیشتر میشود و بودجههای هنری کمتر و فارغالتحصیلها هم زیادتر، همه اینها یعنی دیگر هیچ کاری نمیتوان کرد.هیچ راهی در ایران برای درآمدزایی در زمینه ادبیات نمایشی نیست!
یاسمن
یاسمن طاهری (متولد ۱۳۷۱) کارشناسی و ارشد ادبیات نمایشی از دانشگاه صداوسیما دارد و در حال حاضر، علاوه بر نمایشنامهنویسی، تهیهکنندگی و نویسندگی در رادیو و تدریس در دانشگاه تهران را همزمان باهم پیش میبرد. به گفته این دانشآموخته ادبیات نمایشی، برای اینکه بتوان ورود موفقی به بازار کار داشت، باید از همان دوران دانشجویی در حوزه تئاتر و با نوشتن و دستیاری کار کرد، از دستیاریِ پایاننامهها تا نوشتن نمایشنامه برای تئاترهای دانشجویی و... با اینحال طاهری تاکید میکند:
هرچند زمینه فعالیت در این شغل از تولید محتوا برای شرکتها تا نویسندگی برای رسانه و تئاتر و روزنامه و سینما فراهم است، اما هیچکدام درآمد چندانی ندارند. خودِ من ابتدا برای تئاتر نوشتم، اما حاصل چندانی نداشت، برای همین شما باید در کنار تئاتر، برای رادیو و تلویزیون و بعد برای صفحات مجازی و در نهایت نوشتن فیلمنامه برای سینما را انجام بدهید تا بتوانید دوام بیاورید.
طاهری که در سالهای دهه ۱۳۹۰ نمایشهای دانشجویی و آزاد و تجربی روی صحنه برده، میگوید به دلیل نبود سرمایهگذار به ویژه برای مبتدیان، در آغاز کار فقط نمایشها با بازیگران اندک و هزینه کم صحنه و لباس ممکن است بتوانند روی صحنه بروند. او میگوید:
میانگین حقوق یک فارغالتحصیل ادبیات نمایشی بهعنوان نویسنده رادیو اگر پرکار باشد زیر یک میلیون؛ برای نوشتن یک نمایشنامه با توجه به شرایط فعلی، عملا هیچ؛ برای نوشتن یک فیلمنامه تاحدودی وضعیت بهتر از تئاتر است؛ و به برای نوشتن یک یادداشت یا گزارش برای یک نشریه یا خبرگزاری بسیار ناچیز. اگر در حوزه تولید محتوای تبلیغاتی فعالیت داشته باشی از ۸ تا ۱۰ و برخی اوقات ۲۰ میلیون در ماه درآمد داری. درآمد حوزه ادبیات نمایشی نهتنها کفاف نمیدهد، بلکه آدم را بدهکارِ خودش نیز میکند و اغلب فارغالتحصیلان این رشته ناچارند برای گذراندن زندگی، از علاقه اصلی خودشان بگذرند. خودِ من شخصا، وقتی میبینم هیچ آیندهای ندارم، تصمیم گرفتم در این سه سالی که از تدریسم در دانشگاه میگذرد، بهجای آموزش نمایشنامهنویسی رادیویی، ساختِ پادکست را به دانشجوها آموزش بدهم، شاید در چنین شرایطی که تئاتر و سینما به معنای سابق وجود ندارد، با کسب این مهارت بتوانند حرفِ خودشان را بزنند و مخاطب خودشان را پیدا کنند و اثری خلق کنند که بدون هیچ مرزی و هیچ سانسوری، در هر جایی قابل دسترسی باشد.
نظرها
نظری وجود ندارد.