کتاب زمانه
یک نژاد تخیلی
متن کامل ترجمه فارسی کتاب تاریخچهی مختصر یهودهراسی، اثر شلومو ساند، استاد بازنشسته تاریخ در دانشگاه تلآویو، ترجمهی بهروز عارفی و تقی تام.
بهروز عارفی و تقی تام کتاب پربازتاب «یک نژاد تخیلی. تاریخچهی مختصر یهودهراسی» اثر شلومو ساند را ترجمه کردهاند و برای نشر در اختیار زمانه گذاشتهاند. زمانه از لطف مترجمان سپاسگزار است. ترجمه با اجازه نویسنده انجام شده است.
در زیر پیشگفتار مترجمان، و فصل آخر آن را میبینید:
پیشگفتار مترجمان
کتاب حاضر فراتر از بحث و جدلِ پایانناپذیر دربارهی آنتیسمیتیسم و آنتیصهیونیسم (ضدیت با صهیونیسم) است و بُعد تازهای به این موضوع میدهد. از آغاز تاریخِ نفرت از یهودیان شروع کرده و با این نظریه که مسیحیت پس از یهودیت و در ضدیت با آن برپا شده است، به مخالفت میپردازد. برعکس، نویسنده معتقد است که بهرغم برخی پیشانگاریهای زمانی، یهودیت بود که زیر فشار مسیحیت بهخود شکل داده و در عینِحال خود را با اصطلاحهایی تطبیق میدهد که در درازنای قرنها، دشمنانش آن را محکوم کردهاند.
این وارونگی سرشار از سود روشنفکری و سیاسی است. در این رهگذر، هر گونه تشابهی بین آنتیصهیونیسم و آنتیسمیتیسم را رد کرده و به پرسشهای امروزی پاسخ میدهد: «شلومو ساند میپرسد که تا چه اندازهای، صهیونیسم به مثابه پاسخی برای درماندگی در قبالِ یهودهراسی مدرن زاده شده، ولی آینهای از آن نبوده است؟ صهیونیسم، در چه مقیاسی و با کدام فرایندِ پیچیدهی دیالکتیکی، از بنیادهای ایدئولوژیکی که در همه دوران، مشخصهی یهودآزاری بود، ارث برده است؟ »
نویسنده این موضوع داغ را به نحو درخشانی پرورانده است.
شلومو ساند، نویسنده کتاب، استاد بازنشسته دانشگاه تلآویو است و تا کنون کتابهای متعددی نوشته از جمله «چگونه خلق یهود اختراع شد» (۲۰۰۸) که بحث و جدلهای فراوانی برانگیخت.
در مورد تاریخ یهودستیزی در ایران کارهای پژوهشی کافی انجام نشده است. گرچه در درازای قرنها، یهودیان در ایران زندگی نسبتاً آرامی داشتند، ولی یهودستیزی و یهودهراسی هنوز وجود دارد. از اینرو امیدواریم که با انتشار این کتاب به روشنتر شدن زاویههای تاریک این موضوع مسئلهساز، یاری رسانده باشیم.
از پرفسور شلومو ساند که در طول ترجمه کتاب، به پرسشها و ابهامهای ما با فروتنی پاسخ داده و اجازه انتشار ترجمهی فارسی کتاب را دادهاند، سپاسگزاری میکنیم.
همهی زیرنویسها از مترجمان است.
تقی تام- بهروز عارفی
پاریس، ۱۵ ژوئن ۲۰۲۴
فصل آخر کتاب
آنتی صهیونیسم، «آنتی سمیتیسم» نوعِ جدید؟
در گذشته، یک «آنتیسمیت» کسی بود که
از یهودیان نفرت داشت، امروز، «آنتیسمیت»
کسی است که یهودیان از او متنفرند.
لطیفهی اسرائیلی قرنِ ما
با رسیدن به پایان نگارش این کتاب، احساس بدی دارم. با اینکه مطمئنم یهودهراسیِ صدهاساله در جامعههای غربی به روشنی پس رفته است، اما برایم دردناک است که تاریخِ آن را با happy end (پایانِ خوش) تمام کنم.
در جریانِ پنجاه سال گذشته، اتفاقی افتاده (که همچنان میافتد) که نمیتوان نسبت به آن بیتفاوت بود یا آن را در نظر نگرفت: یهودهراسی کلاسیک هر چه قدر بیشتر افول میکند، و نژادیکردن یهودیان هر چه قدر بیشتر به حاشیه پرتاب شده و کمیاب میشود، انتقاد و دشمنی با دولت اسرائیل و نمایندگانش بیشتر افزایش مییابد.
هرچند، ایجاد دولت اسرائیل در سال ۱۹۴۸ بهشدت بر اهالی محل تأثیر گذاشت، اکثریتِ جامعه بینالمللی (دولتهای غربی، اتحاد شوروی و از جمله وابستگان اروپای شرقیِ آن)، به استثنای جهانِ عرب، عمل انجامشده را بهرسمیت شناختند. سازمان ملل متحد قطعنامهای صادر کرد که به روشنی حقِ پناهندگانِ فلسطینی را برای بازگشت به خانههایشان بهرسمیت میشناسد، ولی اسرائیل آن را رد کرد بدون آنکه مجازاتی علیه آن کشور در نظر گرفته شود. جهان به این واقعیت جدید عادت کرد و لذا نتیجه جنگ را پذیرفت. دولتِ مورد نظر، دولتِ بازماندگانِ زندهی یهودکُشی بود که جهان بهویژه وجدان اروپا را معذب کرده بود.
از سال ۱۹۶۷، اسرائیل قانونش را به منطقههای دیگر فلسطینینشین تحمیل کرده است و در آن مکانها شهرکهایی منحصراً برای سکونت یهودیان (ده درصد شهروندان اسرائیل) ساخته است. فلسطینیانِ ساکن این منطقهها از حقوق مدنی و سیاسی و حق تعیین سرنوشت ملی محروم گشتهاند. این اوضاع که قرار بود موقتی باشد، اسرائیل را به دولتی تبدیل کرده است که دستِکم بخشی از آن، از پنجاه سال پیش، یک رژیم آپارتاید است.
نیم قرن بعد، نمیتوان گفت که اوضاع موقتی است، بلکه واقعیتِ منجمد شدهای است که اکثریت جمعیتِ یهودیِ اسرائیل به آسودگی و راحتی پذیرفتهاند (تا وقتی که تروریسم رشد نکند). نوادگان ستمدیدگان و سرکوبشدگانِ دیروز، بسیار زود عادت کردند که در کنار ستمگران و سرکوبگران قرار گیرند.
کشورهای عرب در برابر این اوضاع، عموماً رفتاری بیشرمانه و ریاکارانه داشتهاند. شکایتها از تراژدی فلسطین، تقریباً هرگز با همبستگی واقعی و پایدار همراه نبود. در طول ده سال گذشته، اسلامیسم رادیکالِ مرگبار نیز هرگز برادریِ مؤثری نسبت به رنج فلسطینیها ابراز نکرده است.
برعکس، در جهان غرب، چپگرایان میانهرو و رادیکال به یاریِ انجمنهای دفاع از حقوق بشر، در سالهای اخیر، گفتمانی انتقادی اتخاذ کردهاند که با تحکیم انسجام وضعیت شبه-آپارتاید، و نیز با شکست همهی تلاشهای آزادسازی سرزمینهای اشغالشده توسط اسرائیل، بهتدریج شدیدتر هم شده است.
اسرائیل تواناییِ رسیدن به صلح را دارد، اما همهی حکومتهای پیدرپی، از جمله دولت اسحاق رابین، بهطور مستمر از برچیدن شهرکهای مستعمره و بازگشت به مرزهای سال ۱۹۶۷امتناع کردهاند.
بیشتر مدافعان اسرائیل ادعا میکنند کسانی که به سیاست اسرائیل اعتراض دارند، از ملاحظات اخلاقی پیروی نمیکنند، بلکه بیشتر انگیزهی پنهانی «آنتیسمیت» دارند. اینان مدعیاند که به هرحال، شماری از دولتها با مردم خویش رفتاری وحشیانهتر از رفتار اسرائیل با فلسطینیان دارند، و با اینهمه، بهندرت اعتراضی شده، و یا اصلاً اعتراضی علیه آنان نمیشود.
بااینوجود، برخلاف دولتهای خودکامه و دیکتاتوری، اسرائیل را یک دموکراسی لیبرال میشُمُرَند و این دولت نیز خود را چنین معرفی میکند، و مدعی است که حقوق انسانیِ زنان و مردانی را که زیر کنترل مستقیم آن کشور زندگی میکنند، تحقیر نمیکند. پس از سال ۱۹۴۸، پشتیبانی از اسرائیل را با لیبرالیسم و کثرتگرائی و تکثرخواهی که این دولت اِعمال و حفظ میکند، توجیه میکنند، گرچه این مسئله همیشه مشکلآفرین بوده است. این چهرهی مثبت از سال ۱۹۶۷ بهطور بارزی ضایع شده است. سرکوب جمعیتی زیر اشغال، همواره به شورشی خشونتبار منتهی شده، همانگونه که در هر مبارزهی آزادیبخش ملی وجود داشته است، سپس در مقابل، تروریسم موجب سرکوبی بازهم وحشیانهتر گشته است و ادامه آن نیز به همین منوال بوده است. چنین اوضاعی با شگفتی، یادآورِ دورانِ بهسر رسیدهی استعمار «کلاسیک» است.
نمونهای از یک بام و دوهوای رایج: هنگامیکه در سال ۲۰۱۴، روسیه اقتدارگرایانه و یکجانبه کریمه را ضمیمهی خاک خود کرد، به اهالی با اکثریتِ روسزبان، برابری مدنی اعطا کرد (و ظاهراً آنان نیز الحاق را پذیرفتند)؛ این امر مانع از این نشد که ایالات متحده و اروپا روسیه را تحریم اقتصادی کنند. اسرائیل، بههیچوجه به فلسطینیها برابری مدنی اعطا نمیکند، و در عین حال، از بهرسمیت شناختنِ حقِ تعیین سرنوشتِ ملیِ آنان بر زمین خویش نیز، خودداری میکند. امری که تاکنون، مانع از اغماض خارقالعاده کشورهای غربی نسبت به این کشور نشده است.
آیا مخالفت با اوضاع کنونی و در نتیجه، فراخوان به بایکوت و تحریم تا زمانی که اسرائیل سرزمینهای اشغالشده را ترک و به مرزهای ۱۹۶۷ برگردد، را باید بیانِ یک یهودهراسی جدید دانست؟ آیا، دیدگاهی را که آرزومند است تا اسرائیل به مرزرهای ۱۹۶۷ برگردد، و یک جمهوری برای همهی شهروندان اسرائیل، بدون تمایز دین، نوع و منشاء آنان شود، را باید تنفر از یهودیان تلقی کرد؟ رد کردنِ بینشی که این مفهوم را نمیپدیرد که اسرائیل را بهمثابه دولتی تلقی کند که یهودیان سراسرِ جهان مالک انحصاری آنند، در حالیکه آنان آزادانه تصمیم گرفتهاند در آن سرزمین زندگی نکنند، آیا مترادف با نفرت از یهودیان است؟
آیا، خاخام لوباویچ که در پایان قرن نوزدهم، با تمام نیرو، با تئودور هرتسل و جنبش صهیونیستی مخالفت کرد، یک «آنتیسمیت» است؟ آیا، مارِک اِدِلمان، عضو سندیکای بوند و یکی از سرانِ گتوی ورشو و کاملاً مخالف با مستعمرهسازی در فلسطین، یک «آنتیسمیت» بود؟ آیا، جماعتهای یهودیِ ارتدکسِ نیویورک و بیتالمقدس که با صهیونیسم مخالفند، زیرا آن را تعرض به جوهر ایمان یهودی میدانند، «آنتیسمیت» هستند؟ آیا روشنفکرانِ یهودیتبار چون استفان هِسِل، اریک هاوسباوم، ماکسیم رُدَنسون، هارولد پینتر، پییِر ویدال ناکه، تونی جودت، نوآم چامسکی، جودیت باتلِر و بسیاری دیگر، ضدیهودی هستند؟ همینطور، فلسطینیها که علیه قدرت دولت یهودی مبارزه میکنند، آیا یهودیهراس هستند؟
مضحک خواهد بود اگر از فلسطینیان خواسته شود که ضدصهیونیست نباشند، در حالیکه یک اشغال و مستعمرهسازیِ طولانی را تحمل میکنند که بهنام طرح صهیونیستی بهاجرا درآمده، و مکانهای سکونتشان را میبینند که به میهنِ «خلق یهود» تبدیل شده است.
از یهودهراسان تا اسلامهراسان
درست است که، یهودهراسی، گاهی مکار، گاهی باز، همواره در حاشیهی اعتراضها علیه توسعهطلبی اسرائیل وجود داشته است. در میان اولترا چپ، حتی گاهی چپ رادیکال، برخی افراد، ضمن تظاهرات علیه «اسرائیل ستمگر»، فرصتی مییابند تا پیشداوریهایی را که از پدرومادرشان یا اجدادشان به ارث بردهاند بهروز کنند. بااینوجود، هر تعمیمی که هدف از آن، مترادف دانستن ضدصهیونیسم با «آنتیسمیتیسم» جدید باشد، نه فقط احمقانه است، بلکه همچنین خطرناک نیز هست، زیرا امکان دارد آتشهای زیر خاکستر اخگرهای خفتهی یهودهراسی قدیمی را نیز شعلهور کند.
وارثان نژادپرستان قدیمی الزاماً ضدیهودیان جدید نمیشوند. حزبهای سیاسی ناسیونالیستِ راستِ افراطی در اروپا، اغلب با خوشنودی از اسرائیل پشتیبانی میکنند زیرا آن را الگویی برای رفتار بهویژه با عربها و نیز کارگران خارجی تلقی میکنند. از ماتئو سالوینیِ ایتالیائی تا ویکتور اُربان مجارستانی، از گِرت ویلدِرز هلندی تا نایجِل فَرِیج بریتانیائی، راست افراطی اروپایی در پشتیبانی شدید از دولت یهود متحد هستند.
در فرانسه، مارین لوپِن تا جایی پیش رفت که پدرش را از حزبی که خود بنیاد گذاشته بود، از جمله بهدلیل بیاعتنائیِ علنیِ او نسبت به سرنوشت یهودیان در دوران جنگ دوم جهانی اخراج کرد. مارین لوپن اعلام کردکه آنتیسمیتها و کسانی که به بایکوت اسرائیل فراخوان میدهند، نمیتوانند بخشی از "جبهه ملی" باشند (که اینک نامش را به "گردهمآئی ملی" تبدیل کرده اند). بهسختی میتوان انکار کرد که اسلامهراسانِ اروپایی، دولت اسرائیل را بهمنزلهی دژِ پیشتاز جهان «یهودی-مسیحی» میدانند که بهشدت در برابر توسعهطلبیِ اسلام سرسختی میکند.
در این آغاز قرن بیستویکم، با واقعیتی نسبتاً هولناک روبرو هستم، که مرا به هراس میافکند: یهودهراسی، تااندازهای جایش را به اسلامهراسی داده است. اکنون، نفرت از دیگران، بهطور کلی، به سوی «سامیهای» دیگر چرخیده است. تقریباً، دیگر مهاجر یهودیِ فقیر، بهمثابه سِپَر بلای اهالی محلی، وجود خارجی ندارد. بااینهمه، امکان توسعهی یهودهراسی نوزا، نه فقط در میان راستافراطی، بلکه همچنین گاهی، دربینِ قربانیانِ جدید نفرت، بالقوه وجود دارد.
بخشی از جوانان عرب یا مسلمانِ برخاسته از مهاجرت هنوز دچار ناآگاهی اند، که مورد بهرهکشی موعظهگران رادیکال اسلامگرا قرار میگیرند، بهویژه در شبکههای اجتماعی گفتاری دارند که همه یهودیان و نهادهای یهودی را مستوجب کیفریِ یکشکل تلقی کرده، و آنان را با نمایندگان اسرائیل سرکوبگر مترادف میدانند و در نتیجه از آنها سوءاستفاده میکنند. در حومهی پاریس، یهودی کلاه کیپا برسر را مشابه با همدستِ سرباز خشنِ ارتش اشغالگر در کرانه باختری تلقی میکنند.
گرچه حقیقتی است که شماری از یهودیان، بهرهمند از برابری کامل مدنی در کشورشان، به بهانههای گوناگون، رژیم اشغالگریِ اسرائیل و نابرابری اساسی میان شهروندان در اسرائیل را توجیه میکنند، باید این حقِ آنان را پذیرفت، و نیز حق انتقاد سخت از آنان را نیز پذیرفت. بهویژه که در اروپا، بسیاری از یهودیان سیاست دولت اسرائیل را کاملاً رد میکنند و با این موضعگیری منسجم در روند جلوگیری از بروز دوبارهی ضدیت با یهودیت در بین مهاجران آمده از مغرب و خاورمیانه شرکت میکنند.
نفرت و اندیشهی کلیشهای
هدف از نوشتن این جُستار به نیت کار دانشگاهی محض نبوده است. همچنین، کاملاً بدیهی است که منظور من تولید نوشتهای دیگر در مورد «آنتیسمیتیسیم» نبوده است، که از این طریق بخواهم رنجهای نیاکانم را بهانهای قرار دهم برای دفاع از این نکته که من عضو تفکیکناپذیری از خلقی هستم که بر خلق دیگری ستم روا میدارد. من بهویژه با نوشتن این جستار خواستم بر ریشههای نفرت از یهودیان انگشت گذارم و دلیل تداومِ آن در فرهنگ اروپا را روشن کنم که امروز بدون شرم از قباحت، خود را به مثابه «یهودی-مسیحی» معرفی میکند. در پایان نگارش این کتاب، بههیچوجه اطمینان ندارم که مجموعهی عاملهایی را که این نفرت طولانی را تولید کرده است، فهمیدهباشم.
به این نتیجه رسیدم که آلبرت انیشتین حق داشت تأکید کند که شکستن اتم از شکستن پیشداوریها آسانتر است. اگر زشتنمایی و از خودبیگانگیِ دیگری همواره در ایجاد و حفظ هویتِ جمعی سهیم است، کمتر کسی موفق میشود از دست آنها در امان بماند. یک اندیشهی کلیشهای منشاء حقِ تعیین سرنوشت گروههای انسانی در جهان پیشامدرن و حتی بهمراتب بیشتر در دورهی مدرن است. این اندیشه با همیاریِ نخبگان روشنفکری به دوکسای مذهبی، ملی و نژادی تبدیل میشود. مرزهای هویتِ جمعی ممکن است اقتدارگرا و تخیلی باشد، اما تا هنگامی که به توهمزائی، اطمینانسازی و امنیت دامن میزند، ماندگاریِ آنها تضمین شده است.
داشتن اندیشهای انتقادی نسبت به دوکسا، مخالفت با تقسیم انشعابهای سنتیِ «ما» و «آنها» عملکردهای غیرعادی و حتی نادر است. تاریخ مناسبات با یهودیان در تمدن مسیحی یکی از بهترین نشانههای آن است و شوربختانه، رابطهی اکثریت اسرائیلیان با اقلیتهایی که در میان یا زیر قدرت نظامی آنان زندگی میکنند، تأییدی بر آن است.
طنز تلخِ تاریخ: اگر در گذشتهای دور، در آلمان گفته میشد که سامیدوستان، آنتیسمیتهایی هستند که یهودیان را دوست دارند، گزافهگویی نمیبود اگر شماری از اسرائیلیها را همچون وارثان آنان به حساب آورد.
نظرها
نظری وجود ندارد.