گزارش میدانی
درنگی بر چالشهای اشتغال زنان در ایران
پردیس پارسا - در این گزارش ۱۰ زن از «زنانه و مردانه»انگاری مشاغل در ایران، نابرابری جنسیتی در ارتقاء شغلی و ترفیع، امنیت شغلی زنان، مجازات تأهل و مادری، شکاف دستمزد، وزن کار خانگی بر شانه زنان، آزار جنسی در محیط کار و حجاب اجباری میگویند.
زنان ایران برای حضور در بازار کار فرازونشیبهای بسیاری را پشت سر نهاده اند. در سالهای اخیر، زنان در عرصههای علمآموزی حضوری بسیار چشمگیر داشتهاند و لزوم حضور در جامعه را برای ارتقاء منزلت و اثرگذاری درک کردهاند، اما این حضور لزوماً موجب ارتقاء پایگاه اقتصادی و مدیریتی آنان و برابری در دستیابی به فرصتهای اشتغال و میزان درآمد نشده است. آنها همچنان در بازار کار ایران با مشکلات عدیدهای روبهرو میشوند و تبعیضهای بسیاری را تحمل میکنند.
در اینباره با ۱۰ زن ایرانی گفتوگو کردهایم.
کارهای «زنانه»، کارهای «مردانه»
سیاست برخواسته از تبعیض جنسیتی از طریق قوانین نوشته و نانوشته تعیین میکند که مردان برای بعضی از مشاغل مناسبتر از زنان هستند و زنان مناسب شغلیاند که بیشتر جنبه زنانه و بعد خانگی داشته باشد. در واقع ممکن است مهارت مورد نیاز برای بعضی از مشاغل زنان از مشاغل مردان که مزد بیشتری برای آن پرداخت میشود کمتر نباشد، اما این مشاغل به این دلیل که زنها بیشتر در آن مهارت کسب کردهاند دستکم گرفته میشوند.
کارکرد سیمستماتیک تبعیض جنسیتی سبب میشود تا برای زنان، استعداد، توانایی و رقابت آزاد، مبنای دستیابی به شغل قرار نگیرد، بلکه این قوانین اجتماعی باشند که تعیین کنند زنان مجاز به انجام کارهای مشخصی هستند یا خیر. زنان صرفاً به دلیل جنسیتشان، از مشاغلی محروم میشوند که هیچ مردی از دستیابی به آنها منع نمیشود. مردان بدون در نظر گرفتن نقش پدری و همسری و با حفظ هویت خود به فعالیت اجتماعی میپردازند، اما زنان با در نظر داشتن نقش مادری و همسری در فعالیتهای اجتماعی حضور پیدا میکنند و با نفی هویت فردی ناچار هستند به شغلهایی روی آورند که به وظایف مادری و همسرداریشان لطمهای وارد نکند.
فرناز که مهندس کامپیوتر است و در شرکتی خصولتی (نیمهدولتی) کار میکند در این رابطه میگوید:
در رشتۀ من در دانشگاه نصف ورودیها خانم بودند، اما الان سر کار یکچهارم کارمندان خانم هستند. بسیاری از همکلاسهایم ازدواج کردهاند که یا سر کار نمیروند یا کار پارهوقت انجام میدهند. بعضیها هم اصلاً نتوانستند کار پیدا کنند. در بعضی از رشتههای فنی مثل برق و مکانیک هم برای خانمها واقعاً کار نیست.
کارکنان زن به طور سنتی در شغلهایی با دستمزد کم و کار تکراری متمرکز هستند، بسیاری از این شغلها آنچنان جنسیتی شده که کار زنانه محسوب میشوند. منشیگری، شغلهای نگهداری و مراقبی (مثل پرستاری، مددکاری و پرستار بچه) به طور وسیعی بر عهده زنان است. اگر هم زنان وارد مشاغلی شوند که پیش از آن به طور سنتی، در اختیار مردان بوده است، به دلیل مشکلاتی که سر راهشان قرار میگیرد خیلی زود مجبور به ترک آن میشوند و این امر منجر به تفکیک دوباره آن شغل به عنوان شغلی مردانه میشود.
سولماز که در شهرداری کار میکند میگوید:
یک مدت کارم این بود که میرفتیم سر ساختمانهای نیمهکاره. من مأمور بازدید بودم. البته بعد از مدتی گفتند این کار مردانهست؛ چون باید میرفتیم داخل ساختمان نیمهکاره و توی فضای کارگری. خلاصه دیگر ورود زنان به این حیطه ممنوع شد. یک جورهایی هم به آدم برمیخورد. انگار من که زن هستم توان مراقبت از خودم را ندارم، انگار که جامعه فکر میکند من باید همیشه و همهجا متکی به یک آدم دیگر باشم. البته این مشخص است که توی جامعۀ ما یک سری کارها و شغلها مخصوص آقایان است، یک سری هم مخصوص خانمها. این را حتی توی درس حرفهوفن هم میتوانستید ببینید. یک سری شغلها مثل خیاطی و آشپزی را به دخترها آموزش میدادند، یک سری هم مثل مکانیکی به پسرها. خوب این نگاه جنسیتی به شغل از اول به ما آموزش داده شده. الان هم توی محل کار ما همینجوری است دیگر. مثلاً ما تا حالا معاون خدمات شهری زن نداشتیم؛ چون همه، چه همکار خانم، چه آقا معتقدند این کار مردانه است.
ندا که او هم در شهرداری مشغول به کار است اضافه میکند:
به نظرم شهرداری محیط و سازمانی مردسالار است؛ چرا که آقایان در تصدی بیشتر مشاغل و پستها پیشقدم هستند، خلاصه با توجه به اقتضای کاری و فعالیتهای شهرداری محیطی است که نیروی سختافزاری و محرک آن آقایان هستند. به همین خاطر هم راه پیشرفت خانمها هموار نیست. بهعلاوه این باور که کار اصلی زنان خانهداری و بچهداری است، از طریق تبلیغات مداوم تلویزیون و مطبوعات و رسانههای رسمی و مدارس طوری جا انداخته شده و بدیهی تصور میشود که زنان و مردان ناخودآگاه خود را با آن هماهنگ میکنند.
ارتقاء شغلی و ترفیع
بسیاری از مردان اعتقاد دارند که کار برای زن کمتر از مرد اهمیت دارد و چون وظیفۀ تأمین معاش خانواده بر عهدۀ مردان است آنان باید دستمزد بیشتری دریافت کنند و از امنیت شغلی بیشتری برخوردار باشند. به عقیدۀ آنان مردان نانآور به حساب میآیند در صورتی که زنان تیمارداران خانهاند. حال آن که هیچ دلیل موجهی برای این وضع وجود ندارد و میتوان زن و مرد را به یک اندازه در تأمین معاش خانواده و انجام کارهای خانه و بچهداری مسئول دانست و از نقشهای جنسیتی فراتر رفت. بسیاری از زنان صرفاً برحسب ضرورتهای اقتصادی مجبور به کار میشوند، نه اینکه به دنبال درآمد اضافی یا به اصطلاح «پول توجیبی» باشند. همچنین بسیاری از آنان کارکردن را عامل برآوردن نیازهای مهم هویتی، اعتمادبهنفس و حس ارزشمندی و هدفمندی خود میدانند. با این حال فرض بسیاری از مردان این است که زنان به دنبال آتیۀ حرفهای نیستند؛ چرا که در هر حال مجبور به توقف کار در مقاطعی هستند و نقش اصلیشان مادری و همسر بودن است. پیامدهای عملی این فرضیه همچنان گریبانگیر زنان است؛ بسیاری از زنان به همین دلایل از ارتقاء شغلی و ترفیعهایی که مستحقش هستند محروم میشوند.
فرناز میگوید:
در ادارهای که کار میکنم یکی از مدیران زن قصد داشت مرا معاون خودش بکند، ولی مدیر بالادستیاش که از قضا مرد جوانی هم بود مخالفت کرده بود و گفته بود معاونتان خانم نباشد. گفته بود خانمها تا یک حدی میتوانند پیشرفت کنند. خود آن مدیر زن را هم البته مدیر قبلی انتخاب کرده بود و آن آقا دیگر نمیتوانست کنارش بزند. خیلی از آقایان اعتقاد دارند که خانمها چون باید به مسئولیتهای خانگی هم برسند نباید خیلی ترفیع بگیرند، یا شاید فکر میکنند کارهای خانه نمیگذارد روی شغلشان تمرکز کنند.
این مسأله که از زن انتظار میرود تمایلات و تعهدات کاری را طوری تنظیم و تعدیل کند که با کاستن از تقاضاهای کاری بتواند تقاضاهای خانواده را برآورده سازد، در نگرش مدیران تأثیر منفی داشته و مانع دستیابی زنان به پستهای بالاتر میشود.
همچنین با توجه به اینکه در محل کار و به طور کلی در سیستم و محیطهای دولتی ارتباطات حرف اول را میزند مهمترین راه برای پیشرفت و رسیدن به درجات بالای شغلی، روابط است. چگونگی رابطه با مدیران به عنوان مراکز قدرت، تاحدود زیادی در دستیابی به منافعی که افراد در شغلشان دنبال میکنند تعیینکننده است، منافعی مانند دریافت حقوق بیشتر، داشتن کاری با فشار روانی کمتر، آزادی رفتن به مرخصیهای روزانه و ساعتی و...
اکثر مصاحبهشوندگان اعتقاد داشتند که رئیسهای مردشان رابطه بهتری با کارکنان مرد دارد و مردان از مزایای نزدیکی به مرکز قدرت بیشتر بهرهمند میشوند.
مریم که در ادارهای دولتی مشغول به کار است میگوید:
بین من و یکی از همکارهای مردَم برای ارتقای شغلی رقابت بود. دست آخر هم او انتخاب شد؛ نه لزوماً به این خاطر که کارش بهتر بود، بلکه چون شناخت مدیر ازش بیشتر بود. عصرها بعد از کار با هم فوتبال بازی میکردند. بیشتر مدیرها و و رؤسا مرد هستند و برای ترفیع هم بیشتر مردها را انتخاب میکنند؛ چون بیشتر باهاشان معاشرت دارند و به همین خاطر راحتتر بهشان اعتماد میکنند. اینجوری میشود که ما هر چقدر هم شایستگی داشته باشیم سرمان بیکلاه میماند و از یک حدی نمیتوانیم بیشتر پیشرفت کنیم.
امنیت شغلی
امنیت شغلی و داشتن شغل پایدار یکی از مسائل اساسی شاغلان است. فراهم آوردن امنیت شغلی مناسب و حمایتهای لازم همراه با حقوق عادلانه سبب افزایش بهرهوری و پیشرفت در حوزهای مختلف شغلی میشود.
آنچه از بررسی مصاحبهها برمیآید این است که اغلب، فرصت انعقاد قراردادهای بهتر و امنیت شغلی برای مردان بیشتر فراهم است و آنها زودتر از زنان در وضعیت بهتر قراردادی و استخدامی قرار میگیرند.
ندا میگوید:
چند سالی بود که به صورت پروژهای در شهرداری کار میکردم و بیمه هم نداشتم، اما بعدش به واسطه یکی از دوستانم با شهردار منطقه صحبت کردم و مهیمنپوش شدم (نیروی قراردادی). بعد از آن یک مقدار وضع بهتر شد و قراردادی شدم، بیمه داشتم و حقوقم هم بالاتر رفت. این اواخر وضعیت قراردادم بهتر شد و هادیان شدم (شرکت پیمانکاری). این را هم بگویم که قرارداد آقایانی که شرایطی مثل ما داشتند زودتر از ما تبدیل شد.
مجازات تأهل و مادری
در ایران در بخش دولتی و خصوصی دو نگاه متفاوت نسبت به وضعیت تأهل زنان وجود دارد و بر این اساس در استخدام زنان تبعیض اعمال میشود. درحالیکه تأهل در بخش دولتی، بهویژه بعد از تصویب قانون جوانی جمعیت یک امتیاز محسوب میشود، در بخش خصوصی، تجرد به یک شرط مهم برای استخدام تبدیل شده است. در بخش دولتی زنان به فرزندآوری تشویق میشوند و در بخش خصوصی شاغلان زن در صورت بارداری و زایمان با خطر اخراج مواجهاند. بازار کار دوگانه به این شکل متناقض، زندگی شخصی و انتخابهای زنان را کنترل میکند.
بسیاری از کارفرمایان مرخصی زایمان را نوعی گریز از مسئولیت کاری یا تعطیلی میدانند و ترجیح میدهند زنانی را که قصد فرزنددار شدن دارند استخدام نکنند یا به آنها ترفیع ندهند.
فرناز میگوید:
ده سال پیش که من وارد کار شدم موقع استخدام از خانمهایی که متأهل بودند میپرسیدند که کی میخواهند بچهدار بشوند. ازشان تعهد میگرفتند که تا سه سال بچهدار نشوند.
مریم میگوید:
یکی از رئیسهای کلهگنده بهم گفت چون بچه داری نمیتوانیم با شما قرارداد ببندیم. خیلی ناراحتکنندهست این موضوع که شما چون مادر هستید و بچه دارید نمیتوانید پیشرفت کنید. من دوازده سال سابقه کار دارم، اما قرارداد من بهتر نشده، ولی خیلیها با سابقه کمتر الان قرارداد بهتری دارند.
کارفرمایان به زنی که مرخصی زایمان گرفته چنین القا میکنند که مشکلات عدیدهای ایجاد کرده است؛ چون باید در زمان غیبتش جانشینی انتخاب شود. همچنین اگر کار این زن میان کارکنان موجود تقسیم شود رابطۀ او و همکارانش به شدت آسیب میبیند.
ندا میگوید:
در ادارات دولتی یک خانم باردار چهار ماه قبل از زایمان و ۹ ماه بعد از زایمان مرخصی دارد و مجموعاً ۱۳ ماه به مرخصی میرود. ولی متأسفانه در این مدت به جای به کار گرفتن نیروی جایگزین، وظایف او را بین همکارانش تقسیم میکنند. یادم هست وقتی سر کارم برگشتم دوستانم با من سر سنگین برخورد میکردند، شاید هم حق داشتند، تمام این مدت کار من افتاده بود روی دوش آنها. جوری شده بود که من به خاطر بچهدار شدن خجالت میکشیدم و احساس گناه میکردم.
همچنین وقتی زنی بعد از حدود یک سال دوری از محل کار خویش به آنجا بازمیگردد شرایط و موقعیت خویش را دگرگونه میبیند.
نعیمه که در یک شرکت دولتی مشغول به کار است میگوید:
در این مدتی که من مرخصی زایمان بودم خیلی چیزها تغییر کرده. آنهایی که همتای من بودند حالا بالادست من شدهاند و آنهایی که ردههایی پایینتر از من داشتند حالا همتای من شدهاند. روز اولی که آمدم دیدم میزم اشغال شده. به علاوه در این مدت خیلی از مسائل تخصصی کار تغییر کرده و جور دیگری شده و من مجبورم به سرعت چیزهای جدیدی را یاد بگیرم تا بتوانم خودم را به همکارانم برسانم.
شکاف دستمزد
مردان هنوز در رأس هرم هر کار صنعتی قرار دارند. حتی در جایی که اکثر کارکنان آن را زنان تشکیل میدهند. در نتیجه زنان تقریباً به طور ثابت و تغییرناپذیری بسیار کمتر از مردان مزد دریافت میکنند و به عنوان یک منبع کار ارزانقیمت استثمار میشوند.
طبق گزارش مجمع جهانی اقتصاد، شکاف جنسیتی در ایران یکی از ضعیفترین رتبهها در میان ۱۴۴ کشور شرکتکننده را دارد. رتبه ایران در این جمع ۱۳۹ است.
نگار که مترجم و ویراستار است و در انتشاراتی معتبر کار میکند چنین میگوید:
در انتشارات ما تقریباً همه کارکنان زن هستند. اصولاً هم مردی با چنین دستمزدهایی حاضر به کار در اینجا نمیشود. جالب است که مدیر یک بار که میخواستیم آگهی استخدام برای ویراستار بزنیم گفت فقط رزومۀ خانمها را بررسی کن. وقتی علتش را پرسیدم گفت خانمها بهتر کار میکنند و کمتوقعتر هستند. آخرش هم هندوانه گذاشت زیر بغل من که مثلاً خودِ شما چقدر کارت خوب است! با وجود این که چنین حرفی میزند مدتهاست که قرار است مرا سرویراستار کند و اسمم را روی کتابهایی که ویراستاری میکنم بزند، ولی هر بار به شکلی طفره میرود. من عملاً توی نشر وظیفۀ سرویراستار را دارم، ولی نه عنوانش را دارم، نه دستمزدش را میگیرم. واقعیت این است که لااقل در نشر، شاید استخدام در ردههای پایین برای خانمها زیاد سخت نباشد، ولی ارتقای شغلی بسیار دشوار است.
برابری جنسیتی و توجه به حقوق زنان در جامعه ایرانی جای کار بسیار دارد. سرمایهای که یک زن در طول زندگی کاری خود کسب میکند نسبت به مردان بسیار ناچیز است. این شکاف درآمدی ریشه در عوامل متعددی دارد، از جمله تعصب جنسیتی خودآگاه و ناخودآگاهی که در پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان زن و مرد دیده میشود.
سارا که در ادارهای دولتی مشغول به کار است میگوید:
به نظر من نابرابری در کل به نفع آقایان وجود دارد. تبعیض جنسیتی در فرصتکسب پستهای بهتر شغلی و همینطور در کسب حقوق وجود دارد؛ یعنی به آقایان بیشتر پول میدهند، مثل حق اولاد که به آقایان میدهند به خانمها نمیدهند یا آیتم شبکاری که برای خانمها فعال نیست.
سولماز میگوید:
توی محل کار ما میگویند چون شما خانم هستید اضافهکارتان را کم میدهیم، اما من دارم همپای یک مرد و به اندازۀ او کار میکنم، البته همه واحدها اینجوری نیستند، ولی قسمت ما واقعاً کار مردانه است و زیاد. ولی موقع اضافهکار دادن کار ما به چشمشان نمیآید و این هم بگویم بعضی از آقایان عادت دارند توی کل روز کار نکنند در عوضش بمانند برای اضافهکاری.
نعیمه میگوید:
در خصوص پرداختها بین آقایون و خانومها تبعیض وجود دارد. آقایانی هستند که فقط میآیند و میروند و اضافهکاری کامل میگیرند. اما من نمیتوانم اینجوری باشم. باید کارهایم را درست انجام دهم. همین وسواس استرس زیادی بهم تحمیل میکند، اما کسی قدردان نیست. هیچکس نمیگوید دستت درد نکند. اما بعضی از نورچشمیها با حداقل کار بیشترین منافع را دارند.
مریم میگوید:
دریافتیهای مربوط به اضافهکاری و تعطیلکاری تابع این است که شما تا چه اندازه رابطه خوبی با مدیریت داشته باشید. این را به طورکلی گفتم، اما اینکه نسبت به جنسیت اضافهکار یا تعطیلکاری کمتر یا بیشتر بدهند تاحدودی فکر کنم آقایون وضع بهتری دارد.
ندا میگوید:
در خصوص پرداختها به عقیده من تفاوت وجود دارد. در خود حقوق نمیشود تغییر زیادی داد اما در مزایا و پاداشها تبعیض وجود دارد. چون آقایون با هم صمیمیهستند بیشتر پاداش میگیرند. همچنین حق مسکن به کارمندان آقا تعلق میگیرد، اما به خانمها فقط نصفش را پرداخت میکنند یا حق اولاد که به خانمها نمیدهند که البته یک دلیل آن وجود قانونهای قدیمیست. ما داریم با قوانینی کار میکنیم که مال پانزدهبیست سال گذشته هستند. به نظر من این قوانین باید بهروز بشوند.
زنان، کار بیرون از خانه و کار خانگی
زنان با وجود اینکه در سالهای گذشته در حوزههای مختلف و خارج از خانه مشغول به کار شدهاند، اما همچنان، بنا بر نقشهای جنسیتی پذیرفتهشده در جامعه، نقش مراقبتی از کودکان و انجام کارهای خانه را غالباً به تنهایی برعهده دارند. همین امر میتواند در شغلشان تداخل ایجاد کند و موجب شود تعداد زنانی که شغل تماموقت دایمی دارند کاهش یافته و بیشتر زنان تمایل به شغلهای پارهوقت باشند که همین امر روی درآمد، مزایا، ترفیع شغلی، بیمه و دیگر حمایتهای قانونی اشتغال تأثیرگذار است. یکی از عمده دلایلی که مردان عموماً مراتب بالای شغلی را در قبضه دارند و اغلب بر کار زنان نظارت میکنند نیز همین است.
الهام که اکنون خانهدار است میگوید:
شوهرم میگوید «زن باید به همسرش برسد». میگوید دوست دارد «وقتی خسته و کوفته میرسد خانه، زنش باطراوت باشد و با لبخند به او خوشآمد بگوید و برایش چای و شربت بیاورد تا خستگی کار از تنش در برود». من هم که دیگر از غرغرهایش عاصی شده بودم یک مدت پارهوقت میرفتم سر کار، یا پروژه میگرفتم و دورکاری میکردم. بعد هم دیگر کلاً ول کردم.
نعیمه میگوید:
راستش خیلی سخت است و واقعاً نمیشود سرکار بروی و برای بچهها و شوهرت هم سنگ تمام بگذاری. خب خیلی وقتها خسته میرسم خانه و حوصله ندارم. بعضی وقتها سرکار جروبحث میکنیم و با اعصاب داغان میرسم خانه. گاهی نمیتوانم آنقدر که دلم میخواهد وقت برای بچههایم بگذارم. بدتر از همه اضطراب هماهنگی کار و خانه است.
ندا میگوید:
ساعتهای کاری توی اداره شاید بین زن و مرد خیلی فرق نکند، باید طبق قرارداد از ۸ صبح تا ۵ بعد از ظهر در محل کار باشیم، ولی ما خانمها وقتی میآییم خانه تازه شیفت کاری دوم را باید شروع کنیم، اگه بچه کوچک داشته باشید که دیگه بدبختیت چند برابر بیشتر میشود یا اگر مهمان داشته باشی. متأسفانه در جامعۀ ما شاغل بودن خانمها جا نیفتاده. مثلاً همسر خود من وقتی از سرکار میآید خانه توقع دارد من مثل یک زن خانهدار براش چای بیارم و خانهداری کنم. این نگرشها فشار و استرس زیادی به یک خانم کارمند وارد میکند که همین سلامت ما را به خطر میاندازد.
وظایف خانهداری، رسیدگی به همسر و مراقبت از کودکان بیاجر و مزد تلقی میشوند و در مقابل، پاداشهای واقعی زندگی اجتماعی مانند پول، منزلت، قدرت، آزادی، فرصت رشد و حس ارزشمندی در اختیار مردان است. نظام مردسالار با حذف زنان از بیشتر مشاغل، باعث میشود آنان در حرفههای در دسترسشان دستمزدی کمتر دریافت کنند و همچنان درون خانواده به مرد متکی باشند.
آزار جنسی
در قوانین ایران در زمینۀ اذیت و آزار زنان در محیط کار تعریف روشنی وجود ندارد و حمایتی از شخصی که مورد تعرض قرار گرفته انجام نمیشود. در لایحۀ «صیانت، کرامت و تأمین امنیت زنان» نیز بحث آزار جنسی زنان در محیط کار به طور صریح گنجانده نشده و در هیچ مادهای از این لایحه اشارهای به حقوق زنان در محیط کار و خصوصاً آزار جنسی نشده است.
نگار میگوید:
من بیست و خردهای سال سن داشتم که در یک انتشارات مشغول به کار شدم. متأسفانه یکی از وظایف من در نشر این بود که اصلاحیههای ارشاد را روی کتابها اعمال کنم. در واقع باید سانسور کتابها را انجام میدادم تا بشود برایشان مجوز گرفت. مدیر انتشارات همیشه از من میخواست این موارد را در متن کتاب مشخص کنم و پیش او ببرم تا با هم برایشان تصمیمگیری کنیم. هر بار مورد اروتیکی در متن کتاب وجود داشت از من میخواست آن را بلند بخوانم بعد نگاهم میکرد و لبخند شیطنتآمیزی میزد. هر وقت قرار بود سانسورهای کتابی را اعمال کنیم، من عزا میگرفتم. همین داستان موقع انتخاب کتابها برای ترجمه هم پیش میآمد.
نگار ادامه میدهد:
یکی از وظایف من این بود که کتابهای مختلف را بررسی کنم و ببینم آیا جوری هستند که بشود برایشان مجوز انتشار گرفت یا نه. بعد باید میرفتم به مدیرمان توضیح میدادم دقیقاً چرا نمیشود کتاب را در ایران منتشر کرد. منتها اگر سربسته میگفتم کتاب مسئلۀ اروتیکی دارد قبول نمیکرد و از من میخواست کامل توضیح دهم. چندین بار از او خواسته بودم اجازه دهد موارد را به شکل مکتوب به او گزارش دهم که باز هم قبول نمیکرد. از من میخواست به اتاقش بروم، در را میبست و من مجبور بودم توضیح دهم که مثلاً شخصیتهای کتاب با هم تریسام دارند و آن قسمت از کتاب چنان مهم است که نمیشود حذفش کرد. او هم چشمهایش برق میزد، لبخندی تحویلم میداد و در مورد جزئیاتش از من میپرسید.
پونه که نویسنده و شاعر است میگوید:
خیلی وقت پیش برای چاپ شعرهایم با یک انتشارات تماس گرفتم. گفتند ساعت چهار و نیم عصر بیا. وقتی رفتم علاوه بر مدیر نشر که مردی حدوداً شصت ساله بود دو خانم هم پشت کامپیوترهایشان مشغول به کار بودند. مدیر من را به دفترش دعوت کرد و در را بست. شعرهایم را یکییکی میخواند و در موردشان حرف میزد و تعریف میکرد. ساعت پنج هر دو خانم آمدند و خداحافظی کردند. حالا من و آن آقا توی ساختمان تنها بودیم. گفت شعرهای من او را سر ذوق آورده و میخواهد برایم از شعرهای نرودا و لورکا بخواند. دو کتاب که معلوم بود چاپ قبل از انقلاب هستند را از قفسه برداشت و ورقشان زد تا شعرهای دلخواهش را پیدا کند: شعرهایی که در مورد پستان، بوسه، تن مرمرین برهنه و ... بودند (اگر موقعیت جور دیگری بود از این شعرها لذت هم میبردم). واقعاً معذب شده بودم. بلند شدم که بروم که آمد و بغلم کرد و محکم فشارم داد. چنان ترسیده بودم که رنگم پریده بود و نزدیک بود پس بیفتم، فکر کنم متوجه شد چون گفت از من میترسی؟ تو جای دختر منی. خودم را از بغلش بیرون کشیدم و گفتم دیرم شده و خانوادهام نگران میشوند (که البته واقعیت نداشت، خانوادۀ من اصلاً ساکن تهران نبودند) به سمت در واحد رفتم و متوجه شدم قفل است! احتمالاً موقعی که از اتاق بیرون رفته بود تا کتاب بیاورد در را قفل کرده بود. دیگر کاملاً وحشت کرده بودم که آمد و در را باز کرد. داشت میگفت خودم میرسانمت که من مثل فشنگ در رفتم!
جنسیتزدگی خیرخواهانه
جنسیتزدگی بیماریای اجتماعی است که به دو شیوۀ خصمانه و خیرخواهانه اعمال میشود؛ نوع اول آشکارا، همراه با خشونت و سلطهجویی محسوس است، اما در نوع دوم، زن جنس لطیف، شکننده، ضعیف و دنبالهرو پنداشته میشود که به کمک نیاز دارد و با او بایست جنسیتزده، اما «دوستانه و صمیمانه» برخورد کرد و نقشهای محدودتری برایش در نظر گرفت. این دو نگاه را نمیتوان کاملاً از یکدیگر منفک دانست؛ زیرا گرچه در نحوۀ اعمال با یکدیگر متفاوتاند، اما هر دو ریشه در حفظ موقعیت برتر مردان در ساختار هرم قدرت اجتماعی دارند و در نهایت جنسیتزدگی خیرخواهانه اگرچه به ظاهر همراه با مهربانی و لطف است، خط بطلانی بر توانمندی و استقلال زنان میکشد.
پونه میگوید:
تازه فارغالتحصیل شده بودم و داشتم دنبال کار میگشتم. همان زمان خواستگاری داشتم که شرایط و درآمد خوبی هم داشت. وقتی فهمید میخواهم بروم سر کار به شدت منعم کرد و گفت زنها ظریفاند و کار کردن بیرون خانه خسته و پژمردهشان میکند و روحیه لطیفشان را داغان میکند. برایم از دوستش گفت که خودش و زنش همکاراند و وقتی میرسند خانه یکی میافتد روی این مبل و آن یکی روی آن مبل و گفت همسر دوستش اصلاً وقت نمیکند به کارهای خانه یا به شوهرش برسد و اصلاً به خودش هم نمیتواند برسد و پیر و شکسته شده! وقتی اعتراض کردم که من هم در زندگی به هدف و احساس ارزشمندی و مفید بودن نیاز دارم گفت که پول میدهد تا هر کلاسی که دوست دارم بروم و سر خودم را گرم کنم!
حجاب اجباری
زنانی که در ادارات دولتی در ایران مشغول به کارند برای نگه داشتن شغل خود ناگزیرند مراحل مختلف گزینش را طی کرده و به حجاب مورد قبول حکومت تن بدهند.
سولماز میگوید:
راستش اصلاً دلم هم نمیخواهد مدیر شوم؛ چون حاضر نیستم پوششم را عوض کنم و مثلاً چادر سر کنم. الزام به پوشش خاص برای خانمها خیلی بیشتر از آقایان است و من به شخصه از این موضوع خیلی بدم میآید. وقتی حس اجبار میکنم که طبق خواسته دیگری لباسم را تغییر بدهم خیلی ناراحت میشوم.
فرناز میگوید:
ما در پوشش هم تبعیض داریم. مثلاً خانمها در فصول گرم سال باید روسری و مقنعه با رنگهای تیره سر کنند و مانتوی بلند بپوشند و از گرما هلاک شوند، ولی آقایان آستین کوتاه میپوشند.
نعیمه میگوید:
اداره برای ما خانمها هر سال مانتوی فرم تهیه میکند که مجبوریم سرکار بپوشیم، ولی آقایان با لباسی به انتخاب خودشان میآیند. اختیار انتخاب لباس و یا رنگاش را از خانمها میگیرند.
الهه که در یک شرکت دانشبنیان واقع در مرکز خدمات فناوری دانشگاه شریف مشغول به کار است میگوید:
دم ورودی دانشگاه، ناخنهایمان را هم نگاه میکنند نکند لاک زده باشیم، حتی توی زمستان میخواستند که دستکشمان را درآوریم تا ناخنهایمان را ببینند. زمان کرونا یک بار از من خواستند ماسکم را بردارم که ببینند رژ پررنگ نزده باشم! چندین بار شده از طرف مدیریت برای خانمها ایمیل زدهاند و دستورالعمل پوشش را گوشزد کردهاند.
گرچه حجاب اجباری که با نظام هنجاری جامعه تناسبی ندارد در خیابانها و محیطهای عمومی کاملاً پس زده شده، در ادارات، دانشگاهها و محیطهای دولتی، حاکمیت هنوز میتواند به ضرب زور، زنان را به اجرای آن وادار کند.
نظرها
نظری وجود ندارد.