ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

از زلزله لیسبون تا جنبش «زن، زندگی آزادی»

جلال رستمی گوران − بازخوانی زلزله لیسبون (۱۷۵۵) و تأملی بر روند سکولاریسم در ایران.

در سال ۱۹۰۶ میلادی (۱۲۸۴ خورشیدی)، زمانی که انقلاب مشروطیت در ایران رخ داد، اروپا فاصله زمانی طولانی‌ای از زلزله‌ای بزرگ‌تر عبور کرده بود که نه تنها خاک، بلکه اندیشه‌ها و باورهای مردم را متحول کرد: زلزله لیسبون دراول نوامبر ۱۷۵۵.

این رویداد طبیعی با شدتی برابر ۹ ریشتر، کلان ‌شهر لیسبون، پایتخت پرتغال را به ویرانه‌ای بدل کرد و همزمان پرسش‌هایی عمیق درباره جایگاه خداوند، عدالت الهی، و نقش مذهب در جامعه را مطرح نمود. این گونه پرسش‌‌ها به تحولات فکری ودوران روشنگری عمق تازه‌ای بخشید وزمینه ساز سکولاریسم دراروپا شد. در ایران، اما، پس ازانقلاب مشروطیت، چالش‌های فکری واجتماعی همچنان در سایه نفوذ گسترده مذهب باقی ماند.

این مقاله، با الهام از تجربه تاریخی اروپا، ابتدا به تأثیر زلزله لیسبون بر اندیشه روشنگری وسکولاریسم می‌‌پردازد و سپس بطورمختصر چالش‌ها وامکانات روند سکولاریسم در ایران معاصر را مورد بررسی قرار می‌‌دهد.

تاثیر زلزله لیسبون بر اندیشه‌ی روشنگری

گرهارد اشترمینگر، فیلسوف اتریشی پژوهشگر آثار هیوم و آدم آسمیت، درکتاب «جهان به لرزه در می‌آید» (۱) بطور مفصل به زلزله‌ی لیسبون و تاثیرات آن بر جامعه روشنفکری اروپا می‌پردازد. او معتقد است که زمین‌لرزه‌ی لیسبون با ۶۰ هزار کشته یکی از مهم‌‌ترین فجایع طبیعی است که تا به امروز درتاریخ مدرن اروپا رخ داده است. پس‌لرزه‌ها، سونامی وآتش سوزی‌هایی که بعد از آن برای روزهای متوالی رخ داد نه تنها ثروتمندترین شهر قاره‌ی اروپای آن زمان را ویران کرد، بلکه دیدگاه جهان مسیحیت را نیز تکان داد. اشترمینگر نشان می‌دهد که پس از این فاجعه در پرتغال گام‌های اساسی برای نوسازی فکری آغاز شد و به تبع آن درسرتاسر اروپا تلاش‌های جدی برای توضیح پدیده‌های جهان بدون توسل به خدا، گناه انسانی و مجازات الهی، آغازگردید. او در بررسی خود نتیجه می‌گیرد که ظهور جهان‌بینی سکولار به‌طور جدایی‌ناپذیری با زلزله‌ی ویرانگر لیسبون مرتبط است.

زلزله لیسبون بر فیلسوفان عصر روشنگری نیز، تأثیر عمیق گذاشت. پس از این زلزله روشنفکران در سراسر اروپا از جمله فیلسوفانی چون کانت، ولتر، روسو به‌دنبال توضیحی برای فاجعه‌ای بودند که لیسبون از سر گذرانده بود. این ایده که یک خالق خیرخواه جهان را براساس قوانین طبیعی که برای عقل بشر قابل فهم است، بنا نهاده است زیر سوال رفت.

ایمانوئل کانت به فاصله‌ی کوتاهی درباره‌ی آن سه مقاله‌ی کوتاه نوشت. او در این نوشته‌ها به بررسی این زلزله و جستجوی توضیحاتی برای آن پرداخت و برخلاف فلاسفه‌ای چون ولتر که آن‌را نمونه‌ای از بی‌‌عدالتی الهی می‌‌دانستند، سعی کرد توضیحی علمی و طبیعی برای زلزله ارائه دهد. کانت معتقد بود که روا نیست رویدادهای طبیعی را به عنوان «تنبیه الهی» تفسیر کرد، بلکه باید به دنبال علل طبیعی آنها بود. این رویکرد نقطه عطفی درتقویت نگاه علمی به جهان به شمار می‌رود.

اما ولتر زلزله لیسبون را به عنوان نمونه‌ای از بی‌‌عدالتی و بی ‌نظمی درجهان دید و آن‌را به عاملی برای به چالش ‌گرفتن نظریات خوش‌‌بینانه درمورد نظم الهی و خیر مطلق تبدیل کرد. او در شعری مشهور تحت عنوان «به محک‌گذاشتن جمله‌‌‌ی: همه چیز خوب است» به انتقاد از فلسفه خوش‌‌بینی لایبنیتس و آموزه‌های کلیسا پرداخت. او در این شعر با زبان و لحنی تلخ و تردیدآمیز، این آموزه را که همه چیز خوب و خواست الهی است، به چالش کشید.

نظرروسو برخلاف ولتر بود. استدلال او این بود که زلزله به خودی خود فاجعه نیست؛ بلکه این انسان‌ها هستند که با ساختن شهرهای بزرگ و تجمع در آن‌ها، خطرات طبیعی را به فجایع بزرگ تبدیل می‌‌کنند. او به ولتر نوشت که به جای سرزنش خداوند، باید تصمیمات انسانی را بررسی کرد. این تضاد دیدگاه‌ها، انعکاسی از تغییرات فکری و اجتماعی عمیقی بود که زلزله لیسبون در اروپا پدید آورده بود.

این پندار که بلایای طبیعی همچون زلزله و سیل نوعی «مجازات الهی» هستند، ریشه در باورهای عمیق مذهبی و فرهنگی دارد که قرن‌ها در جوامع مختلف گسترش یافته‌اند. در جوامعی که مذهب بر آن‌ها حاکم است، چنین باورهایی به عنوان نوعی تفسیر معنوی از وقایع ناگوار به‌کار می‌رود. این باورها همراه با دیگر آموزه‌های دینی روحانیون مردم را وا می‌دارند که بلایای طبیعی را نتیجه‌ی غضب الهی بر گناهان انسان به حساب بیاورند. این امر همانطور که دربالا اشاره شد پس از زلزله‌ی لیسبون درسال ۱۷۵۵ در اروپا به شدت به‌چالش کشیده شد. اما در کشورهایی که سیطره مذهب هنوز هم بر آن‌ها سایه افکنده، چنین تغییر فکری نتوانسته است به‌طور اساسی، راه را برای جهان‌بینی سکولار و استقرار آن باز کند.

ایران: زلزله‌های فکری و چالش‌های سکولاریسم (۲)

در ایران، اولین «زلزلهٔ فکری و اجتماعی» را می‌‌توان در انقلاب مشروطه (۱۹۰۶ میلادی) مشاهده کرد. مشروطه‌ خواهان با هدف ایجاد حکومتی مبتنی بر قانون و محدودکردن قدرت مطلقهٔ شاه، تغییرات مهمی درساختار سیاسی واجتماعی کشور ایجاد کردند. این انقلاب، اگرچه یکی از نخستین جنبش‌‌های سیاسی مدرن در ایران بود، اما نیروهای روشنفکر و اصلاح‌طلب آن زمان، با وجود تلاش‌‌های گسترده نتوانستند نقش مؤثر روحانیون را که نمایندگان شریعت بودند، به طور جدی محدود کنند. به همین علت آن‌ها توانستند همچنان به نقش خود در سیاست و فرهنگ جامعه ایران ادامه دهند و به‌ عنوان محافظان اصلی ارزش‌‌های اسلامی در عرصه‌‌های سیاسی و اجتماعی باقی بمانند.

در دورهٔ پهلوی‌، به‌‌ویژه در زمان رضا شاه، تلاش‌هایی برای کاهش نفوذ روحانیت در سیاست و محدودکردن قدرت آن صورت گرفت. در دوران محمدرضا شاه نیز اصلاحات اقتصادی و اجتماعی مانند مدرن‌‌سازی، گسترش آموزش و اعطای حقوق زنان دنبال شد. با این‌حال، ماهیت استبدادی حکومت آن‌ها مانع از ایجاد ارتباطی عمیق و مؤثر با توده‌های مردم شد. به همین‌دلیل، این رشته اصلاحات نیز نتوانستند تأثیری جدی و پایدار بر باورهای مذهبی مردم بگذارند یا جامعه را به ‌طور ریشه‌ای برای پذیرش یک نظام سکولار آماده کنند؛ چرا که رابطهٔ حکومت‌‌های استبدادی با مردم اساساً یک‌ جانبه و از بالا به پایین است.

انقلاب ۱۳۵۷: بازگشت به سنت‌های دینی

انقلاب ۱۳۵۷ را می‌توان به ‌عنوان یک «زلزله» اجتماعی و سیاسی توصیف کرد که برخلاف زلزلهٔ انقلاب مشروطه، نه تنها نتوانست تغییرات پیشروانه و بیدارگرانه ایجاد کند، بلکه مسیر جامعه ایران را به سمت تحولی واپس‌‌گرا سوق داد. این انقلاب، به جای گشودن درهای جدید به سوی آزادی‌های اجتماعی و سیاسی، بسیاری از حقوق و آزادی‌‌هایی را که مردم، به ‌ویژه زنان و جوانان پیش ‌تر به دست آورده بودند، ازآنان گرفت.

یکی از پیامدهای اصلی انقلاب ۱۳۵۷ بازگرداندن نفوذ گسترده و بی ‌حدوحصر نهادهای دینی به ساختارهای حکومتی بود. این نهادها که پس از انقلاب مشروطه و دوران پهلوی تا حدی به حاشیه رانده شده بودند، بار دیگر به مرکز قدرت بازگشتند. این بازگشت با سرکوب گسترده فعالیت‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همراه بود و حقوق اقلیت‌‌های قومی و دینی را نقض و به‌شدت سرکوب کرد. علاوه براین، با تحمیل قوانینی برگرفته از تفاسیر قرون ‌وسطایی از دین، محدودیت‌های شدیدی بر آزادی‌های فردی و اجتماعی اعمال شد و وضعیت زنان را به ‌طور چشمگیری محدود و نابرابر ساخت.

جنبش «زن، زندگی، آزادی»: لرزه‌ای بر ساختارهای سنتی و مذهبی

جنبش «زن، زندگی، آزادی» در سال‌های اخیر همچون زلزله‌‌ای، بنیان‌های سنتی و مذهبی جمهوری اسلامی را به چالش کشیده است. این جنبش، که از همان آغاز نمادی از خواست برابری جنسیتی و آزادی‌های اجتماعی بوده، به نقطه عطفی در تغییرات فرهنگی و اجتماعی ایران تبدیل شده است. هدف اصلی آن نه تنها پایان‌دادن به اقتدار نهادهای دینی در حکومت و جامعه، بلکه ترویج ارزش‌‌های نوینی همچون کرامت انسانی، آزادی فردی و عدالت اجتماعی است.

با وجود سرکوب‌‌های گسترده و تلاش شدید حکومت برای حفظ نفوذ نهادهای مذهبی، جنبش «زن، زندگی، آزادی» نشان داده که ظرفیت بالایی برای مقابله با این فشارها دارد. این جنبش توانسته از مسائل جنسیتی فراتر رفته و کلیت نظام استبدادی حاکم را زیر سوال ببرد. علاوه بر این، نسل جوان را به درک عمیق‌‌تری از حقوق خود ترغیب کرده و توجه جامعه را به لزوم تغییرات بنیادین در ساختارهای قدرت معطوف ساخته است.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» با تلاش برای جدا کردن دین از عرصه‌های عمومی، دفاع از حقوق بشر، و تأکید بر آزادی‌های فردی، گفتمانی تازه را در جامعه ایران ایجاد کرده است. این جنبش نه‌ تنها فضای عمومی را به سمت بازنگری در رابطه میان دین، انسان و طبیعت سوق داده، بلکه توانسته زمینه‌ای برای اندیشیدن به آینده‌ای مبتنی بر آزادی، عدالت و سکولاریسم فراهم کند.

تجربه تاریخی در اروپا پس از زلزله‌ی لیسبون و روندهای پس از آن به ما نشان می‌‌دهد که تغییرات و تحولات فرهنگی و فکری معمولاً به تدریج و از دل جنبش‌‌های اجتماعی-سیاسی و تلاش‌های جمعی مردم و همراهی و روشنگری فعالان عرصه‌های گوناگون اجتماعی رخ می‌دهد. با این حال، موانع زیادی هم بر سر راه آن‌ها وجود دارد.

 نمی‌توان به‌سادگی انتظار داشت ساختارهای مذهبی و فرهنگی قدیمی و سنتی که به ‌طور عمیق در جامعه ایران ریشه دوانده‌اند، به ‌راحتی از جایگاه خود کنار روند. اما جنبش «زن، زندگی، آزادی» از این‌نظر امیدوار کننده است که نسل جوان ایران را به پرسشگری، آگاهی و تحلیل موضوعاتی تشویق کرده که تا پیش از این تابو محسوب می‌شدند. در نتیجه می‌توان به آینده این جنبش همچنان خوش‌بین بود.

پانویس‌ها

1- Gerhard Streminger, Die Welt gerät ins Wanken – Das Erdbeben von Lissabon 1755 und die Wirkung auf das europäische Geistesleben. Ein literarischer Essay, Alibri Verlag, Aschaffenburg 2021

۲- تشبیه انقلاب مشروطیت، انقلاب اسلامی و همچنین جنبش زن، زندگی، آزادی به زلزله از دوجنبه قابل تامل است: اول نیروی ویرانگر و سازندگی پس از آن و دوم پس لرزه‌های پس از زلزله.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

نظری وجود ندارد.