سه شعر از مریم رضایی
اشعار مریم رضایی در این مجموعه، نمونهای از شعر معاصر با مضامین اجتماعی و سیاسی است. این اشعار به خوبی حال و هوای جنبش ژینا را بازتاب دادهاند. استفاده از زبان و تصاویر ذهنی قوی، این اشعار را به آثار قابل تأملی تبدیل کرده است.
پروانههای خشک
پروانههای خشک
میان سیاه مشقهای ما
و سقلمههایی که تو را صدا میزنند
به آن نام نامیِ زنان
سقلمههای بدنامی و بینامی
میان دفترهای مشق
به چشمهای خیرهی دختران به خیابان
پروانهها را که خشک میکنید قیام کنید
برای پیلههای جوشان
برای شرم مداد رنگیها.
تلخی این چای تیره را
هیچ قندی فریب نمیدهد.
وقتی قیام اقاقی قلم شد
گرداگرد این نعش
سقلمههایی ندا میداد:
در خیرگی دختران به خیابان
شهامت هیچ پروازی نیست.
حالا ببین
پروانهها
خط میزنند
رد بلند سیاهی
۲
برای سپیده رشنو
صدا مثل تو بود
مثل کبودی نگاهت وقتِ سلام
مثل تردیدی که شکسته بودی
مثل شهامتی که رسیده بود روی درخت حواس
و تنها نبود وقتی که میخواند قناریِ بودنش را.
صدا مثل تو بود؛
روشن و رسا
تنپوش بلندی از خواستن بر تنش
مد ممتدی از آزادی بر قایق دقایقش
بادبانی از نور بر انگشت اشارهاش
که بر شیپوری از عزمش میراند.
حتی وقتی همهی نهنگها خودکشی کرده بودند
او بود که راه دریا را میدانست.
شهریور ۱۴۰۱
۳
کسی آرام روی پلنگهایت خط میکشد،ای شب بارانی!
کسی آرام روی غزلهایت خط میکشد،ای شب بارانی!
گمشدهایم ما
سایههایمان هم به سکسکه افتاده
شبزدهایم، بین خواستن و امکان
وقتی کلمهها جملهها را فراموش میکنند.
چرا همه درها قفل شدهاند؟
اینجا، لابهلایِ این درختها حتی
چرا پنجرهها بستهاند؟
به سکسکه میافتم
تا یک نفس عمیق
عضلاتِ منقبضِ خواست را
در من بیدار کند.
به سکسکه میافتم
و جایی، پلی سقوط میکند.
به سکسکه میافتم
و پرندهای در پرواز
با چشمهای باز
به شیشهی پنجره میخورد.
وقتی که دست از شهامتِ مشت سقوط میکند
وقتی که خورشید در دهانِ آسمان، ترشیده است
حالا چه فایده که از آسمان، خطهای بیدریغ
مشقهای شهر را خط بزنند؟
شهر با هیچ آب کری پاک نمیشود دیگر.
به خانه نرو
این ابتدایِ ویرانیست
و هیچ خیابانی را
در امید یافتنش نگرد
این شهر روی بمب خوابیده است
و ارگاسم، به سلسلهی مسلسلهای اعظم میرسد
دیگر آسمانهای این سرزمین هم
به شوق پریدنِ هیچ مرغی
آغوش نمیدهند
ما ایستادگان به تماشای آتشبازی
قرنهاست دهانمان هم بوی نفت میدهد.
نظرها
نظری وجود ندارد.