شعر زمانه
رامین باغبانیان: برای بکتاش آبتین که شراره زد
موضوع اصلی این شعر، مبارزه و مقاومت ملت ایران در طول تاریخ است که در وجود بکتاش آبتین جلوهای از آن را میتوان سراغ گرفت. شاعر با استفاده از شخصیتهای اسطورهای مانند سیاوش و ابراهیم، به این مبارزه بعد حماسی و اسطورهای بخشیده است. همچنین، با اشاره به زن ایرانی، به نقش زنان در این مبارزات نیز پرداخته است.

مهدی کاظمی (۲۵ آذر ۱۳۵۳ – ۱۸ دی ۱۴۰۰) معروف به بکتاش آبتین، شاعر، کارگردان فیلم و زندانی سیاسی
تو را چه بختِ سپید و پیشانیِ بلندیست پهلوان
که از کوچه پسکوچههای کاگلیِ طهران
به تارکِ تاریخ، تازان
آنجا که آتش به ابراهیم گلسِتان
و به سیاووش بوستان
بشتابید پَلیدان! هیزم آورید پَستان!
از درختانِ هیرکان
تا نخلهای سیستان
شاخههای پیر و برنا، خشک و تر، سوزان
به قامتِ دماوند آتش ای ناکَسان!
و کنون این سیاوش است، شاهزادهی ایران
که میگذرد از حریق، دَمان
خندان و جوان
شکّر لب و شیرین دهان
بذرِ دلاوری پراگَنان به خاکِ ایران
تا دوباره از نو روان
بَرومند سَروی چنان
***
إمرأه، حیاه، حرّیّه
ما خروشان ما چه جوشان
آذرخش و رعد و بهمن، سیل و طوفان
شیرزنم من، صفشکنم من، شهیدِ حبّ وطنم من
میرقصم و پاکوبانم، خاک ایران کفنم من
شیرمَردم، خلاصه کردم: مِی ام حرام و وقفِ نبردم
تازیانه میخرم، از برای میهنم
بر سرِ دارم، اما
در سرِ زارم، صدها
ولوله دارم، هلهله دارم، ولوله دارم، هلهله دارم!
دستم از خورشید و دیگر ماه و دل از آسمان
طرّهام کوریِ چشمِ غاصبان
پاسبانم، پاسبان
خود گَلهام خود شبان
اسلحه در مُشتم
برادرم پشتم
حک کنم بر سینۀ سُربیّت
امراه ، حیاه، حرّیّه!
***
زن
زن، گمشدۀ جنگهاست
مثل نامهای که باد میبرد
یوسفی که گرگ میدَرد
شعری که شاعر از یاد میبرد
نظرها
نظری وجود ندارد.