از بایگانی تا تخیل: خوانشی جامعهشناختیـتاریخی از آثار نسیم خاکسار
تورج اتابکی، تاریخنگار و پژوهشگر با تمرکز بر آثاری که نسیم خاکسار در تبعید نوشته است در نکوداشت او سخن گفت. به باور اتابکی «نسیم خاکسار با آثارش سهمی ماندگار در تدوین تاریخنگاری اجتماعی دوران معاصر ایران دارد.»

تورج اتابکی، پژوهشگر
نسیم عزیز، خانمها و آقایان، دوستان گرامی،
بیایید با این گزاره آغاز کنیم که تاریخنگاران در پی بازآفرینی آنچه رخ دادهاند، هستند و نویسندگان تخیل را به کار میگیرند تا آنچه ممکن بوده رخ دهد را به تصویر بکشند. با این حال، هر دو - هرچند با رویکردها و ابزارهایی متفاوت - در تلاشاند تا بفهمند که انسانها چگونه با تاریخ، با گسستها و با حافظهی جمعی یا سرکوب، زندگی کردهاند. در این گفتار، با استناد به آثار دوست دیرینهام که به دوستیاش میبالم، میخواهم به این نکته اشاره کنم که چگونه میتوان رمان و داستان کوتاه را نه فقط بهعنوان اشکال ادبی، بلکه بهعنوان اسنادی جامعهشناختی خواند - متونی که ساختارهای تاریخیای را که در دل آن پدید آمدهاند، ثبت میکنند، میشکنند یا به چالش میکشند.
بهعنوان تاریخنگاری اجتماعی که برای دادن صدا به بی صدایان (giving voice to voiceless)، تهیدستان و فرودستان، بایگانیهای سانسورشده، و خشونتهای ایدئولوژیک را میکاود، من در داستان نه گریز از تاریخ، بلکه راهی برای رویارویی با آن یافتهام. رمان و داستان کوتاه نه تنها تجربهای زیباییشناختیاند، بلکه پنجرههاییاند به سوی جهانهای اجتماعیِ زیسته، ذهنیتهای ثبتنشده، و چشماندازهای عاطفی که بایگانیهای سنتی قادر به حفظ آنها نیستند. در این گفتار، میخواهم شیوهای برای خوانش داستان ادبی - بهویژه رمان و داستان کوتاه مدرن - پیشنهاد کنم؛ نه فقط بهعنوان محصولی فرهنگی، بلکه بهمثابه سندی تاریخی و جامعهشناختی.
رمان را در نظر بگیرید. پیدایش رمان مدرن، با رشد سرمایهداری، شهرنشینی و دولت-ملت مدرن همراه بوده است. در نگاه گئورگ لوکاچ در نظریهی رمان، این قالب ادبی زمانی پدید میآید که یکپارچگیِ معنا در جهان، از هم گسسته و فرد از جامعه و تاریخ بیگانه شده است. رمان به شکلی ویژه، توان آن را دارد که تناقضات جهان مدرن را به تصویر بکشد: بیگانگی، جابهجایی، امید، و حرکت در بطن تاریخ.
در این معنا، رمان تنها آینهای برای جامعه نیست؛ بلکه خود، شکلی اجتماعی است که در بطن شرایط تاریخیاش شکل میگیرد و تأثیر میگذارد. خواه رمانهای تاریخی والتر اسکات را بخوانیم، یا جهانهای بورژوایی بالزاک و فلوبر را، و یا واقعگرایی انقلابی دیکنز را، در همه حال با تجربهی در حال تغییر تاریخ سروکار داریم. به روایتی، رمان، شکل ادبی دولتـملت است. ساختارهای هویت را میسازد، اجتماعات خیالی را خلق میکند، و پیچیدگیهای تغییر اجتماعی را از دریچهی زندگی فردی قابل درک میسازد.
اما اگر رمان در پی تمامیت است، داستان کوتاه از دل گسست جان میگیرد. در برابر ساختار روایی گستردهی رمان، داستان کوتاه لحظهی بحران را ثبت میکند - لحظهای از درنگ، شکست، یا گسست. والتر بنیامین در مقالات درخشان خود، پیدایش داستان کوتاه مدرن را همزمان با فروپاشی روایت سنتی میبیند - زمانی که تجربهی جمعی جای خود را به تجربهی تکانهای و لحظهای میدهد. داستان کوتاه، بازتاب جهانی است که در آن تداوم سنت و انسجام روایت فرو ریختهاند.
برای تاریخنگاری که به سرکوب و قدرت ایدئولوژیک میپردازد، داستان کوتاه ابزاری تیز و دقیق برای مطالعهی ناگفتههای جامعه است. به داستانهای چخوف، کافکا یا حتی صادق هدایت بیندیشید: در هر سه، نوعی خاموشی، کنشگریِ پنهان، یا استیصال وجود دارد که در کتابهای تاریخ دیده نمیشود. این داستانها پاسخ نمیدهند؛ بلکه ما را با تجربههای ناتمام، با ترس، بیگانگی و اضطراب رها میکنند. آنها به نوعی، بایگانیهای عاطفی هستند.
حال چگونه میتوانیم بهعنوان تاریخنگار اجتماعی، ادبیات داستانی را جامعهشناسانه بخوانیم؟ یکی از راهها برخورد با داستان بهمثابهی بایگانی است - نه بایگانیِ صرف رخدادها، بلکه بایگانیِ احساس تاریخی. در این راستا، پیر بوردیو یادآوری میکند که ادبیات درون میدانی اجتماعی و نسبتاً خودمختار شکل میگیرد، میدانی که در آن سرمایههای فرهنگی و نمادین و عادتوارههای نویسندگان، جایگاه و تولیدات آنها را تعیین میکنند.
وقتی با چنین نگرشی به رمان و داستان نگاه میکنیم و به آنچه در زیر سطح رخ میدهد توجه میکنیم: الگوهای سخن، حرکات، سکوتها، و غیبتها معنای تازهای می گیرند. آنچه گفته نمیشود، اغلب از آنچه گفته میشود گویاتر میشود. من در پژوهشهای خود دربارهی کمونیستها و انقلابیان ایرانی در شوروی، جایی که بایگانیها سانسور شدهاند و گورها بینشاناند، گاه در ادبیات چیزی یافتم که تاریخ قادر به ارائهی آن نبود: احساسی از چگونه زیستن زیر سایهی ترس، گزارشهای مخفی انسانها علیه یکدیگر و خیانت به آرمانها. به آثار بوریس پاسترناک، میخاییل بولگاکف و الکساندر سولژنیتسین نگاه کنید: پاسترناک در دکتر ژیواگو، زوال فردیت و اخلاق انسانی را در سایه انقلاب یا کودتای کمونیستی و ایدئولوژی مسلط به تصویر می کشد، جایی که زندگی شخصی قربانی تاریخ کلان میشود. بولگاکف در مرشد و مارگریتا با بهرهگیری از استعاره و سورئالیسم، جامعهای را ترسیم میکند که حقیقت و معنویت در آن قربانی بوروکراسی و سرکوب فراگیر ایدئولوژیک شده است و سولژنیتسین با آثار مستند گونهاش مانند مجمعالجزایر گولاگ، تاریخ سیستماتیک را از پایین و از منظر قربانیان روایت می کند، و ساختارهای قدرت را در پیوند با خشونت نهادی، آشکار میسازد.
به سپهر ادبیات ایران بیاییم: میتوانیم به بوف کور هدایت اشاره کنیم - نه به این دلیل که رویدادی تاریخی را ثبت میکند، بلکه بهسبب آنکه جهانی از رنج روانی، سرکوب، و نومیدی سیاسی را مجسم میسازد. ادبیات فارسی اغلب نقد خود را از طریق استعاره، سکوت و روایتهای غیرمستقیم ارائه میدهد. این متون به بایگانیهای بدیل بدل میشوند - فضاهایی که در آنها امر ناگفته و سانسور شده، شکلی مییابد.
حال، آثار نسیم خاکسار. درنگ من در اینجا بر آثاری است که نسیم در تبعید نسیم نوشته است که بخشی از آن در سپهر ادبیات تبعید می نشیند، آثاری که به داوریم در جایگاه برجستهترین صداهای ادبیات تبعید ایرانی قرار دارد. نسیم، که خود تبعیدی پس از انقلاب اسلامی است، در داستانها و رمانهای خود بازتابی ژرف از تبعید، سانسور، و فروپاشی هویت ارائه میدهد. از بقال خرزویل می گذرم که در بارهاش بسیار گفتهاند و گفتهام.
درداستان کوتاه سگی زیر باران نسیم تصویری تاثیرگذار از تنهایی، غربت و بیگانگی راوی مهاجر در یکی از محله های دورافتاده شهر اوترخت ارایه می دهد:
قدم زدن زير باران هميشه حس تنهائی را در من شديدتر میكرد. اما انگار چارهای نداشتم. هرگاه كه بيقراری تو شروع شد، حالتی كه از پيش هم خبر نمیكند، ديگر نمیتوانی در يكجا بمانی. البته اين حالتها ديگر بعد از مدتی پارههای هميشگی زندگیات در تبعيد میشود. از دستت هم كاری ساخته نيست. دلت نمیخواهد بگذاری ياس بر تو چيره شود و افق را تاريك ببينی. اما میشود. نمیخواهی احساس خستگی كنی، اما پيش میآيد. نمیخواهی با رنج و درد مردمت فاصله داشته باشی و احساس كنی كه نقش تماشاگری را يافتهای. تماشاگری كه میبيند همه آن چيزهائی كه دوست شان میداشت و میدارد، دارند هركدام به شكلی ويران میشوند، اما میبينی كه يافتهای. آنگاه به گذشتهات برمیگردی و از خودت میپرسی راستی كه بودی؟ و چه میخواستی؟ آيا همه آن رنجهای زندگیات به خاطر اين بود تا ساحل عافيتی بيابی و روح مردهات را از صبح تا شب به اين جا و آن جا بكشانی. و ببينی كه جسم جوانت دارد پير میشود. و تپشهای قلبت كاستی میگيرد. به خودت نهيب میزدی كه نه! و هر روز كه از خواب برمیخواستی سعی میكردی دوباره از نو شروع كنی. از نو بسازی. اما انگار دير شده باشد . انگار خيلی دير شده باشد، ديگر نمیتوانستی. حتی اگر میخواستی هم نمیتوانستی. و اين گونه بود كه چون قايقی بادبانی تن به باد میدادی. باد ويران كننده. باد مهاجم . تا كی، يكی از اين روزها، قايق را بر صخرهای بكوبد و نقطه پايانی بر اين سفر تلخ بگذارد. نه مرغان دريائی كه با سفر آشنايند، میتوانند آواز غمناک اين سفر تلخ را بخوانند و نه امواج بيتاب دريا. و نه باد بیقرار. تنها، صخره بر ساحل مانده میداند كه در شكستن و خرد شدن آن قايق بادبانی چه آواز سهمگينی خاموشی گرفت.
سگی زیر باران، نسیم خاکسار
سگ زیر باران روایت تجربهای از انسانی سرکوب شده، بیریشه و تبعیدی است که در فضای پسا تاریخی زندگی میکند. جایی که گذشته ویران شده و نشانی نیز از آینده در میان نیست. تاریخ تبعید را جز با خواندن کارهایی از این دست نمیتوان نوشت.
آنچه آثار خاکسار را از نظر جامعهشناسی تاریخی برجسته میسازد، شیوهای است که او تجربهی سرکوب را نه از خلال نظریه یا شعار، بلکه از طریق بدن، زبان، و غیاب به تصویر میکشد. در بسیاری از داستانهای او، خبری از بیانیههای سیاسی نیست؛ بلکه سکوت، مکث، سوءتفاهم، و رنجِ تن، روایتگر تاریخ است.
در آثار نسیم خاکسار، ما نه آینهی تاریخ سیاسی، بلکه پژواکِ پیامدهای آن را میشنویم: درونسازی سانسور، فروپاشی زبان، و سنگینیِ حافظه. داستان به بایگانی بدیل، بدل میشود؛ فضایی که در آن صداهای خاموش، نه با شعار، بلکه با مکث و تنفس و درد سخن میگویند.
زمان تنگ است. اجازه بدهید به کاری دیگر از نسیم خاکسار اشاره کنم، آن هم از منظر تصویرپردازی تاریخی. کاری که از آن در پژوهشم که به تازگی از سوی انتشارات دانشگاه کمبریج منتشر شده است: رنج نفت. نگاهی به تاریخ اجتماعی صنعت نفت ایران، بسیار بهره بردم.
برایم خواندن قفس طوطی جهان خانم یادآور چرم ساغری بالزاک است. در چرم ساغری، بالزاک توصیفی دقیق، پر جزییات و جامعه شناسانه از فضای شهری پاریس در نیمه اول قرن نوزدهم می دهد. او خیابانها و محله های فقیرنشین و ثروتمند را با نگاهی عینی و گاه انتقادی تصویر می کند تا تضادهای طبقاتی و زوال ارزشهای اخلاقی را آشکار سازد. بالزاک نگاهی واقع گرا به زندگی طبقات تهی دست و فرودست دارد. کارگران، خرده بورژواها، خدمتکاران و فقرای شهری. همدلی او با رنج انسانی و دقت در جزییات زندگی روزمره از او نویسنده ای میسازد که جامعه را در تمام سطوحش، از اعیانزادگان تا کف خیابان، ترسیم می کند.
قفس طوطی جهان خانم برای پژوهشم همین افزوده را داشت. در پژوهشم توانستم خود را در کنار نسیم کودک و نوجوان در سال های پایانی دهه ۱۳۲۰ و سال هایی دهه ۱۳۳۰ در خوزستان ببینم. با قصه نسیم با محلات آبادان آشنا شدم. فضای سیاسی شهر برایم گشوده و زندگی روزمره آبادانیان. کارگران نفت، با خانواده هایی که با نفت متعین شدهاند. گویا همه رنج نفت را بر گرده داشتند. همه بوی نفت میدادند. همه این ها را در پژوهش تاریخیام آوردهام. و بسیار وامدار نسیمم.
سوخته زار برای شهر بودن چیزی کم نداشت. هم امامزاده داشت، هم مسجد. هم مسجد برو و هم بیاعتنا به آن. تازه یک گروه مذهبی هم داشت که کمتر در جاهای دیگر پیدایشان میکردی. آنها ریش نمیتراشیدند و صبح به صبح توی سرمای زمستان، تن در آب میشستند. آدمهای تر و تمیزی که کارشان کندهکاری روی نقره و طلا بود... دور و بر سوخته زار را تمام آب گرفته بود. غیر از یکی دو ساحلش که فقط محل تردد بلمچیها و ماهیگیرهای گرسنه این طرف و آن طرف رود بود، یا قاچاقچیهایی که آدم به کشور های دیگر میبردند، بقیه هیچوقت خالی از کشتیهای گت و گنده با پرچمهای رنگارنگ نبود. غیر از مرکز سوخته زار که جایی در آن نمانده بود که با آهن سوراخش نکرده و دکل و خرپشتهای سرش هوا نکرده باشند، بقیه جاهایش تا چشم کار میکرد نخل بود.
قفس طوطی جهان خانم، نسیم خاکسار
و حرف آخر:
ادبیات داستانی نقطهی مقابل تاریخ نیست؛ بلکه شریک آن در جستجوی حقیقت انسانی است. به ما یادآوری میکند که حتی در سکوت بایگانی، حافظه میتواند سخن بگوید. و از خلال سکوتها، ابهامها و تخیلها، شاید ادبیات عمیقترین سند دوران ما باشد. نسیم خاکسار با آثارش سهمی ماندگار در تدوین تاریخنگاری اجتماعی دوران معاصر ایران دارد. نسیم جان، ستایشت می کنم، ستایشت می کنم.
این متن نخست در نشست نکوداشت نسیم خاکسار یکشنبه، ۱۱ ماه مه ۲۰۲۵، در اوترخت هلند ارائه شده است.
نظرها
نظری وجود ندارد.