دیدگاه
خلیج فارس: خلیج انسانها یا ابزار قدرت؟
نقدی بر یک نقد رادیکال
حسین نوشآذر - آیا خامدستانه است که گمان ببریم مناقشه بر سر نام «خلیج فارس»، صرفاً یک نمایش سیاسی برای لاپوشانی فقر، استبداد و بیحقوقی مردم منطقه است؟ نه. به هیچوجه. اما این همه حقیقت نیست. تأثیر روانی نمادهای هویتی مانند نام «خلیج فارس» بر مردمی که تحت فشار و تحریم بودهاند را نباید نادیده انگاشت. چگونه؟ مقاله به این پرسش پاسخ میدهد.

کارگران بندر رحایی

علی جوادی، فعال چپ در پاسخ به سوال زمانه با نگاهی انتقادی، مناقشه بر سر نام خلیج فارس را نمایشی از انحراف توجه از مسائل واقعیِ انسانهای تحت ستم منطقه میداند. به گمان او ناسیونالیسمِ فارس و عرب و بازی قدرتهای جهانی، «نام» را به ابزاری برای پنهان کردن فقر، استبداد، و بیحقوقیِ مشترک مردم تبدیل کردهاند. او معتقد است که این دعوا نه درباره تاریخ یا هویت، بلکه درباره مالکیت نمادینِ جغرافیایی است که سرمایه و قدرت، آن را میان خود تقسیم میکنند، در حالی که کارگران، زنان، و محرومانِ دو سوی خلیج فارس، نه از نام که از نان، آزادی، و عدالت محروماند. جوادی فراخوان میدهد که به جای اسطورهسازی از مرزها و نامها، بر همبستگی انسانی علیه نظامهای سرکوبگر تمرکز کنیم: «این خلیج یا باید خلیج انسانها باشد - یا هیچچیز!».
این موضع، نه انکار هویت تاریخی خلیج فارس، بلکه اعتراضی است به سوءاستفاده از هویتها برای توجیه ستمِ مداوم.
نقدی بر این نظر
نظر علی جوادی هرچند رادیکال است، اما خامدستانه نیست؛ بلکه برعکس، تحلیلِ طبقاتیِ تیزبینانهای است که ریشههای ایدئولوژیک و اقتصادیِ مناقشه بر سر نام خلیج فارس را عریان میکند. او به درستی نشان میدهد که این مجادله، یک «جنگ نیابتیِ نمادین» است: از یک سو، ناسیونالیسمِ دولتیِ ایران و ناسیونالیسم عرب که با تقدیس نام، فقر و استبداد داخلی را لاپوشانی میکنند، و از سوی دیگر، قدرتهای جهانی مانند آمریکا که از این تنشها برای معاملهگری ژئوپولیتیک و نفتی بهره میبرند.
قوت این تحلیل در آن است که به جای گیر افتادن در دوگانهی «فارس/عرب»، مسئله را به سطحی انسانی و طبقاتی ارتقا میدهد: مردمانی که در حاشیهی خلیج فارس زندگی میکنند، نه از تغییر نام، که از نبود آزادی، عدالت، و حداقلهای معیشتی رنج میبرند. این موضع، نه انکار هویت تاریخی خلیج فارس، بلکه به معنای افشای توخالی بودنِ ناسیونالیسمِ رسمی است که در عین شعارِ دفاع از «نام»، حقوق کارگران، زنان، و اقلیتها را نقض میکند.
اما ضعف این دیدگاه، کمتوجهی به این واقعیت است که نمادها (مانند نام خلیج فارس) میتوانند همزمان هم ابزارِ سلطه باشند، هم بخشی از مقاومت فرهنگیِ مردم در برابر تحقیر تاریخی. حتی اگر این مناقشه توسط قدرتها مصادره شده، نمیتوان تأثیر روانیِ حذفِ یک نام تاریخی بر جامعهای را که سالها تحت تحریم و فشار بوده، نادیده گرفت.
در یک نگاه، جوادی حق دارد که این مجادله را عمدتاً نمایشی سیاسی و انحرافی بداند، اما شاید بهتر بود تأکید میکرد که مبارزه برای عدالت اجتماعی نباید به معنای نادیده گرفتن تمام نمادهای هویتی باشد، بلکه باید آنها را از ناسیونالیسم دولتی و سرمایه جهانی پس گرفت. پاسخ رادیکالِ واقعی، نه بیتفاوتی به نام، بلکه پیوند زدنِ دفاع از هویت به مبارزهی طبقاتی است: برای مثال این پرسش که چرا جمهوری اسلامی که ادعای دفاع از «خلیج فارس» را دارد، به وضعیت فلاکتبار کارگران در بندرعباس توجهی نمیکند؟
راهکار اصلی، سیاسی کردنِ هویت است: نه انکار آن (چون بخشی از واقعیت مردم است)، نه تقدیس آن (چون به ابزار سلطه تبدیل میشود)، بلکه استفاده از آن به عنوان ابزاری برای افشای نظامهای ستم. این یعنی:
- هر بار که حاکمان ایران از «خلیج فارس» سخن میگویند، از آنها بپرسیم: «آیا حقوقِ مردمانِ ساحلنشین آن را هم رعایت میکنی؟»
- هر بار که ترامپ یا دیگران نام را تحریف میکنند، یادآوری شود که این بازیِ قدرت، پوششی برای غارت منابع مشترکِ مردم منطقه است.
به این ترتیب، هویتِ (ساکنان فلات ایران) از انحصار ناسیونالیسمِ حکومتی و سرمایه جهانی خارج میشود و به بخشی از مبارزهی طبقاتی تبدیل میشود.
نظرها
nasser
احسنت اقای حسین نوشآذر ٬ اگر قرار بود این نام تاریخی نمادی از مردم زحمتکش و و .. نباشد پس چگونه هزاران سال قدمت دارد! ایا نمیشد در طی دوران همانگونه که بسیاری از این نامها به وسیله مردم بومی و زحمتکش تغییر داده شدن میبود؟ ایا ملی بودن کرنش در برابر قدرتهاست؟مارکسیستهای ارتدکس منقرض شده اند ؟باید چپ رااموخت و ازاد با مارکسیسم برخورد کرد.