دیدگاه
آیا جنگ پایان یک نظم است؟
صدرا عبدالهی - آزادی، اگر بخواهد پدید آید، باید در خلأ پس از آن، آرامآرام ساخته شود؛ بیهیاهو، بیقطعیت، و در برابر همهی وسوسههای بازگشت به نظمهای سادهتر.

منبع: شاتراستاک

آزادی مفهومی پیشینی نیست؛ نه در طبیعت انسان نهاده شده، نه مقصدی است که تاریخ بهضرورت بهسوی آن روان باشد. آنچه آزادی نامیده میشود، اغلب امری است سیال، نسبی و وابسته به زمینههایی پیچیده از قدرت، فرهنگ، اقتصاد و تخیل جمعی. آزادی در لحظاتی خاص از تاریخ سر برمیآورد؛ لحظاتی گذرا، شکننده و اغلب مشروط، که در آنها نظمهای مستقر دچار تزلزل میشوند و امکانهایی نو پدید میآیند.
جنگ یکی از این لحظات گسست است. نه بهمثابه راهی بهسوی آزادی، بلکه چونان وضعیتی که در آن ساختارهای موجود فرومیریزند، مرزها جابهجا میشوند، و بازیگران نو وارد صحنه میگردند. جنگ در بهترین حالت، در را به روی آیندهای ناشناخته باز میکند، اما تضمینی نمیدهد که این آینده واجد آزادی باشد.
در واقع، اغلب آنچه پس از جنگ پدید میآید، بازتوزیع قدرت است، نه الغای آن. همان سازوکارهایی که پیش از جنگ، سلطه را ممکن میساختند؛ ترس، اسطوره، بوروکراسی، میل به امنیت، در اشکالی تازه بازتولید میشوند. تنها چهرهها عوض میشوند، نه لزوماً قواعد بازی.
برای آنکه از دل فروپاشی، چیزی شبیه به آزادی برآید، نیاز به چیزی بیش از تخریب هست. نیاز به افق فکری، نهادهای بدیل، حافظهای زنده و تخیلی جمعی که صرفاً به انتقام یا بقا بسنده نکند. آزادی حاصل یک پیروزی نظامی نیست؛ نتیجهی یک فرایند مدنی است، که زمان میطلبد، صبر، نقد، و زیستن در مرز ناتمامِ بین «آنچه هست» و «آنچه میتوانست باشد».
جنگ پایان یک نظم است. آزادی، اگر بخواهد پدید آید، باید در خلأ پس از آن، آرامآرام ساخته شود؛ بیهیاهو، بیقطعیت، و در برابر همهی وسوسههای بازگشت به نظمهای سادهتر.
و این، کاری است که نه با قهرمانان، که با شهروندانِ اندیشنده، حافظان حافظه، و سازندگان زبان ممکن میشود.
۴ تیر ۱۴۰۴
صدرا عبدالهی
نظرها
نظری وجود ندارد.