ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

اعتصاب غذای مجدد حسین رونقی در زندان

حسین رونقی ملکی‌، وبلاگ نویس

حسین رونقی ملکی‌، وبلاگ نویس زندانی از روز جمعه، هجدهم مرداد ماه بار دیگر در اعتراض "به شرایط زندان و بیماری" اعتصاب غذا کرد.

به گزارش تارنمای کمیته گزارشگران حقوق بشر این زندانی سیاسی به خانواده‌اش گفته بود که در صورت "عدم رسیدگی و بی‌توجهی مسئولان در قبال جانش" دست به اعتصاب غذا خواهد زد.

حسین رونقی به بیماری کلیه، خونریزی معده ومشکلات مربوط به پروستات دچار است و پیش از این برای عمل جراحی در بیمارستان بستری بوده است.

دادگاه انقلاب این زندانی سیاسی را به ۱۵ سال حبس تعزیری به اتهام "عضویت در ایران پروکسی، توهین به رهبری و توهین به ریاست جمهوری" محکوم کرده است.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • دوست

    اول اینکه ایدی مستعار است چون آیدی خودم پس از بازجویی هک شد.هروقت حسین جان اعتصاب غذا میکرد مطلبی در وبلاگم مینوشتم اما حالا باید سکوت کنم.در بازجویی هم سکوت کردم.وقتی گفتند مرگ ستار یک امر عادی بوده و کارشان این است و امکان دارد یکی در حین بازجویی بمیرد مثل کسی که در حین رانندگی می میرد بازهم سکوت کردم.گفتن دیگران را به دردسر می اندازد و سکوت کردن بغض آفرین میشود و حالا هفته ایست بغض گلویم را گرفته

  • nader

    پیمان یکی از زخمی‌های درگیری‌های پس از انتخابات از جمله کسانی بود که پس از انتقال به بیمارستان بازداشت و روانه کهریزک شده بود: «شب اولی که ما را از بیمارستان بردن پاسگاه، و از آنجا بردند کلانتری پانزده خرداد، طبقه پایینش که بازداشتگاه بود، ما ۲۵ نفر آدم بودیم، همه سرپا بودند و من فقط توانستم بنشینم، چون دوستان به خاطر پاهای زخمی‌ام لطف کردند. من یادم هست همان آقای قاضی که خیلی دوست دارم اسمش را بدانم وقتی که داشت پرونده‌ها را تقسیم‌بندی می‌کرد، من با لباس فرم بیمارستان بودم و لباس‌ها و پاهای من کاملاً خونین بود، به من گفت کمی آن عقب‌تر بایست، تو نجس هستی، حتی با آن وضعیت هم مرا دیده بود، می‌گفت شماها هفت تا جون دارید چرا نمی‌میرید شما...»!!!