کمپین یک خاطره از اوین

ایرج مصداقی- از فرط خستگی و کوفتگی بیهوش شدم. ناگهان متوجه شدم چیزی تکانم میدهد. چشمهایم را باز کردم....

حامد فرمند − خاطره زير روشنترين تصوير من از آن ديوارهای سرد است. زمان وقوع: ۱۳۶۳ - احتمالا مرداد...
ایرج مصداقی- از فرط خستگی و کوفتگی بیهوش شدم. ناگهان متوجه شدم چیزی تکانم میدهد. چشمهایم را باز کردم....
حامد فرمند − خاطره زير روشنترين تصوير من از آن ديوارهای سرد است. زمان وقوع: ۱۳۶۳ - احتمالا مرداد...