ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بهائیان و آموزش و پرورش نوین ایران؛ در گفت‌و‌گو با دکتر سلی شاهور

زهرا باقری شاد – در «مدارس فراموش شده» دکتر سلی شاهور نقش بهائیان در شکل‌گیری آموزش و پرورش نوین ایران را برمی‌نمایاند. درباره این کتاب با او گفت‌و‌گو کرده‌ام.

نقش بهائیان در آموزش و پرورش نوین ایران چه بوده؟ عمر فعالیت مدارس بهایی در ایران به چند سال می‌رسد؟ بهائیان در چه دوره‌ای از تاریخ آموزش و پرورش ایران به تأسیس مدارس در کشور اقدام کردند؟ سلی شاهور، پژوهشگر ایرانی - اسرائیلی در کتاب «مدارس فراموش‌شده» تلاش می‌کند پاسخی برای این پرسش‌ها بیابد.

دکتر سلی شاهور اثر پژوهشی «مدارس فراموش‌شده» را برای نخستین بار در سال ۲۰۱۰ به زبان انگلیسی منتشر کرد. ترجمه فارسی این کتاب را به تازگی نشر باران در سوئد منتشر کرده است. به همین مناسبت درباره چگونگی تهیه و تألیف کتابی که دکتر شاهور از آن به عنوان بخشی از تاریخ آموزش و پرورش نوین ایران نام می‌برد و تأکید می‌کند که آن را نه فقط برای بهائیان که برای همه ایرانیان نوشته است، با او گفت‌و‌گو کرده‌ام.

آقای شاهور، چرا مدارس بهائیان را برای موضوع تحقیق و نوشتن این کتاب انتخاب کردید؟

دکتر سُلی شاهور

تحقیق درباره این موضوع از کنفرانسی آغاز شد که در سال ۲۰۰۰ در اورشلیم بر پا شده بود. در آن کنفرانس یک کرسی هم برای مطالعات بهایی در نظر گرفته بودند. کنفرانس، بین‌المللی بود و من هم فقط شنونده بودم. در پایان این کنفرانس سه روزه گفتند که در کنفرانس آینده که در سوییس خواهد بود موضوع آموزش و پرورش بررسی می‌شود. البته این کنفرانس و کنفرانس بعدی فقط به مذهب بهاییت اختصاص نداشت بلکه کنفرانسی بود درباره ادیان از جمله یهودیت، مسیحیت، اسلام و بهاییت. من هم گفتم این‌بار می‌خواهم به عنوان فعال در کنفرانس شرکت کنم و فقط یک شنونده نباشم. تصمیم گرفتم درباره این موضوع تحقیق کنم که آیا بهائیان هم مثل سایر مذاهب در ایران، مدرسه مخصوص داشتند یا نه. وقتی به برخی منابع رجوع کردم و کتاب‌هایی را دیدم که تا آن وقت درباره آموزش و پرورش در ایران و به صورت مشخص، آموزش و پرورش نوین در ایران منتشر شده بودند، متوجه شدم که اصلاً نامی از بهائیان برده نشده. به طور کلی در این کتاب‌ها درباره یهودیت، مذهب زرتشت و مسیحیت مطالبی وجود دارد؛ حتی درباره مدارسی که توسط میسیونرهای مسیحی تأسیس شده بودند. آن‌ها از اواسط سال‌های دهه ۴۰ به ایران آمده و شروع کردند به تأسیس مدرسه.؛ اما اصلاً ذکری از بهائیان نیست. می‌دانستم یکی از بزرگ‌ترین اقلیت‌های مذهبی در ایران، بهائیان بودند و هستند. بنابراین برایم عجیب بود که چطور ممکن است این‌ها مدرسه نداشته و درس نخوانده باشند.

آیا منابع قابل اعتماد در اختیار داشتید؟

در شهر ما یک مرکز جهانی بهاییان وجود دارد که دارای کتابخانه و آرشیو و اسناد است. از آن‌ها خیلی استفاده کردم. با تحلیل اسناد مختلف ملی درباره شرایط ایران در زمان قاجار و اوایل پهلوی و کتاب‌ها و مجلاتی که درباره آموزش و پروش و جنبه‌های دیگر جامعه در آن زمان‌ها نوشته شده بود «مدارس فراموش شده» را نوشتم. چیزی که برایم جالب بود این بود که چطور ممکن است ده‌ها مدرسه بهایی در ایران افتتاح شده و به مدت ۳۵ سال فعالیت می‌کردند، خیلی از مسلمانان و یهودی‌ها و زرتشتی‌ها هم در این مدارس تحصیل می‌کردند اما در تاریخ آموزش و پرورش ایران هیچ وقت ذکری از این‌ها نشده است.

جواب سؤالتان را پیدا کردید؟

بهائیان در ایران هرگز به رسمیت شناخته نشدند و به دلیل اختلافاتی که با مذهب شیعه داشتند جلوی هرگونه فعالیت آنها در ایران گرفته شد. بنابراین باوجود اینکه بسیاری از وجود مدارس بهایی آگاه بودند و می‌دانستند که این مدارس را بهائیان اداره می‌کنند اما در هیچ جا نام و نشانه‌ای از «مدرسه بهایی» برده نمی‌شد. این یک سیاست روشن و آشکار بود که باید از بروز و ظهور هرگونه نشانه‌ای دال بر بهائیت جلوگیری شود به‌خصوص به خاطر تضاد این مذهب با شیعه.

البته شما در کتابتان به وضعیت بهائیان و آموزش آن‌ها پس از انقلاب اسلامی نپرداخته‌اید.

این صرفاً به این دلیل است که مدارس بهایی در ایران از سال ۱۸۹۹ آغاز به کار کردند و تا سال ۱۹۳۴ فعالیت داشتند. البته بدیهی است که تحقیقات دیگری می‌توانند به وضعیت تحصیلی کودکان بهایی بعد از ۱۹۳۴ و پس از انقلاب بپردازند اما نه درباره مدارس بهایی. چون مدارس بهایی در سال ۱۹۳۴ بسته شدند.

پیش از پیدایش مدارس نوین، نظام آموزش و پرورش در ایران چگونه بود؟

در آن زمان در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم «مکتب‌‌خانه‌ها» برای جامعه‌ای که در حال تحول بود، کارآیی‌شان را از دست می‌دادند. ایران از سال‌های ۶۰ قرن نوزدهم شروع می‌کند به ارتباط با دنیا. با ورود خط تلگراف، اتصال ایران به جهان و کشورهای اروپایی شکل می‌گیرد و ورود مسیونرهای اروپایی و به اصطلاح فرنگیان به ایران از طریق امتیازاتی که از حکومت گرفته‌اند زیاد می‌شود. بنابراین در این دوره نقاط مشترک با غرب رو به ازدیاد است. تعداد زیادی محصل به خارج از کشور می‌روند و برمی‌گردند و تجربه‌هایی از زندگی در غرب را با خود به ایران می‌آورند. پس ما داریم روندی را می‌بینیم که ایران در آن با دنیا ارتباط بیشتری می‌گیرد و همین شرایط، نیاز کشور را به آموزش و پرورش نوین بیشتر می‌کند. ولی دولت‌های قاجار نتوانستند به این نیاز‌ها جواب کافی بدهند. یکی از دلایلش، کسری بودجه بود. بنابراین افراد به صورت شخصی وارد میدان شدند مثل بازرگانان و روشنفکران که به تأسیس مدارس نوین دست زدند.‌‌ همان وقت نیازی هم از سوی اقلیت‌های مذهبی مطرح شد مبنی بر ایجاد مدرسه. مثلاً نماینده زرتشیان از هند از ناصرالدین شاه می‌خواهد که اجازه بدهد زرتشتیان در ایران مدرسه باز کنند. در این چارچوب نقشی که مدارس بهایی ایفا کردند خیلی مهم است.

چرا؟

معلمان غیر ایرانی - به ویژه آمریکایی و انگلیسی - در مدارس به‌راحتی شناخته می‌شدند، اما معلمان بهایی این ویژگی را نداشتند. آنها ایرانی بودند. در ایران به دنیا آمده بودند و بیشتر آنها خانواده‌هایی داشتند که سابق بر آن شیعه بودند. این یک دلیل ساده بود که مردم محلی مدارس بهایی را به‌راحتی انتخاب می کردند. یک واقعیت دیگر هم هست و آن هم این است که در بیشتر مدارس مذهبی، دروس مذهبی هم تدریس می‌شد اما در مدارس بهایی اینطور نبود. فقط روزهای جمعه درس مذهبی را به کودکان بهایی آموزش می‌دادند، یعنی روزی که مدرسه برای سایر دانش آموزان تعطیل بود.پس استقبال از مدارس بهایی در جامعه ایرانی شامل شیعه و یهودی و زرتشتی خیلی زیاد بود. نصف دانش‌آموزانی که در مدارس بهایی درس می‌خواندند، مسلمان شیعه بودند.بنابراین خانواده‌های ایرانی غیر بهایی می‌توانستند حتی در مناطقی که دولت هیچ مدرسه‌ای تأسیس نکرده بود از وجود مدرسه و امکان آموزش برخوردار شوند.در این مدارس نه فقط به روی بهائیان بلکه به روی همه از حمله مسلمانان شیعه، یهودی‌ها و زرتشتی‌ها باز بود. از طرف دیگر این مدارس علاوه بر برنامه‌ای که از سوی اداره آموزش و پرورش ارائه می‌شد، برنامه‌های دیگری هم داشتند که به دانش آموزان ارائه می‌دادند. البته در شهرهای مختلف شیوه اداره این مدارس متفاوت بود. با اینهمه مدارس بهایی فعالیت‌های خارج از برنامه زیادی داشتند و به این ترتیب دانش آموزان چیزهای بیشتری در این مدارس می‌آموختند و امکانات بیشتری داشتند. در اواخر قرن بیستم جامعه بهایی آمریکا به صورت گسترده در طرح تحصیلی مدارس و آموزش و پرورش با مدارس بهایی در ایران بنای مشارکت گذاشت و معلم به آن‌ها فرستاد. معلم‌ها با سیستم‌های آمریکایی آمدند و موضوعات و تجربه‌های جدید به همراه آوردند. امکانات مدارس بهایی هم از بقیه مدارس بیشتر بود. بعضی از مدارس بهایی کتابخانه داشتند، نقشه جغرافیا روی دیوار داشتند، اسکلت داشتند برای درس‌های آناتومی بدن. یا فعالیت‌های فرهنگی داشتند مثل نمایش تئا‌تر. حتی ورزش در مدارس بهایی به یک موضوع برای درس و آموزش تبدیل شده بود درحالیکه در بقیه مدارس این وضعیت حاکم نبود. فقط رضا شاه بود که بر ورزش در مدارس تأکید می‌کرد. اما پیش از آن، بهایی‌ها برای ورزش اهمیت قائل بودند. این چیز‌ها بود که به مدارس بهایی در میان همه مدارس نوین در ایران یک نوع برتری می‌داد.

صفحه بعد:

چرا بهائیان به آموزش و پروش توجه می‌کردند؟

علت اینهمه توجه بهائیان به آموزش و پرورش چه بوده؟

در بهاییت، آموزش و پرورش مقام خیلی بالایی دارد. و این مربوط می‌شود به این موضوع که در بهاییت، روحانیون جایگاهی ندارند. بنابراین روحانیون نمی‌توانند برای مردم تعیین کنند که چه چیز خوب است و چه چیز بد. مؤمن بهایی تشویق می‌شود که بیشتر بخواند و بیشتر یاد بگیرد. پدر و مادر هر فرزند موظف هستند که امکانات تحصیلی را برای او تهیه کنند و اگر توانایی این کار را نداشته باشند جامعه بهایی این تکلیف را برای خود قائل است. در ارائه امکانات آموزشی به زن و مرد هم اولویت با زن است. یعنی تحصیل دختران اولویت دارد. چون بر اساس آموزه‌های این مذهب، آن‌ها روزی مادر می‌شوند و به تربیت فرزند می‌پردازند. بنابراین آموزش آن‌ها از آموزش مردان مهم‌تر است. به‌طور کلی مسأله آموزش و پرورش برای بهائیان یک مسأله مذهبی، و یک ایمان مذهبی است. یعنی نمی‌توانی بهایی باشی و بگویی آموزش و پرورش بی‌فایده است.

تفاوت مدارس بهائی برای دختران و پسران در چه بود؟

تفاوت زیادی نداشت. غیر از برنامه آموزش و پرورش دولت که برای همه تدریس می‌شد، موضوعاتی مثل آشپزی، گلدوزی، خیاطی یا هنرهای مطابق آن وقت جامعه در مدارس دختران آموزش داده می‌شد. علاوه بر این‌ها، زبان‌های خارجی هم در هر دو مدرسه تدریس می‌شد. فعالیت‌های فرهنگی مثل تئا‌تر و ورزش هم فقط به پسران اختصاص نداشت و در مدارس دخترانه هم وجود داشت.

تحقیق شما به وضعیت آموزشی بهائیان در دوران پس از انقلاب نپرداخته و البته با توضیحاتی که پیش‌تر دادید طبیعی هم هست. اما آیا اسناد و مدارکی دارید که از وضعیت مدارس بهائیان در ۳۵ سال اخیر اطلاعی هرچند اندک به دست دهد؟

البته وضع پژوهشی درباره بهائیان الان خیلی وخیم‌تر شده. یکی از دلایلش این است که در رأس جمهوری اسلامی روحانیون نشسته‌اند و بزرگ‌ترین تهدید برای مقام روحانیت در شیعه، تفکر بهایی است. بنابراین فعالیت‌های ضد بهائیان را جمهوری اسلامی تشدید کرده تا جایی که همه مدارک درباره وضعیت زندگی آن‌ها و از جمله آموزش و پرورش بهائیان در سال‌های اخیر را برده‌اند، جایی گذاشته‌اند که کسی به آن‌ها دسترسی ندارد یا نابودشان کرده‌اند. در همین حال پایمال کردن حقوق بهاییان هم خیلی شدید‌تر شده است. این‌ها را اگر در نظر بگیریم می‌بینیم که اگر کسی بخواهد درباره این موضوع در زمان جمهوری اسلامی پژوهش کند این کار، عملاً غیر ممکن است. با این‌همه بر اساس برخی اطلاعاتی که کسب کرده‌ام می‌دانم که تقریباً تا دو سال پیش سیستم مدارس مخفی بهائیان در ایران وجود داشت ولی جمهوری اسلامی آن را فهمید و تشکیلات را خراب کرد. می‌دانید که برای یک شخص بهایی در جمهوری اسلامی تحصیل خیلی دشوار است. یا باید برود به خارج از کشور یا بین خانواده و دوستان ترتیبی داده شود که تحصیل کند. برای محققانی هم که بخواهند در این‌باره تحقیق کنند وضع بسیار وخیم و آشفته‌ای حاکم است. مخصوصاً برای من که به ایران هم نمی‌توانم بروم.

آیا فقط از مرکز اسناد ملی بهائیان در اسرائیل اسناد و مدارکی را که برای انجام این تحقیق از آنها استفاده کردید، به‌دست آوردید؟

مدارس فراموش شده، سُلی شاهور

به‌طور کلی مقالات، کتاب‌ها و اسناد هم از اسناد وزارت امور خارجه انگلستان به‌دست آمده‌اند و کمی هم از آمریکا و از روسیه. و همانطور که اشاره کردید بخشی هم از مرکز آرشیو بهاییان در اسرائیل. البته مصاحبه هم گرفتم و تلاش کردم از همه امکانات پژوهشی استفاده کنم. اما زمان به مرور امکانات بهتری در اختیار آدم قرار می‌دهد. بنابراین شاید بشود در آینده کار کامل‌تری ارائه داد. برای من مهم بود وقتی تشخیص دادم که یک خطای پژوهشی پیش آمده و شکاف عمیقی هست در پژوهش درباره آموزش و پرورش در ایران، آن را تا حد امکان پر کنم. یعنی وقتی فهمیدم که در تاریخ آموزش و پرورش ایران از مدارس بهائی نامی برده نشده فکر کردم که یک شکاف در این تاریخ به وجود آمده است. بنابراین، این کتاب نه فقط برای بهائیان بلکه برای عموم ایرانیان قابل استفاده است. فصلی در تاریخ کشورشان است. غیر از موضوع بهائیان، بخشی از تاریخ آموزش و پرورش نوین در ایران به حساب می‌آید. به هر حال بهائیان در زمینه‌های مختلف از جمله آموزش و پرورش، بازرگانی و صنعت و همچنین پیشرفت زنان و بهداشت در ایران نقش‌های مهمی بر عهده داشته‌اند. باید این‌ها را آشکار کرد و درباره‌شان به ارائه پژوهش پرداخت. نه برای تبلیغ مذهب بهائیت بلکه برای پژوهشی در تاریخ نوین ایران. من بهایی نیستم. این کار را نکردم که برای بهائیت تبلیغ کرده باشم. اما دیدم این موضوع همچون حفره سیاهی در تاریخ آموزش و پرورش نوین ایران جا گرفته و ناشناخته مانده است.

فکر می‌کنید چقدر موفق بودید در تلاش برای بی‌طرفی و عدم تبلیغات برای مذهب بهائیت؟

من خیلی تلاش کردم. از این نظر که یک پژوهشگر بهایی نیستم، بی‌طرف بودم. بعضی از دوستان بهایی این کتاب را پیش از اینکه منتشر شود خواندند و گفتند مثلا فلان بخش باید ادیت شود و فلان مسأله باید طور دیگری نوشته شود. من اما قبول نکردم چون می‌خواستم بر خط خودم و بی‌طرفی خودم بمانم و از آن خط فاصله نگیرم. از این نظر فکر می‌کنم پایه‌های پژوهشگری اکادمیک را در کارم قوی نگه داشتم چون نخواستم کسی را از کارم راضی بکنم. اما فکر می‌کنم هر پژوهشی که امروز درباره بهائیان صورت بگیرد یک عده، محقق را به بهایی‌گری یا طرفداری از بهائیت متهم می‌کنند، و این فقط درباره کتاب و تحقیق در زمینه بهائیت نیست. هر کتابی که نوشته می‌شود می‌تواند سؤال‌برانگیز باشد اما امیدوارم جامعه امروز ایران که دارد بر اساس دموکراسی‌خواهی شکل می‌گیرد، جامعه‌ای باشد که از قضاوت دوری کند و به نقد روی بیاورد و البته امیدوارم این جامعه به انتقادات هم احترام بگذارد.

به نظر می‌رسد نسخه فارسی کتاب شما از نسخه انگلیسی آن کامل‌تر باشد. چطور شد که تصمیم گرفتید بخش‌هایی را به آن اضافه و تکمیل‌ترش کنید؟

البته ناشر با ناشر فرق می‌کند. ناشران انگلیسی مخصوصاً اگر ناشران آکادمیک باشند شخص را محدود می‌کنند و حتی برای او در تعداد کلمه‌ها محدودیت می‌گذارند. این باعث می‌شود چیزهایی را که می‌خواهی بنویسی کم و بیش کنی. این دلیل اصلی‌اش است. در نسخه فارسی این کتاب، این محدودیت خیلی کمتر بود. به‌راحتی گفتند هرچه می‌خواهیم می‌توانیم بنویسیم. به این خاطر تعداد صفحات کتاب بیشتر شد. البته چیز دیگری هم هست: هر پژوهشگری سعی می‌کند کامل‌ترین کار را ارائه بدهد. اما بعد از گذشت زمان می‌بیند که می‌تواند چیزهای بیشتری به کارش اضافه کند. من هم بعد از انتشار نسخه انگلیسی فهمیدم که می‌توانم در نسخه فارسی مطالبی اضافه کنم که اگر در نسخه انگلیسی هم آن‌ها را می‌آوردم تحقیق را کامل‌تر می‌کرد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • SALIM FANI

    در مدرسه بهائی سیسان که قبل از تاسیس مدرسه دولتی دایر بوده اکثر کودکان مسلمان شرکت داشتند، دست بر قضا دو نفر از آنها نمک خورده و نمکدان شکستند و عضو انجمن حجته شدند و همواره باعث تشدد و اختلاف بودند.