کمی بهار؛ شهرنوش پارسی پور - ۴۱
دكتر اعتماد كه در زمان زندانى بودنش همسر خود را به دليل بيمارى سرطان از دست داد پس از آزادى كه در مهرماه سال ١٣٢٠ اتفاق افتاد تصميم گرفت با نير كه در سالهاى زندان از خانه و بچههاى او مراقبت كرده بود ازدواج كند.
رمان «کمی بهار» در سال ۱۳۱۲ آغاز میشود؛ دو سال پیش از کشف حجاب. اردکان در این رمان صحنهای است که در آن و در قالب یک «ساگای خانوادگی» تاریخ ایران رقم میخورد.
خانم پارسیپور در این رمان میخواهد نشان بدهد که چگونه تحولات زن ایرانی در طول تاریخ، منجر به تحول مردان نیز میشود. «کمی بهار» همانطور که بهتدریج نوشته میشود، در «رادیو زمانه» هم به شکل کتاب گویا در اختیار خوانندگان و شنوندگان قرار میگیرد.
شماره ۴۱ از این مجموعه را میتوانید بشنوید. خلاصه این بخش چنین است:
دكتر اعتماد كه در زمان زندانى بودنش همسر خود را به دليل بيمارى سرطان از دست داد، پس از آزادى كه در مهرماه سال ١٣٢٠ اتفاق افتاد تصميم گرفت با نير كه در سالهاى زندان از خانه و بچههاى او مراقبت كرده بود، ازدواج كند. جشن عروسى در خانه خود او برگزار شد. دكتر به نير پيشنهاد كرد تا عزت و همسر او را براى اين جشن دعوت کند. او مىخواست رابطه عزت كه پدر بچههاى نير بود، با خانواده او شكل معقولى داشته باشد. بسيارى از اعضاى حزب توده كه در ماه مهر سال ١٣٢٠ تأسيس شده بود، در اين جشن شركت داشتند. از جمله اين ميهمانان مى توان از خليل ملكى، احسان طبرى و بزرگ علوى نام برد. دكتر اعتماد خود را به خليل ملكى نزديک مىديد. خليل ملكى از نزديكى حزب توده به شوروى نگران بود. دكتر اعتماد به او گفته بود براى عضو حزب شدن دو سال صبر خواهد كرد. عزت در اين جشن مدتى با احسان طبرى بحث كرد. به نظر او نزديكى حزب توده به شوروى يک خيانت بزرگ به ملت ايران بود. احسان طبرى اما اين پرسش را مطرح مىكرد كه پس تكليف آمريكا و انگلستان چه مى شود كه نفوذى بيشتر از شوروى در ايران دارند و...
نظرها
نظری وجود ندارد.