ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

بِرک و پاسخ به روشنگری

فرانسیس فرگوسن − برک در "تاملات" از حق مالکیت، پیوندهای محبت‌آمیز و دین، در برابر آنانکه چشم‌انداز عقل جهانی را برگزیده بودند، دفاع کرد.

چه‌بسا چشمگیرترین سویه‌ی عصر روشنگری این بود که اندیشه‌ها را خیلی روشن در کشمکش برای قدرت سیاسی وارد کرد. هنگامی که نویسندگان با الهام از ولتر، روسو و دیگران پی‌جوی سرچشمه‌های انقلاب‌های آمریکا و فرانسه شدند، دریافتند که سیاست در مرتبه‌ای بی‌همتا بدل به ایده‌ی محرک شده بود. انقلاب‌هایی که استقلال آمریکا از بریتانیا را پی‌ریزی کرد و پادشاهی فرانسه را برانداخت، ادعا کرد که حقانیت‌اش در عقل بشری و کارایی آن در کشف حقوق طبیعی است که هر فردی می‌تواند خواستار آن باشد. نزد فیلسوفان و نزد انقلابی‌هایی که به آنان پناه بردند، آن حقوق همگانی بود. از دید آنان توانایی محض[1] برای عقل (بدون لحاظ موضوع‌های طبقه‌ی اجتماعی و حتی هویت ملی) افراد را توانا ساخت که به اندیشه‌های پیرامون عدالت سیاسی باور بیابند و آنها را بیان کنند. سیاست یک پروژه‌ی جهانی شد، آن‌سان که افراد احساس آزادی و حتی چیزی فراتر از آزادی برای بیان نگرش‌های خود درباره‌ی کشمکش‌های سیاسی دیگر ملل داشتند. در واقع، عقل کمابیش در اینکه انگلیسی‌های عاشق آزادی درخواست‌های مستعمره‌نشینان آمریکایی برای استقلال را به‌رسمیت شناختند یا آمریکایی‌ها پافشاری انقلابی‌های فرانسه را بر حقوق اکثریت مردم رویاروی پادشاهی و اشراف‌سالاری فرانسوی پشتیبانی کردند، ضروری به‌نظر رسید. پاداشی که روشنگری برای عقل در اعطای حقوق تعیین کرد، تنها مرجعیت نوینی به افکار عمومی نبخشید بلکه همچنین افکار عمومی[2] را جهانی ساخت.

ادموند برک (۹۷-۱۷۲۹)

جایگاه برک در فضای انقلابی

ادموند برک (۹۷-۱۷۲۹) در بحث‌های تازه جهانی شده، ابتدا به‌عنوان پشتیبان مستعمره‌نشینان آمریکایی در برابر بریتانیا، کاملاً سهم داشت. با اینهمه، حتی اگرچه برک خود را با نیروهای آزادی در آن هدف متحد ساخت، سپس‌تر از سوی آن دسته از اندیشمندان سیاسی‌ که خودشان را با آزادی سیاسی هم‌پیمان ساختند، تکفیر شد. آنان پنداشتند که پشتیبانی او از هدف به‌خاطر سازش با دلیل‌های ریشه‌ای به‌کار گرفته شده به سود آن است. در واقع، برک با محدود کردن خودش به استدلال‌ ضد رفتار سرد مستعمره‌نشینان با حکومت‌های پیاپی، از طرح توجیه انتزاعی برای شورش روی گرداند. این نخستین نشانه‌ای است که ورای سیر زندگی‌اش، برک به یکی از وفادارترین پشتیبانان مفهوم فرهنگ اجتماعی و سیاسی به‌مثابه‌ی نیرویی محافظه‌کار تبدیل شد. او به‌ویژه در تاملاتی درباره‌ی انقلاب در فرانسه فرهنگ را به‌گونه‌ای توصیف کرد که برای اندیشمندان محافظه‌کار پس از خودش بی‌اندازه اهمیت یافت. فرهنگ نزد برک همه‌ی چیزهایی را در بر می‌گرفت که یک فرد نمی‌توانست در مورد جامعه‌ی خود برگزیند، یعنی نهادهای موجود همچون کلیسای انگلستان یا نظام حقوقی‌ای که پیرامون ساختار انگلیسی کهن قوانین نانوشته[3] سازمان یافت. فرهنگ همه‌ی ویژگی‌های یک جامعه‌ی رو به رشد[4] را دارا بود. فرهنگ در نگرش او به همان نیرومندی طبیعت بود. در واقع، چنانکه جیمز چندلر[5] (۱۹۸۴) یادآور شده بود، فرهنگ یک «طبیعت ثانوی» بود. افزون بر این، اگر نخستین گام در دلیل پشتیبانی از فرهنگ پذیرش این واقعیت بود که هیچ‌کس نمی‌توانست فرهنگ جایی که در آن می‌زیست را برگزیند، دومین گام این ادعا بود که افراد باید به‌ویژه برای فرهنگ خودشان همچون میراثی خاص ارزش زیادی قائل شوند. برک، در پایان زندگی‌اش، بحث پیرامون حقوق جهانی را به بحث پیرامون وابستگی سنت‌های ملی و شرایط کنونی برگردانده بود. او درباره‌ی فرانسه به‌منظور فراهم کردن تقابلی با انگلستان اظهار نظر کرد و گونه‌ای میهن‌پرستی محافظه‌کارانه‌ی بی‌اندازه رسا را عرضه کرد. او تنها به تشویق کردن انگلیسی‌ها به پرهیز از «تقلید آن سبکی که هرگز نیازموده‌اند» نپرداخت، بلکه استدلال کرد که لازم است آنان از عشقی که بایست به کشورشان داشته باشند به‌خوبی آگاه شوند (برک ۱۷۹۰: ۱۱۱).

زمینه‌ی انگلیسی بی‌واسطه برای آراء عمومی[6] برک در باب انقلاب فرانسه فهم او از این نیاز بود که در برابر کسانی که خواهان آن بودند تا انگلیس در ساختن حکومت‌شان بر مبنای کاملاً انتخابی و کمتر بر پایه‌ی مالکیت از فرانسه سرمشق بگیرد، نمونه‌ای آورده شود. او از گفتار درباره‌ی عشق کشورمان، ایراد شده توسط نماینده‌ی مخالف ریچارد پرایس[7] (۹۱-۱۷۲۳) پیش از دیدار انجمن انقلاب لندن[8] در چهارم نوامبر ۱۷۸۹ در بزرگ‌داشت انقلاب شکوهمند ۹/۱۶۸۸، برآشفته شد. پرایس استدلال کرد که درست همانگونه‌ای که آن انقلاب الگویی برای انقلاب‌های آمریکا و فرانسه به‌دست داده بود، پس آن انقلاب‌ها نیز می‌توانستند به انگلیسی‌ها راه پیش‌بُرد مطالبات‌ِشان را برای آزادی نشان دهند. پرایس در ستایش از انقلاب فرانسه تنها نبود (پرایس ۱۷۸۹: ۶-۱۹۵). بزرگداشت‌های سراسری برای سرنگونی کاخ باسیل (چهارده جولای) برپا بود و رهبران سیاسی انگلیسی مانند چارلز جیمز فاکس[9] (۱۸۰۶-۱۷۴۹)، انقلاب فرانسه را در پارلمان بریتانیا ستایش کردند.

برک در واکنش به چنین ستایشی و با پذیرش اینکه همان اصول برای جامعه‌های گوناگون مناسب بود و در آنها پیاده می‌شد، به‌گونه‌ی پرشوری از امر ملی، منطقه‌ای و مرسوم پشتیبانی کرد. او در ۱۷۹۰ تاملاتی درباره‌ی انقلاب در فرانسه را منتشر کرد، که در آن به ریچارد پرایس پاسخ داد و به انجمن ادعانامه‌ی مشروطه[10] و انجمن انقلاب یورش برد و مری وولستنکرافت[11] (۹۷-۱۷۵۹)، تامس پین[12] (۱۰۸۹-۱۷۳۷) و جیمز مکینتاش[13] (۱۸۳۲-۱۷۶۴) را به پاسخگویی متهورانه وادار کرد (وولستنکرافت در پشتیبانی از حقوق بشر، پین در حقوق انسان و مکینتاش در دفاع از انقلاب فرانسه). آنان گمان کردند که اندیشه‌ی سیاسی روشن‌بینانه‌ی نوین، افراد را شهروندان جهان ساخته است و به آنان سهمی در کارهای جوامع غیر از کار خود افراد بخشیده است. برک در تاملات از دلبستگی به انقلاب فرانسه که سرچشمه‌ی الهام پرایس و هواداران آمریکایی و انگلیسی آن شد، خرده گرفت. او آنچه را که راست‌کیشی نوینی در میان هر دوی انقلابی‌های فرانسوی و پشتیبانان آنان می‌دانست، به پرسش گرفت. ارزش کتاب و گیرایی ماندگار آن تنها در صدور کیفرخواست علیه انقلابی‌های فرانسوی و طرفداران جهانی آنان در خارج نبود. در عوض، تاملات تمامی چیره‌دستی‌های خطابی چشمگیر برک را (استعدادهایی که ویلیام وردزورت[14] شاعر (۱۸۵۰-۱۷۷۰) در پیش‌درآمد به‌عنوان «نبوغ برک» از آن سخن به میان آورد) برای نگارش پشتیبانی متهورانه‌ای از سنت‌ها و نهادهای کشور زادگاه خودش به‌کار گرفت. از آنجایی که انقلابی‌های فرانسوی و هواداران‌شان افکار عمومی را به‌مثابه‌ی یک قدرت سیاسی نوین و نیرومند می‌دیدند که در انقلاب می‌توانست مهار گردیده شود، برک قصد کرد تا خوانندگانی را پرورش دهد که در ایستادگی در برابر بلای فرانسوی به او بپیوندند. او با گرامی داشتن نمادهای قدرت سیاسی بریتانیا اسباب پذیرش آن را فراهم کرد.

به‌هرحال، قرار دادن موضوع در این جهت، نوآوری کار برک را از آن نمی‌ستاند. برک در تاملات از حق مالکیت، پیوندهای محبت‌آمیز و دین رویاروی آنانکه چشم‌انداز عقل جهانی را برگزیدند، دفاع کرد. برک تاملات را کمتر مانند جزوه‌ای سیاسی و بیش‌تر همچون یک نامه‌ی شخصی (گرچه نامه‌ای شخصی با درازای فوق‌العاده زیاد) تصویر کرد. در دسامبر ۱۷۸۹ چارلز-ژان-فرانسس دیپونت[15]، که برک در گفته‌های مقدماتی‌اش هویت او را به‌عنوان «آقای خیلی متشخص جوانی در پاریس» تعیین می‌کند، برای پرسش از خاطرجمعی‌اش در اینکه فرانسوی‌ها سزاوار آزادی بودند و دانستند چگونه آزادی را از افسارگسیختگی و حکومت مشروع را از قدرت خودکامه تمیز دهند، به برک نامه نوشته بود. برک در آغاز با گفتن اینکه او تردیدهای خودش را داشت اما چون از بسیاری رویدادها بی‌خبر بود نمی‌توانست جسارت بورزد و زیاده‌گویی کند، به فرانسوی جوان پاسخ داده بود. با اینهمه او در مدت تنها چند ماه، درگیر شدن با هواداران بریتانیایی انقلاب و نقد بی‌پرده‌ی اصول انقلابی را آغاز کرده بود.

برک در طرح تاملات چنانکه گویی نامه‌ای شخصی بود حتی با اینکه به صدها برگ افزایش یافت، توانست حال و هوای دوستی را با خواننده‌ای اصولی پدید آورد. درست است که او پیش از این در پارلمان با تاختن به انقلاب سخن رانده بود، ولی به‌طور ضمنی فهماند که خوانندگانش برای دسترسی داشتن به نگرش‌های او خوش‌بخت‌اند. برک در نامه نوشتن به «آقای خیلی متشخص جوان در پاریس» خود را در جایگاه تبیین بریتانیا و پیمان‌های نمادین[16] آن برای کسی قرار داد که در وضعیت نیاز به روایتی کامل بود (برک ۱۷۹۰: ۸۴). بدین ترتیب او با از میان برداشتن بدفهمی‌های مخاطبِ نامه می‌آغازد. او می‌گوید شما می‌توانید به‌خوبی خیال کرده باشید که من چه‌بسا انقلاب فرانسه را تایید می‌کنم چرا که شاید گمان کردید که انجمن مشروطه و انجمن انقلاب همه‌ی افکار عمومی را ارائه کرده‌اند، اما آنان فکر مرا بیان نمی‌کنند. شما می‌توانید به‌خوبی خیال کرده باشید که انجمن مشروطه یک گروه بانفوذ است، اما هیچکس که «دارای قوه‌ی تمیز عادی یا کم‌ترین درجه از آگاهی باشد» آنان را جدی نمی‌گیرد (برک ۱۷۹۰: ۸۷).

مجسمه ادموند برک، در ترینیتی کالج دابلین

نقد برک از انتزاع عقلی

انقلابی‌ها و هواداران‌شان با اعلامیه‌های ناشناسی که آنها را تعبیر اصول آزادی می‌دانستند، برک را رنجاندند. نزد او سند بدون امضا انتزاع را جایگزین واقعیتِ سیاست می‌کند: او می‌نویسد «شرایط (که از نظر برخی متشخصان هیچ قلمداد می‌شود) در واقعیت به هر اصل سیاسی رنگ جداگانه‌ و اثر تمیزدهنده‌اش را می‌بخشد» (برک ۱۷۹۰: ۹۰). برک در سراسر اثرش دگرگونی‌های موضوعِ اهمیت سنت‌ها و شرایط خاص را پیش می‌نهد. او با تعیین هویت مخاطب نامه‌اش به‌عنوان یک فرانسوی جوان، در حالی که لحنی سخاوتمند را نسبت به طرف گفتگوی خود حفظ می‌کند پیوسته فرصت‌هایی پدید می‌آورد تا توجه او را به بحث سیاسی معطوف کند. برک تاملات را با گفتن اینکه او «صادقانه» باورهای خود را با مخاطب جوان نامه‌اش در میان گذاشته است، به پایان می‌رساند و سپس بی‌درنگ اظهار می‌دارد که «گمان نمی‌کنم آن باورها بتوانند عقاید تو را دگرگون کنند و نمی‌دانم که آیا بایست چنین کنند یا نه. تو جوانی؛ تو نمی‌توانی راه‌بر باشی، اما باید بهروزی مملکتت را دنبال کنی» (برک ۱۷۹۰: ۳۷۶). بدین سان، او موضوع دوگانه‌ای را بر می‌نهد: اینکه سیاست اول از همه نه بر اصول و برهان بلکه بر گونه‌ای از تمایزهای شهودی مبتنی است که مردم به‌عنوان نمایندگان یک فرهنگ پدید می‌آورند و اینکه دیدگاه‌های افراد به‌ندرت در دنیای سیاست تعیین‌کننده است؛ دنیایی که بیش‌تر مردم «نمی‌توانند راه‌بر باشند، اما باید بهروزی» مملکت‌شان را دنبال کنند (برک ۱۷۹۰: ۳۷۶). برک در پایان تاملات این واقعیت را پنهان کرد که پافشاری او بر زمینه‌ی مشخص هر کدام از ایده‌های سیاسی، کاربرد تحلیل او را در موقعیت فرانسه سد می‌کند. او با پافشاری بر اینکه نظریات‌ش فرآورده‌ی «مشاهده‌ی دیرپا و بی‌طرفی فراوان» است، مدعی شد که دیدگاه بیرونی‌اش مرجعیت ویژه‌ای به نگرش‌های او می‌بخشد (برک ۱۷۹۰: ۳۷۶).

تفسیری محافظه‌کارانه از «طبیعت بشری»

برک جایگزینی برای پافشاری روشن‌بینانه‌ی انقلابی‌های فرانسوی بر طبیعت عقلی بشر عرضه کرد. او می‌گوید که اندیشمندان عصر روشنگری چه‌بسا خیال کنند که عقل جهانی است، اما فرض عملی مهم‌تر، که در میان اندیشمندان عصر روشنگری معمول بود، آن است که طبیعت بشری همه جا یکسان است. به‌هر روی، آنان از اینکه طبیعتِ موجودات انسانی را به‌مثابه‌ی حیوان‌های سیاسی به‌شمار آورند، یعنی کسانی که خودشان را بر اساس پای‌بندی به خانواده، دین و کشورشان تعریف می‌کردند، ناکام ماندند. او بحث را بر اسکناس‌ها[17]، پول‌هایی کاغذی که به‌وسیله‌ی حکومت انقلابی چاپ شد، متمرکز کرد؛ از نظر برک آنها گردش پولی کاذبی را بدون پشتوانه‌ی استوار به نمایش گذاشت و او با آنها همچون مظهر حکومت سراپا انقلابی برخورد کرد. او همچنین فهرستی از پیامدهای انقلاب ارائه کرد:

قوانین واژگون شدند؛ دادگاه‌ها فاسد شدند؛ صنعت بدون توان؛ تجارت در حال مرگ؛ عایدی[18] پرداخت نشد؛ همچنین مردم فقیر شدند؛ کلیسا تاراج شد و مملکت آرامش نیافت؛ هرج و مرج لشکری و کشوری نظام سرزمین پادشاهی را مقرر کرد؛ هر چیز انسانی و الاهی در پیشگاه بت مقبولیت عمومی[19] قربانی شد و ورشکستگی ملی پیامدِ آن؛ و همه‌ی اینها کم بود که اوراق بهادار قدرت نو، بی‌ثبات و متزلزل، اوراق بهادار بی‌اعتبار از شیادیِ فقیرشده و چپاولِ به خاک سیاه نشسته به‌عنوان پولی رایج برای پشتیبانی از یک امپراتوری عرضه شد (برک ۱۷۹۰: ۱۲۶).

با وجود این، برک از شرایط مادی دخیل در شور انقلابی چشم می‌پوشد. (مردم فرانسه، در سال‌های پایانی پادشاهی لویی شانزدهم، به‌علت زنجیره‌ای از برداشت‌های زیان‌بخش خرمن سختی زیادی کشیده بودند. بی‌تفاوتی ماری آنتوانت[20] نسبت به رنج مردم عادی، احساسات دشمنی با رژیم پادشاهی را وخیم‌تر کرد.) در عوض، او رفتار فرانسویان را «همراه با خشم، خشونت و خوارداشت بیش از هر مردم دیگری که هرگز شناخته شده باشند تا در برابر نامشروع‌ترین غاصب و خون‌خوارترین بی‌دادگر چنین کنند، یاغی‌گری در برابر یک پادشاه قانونی و میانه‌رو» می‌داند. «این اوضاع و احوال وحشتناک»، آن‌سان که برک رویدادهای ۱۷۸۹ را نام‌گذاری می‌کند، چنان بررسی شد که گویی آنها همه به‌خاطر اینکه یکسره غیرضروری بوده است وحشتناک‌تر است؛ به‌راستی انقلاب صرفاً نتیجه‌ی «پندهای نسنجیده و جاهلانه در دوران آرامش مطلق» بوده است (برک ۱۷۹۰: ۱۲۶). نزد برک، رفتارهای انقلابیون صرفاً نتیجه‌ی «گزینش اختیاری، این انتخاب ساده‌لوحانه‌ی پلیدی» است (برک ۱۷۹۰: ۱۲۷).

با کنار گذاشتن حقانیت موضوع‌های اقتصادی و حقوقی که انقلابیون بر سر آنها ستیز می‌کردند، برک با گفتن اینکه فقط ویژگی کسانی که دست‌اندرکار مجلس ملی بودند می‌تواند انتخاب‌هایی را که «کاملاً توجیه‌ناپذیر به‌نظر می‌رسد» تبیین کند، به نقادی مبتنی بر استدلال بر ضد شخص[21] روی می‌آورد (برک ۱۷۹۰: ۱۲۷). برک ادعا می‌کند که مجلس ملی «ساده‌لوحانه» «پلیدی» را برمی‌گزیند، چرا که این مجلس از کسانی با توانایی ناچیز تشکیل شده است. در حالی که «عنوان و وظیفه» که مجلس به خودش اختصاص می‌دهد چه‌بسا چنان به‌نظر آید که گویی «فضیلت و فرزانگی همه‌ی ملت گردآمده پیرامون یک مرکز» را آشکار می‌کند، اما افرادی که آن عناوین را به‌دوش می‌کشند اصلاً و ابداً به آنها وفادار نیستند (برک ۱۷۹۰: ۱۲۷). افزون بر این، ناشدنی است که آنان بتوانند چنین باشند. آنان کاملاً از توانایی فرزانه بودن و فضیلت‌مندی آنچنانکه مردم برای‌شان می‌پسندند بی‌بهره‌اند: «نه آوازه‌، نه قدرت، نه کارکرد، نه هیچ نهاد برساخته، نمی‌تواند آدمیانی را که هر دستگاه اقتداری از آنان سامان می‌گیرد، پدید آورد. هیچ چیز جز خدا، طبیعت، تربیت و عادت‌های زندگی آنان را نساخته است. مردم توانایی‌هایی فراتر از این را ندارند که بخواهند ابراز کنند» (برک ۱۷۹۰: ۱۲۸).

تاملاتی درباره‌ی انقلاب در فرانسه

برک می‌گوید که گرفتاری با مجلس آن است که به‌وسیله‌ی «مردان نوینی» که هیچ دریافتی از گذشته ندارند و باور دارند که می‌توانند طبیعت و تجربه را کنار گذارند اداره می‌شود. او با طرف صحبت قرار دادن مخاطب نامه‌اش به‌طور مستقیم، از «شگفتی»اش نسبت به دانستن این واقعیت سخن می‌گوید که «بخش بزرگی از مجلس، من باور دارم اکثریتی از نمایندگانی که حضور یافتند، کارورزان حقوقی[22] بودند» (برک ۱۷۹۰: ۱۲۹). او ادامه می‌دهد که این «کارورزان» دادرسی نمی‌کردند، «وکیل مدافع برجسته» یا «استاد نامداری» نبودند. در عوض آنان «اعضای ناآموخته‌ی فرومایه، ماشین‌وار و صرفاً ابزاری این پیشه» و کسانی بودند که پیش از این کارهایی به‌عنوان «برپاکننده و گرداننده‌ی درگیری پیش‌پاافتاده در مورد خشم روستاییان» داشتند (برک ۱۷۹۰: ۳۰-۱۲۹). برک تصویری روشن از اعتبار اندک آنان به‌طور عام نزد فرانسویان ترسیم می‌کند و اظهار می‌دارد که آنان مردانی هستند که «از روی عادت نیاموخته‌اند تا به خودشان ارج نهند» یا خرد داشته باشند تا درباره‌ی خود به‌عنوان دارندگان هرگونه «کامیابی پیشین برای حیثیتِ در معرضِ خطرشان» اندیشه کنند. (برک ۱۷۹۰: ۱۳۰).

البته از یک دیدگاه، نمایندگی پرمشغله‌ی «کارورزان حقوقی» در مجلس چه‌بسا راه آشکار تایید افرادی به‌نظر می‌رسید که فاقد رتبه‌ی اشرافی[23] بودند اما صلاحیت حرفه‌ای خود را در تکوین شایسته‌سالاری[24] آشکار کرده بودند. چه‌بسا گفته شود که صلاحیت‌های آنان در توانایی‌های فردی‌شان قرار داشت و نه در مطالبه‌ی مالکیت موروثی[25]. در واقع، تنها چنین استدلالی بود که وولستنکرافت، پین و مکینتاش را برانگیخت، هنگامی که آنان اشرافی‌گری را سخنورانه[26] نقد کردند. از دید آنان کاملاً آشکار بود که یک نظام حکومتی که پیرامون مالکیت سامان یافته بود، نمی‌توانست گرایش‌های جامعه را در کل برآورده کند. زیرا چنین نظامی هیچ راهی ندارد تا مردانی با شایستگی ناچیز را که از روی پیش‌آمد گستره‌های اساسی کشور و پادشاهی را به ارث برده‌اند، کنار گذارد. این پشتیبانان انقلاب استدلال کردند که اگر یک شایسته‌سالاری می‌بایست توانایی‌های بیش‌ترین افراد بااستعداد و در دسترس را به‌منظور خیر همگانی[27] شکل دهد، پس همچنین باید از فشردگی قدرت در دستان بی‌استعدادها پرهیز کند.

روایت غیرانقلابی برک از انقلاب شکوهمند

برک نه تنها با انباشتن تحقیر شخصی در باب صلاحیت‌های «مردان نوین» که نزد حکومت تازه در فرانسه مرکزیت یافته بودند، بلکه ضد نمایندگی مبتنی بر شایستگی (به‌جای منزلت خانوادگی) استدلال کرد. او همچنین از تاریخ بریتانیا که نگاشته شده است تا نشان دهد که ویژگی سرنوشت‌ساز حکومت همانا توانایی آن در نگاه‌داری رویه‌ی به‌سامان جانشینی[28] است، توصیفی عرضه کرد. آن‌سان که برک داستان انقلاب شکوهمند ۱۶۸۸ را شرح می‌دهد، پی بردن به اینکه تنش‌های دینی پیوسته برافروزاننده‌ی کشمکش‌های سیاسی بوده دشوار است. نیز دشوارتر است فهمیدن اینکه جیمزِ دوم قاضی‌هایی را که چه‌بسا با او ناسازگار بودند بیرون انداخته بود و به جای آنان آدم‌هایی را که چه‌بسا با او سازگار بودند، یعنی آنان که کاتولیک‌های رم نامیده شده بودند جهت ریاست برخی دانشکده‌های آکسفورد گماشته بود و با درخواست اینکه از هر منبر بیانیه‌ی آمرزش گناهان[29] را که در آن او به شهروندانش آزادی دینی کامل ارزانی داشته بود بخوانند، خشم کشیشان را برانگیخته بود. افزون بر آن، برک این واقعیت را نادیده می‌گیرد که رویه‌ی جانشینی آنگاه روشن‌تر شد که ملکه یک پسر و جانشین زایید. به‌راستی یقین درباره‌ی جانشینی تنش‌ها را بدتر کرد، چنانکه پروتستان‌هایی که به‌خاطر قانون جیمز احساس ستمدیدگی داشتند به این تشخیص رسیدند که دیگر نمی‌توانند به بیش‌تر دوام آوردن یک پادشاهی کاتولیک امید داشته باشند و هر دو گروه سیاسی در فراخوان ویلیام اورانژ برای پشتیبانی از آنچه آنان دین و قوانین دیرینه‌ی انگلستان به‌شمار می‌آوردند، به هم پیوستند.

در روایت برک به این واقعیت هیچ اشاره‌ای نیست که جیمز حتی پشتیبانی ارتش خود را از دست داده بود، به اینکه پارلمان در نشستی اعلام کرد که فرار او به فرانسه به حد کناره‌گیری رسیده است و به اینکه همان پارلمان تاج را مشترکاً به ویلیام، که در رویه‌ی مستقیم جانشینی نبود، و همسرش مری، که چنین بود، ارزانی داشت. اگر او چنین ویژگی‌هایی از انقلاب شکوهمند انگلستان را بحث کرده بود، چه‌بسا ساده می‌گردید فهم اینکه چرا اعضای انجمن مشروطه و انجمن انقلاب پیشینه‌ای دیده بودند برای پاسخگو ساختن پادشاهان در برابر اراده‌ی ملت و اینکه چرا ریچارد پرایس به انجمن انقلاب گفته بود که پادشاه انگلیسی «تقریباً یگانه پادشاه قانونی در جهان است، زیرا یگانه پادشاهی است که تاج خود را وام‌دار انتخاب ملت خویش است» (برک ۱۷۹۰: ۹۶؛ مقایسه شود با پرایس ۱۷۸۹: ۱۸۶). برای چه انقلاب شکوهمند پدید آمده بود، اگر نبود یک چرخش سیاسی درونی شگرف[30] که مرجعیت تصمیم‌گیری نهایی را از پادشاه به پارلمان واگذار کند؟ با اینهمه برک به‌گونه‌ی تحقیرآمیزی گفته‌ی پرایس را بازگو می‌کند و نیز این ادعای او را مورد چون و چرا قرار می‌دهد که اصول انقلاب شکوهمند به انگلیسی‌ها سه حق بنیادین ارزانی داشته است؛ برگزیدن حکمرانان، «فروافکندن آنان به‌خاطر کژ رفتاری» و «ساختن یک حکومت» برای خودشان (برک ۱۷۹۰: ۹۹).

استدلال‌های برک ضد روایت پرایس از انقلاب شکوهمند و میراث آن، دوگانه است. نخست او تاکید می‌کند که در حال حاضر بیش‌تر انگلیسی‌ها حقوقی را که انجمن انقلاب از طرف آنان درخواست می‌کند، نمی‌خواهند و در برابر آن ایستادگی می‌کنند. دوم او تفسیری بس نوآورانه از تاریخ انگلیسی به‌دست می‌دهد. با رها کردن بگومگوهای سیاسی درباره‌ی انقلاب شکوهمند به‌گونه‌ی کمابیش یکپارچه، برک رخدادهای تاریخی سرنوشت‌ساز را همچون ملایم‌ترین راه حل ممکن برای مشکلی واقعی و آزاردهنده پیرامون رویه‌ی جانشینی برای سلطنت پدیدار ساخت.

گرچه برک مخالفان خود را به‌خاطر بهره‌گیری از اصل غرقِ تحقیر کرد، او در هنگام مناسب خودش به آن پناه می‌برد و می‌نویسد «اگر اصول انقلاب ۱۶۸۸ قرار باشد جایی یافت شود، همانا در اساسنامه‌ی موسوم به بیانیه‌ی حقوق[31] است» (برک ۱۷۹۰: ۱۰۰). او سرانجام می‌پذیرد که «اگر هرگز زمان درخوری برای بنا نهادن این اصل وجود داشت که یک پادشاه منتخب مردمی یگانه پادشاه قانونی است، بدون هیچ گمانی در دوران انقلاب بود»، اما تنها از راه این استدلال که اصل به‌جای آنکه پذیرفته شود، در آن هنگام که برای تعیین تکلیف در دسترس بود، رد شده بود. (برک ۱۷۹۰: ۱۰۱). در واقع، گوهر بحث برک درباره‌ی انقلاب شکوهمند پافشاری بر این نکته است که گفتار بیانیه‌ی حقوق نه تنها در ۱۶۸۸ بلکه در زمان او نیز به‌کار می‌رود. در خوانش او، بیانیه‌ی حقوق تنها اشاره نمی‌کند که یک گزینش[32] در ۱۶۸۸ به‌کلی نابودکننده‌ی «همبستگی، آشتی و آرامش این ملت» بوده است؛ به پندار برک آن بیانیه همچنین اشاره می‌کند که برگزیدن[33] شهریار سازواری ملی[34] را همواره بر هم می‌زند (برک ۱۷۹۰: ۱۰۳). داستان انقلاب شکوهمند به داستان جانشینی به‌سامان بدل می‌شود، نه برآمدن این انگاره که حتی پادشاهان باید در جستجوی پشتیبانی همگانی[35] و از آن برخوردار باشند. در روایت او، حکومت‌ها می‌بایست تشخیص دهند که نقش مرکزی آنها نگاه‌داری از پیوستگی[36] خودشان و ممکن ساختن این احساس برای افراد است که موقعیت حکومت‌ها هرگز برای انتخاب آنان گشوده نیست. بنابراین، وظیفه‌ی مرکزی بدون قید و شرط آنها تدارک جانشینی به‌سامان از یک پادشاه به دیگری و نگاه‌داری از «یک حق تردیدپذیر جانشینی[37]» در برابر «یک انتخاب بسیار [همانندساز][38]» است (برک ۱۷۹۰: ۱۰۳).

در سراسر مسیر این بحث، برک موضوع را به‌گونه‌ای پیش می‌برد تا انتخابات را چنان پدیدار سازد که گویی به‌هر روی شور مردمی را از میان بُرد و قانون را به «اراده‌ی یک زور چیره» واگذار کرد، چه رسد به آنکه انتخابات بیانی از خواست ملی باشد (برک ۱۷۹۰: ۱۰۵). با ستایش از لرد سامرز[39] (۱۷۱۶-۱۶۵۱)، کسی که بیانیه‌ی حقوق را تهیه و تنظیم کرد، برک توجه را به مهارتی فرا می‌خواند که «راه حل زودگذر پیوستگی در ۱۶۸۸ را دور از چشم نگه داشت» و سامرز و همکاران پارلمانی‌اش را کسانی می‌داند که «یک نقاب خوش‌ساخت سیاسی[40] را روی هر وضعیت مایل به تضعیف حقوق افکندند، حقوقی که آنان خواستند تا در سامان بهبودیافته‌ی جانشینی[41] تداوم بخشند... و اینکه آنان رگ و ریشه‌های پادشاهی‌شان را سست نکردند و یک هم‌آهنگی تنگاتنگ را با رسم نیاکان حفظ نمودند» (برک ۱۷۹۰: ۳-۱۰۲). به تعبیر دیگر، بیانیه‌ی حقوق زبانی دوگانه و هوشمندانه را به درون وضعیت سیاسی ۱۶۸۸ وارد کرد: پشتیبان نداشتن جیمز و گریختن او به فرانسه گواه این نیست که انگلیسی‌ها جانشینی موروثی را رد می‌کردند، بلکه گواه آن است که آنان این نوع جانشینی را پذیرا می‌شدند (برک ۱۷۹۰: ۱۰۳). بدین‌گونه، لرد سامرز نه به‌عنوان روگردانی از جانشینیِ به‌سامان بلکه همچون نمونه‌ای درست از آن، پیوسته حق را به پادشاهی مشترک ویلیام و مری می‌داد. نزد برک، هوش سیاستمداری او در به کمینه رساندن بحران و دوباره برقرار کردن احساس امنیت عمومی[42] با پناه بردن پیوسته به سنن کهن جای دارد یعنی «وجه به‌شدت اظهاری[43] سرشت موروثی سلطنت» و پذیرا شدن ویلیام و مری چنانکه گویی آنان آشکارا همه‌ی بهترین سزاواری‌های دسترس‌پذیر را برای تخت پادشاهی داشتند (برک ۱۷۹۰: ۱۰۲). در چهارچوبی که سامرز به‌دست می‌دهد، آنان پادشاهان نوینی نبودند بلکه پادشاهانی با استوارترین ادعای ممکن نسبت به سنت بودند.

سنت و پناه بردن به آیین شهسواری

برک با چنین ایما و اشاراتی صلاحیت خودش را برای حرمت‌گذاری به سنت و آنانکه در پایه‌گذاری‌اش یاری رساندند، اثبات کرد. او گلایه کرده بود که پرایس با وارد کردن سیاست به منبر کشیشان درک نادرستی از سرشت کلیسا نشان داده بود و اینکه پشتیبانان انگلیسی انقلاب فرانسه می‌کوشیدند تا «نقش شایسته‌ی‌شان را رها کنند و آنچه را به آنان تعلق ندارد به‌عهده بگیرند» (برک ۱۷۹۰: ۹۴). در همان زمان که این نقادی مبتنی بر استدلال ضد شخص یورشی بود به کسانی که از «اصول هم‌ترازگرایانه و مردم‌سالارانه» پشتیبانی می‌کردند، برک خواست خاطرنشان سازد که آن افراد به‌خودی خود قدرت تباه کردن ایمان یک جامعه را داشتند (برک ۱۷۹۰: ۹۶). او در یکی از نیرومندترین شیوه‌های استدلالش به مسئله‌ی عقلانیت[44] خود جامعه‌ی مدنی می‌پردازد و تصریح می‌کند که حکومت از راه انگیزش پندار[45] بهتر می‌شود. او در توصیفی بی‌اندازه احساسی از ماری آنتوانت، کسی که غالباً از او تنها به‌عنوان «ملکه» یاد می‌کند، جابجایی‌های گوناگون او را در بیرون رانده شدنش از کاخ و راه برده شدنش در طول خیابان‌های پاریس شرح می‌دهد (برک ۱۷۹۰: ۱۶۹). برک پیوسته او را به‌عنوان کسی توصیف می‌کند که مردم‌دوستی‌اش آشکار شد، اما به بهایی گزاف نه تنها برای او بلکه برای همه‌ی اعضای جامعه. او سخت اعتقاد دارد که این واقعیت که هیچکس برای پشتیبانی ماری آنتوانت برنشتافت، نشانه‌ای از تباهی جامعه است: «من باور داشتم که ده هزار شمشیر برای کین‌خواهی حتی نگاهی که او را در معرض توهین قرار دهد، باید از غلاف‌های‌ِشان بیرون جهیده می‌شدند. اما دوران شهسواری سپری شده و دوران سفسطه‌گران، صرفه‌جویان و حساب‌گران جایگزین آن شده است؛ و شکوه اروپا برای همیشه از میان رفته است» (برک ۱۷۹۰: ۱۷۰).

حسرت‌زدگی برک نسبت به دوران شهسواری چه‌بسا پر سوز و گداز به‌نظر بیاید، اما می‌گذارد تا او به‌جای لویی شانزدهم بر ماری آنتوانت متمرکز شود. او آشکارا عضو ناتوان‌تر خانواده‌ی سلطنتی را برگزید و از اینکه انقلابی‌ها ناتوانی ماری آنتوانت را به نمایش گذاشتند با شورانگیزترین سبک سخن گفت: «در این طرح از وضعیت، یک شاه مردی بیش نیست؛ یک ملکه زنی بیش نیست؛ یک زن حیوانی بیش نیست؛ و یک حیوان نه از والاترین رده. همچنین همه‌ی سرسپاری‌ها[46] در کل به جنسیت توجه کرد و بدون نگرش‌های متمایز، به‌منزله‌ی دل‌باختگی و سبک‌سری به‌شمار آورده شد» (برک ۱۷۹۰: ۱۷۱). آیین شهسواری بیش از ادب[47] صرف را در بر می‌گیرد. این آیین همچنین، آنگونه که برک ارزش آنرا بسط می‌دهد، مانند خود مدنیت به‌دید می‌آید - آنچنان که با پافشاری همیشگی بر زور جسمانی به رویارویی بر می‌خیزد. آیین شهسواری همه‌ی انگیزش‌هایی[48] را دربر می‌گیرد که مردان را به این‌سو می‌راند تا در برابر زنان سر فرود آورند به‌جای آنکه نشان دهند که قوی‌ترند؛ روابط «واقعی» قدرت را به‌خاطر بخشندگی اجتماعی وارونه می‌نمایاند که برک با افسوس درباره‌ی آن می‌گوید: «هرگز، هرگز از این بیشتر، آن پادشاهی بخشنده نسبت به رتبه و جنسیت، آن فرمان‌برداری غرورآفرین[49]، آن اطاعت بزرگ‌منشانه[50] و آن سرسپردگی قلبی[51] را نخواهیم دید، که حتی در خود بندگی[52]، روح یک آزادی والا را زنده نگه داشت» (برک ۱۷۹۰: ۱۷۰).

آیین شهسواری، در برداشت برک، حتی ابزاری برای دست‌یافتن به گونه‌ای برابری از کار در می‌آید: شهسواری «چنین بود، که، بدون بر هم زدن مرتبه‌ها، برابری اصیلی پدید آورده بود و در میان همه‌ی پایه‌های[53] زندگی اجتماعی آن را به ارث گذاشته بود. این عقیده بود که جایگاه پادشاهان را به دوستان فرو کاست و مردانی خصوصی پروراند که هم‌نشین با پادشاهان باشند» (برک ۱۷۹۰: ۱۷۰). شهسواری، نزد برک، در برگیرنده‌ی «همه‌ی پندارهای خوشایندی است که قدرت را شرافتمندانه و اطاعت را آزادی‌خواهانه ساخت، که سایه‌های ناهمسان زندگی را هم‌آهنگ کرد و با یک همگون‌سازی ملایم[54]، گرایش‌های زیبا ساختن و تعدیل جامعه‌ی خصوصی را در سیاست گنجاند» (برک ۱۷۹۰: ۱۷۱). بنابراین، گرفتاری با «امپراتوری تسخیرکننده‌ی روشنی و عقل» آن است که آرزو دارد «به‌عنوان یک سبک احمقانه، پوچ و منسوخ» همه‌ی اندیشه‌هایی را که عاطفی هستند، بی‌اساس بخواند – «یعنی خیال اخلاقی که قلب آن را داراست و فاهمه تاییدش می‌کند آنچنانکه بایسته است تا کاستی‌های سرشت برهنه‌ی لرزان[55] ما را زیر پوشش گیرد و آن را به‌سوی والامنشی[56] در برآورد[57] خودمان برانگیزد» (برک ۱۷۹۰: ۱۷۱).

خیال اخلاقی

برک چشم‌انداز سیاستمداران و اندیشمندان عصر روشنگری را به‌عنوان دیدگاهی کوته‌بین، حسابگر و بیش از اندازه متکی به نقش عقل، رد می‌کرد. ترجیع‌بند او که «یقین اخلاقی» با یقین عقلی و دلیل اثبات‌پذیر[58] تفاوت می‌کند، بر تمایز متعارفی تاکید می‌کند که نویسندگان فرانسوی و انگلیسی سده‌ی هفدهم آنرا ساختند و از جانب بسیاری از هم‌روزگاران‌شان پذیرفته شد. تعهدات اجتماعی[59] در روایت او نمی‌تواند یکسره قراردادی[60] و مشخص[61] وضع شود، زیرا خود اندیشه‌ی «التزام و پیمان اجتماعی که عموماً با نام قانون اساسی شناخته می‌شود» نیازمند آن است که مردم تعهدات مشترک‌شان را آشکارا بپذیرند (برک ۱۷۹۰: ۱۰۵). بدین‌گونه، او نیاز انگلستان را به گونه‌‌ی قانون اساسی مشخصی که فرانسویان پذیرفته بودند رد می‌کند و استدلال می‌آورد که عرف و سنتِ نانوشته‌ای که انگلیسی‌ها را توانا می‌سازد «تا همه‌ی آنچه را ما دارا هستیم به‌منزله‌ی میراثی از نیاکان‌ِمان دنبال کنند» از بنیانِ استوارتر و بیش‌تر الزام‌آوری به‌مثابه‌ی قانون اساسی برخوردار است (برک ۱۷۹۰: ۱۱۷).

با اینهمه، گرچه برک بر این مورد که قانون اساسی انگلیسی به‌جهت نامشخص[62] بودنش استوارتر است پافشاری می‌کند، اما تا آنجا پیش می‌رود که بپندارد دیدگاه عقل‌باور برای خود رفتار اخلاقی زیان‌آور است. او می‌اندیشد که سیاستِ انقلاب «قلب را آب‌دیده و بی‌احساس می‌کند، تا برای ضربه‌های شدیدی آماده‌اش کند که گاه در افراطی‌ترین موقعیت‌ها به‌کار می‌رود» (برک ۱۷۹۰: ۱۵۶). عقل‌باوران سیاسی خود را بر آن داشتند که اصول سیاسی انتزاعی[63] بنابر روند آنها ممکن است به کردارهای جنایت‌بار نیاز داشته باشد، و حتی اگر آنان هرگز بر اساس هیچ‌یک از طرح‌های بالقوه‌ی‌‌ِشان رفتار نکنند، «نفس[64] بی‌جهت لکه‌دار می‌شود؛ و از آنجا که هیچ هدف سیاسی‌ای با تباهی خدمتگزاری نمی‌کند، ذهنیت‌های اخلاقی[65] بسیار آسیب می‌بیند». خود اندیشه‌ی کنش غیراخلاقی به «بسته شدن» راه قلب می‌انجامد (برک ۱۷۹۰: ۱۵۶).

برک در پافشاری بر احساسات اخلاقی[66] نه تنها با نسبت دادن اتهام صحنه‌داری به انقلابیون (در نشان دادن ماری آنتوانت برای ریشخند همگانی) مضحکه‌های سیاسی آنان را نکوهش می‌کند، بلکه همچنین سنجه‌های قصه[67] و نمایش را با واقعیت ربط می‌دهد. او استدلال می‌کند که هنگامی که عقل هرگز توانایی بررسی خودش را ندارد، نمایش می‌تواند یک «دانش‌سرای حسّی‌اندیشیِ اخلاقی[68]» باشد و دانش‌سرایی بهتر از «کلیساها، جایی که حرمت احساس‌های[69] انسان... زیر پا گذاشته می‌شود» همچنانکه ریچارد پرایس با گرامی‌داشتن اصول انقلاب فرانسه و نادیده گرفتن هزینه‌های انسانی‌اش، حرمت آنها را زیر پا گذاشته است (برک ۱۷۹۰: ۱۷۶). «شاعران، آنانکه ناگزیرند با مخاطبانی سر و کار داشته باشند که هنوز در مکتب حقوق بشر آموزش ندیده‌اند، و آنانکه خود را وقف اساس اخلاقیِ قلب کرده‌اند، جسارت روی صحنه آوردن یک چنین جشن پیروزی را [آنچنانکه ماری آنتوانت و لویی شانزدهم به پیاده‌روی واداشته شدند] به‌عنوان شادمانی ندارند» (برک ۱۷۹۰: ۱۷۶).

تاکید بر دلیل‌های احساسات و نظام اخلاقیِ[70] قلب، دوره‌های نخستین و واپسین پیشگانی[71] برک را به هم پیوند می‌دهد. زیرا گرچه نکوهش برک از انقلاب فرانسه با پشتیبانی پیش‌تر او از انقلاب آمریکا به نحوی موجه[72] ناهمساز به‌دید آمده است، اما سویه‌های عاطفی قدرت[73] ذهن او را سراسر درگیر کرد. چرا که برک کسی است که در سال ۱۷۵۷ پژوهشی فلسفی درباره‌ی خاستگاه تصورهای ما از امر والا و امر زیبا را چاپ کرده بود، که در آن حتی تجربه‌ی زیبا‌شناختی را در چهارچوب احساسات پیرامون قدرت تحلیل کرده بود. در اندیشه‌ی او امر والا همه‌ی چیزهایی را در بر داشت که آدمیان هنگامی که احساس کنند قدرتی بزرگ‌تر از داشته‌ی خودشان را در یک شخص (همچون یک فرمان‌روا یا خدا)، یک حیوان (همچون یک گرگ یا اسب) یا یک مکان طبیعی (همچون دامنه‌ای از کوه‌ها) درک می‌کنند، به آن واکنش نشان می‌دهند. او اندیشید که امر زیبا همه‌ی آنچه را که «ما دوست داریم» و «دوست داریم برای تن‌دادن‌ش به ما» در بر می‌گیرد (برک ۱۷۵۹: ۱۱۳). او در دوران تاملات برای ادعای اینکه حتی لذت‌های بازشناختنی[74] جهانِ امر زیبا نیز یک والایی و سویه‌‌ی هیبت‌انگیز دارد راهی یافته بود، یعنی در اندیشه‌ی «بسیار رازناک یکپارچه کردن نژاد بشری»، که در آن «کل، در یک زمان، نه هرگز پیر است، نه میان‌سال یا بُرنا، بلکه در یک وضعیت ثبات دگرگونی‌ناپذیر از راه گرایش‌های گوناگون به تباهی، فروپاشی، نوسازی و پیشرفت همیشگی به حرکت خود ادامه می‌دهد» (برک ۱۷۹۰: ۱۲۰). در آن طرح اخیر، افراد خودشان را با دیگران یا چیزها نمی‌سنجند آنچنانکه دیده می‌شد که در پژوهش چنین می‌کردند. در عوض، افراد همواره خودشان را از راه تعهدهای‌شان نسبت به دیگر اشخاص می‌سنجند و حتی برای پیشداوری[75] کاربُردی می‌یابند تا «فضیلت انسان را خوی او» سازند و «وظیفه‌ی او را... پاره‌ای از طبیعتش» (برک ۱۷۹۰: ۱۸۳).

منبع

Ferguson, Frances. “Burke and the Response to the Enlightenment”. in The Enlightenment World, ed. by Martin Fitzpatrick and others. London and Newyork: Routledge, 2007.

پانویس‌ها

[1] bare capacity

[2] public opinion

[3] ancient English constitution of unwritten laws

[4] ongoing society

[5] James Chandler

[6] public comments

[7] Richard Price: ریچارد پرایس (23 فوریه‌ی 1723 – 19 آوریل 1791) فیلسوف اخلاق انگلیسی و واعظ در سنت مخالفان کلیسای انگلستان و رساله‌نویس سیاسی فعال در آرمان‌های رادیکال، جمهوری‌خواه و لیبرال همچون انقلاب آمریکا بود. او پیوندهایی را میان شمار فراوانی از اشخاص همچون نویسندگان قانون اساسی ایالات متحده‌ی آمریکا رواج داد. او بیش‌تر دوران بزرگسالی‌اش را به‌عنوان سرپرست کلیسای یکتاباورانه‌ی سبز نوینگتن گذراند [یکی از قدیمی‌ترین کلیساهای یکتاباور در شمال لندن که تثلیث و خدا بودن عیسی را قبول ندارند]، عبادت‌کننده‌ای که پرایس بیش‌ترین تاثیر را بر او گذاشت فمینیست نخستین مری وولستنکرافت بود، کسی که اندیشه‌های‌اش را درباره‌ی برابری‌گرایی ذاتی در روح انقلاب فرانسه گسترش بخشید تا حقوق زنان را نیز دربر بگیرد. پرایس، افزون بر آثارش به‌عنوان یک فیلسوف اخلاق و فیلسوف سیاسی، همچنین در مورد موضوع‌های مربوط به آمار و امور مالی مطالبی نوشت و به‌خاطر این مقاله‌ها به انجمن پادشاهی فراخوانده شد.

[8] the London Revolution Society: انجمن انقلاب در 1788 برای بزرگ‌داشت صدمین سالگرد انقلاب 1688 توسط پروتستان‌های مخالف کلیسای انگلستان (Dissenters) و فرقه‌ی وحدت‌گرایان مسیحی (Unitarians) همچون ریچارد پرایس و جوزف پریستلی پایه‌گذاری شد.

[9] Charles James Fox

[10] the Society for Constitutional Information: انجمن ادعانامه‌ی مشروطه در 1780 به‌وسیله‌ی سرگرد جان کارترایت و به هدف تشویق و زمینه‌سازی برای اصلاحات پارلمانی بنیان گذاشته شد و تحت رهبری هورن توک و بر اساس اصول تامس پین، که عضوی از آن بود، پس از 1790 فعال‌ترین گروه گردید. اما از بازداشت و پیگرد رهبرانش در 1794 جان به در نبُرد.

[11] Mary Wollstonecraft

[12] Thomas Paine

[13] James Mackintosh

[14] William Wordsworth

[15] Jean-François Depont

[16] symbolic commitments

[17] assignat: (در انقلاب کبیر فرانسه) اسکناسی که پشتوانه‌ی آن زمین‌های مصادره شده بود.

[18] revenue

[19] the idol of public credit

[20] شاهزاده‌ی اتریشی و همسر لویی شانزدهم

[21] «استدلال نسبت به شخص» یا «استدلال علیه شخص»، برهانی است که اعتبار یک مقدمه را به شخصیت یا باور نامربوط شخص پشتیبان آن مقدمه پیوند می‌زند. با وجود آنکه نمونه‌های مغالطه‌آمیز از این استدلال وجود دارد اما «استدلال بر ضد شخص» یک مغالطه نیست.

[22] practitioners in the law

[23] aristocratic rank

[24] meritocracy

[25] hereditary property

[26] eloquently

[27] the public good

[28] orderly lines of succession

[29] the declaration of indulgence : بیانیه‌ی آمرزش گناهان (یا بیانیه برای آزادی آگاهی) به‌وسیله‌ی پادشاه انگلستان، جیمز دوم، در چهارم آوریل 1687 صادر گردید. این نخستین گام در پایه‌گذاری آزادی دین در انگلستان بود. بیانیه پس از چندی دوباره به‌وسیله‌ی پادشاه جیمز در بیست و هفت آوریل 1688 بازنگری شد تا متن افزوده‌ای را شامل گردد. هنگامی که جیمز در انقلاب شکوهمند در پایان آن سال برکنار گردید، بیانیه باطل شد، این ماجرا تا اندازه‌ای به‌خاطر محاکمه‌ی هفت اسقف که ضد بیانیه دادخواست داده بودند، دامن زده شد. بیانیه با به تعلیق درآوردن قوانین جزایی تحمیل‌کننده‌ی پیروی از اصول و رسوم کلیسای انگلیکان و اجازه دادن به افراد برای برگزاری نیایش در خانه‌ها یا کلیساهای کوچک آن‌سان که مناسب یابند، آزادی دینی گسترده‌ای را در انگلستان تضمین کرد و به الزام تایید سوگندهای دینی پیش از استخدام در اداره‌های دولتی پایان داد.

[30] dramatic internal political shift

[31] the Declaration of Right

[32] election

[33] electing

[34] national harmony

[35] popular support

[36] continuity

[37] a doubtful title of succession

[38] too much [resembling] an election

[39] Lord Somers

[40] a politic, well-wrought veil

[41] the meliorated order of succession

[42] sense of public security

[43] declaratory

[44] reasonableness

[45] illusion

[46] homage

[47] courtesy

[48] impulses

[49] proud submission

[50] dignified obedience

[51] subordination of the heart

[52] servitude

[53] gradations

[54] a bland assimilation

[55] naked shivering nature

[56] dignity

[57] estimation

[58] demonstrable proof

[59] societal obligations

[60] contractual

[61] explicit

[62] inexplicit

[63] abstract political principles

[64] mind

[65] moral sentiments

[66] moral emotions

[67] fiction

[68] school of moral sentiment

[69] feelings

[70] morality

[71] career

[72] plausibly

[73] the emotional aspects of power

[74] recognizable pleasures

[75] prejudice

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • عبداله

    هگل از ستایندگان انقلاب فرانسه و ناپلئون بود اما پس از شکست ناپلئون در واترلو از آن روی برگرداند اصولا فلسفه آلمان بین روشنگری و عقل محوری دکارتی فرانسویان و شکاکیت و تجربه باوری فلسفه انگلیس قرار دارد هگل اولین فیلسوفی است که واژه فلسفه دین را وارد مجادلات فلسفی کرد و بر دولت عقلانی و مدرن تاکید میکرد و اعتقادی به جدایی دولت از جامعه نداشت و از اینرو از جانب شوپنهاور به فیلسوف دولتی متهم شد نمیتوان نسبتی بین برک و هگل پیدا کرد به جزء اعلامیه کهنترین برنامه ایدالیستی آلمان که هگل ایده زیباشناسی را مطرح و به عنوان اساس اخلاق و جامعه معرفی میکند که با عقیده برک مبنی بر خیال اخلاقی به عنوان جایگزین عقلی که دل را سخت کرده و باعث خشونت میشود نزدیک مینماید اما آنجا که برک از برتری قوانین نانوشته انگلیس در مقابل قوانین جهانی فیلسوفان روشنگری انقلاب فرانسه صحبت میکند از هگل دور میشود فرانسه پادشاهی قدرتمند بود که در طی قرون ضعیف گردید اما انگلستان پادشاهی ضعیف و ناچیز و خارجی بود که در کنار قوانین سفت و محکم قبایل آنگلوساکسون به قدرت و توازن رسید همین قوانین آنگلوساکسون که به اصطلاح جامعه را در مقابل پادشاهی بیگانه تشکیل میدادند اساس جامعه مدنی آینده گردید اما در ایران داستان طوری بوده که مردم اندکی از خوی و قاعده بیگانه ی را که سلطه پیدا کرده بود می پذیرفتند و سلطان بیگانه نیز اندکی از خوی و قاعده مردم ایران را میپذیرفت تا توسط بیگانه بعدی سقوط کند همین باعث بی دولتی و بی قانونی در تاریخ ایران شده است این اخلاق بده بستانی هم اکنون هم بین مردم و حکومت ایران در جریان است چیزی که شاید بتوان پایه گذار آنرا علی دانست که از حقوق مردم بر حکومت و حقوق حکومت بر مردم یاد میکند که پس از دوره کوتاه زمامداری او و جایگزین شدن او با بیگانه دیگری باز این معامله ادامه پیدا کرد

  • امیرخلیلی

    هگل سیستم سلطنت مشروطه ( Constitutional Monarchy ) را ترجیح می داد به جامعه مدنی ( Civil society )، نوع انگلیسی آن

  • عبداله

    در مورد پادشاهی چند جمله میتوان گفت: 1-پادشاهی موهبتی الهی است که از طرف خداوند به شاه اعطا میشود 2-پادشاهی موهبتی الهی است که از طرف مردم به شاه اعطا میشود 3-پادشاهی موهبتی است که از طرف خداوند به شاه اعطا میشود 4-پادشاهی موهبتی است که از طرف مردم به شاه اعطا میشود 5-پادشاهی وظیفه ای است که از طرف خداوند به شاه اعطا میشود 6-پادشاهی وظیفه ای است که از طرف مردم به شاه اعطا میشود نکته کلیدی در مورد ادموند برک همین است در حالی که او از انقلاب آمریکا دفاع کرده بود چرا در خصوص انقلاب فرانسه موضع مخالف را اتخاذ کرد. برک سرمنشاء اقتدار را مردم میداند و بیان میکند که هیچ چیزی بجز خدا و طبیعت و تربیت و عادت های اجتماعی روی مردم تأثیر نمیگذارد او اعتقاد دارد که اصول سیاست بر دلیل و عقل مبتنی نیست بلکه این تمایزات شهودی که از دل یک فرهنگ بیرون می آیند باعث تصمیمات سیاسی میشوند البته پیش بینی برک در خصوص انقلاب فرانسه و حرکت آن به سمت دیکتاتوری و خون درست از آب در آمد میتوان دلایل برک را در مورد ایران و کشورهای خاور میانه بکار برد گویی که در این کشور ها قانون اساسی سندی انتزاعی و فاقد امضاء میباشد که کسی به آن اهمیتی نمیدهد در ایران واقعا چقدر به قانون اساسی مشروطه عمل شد و یا اگر در جمهوری اسلامی قانون اساسی نوشته نمیشد چیزی تغییر میکرد البته انقلاب 57 ایران در مقایسه با انقلاب فرانسه یک ضد انقلاب محسوب میشود اما در هر دو انقلاب تمایل شدیدی برای خوار نشان دادن خاندان سلطنت و نمایش ناتوانی آن ها وجود داشت همه ی این ها فقط به قصد نابود کردن ایمان سابق جامعه انجام شده است و نابودی ایمان جامعه آن را به سمت خشونت هدایت میکند نویسنده مقاله بالا اعتقاد برک را در خصوص انقلاب شکوهمند انگلیس به چالش میگیرد برک اعتقاد دارد که انقلاب انگلیس بر اساس حق جانشینی صورت گرفته و از اساس با مورد فرانسه متفاوت میباشد