ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

خبرهای که با سرعت نور در جامعه پخش می‌شود

«بچه پولدارهای تهرانی»

تقریبا همزمان با بازگشایی مدارس در ایران صفحه «بچه پولدارهای ایرانی» در اینستاگرام شروع به فعالیت کرد و سبب ایجاد موجی از واکنش‌های مثبت و منفی در بین کاربران شبکه‌های اجتماعی شد.

تقریبا همزمان با بازگشایی مدارس در ایران بود که صفحه «بچه پولدارهای ایرانی» در اینستاگرام شروع به فعالیت کرد. بعد از گرم شدن بازار این صفحه در اینستاگرام تعدادی صفحه فیس بوکی با همین عنوان و با کپی همان عکس‌ها افتتاح شد.

بازشدن این حساب‌های کاربری و انتشار این عکس‌ها سبب ایجاد موجی از واکنش‌های مثبت و منفی در بین کاربران شبکه‌های اجتماعی شد. بعضی وب‌سایت‌های خبری و تحلیلی فارسی زبان اقدام به انتشار گزارش‌هایی از واکنش سلبریتی‌های شبکه‌های اجتماعی به این موضوع کردند.

گزارش که پیش روی شماست درباره نظرات آن دسته از مردم ایران است که یا اهل شبکه‌های اجتماعی و دنیای مجازی نیستند و یا اگر هستند، میانه‌ای با نوشتن نظراتشان ندارند و فقط بیننده هستند. این گزارشی از دنیای واقعی درباره این عکس‌های منتشر شده در دنیای مجازی است. (نگاه کنید به دو گزارش: فرزندانی که جانماز آب نمی‌کشند و صفحه «بچه پولدارهای تهران» در اینستاگرام فیلتر شد)

تغییری اتفاق افتاده است

با گذشت دو روز از انتشار ویدئوی خارج کردن یک لامپ از واژن یک زن ایرانی در فضای مجازی، فضای خبری زیر تیغ سانسور در ایران، لایه‌ زیرینی از خود را به نمایش گذاشت.

یک دانش‌آموز سال پنجم ابتدایی که با هم‌مدرسه‌ای‌های خود در اتوبوس شرکت واحد مشغول صحبت درباره این عکس‌ها است‌ می‌گوید: «آقا یکی از همکلاسی‌های ما در ویلای‌شان استخر دارند. قرار شده است جمعه دسته‌جمعی برویم آنجا. مامان دوستمان گفته برای هر کسی یک دانه پیتزا‌ می‌خرد که توی آب بخوریم.‌ می‌خواهیم از خودمان عکس بگیریم و بگذاریم روی اینستاگرام پدرام این‌ها.»

نزدیک ظهر در حال عبور از مقابل یک مغازه الکتریکی بودم که پیرمردی را دیدم که از مغازه خارج شد و خطاب به مغازه‌داران دیگری که زیر سایه درختی مشغول گفت‌وگو با یکدیگر بودند گفت: «کاسبی ما کساد شده. از صبح تا حالا یک نفر هم نیامده بگوید لامپ می‌خواهم.»

هنوز جمله‌اش تمام نشده است که خنده دیگر مغازه‌داران به هوا می‌رود. یک از آنها خطاب به صاحب مغازه الکتریکی می‌گوید: «اگر جنسش خوب است همه‌اش را ببر خانه و احتکار کن.»

مغازه‌داران دوباره می‌خندند و پیرمرد بلافاصله پاسخ می‌دهد: «حدیث داریم که الجار ثم الدار. یعنی اول همسایه سپس خانه. برای همه‌تان نفری یک کارتن رشته‌ای و یک کارتن کم مصرف پر شاخه کنار گذاشتم که ببرید خانه.»

مغازه‌داران می‌خندند و مردم عادی نیز لبخند به لب از جلوی آنها می‌گذرند. کسانی با خنده در گوش یکدیگر پچ‌پچ می‌کنند. از مردان کت و شلواری با ظاهر مدیران اداره تا دختران محصل، ظاهراً تعداد زیادی از مردم از این اتفاق مطلع شده‌اند.

اوضاع در اتوبوس، نانوایی و پیاده‌روها و سایر اماکن همین است. این سرعت پخش خبر فقط مربوط به تهران نیست و در سایر شهرهای بزرگ و کوچک نیز وضعیت مشابه است. اینترنت موبایل، بلوتوس بازی در محیط کار و تحصیل، گفت‌وگو درباره این مسائل به قصد پر کردن اوقات فراغت و چندین عامل اجتماعی، تکنولوژیکی و فرهنگی را می‌توان از دلایل سرعت بالای انتشار این نوع اخبار در جامعه ایران عنوان کرد.

صحبت درباره این موضوعات توسط مردم جامعه ایران مورد نکوهش قرار بگیرد یا از آن دفاع شود، در این واقعیت تغییری ایجاد نمی‌کند که ظرفیت قدرتمندی برای دور زدن سیستم سانسور اخبار و اطلاعات در ایران وجود دارد و شیوه استفاده از این ظرفیت بسته به تلاش و کوشش کسانی دارد که تمایل دارند از آن استفاده کنند.

انتشار سریع خبر بچه‌ پولدارها

عکس‌ «بچه پولدارهای تهران» روی گوشی‌ها ذخیره شده است و به مدد تعداد بالای استفاده کنندگان از تلفن همراه در ایران، مردم در بیشتر نقاط ایران از آن باخبر شده‌اند.

یک شهروند ۵۵ ساله قبل از برپایی نماز جماعت مسجدی در شهر همدان می‌گوید: «پسرم چندتا عکس نشانم داد. حاج آقا از طرف من بنویس اینکه مدام می‌گویند اگر دخترها را جمع و جور کنند فساد کنترل می‌شود، این اشتباه است. فساد از پسری است که از موقع ازدواجش گذشته باشد. این عکس‌ها و این مسائل را می‌بینند و بعد پیش خودشان می‌گویند ما هنوز کار نداریم، چیزی نداریم، اما یکسری در این مملکت با ماشین میلیارد به بالا اینطرف و آن طرف می‌روند. خوب معلوم است از کنترل خارج می‌شوند و می‌افتند دنبال زن و بچه مردم.

هر روز و هر ساعت دنبال زن و بچه مردم هستند. بروید هرجایی که تا حالا از این کارها می‌کردید همانجا از این کارها بکنید. عکس می‌گیرید که پسر‌های جوان ببینند و حسرت بخورند؟ خدا از هیچکدام‌شان نگذرد.»

یک کارگر ساختمانی با حسرت‌ می‌گوید: «دروغ چرا، از دیروز تا حالا ۱۰ بار این عکس‌ها را نگاه کرده‌ام. برای من هم ارسال شده. این دخترهایی را که بغل دست‌شان هستند باید با پنبه بهشان دست زد.»

سپس به دست‌های خودش اشاره‌ می‌کند و‌ می‌گوید: «با این دست‌ها به این دخترها دست بزنی روشون خش می‌افته.»

احمدرضا جوانی ۲۷ ساله است، اما از اینترنت، فیس بوک و وایبر استفاده نمی‌کند. می‌گوید اولین و آخرین دختری که با او آشنا شده از طریق اینترنت بوده است و چون معشوق او ازدواج کرده، او قسم خورده است دیگر به سمت اینترنت نرود.

دوستانش می‌گویند سفت و سخت سر قسم خودش مانده است. عکس‌ها را در گوشی رفقایش دیده است. بیشتر توجه‌اش به ماشین‌هاست و می‌گوید: «درس خواندیم، فوق دیپلم گرفتیم. می‌رود توی سال هشتم که دارم کار می‌کنم. یک پراید زیر پایم است و هرچقدر دارم زور می‌زنم عوضش کنم، نمی‌شود. اینها چکاره‌اند؟ یارو زورش نمی‌آید که یک میلیارد ماشین زیر پایش انداخته؟ با این پول‌ها می‌شود کارخانه خرید.»

خانمی ۳۲ ساله به همراه زنی دیگر و فرزندانشان در حال قدم زدن هستند که صدای گاز یک ماشین سرهای زیادی را به طرف خود بر می‌گرداند. ماشین با سرعت بالا در خیابان ناپدید می‌شود.

یک نوجوان مدرسه‌ای با هیجان به دوستانش می‌گوید: «کامارو بود» و یکی از همراهانش با حالت شاکی جواب می‌دهد: «خاک بر سر ندید بدیدت که فرق کامارو و فراری را نمی‌دانی.»

نوجوانی دیگر به هر دو اعتراض می‌کند که: «شما اصلاً ماشین را دیدید که دعوا می‌کنید چی بوده؟»

یک از دو خانمی که جلوی من در حال حرکت هستند به دیگری می‌گوید: «از همان ماشین‌هایی بود که توی اینستاگرام نشانت دادم.»

به دست آوردن فرصت مناسبی برای صحبت با این خانم کمی مشکل است، اما بالاخره موفق می‌شوم. می‌گوید: «به نظرم فخرفروشی است. آدم‌های خیلی پولدار در محله‌های به خصوصی دور هم جمع می‌شوند و زندگی می‌کنند که بقیه زندگی آنان را نبینند. دیگر خودتان می‌دانید حسادت و کینه چقدر زیاد است. پولدارهای اصیل به نظرم از این کارها نمی‌کنند. اینها نوکیسه هستند و همین اعصاب آدم را به هم می‌ریزد که کسی که جنبه داشتن خانه و پول را ندارد به اینها رسیده و به بقیه دهن‌کجی می‌کند. اگر خیلی پولدار هستید می‌توانید راحت زندگی کنید و لذت ببرید، اما دلیلی ندارد با این ثروت بقیه را تحقیر کنید و با خودنمایی و فخرفروشی از حرص خوردن دیگران لذت ببرید. من نمی‌خواهم بگویم هرکسی پولدار است اینطوری است ولی اینهایی که من دیدم عکس گذاشته‌اند _با یک ژست‌ها و حالت‌های خیلی بدی به نظرم_ از لحاظ روحی و روانی بیمار هستند چون زجر دادن بقیه دلیلی ندارد.»

مهرداد کارگر کارگاه فلزکاری است. یک فرزند دارد و به گفته خودش تنها تفریح او در زندگی‌اش بازی کردن با پسرش و تمرین در باشگاه پرورش اندام است. او عکس‌های مورد اشاره در این گزارش را دیده است و درباره آنها می‌گوید: «...چرا قبلاً اینها نبودند؟ مردم دارند اینها را می‌بینند توی خیابان. دیگر اینطوری نیست که بگویی در خیابان‌های بالای شهر هستند. هر خراب شده‌ای در این تهران بروی یکی از همین بچه‌ها با ماشین چند صد میلیونی از بغلت رد می‌شود. چند صد میلیونی مال قدیم بود به حضرت عباس من با چشم خود مازراتی دیدم. پورشه و فراری که مثل پهن ریخته توی خیابان‌های تهران. ما بچه همین شهریم. نبود از اینها. زمان احمدی‌نژاد بی‌پدر و مادر یک مشت دزد مملکت را غارت کردند. همان موقع که مردم برای کرایه‌خانه داشتند جان می‌کنند توی روزنامه‌ها و تلویزیون گفتند که نصف پورشه‌های دنیا واردات می‌شه به ایران. مگر تحریم نبود؟ مگر نمی‌گفتند جلوی بانک مرکزی را بسته‌اند؟ چطوری برای مردم، بانک مرکزی جلویش بسته است اما برای ماشین، بانک مرکزی جلویش باز است؟

یک خانم ۲۴ ساله از زاویه دید کاملا متفاوتی به مسئله انتشار عکس «بچه پولدارهای تهرانی» نگاه‌ می‌کند و می‌گوید: «من فکر‌ می‌کنم کار خودشان است برای اینکه بگویند تحریم‌ها روی ما اثر نگذاشته است و مردم ایران خیلی شیک و راحت زندگی‌ می‌کنند. من عکس‌ها را به مادرم نشان دادم ولی باورش نشد که عکس‌ها در ایران باشد. گفت عکس‌های خارجی‌هاست.»

به خدا قسم از بدبختی مردم به نان و نوا رسیدن. از گرانی دلار و بقیه چیزها خبر داشتند، رفتند جلو جلو خریدند. این زالو صفت‌ها اگر تحریم نبود الان پراید هم نداشتند سوار بشوند. چقدر ملت بدبختی هستیم ما. زیر عکس ماشین دو، سه میلیاردی طرف نوشته بود حسودی نکنید این پول زحمت باباشان بوده. آخه بابای اینها توی چهار سال چکار کرده که ثروتش به اینجا رسیده. خجالت می‌کشم جلوی بچه‌‌ام وقتی یک چیزی را می‌خواهد و نمی‌توانم برایش بخرم. پس فردا بزرگ بشود بییاد بگوید بابا اینقدر پول بده به من بروم زندگی درست کنم، به ناموسم قسم کل این هیکل فقط دو میلیون تومان توی بانک دارد آن هم نگه داشته برای دوا و درمان. این ظلم است. این ستم است.»

یک دختر ۱۸ ساله در مورد کسانی که این عکس‌ها را از خود گرفته و منتشر کرده‌اند‌ می‌گوید: «اینها باباهاشان از حاجی مسجدی‌ها هستند و با پول باباهاشان این پزها را‌ می‌دهند. مگر خودشان چه‌کار کردند که مهم باشند؟ بقیه هم اگر بابای پولدار داشتند از این عکس‌ها‌ می‌گرفتند. خودشان که هنری نکرده‌اند.»

یک فروشنده لوازم آرایشی زنانه معتقد است پولدارها از قبل هم بوده‌اند، اما مدتی است تیپ و ظاهرشان عوض شده است.

او‌ می‌گوید: «...این مایه‌دار‌ها همگی درجه‌دارهای سپاه، نماینده‌های مجلس، حکومتی‌ها و ... هستند. قبلا اینها یقه آخوندی‌ می‌پوشیدند و جلوی چشم مردم تسبیح دست‌شان بود و نذری‌ می‌دادند. به جای اینکه داف بازی کنند، صیغه‌ می‌کردند و کسی‌ نمی‌توانست بگوید نکنید. عشق‌ و حال‌شان دوبی و آنتالیا بود. الان چیزی که خیلی توی چشم هست اینه که برند‌ می‌پوشند، کت و شلوارشان شده تیشرت و جین، عینک‌های آنچنانی و ماشین‌های آنچنانی‌تر.»

یک شهروند ۴۰ ساله با دفاع از کسانی که این عکس‌ها را از خود گرفته و در فضای عمومی منتشر‌ می‌کنند،‌ می‌گوید: «ببین عزیز من، هر کس دیگری هم به جایی برسد که اینها هستند از این کارها‌ می‌کند. حق‌شان است. کسی که پول داشته باشد بهترین ماشین را سوار‌ می‌شود و بهترین پارتی‌ها را‌ می‌گیرد. مردم ایران عقده‌ای هستند. چشم ندارند ثروت بقیه را ببینند. وقتی یک خانم خوشگل را در خیابان‌ می‌بینند به جای اینکه از زیبایی‌اش تعریف کنند به او متلک‌ می‌اندازند و مسخره‌اش‌ می‌کنند. متاسفانه زیر این عکس‌ها فحش‌ می‌نویسند و توهین‌ می‌کنند. این روحیه احمدی‌نژادی است. احمدی‌نژاد مردم ایران را روی ثروت و سرمایه حساس کرد در صورتی که حقوقی که من و شما می‌گیرند آن بالاها به طریقی وصل است به سرمایه پدر و مادر این جوان‌های بنز سوار.»

صاحب یک دفترخانه ثبت املاک‌ می‌گوید: «دم احمدی نژاد گرم. اینها به جای اینکه بروند خارج و ارز مملکت را در کشورهای خارجی خرج کنند، یکی یک دانه پورشه وارد کرد و داد دست‌شان تا حداقل داخل وطن خود ما پول‌هایشان را خرج کنند. چه عیبی دارد؟ طرف تعرفه گمرک را‌ می‌دهد، بنزین و لوازم از داخل ایران‌ می‌خرد، در ایران ویلاسازی‌ می‌کند. این‌ها اشتغال ایجاد‌ می‌کند.»

یک خانم ۳۵ ساله‌ می‌گوید: «از این دلم‌ می‌سوزد که وقتی پدر مردم در می‌آمد اینها داشته‌اند خوش می‌گذرانده‌اند. سه سال پیش من بعد از چند سال کنکور فوق لیسانس دادم و رشته‌ای را که دوست داشتم قبول شدم ولی به خاطر افزایش کرایه‌ خانه‌ها مجبور شدم بروم سر کار چون دیگر حقوق شوهرم کافی نبود. ولی در همین مدت ماکسیمای اینها شد بنز و بنزشان شد فراری. چطوری بگویم واقعاً حس‌ می‌کنم در این مدت این افراد داشته‌اند به همه ما که به سختی زندگی می‌کردیم،‌ می‌خندیده‌اند.»

یک خانم ۲۴ ساله از زاویه دید کاملا متفاوتی به مسئله انتشار عکس «بچه پولدارهای تهرانی» نگاه‌ می‌کند و می‌گوید: «من فکر‌ می‌کنم کار خودشان است برای اینکه بگویند تحریم‌ها روی ما اثر نگذاشته است و مردم ایران خیلی شیک و راحت زندگی‌ می‌کنند. من عکس‌ها را به مادرم نشان دادم ولی باورش نشد که عکس‌ها در ایران باشد. گفت عکس‌های خارجی‌هاست.»

یک کارگر کارگاه فلزکاری: «به خدا قسم از بدبختی مردم به نان و نوا رسیدن. از گرانی دلار و بقیه چیزها خبر داشتند، رفتند جلو جلو خریدند. این زالو صفت‌ها اگر تحریم نبود الان پراید هم نداشتند سوار بشوند. چقدر ملت بدبختی هستیم ما. زیر عکس ماشین دو، سه میلیاردی طرف نوشته بود حسودی نکنید این پول زحمت باباشون بوده. آخه بابای اینها توی چهار سال چکار کرده که ثروتش به اینجا رسیده.»

یک جوان ۲۶ ساله که به کار بازاریابی اشتغال دارد می‌گوید: «پدرم همیشه‌ می‌گفت ایران برای کسی که پول داشته باشد بهشت است. بهترین جای دنیا برای زندگی است. من همیشه در دلم به پدرم‌ می‌خندیدم. بعضی وقت‌ها‌ نمی‌توانستم جلوی خودم را بگیرم و به او‌ می‌گفتم چون‌ نمی‌داند اروپایی‌ها چطوری زندگی‌ می‌کنند این حرف را‌ می‌زند... لینک عکس‌ها روی وایبر دست به دست می‌شد. وقتی عکس‌ها را نگاه کردم فهمیدم اگر پول داشته باشی هر کجا که زندگی بکنی برایت بهشت است حتی اگر در ایران پر از بدبختی خودمان باشد.»

فروشنده یک لباس‌فروشی بزرگ به همراه دو نفر از فروشندگانش مشغول صحبت درباره عکس‌های مورد نظر این گزارش هستند. از خلوتی فروشگاه در نزدیکی ظهر استفاده‌ می‌کنم و با آنها وارد گفت‌وگو‌ می‌شوم. یک سری محاسبه برای خودشان انجام داده‌‌اند که توجه به آنها خالی از لطف نیست:

«...فرض کن یک ارث تپل به آدم رسیده باشد. مثلا ۵۰۰ میلیون تومان. یک کاسبی راه بیاندازد که روی هر فروش ۵۰ درصد سود ببرد. دویست میلیون برای مکان و باقی مسائل. سیصد میلیون سرمایه را حساب کن ماهی ۱۰ میلیون سود خالص بدهد. اصلا بگیریم ۲۰ میلیون. می‌شود سالی ۲۴۰ میلیون سود خالص. توی سی سال‌ می‌شود تقریبا هفت و نیم میلیارد. هر ۳۰۰ میلیون را بگیریم پول یک آپارتمان که ماهی دو میلیون کرایه ازش در بیاد. سال آخر نزدیک ۵۵۰ حالا بگیر ۶۰۰ میلیون کرایه بگیری. این وسط مالیات، خرج سفر، ضرر و همه اینها را هم‌ می‌گذاریم کنار. به جان بچه‌ام من که زرنگ این بازار حساب‌ می‌شوم و خودم از ترکیه جنس وارد‌ می‌کنم و پنج تا فروشنده دارم اینقدر در نمیارم. این زندگی‌ها که ما دیدیم والا چاه نفت فقط جوابش را می‌دهد.»

یک خانم ۴۸ ساله همه چیز را به قدرت خداوند مربوط‌ می‌داند و می‌گوید: «سر از کار خدا در نمی‌آورم. به یکی آنقدر می‌دهد که نمی‌داند با پولش چکار کند و یکی برای نان شبش محتاج است.»

یک شهروند بازنشسته کشورمان که عکس‌ها را در یک مهمانی و روی موبایل یکی از اقوام خود دیده است‌ می‌گوید: «خیلی زیاد بودند. وقت نشد همه را نگاه کنم. هر کس هستند دم‌شان کلفت است. ترسی نداشته‌اند که ازشان بازخواست کنند. صورتشان شطرنجی نبود.»

الگوها و تقلید‌ها

یک دانش‌آموز سال پنجم ابتدایی که با هم‌مدرسه‌ای‌های خود در اتوبوس شرکت واحد مشغول صحبت درباره این عکس‌ها است‌ می‌گوید: «آقا یکی از همکلاسی‌های ما در ویلای‌شان استخر دارند. قرار شده است جمعه دسته‌جمعی برویم آنجا. مامان دوستمون گفته برای هر کسی یک دونه پیتزا‌ می‌خره که توی آب بخوریم.‌ می‌خواهیم از خودمان عکس بگیریم و بگذاریم روی اینستاگرام پدرام اینا.»

دوستش صحبت‌های او را پی می‌گیرد و‌ می‌گوید: «همه‌مون معروف می‌شیم آقا. پدرام می‌گه بلده هشتک بزنه که عکسمون بره نزدیک ماشین‌ها.»

یک کارگر ساختمانی بعد از اینکه‌ عکس‌ها را نگاه می‌کند با حسرت‌ می‌گوید: «دروغ چرا، از دیروز تا حالا ۱۰ بار این عکس‌ها را نگاه کرده‌ام. برای من هم ارسال شده. این دخترهایی را که بغل دست‌شان هستند باید با پنبه بهشان دست زد.»

سپس به دست‌های خودش اشاره‌ می‌کند و‌ می‌گوید: «با این دست‌ها به این دخترها دست بزنی رویشان خش می‌افتد.»

یک خانم ۳۲ ساله می‌گوید برادر ۲۷ ساله‌اش با نشان دادن عکس‌های دخترانی که در تصویرشان در صفحه بچه پولدارهای تهران وجود دارد به او و مادرش گفته است که برای ازدواج دنبال چنین دختر‌هایی‌ می‌گردد.

این خانم‌ می‌گوید: «پسرهای ایرانی‌ نمی‌فهمند زیبایی یعنی چه. خودش دوست ندارد از تهران دختر بگیرد. برایش چند دختر مناسب از گیلان و تبریز پیدا کردیم که یک خط اضافی روی صورت‌شان نیست. چهره‌های طبیعی و خوشگل. خانواده‌های محترم. به برادرم‌ می‌گویم احمق خان این قیافه‌ها همه مصنوعی و عملی هستند و به درد نمی‌خورند، اما‌ نمی‌فهمد. برای همین است که دخترهای ایرانی افتاده‌اند به جان دماغ و صورت خودشان. سلیقه پسرهای ایرانی به خاطر همین تبلیغات افتضاح شده است.»

در همین زمینه:

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • چند برگ از تاریخ ایران به بهانه‌ی انتشار تصاویر بچه‌پول‌دارها و تجهیزات نظامی نوپو

    […] «بچه‌پول‌دارهای تهران» (برای اطلاعات بیش‌تر به این‌جا، این‌جا و این‌جا رجوع کنید) و هم‌چنین انتشار تصاویر […]

  • لَج‌وَر » Blog Archive » امید رضایی: فرزندانی که جانماز آب نمی‌کشند

    […] «بچه پولدارهای تهران»،  صفحه‌ای در اینستاگرام است که در آن بچه‌پولدارهای تهران، زندگی‌شان را به تصویر می‌کشند. این تصاویر که شعارهای اقتصادی و ایدئولوژی رسمی دستگاه حاکم را به چالش می‌کشند، مهم‌ترین موضوع بحث شبکه‌های اجتماعی در یکی دو هفته گذشته بود. […]

  • موسی

    لطفن مقاله ای که در جام جم نوشته شده بخوانید!!!   و مقايسه‌  کنید با مقاله بالا!!!!!!!!!!                  «یک پسر پنج‌ساله به فروش می‌رسد» یک آگهی چند خطی روی دیوارهای شهر با یک شماره موبایل. شوخی نبود. پشت خط صدایی شکسته انگار که صدای پیرزنی سالخورده باشد اما سالخورده نبود. ماجرا، قصه فروش کلیه نیست، روایت فروش یک بچه است، یک پسربچه پنج ساله که مادر و پدرش او را به فروش گذاشته‌اند، آگهی کرده‌اند و گوش به زنگ تلفن نشسته‌اند که چه کسی پسرشان، پسر پنج ساله‌شان را می‌خرد؟ ادامه دارد........ موسی