بهرهکشی از زن مهاجر
«مهاجرتهای جدید» زنان در مواجهه با کنترلهای تشدید شده مهاجرت، فرصت آنها برای کار را به شدت محدود کرده است.
اقتصادهای اروپایی از آغاز تقاضا برای نیروی کار مهاجر در دوران پس از جنگ [جهانی دوم]، تغییرات بسیار و تجدید سازمانهای گستردهای را از سر گذراندهاند. صنایع در شمال غربی اروپا، مراکز سنتی برای بهرهکشی و فزونگری نیروی کار بودند، و این تغییرات نه تنها قلب این صنایع را از کار انداخت بلکه به واقع جنبش سنتی کارگری را نیز از بین برد. استمرار افزایش کار همراه با حقوق برای زنان و تداوم کاهش به کارگیری مردان در مشاغل تمام وقت را شاهد بودهایم1 به گونهای که بسیاری از «زنانه شدن نیروی کار2» سخن به میان آوردهاند.
بهرغم ادغام روزافزون زنان در بازار کار اروپا، میانگین پرداختی به آنها همچنان بیست درصد کمتر از همتایان مرد آنها است3. این نابرابریها در زنان مهاجر به اوج خود میرسد، زنانی که خود با «مجموعه دوگانهای از روابط مبتنی بر تبعیض جنسیتی» در برابر جریان اصلی گروه مهاجر کارگری و نیز در برابر اعضا گروه مسلط و دولت [در کشور مقصد] روبرو هستند4. از اینرو میانگین عایدی زنان مهاجر در آلمان تنها ۸/۴۸ درصدِ عایدیِ مردان آلمانی بود5.
افزون بر این، روال محروم ساختن گروههای اقلیت قومی، بسته به کشور مبدأ، متفاوت است. به طور مثال اقلیت ترکتبار در آلمان نسبت به اقلیتهای دیگر کشورها دستمزد پایینتری دریافت میکنند.
در همین حال شواهدی دال بر قطبی بودن بسیار شدید در مشاغل زنان نیز به چشم میخورد، به گونهای که در یک طرف، طیف کارهای خدماتی به شدت یکنواخت با دستمزد کم وجود دارد، و در طرف دیگر مشاغل مدیریتی و اداری، که درآمد بیشتری دارند.
[…]
بر حسب تجربه زنان از ماهیت بازار کار و نحوه به کارگیری در مشاغل مختلف، ملیت افراد در داخل اتحادیه اروپا و در کشورهای مختلف این اتحادیه، تفاوتهای بسیاری را موجب میشود. برخی شهروندانِ کشورها عضوِ این اتحادیه هستند، برخی دیگر نه، چه شهروند باشند و چه نباشند؛ برخی از مزایایی که «سفیدپوست بودن» در بر دارد، بهره میبرند و برخی تبعیض نژادی را تجربه میکنند؛ برخی مدارک لازم برای اقامت و کار در داخل این اتحادیه را دارند، بعضی دیگر فاقد این مدارک هستند. گوناگونی وضعیتها در این زمینه حد و مرزی ندارد. در عین حال، موقعیت زنان با زمان هم تغییر میکند که این تصویر را بغرنجتر هم میسازد. در این قالب آنهایی که به طور قانونی وارد اتحادیه اروپا شدهاند، پس از یک دوره زمانی دو تا سه ساله، ممکن است مهاجری قانونی تلقی شوند و یا پس از به اتمام رسیدن اقامتشان، مهاجری باشند بدون اجازه اقامت6.
زنان مهاجر در طول زندگی خود روندهای شغلی متفاوتی را طی میکنند، که بهخصوص بر «فرصتهای زندگی» نسل بعدی تأثیر میگذارد. اما همان گونه که در این بخش خواهیم دید مهاجرت زنان به اروپا، در سطحی کلیتر، بازتاب قطبی شدن مشاغل زنان است. زنان مهاجر با شرایطی برابر وارد بازار کار اروپا نمیشوند. جدای از آنهایی که کاملا واجد مهارتهای کاری هستند، برای آنهایی که مهاجران «اقتصادی» خوانده میشوند، ورود به اتحادیه اروپا و اشتغال به کارِ قانونی، در بیست و پنج سال گذشته، رفتهرفته سختتر و سختتر شده است.
[…]
در ادامه این مطلب، چهار مطالعه موردی را مورد توجه قرار میدهیم: کار خانگی و کار جنسی، که در حال حاضر مقولههای اصلی اشتغال برای زنانی است که از خارج از اتحادیه اروپا به این اتحادیه مهاجرت میکنند، تولید پوشاک و کسب و کارهای کوچک. این دو مورد آخری در عین حال منابع اصلی اشتغال برای زنان مهاجر و نیز زنانی است که وابسته به اقلیتهای قومی هستند. در بخش آخر دلایل بیتوجهی به مهاجران ماهر و چگونگی ساختِ اجتماعی این مهارتها را بررسی خواهیم کرد.
[…]
کار جنسی، کار خانگی
در اواخر دهه ۱۹۷۰ اروپا، هنوز تقاضا برای کار در تمام بخشهای اقتصاد وجود داشت. برای نمونه، هنوز میشد در بخشهای زنانه تولید و نیز در بسیاری از صنایع خدماتی، زنان مهاجر را یافت. اما در سالهای گذشته زنانی که به اروپا مهاجرت میکنند، به جز کار جنسی و کار خانگی، بقیه راههای اشتغال را به روی خود بسته میبینند. اکنون تقریبا همه به این شناخت رسیدهاند که سیاستهای سختگیرانه مهاجرت ـ که در واقع در تمام کشورهای مهاجرپذیر به مورد اجرا گذاشته میشود ـ مهاجرت را نه تنها متوقف نساخته بلکه صرفا شمار مهاجران پنهان را افزایش داده است. این افزایش شمار مهاجران پنهان، دیگر تنها ویژگی کشورهای اروپایی و آمریکا، که به طور سنتی مقصد نیروی کار مهاجر بهشمار میرفتند محسوب نمیشود، این ویژگی را اکنون میتوان در بسیاری از مهاجرتهای داخل آسیا هم مشاهده کرد.
[…]
نسبت بالایی از زنان مهاجر، خود را شاغل در کار جنسی یا کار خانگی در یک منزل شخصی مییابند، زیرا برای خدمات آنها در این حیطهها تقاضا وجود دارد. ترونگ اظهار میدارد که برای این امر سه دلیل میتوان برشمرد. نخست آنکه دولت از ارائه خدمات به کودکان و سالخوردگان پرهیز میکند. دومین دلیل افزایشِ چشمگیر شمار زنان در مشاغل کارمزدی است بدون آنکه تغییری متناسب با آن در نگرش به تقسیم سنتی کار در محیط خانه بهوجود آید. سومین عامل، گسترش صنایع «پذیرایی» و افزایش تحرک و جابهجایی نیروی مردانه کار است، و نیازهایی که باید مورد «التفات» قرار بگیرد. [از این روست که] آنچه ترونگ خدمات «عاطفی جنسی» میخواند، به طور روزافزون در تشکیلات مدیریتی شرکتها گنجانده میشود.
[…]
بخش اعظم شرحهایی که از کار جنسی ارائه میشود بسیار آزاردهنده است، پس دلیل آنکه زنان وارد این کار میشوند چیست؟ شمار زیادی از زنان اغفال میشوند، کسانی که در کار استخدام زنان هستند از روی فریب میگویند که کار مورد نظر برای آنها پیشخدمتی یا کار خانگی است. اما بنا بر استدلال کمپادو7 همیشه کار بدین منوال نیست:
«کار جنسی منبع درآمد دیگری است که زنان برای تأمین مخارج و سرپناه خود و خانوادهشان … برای خرید قطعهای زمین … یا بهطور کلی برای بهبود کیفیت زندگی خود و فرزندانشان بدان تکیه میکنند. مقدار درآمدی که زنان بالقوه موقتا در کوتاهمدت بهواسطه تجارت جنسی به دست میآورند، میتواند در این راه یک آغاز و یک نیروی پشتیبان محسوب شود8.»
هر چند وی در ادامه استدلال میکند که کارگران مهاجر به دلیل ناآشنا بودن با محیط مهاجرت، نداشتن حقوق شهروندی، اتکاءشان به دلالها و نژادپرستی در کشوری که در آن به شر میبرند، در معرض بهرهکشی هستند، اما همه این موارد بهدلیل ماهیت غیرقانونی روسپیگری و بزهکاری شمرده شدن سکس سوداگرانه، در تجارت جنسی وضعیت بدتری پیدا میکنند9.
[…]
سیاستورزی پیرامون کار جنسی در برگیرنده گستره وسیعی از عقاید و نظرات است. در این میان، بسیاری استدلال میکنند که «هیاهو» پیرامون قاچاق [انسان] کمکی به ایجاد بحث جدی در اینباره نمیکند10. موری11 معتقد است که «تمایز قایل شدن بین انواع مختلف کار سوداگری جنسی اهمیت دارد. وضعیتهایی که سخت مورد انتقاد مخالفان قاچاق انسان است ـ اگر وجود داشته باشند ـ از نابرابریهای اقتصادی، سیاسی و جنسیتی ناشی میشوند و دقیقا این نابرابریهاست که باید در کانون توجه ما قرار بگیرد.» قوانین و کنواسیونهای موجود موضوعات بردگی، سکس تحمیلی و بهرهکشی از کودکان را شامل می شوند؛ بنا براین، به عقیده موری12، مسئله آن است که دولتها این قوانین را به رسمیت بشناسند و آنان را اعمال و از روسپیگری جرمزدایی کنند. اما مشکلی که همچنان باقی میماند آن است که اطلاعات در مورد مهاجرت و کار جنسی ناهمگون و در اغلب موارد غیرقابل اتکا بوده، عمدتا متکی به کار روزنامهنگاران و یا مطالعات خُرد است و بسته به اینکه فرد در کدام موضع سیاسی باشد بر وجهی از آن تأکید میشود.
صنعت دیگری که برای زنان مهاجر در سطح جهانی رشد بسیار دارد کار خانگی است. در ده سال گذشته تقاضا برای کارگران خانگی در سطح جهان افزایش زیادی داشته است13. در کشورهای مرفه با افزایش شمار زوجهایی که هر دو درآمد دارند، شمار تقاضا برای داشتن مستخدم هم افزایش یافته و در غالب موارد این تقاضا مستلزم زندگی پیشخدمت در خانوادهای است که برای آن کار میکند.
[…]
کار خانگی انواع بسیاری دارد و هر چند مشاغل این حوزه کاری در اختیار کارگران مهاجر است اما برخی از آنانی که درآمد بهتر، امنیت بیشتر، منزلت بالاتری دارند همچنان زنان و مردان بومی را به اشتغال میگیرند. به طور مثال، کاکس (1999) از افراد اُپر (کسانی که در قبال دریافت مسکن و غذا کار خانه را انجاممی دهند) که در لندن با آنها مصاحبه کرده، در مییابد که بیشتر آنها اروپاییاند، دایهها و کسانی کمک دست مادران هستند یا بریتانیایی هستند یا از کشورهای مشترکالمنافع بریتانیا، در حالیکه خدمتکارها، نظافتچیها، آشپزها و خدمتکارهای خانگی از ملیتهای مختلف بخصوص پرتغالی، فیلیپینی و اسپانیایی هستند.
در اینجا مورد ایتالیا و عرضه و تقاضای کارگران خانگی در آن کشور میتواند آموزنده باشد. از جنبه تقاضا، افزایش شمار زنان شاغل (بخصوص در نواحی شمال این کشور)، عدم تمایل ایتالیاییها به کار خانگی، و حتی در نواحی مانند امیلیا رومانا، نبود امکانات رفاهی برای سالخوردگان و معلولان معمولا منجر به افزایش و استمرار تقاضا برای کارگان خانگی مهاجر شده است14. از جنبه عرضه نیروی کار، کار خانگی حیطهای از اشتغال است که ایتالیاییها از آن پرهیز میکنند و از این رو به این کار هر چه بیشتر به دید کار “زنان مهاجر” نگریسته میشود.
[…]
کار خانگی نمودی است از کالایی شدن روابطی که بسیار شخصی و عاطفی است. اما برای بسیار از کارفرماها، به کارگیری یک کارگر خارجی به نظر فرصتی میرسد برای برخورد نامحترمانه با آنها. و درست مانند کار جنسی، در کار خانگی هم یک سلسله مراتب نژادی وجود دارد و زنان سیاهپوست کمتر از گروههای “سفیدپوست” درآمد دارند.
[…]
تقریبا تمامی پژوهشهایی که در کشورهای مبدأ مهاجرت صورت گرفته نشان میدهد که مهاجران نه فقیرترین افراد محسوب میشوند و نه کمسوادترین آنها. فقیرترین افراد در این کشورها بسیار نامحتمل است که الزامات رفتن به شهرهای بزرگ به عنوان «نقطه پیاده شدن»، یا دسترسی به دلالها برای مهاجرت به خارج از کشور را داشته باشند. معنای این امر آن است افرادی که مهاجرت میکنند به طور جدی نیمه بیکار هستند. تحقیقاتی که در اسپانیا در ۱۹۹۶ صورت گرفت نشان میدهد که زنان فیلیپینی ملیت ارجح برای خدمتکاری خانگی در میان خانوادههای فرزنددار بودند، دقیقا به این خاطر که میتوانستند به بچهها انگلیسی یاد بدهند.
[…]
چرا زنان مهاجر برای کار خانگی و کار جنسی انتخاب میشوند؟ اینکه قیمت آنها پایینتر است و یا به راحتی میتوان از آنها بهرهکشی کرد؟ نه، مسئله فقط مادی نیست. دلایل دیگری در این میان وجود دارد که به پیشفرضهایی مرتبط میشود که مبنای نژادپرستانه دارند. این پیشفرضها در مورد ماهیت زنان مهاجر از کشورهای “فقیر”است، ماهیتی که آنها را مناسب کار جنسی و خانگی تلقی میکند. بر مبنای این پیشفرضها با مهاجران میتوان رفتاری متفاوت داشت، رفتاری متأثر از نژادپرستی که مهاجران را “بیگانه” یا “پست” میداند، رفتاری که برای بسیاری از اروپاییها به معنی دوباره برقرار کردن آن چیزی است که روابط “مناسب” بین جنسیتها و “نژادها” تصور میشود.
تولید لباس و به راه انداختن کار تجاری
در اواخر دهه ۷۰ میلادی تغییری عمده در کار زنان مهاجر در آلمان (یا آنچه در آن زمان به نام آلمان غربی شناخته میشد) اتفاق افتاد. این تغییر از تمرکز بر تولید به سمت حضور قابل ملاحظه در بخش خدمات، مربوط میشد. در این تغییر شرکتهای تولیدی آلمانی به سرعت از فرصت کاهش بیشتر هزینههای نیروی کار بهره گرفتند و تولیدات خود را به مکانهایی با کارگرانی که دستمزد کمتری طلب میکردند انتقال دادند.
[…]
تغییر محل تولید برای صنایعی مانند صنایع تولید لباس در سی سال گذشته همچنان ادامه داشته است، اما اینکه این صنایع در چه کشوری باشد همیشه یکسان نبوده و همچنان نیز در حال تغییر است که تا حدودی میتوان آن را به واسطه همزمانی تغییر بازارها و سیاستها مهاجرتی توضیح داد.
مطالعهای که در آلمان غربی صورت گرفته نشان میدهد که تا سال ۱۹۷۵ تغییر محل تولید به کشورهایی که نیروی کار دستمزد کمتری طلب میکردند، راهبردی بود که شرکتهای نساجی و تولید لباس برگزیده بودند. صنایع تولید لباس از جمله کارفرمایان عمده کارگران مهاجر زن در آلمان بودند، در سال ۱۹۶۹ از مجموع نیروی کار در تولیدات لباس، دوازده درصد از کشورهای عمدهای بودند که نیروی کار از آنان تأمین می شد. در دهه ۱۹۷۰ شرکتهای تولید لباس بریتانیایی هم با مشکل رقابت در سطح بینالمللی مواجه بودند، و هر چند هر دو کشور آلمان و بریتانیا راهبرد گام به گام در فنآوری را انتخاب کرده و همچنان به دنبال نیروی کار ارزان بودند، اما جستجوی نیروی کار ارزان در این دو کشور به طور کاملا متمایزی صورت میگرفت. در بریتانیا شرکتهای تولید لباس بخشهای تقاضا که غیرقابل پیشبینی بودند و ریسک بالایی داشتند را حذف کردند، و با افزایش واگذاری به کارآفرینان و کارگران خارجی که بسیاری از آنان در کشور وجود داشت، قابلیت تغییر شرکتهای خود را بالا بردند. در مقابل در آلمان تولیدکنندگان از مزیت دستمزد کارگران که در نحوه جدید تقسیم کار در سطح جهانی وجود داشت، بهره بردند و در کشورهایی که دستمزد کارگران کم بود پیمانکاران فرعی خود را انتخاب کردند15.
[…]
بدین ترتیب سرنوشت زنان مهاجر در صنایع تولید لباس در این دو کشور شکل نسبتا متفاوتی به خود گرفت. در آلمان زنان مهاجر به سمت کارهای خدماتی سوق داده شدند که به نیروی کار زیادی نیاز داشتند، در حالی که زنان مهاجر در بریتانیا (بخصوص زنان آسیایی) جذب پیمانکاران فرعی در تولید لباس میشدند.
[…]
راه دیگری که پیش پای کسانی قرار داشت که از کار بیکار شده بودند، کارآفرینی بود، هر چند این بخش در بریتانیا، فرانسه و هلند (که همین “اقتصاد قومیتی” در صنایع لباس بوجود آمده بود) زیر سلطه مردان بود. زنان بندرت در کسوت کارآفرینی در میآمدند: این مردان بودند که رئیس بودند و زنان همچنان عمدتا کارگر باقی میماندند و در بهترین حالت در این شرکتهای کوچک پیمانکاری کار نظارت را بر عهده میگرفتند16.
با این وجود پژوهشهای اخیر نشان داده است که دستکم برخی زنان از کار آزاد به عنوان ابزاری برای تحرک اجتماعی بهره گرفتند و در کارهای مناسبِ پرسودتری که جنبه قومیتی هم داشت، مانند کارهای مرتبط با مُد و صنایع غذایی، جای برای خود دست وپا کردند17. برخی از افراد در نسل دوم مهاجران تحرک اجتماعی پیدا کرده و درآمد لازم برای خرجهای غیرضروری بدست آوردند، و مجموعهای از مشاغل برای برآوردن نیازهای خاص آنها شکل گرفت. راگارام و هاردهیل (۱۹۹۸) زنان کارآفرینِ و صاحب شرکتهایی را شناسایی کردند که در کار فروش اجناس عتیقه و لباسهایی با مُدهای خاص بودند.
[…]
اما این موفقیت در بین همه گروههای قومی دیده نمی شود، مثلا در شهر لِستر زنانی که از کشورهای آفریقایی و حوزه کارائیب آمدهاند همچنان در مشاغلی مانند آرایشگری کار میکنند که درآمد آن کم است. همچنین در شهر برلین در بین افرادی که کار آزاد دارند، نسبت مردان به زنان همچنان بالا است، به طور مثال در بین مردان و زنان ترک تبار این نسبت ۳ به ۱ است18. شاید دلیل این امر تا حدی مربوط به زنان ترک تبار باشد که به نسبت مردان هموطنشان تا حدودی راحتتر در بخشهای تجاری و فروش کار پیدا میکنند. با این همه، به طور کلی زنان همچنان در کسب و کارهای کوچک نقش حمایتی دارند.
[…]
به دست دادن یک الگوی کلی و فراگیر برای کار آزاد در همه اروپا کار مشکلی است. در بریتانیا احتمال اینکه اقلیتهای قومی دارای کار آزاد باشند دو برابر سفیدپوستان است، اما جدای از مورد چینیها، زنان به طور میانگین نصف یا کمتر از نصفِ مردان به کار آزاد اشتغال دارند19. موروکواسیچ مطالعه جالبی در پنج کشور اروپایی در مورد اقلیتهای قومی و زنان مهاجر که به صورت آزاد کار میکنند یا کسب و کاری دارند انجام داده است. بسته به توان و اراده زنانی که برای این تحقیق با آنها مصاحبه شده، نتیجه گرفته شده که مانع اصلی برای زنان مهاجری که کار آزاد دارند فائق آمدن بر قالب ذهنی کلیشهای است که زنان مهاجر را «دردسرساز» میدانند. البته برای شهروندان کشورهای غیر عضو اتحادیه اروپا کار کردن در این اتحادیه با موانع حقوقی و مادی جدی روبرو است، که باید برداشته شود. برای مثال در هلند، کارآفرینان برای ایجاد کسب و کار باید مجوز دریافت کنند، و این مجوزها از طریق برنامههای خاص کارآموزی ممکن می شود که به نوبه خود احتمالا دسترسی به آنان برای زنان مهاجر سخت است20. علاوه بر این مدارک شهروندان خارج از اتحادیه اروپا ممکن است بدرستی به رسیمت شناخته نشود و لازم باشد که زنان مهاجر، نه به عنوان رابطه با مردی که شوهر یا پدرشان است، یلکه به طور فردی از حقوق اقامت و شهروندی برخوردار باشند.
بیاعتنایی به مهارتها
نادیده گرفتن زنان مهاجر با مهارت [حرفهای] در نوشتههای مربوط به مهاجرت در سطح بینالمللی و سکوت عمومی در مورد میزان مهارتزدایی از افراد صاحب تجربه در فرایند مهاجرت، پرسشهایی است که لازم است به آنان پاسخ داده شود. اینها موضوعاتی است که هم در مورد مردان و هم در مورد زنان مهاجر صادق است، هر چند زنان در عین حال مجبور هستند با گرایش به کم بها دادن به فعالیتهای مرتبط با کارهای به اصطلاح زنانه مبارزه کنند و علاوه بر این، در جایی که به نسبت کارگران مرد، مهارتهایشان دستکم گرفته میشود و کمتر برای آن تقاضا وجود دارد، زنان باید مهارت پیدا کنند و بر مهارتهای خود بیفزایند21.
[…]
تحقیقات انجام شده در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بر تأثیر فرار مغزها بر کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه22 و اهمیت آن در بازار جهانی کار23 اذعان دارند. پس از آن، گستردهتر شدن تجارت، توسعه تقسیم کار بینالمللی و رشد شرکتهای فراملی، باعث شد که در دهه ۱۹۸۰ اشتیاق به مهاجرت افراد ماهر شدت بگیرد. این مهاجران لاجرم مرد بودند، چرا که برای زنان اعزام به خارج برای انجام کار دشوار بود24.
[…]
در ابتدا توازن جنسیتی به نفع مردان بود، اما زنان به طور روزافزون در آموزش عالی مشارکت میکردند و داشتن زندگی مستقل برای آنها نیز به امری پذیرفته شده تبدیل شد، بدین ترتیب نسبت زنان مهاجر در بخشهای رفاهی بیشتر شد. علاوه بر این حیطههای جدیدی مانند صنایع فرهنگی و رایانهای به عنوان بخشهایی مهم ظهور کردند و کارمندان خارجی را با قراردادهای کوتاه-مدت و بلند-مدت جذب کردند. بخصوص شهرهای جهانی25 و در اروپا اغلب، همزمان شهرهای پساامپراتوری26، توانستهاند27 جمعیتی جهانوطنی از روشنفکران، دانشجویان، هنرمندان و تبعیدیها را به خود جذب کنند.
[…]
این امر وجه دیگری از به کارگیری مهارتها در فرایند مهاجرت را نشان میدهد. شواهد بسیاری وجود دارد که نشان میدهد زنان مهاجر اغلب در محیطی که به آن مهاجرت کردهاند نیمه بیکار هستند. تحقیقی که درمورد شهروندان فیلیپینی در ایتالیا در ۱۹۹۱ انجام شد نشان داد نیمی از ۱۰۱ نفری که با آنها مصاحبه شده بود در دانشگاه تحصیل کرده بودند28. مطالعه چِل بر روی زنان فیلیپینی و سومالیایی که در بخش کارهای خانگی در رُم کار میکنند پیشینه حرفهای آنها را نشان میداد: یکی از این افراد آموزش دیده بود تا پزشک شود و دیگران قبل از مهاجرت دارای مدرک در زمینههای پرستاری و آموزگاری بودند. کاهش نیاز به مهارت و از دست دادن حرفه تنها به کارگر مهاجر صدمه نمیزند. زنانی که همراه همسران خود که پست مدیریتی داشته و جلای وطن کردهاند، در غربت امکان بیشتری برای یافتن شغل پیدا نمیکنند29 و در واقع جمعی را تشکیل میدهند که همسران دنبالهرو بینالمللی خوانده میشوند30. پناهندگان بخصوص با مشکلات زیادی برای دنبال کردن حرفه اصلی خود مواجهند، اغلب بدین خاطر که مدرکهای آنها به رسمیت شناخته نمیشود، فاقد معلومات زبانی لازم هستند و منابع مالی لازم برای آموزش مجدد را نیز در اختیار ندارند.
[…]
اینکه چه نوع تبعیدی پیش روی فرد قرار دارد تا حد زیادی به سرمایه اقتصادی و اجتماعی فرد مهاجر، جنسیت، پیشینه قومی و کشور مبدأ وی بستگی دارد31.
نتیجهگیری
بیست و پنج سال پیش زنان مهاجر در گسترهای از مشاغل «زنانه» به کار گرفته می شدند، اما کار آنها به بخشهای یدی مشاغل «زنان» – یا بهعبارتی وظایف کم منزلت – در کارهایی مانند پرستاری محدود میشد. موقعیت کاری آنها هم همیشه «نوبت اول برای اخراج و نوبت آخر برای استخدام» بود. هنوز هم در مقام مقایسه با عموم زنان، سطح بیکاری زنان مهاجر بسیار بالا است32. با این همه، امروز زمانی که از «زنان مهاجر» در اروپا سخن میگوییم با تصویری متفاوت و متمایز مواجه هستیم. زنان سالخوردهتر از نسل نخست مهاجران از کارهای تولیدی به سمت کارهای خدماتی و برخی به رکن اصلی کار در کسب و کار «خانوادگی» سوق یافتهاند. دختران این زنان تمام تحصیلات خود را در اروپا به انجام رساندهاند و اکنون شور و شوق آنها نظیر همسالان [اروپاییشان] است، و از این کارهای سطح پایین به بخشهای کاری امن تر و با درآمد بیشتر سوق مییابند. با این همه شواهدی از تبعیض نژادی در روند اصلی بازار کار به چشم میخورد و در بسیاری از کشورها معضل حقوق شهروندی همچنان به جای خود باقی است. «مهاجرتهای جدید» زنان در مواجهه با کنترلهای تشدید شده مهاجرت، فرصت آنها برای کار را به شدت محدود کرده است. همان گونه که پیش از این دیدیم بر حسب گزارشهایی که از وضعیت کنونی آنها به دست میآید کارهای خانگی و کارهای جنسی تنها راههای اشتغال برای زنانی است که اکنون دست به مهاجرت میزنند. از این رو جریانهای کنونی مهاجرت تصویری به دست میدهند که در آن شمار زیادی از زنان اروپایی، با شهروندی کشورهای عضو [اتحادیه اروپایی] کارهایی که به طور سنتی حوزه کاری زنان تلقی میشود و به همان نسبت کمدرآمد و کم ارزش هستند را رها کرده و یا از بازگشت به چنین کارهایی سرباز میزنند.
[…]
سخن گفتن از مهاجرت تنها با توجه به ظاهرعباراتی مانند «بر حسب تقاضا» کاری سهل و آسان است، [اما باید به ورای ظاهر این توجیه نظر داشت]: مهاجرت در روزگار کنونی ما آشکارکننده نکات بسیاری در مورد روابط جنسیتی است که در فراسوی [روابط حاکم بر] بازار کار قرار میگیرد و برای فمینیستها سرتاسر جهان پرسشهای دشواری را رقم میزند.
1. Eurostat 1997
2. زنانه شدن نیروی کار صرفا به افزایش تعداد زنان شاغل اطلاق نمیشود بلکه جنسیتی شدن شرایط کاری برای زنان را نیز دربرمیگیرد. برای مطالعه بیشتر به مقاله زیر توجه کنید:
– http://bit.ly/1w7Jzju
“The term “feminization” was intentionally ambiguous. Perhaps a better term could have been used. It was intended, however to capture the double meaning and the sense of irony that, after generations of efforts to integrate women into regular wage labor as equals, the convergence that was the essence of the original hypothesis has been toward the type of employment and labor force participation patterns associated with women. The era of flexibility is also an era of more generalized insecurity and precariousness, in which many more men as well as women have been pushed into precarious forms of labor.”
3. European commission 1996
4. Anthias 1993:165
5. Reitz et al.1999
6. Cross 1998: 247
7. Kempadoo
8. Kempadoo 1998:128
9. Kempadoo 1998:130
10. Doezema 1998; Murray 1998
11. 64 : 1998
12. 63: 1998
13. Gregson and Lowe 1994
14. Hoskyns and Orsini-Jones 1994: 11
15. Phizacklea 1987, 1990
16. Morokvasic 1987; Phizacklea 1987
17. Raghuram and Hardill 1998
18. Rudolph and Hillman 1998
19. Modood and Berthoud 1997
20. Kloosterman et al. 1998
21. Phillips and Taylor 1980
22. Oommen 1989
23. Petras 1981
24. Adler 1994
25. شهرهای بزرگی که در شبکههای اقتصادی نقطه پیوند محسوب میشوند
26. شهرهایی که پایتخت امپراتوریهای مضمحل شده محسوب میشوند مانند لندن، وین، استانبول
27. King 1991
28. LIFE 1991
29. Hardill and MacDonald 1998; Wagner 1998
30. Bruegel 1996
31. Heitlinger 1999
32. SOPEMI 1998
Kofman, Eleonore et al. “Migration and women’s work in Europe.” Gender and International Migration in Europe: Employment, Welfare, and Politics. Ed. Idem. London & New York: Routledge, 2000. 105-133.
Eleonore Kofman is a Professor of Gender, Migration and Citizenship in the School of Law at Middlesex University. Her research frequently centers on gendered migration and welfare regimes, national identities and migration, with a particular focus on families and skilled migrants.
لینک مطلب در تریبون زمانه
نظرها
نظری وجود ندارد.