یکی از سنگینترین حکمها در دادگاههای رسیدگی به اتهامهای متهمان حوادث پس از انتخابات جنجالبرانگیر ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ که از از آنها با عنوان دادگاههای «نمایشی» یاد میشود، برای او صادر شد: احمد زیدآبادی.
او که حالا به «شرف اهل قلم» معروف شده است، تا صبح روز پنجشنبه ۳۱ اردیبهشت ماه برای گذراندن محکومیت شش ساله خود در زندان رجاییشهر کرج به سر میبرد. زیدآبادی بلافاصله پس از پایان این دوران، برای اجرا شدن حکم پنج سال تبعیدش، به شهرستان گناباد فرستاده شد.
بیشتر بخوانید: احمد زیدآبادی بلافاصله پس از آزادی به گناباد تبعید شد
یکی از مسائل قابل توجه و نقد در انتقال زیدآبادی به گناباد این است که بر اساس خبرهای منتشر شده، هزینههای اجرای این حکم و انتقال او به شهر گناباد (هزینه وسیله نقلیه و مأمور همراه) از خود او گرفته شده است. این جریان البته در قوه قضاییه مسبوق به سابقه است و چه بسا مدتهاست که محکومان و متهمان، خود هزینه جابهجایی و انتقال از شهری به شهر دیگر را میپردازند.
شهرستان گناباد در استان خراسان رضوی قرار دارد و زیدآبادی باید هر روز خود را به فرمانداری این شهر معرفی کند.
محکومیت زیدآبادی اما به حبس و تبعید خلاصه نمیشود. او که به عنوان دبیرکل سازمان دانشآموختگان ایران (ادوار تحکیم وحدت) در خرداد ماه ۱۳۸۸ دستگیر شد، پس از گذراندن چند ماه انفرادی، در آذر ماه سال ۱۳۸۹ از سوی شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی پیرعباسی، به شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد، محرومیت دائمی از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی محکوم شد.
نازنین متیننیا، روزنامهنگار مقیم ایران، در صفحه فیسبوک خود با اشاره به حقوقی که از احمد زیدآبادی گرفته شده، نوشته است: «شاید حالا وقتش رسیده که از وزیر محبوب سینماییها، اهالی موسیقی و اندکی هم کتاب و تجسمی بپرسیم چه فرقی است میان ارادت او به هنرمندان چهره با روزنامهنگار باشرف و باسوادی مثل زیدآبادی؟»
متیننیا رسیدگی به وضعیت احمد زیدآبادی توسط وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی را به عنوان خواستهای صنفی مطرح کرده است اما پرسش این است که چرا دستگاه قضایی در ایران چنین حکم سنگینی برای این زندانی سیاسی صادر کرده و چرا اینچنین با او رفتار میکند؟
سازمان گزارشگران بدون مرز در بیانیهای که روز جمعه، ۲۲ ماه می/ دوم خرداد ماه صادر شده، علت این رفتار با زیدآبادی را کینهتوزی دستگاه قضایی جمهوری اسلامی دانسته و آن را محکوم کرده است.
رضا معینی، مسئول بخش ایران و افغانستان سازمان گزارشگران بدون مرز در اینباره گفته است: «این محرومیتها با اصلهای ۱۲ و ۱۳ اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق جهانی حقوق مدنی و سیاسی که ایران از امضاکنندگان آن است، مغایر هستند. احمد زیدآبادی باید در کنار خانواده خود بماند و بتواند آزادنه فعالیتهای حرفهای خود را از سر گیرد.»
او همچنین گفته است: «ما بار دیگر اقدامهای سرکوبگرانه دستگاه قضایی ایران را محکوم میکنیم. جمهوری اسلامی ایران یکی از سرکوبگرترین کشورهای جهان است که نه تنها به بازداشتهای خودسرانه و محکوم کردن در دادگاههای ناعادلانه بسنده نمیکند، که شهروندان را با مجازاتهای تکمیلی، محروم از حقوق خود و محکوم به سکوت همیشگی میکند.»
روزنامهنگارها و تحلیلگران از طیفهای مختلف اما نقطه نظرات کم و بیش همانندی درباره نحوه برخورد دستگاه قضایی با احمد زیدآبادی دارند. آنها این برخوردها را ناعادلانه و برآمده از ساختار امنیتی و فساد حاکم در نظام جمهوری اسلامی میدانند.
رضا حقیقتنژاد، روزنامهنگار مقیم ترکیه در پاسخ به این سوال که به نظر او چرا دستگاه قضایی چنین برخوردی با احمد زیدآبادی دارد، به رادیو زمانه میگوید: «تحلیل محتوای واکنش نظام مستقر علیه روزنامهنگاران، نشان میدهد رفتار حکومتی و قضایی رابطه مستقیمی با میزان شجاعت و تاثیرگذاری روزنامهنگاران مورد هدف داشته است. به طور طبیعی هر گاه نتیجه محاسبه ساختار امنیتی و نظامی به این منجر شده که فرد از اراده و انگیزه کافی برای تداوم فعالیتهایش برخوردار است و همچنین از قدرت نظری یا پشتوانه اجتماعی و محبوبیت کافی برای تاثیرگذاری، نقطه ثقل شدن یا محوریت دادن به یک شبکه برخوردار است، میل بیشتری برای تحدید و تهدید وجود او بروز یافته است.»
به نظر حقیقتنژاد برخورد با احمد زیدآبادی از این منظر قابل درک است و او تاوان ایستادگی، شجاعت، دانایی، تاثیرگذاری و صداقتش را میپردازد.
احمد زیدآبادی به قلم دیگران
بر صلیب آگاهی و مسئولیت
احمد زیدآبادی دیگر تنها یک مرد رسانه، یک فعال ملی-مذهبی یا یک فرد مورد وثوق دانشجویان و دانشگاه نیست. او تبدیل به نماد شده است اما نه از نوع نمادهای ساخته تبلیغات هدفمند که هر روزه اینجا و آنجا سر بر می آورد.
احمد زیدآبادی، در کوره زمان و مکان خود پدید آمده است و چنان قدر و ارزشی یافته که با فاصلهای غیر قابل باور با دیگران در اوج قرار گرفته است. هم خود و تاریخ پرمرارت زندگیاش و هم مجازاتی که برایش در نظر گرفتهاند به نماد و نشانهای تبدیل شده است.
او را می توان از جمله مومنان حقیقی به رسالت قلم و آگاهی در طول سه دهه فعالیت مطبوعاتیاش به حساب اورد که در میان میدانداران زخم خورده و مرارت کشیده قبیله قلم، بیبدیل، نشانهای از آگاهی، مسئولیت و نشر است.
در زمانهای که دستگاههای دست اندر کار برکشیدن نمادهای دروغین، با صرف بودجههای هنگفت، ساختههای خود را در فضای حقیقی یا مجازی تبلیغ میکنند، انسانی از نوع احمد زیدآبادی به همت حس مسئولیتپذیری و ایمان به رسالت آگاهی بخشیاش، بروز میکند، در دانشگاه، عرصه فعالیت سیاسی و روزنامهنگاری میدرخشد و سرانجام در سویه مقابل سه گانه “زر” ، “زور” و “تزویر” ، به صلیب کشیده میشود.
مجازات “زندان” ، “تبعید” و ” ممنوعیت از فعالیت سیاسی، شرکت در احزاب، مصاحبه، سخنرانی و تحلیل حوادث” او را باید در همین چارچوب ارزیابی کرد.
باور دارم برای دادگاهی که زیدآبادی را محاکمه کرده نیز بسیار سخت بوده تا چنین دستوری به شکنجه را با ” زندان”، محرومیت جامعه مخاطب از ارتباط را با “تبعید” و تضمین ادامه فساد و تباهی حکام را با “ممنوعیت از فعالیت سیاسی، شرکت در احزاب ، مصاحبه، سخنرانی و حتی تحلیل حوادث”، صادر کند.
اگرچه پیشتر این دست دادگاهها در طول افزون بر ۱۰۰ سال مبارزات آزادیخواهانه علیه انواع دیکتاتوری، با صدور مجازاتهایی سنگین، غیض و دشمنی خود را با دانشجویان، فعالان ملی-مذهبی و روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و حقوق بشر به طور مجزا نشان داده است، اما دادگاه احمد زیدآبادی، ناگزیر است با صدور چنین حکم رسوایی، وجوه مختلف وجودی این نماد را به مجازات کشانده تا خود به نماد بیدادگری و ستم عریان حاکمیت علیه هر گونه اعتراض و آگاهی تبدیل شود.
حکومتی که بنا و بنیان خود را بر فضیلت و کرامت انسانی و دینی بنیان نهاده بود، وقتی در عرصه عمل دستاوردی جز تباهی، فساد، ناکارآمدی، عدم مشروعیت و در نهایت تخریب بنیانها و نهادهای دموکراتیک نمیبیند، چه کسی را بزرگترین دشمن خود نشانهگذاری میکند؟
روزنامهنگاری که امروز در مقابل حیرت و بهت ایران و جهان به صلابه کشیده میشود، مجازات میشود به این دلیل که فضیلتهای دروغین یک حکومت دینی را نه در یک ساختار دارای منافع و قدرت که در “انسان” نشان داده و بازتعریف میکند و از همین روست که سر بر آوردن در میان نمادهای دروغین، مستوجب عقوبتی سخت میشود، هر چند که این عقوبت بیش از آنکه تشفی کین زخم خوردگان شود، آبروی حاکمان را ببرد.
مجازات احمد زیدآبادی، مجازات فضایل انسانی است و مقابله با طایفهای است که خلاف میل حکام، او را “شرف اهل قلم” خوانده و داغ دروغ، فساد، تقلب، خشونت و جنایت را بر پیشانی دستگاهی میزند که متزلزل بر اریکه مذهب، قدرت اقناع شهروندانش را به نمادهای ساده صداقت و شرافت، واگذار کرده است.
احمد زیدآبادی نماد اعتبار و تفوق و برتری انسان در جامعه نوین ایران در مقابل موجودی ماورایی به نام رهبر است.
ایستادگی بر آرمان و فساد در دستگاه قضا
دستکم سه عامل باعث میشود تا فردی مانند احمد زیدآبادی، فشارهای یک حکومت استبدادی مانند جمهوری اسلامی را اندکی بیش از معدل ظلمی که طی سالهای اخیر بر همکاران و همصنفیهای ما در ایران رفته است، تحمل کند. دو عامل یعنی «دانش و نفوذ کلام منبعث از آن» و «شجاعت و ایستادگی بر آرمان» به خصوصیات فردی او بازمیگردد و عامل دیگر «فساد مطلق دستگاههای امنیتی و قضایی» است که فشارها را دو چندان میکند.
زیدآبادی در بُعد دانش و تسلط بر آنچه مینوشت، مثالزدنی بود (از فعل ماضی استفاده میکنم چرا که به فتوای یکی از مفتیان ظلم، نوشتن و انتشار بر او حرام است).
نظامهای خودکامه از اطلاعات شفاف و تحلیل متین قلمی که احترام مخاطب را برانگیزد، به مراتب بیش از یک مجری کمسواد شبکهای تلویزیونی که با آمیزهای از اطلاعات راست و دروغ، به سراپای یک نظام ناسزا بگوید، هراس دارند. شاید بهتر باشد بگوییم که چه بسا به دومی نیاز هم دارد!
من سابقه آشنایی با احمد زیدآبادی را که برنده جایزه جهانی آزادی مطبوعات گیلرموکانو برای «شجاعت، ایستادگی و تعهد بینظیر به آزادی بیان» شد، ندارم اما میتوانم دلیل تصمیم ۱۲ کارشناس بینالمللی مستقل رسانهای را برای اعطای این جایزه با تمام وجود درک کنم.
وقتی که او نامهای سرگشاده و انتقادی به رهبر نظام جمهوری اسلامی مینویسد و خود میداند که با ورود به این حیطه، عبور از خط قرمز پررنگی را رقم میزند که کمترین اثر آن ضرب و شتم و شکنجه وحشیانه در زمان بازجویی است، بر کارش نامی جز شجاعت نمیگذارم و سر باز زدن از توبه و عذرخواهی را ایستادگی او بر آرمان میدانم. تمامی اینها میتواند برخاسته از روحیه ظلمستیز و سلامت نفسی باشد که امنیتیها از آن و اثرگذاری صاحب چنین روحیهای بر اجتماع، واهمه دارند.
پیشتر نوشتم «فتوای یکی از مفتیان ظلم» -و نه حکم قاضی- چرا که قاضی را دستکم «علم و عدالت» بایسته است. نمونه شاخص قاضی عالم در نظام اسلامی کیست؟ سعید مرتضوی که در ۱۹ سالگی دادیار شد و در ۲۰ سالگی رییس دادگاه و زیدآبادی و همکاران او را به بند کشید یا احمد توکلی که بدون کمترین سابقه تحصیلی دادیار و دادستان انقلاب بود و احکام قطع ید و حد زنا را در بهشهر جاری میساخت؟ نمونه عدالت کیست؟ شیخ صادق خلخالی که متهمان را به صف ردیف میکرد و به صورت زوج یا فرد به جوخههای اعدام میسپرد؟ آیا میتوانیم از جمع علم و عدالت، مصطفی پورمحمدی، وزیر دادگستری کنونی را مثال بزنیم که در ۲۰ سالگی دادستان شد و چند سال بعد با حضور در هیأت مرگ، پاسخ به یک سوال را مبنای کشتار جمعی زندانیان سیاسی قرار داد؟ در چنین سیستمی است که باید عالم سخنور شجاع را به اشد مجازات ممکن محکوم کرد تا جهل و بیعدالتی بر سر کار بماند.
باری! احمد زیدآبادی قربانی قضات فاسدی است که تمام چیزهایی که او دارد، از علم و استقلال رأی تا شجاعت و سلامت نفس، آنها ندارند. احمد زیدآبادی هزینه میدهد تا مصداق این سخن ناصر خسرو باشد که گفت:
من اندر جستن نیکو سخن تن را بفرسودم
سرم زین فخر در حکمت همی بر چرخ ازین ساید
حکیم آن است کاو از شاه نندیشد، نه آن نادان
که شه را شعر گوید تا مگر چیزیش فرماید
وضعیت اجتماعی، کماکان قرمز
شجاعت زیدآبادی از جمله ویژگیهای فردی اوست که به نظر میرسد درباره آن اتفاق نظر وجود دارد.
احمد جلالی فراهانی، روزنامهنگار و مستندساز مقیم دانمارک درباره زیدآبادی به رادیو زمانه میگوید: «احمد زیدآبادی روزنامهنگار شجاعی است که ابایی از گفتن حقایق ولو به قیمت پرداخت هزینههای سنگین برای آن ندارد.»
جلالی فراهانی که فیلم مستند «ما روزنامهنگاریم» را ساخته است و احمد زیدآبادی و شجاعت او را هم در این فیلم به تصویر کشیده است، در ادامه میگوید: «به نظر من حکومت به همان دلیلی احمد زیدآبادی را به تبعید پنج ساله میفرستد که میرحسین موسوی و مهدی کروبی را از حصر خارج نمیکند. یعنی ترس ناشی از بازگشت رهبران جنبش سبز به میان مردم. از طرفی حکومت این نکته را هم به خوبی میداند و لمس میکند که مردم و جامعه ایران بالقوه در وضعیت انفجاری قرار دارند، یعنی تمام تلاشهای رژیم برای سرکوب فعالان مدنی بینتیجه مانده است.»
جلالی فراهانی معتقد است که شرایط بد اقتصادی و نارضایتی عمومی ضریب این ترس را به طور بیسابقهای در میان نهادهای امنیتی حکومت افزایش داده است و در این شرایط که تکلیف مذاکرات هسته ی هم چندان مشخص نیست، رژیم جرات باز کردن فضای رسانهای و اجتماعی، حتی به صورت محدود را ندارد.
او بر اساس این مقدمه نتیجه میگیرد که «در چنین شرایطی چه بهتر که روزنامهنگارانی نظیر زیدآبادی که در نزد مردم بیشتر از آنکه روزنامهنگار باشند، لیدر اجتماعی محسوب میشوند، از تماس و رودرویی مستقیم با طبقه متوسط اجتماعی و شهروندانی که این طبقه را نمایندگی میکنند، دور نگه داشته شوند.»
احمد زیدآبادی اما در گناباد چه خواهد کرد و زندگیاش را چگونه خواهد گذراند؟
یک منبع آگاه در اینباره به سایت کلمه گفته است که «آقای زیدآبادی باید در تبعید هزینه زندگی خود را تامین کند. اما اینکه از چه راهی، جمهوری اسلامی به آن فکر هم نکرده است، زیرا آقای زیدآبادی را از فعالیت در رشته تخصصیاش که نوشتن و تحلیل مسائل روز جامعه و روزنامهنگاری است، به طور مادامالعمر محروم کردهاند.»
به نظر میرسد آنچه در تبعید و انتقال سریع زیدآبادی به گناباد مورد توجه بوده است، تحت کنترل و نظر قرار دادن سریع این زندانی سیاسی سابق و تبعیدی فعلی است.
جلالی فراهانی در اینباره میگوید: «کنترل امثال زیدآبادی در منطقه محروم و دور افتادهای نظیر گناباد که جمعیت پرشماری هم ندارند برای رژیم راحتتر و سادهتر است.»
این روزنامهنگار معتقد است نهادهای امنیتی که قوه قضاییه را در اختیار خود دارند قصد ندارند تا شرایط اجتماعی را به وضعیت عادی و سفید برگردانند چون میدانند چنین اتفاقی حرکت جریانهای زیرزمینی را تندتر میکند: «چنانچه شرایط اجتماعی در ایران وضعیت سفید اعلام شود، عملا کسانی که در پنج سال گذشته به واسطه امنیتی شدن اوضاع به مکنت و ثروتی رسیدهاند، موقعیتی غیر لازم پیدا خواهند کرد و باید با صحنه قدرت و مافیای ثروت خداحافظی کنند.»
جرمش دلسوزی برای زندانیان زن قرچک
نگار حائری را کجا برده اند
مادر نگار حائری، حقوقدان جوانی که روز ۲۸ اردیبهشت برای سومین بار بازداشت شده به روز می گوید که از لحظه بازداشت دخترش هیچ خبری از او ندارد و نمی داند که این بار به چه دلیلی دخترش را بازداشت کرده اند. او می گوید که تاکنون دادگاهی برای اتهامات و بازداشت های قبلی نگار حائری تشکیل نشده و او محکومیتی ندارد.
مادر نگار حائری می گوید: من از لحظه بازداشت تا همین الان که با شما حرف میزنم هیچ خبری از وضعیت دخترم ندارم. حتی به ما نگفته اند چرا او را بازداشت کرده اند در حالیکه نگار هیچ فعالیت خاصی نداشت و هیچ دلیلی برای بازداشت او وجود ندارد و فکر هم نمی کردیم بازداشت کنند، احضار کردند رفت و بازداشت شد.
نگار حائری پس از احضار به دادسرای اوین بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده است. او دختر حمید حائری، از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ است که آذر ماه ۸۸ در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام هواداری از سازمان مجاهدین ابتدا به اعدام و سپس به ۱۵ سال حبس در تبعید در زندان رجایی شهر محکوم شد و در همین زندان دوران محکومیت خود را سپری می کند.
نگار حائری پیش از این ۲ بار بازداشت و ابتدا در بند ۲۰۹ زندان اوین و سپس در زندان قرچک ورامین زندانی و هر دو بار با قرار وثیقه از زندان آزاد شده بود. او یک بار به مدت ۱۶ روز و یک بار ۱۰ ماه در زندان قرچک ورامین زندانی بود، دختر جوان حقوقدانی که به خاطر دفاع از حقوق قانونی پدر زندانیاش، پروانه وکالتاش تعلیق شد، به زندان رفت و بار دوم که با وثیقه ۲ میلیارد تومانی آزاد شده در مصاحبه با روز از حقوق زندانیان زنی سخن گفت که در زندان قرچک ورامین فراموش شدهاند.
او به پی گیری وضعیت زندانیان زن زندان قرچک پرداخت و همین مساله باعث احضار چندباره او از سوی دفتر پی گیری وزارت اطلاعات شد. و در نهایت از ۲۹ اردیبهشت پس از احضار از سوی دادسرای اوین در حالی بازداشت شده که خانواده اش هم از اتهام یا دلایل بازداشت او بی خبر هستند
لیلا طیری
Neda / 24 May 2015
اگر اجازه بفرمائید من سوالی ازشما وسردبیرمحترم ومسئولین این رسانه یعنی رادیوزمانه دارم من فکر میکنم شماکه دراروپا ونمیدانم شاید هلند زندگی میکنید دارای یک روح دموکراتیک وآزادی خواهانه هستید وازاینکه خبرهارا درکنارهم بگذارید دلگیر وناراحت نمی شوید وهیچ ترسی از روشدن حقایق ندارید چون ما اروپائیان را به افرادبادانش وبی غرض وبدون تکلف میشناسیم مردم اروپا بنظربنده چون افرادعلمی وپرمطالعه هستند ازاینکه حقایق را آشکارکنند نمی ترسند وازسانسوروبلوکه کردن خبردیگران پرهیز میکنند لااقل ما اروپائیان را اینچنین میشناسیم واروپا به عنوان یک منطقه مهاجرپذیرمحل رشد افراددگراندیش واپوزیسیون است که البته اینطور نیز هست اما من دررسانه های دولتی مثل دویچه وله رادیوزمانه رادیو فردا صدای آمریکا وبی بی سی که دارای خصلتها وخباثتا است البته ازشما جدا میباشد وحسابش هم باشما فرق میکند اما من میخواهمبدانم که چرا کوچکترین خبری ازمجاهد رابشدت بلوکه کرده واصلابروی خودتان نمی اورید اما کوچکترین اصلاح طلبی که پس از۱۶ سال معلوم شد که هرگونه اصلا طلبی مردود ومحکوم به شکست است را فورا آشکارمیکنید وخبرش را پخش میکنید مثل همین احمدزیدآبادی که به اندازه یک هوادارساده مجاهدهم زجر نکشیده اما شما آنرا بلافاصله پخش میکنید دراین موارد شما رسانه های نام برده هیچ گونه خصلت اروپائیهارا رعایت نمی کنید واقعا چرا اینطوری هستید به محض اینکه خبری ازآنها میشود شما به خصلت دیکتاتورها وسانسورچی ها میروید اما وقتی به یک فرد مثل زیدآبادی میرسید فورا همگی خبرآنرا پخش میکنید واقعا چرا این کاررا میکنید وچرا فکر میکنید که مردم ایران باید همین راهی که شما قبول دارید را انتخاب کنند این کارشما مغایربا روح اروپائی است چرا شما اینطوری هستید اگر دوست داشتید جواب دهید وگرنه همان جوابهای خودم درست است که شما عوامل همین نظام هستید
پيام / 24 May 2015