ارتباط ناشناخته. ارتباط بدون سانسور. ارتباط برقرار نمی‌شود. سایت اصلی احتمالاً زیر سانسور است. ارتباط با سایت (های) موازی برقرار شد. ارتباط برقرار نمی‌شود. ارتباط اینترنت خود را امتحان کنید. احتمال دارد اینترنت به طور سراسری قطع شده باشد. ادامه مطلب

• دیدگاه

سانچوهای ایرانی و دون‌کیشوت اعظم

محمود صباحی- ایرانیان امروزه هر یک به دون‌کیشوتی قهار بدل شده‌اند. دون‌کیشوتی که می‌داند کجا باید حمله کند تا هیچ خطری تهدیدش نکند!

قوه تشخیص ما ایرانیان به شدت کُند و تنبل است؛ مقصودم آن قوه‌ای است که به گونه‌ای غریزی پی به خاستگاه خرابی، بیماری و تباهی‌ می‌برد. از همین رو، عامل بنیادی بحران‌ها، نابه‌سامانی‌ها، مهاجرت‌ها و نیز آوارگی‌ها را تشخیص نمی‌دهد و نیروی خشمش را صرف ناسزا‌گویی به/ نقادی از کسانی می‌کند که هرگز وجود ندارند، یا آن‌که هرگز نقشی در رخداد‌ بحران‌ها و نابه‌سامانی‌ها نداشته‌اند یا آن‌که تنها یک سرِ این بحران و آشفتگی‌ بوده‌اند.

این طبیعی است که خوارداشت و سرکوب نیروها و غرایز و رانه‌های زندگی در طول قرون، آن‌ها را نه آن‌که نابود، که کم‌بنیه و کم‌توان و بیش از همه، کژ‌ کارکرد می‌کند.

بنا‌بر‌این، هر جامعه‌ای که عتیقه‌تر و دیرینه‌تر باشد، به همان شدت ذهن و روانش نامتحرک‌تر، تنبل‌تر، خسته‌تر و  فرسوده‌تر خواهد بود و از همین رو، ایرانیان به مثابه وارثان فرهنگ و جامعه‌ای عتیق و کهن، به بزک کردن جدی‌ترین امور خود حتی، علاقه و گرایش شگفتی دارند، چرا که آنان حال و حوصله فراتر رفتن از سطح و آستانه امور و مسائل را در خود نمی‌یابند:  آنان مدام درگیر این مساله‌اند که چگونه «حفظ ظاهر» کنند. درگیر این مسأله که تصویر مخدوش خویش را هر باره در نزد دیگران با طرح افکندن بزکی طُرفه ترمیم کنند و بدین طریق، تصویرِ راستینِ خود را بپوشانند و خود را آن چیز دگر و آن کس دگر بنمایانند و این داستانی است نه هرگز تازه!

- چه چیز در پس پشت این «تصویر‌سازی»‌های ایرانیان پوشانده و نهان می‌شود؟

- این دیگر چه پرسشی‌ست؟ مگر نمی‌دانید که شرف ایرانیان همانا سرخ‌ کردن صورت به سیلی است؟

برای ایرانیان تنها یک چیز از بالاترین آستانه اهمیت برخوردار است: برکشیدن پرده‌ای از گل و بلبل، تصاویر خوش‌‌ آب و رنگ و دیگرپسندانه بر سیمای چیزها و کارها و رفتارهای بد، زشت و زننده‌ای که هر روزه با آن‌ها زندگی می‌کنند: «حالا ما به همه گفتیم زدیم، شمام بگین زده!»

آن‌چه مهم است نه دگر ساختن، که همین دگر نمایاندن خود، دیگران و چیزهاست: این بسیار مهم است که آن‌ها برنده نمایشیِ هر مذاکره‌ای باشند. مفاد قرارداد این مذاکره و شکست در آن چندان اهمیتی نخواهد داشت اگر که به گونه‌ای متظاهرانه سود و پیروزی آن‌ها را تأمین کند. از این رو، نه طرح پرسش، نه نقادی و نه سنجش‌گری، بلکه نمایش و تنها این نمایش است که همچون خدایی جبار بر ذهن و زبان ایرانیان استیلای تام یافته و چه بسا بیش از همه، بر ذهن و زبان آن ایرانی‌ای که شیعی‌تر،  ایران‌گراتر، نیاگراتر و امام‌پرست‌تر است.

این عشق و اشتیاق به نمایش خود همچون چیز دگر، عالی‌تر، برتر و نیرومندتر، بدون آن‌که استحقاق و امکان جسمانی و روانی آن فراهم بوده باشد، خیل مهاجران ایرانی در غرب را نیز در بر گرفته است: آنکه از طریق ازدواج آمده، گمان می‌کند از مهاجری که از حق پناهندگی برخوردار شده، برتر و کم‌تر مهاجر است یا آن‌که فرایند کسب پناهندگی‌اش دشوار بوده، در توهم گونه‌ دیگری از برتری نسبت به دیگر پناهندگان و مهاجران است و دچار گونه‌ای احساس تملک بر محیط اجتماعی میزبان خویش است: آنان باید به هر حال نمایشی از برتری و پیروزی برگزار کنند. این است همه چالش‌، دعوا و سخن‌شان!

واکنش ایرانیان به موضوع و اخبارِ حوادث مهاجران و پناه‌آوران نیز بسیار خنده‌آور است: آن‌ها وقتی هنوز در ایرانند، اغلب می‌گویند و می‌نویسند: این هم حقوق بشر اروپایی و آمریکایی! ببینید با این بدبخت‌‌-بیچاره‌های پناهنده چه می‌کنند این کله‌بورهای بی‌شرف! تمام مرزها را به روی آن‌ها بسته‌اند!

اما پس از اخذ اقامت به هر طریق ممکن، ناگهان دست نئو‌نازی‌ها و راست‌گراهای افراطی درباره مهاجران را هم از پشت می‌بندند: این خاورمیانه‌‌ای‌ها را نباید به اروپا و آمریکا راه داد. این‌ها، این مسلمان‌ها، هرجا بروند، آن‌جا را به گند می‌کشند. اروپایی‌ها نباید این آشغال‌ها را راه بدهند! اروپا از دست رفت! یک مشت سیاه بد دک و پوز از آفریقا بلند شدند، آمدند این‌جا که چه؟ــ و الخ!

چنین رفتار و واکنش‌های نژند و نسجیده‌ای را کسانی به تبختر و غرور ایرانیان منسوب می‌کنند اما به راستی اگر انسانی از غرور و خود‌خواهیِ‌ طبیعی بهره‌ای برده باشد، آیا هرگز به خود اجازه خواهد داد که چنین واکنش‌های بی پشتوانه‌ و بی‌ ارجی از خود بروز دهد؟ برای مهاجران دل بسوزاند (آن‌جا که خود برای دل‌سوزی مستحق‌ترین است)، یا گردن فراز کند در برابر آوارگان و بی‌پناهان ( آن‌جا که باید گردن فرود آورد)؟

انسان مغرور که سلامت روانی خود را از خود‌بنیادی و خویشتن‌دوستی‌اش تأمین می‌کند، به جای آن که به امور اجتماعی و سیاسی کشورها و دولت‌های دیگر بپردازد، بدون تردید و بیش از همه، به سهم حکومت، جامعه و فرهنگ خود در ایجاد ناامنی و گسترش ناگزیر آوارگی در جهان
خواهد پرداخت و به نقد و سنجش آن‌‌ها برخواهد خاست.

انسان مغرور، حدود اظهار نظرهای خود را می‌شناسد و بزنگاه و ضرورت آن‌ها را تشخیص می‌دهد و از این رو، نسبت به حقوق‌ سیاسی و اجتماعی اقلیت‌های جنسی، زبانی، دینی و نژادیِ ایرانی و نیز پناهندگان در ایران -که هرروز به شدت نقض می‌شود- حساس‌تر و جدی‌تر خواهد بود تا نسبت به حقوق مهاجران و پناهندگان در جهانی که او هرگز درک درستی از آن نمی‌تواند داشته باشد، چرا که به واسطه حکومتی ایدئولوژیک از دسترسی به اطلاعات و اخبار آزاد محروم است و اگر هم به برکت فن‌آوری‌‌، به اخبار و گزارش‌های آزاد دسترسی داشته باشد، به دلیل فشار و انزوای سیاسی و اجتماعی ناخواسته‌ای که بر او تحمیل می‌شود، نمی‌تواند داده‌ها را چنان ادراک، تحلیل و تفسیر کند که با واقعیات حقوقی و سیاسی جهان امروزین هرگز نسبت و قرابتی داشته باشد و بیش از آن که برآیند یک فهم کنش‌گرانه باشند، گونه‌ای واکنش‌گری محض‌اند.

اما چرا که نه؟ برای ایرانیان مشتاق به نمایش، نمایش‌گری و «حفظ ظاهر»، چه چیزی کم‌خطرتر از اظهار نظرهای خیالین و فراواقعی و برای این اهل «بُکاء»، چه چیز اشک‌‌آورتر از تصویر یک حضرت علی‌اصغرِ مغروق(= مظلوم) است؟!

محمود صباحی، جامعه‌شناس

من در این نوشتار در پی آن نیستم که ادعا کنم قوانین و مناسبات حاکم بر دنیای معاصر ما از نقایص بری‌ و از نقادی مبرا هستند. نه! هرگز! بلکه بیش از هر چیز، می‌خواهم ادعا کنم که نمی‌توان به مثابه یک ذهن ‌ـ جامعه بسته و ایدئولوژیک زندگی کرد و درها را به روی جهان بست اما در همان حال خواهان شرکت در مناسبات جهانی بود.

به راستی چگونه می‌‌توان شیعی و ایرانی فکر کرد اما خواهان مشارکت و عمل‌گریِ جهانی شد؟

یک چنین رفتار و اندیشه‌ای هر کسی را به یک دون‌کیشوت بدل خواهد کرد و از همین رو، ایرانیان امروزه هر یک به دون‌کیشوتی قهار بدل شده‌اند. دون‌کیشوتی که می‌داند کجا باید حمله کند تا هیچ خطری تهدیدش نکند!

برای دون‌کیشوت و برای ـبه زبان خودشان- پهلوان‌پنبه، همان بهتر و راحت‌تر که مدام نعره بزند: هان! بنگرید امپریالیسم جهان‌خوار، این سرمایه‌داری دجال را! اما نبیند امپریالیسم کوتوله ایرانی را که چگونه آتش جنگ در خاورمیانه را با هیزمِ زیرساخت‌های اقتصادی و سرمایه‌های بنیادین جامعه ایرانی شعله‌ور می‌سازد و زنان و کودکان را در  آن می‌سوزاند تا به زعم خود، اجاق شیعه‌گری را گرم کرده باشد.

شاید از همین روست که جامعه ایرانی را امروزه یک دون‌کیشوت اعظم رهبری می‌کند: او بر منبر خود بَر می‌شود و بر قدرت‌های جهانی می‌خروشد و می‌تازد که: بنگرید! منم یک فرد انقلابی! اما معلوم نیست که چرا یک فرد انقلابی باید رهبری یک نظام سیاسی را بر عهده بگیرد؟ مگر نه این که یک فرد انقلابی باید علیه نظام و نظام‌ها باشد؟ آخر چگونه ممکن است کسی خود رهبری یک نظام سلطه را بر عهده بگیرد اما علیه نظام سلطه در جهان باشد؟

یک انقلابی راستین، بی‌تردید، از زندگی و از اندوخته خود مایه می‌گذارد نه از زندگی و از اندوخته یک جامعه ۸۰ میلیونی که سرنوشت و زندگی‌شان بندِ ایده‌های گزاف و گزافه‌های انقلابی دون‌کیشوت‌وار اوست. مگر می‌شود که دون‌کیشوت نبود و  بر اورنگ دیپلماسی جلوس کرد اما غریو و غوغای انقلابی سر داد؟

سرراست بگویم: آن‌چه در نزد این دون‌کیشوت‌های ایرانی یافت نمی‌شود جرعه‌ای شراب سُکرآورِ غرور است. آنان، این سانچوها، این دون‌کیشوتک‌ها، بیش از آن که آدم‌های مغروری باشند، موجوداتی خود‌پسندند. خودپسندانی که خودپسندی‌شان چندان در طول هزاره‌ها زخم خورده که هرگز جز خود و خودی را تاب نتوانند آورد. آنان، در دنیای خیالین و در پندار خود با امپریالیسم جهان‌خوار می‌جنگند در همان حالی که در کشورهای امپریالیستی ثروت‌ و آینده خود را انبان می‌کنند.

شرارت و قدرتِ تنگ‌نظرانه فرومایگانِ خود‌پسند (که خود‌‌پسندی خود را در پس پشتِ دیگر‌خواهی نهان می‌کنند) کجا و شرارت و نیروی گشایش‌گرانه خودکامانِ مغرورِ خودخواه (که بر فراز پای صراحت و راستی خود ایستاده‌اند) کجا؟

در پس غرور، خودخواهی و خود‌کامی راستین، نیروی حیاتی‌ای‌‌‌‌ وجود دارد که نه در کار خوارداشت و نمایش، که در کار بزرگداشت زندگی و امور معطوف به آن است و از این رو، بیش از آن که نگران مردمان مستضعف عالم باشد، نگران مستضعفین جامعه و خانواده خویش است و همین مایه غرور و خودکامی اوست زیرا هر گاه که «پناه‌آوران» و «نیازآوران» رو به خانه‌اش می‌آورند، چندان دارد که از پذیرفتن و از بخشیدن به آن‌ها نه تنها در فقر و فلاکت و فرتوتی نمی‌افتد، که برعکس، سرزنده‌تر، سرشارتر، جوان‌تر، کوشاتر و داراتر ‌می‌شود.

خلاصه! این جامعه عتیقه ایرانی به واسطه قرن‌ها نفوذ احکام و مناهی اخلاقی و دینی، نیروی غرورِ راستین و خود‌خواهیِ طبیعی خود را از دست داده و درست به همین دلیل هم، علیه هر آن چیز و هر آن کسی است که تا اندازه‌ای خود‌بسند، خود‌بنیاد و خود‌مدار باشد؛ یعنی خود‌پسند، برده‌خوی، مزوّر، محلّل و مُحیل نباشد.

این مطلب را پسندیدید؟ کمک مالی شما به ما این امکان را خواهد داد که از این نوع مطالب بیشتر منتشر کنیم.

آیا مایل هستید ما را در تحقیق و نوشتن تعداد بیشتری از این‌گونه مطالب یاری کنید؟

.در حال حاضر امکان دریافت کمک مخاطبان ساکن ایران وجود ندارد

توضیح بیشتر در مورد اینکه چطور از ما حمایت کنید

نظر بدهید

در پرکردن فرم خطایی صورت گرفته

نظرها

  • بابک

    یه نگاهی به متن مقاله و کامنت ها ما رو به این نتیجه می رسونه که ما ها همواره حامل بار گناهان و اعمال خیر کرده و ناکرده پدران مان هستیم، مردمانی با تاریخ و تفکر پاره پاره و منقطع، دچار روان پریشی تاریخی و فرهنگی اجتماعی سعی می کنیم همه مسایل مون را با استفاده اب فرمولهای ساده و نسخه های ساده تر روشن و سپس حل کنیم با دوستان و از جمله نویسنده موافقم که تنبلیم و متوهم. اما این خصیصه همه انسانهاست و نه ما خوبه که درباه خودمون دیدگاه انتقادی داشته باشیم اما، دیگاه انتقادی نیاز به یک بستر خردگرا و بی طرف داره که ما بخاطر حمل تاریخی افسانه ها وافسونهای پریشان ومنقطع درباره ذلالت ها و برتری هامون نمیتونیم مهمترین کار یعنی تفکر را انجام بدیم. تفکر بجز یک عمل فیزیولوژیک و ذهنی نیاز به زمینه ای داره که ما نداریم...

  • عباس آقا تحلیل گران

    اشکان بابا. چند ستون سنگی نیست و یک فرهنگ و تاریخ اثبات شده است که پان هایی مانند شما حتی اگر اسم مستعارشان اشکان باشد نمی توانند پنهان کنند. نکته دوم معمارها مصری و یونانی نبوده اند و از همه جا بوده اند مثل آمریکای امروز که دانشمندان از همه جا هستند از هند و چین و ایران خودشان و آلمان و .... نکته بعد این داعش اکثرا عرب های هم زبان و هم نژاد همین سوریه ای ها و عراقی ها و عربستانی ها و بقیه هستند. تعصب و تحمل ناپذیری در فرهنگ عرب هاست و دین اسلام هم کاملا مناسب این افراده. این عرب ها چند آدم بدبخت نیستند که وارد یه جامعه می شوند بلکه این فرهنگ رسوخ کرده در ذهنشان رو هم می اورند و فردا با چادر و روسری فاطی کماندو بازی رو در اروپا گسترش می دن. نکته بعد این خطر رو نه ما که خودمان شرقی هستیم و مار اسلام گزیده بلکه اروپایی ها مثل شارلی مرحوم و ... هم می دونند. نکته بعد عرب ها در این جامعه ها همون بافت سنتی و عقب مانده و چشم های هیز و ... رو حفظ کردند این رو به شکل عینی دیدم و دارم می بینم و می گم. نکته بعد خیلی ها مثل بنده و افرا در این کشورها بسیار مالیات می دیم تا این افرادی که هیچ کاری نمی کنند و از کشورهای مختلف هستند از آفریقا بنگلادش عرب و ... مفت مفت پول بگیرند. نکته بعد خود اروپایی ها هم همه با این مهاجرت فله ای موافق نیستند و اعتراض می کنند نمونه اش یکی از دوستان من که خودش اروپاییه کلی نامه نگاری به شهرداری و ... می کنه که این خارجی ها رو نگیرید فرقش اینه که زرنگند و آب زیرکاه کار می کنند. افتاد حالا ددم جان بالام جان گوربان سنه

  • صادق

    در کشور ما کسانی که اینوری می افتند می گویند ما اصلا تمدنی نداشته ایم . دو تا ستون داشته ایم که آن هم یونانی ها برایمان ساخته اند؟!!! آنانی که اونوری می افتند می گویند تمام تاریخ ما تمدن محض انسانی است و بس. مردم ما آنقدر هوشمند هستند که بلا فاصله از دل حمله اعراب سنی ؟ مذهب پویای شیعه را استخراج کردند و فلسفه را نیز زنده کردند و...همانطور که نویسنده این مقاله به درستی گفته، مشکل در اینجاست که ما هیچکدام زحمت نمی کشیم تا در باره مثلا تاریخ کشورمان چهار تا کتاب بخوانیم ان هم هدفمند و از منابع موافق و مخالف خارجی و داخلی و.. بلکه حداکثر یه نظری می اندازیم به چند مقاله و همان هم ملاک ارزیابی ما قرار می گیرد. مشکل بزرگ همه ما تنبلی است. مفت خوری را آموخته ایم. اگر هر کسی در زمینه کار خودش عمیق کار کند آنگاه نیازی ندارد خودنمائی و ظاهر سازی کند . طرف برای تهیه یک پاورپوینت 10 اسلایدی ! حال ندارد وقت بگذارد و از یک فایل دیگر کپی میکند و با پرروئی آن را در جلسات ارائه می دهد و با فن بیان!! به دیگران تحمیل می کند. . اگر تاریخ ابتدای حکومت هخامنشیان را بخوانید و یا دوران حسن صباح را مثلا می بینید که مردم در این بر هه ها بسیار کوشا بوده اند و از کار و سختی نمی هراسیده اند. لذا کارشان به دزدیدن کار دیگران و حفظ ظاهر نمی کشیده است.

  • اشکان

    آورده اند روزی کسی از برتراند راسل پرسید:چرا انسان مذهبی از شک در آموزه های دینش هراسان میشود؟ او پاسخ داد: برای اینکه فکر میکند چگونه می تواند به تاول های کف پایش بگوید که همه راه را اشتباه آمده است؟(نقل به مضمون) از ما که سالیان است هویت خود را مثلا از افتخار به چند ستون سنگی ۲۵۰۰ ساله گرفته ایم (که البته آنها راهم عمدتا معماران یونانی و مصری علم کرده اند!) , منصفانه نیست انتظار داشته باشند بگوییم این فرهنگ باستانیمان یک ابرویی هم بالای چشمش دارد حتی اگر واقعا هم داشته باشد! پس بهتر و آسان تر آنست که به جای خود , دیگران را نقد کنیم. در باره تغییر رویکرد ایرانیان پیش و پس از رفتن به اون ور آب ؛ اظهار نظر به تحقیق سخت است اما به حدس میتوان پاسخ گفت: ۱-چرا هموطنان پیش از مهاجرت به غرب؛ از غرب با ناسزا یاد میکنند؟ چون با این کار تحمل وضع موجودشان برایشان آسانتر میشود. کسی که در لجن زندگی میکند, اگر دل خودش را خوش کند که لجن برای پوستش مفید است؛ آن را آسانتر تحمل میکند. ۲-چرا پس از رفتن ؛ دوست ندارند دیگران هم بیایند؟ چون میترسند جامعه مقصد هم بشود مثل همان جامعه مبدا که از آن گریخته اند. معلوم است که اگر ترکیب جمعیتی عوض شود ؛ ساختار فرهنگی هم عوض خواهد شد. مسئله شاید فقط یک "تضاد منافع" باشد نه اینکه بدخواه هموطنان سابق خودشان باشند.

  • افرا

    نویسنده گرامی، پناهجوها که از کشورهای اسیر جنگ می آیند، تنها به دنبال جایی امن نیستند، بلکه دنبال زندگی راحت و رفاه اجتماعی مفت و مسلم هم هستند وگرنه چرا در همان کشورهای شرق اروپا نماندند و شده با پای پیاده به سمت آلمان راه افتادند؟ اردوغان امروز به اروپا تاخته که چرا سهم ناچیزی از پناهجوها را پذیرا شده در حالی که ترکیه به تنهایی دو ملیون پناهجو را اسکان داده. اولاً ترکیه سوسیالیست نیست و کوچکترین کاری برای این بدبختها نمی کنه ، بعدشم تمام کشورهایی که جنگزده ها را پناه داده اند مانند ترکیه و لبنان، این بیچاره ها را در پناهگاههایی اسکان داده اند، آنها هیچ گاه با بقیه جامعه آمیخته نخواهند شد، آن قدر هستند تا بتوانند روزی به کشور خود برگردندً..این اتفاق اما هیچ وقت نمی افته چون کجا جنگ تموم شده که اینجا بشه...بعدم اگر جنگ تموم شه... توی کشوری که با خاک یکسان شده کی میره زندگی کنه؟! مشابه همین اتفاق برای فلسطینیهای آواره و رانده شده افتاده بعد ۵۰...۶۰ سال آنها که به کشورهای عرب همسایه مهاجرت کردند هنوز در اردوگاهها هستند و اجازه حل شدن در کشورهای میزبان را نیافته اند...حالا جنگ زده سوری که وضعش آن قدر خوب بوده که تا اروپا خودش را رسونده فکر می کنی برگرده یک روز به کشورش؟! حقیقتاً که نه....ضمناً معلومه که مهاجری مثل من بیچاره که یه عالم درس خونده مدتها مالیات داده ،الانم با سختی کار می کنه تا روی پای خودش باشه و سر بار دولت نشه....تحمل این همه مهاجر رو که واقعاً سر بار این جامعه میشن رو نداره. ژست روشن فکری نگیرید و واقع بین باشید ...فردا این مهاجران بی کار، بی سواد و فقط مصرف کننده می شوند....نسل بعدی آنها هم به جای ممنون بودن....تروریستهای دو آتشه....